بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم جلد 3, حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABA00001 -
     ABA00002 -
     ABA00003 -
     ABA00004 -
     ABA00005 -
     ABA00006 -
     ABA00007 -
     ABA00008 -
     ABA00009 -
     ABA00010 -
     ABA00011 -
     ABA00012 -
     ABA00013 -
     ABA00014 -
     ABA00015 -
     ABA00016 -
     ABA00017 -
     ABA00018 -
     ABA00019 -
     ABA00020 -
     ABA00021 -
     ABA00022 -
     ABA00023 -
     ABA00024 -
     ABA00025 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

142. با عنايت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام خطر وقوعزلزله برطرف شد
در اهواز از طريق تلويزيون در اخبار خوزستان اعلام شد كه رز چهار شنبه 26/5/77شمسى زلزله اى با ريشتر بالا در اهواز و چند شهر ديگر استان رخ خواهد داد ولىاحتمال آن در روز پنج شنبه و جمعه بيشتر است و ايناحتمال تا روز دوشنبه نيز ادامه دارد به طورى كه حتى ساعت وقوع آن را نيز پيش بينىكرده بودند و دستورهاى ايمنى در همين زمينه به مردم داده شد. اين خبر به طور گستردهدر ذهن مردم پيچيده و ترس و دلهره عجيبى دردل ها انداخته بود. مسوولان مدارس با دانش آموزان را با نكات ايمنى و طريق برخورد بازلزله آشنا مى كردند و بعضى مدارس آن روز راتعطيل كرده بودند. در بعضى از شهرهاى استان ، مردم به خارج از شهرها رفته بودندو همچنان ترس و اضطراب و نگرانى در بيشتر مردم ديده مى شد.
من در همان روز كه اين خبر را شنيده بودم ترس عجيبى سراسر وجودم را فرا گرفتهبود و با يادآورى زلزله هاى مختلفى همچون زلزلهمنجيل و اردبيل و ديگر نقاط كشور كه خرابى و كشته هاى بسيارى به بار آورده بود بهحضرت ابوالفضل العباس عليه السلام متوسل شدم و دو ركعت نماز به ايشان هديه كردمونذر كردم كه اگر اين زلزله اتفاق نيفتاد و مشكلى به بار نيامد همين معجزه را نوشته وبراى جلد دوم اين كتاب به آدرس مذكور ارسال كنم كه خوشبختانه فرداى آن روز كه عيدغدير هم بود از تلويزيون اعلام شد كه چنين زلزله اى اتفاق نخواهد افتاد و اينمشكل به طريق معجزه آسايى برطرف شد و سبب آرامش همگان شد. جا دارد براى قدردانىاز معجزات و عنايات و كرامات ابوالفضل عليه السلام چند مورد ديگر را ذكر كنم .
143. چهل روز زيارت عاشورا هديه بهحضرت ابوالفضل عليه السلام
1. چندى پيش مشكلى بزرگ و خطرى ناگوار پيش آمده بود كه اگر ادامه پيدا مى كردعواقب ناگوارى به دنبال مى داشت . من نذر كردمچهل روز زيارت عاشورا بخوانم و ثواب آن را به محضر حضرتابوالفضل عليه السلام هديه نمايم . اززمان شروع اداى نذر شايد سه روز گذشتهبود كه مشكل برطرف و خطر جدى رفع شد كه البته من طبق نذر تاچهل روز زيارت عاشورا هديه كردم .
144. روضه اباالفضل شفاى دردها  
2. بيمارى داشتيم كه از درد ناحيه شكم رنج مى برد گاهى از شدت درد بى تابى مىكرد، گويى مى خواست زمين را گاز بگيرد. به چندين پزشك مراجعه كرده بود و داروهاىفراوانى هم مصرف مى كرد ولى همچنان اين درد ادامه داشت . در جايى مردى بود كهروضه ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام و امام حسين عليه السلام مى خواند، مبلغى به اوداديم و گفتيم براى حل مشكل ما و شفاى مريضمان روضه بخوان . آن آقا روضه را خواندو چندى بعد خيلى زود درخواب ديديم كه آن مريض شفا پيدا كرد و الان هم در وضعيتخوبى به سر مى برد.
145. رفع مشكل با توسل به قمر بنى هاشم عليه السلام  
3. خود من هر وقت در جايى اضطرارى و موقعيتى هستم كه خطرى يا مشكلى يا حاجتىبرايم پيش مى آيد به حضرت ابوالفضل عليه السلاممتوسل مى شوم و ذكر يا كاشف الكرب ... را چندين بار مى خوانم كه خيلى سريع به لطفايزد منان و عنايت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بيمارى برطرف و يامشكل و حاجت رفع مى شود.
در ايام محرم معمولا گوسفند نذرى و يا طعامى به نام حضرتابوالفضل العباس عليه السلام و امام حسين عليه السلام هم داريم كه تقديم به ايشانمى كنيم .
146. حضرت ابوالفضلالعباس عليه السلام مادرم را شفا داد
آيه الله آقاى حاج سيد ضياء الدين امامى فر دزفولى دامت بركاته طى نامه اى بهدفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام نوشته اند:
مادر اين جانب روزگارى به مرض سرطان گرفتار شده بود. به پزشكان بسيارىبراى معالجه ايشان مراجعه كرديم ، اما معالجه نشد.
اين جانب مانند ديگر اعضاى خانواده درفكر بودم كه چه كنيم كه مادرمان بهبودىحاصل كند و شفايابد تا اينكه درنظرم آمد كه حضرتابوالفضل العباس عليه السلام باب الحوائج است . لذا با قلبى شكسته در حالى كهاشك در چشمانم حلقه زده بود شفاى مادرم را از آن بزرگوار طلب نمودم و گفتم چنان كهمادرمان شفا يابد گوسفندى مى خرم و به نام حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام ميان فقرا تقسيم مى كنم . بحمدالله طولى نكشيد كهمادر ما شفا يافت . ما هم گوسفندى خريديم و ذبح كرديم و به نام آن بزرگوار در بينمردم مستحق تقسيم كردم .

