بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

نمونه‏هايى از خلاف حقيقت

تصوف ملامتى

منطق ملامتى درست در برابر منطق ريا كارى قرار دارد. ريا كار مى‏كوشد كه به‏مردم نزديك شود، ولى ملامتىمى‏كوشد كه از مردم دور شود. ريا كار در پى مردم‏مى‏دود و آن‏ها را مى‏پرستد، ملامتى از مردم مى‏گريزد و بهآن‏ها لگد مى‏زند. آن،دوستى خلق را مى‏خواهد و اين دشمنى خلق را مى‏جويد.

درويش ملامتى، مى‏نماياند كه مرتكب كارهاى زشت مى‏شود، در صورتى كه‏واقعا از آن كارها پاكيزه و مبرامى‏باشد. او تظاهر مى‏كند كه شراب مى‏خورد، ولى‏شراب‏خوار نيست. او تظاهر به گناه مى‏كند، ولى گناه كارنيست. او رفتارى مى‏كند كه‏مردم در باره‏اش عقيده بد پيدا كنند، مى‏نماياند كه روزه رمضان مى‏خورد، ولىدرواقع روزه خوار نيست.

شيخ تارك الصلاة

كسى مى‏گفت: يكى از طلاب حوزه علميه مشهد مشهور بود كه تارك الصلاة‏است، لذا در ميان طلاب، بسياربسيار منفور شده بود، بلكه منفوريت او از ميان طلاب‏تجاوز كرده بود و به دگران رسيده بود. همه از وى بدمى‏گفتند و مورد اشمئزازعمومى قرار گرفته بود.

بعد از چندين شبى در جايى با او ميهمان بوديم، پس از صرف شام به علتى‏ميهمانان همان جا ماندند وخوابيدند و نتوانستند به خانه‏هاى خود بروند.

هنگامى كه چراغ خاموش شد و همگى به خواب رفتند، من هنوز بيدار بودم وخوابم نبرده بود، ناگهان صداىريزش قطرات آب را شنيدم. سر از لحاف بيرون كرده‏تا ببينم از كجاست، ديدم صدا از گوشه اتاق است. دقتكردم، ديدم شيخ تارك الصلاة‏به وضو گرفتن مشغول است، بسيار تعجب كردم ولى دم نزدم.

شيخ وضو گرفت و به عبادت برخاست. تا صبح اشتغال به تهجد و عبادت داشت.در دل شب، حال خوشى داشت.من عبادت او و حال او را بدون آن كه خودش ملتفت‏شود، مى‏نگريستم. هنگامى كه سپيده صبح زد، شيخ اذانىبگفت و نماز صبح را به جاآورد و سپس بخوابيد. نزديك طلوع آفتاب بود كه رفقا از خواب برخاستند وآماده‏براى خواندن نماز صبح گشتند. به يكديگر مى‏گفتند: شيخ را بيدار كنيم نماز بخواند.يكى فحشى به شيخداد و گفت: ولش كنيد. بالاخره شيخ را بيدار كردند. شيخ‏برخاست و گفت: مى‏روم در مدرسه نماز مى‏خوانم و ازخانه بيرون شد، در صورتى‏كه چند دقيقه‏اى بيش‏تر به طلوع آفتاب نمانده بود و شيخ قبل از طلوع آفتاببه‏مدرسه نمى‏رسيد و اين نكته بر همه روشن بود. رفقا از شيخ به بد گويى مشغول شدندو از او ابراز انزجارمى‏كردند. من به آنان چيزى نگفتم تا شيخ را ببينم. نزديك ظهر،شيخ را در صحن مطهر امام رضاعليه السلامديدم. به او گفتم: شيخ اين چه بازى است؟! چراچنين مى‏كنى؟! گفت: مگر چه شده؟ گفتم: من ديشب بيداربودم و هر چه كردى ديدم.اشك از ديدگان شيخ جارى شد و دانست كه سرش فاش شده است. اشاره‏اى بهقبرمقدس امام هشتم‏عليه السلام كرد و مرا به آن حضرت سوگند داد كه تا او زنده است، داستانش‏را براى كسىذكر نكنم. چيزى نگذشت كه از دنيا رفت و مردمش همچنان او راتارك‏الصلاة مى‏پنداشتند!

