اما عقيده چطور ؟ عقيده البته در اصل لغت اعتقاد است اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و است ، بستن است ، منعقد شدن است بعضی گفته اند حكم گرهی را دارد دل بستن انسان به يك چيز دو گونه است ممكن است مبنای اعتقاد انسان ، مبنای دل بستن انسان ، مبنای انعقاد روح انسان همان تفكر باشد در اين صورت عقيده اش بر مبنای تفكر است ولی گاهی انسان به چيزی اعتقاد پيدا میكند و اين اعتقاد بيشتر كار دل است ، كار احساسات است نه كار عقل به يك چيز دلبستگی بسيار شديد پيدا میكند ، روحش به او منعقد و بسته میشود ، ولی وقتی كه شما پايه اش را دقت میكنيد كه اين عقيده او از كجا پيدا شده است ؟ مبنای اين اعتقاد و دلبستگی چيست ؟ آيا يك تفكر آزاد اين آدم را به اين عقيده و دلبستگی رسانده است يا علت ديگری مثلا تقليد از پدر و مادر يا تأثر از محيط و حتی علائق شخصی و يا منافع فردی و شخصی ؟ ، [ میبينيد به صورت دوم است ] و اكثر عقائدی كه مردم روی زمين پيدا میكنند ، عقائدی است كه دلبستگی است نه تفكر . آيا بشر از نظر دلبستگيها بايد آزاد باشد ؟ اين دلبستگيهاست كه در انسان تعصب و جمود و خمود و سكون به وجود میآورد ، و اساسا اغلب ، عقيده دست و پای فكر را میبندد عقيده كه پيدا شد ، اولين اثرش اينست كه جلوی فعاليت فكر و آزادی تفكر انسان را میگيرد چون دل بسته است به آن « حب الشيیء يعمی و يصم » چيزی كه انسان به آن دل بست ، چشم بصيرت را كور میكند ، گوش بصيرت را كر میكند ، ديگر انسان نمی تواند حقيقت را ببيند و نمی تواند حقيقت را بشنود مثلا بت پرستهايی بتها را |