گره گشايى ابوالفضل مظهر حى و دود
همان كه در لشكر حسين عزادار بود
به راه مولاى خود جان به خدايش سپرد
نقش ، محبت خود ميان دل ها نمود
حاج سيد ضياء الدين امامى فر دزفولى
147. شفاى كودك چهار ساله  
سيد جليل القدرى نقل مى كند كه به اتفاق خانواده و فرزندم به زيارت عتبات عالياترفتيم . فرزندم چهار سال بيش نداشت و بيمار شد و حالش ‍ وخيم شد.
پزشكى را به عيادتش آوردم . نسخه نوشت و درحال رفتن به من گفت :
حال بچه بسيار بد است و اميد بهبودى براى او نيست . من نخواستم همسرم متوجه بشودولى از اتاق ديگر شنيده بود. بى درنگ چادر بر سرش ‍ كرد و گفت :
الان مى روم و كارش را درست مى كنم ! همسرم رفت و پس از لحظاتى طفلم سر از بستربرداشت . گفت : آقا جان مرا در آغوش گير!
تعجب كردم كه كودك بى هوش چگونه به هوش آمد. از من آب خواست و به او آب دادم . از منپرسيد كه مادرش كجاست ؟
گفتم : مى آيد. هنوز كه در عالم تعجب بودم همسرم وارد شد و با ديدن كودك او را درآغوشش گرفت و به من گفت : ديدى كار را به چه آسانى تمام كردم ! گفتم : چه كردى ؟و كجا رفتى ؟
گفت : به حرم مطهر مولايمان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رفتم و گفتم :
باابوالفضل ، من زوار تو هستم ، اگر باب الحوائج نبودى من به اين آستان روى نمىآوردم . شفاى فرزندم را از تو مى خواهم و گرنه جواب پدرش را چه بدهم ؟
همين را گفتم و از حرم بيرون آمدم و حال مى بينم كه فرزندم را آن بزرگوار شفا دادهاست . (194)
148. در باز شد دوباره بسته شد  
حاجى رضا خرميان كه از متدينين كربلا و پيوسته ملازم مجالس حضرت سيد الشهداءعليه السلام است نقل كرد: شبى پس از خاتمه مجلس ‍ حضرت سيد الشهداء عليه السلاممتوجه افتاد، ديدم زائرى عرب در حالى كه نان و كباب بر روى دست دارد در صحنحضرت ابوالفضل عليه السلام ايستاده درحالى كه درب بسته است و او در مى زند.نزديك رفتم و به او گفتم : مگر در خانه ات را مى زنى ؟ او پاسخ داد زن و بچه امداخل صحن هستند و من آمدم براى آنها نان و غذا تهيه كنم با در بسته مواجه شدم . من گفتم :اينها در وقت معين در را مى بندند و مى روند و الان پاسى از شب گذشته و امكان بازكردن در نيست . سرانجام من گذشتم در حالى كه او در را مى كوبيد. چند قدمى كه رد شدمصداى باز شدن صحن را شنيدم برگشتم ، ديدم بله در باز شد و دوباره بسته شد.معمولا صبح ها به حرم مطهر امام حسين عليه السلام و حضرتابوالفضل عليه السلام مشرف مى شوم . صبح روز بعد ر جست و حوى همان زائر بودمكه چگونگى باز شدن در را از او جويا شوم . آمدم ديدم سينى كه در آن نان و كباب بودبر بالين سر خانواده اش است . پرسيدم : چگونه در باز شد؟ گفت : من فقط باز شدن وبسته شدن را ديدم و كسى را نديدم . شك و ترديدى نيست كه عنايت اين خانوادهشامل دوستان مى شود. اين قضيه را جناب آقاى حاجى رضا خرميان در كربلا شاهد بودهاست .
على اكبر قحطانى
149. متوجه شديم مريض شفا يافته است  
جناب آقاى حاج حبيب الله اشعرى نقل كردند:
تقريبا چهل سال قبل بود كه من به اتفاق همسرم براى زيارت به عتبات عاليات مشرفشديم و كرامتى از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشاهده كرديم . توضيح ماجراآنكه :
شبى در حرم مطهر حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام بوديم . وقتى بود كه خدام حرممطهر مى خواستند درهاى حرم را ببندند. مريضى رادخيل بسته بودند. خدام حرم مطهر مى خواستند مريض را بيرون كنند ولى صاحب مريضمانع از اين كار بود. ما به طرف ايوان آمديم كه بهمنزل برويم . ناگاه ديديم صاحب مريض همراه مريض با خوشحالى از حرم بيرون مىآيند! اينجا بود كه متوجه شديم مريض شفا يافته است .
150. توسل به قمر بنى هاشم و على اكبر مرا شفا داد  
نگارنده گويد: بنده در محرم 1420 قمرى در شهرك كهريزك ساوج بلاغ كرج منبر مىرفتم . مردم ده مى گفتند اين روستا مورد توجه حضرت قمر بنى هاشم و على اكبرعليهماالسلام است و يك نفر به نام آقاى نجف نژاد از آن جا شفا گرفته است . او راخواستم ، حضورا مطلب را اين چنين شرح داد:
اين جانب بيمار شدم و به بيمارستان حضرت سجاد عليه السلام نزد دكتر سپهرى رفتم. پس ازمعاينات تشخيص دادكه بايد شيمى درمانى بشوم . مراعمل كردند و تكه بردارى هم نموده بودند. دكتر و اطرافيان به من نمى گفتند، ولى من ازروى قاعده فهميدم كه اين كارها را براى بيمار سرطانى مى كنند. نجف نژاد نسخه اش رابر مى دارد و نزد دكتر مى برد، و به او مى گودى كه اين نسخهمال يكى از بستگان ماست حالا بفرماييد كه بيماراش چيست ؟
دكتر مى گويد: اين نسخه دلالت دارد بر اين كه صاحب نسخه سرطان دارد و شش ماهبيشتر زنده نمى ماند.