راه كج

ملامتى بودن، هر چند اخلاص در عمل را نشان مى‏دهد و كاشف از صفات‏برجسته‏اى است، ولى از نظر دين وعقل، پسنديده نيست. نخست آن كه دروغ عملى‏است و ناپسندى دروغ پيش خرد ثابت است، اضافه بر اين، خلقرا مورد اعتنا قرارندادن و آنان را مانند حيوانات پنداشتن، يك جور خود خواهى و تحقير بشر است.

ظاهر بد را اسلام نمى‏پسندد. قرآن مى‏گويد: هم ظاهر بايستى خوب باشد و هم‏باطن. در كشور اسلامىبايستى شعائر دين محفوظ باشد و گرنه با كشور كفر تفاوتى‏ندارد. مسلمان بايستى در رفتار و گفتارش، از كافرممتاز باشد. اگر نظريه ملامتى‏رواج پيدا كند، ارتكاب گناه به طور علنى روا مى‏باشد، زيرا ميان اين دو تفاوتىنيست‏و گناه كارها ادعاى ملامتى بودن خواهند كرد، پس بازرسى ويژه براى هر فردى لازم‏است تا معلوم شودكه او حقيقتا مرتكب گناه است‏يا ملامتى مى‏باشد و كشف سرملامتى، بر خلاف نظريه او مى‏باشد.

در اسلام ريا كارى زشت است، ولى ملامت كارى هم ناپسند مى‏باشد. عباداتى‏است كه بايستى به طور آشكار،آورده شود. نماز جماعت، حج‏خانه خدا، جهاد در راه‏حق، زيارت رسول اكرم و ائمه اطهار و مانند اين‏ها و واجباتو مستحبات بسيارى‏است كه شايسته است‏به طور آشكار در پيش ديدگان مردم انجام شود.

در برابر اين‏ها، عبادات و نيكو كارى‏هايى است كه بايستى در نهان و سرى انجام‏گردد. نماز شب زيباست كهسرى انجام گردد. كمك و اعانه مستمندان، به ويژه آنان كه‏هيچ گونه سؤال نمى‏كنند، شايسته است كه در نهانباشد. امام سجادعليه السلام مى‏گويد:

«ان صدقة السر تطفئ غضب الرب; (1) .

نيكو كارى پنهانى آتش غضب پرورگار را خاموش مى‏كند.»

قرآن، به هر دو كار دعوت مى‏كند:

«الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم‏ولاخوف عليهم و لا هم يحزنون; (2) .

كسانى كه در شب و روز، آشكارا و نهان، مال خود را در راه خدا صرف مى‏كنند، پاداش‏آن‏ها نزد پروردگارشانمى‏باشد، نه ترس و بيمى بر آن‏هاست و نه محزون خواهند شد.»

اسلام، عمران و آبادى دنيا و آخرت را مى‏خواهد، آبادى دنيا تحقق‏پذير نيست،مگر به وسيله نيكو كارى‏هاىآشكار. مسلمان، بايستى ظاهر و باطنش هر دو زيباباشد. ريا كار باطن زيبا را از دست مى‏دهد و ملامتى، ظاهرزيبا را. ريا كار روشى‏سخريه آميز پيش مى‏گيرد. ملامتى ادب را در محضر حق، مراعات نمى‏كند.

جهان سرتا سرش محضر حق مى‏باشد. مسلمان بايستى با دو چشم نگاه كند.ريايى چشم راست ندارد و ملامتىچشم چپ.

تدليس

تدليس، فاقد را واجد، وا نمود كردن است. بر سر كچل، زلف مصنوعى‏مى‏گذارند، تا مو دار نشان داده شود.چاله‏هاى آبله صورت را پر مى‏كنند، تا عروس درنظر داماد، آبله رو ديده نشود. خانه را سفيد كارى مى‏كنند و سرو صورتى به آن‏مى‏دهند تا مشترى گير گردد. سيب‏هاى درشت را در روى جعبه مى‏نهند و سيب‏هاى‏ريز را زير.دانه‏هاى درشت زغال را رو مى‏گذارند و هر چه بخواهند در ته جوال جاى‏مى‏دهند. مريمى پست را آب طلامى‏دهند تا به جاى مريمى عالى قالب بزنند. كيلومترشمار اتوموبيل را عوض مى‏كنند تا كهنگى اتوموبيلمعلوم نشود و كار كردگى آن رامشترى نداند.

