خطيب بزرگوار حامى و مروج مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ حسين حيدرى كاشانى فرمودند:
يكى از برادران مورد اعتمادم از قول عبدصالح خدا، مرحوم حاج آقا فخر تهرانىنقل كرد كه در سال 1360 شمسى در خدمت حضرت آيه الله العظمى حاج سيد رضا بهاءالدينى جايى مى رفتيم . در مسير قصابى گوسفندى را خوابانيدهع بود ذبح كند، آقابا سرعت جلو رفت ، دست مرد قصاب را گرفت و قيمت گوسفند را داد و فرمود: او رابگذاريد محرم براى حضرت ابوالفضل عليه السلام سر ببريد. قصاب هم پذيرفت .بعد آقا به من فرمود: گوسفند گريه مى كرد و مى گفت من نذر حضرت ابوالفضلم .اين ها مى خواهند مرا در عروسى سر ببرند. (198)
كتاب شريف چهره درخشان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را كه كتابى مفيد وسودمند است مولف محترم در جمع آورى آن زحمت فراوانىمتحمل شده عيد غدير سال 1417 هجرى برابر با 1376 شمسى مطالعه مى كردم ،كرامات متعدد و بسيارى كه از آن وجود مبارك بروز و ظهور كرده ، مرا به درخواست ازحضرتش مشغول نموده گفتم :
نموده قلب ما را تيره و تار
|
چنان در كفر و عصيانم كه گوئى
|
زبى دستى چو شد كار تو مشكل
|
جوانمردان عالم را تو دادى
|
به جان كردى تو جا عباس عباس
|
چو دادى جان خود را بهر جانان
|
به جان كردى تو جا عباس عباس
|
به مولايت كه مولاى دو كون است
|
مران از خود گدا عباس عباس
|
در تاريخ 20 ذى الحجه 1417 هجرى مطابق با 8/2/1376 شمسى صبح با ياد و ذكرحضرت ابوالفضل يا اباالفضل گفتم :
سرو جانم فدايت يا اباالفضل
|
بنازم من وفايت يا اباالفضل
|
نديده چشم گردون در همه دهر
|
صفايى چون صفايت يا اباالفضل
|
بود خوان عطايت يا اباالفضل
|
هزاران لعن بر آنها كه بودند
|
پى جور و جفايت يا اباالفضل
|
مريض جسمى و روحى است مخلص
|
اميد او شفايت يا اباالفضل
|
مران ما را از دربار رفيعت
|
محبان كن رعايت يا اباالفضل
|
در آن روزى كه و انفسا بلند است
|
تو ما را كن شفاعت يا اباالفضل
|
به جان تشنگان سقا تو ما را
|
به محشر كن سقايت يا اباالفضل
|
از اول تا نهايت يا اباالفضل
|
حسين حيدرى كاشانى
تخلص به مخلص
167. دختر كور نمى خواهم
جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ مصطفى خبازيان كه در سانحه هوايى به لقاءالله پيوست - خداوند او را با مولايشان محشور نمايد - از يكى از آشنايان خودشنقل مى كند، كه او گفت :
خواهر من در سن هشت سالگى نابينا شد. به همه پزشكان مراجعه كرديم ، نتيجهنگرفتيم . پدرم و مادرم با خواهرم از ايران به كربلا مشرف شدند و با ورود به عتباتعاليات مادرم به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنى هاشم عليه السلام مىرود و خواهرم را به ضريح مقدس دخيل مى بندد. مى گويد: به همين عبارات :ابوالفضل ، حاشا به كرمت ، شفايش دادى ، دادى و گرنه دختر كور نمى خواهممال خودت !
هنوز از در حرم خارج نشده بود كه متوجه مى شود خواهرم دارد صدا مى زند و مى گويد:مادر بيا، مادر بيا، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مرا شفا داد.