در همان جلسه يكى از افراد حاضر در آنجا نيز گفت : من در قهوه خانه آقچه حصار آقاىنجف نژاد را ديدم در كنار خيابان روى آسفالت نشسته غذا مى خورد. گفتم : آقا چرا اين جانشسته اى ؟ گفت : من شش ماه بيشتر زنده نيستم چرا اين طور به اين آزادى غذا نخورم .
پس از مدتى ايام محرم فرا رسيد. بنده كه براى دفع ادرار در بدنم بود، با آن وضعدر عزادارى (شبيه خوانى ) شركت كردم و دومين جلسه در شبيه خوانى شب اربعين امام حسينعليه السلام شبيه خوان ، شبيه على اكبر عليه السلام را مى خواند. همان جا به آنحضرت متوسل شدم و شفا پيدا كردم . آن ساعت كه مجرى دستور داد كه اذان گفته شود وعلى اكبر به ميدان برود فورا دويدم و خود را به پاى على اكبر رساندم و نذر كردم كههشت در صد كار كرد ماشين را در راه حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام خرج كنم . پساز توسل به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و نذر در كنار على اكبر عليهالسلام به كنار مجلس آمدم و ناگهان ديدم شفا گرفته ام .
151. آن حضرت را چند بار صدا زدم  
نامه جناب آقاى سعيد ترشانى كاشمرى به دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام :
باعرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما.
غرض از مزاحمت اين بود كه مى خواستم بگويم كه اين جانب سعيد ترشانى ساكنكاشمر، كتاب شما را با عنوان چهره درخشان قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام خواندم و چنان مجذوب آن شدم كه تا بهحال دوبار آن را مطالعه كردم و هر با مرا دگرگون نموده و اطلاعات مفيدى را به دستآورده ام . حضرت عالى در آخر كتاب از خوانندگان خواسه ايد كه كرامات حضرت رابرايتان بنويسند و بفرستند. بنده هم تصميم گرفتم عنايتى كه آن حضرت به من كردهرا برايتان باز گو كنم تا آن را در كتابتان بنويسيد، شايد موردنظر ومقبول واقع گردد.
جريان از اين قرار بود كه در تيرماه سال 1374 شمسى به خدمت سربازى رفتم وروزها و شب ها را سپرى كردم تا اين كه چون در نيروى انتظامى منطقه تالش (از شهرهاىاستان گيلان ) خدمت مى كردم پاسگاهم عوض ‍ شد و به پاسگاه ليسار تالش رفتم و آنجا چند ماهى گذشت و حدود تقريبا شش ماه به آخر خدمتم بود كه مى خواستم به مرخصىبروم . پس از مرخصى به كاشمر تلفن كردم كه من مى آيم كه خبر دادند پسر خاله امفوت كرده است . از اين ماجرا ناراحت شدم و تصميم به رفتن گرفتم ، ولى پيش از رفتنبه قزوين رفتم تا دايى خود را كه مشغول درس خواندن در دانشگاه مى باشد را ببينم .همان روز كه به قزوين رسيدم خاله ام از شهر زنگ زد و به دايى ام گفت : كه عموى سعيدفوت كرده است و اين خبر از اولى برايم ناگوارتر بود چون خيلى او را دوست داشتم .
بالاخره بعد از سفره قزوين و تهران به كاشمر رفتم و در آن جا معده ام درد شديدىگرفت ه خواب را از چشمانم گرفت . نيمه شب با مادرم به بيمارستان رفتيم و دو عددآمپول به من زدند و دردم كمى بهبود يافت . مرخصى ام تمام شد و بهمحل خدمتم باز گشتم . در آن جا مسجدى بود به نام (مسجد عباسيه ) كه واقعا من به آنمسجد اعتقاد دارم و به جرات مى توانم بگويم كه هيچ مسجدى رامثل آن نمى دانم . و من وقتى چند از بچه هاى آن جا كه از دوستانم نيز بودند در آن جا نمازشب مى خوانديم و آن مسجد جايگاه من بود در مواقع دلگيرى و تنهايى آن جا بود كه روحمعنويت را در من تقويت نمود. چند روزى گذشت و دوباره آن درد شديد در من هويدا شد وتاب و توان از كف دادم تا به پزشك مراجعه كردم و او به من گفت : زخم معده است و سرمو آمپول و دارو تجويز كرد ولى هيچ كدام اثر نكرد و دردم زياد شد به طورى كه اشك مرادر آورد و من به خود مى پيچيدم و در داخل پاسگاه آرام و قرار نداشتم تا اين كه به بچههاى پاسگاه گفتم كه من به مسجد مى روم ، چون تصميم گرفتم از حضرتابوالفضل عليه السلام كه مسجد متعلق و تزيين يافته به نام مباركش بودمتوسل شدم و داروى دردم را بگيرم . خلاصه آن جا رفتم و چشم را به عكس آن حضرت كهروى اسب در رود فرات است دوختم تا اين كه همراه با درد خود و اشك هايم به آن حضرتتوجه من جلب شد و ياد كربلا افتادم و آن حضرت را چند بار صدا زدم . در اين موقع بودكه يكى از دوستانم كه اهل همان محل بود به مسجد آمد و شنيده بود كه من بيمارم و عيادتمآمده بود و خلاصه - خدا نگهدارش - چند شكلات و آبميوه داد و خوردم و بعد رفتم خوابيدمولى يادم هست كه در عالم خواب و بيدارى از دردنزد آن حضرت شكايت كردم . حدود نيمساعت خوابيدم ولى باور نمى كنيد كه وقتى بلند شدم ديگر از آن درد خبرى نبود و ديگرآن درد ريشه كن شد. خدا را شكر كردم و از آن حضرت تشكر كردم و با خوشحالى رفتمولى تا چند روز نگران بودم كه شايد دوباره درد سراغم بيايد ولى ديگر خبرى نبود.اين كرامت آن حضرت در مورد من بود. ولى اين را هم بگويم كه خداى ناكرده هر موقع بهنام آن حضرت قسم دروغ مى خورم درد معده مرا مى گيرد ولى فورا پشيمان مى شوم و ازآن حضرت معذرت خواهى مى كنم و درد ساكت مى شود.