تدليس خيانت است، تقلب است، كلاه بردارى است، دروغ عملى است، پيغمبراسلام از آن بيزار است و مسلمانبايستى از اين كار زشت‏بپرهيزد.

نجش

نجش (بر وزن بخش) آن است كه كسى تصميم به خريدن متاعى را ندارد، ولى‏بهاى آن را به عنوان خريد، بالامى‏برد تا دگرى آن را گران‏تر بخرد. نجش، يكى ازنمونه‏هاى خلاف حقيقت مى‏باشد. نجش دروغ در گفتارمى‏باشد و دروغ در كردار.اين كار در ميان سمسارهاى قديم معمول بوده، چنان كه در حراج‏ها نيزمعمول‏مى‏باشد. در فقه اسلام اين كار را «نجش‏» اصطلاح كرده‏اند. به خاطر دارم كه فقهاتصريح به حرمت آنمى‏كنند. زشتى نجش، اختصاص به وقتى كه فروشنده، توطئه‏كرده باشد ندارد، بلكه بدون توطئه با فروشندهنيز زشت و قبيح است.

در مجالسى كه امروز به عنوان مزايده تشكيل مى‏شود، گاهى اين روش پليد به كاربرده مى‏شود. اين دسته مردم، از خداى بزرگ شرم نمى‏كنند، اينان به نداى وجدان،پاسخ نمى‏دهند و شايد هم اين كار كثيف را زيركى و خردبدانند!

كم‏فروشى

كم فروشى، يكى ديگر از مصاديق خلاف حقيقت است. كم فروشى، جنسى را به‏اندازه معينى فروختن و در وقتتحويل، از آن اندازه، كم‏تر تحويل دادن و به همان‏اندازه حساب كردن است.

گاه ممكن است در ترازو تصرفى بشود، به طورى كه جنس را در وقت‏سنجش ازمقدار واقعى بيش‏تر نشان بدهدو شايد هم كه سنگ كم‏تر را به جاى سنگ بيش‏تربگذارند. كم فروشى از قبيل دزدى و خيانت و از دروغ‏هاىعملى است.

غش

غش را به اصطلاح بازار امروز، بايستى تقلب در جنس ناميد كه بدبختانه درروزگار ما رواج بسيار دارد. غش،آميختن جنس عالى است‏با جنسى كه همقدر درقيمت‏با آن نيست، آن گاه مجموع را به نام آن جنس خالصعالى و به همان قيمت‏فروختن.

آب در شير كردن و به نام شير خالص فروختن، غش است. طلا را با مس مخلوطكردن و به نام زر ناب فروختن،غش است.

وقتى يكى از دوستان صورتى داد كه در آن، تقلب‏هايى كه در اجناس مى‏شود،نوشته شده بود. صورت عجيبىبود كه نقلش در اين جا، چندان پسنديده نيست.به طور كلى در هر صنفى از اصناف بازار، مردمانى نادرست پيدامى‏شوند وتقلب‏هايى ويژه متاع خود دارند، تقلب‏هايى كه به تعبير عاميانه، عقل جن بدان‏نمى‏رسد.

دين مقدس ما، دين راستى و درستى است. كسى كه خود را پيرو اين دين مى‏داند،بايستى از اين نادرستى‏ها بركنار باشد و خود را به اين ناپاكى‏ها آلوده نكند.

خلاف قرار داد

از دروغ‏هاى عملى بسيار زشتى كه بسيار در اين كشور معمول شده است، عمل‏نكردن بر طبق قرار دادى استكه دو طرف با آن موافقت كرده‏اند. كنتراتچى‏ها،شركت‏ها، مؤسسات ديگر، قرار دادهايى را بر طبق شرايطىمى‏بندند، ولى بدان پاى‏بند نيستند; در موقع تحويل، ديده مى‏شود كه به بسيارى از شرايط عمل نكرده‏اند.

آيا اين نادرستى در پيمان هم از ارمغان‏هاى فرنگ است؟

آيا بر اثر نادرستى و خيانتى است كه در اين مملكت‏حكومت مى‏كند؟ آيا از رشوه‏خوارى تحويل گيران،سرچشمه مى‏گيرد؟ آيا تكيه گاه كنتراتچى نادرست در موقع‏تحويل، پول است‏يا زور؟

به خدا قسم اگر دستورات طلايى اسلام در جهان اجرا مى‏شد، گلستان و بهشت‏آسايش مى‏گرديد. آيا اين آرزو بهگور برده خواهد شد؟

تظاهرهاى ادارى

كارمندى از كارمندان دولت‏به كثرت كار تظاهر مى‏كند، پرونده‏هاى بيشمارى‏گرداگرد ميز خود مى‏چيند و درمقابل، كارمندان ديگر به كمى كار تظاهر مى‏كنند. دراين اخلاق، ميان ترس از اداره و اعضا تفاوتى نيست.تظاهر به كثرت كار، در ميان‏طبقات ديگر هم، گاه به گاه پيدا مى‏شود. خصوصياتى اخلاقى كه در كارمنداندولت‏يافت مى‏شود، از نمونه‏هاى روحيات همين ملت است، آنان هم از افراد همين ملت‏مى‏باشند; از اين رو،معتقدم كه كسانى كه دم از رهبرى و اصلاح مى‏زنند، بايستى‏اصلاحات را از افراد ملت‏شروع كنند. ملت كهدرست‏شد، دولت درست‏خواهد شد.دولتيان مانند پرهاى كاهى هستند كه به روى سيل قرار دارند، آنان قدرتمقاومت دربرابر سيل را ندارند، بلكه هر كجا كه سيل مى‏رود آن‏ها هم با سيل مى‏روند، آن‏ها فقطمى‏كوشند كهخود را روى سيل نگاه دارند.

خود نمايى دروغين

خود خواهى شديد، انسان را وادار به خود نمايى مى‏كند. خود نمايى اگر به راست‏ممكن نشد، به وسيله دروغانجام مى‏گيرد. خود نما مانند زن فاحشه‏اى است كه‏به‏وسيله آراستن خويش، در پى مشترى مى‏گردد و پيوستهدر اين فكر است كه نادانى‏را به دام بيندازد. خود نمايى در ميان تمام طبقات موجود است و هر كسى بهنوعى‏خود نمايى مى‏كند: يكى به وسيله داشتن اتومبيل خود نمايى مى‏كند، يكى با لباس ويكى با خانه مجلل ويكى از راه‏هاى ديگر و به طور كلى هر كسى اين خيال باطل خودرا به وسيله‏اى جامه عمل مى‏پوشاند. خود نماگاهى پارچه گران بهايى يا چيز ديگرى‏را كه از لحاظ قيمت قابل توجه است، در حضور جمعى لگد مال يا پارهمى‏كند تانشان دهد كه در نظرش ارزشى ندارند.

پيرانى به جوانى تظاهر مى‏كنند. جوانانى به پيرى. ثروتمندانى به فقرتظاهر مى‏كنند، و فقيرانى به ثروت.بيشتر ثروتمندانى كه به فقر تظاهر مى‏كنند، باشهرهاى كوچك و محيطهاى محدود سر و كار دارند; تظاهرآن‏ها از اين نظر است‏كه كسى به آن‏ها چشم نزند، يا خويشان و دوستان، توقعى از آن‏ها نداشته باشند، اينان‏گاهلباس پاره يا كم قيمت مى‏پوشند و در خانه خراب زندگى مى‏كنند و به چيزهايى كه‏علامت ثروت است نزديكنمى‏شوند. ثروتمندان پست فطرت، آنان هستند كه‏تظاهر به فقر مى‏كنند تا از كمك و اعانه دگران بهره‏مندشوند، اينان از لحاظ مال گدانيستند، ولى گدايى مى‏كنند، چون سرشت آن‏ها با گدايى و پست فطرتى آميختهشده‏است.