و از شما كه اين كتاب را چاپ كرديد متشكرم و از شما درخواست مى كنم كه اگر جلد دوم آنرا داريد برايم پست كنيد.
سعيد ترشانى از كاشمر
152. عنايات حضرت شامل حالم شد  
نامه حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى حاج سيد احمد حجازى گلپايگانى به دفترانتشارات مكتب الحسين عليه السلام :
حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ على ربانى خلخالى (دامت بركاته )
سلام عليكم
1. درمورد كرامات حضرت ابوالفضل العباس بن على عليهماالسلام مطالبى خواستهبوديد و در صدد تاليفى بر آمديد گرچه آثار عديده و نفيسى از خود كه از مفاخرفضلا و مولفين شيعه مقيم حوزه علميه مقدسه قم هستيد. اين جانب گرفتارى كه برايمپيش مى آيد خداوند را به حضرت ام البنين عليهاالسلام همسر حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام قسم مى دهم . مخصوصا روضه حضرت عباس بن على عليهماالسلام از خيلىگرفتارى ها و بن بست ها نجاتم داده مخصوصا در حوادثى همه زندگى و دارايى من ازبين رفت . اما عنايت حضرت عباس بنعلى عليه السلامشامل ما شد.
153. گفتم يا اباالفضل ادركنى  
2. قضيه دوم : جدم مرحوم سيد ميرزا آقا گلپايگانىنقل مى كرده است :
وقتى در حرم حضرت عباس بن على عليهماالسلام در كربلاى معلا در سنين 75 سالگىرفتم . آن قدر جمعيت زياد بود كه احساس مى كنم دارد قفسه سينه ام مى شكند و خفه مىشوم ، در اين حال گفتم : يا ابوالفضل ادركنى ، يا علمدار حسين ، ياابوفاضل ادركنى . آقا آمد و راه را باز كرد. سيدجليل القدى آمد و جمعيت را كنار زد و راه را برايم باز كرد.
154. به حضرت ابوالفضل عليهالسلام متوسل مى شود
3. قضيه سوم : مربوط به مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آخوند حاج شيخ محمد حسيندانشور كلوچان گلپايگان مى شود كه در سال 1382 قمرى در گلوچان يكى ازروستاهاى شمال گلپايگان فوت كرد.
فرزند ايشان نقل مى كرد زمستانى ايشان - يعنى مرحوم پدرم - به كنار رودخانه جهتروضه خوانى و اداره مجالس ماهيانه با حيوان مسافرت مى كرده از مسير امامزاده ابراهيمبن موسى بن جعفر عليه السلام در دوازده كيلومترىشمال گلپايگان به طرف خفتان مى رود. چند گرگ به ايشان حمله مى كنند گرگ هاىگرسنه به ايشان حمله مى كنند تا اين كه ايشان به حضرتابوفاضل بن على عليهماالسلام متوسل مى شود و او را مى بيند. حضرت آخوند را تاكلوچان - حدود 5 كيلومتر - همراهى مى كند. اول نمى شناسد، اما بعدا متوجه مى شود آقايىكه او را همراهى كرده حضرت ابوالفضل عليه السلام بوده است .
فرزند مرحوم دانشور براى حقير نقل مى كرد:
يكى جلد از چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام توسط يكى ازدوستان تهرانى به دستم رسيد. بسيار زحمتمتحمل و متقبل شده ايد ان شاء الله از شفاعت و عنايت حضرتابوالفضل عليه السلام ما و شما و همه محبين آن حضرت بهره مند شوند. همچنين از ادعيهحضرت بقيه الله الاعظم (ارواحنا فداه ) همه ما و شما بهره مند گرديم و ظهور آن حضرتنزديك گردد و موانع ظهور آن حضرت مرتفع گردد.
والسلام . سيد احمد گلپايگانى الحجازى
155. مبلغى مقروض بودم  
نامه اى ديگر از حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد احمد حجازى گلپايگانى :
جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمين آقاى ربانى خلخالى (دامت بركاته )
سلام عليكم
4. مبلغى مقروض بودم . شب هاى تاسوعا و عاشوراى 1418 هجرى قمرى مقدارى شكر وقند چند بسته چاى براى هيئت مسجد شهيد نواب صفوى بردم . از بركت حضرتابافاضل عليه السلام پسر شجاع حضرت على عليه السلام به راحتى دو شب منبر رفتمو پول قابل توجهى به من دادند كه دين خود را ادا كردم . جالب اين است كه پيش از آن دوشب روحانى محترم منبر مى رود، بعد مريض مى شود و بسترى مى شود و به جاى او من مىروم .
بعد روز عاشورا همان روحانى را ملاقات كردم ، از تربت حضرت امام حسين عليه السلامداخل استكانى ريختم به قصد استشفا مقدارى خورد و بيماراش برطرف شد.
156. بيمه سقا خانه ...  
5. فرزند خردسال پسرم سد امير مهدى حجازى كه كسالتى داشت باتوسل به حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام كه نمودم مقدارپول قابل توجهى در داخل صندوق سقاخانه ريختم كه مصرف سقاخانه شود، بحمداللهرفع كسالت از فرزند عزيزم سيد امير مهدى شد. ايشان را با كمك به سقاخانه حضرتابوالفضل عليه السلام بيمه كرد.
157. با توسل به حضرت ابوالفضل عليه السلام مشكلم برطرف شد
حضور محترم حجت الاسلام و المسلمين آقاى خلخالى (دامت بركاته )
سلام عليكم
6. اين جانب سيد احمد حجازى در سال 1369 شمسى مشكلى برايم پيش آمد كه تاسال 73 گرفتار بودم . در منزل يكى از همسايگانمنزل پدرم (حاج احمد حجازى ) جوانى به نام نصرت الله حجازى در حادثه در يكى ازشهرهاى استان اصفهان فلج شد. ايان هر ساله درفصل زمستان روضه خوانى داشت . در سال 73 كه حقير دومنزل و ماشين را از دست داده بودم و دل شكسته و نااميد بودم در مجلس روضه شركت كردم .آخرين روز روضه بود كه مجلس خيلى با حال بوده و پر معنويت بودم . والده ام به حاجاحمد گفت : براى فرزندم دعا كنيد. در همان مجلس خدا را به حضرتابوالفضل عليه السلام علمدار شهيد امام حسين عليه السلام قسم داد و براى فرزندخودش كه فلج بوده و پيش از ده سال فلج بودتوسل ها به حضرت ابوالفضل عليه السلام مشكلم برطرف شد و فرزند ايشان كهفلج بود توانست بر روى صندلى بنشيند و بعد از دوسال زبان باز مى كند و كلمه آقا را مى گويد. والسلام
158. نصف يك گوسفند نذر حضرت عباس عليه السلام  
آقاى حاج احمد حجازى فرزند على از گلپايگاننقل كرد:
در سال 1373 شمسى ايشان گفتند: گوسفندانم گم شده بودند. خطاب به حضرتابوالفضل العباس عليه السلام عرض كردم اگر گوسفندانم پيدا شد نصف يكى ازگوسفندان را نذر حضرت عباس بن على عليهماالسلام مى نمايم . بعد از تفحص ،گوسفندان راداخل بهاربند - محل آغل گوسفندان - پيدا كرديم . خيلىخوشحال شدم .
والسلام
سيد احمد حجازى
159. گفتم بگو يا اباالفضل او كهياوردل شكستگان است
در ارديبهشت ماه سال 1360 شمسى فرزندم آرش سياست به علت يك بيمارى ظاهرا ريوىدر بيمارستان غازى شيراز به مدت پنجاه روز بسترى بود كه طى اين مدت اين جانب بهعنوان همراه با ايشان بودم . روزهاى اول به واسطه آزمايش هاى متعدد و شروع دوراندرمان براى اين جانب عادى بود، ليكن مدتى كه از بسترى شدن و دوران درمان گذشت ،هر وقت از پزشك معالج ايشان درباره بيمارى ايشان صحبت مى شد پاسخ صريح به ماداده نمى شد. بيمارى مرموز فرزندم ديگر براى من و مادرش محرز شده بود. از ايما واشاره ها و محبت زياد پرستاران به آرش وحشت داشتم . نهايتا با اصرار من و در خواستفراوان از پزشك معالج خواسته شد كه بيمارى فرزندم براى ما مشخص گردد. آقا وخانم دكتر بخش اظهار داشتند فرزند شما مشكوك به بيمارى خونى است كه طى مدت 40روز گذشته براى ما تقريبا معلوم شد. در همين رابطه درخواست آزمايش خواص شده . انشاء الله تا سه روز آينده انجام و نوع بيمارى خونى مشخص شود. جسم من و همسرم روىپاهايمان سنگينى كرد. در جا كنار ديوار شل شده و روى دو زانو جاى گرفتم .
فرزند خود را نگاه كردم بچه هفت ساله احساس كرده بود كه چه وضعيتى داريم ،كنجكاوانه متوجه حركات ما بود، دنيا دور سرم تاب مى خورد. با همه سنگينى جسم احساسسبكى و بى حسى مى كردم ، جرات نداشتم چشم از او بردارم ، جوابى نداشتم به اوبدهم ، در مقابل او شرمنده بودم كه نمى توانستم برايش كارى كنم ، خودم را سرزنش مىكردم . درعرض چند ثانيه هنوز طنين صداى دكتر در گوشم موج مى زد. در همان شرايطناگهان ياد او افتادم ، ياد كسى كه هميشه با من بود، ياد ياور، ياد كسى كه از دورانبچگى با او آشنا شدم و هيچ وقت از ذهنم خارج نشده بود. بچه بودم كه اسم او را هميشهمى شنيدم ، از او مى ترسيدم ، خيلى به او ايمان داشتم ، اسطوره شفاعت بود، خانوادههميشه به ايشان متوسل بودند. حتى زمانى كه مى خواستند از جاى بر خيزند اسم او رابه زبان مى آوردند (يا ابوالفضل ) آرىابوالفضل العباس عليه السلام علمدار امام حسين عليه السلام ، اسطوره شجاعت و مقاومت ،ياور امام حسين عليه السلام و سردار كربلاى حسينى . اين بود كه ناگهان به ياد آقاافتادم ، كسى كه هميشه در ذهنم بود. جاى داشت او را صدا كنم و به اومتوسل شوم . شرايط مناسب بود: دل شكسته ، اشك در چشم حدقه زده . انتظار هم زياد نبود،او را كه مى شناختم . از او خواستم ؛ چرا كه از او ساخته بودم . صدايش زدم و آرش را بهاو سپردم . هنوز صداى پزشكان دو گوشم بود: سه روز ديگر مشخص مى شود، ليكنسه دقيقه بيشتر طول نكشيد، صداى زنگ تلفن افكارم را پاره كرد. اسم آرش را درمكالمه تلفنى شنيدم ، پرستارى كه گوشى تلفن را برداشته بود پيام داد:
(آقاى سياست : آرش را براى آزمايش به طبقه پايين ببر).