دسته‏اى به اروپايى گرى خود نمايى مى‏كنند. دسته‏اى به زندگى سبك قديم وباستانى و عتيقه دارى تظاهرمى‏كنند. اين‏ها يا دروغ در گفتار است‏يا رفتار يا هر دو.

كسى كه كتاب‏خانه پر ارزشى دارد، شنيدم از اين كه كسى او را ثروتمند بداندناراحت مى‏شده و مى‏گفته كه مناين كتاب خانه را به وسيله قند تهيه كرده‏ام. ازكودكى كه به من چايى با قند مى‏دادند چايى را تلخ مى‏خوردم وحبه‏هاى قند را جمع‏مى‏كردم، وقتى كه به وزن قابل توجهى مى‏رسيد، مى‏فروختم و پولش را كتاب‏مى‏خريدم وگاه مى‏گفت كه اين كتاب‏خانه، خانوادگى و اجدادى است كه به ميراث به‏من رسيده است!

تبليغات

يكى از ارمغان‏هايى كه اخيرا از فرنگستان به ايران آمده است، تبليغاتى است كه‏براى فروش كالا مى‏كنند.تبليغات هر چند بى اثر نيست، ولى قسمتى از آن، بسيار كارزشتى است و آن تبليغى است كه به يكى از دووسيله محقق مى‏شود: يكى مردم راگول زدن، ديگر به مردم، دروغ گفتن. آيا ثروتى كه به يكى از اين دو راه بهدست‏مى‏آيد، مشروع است؟ آيا اين كار، تجارت است‏يا كلاه بردارى؟

منظور از تبليغات، اگر اخبار مردم به بودن چنين كالايى باشد، كار صحيحى‏است، اگر بيان فوايد كالا باشد،خوب است، اگر روشن كردن اذهان، نسبت‏به خوبى‏كالا باشد بد نيست، ولى:

ميان ماه من تا ماه گردون.

تفاوت از زمين تا آسمان است.

از خود سازمان‏هاى تبليغاتى بپرسيد كه منظور چيست.

ديكتاتورهاى سياه و سرخ

ناجوان‏مردترين دروغ گوها ديكتاتورهاى سياه و كمونيست‏ها هستند. اين‏دودسته، حقيقت ظلم را در پيشبسيارى از مردم، عدل مجسم جلوه مى‏دهند. اين‏هامحروميت ملت را (البته به استثناى اقليت محدودى)آسايش همگانى و رفاه عمومى‏لقب مى‏دهند.

كمونيست‏ها، سرمايه دارى دولتى را كه خطرناك‏ترين رژيم براى توده ملت‏مى‏باشد، اشتراك مى‏نامند،تشكيلاتى را كه جز با زور و ديكتاتورى، قابل دوام نيست،آزادى مى‏خوانند، انتصابات را انتخابات عمومىمى‏گويند و به وسيله همين دروغ‏هاساده لوحانى را گول مى‏زنند. استعمار نو گمان مى‏كند كه برگ برنده درمبارزه باكمونيسم را سر نيزه انجام مى‏دهد.

عجب اشتباهى! مگر در روسيه سر نيزه نبود؟ مگر در چين سر نيزه نبود؟ مگر دركوبا و هند و چين نبود؟ زهىتصور باطل! زهى خيال محال! خاكستر، آتش را پخته‏ترمى‏كند. قدرت‏هايى كه خود را پناهگاه آزادى، لقبداده‏اند، ظالمانه‏ترين حكومت‏هارا بر ملل ضعيف تحميل كرده‏اند تا مبادا كمونيست آن‏ها را استعمار كند.پروردگارا،ملل ناتوان از ظلم ديكتاتورهاى سياه و سرخ به كه پناه ببرند؟ جز ذات مقدس تو،پناهگاهى نيست،پس به همه پناه بده.

پى‏نوشتها:

1) مستدرك‏الوسائل، ج 7، ص، ح 798 به نقل از رسول الله‏صلى الله عليه وآله .

2) بقره (2) آيه 274.