عجيب ! قرار بود سه روز ديگر آزمايش انجام شود، چه شد، در فاصله سه دقيقه بعد ازصحبت پزشك آزمايش بايد صورت گيرد. به همسرم كه گريان بود گفتم : بگو ياابوالفضل ، و بلند شو، او آمد، بلند شد، او جواب ما را داد. در همين فاصله سه دقيقه اوخود را رساند، او كه ياور دل شكستگان است .
آرش را به آزمايشگاه و راديولوژى بردم . متخصص راديولوژى بعد از سى دقيقه ما را درجريان امر قرار داد: ناراحتى جزئى ريوى . جواب آزمايش ‍ اختصاصى در ظهر همان روزآمد: مشكل خون نيست .
عجيب كه يك ماه بسترى بودن آن همه آزمايش چه بود، سرما خوردگى كه با يكگل گاوزبان حل مى شود، چرا يك ماه ، چرا اين همه آزمايش و خون گرفتن طى روز، خير،چيزى ديگرى بود.
دكتر رياضى تعجب كرده بود، خانم دكتر بخش تعجب مى كرد دكتر اسماعيلى يادش بهخير تاييد كرد سرما خورديگى و عوارض آن بوده است .
اما نه نمى دانم كه (او) چه كرد در خون آرش چه كرد من از او ممنونم و هميشه به ياد اوخواهم بود. (195)
على سياست ، كارمند بانك صادرات ، ساكن شاهرود
160. مرده زنده شد  
اين جانب كربلايى مرتضى عديلى اهل اقليد فارس در چندسال قبل كه راه عتبات عاليات باز بود، با چهل نفر زائر براى زيارت حضرتاباعبدالله الحسين عليه السلام مشرف شديم . در بين راه ماشين ما چپ شد، يك نفر اززائران كه سخت مجروح بود طولى نكشيد كه مرد و بنده رو كردم به طرف حضرتحضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام و عرض ‍ كردم كه آقا جان زوارشما به اميد زيارت شما مى آيد، اميد او را نااميد كردى ! و خيلى دلم سوخت . اين جا بودفورا از معجزه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مرده زنده شد. (196)
161. حضرت عباس عليه السلام فرمود: من ضامن هستم كه سالم آنها رابه مقصد برسانم
جناب حجت الاسلام آقاى سيد على اختر زيدى هندى از يك زائر شيعه كه از بندر بمبئى بهطرف كربلا مى رفته نقل كردند:
دريا طوفانى مى شود. ملوان كشتى به مردم مى گويد: من كارى از دستم ساخته نيست كهشما را نجات بدهم ، به فكر خودتان باشيد.
يكى از شيعيان در اين گير و دار مشغول پختن غذا بوده است . در اين جا افسر انگليسى بهاين شيعه اهانت مى كند و مى گويد: مردم در هلاكت هستند، شما داريد غذا مى پزيد! او بهافسر مى گويد: شما مشغول كار خودتان باشيد و با من كارى نداشته باشيد. يك دفعهاين شيعه و ملوان مى بينند شخصى از دور دارد مى آيد سوار بر اسبى است ونيزه اى هم دردست دارد و اسب روى آب را مى رود و سم اسب وقتى به آب مى خورد و آب را به طرفآسمان مى پاشد، به اين سبب طوفان درست مى شود.
آن بزرگوار با نيزه اى كه در دست داشته به كشتى مى زند، چون كشتى موتورش همخاموش شده بود. اسب سوار خطاب به كشتى مى فرمايد: مگر نمى دانىداخل كشتى زوار امام حسين عليه السلام هستند و من ضامن هستم كه سالم آنها را به مقصدبرسانم .
در اين هنگام طوفان برطرف شده وهمه نجات پيدا كردند. سپس افسر انگليسى آمد و عذرخواهى كرد. زائر در پاسخ گفت : من در كتاب خوانده ام كه حضرتابوالفضل العباس عليه السلام ضامن زائران است و كار ما دعا كردن و تقاضاى نجات ازحضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود عنايت حضرت هم آن شد كه ما را نجات داد وشما نجات آن بزرگوار را ديديد.
در فضايل وشمايل حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام
خورشيد بود پرتوى از روى اباالفضل
جمشيد بود بنده اى از كوى اباالفضل
خوشبوى تر از مشك فشارم به مشام است
صد مرتبه خاك در مشكوى اباالفضل
خادم شب و روز است ز جان حضرت جبريل
در روضه جانبخش چو مينوى اباالفضل
نه گنبد دوار به هنگام جلالت
باشد به مثل نه توى اباالفضل
شد ماه بنى هاشم از آن روى كه چون ماه
نيافت به شب طلعت نيكوى اباالفضل
مانند دو خنجر كه به يك قبضه نشانى
پيوسته به بود دو ابروى اباالفضل
چون پاى نهادى به ركاب فرس او را
از گوش زانوى اباالفضل
آن گونه كه از حيدر كرار به ميدان
فرار عدو بود ز نيروى اباالفضل
بر چرخ برين اختر طوسى زده پهلو
تا از دل و جان گشته ثنا گوى اباالفضل
162. ناگهان شمشير از غلاف در آمد  
جناب مستطاب فقيه عاليقدر حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد مفتى الشيعه مطلبذيل را به مولف اين كتاب لطف كردند، كه در پشت يكى از قرآنهاى خطى كتابخانهايشان نوشته شده بود:
جوانى عرب از آل رسول صلى الله عليه وآله و سلم در روضه مطهره حضرت بابالحوائج قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلاممشغول زيارت بود. ناگهان شمشيرى از غلاف خود در آمده از بالاى قبه مباركه با يككشكول در جلو پاى سيد افتاد. اين معجزه در روز عرفه ، نهم ذى الحجه الحرام 1312هجرى قمرى اتفاق افتاد و عموم زوار اردبيل به آن شهادت دادند. اين معجزه در تاريخ ثبتشد و همه ساله در آن روز در اردبيل و كربلا جشن و چراغانى برپاست .
163. معجزه حضرت عباس عليه السلام كه در حسن آباد تهران واقع شدهاست
شخصى مسلمان و شيعه دوازده امامى نقل مى كرد:
در همسايگى ما بنده اى از بندگان خدا را ديدم خيلى ناراحت و پژمرده بود، ازاحوال ايشان سوال كردم ، درد دلى جانسوز برايمنقل كرد. در عين حال مسلمان و شيعه نبود و گفت : بچه اى از خانواده ما بيمار شد، اينطفل پسر بچه اى بود دو ساله و مورد لطف و علاقه بنده بود. او را نزد پزشكانمتخصص حسن آباد و تهران بردم ، آنها داروهاى بسيارى تجويز كردند، اما نتيجه نديدم ومايوس شدم . در آخر بچه را به خانه بردم و منتظر مرگش ‍ بودم .
اين شخص مسلمان و شيعه گفت : ما يك دكتر واقعى و حقيقى داريم كه او دكتر عباس است ،هر كس به او متوسل شود، او در پيشگاه خداوند مقام بزرگى دارد. اين ايام محرم ، ماهعزادارى سرور سالار شهيدان حضرت اباعبدالله عليه السلام است ، مردم مسلمان و شيعهعلاقه زيادى به ائمه - مخصوصا به امام حسين عليه السلام - دارند از قضا روزتاسوعا متعلق به قمر بنى هاشم عليه السلام است . مردم حسن آباد در روز تاسوعا هياتو دسته جات را حركت مى دهند. از قضا روز تاسوعا كه به اسم قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام بود، هوا بارانى بود، گويا خداوند مى خواست براىحضرت عباس عليه السلام عزادارى كند. شما چند متر پارچه مشكى خريده ، روز تاسوعازير پاى دسته جات بينداز به اندازه اى كه گلى شود آن را روى سر بيمار بينداز.همچنين هر سال نذر كن چند گوسفند به نام حضرت قمر بنى هاشماباالفضل العباس عليه السلام و روز تاسوعا مقدار سه من برنج دم كن و به عزادارانقمر بنى هاشم و دسته جات غذا بده . اين شخص جهود مى گويد: من اين كار را كردم ،خداوند متعال توسط حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام فرزندم را شفا داد. روز تاسوعا پارچه سياهى زيرپاى دسته جات انداختم ، گلى شده بود. همان را روى بچه ام انداختم . صبح رفتم بچهدو ساله ام را ديدم پارچه را كنار زدم . ديدم طفلم به رويم لبخند مى زند و مى گويد:بابا من خوب شده ام .
اين يكى از معجزات واقعى قمر بنى هاشم است .
استاد اخلاقم سيد طبيب جزائرى در شب پنج شنبهدرمنزل خودش به مناسبتى اين معجزه را براى مانقل كرد.
اين جانب شيخ حسين جعفرى رودسرى محرم امسال به صحنه كرمانشاه رفتم ، در آن جابراى ما نقل كردند: مدتى است باران نيامده و گندم هاى ما خشك شده . من هر شب از شب هاىمحرم بعد از ختم جلسه و منبر دعاى باران مى كردم و اين قضيه معجزه حضرت عباس عليهالسلام را نقل كردم . آن شب تاسوعا از بركت وجود قمر بنى هاشم به قدر كافى بارانآمد. حتى صاحب خانه ام از اهل روستاى چقاجانعلى مى خواست من را از خواب بيدار كند.
164. عصر عاشورا تربت امام حسين عليهالسلامتبديل به سرخى شد
يك روز بعد از درس آيه الله العظمى صافى در بيت مرحوم آيه الله العظمىگلپايگانى در محضر آيت الله صافى بودم ، جناب حجة الاسلام و المسلمين عالم فرزانهو متقى ، مروج مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، آقاى سيد حسين شيخ الاسلامىبراى حضرت آيه الله صافى نقل كرد:
قبل از محرم امسال به زيارت مرقد منور حضرت رقيه عليهاالسلام رفتم وقدرى تربتامام حسين عليه السلام آورده بودم . صبح روز عاشورا رفتم تربت را نگاه كردم ، دو دانهاز تربت امام حسين عليه السلام سرخ شده بود، نشان بچه هايم دادم ، كم كم ساعات روزعاشورا مى گذشت ، تا عصر عاشورا تربت گلى امام حسين عليه السلامتبديل به سرخى شد. من اين تربت امام را به آيه الله العظمى ميرزا جواد تبريزى وچند نفر ديگر از مراجع نشان دادم ، همگى تعجب كردند. اين هم يكى از معجزات امام حسينعليه السلام از اثر تربت امام حسين عليه السلام است .
حسين جعفرى ، كرفتان رودسر
165. يك پنجه برنجى كه روى آن نوشته شده بود(علمدارابوالفضل )
جناب آقاى احمد مهر بخش نقل مى كند:
در سال 1375 شمسى براى خريد دستگاه چاپ سه بار به مسكو سفر كردم . در سفرىبراى خداحافظى به خدمت آيه الله سيد محمد باقر موحد ابطحى اصفهانى مشرف شدمتا از راهنماييهاى ايشان بهره مند گردم . ايشان قرآن هايى با ترجمه روسى به مندادند تا به مردم آن سامان اهدا كنم . يك جلد آن را به آقاى (نيكو اينومنيچ ) مديركل شركت سازنده دستگاه چاپ اهدا كردم . در سفر بعد وقتى مرا ديد بسيار اظهارخوشبختى كرد و گفت :
من و همسرم كه رئيس آموزش و پرورش است ، مرتب اين كتاب را مطالعه مى كنيم و نكته هاىبسيار باعظمتى را از اين كتاب درك كرديم . اين قرآن براى ما بسيار مورد توجه و احترامبوده است .
اين دوست ما مى نويسد: اى كاش افراد خير خواهى اقدام به چاپ ونشر اين كتاب در روسيهمى نمودند.
در سفر سوم در مسكو مشكل ادارى برايم پيش آمد. نزد رئيس اداره رفتم ، وقتى وارد اتاقشدم ، چشمم به چيز عجيبى افتاد: روى ميز رئيس يك پنجه برنجى كه روى او نوشتهشده بود (علمدار ابوالفضل ) قرار داشت .
ابتدا حدس زدم آن را به عنوان يك شى ء زينتى روى ميزش گذاشته ، ولى بعد از آنسوال كردم ، جواب داد: من شيعه هستم و معجزه و كرامت هاى بسيارى از آن حضرت ديده ام ،اين پنجه را به خاطر همين امر به همراهم دارم . وقتى اطلاع ازحال من و تشيع و علاقه ام به (حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ) پيدا كرد،احترام فوق العاده اى به من گذاشت و درهر مشكلى كه داشتم چنان كمكم مى كرد كه اينمختصر گنجايش شرحش را ندارد. آرى در كشورى كه 70سال از هر گونه تبليغ مذهبى محروم بوده است ، ائمه معصومين و اولادشان عليهم السلاماين چنين براى افراد مستعد جلوه گرى مى كنند و صراط مستقيم حق را پيش رويشان مىگذارند. (197)
166. گوسفند گريه مى كرد  
خطيب بزرگوار حامى و مروج مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ حسين حيدرى كاشانى فرمودند:
يكى از برادران مورد اعتمادم از قول عبدصالح خدا، مرحوم حاج آقا فخر تهرانىنقل كرد كه در سال 1360 شمسى در خدمت حضرت آيه الله العظمى حاج سيد رضا بهاءالدينى جايى مى رفتيم . در مسير قصابى گوسفندى را خوابانيدهع بود ذبح كند، آقابا سرعت جلو رفت ، دست مرد قصاب را گرفت و قيمت گوسفند را داد و فرمود: او رابگذاريد محرم براى حضرت ابوالفضل عليه السلام سر ببريد. قصاب هم پذيرفت .بعد آقا به من فرمود: گوسفند گريه مى كرد و مى گفت من نذر حضرت ابوالفضلم .اين ها مى خواهند مرا در عروسى سر ببرند. (198)
كتاب شريف چهره درخشان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را كه كتابى مفيد وسودمند است مولف محترم در جمع آورى آن زحمت فراوانىمتحمل شده عيد غدير سال 1417 هجرى برابر با 1376 شمسى مطالعه مى كردم ،كرامات متعدد و بسيارى كه از آن وجود مبارك بروز و ظهور كرده ، مرا به درخواست ازحضرتش مشغول نموده گفتم :
كرامت كن به ما عباس عباس
بده ما را شفا عباس عباس
نموده قلب ما را تيره و تار
معاصى خدا عباس عباس
چنان در كفر و عصيانم كه گوئى
ندارم من حيا عباس عباس
زبى دستى چو شد كار تو مشكل
شدى مشكل گشا عباس عباس
جوانمردان عالم را تو دادى
ز خود درس وفا عباس عباس
ندارد عالم ايجاد چون تو
به جان كردى تو جا عباس عباس
چو دادى جان خود را بهر جانان
به جان كردى تو جا عباس عباس
به مولايت كه مولاى دو كون است
ز اصحاب كسا عباس عباس
نگاه مرحمت بنما به مخلص
بود كلب شما عباس عباس
وفاى سگ او را نباشد
به او بنما عطا عباس عباس
مس او با نگاهى كيميا كن
تو را حق خدا عباس عباس
كرم بنما تن و جانم فدايت
مران از خود گدا عباس عباس
در تاريخ 20 ذى الحجه 1417 هجرى مطابق با 8/2/1376 شمسى صبح با ياد و ذكرحضرت ابوالفضل يا اباالفضل گفتم :
سرو جانم فدايت يا اباالفضل
بنازم من وفايت يا اباالفضل
نديده چشم گردون در همه دهر
صفايى چون صفايت يا اباالفضل
زمين و آسمان و پهنه آن
بود خوان عطايت يا اباالفضل
هزاران لعن بر آنها كه بودند
پى جور و جفايت يا اباالفضل
مريض جسمى و روحى است مخلص
اميد او شفايت يا اباالفضل
مران ما را از دربار رفيعت
محبان كن رعايت يا اباالفضل
در آن روزى كه و انفسا بلند است
تو ما را كن شفاعت يا اباالفضل
به جان تشنگان سقا تو ما را
به محشر كن سقايت يا اباالفضل
بود چشم اميد ما به سويت
از اول تا نهايت يا اباالفضل
حسين حيدرى كاشانى
تخلص به مخلص
167. دختر كور نمى خواهم  
جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ مصطفى خبازيان كه در سانحه هوايى به لقاءالله پيوست - خداوند او را با مولايشان محشور نمايد - از يكى از آشنايان خودشنقل مى كند، كه او گفت :
خواهر من در سن هشت سالگى نابينا شد. به همه پزشكان مراجعه كرديم ، نتيجهنگرفتيم . پدرم و مادرم با خواهرم از ايران به كربلا مشرف شدند و با ورود به عتباتعاليات مادرم به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام مىرود و خواهرم را به ضريح مقدس دخيل مى بندد. مى گويد: به همين عبارات :ابوالفضل ، حاشا به كرمت ، شفايش دادى ، دادى و گرنه دختر كور نمى خواهممال خودت !
هنوز از در حرم خارج نشده بود كه متوجه مى شود خواهرم دارد صدا مى زند و مى گويد:مادر بيا، مادر بيا، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مرا شفا داد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation