بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

دو چهره و دو زبان داشتن

سخنى چند از محمد و آل محمدصلى الله عليه وآله

رسول خدا: «يجي‏ء يوم القيامة ذوالوجهين دالعا لسانه في قفاه و آخر من قدامه يلتهبان نارا حتى يلهبا جسده.ثم يقال له: هذا الذي كان في الدنيا ذا وجهين و ذا لسانين‏يعرف بذلك يوم القيامة.» (1) .

امام باقرعليه السلام: «بئس العبد عبد، يكون ذاوجهين و ذا لسانين يطري اخاه شاهدا وياكله غائبا.» (2) .

امام باقرعليه السلام: «بئس العبد عبد، همزة لمزة، يقبل بوجه و يدبر بآخر.» (3) .

امام صادق‏عليه السلام: «من لقى المسلمين بوجهين و لسانين، جاء يوم القيامة و له لسانان‏من نار.» (4) .

زيركى پندارى

در دنياى امروز، فضايل، رفته و رذايل اخلاقى جاى آن‏ها را گرفته،تشخيص صحيح رفته و تشخيص ناصحيح بهجايش نشسته است، چيزهايى نشانه‏خرد و زيركى شده و چيزهايى نشانه نادانى و كودنى، كه دو چهره‏اى و دوزبانى‏از آن جمله مى‏باشد.

در اين روزگار، چهره‏هاى گوناگون داشتن نشانه زيركى و خرد مى‏باشد وبه راستى سخن گفتن، نشانه سادهلوحى.

مقصود از دو چهره و دو زبان داشتن، آن است كه آن طورى كه كسى در حضورمى‏باشد در غياب نباشد. درحضور سخنى بگويد و در غياب سخنى، در جلو رو،قيافه مهر داشته باشد و در پشت‏سر قيافه قهر. بدبختانه اينصفت‏شوم در ميان مامسلمانان رواج دارد و كسانى كه از تشخيص صحيح دور هستند، بدين صفت،آلوده‏مى‏باشند و دستى دستى خود را در اين سيه چال مى‏اندازند.

كسى كه چهره‏هاى رنگا رنگ و زبان‏هاى گوناگون داشته باشد، دروغ گويى است‏احمق و از خدا بى خبر. احمقاست چون به منظورش نمى‏رسد و از دو چهرگى ودو زبانى بر خلاف مقصود نتيجه مى‏گيرد.

او بدين وسيله مى‏خواهد، دوستى دگران را جلب كرده و از منافع آن‏برخوردار شود، ولى غافل از آن كه بدينوسيله دشمنى مردم را براى خويش‏خريده است. مردم با يكى دو جلسه به دو رنگ بودنش پى مى‏برند و ازوى‏متنفر مى‏شوند. از خدا بى خبر است، چون پيوسته با يكى از زشت‏ترين گناهان،يعنى دروغ سر و كار دارد ونافرمانى حضرت حق را وسيله موفقيت‏خود قرارداده است. يا يكى از اين دو چهره و از اين دو زبانش دروغ است‏ياهر دو، يا هر سه‏يا هر ده.

روز قيامت

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: روز قيامت، دو چهره را مى‏آورند، زبانش از پشت‏بيرون‏آمده و زبانى ديگراز پيش رويش، از هر دو زبان، آتش، زبانه مى‏كشد به طورى كه‏شعله آتش، تمام پيكرش را فرا مى‏گيرد، آن گاه اورا معرفى مى‏كنند كه اين كسى است‏كه در دنيا، داراى دو چهره و دو زبان بوده است و او در روز قيامت‏بدينصفت‏شناخته خواهد شد.

زبان او در پشت‏سر مردم، به جز زبان پيش روى بوده است و گفته‏اش در حضوربا گفته‏اش در غياب متناقض ومتضاد بوده است.

در روز رستاخيز نيز باطنش مجسم مى‏شود و اين صفت دو رنگى را كه در دنياديده نمى‏شد، در آن روز همهمى‏بينند.

شايد زبان اصلى او در دنيا، همان زبان پشت‏سر بوده، لذا در روايت، زبان او،تعبير شده است، ولى زبان پيشرويش در اين جهان، زبان عاريتى بوده، لذا در روايت‏به زبانى ديگر تعبير شده و چون با اين دو زبان مى‏خواستهمردم را بمكد و منافعشان‏را از كفشان بربايد، آتش همين دو زبان، تمام پيكرش را فرا مى‏گيرد و مى‏سوزاند.

پيروان رسول‏صلى الله عليه وآله

كسى كه خود را پيرو پيغمبر اسلام مى‏داند، بايستى از اين شيوه زشت‏بپرهيزد وبه دنياى كفر، نمونه‏هاىتربيتى اسلام را نشان دهد، ولى هر چه از اين راهنمايى‏هاى‏طلايى اسلام از مقام مقدس رسول بيش‏تر صادرشده، بدبختانه ما مسلمانان، كم‏تراطاعت مى‏كنيم.

ما مسلمانان از تربيت‏هاى عالى اسلام به قدرى دور افتاده‏ايم كه شايد كم‏تر كسى‏در ميان ما اطلاع داشته باشدكه دو چهره‏اى و دو زبانى مورد نكوهش پيغمبر اسلام‏قرار گرفته است و جانشينان بزرگوارش نيز از زشتى وشومى آن سخن گفته‏اند.

آيا روزى خواهد آمد كه مسلمانان از دين خود مطلع شوند؟

آيا مى‏شود كه مسلمانان بدانند كه چه گوهر گران بهايى در دست دارند؟

آيا مى‏شود كه يك صدم مسلمانان چنين بشوند؟

آرزو بر جوانان عيب نيست!

در مصر

دوستى مى‏گفت كه در مملكت مصر، مانند عادت است كه در حضور، مطابق ميل‏شما سخن گويند يا همهگفته‏هاى شما را تصديق كنند، ولى دمى كه از شما دور شدند،بگويند رفتيم و به او خنديديم، شايد مقصود اينباشد كه مسخره‏اش كرديم.

ديگرى مى‏گفت: در مصر، شخصى در حضور من از صحت نظريه‏اى دم مى‏زد،چون مرا با آن نظريه موافقمى‏ديد، سپس پى بردم كه او شديدترين مخالف آن نظريه‏مى‏باشد. مصر و ايران و عراق و هند ندارد، گمانم آناست كه به هر كجا كه روى‏آسمان همين رنگ است.

چيزى كه بايستى مورد تعجب قرار گيرد، اين است كه چرا ايران چنين است وچرا ايرانيان چنينند؟

ايرانيان كه مفتخرند اسلام را از محل اصلى آن، يعنى دودمان رسول گرفته‏اند،ايرانيان كه ادعا مى‏كنند خلفاىدوازده گانه رسول خدا را مطيع و فرمانبرند، ايرانيان‏كه از باده مهر محمد و آل او سرمستند، ايرانيان كه هم بهقرآن پاى بندند و هم به عترت‏وفا دارند، نبايد چنين باشند، آنان بايستى پيشرو مكتب سعادت بشر باشند.

دوستان على و آل على، بايستى بكوشند كه خود را به تربيت اسلامى بيارايند،چون على و آل على، بهترينتربيت‏يافتگان تربيت اسلامى بوده‏اند.

ايرانيان بدانند كه محمد و آل محمد، از در پيش ستودن و در پشت‏سر نكوهيدن،بيزارند. آن بزرگواران بهتوحيد دعوت مى‏كنند. پس ايرانى بايستى يك رنگ و يك‏دل و يك زبان باشد. دو رنگى با مكتب اهليت‏سازگارى ندارد.

دو چهرگى براى پول

وقتى كه معاويه، يزيد را ولى عهد خود كرد، او را در قبه‏اى سرخ فام بنشانيد تامردمش به ولايت عهدىبشناسند و سلام دهند. آنان كه مى‏آمدند، نخست‏به معاويه،سلام خلافت مى‏دادند و سپس به يزيد، سلام ولايتعهدى.

متملقى پس از اجراى اين تشريفات به معاويه گفت:

اگر يزيد را ولى امر مسلمانان قرار نمى‏دادى، حقوق مسلمانان را پايمال كرده‏بودى! اين مراسم اجرا مى‏شد واحنف بن قيس كه از بزرگان دوستان على‏عليه السلام است،نزد معاويه حاضر بود و خاموش نشسته و چيزىنمى‏گفت.

معاويه مى‏خواست از احنف در اين باره حرفى در آورد، شايد امضاى‏ضمنى نسبت‏به ولايت عهدى يزيد باشد، ازاين رو به احنف گفت: چرا چيزى‏نمى‏گويى؟

احنف گفت: چه بگويم، اگر دروغ باشد از خدا مى‏ترسم و اگر راست‏باشد،از شما!

هنگامى كه احنف از پيش معاويه بيرون آمد، با همان متملق چاپلوس‏رو به رو شد. او به احنف گفت:

به خدا سوگند مى‏دانم معاويه و پسرش، بدترين خلقند، ولى چه كنم، درخزينه‏هاى پول را قفل زده‏اند و كليدقفل‏ها همين است.

احنف گفت:

بس كن، آدم دو رو پيش خدا آبرو ندارد.

امام باقرعليه السلام معرفى مى‏كند.

خليفه پنجم پيغمبر اسلام مى‏گويد: چه بنده‏اى است، بنده‏اى كه داراى دو چهره ودو زبان باشد، در پيش روبرادرش را مى‏ستايد و در پشت‏سر، او را مى‏خورد، يعنى‏در غياب از او بد گويى مى‏كند. در هنگام ديدار، چهرهدوستى و صميميت نشان‏مى‏دهد، ولى در پشت‏سر، نقاب از رخ بر مى‏دارد و دشمنى و عناد خود راآشكارمى‏سازد يا به تعبير امروز در حضور، ماسك دوستى به رخ مى‏زند و در غياب، آن رابرداشته و قيافه حقيقىخود را نشان مى‏دهد.

امام باقرعليه السلام از اين شخص، مسلمان تعبير نفرموده، بلكه از او به بنده‏تعبير كرده است. شايد نكته تعبيراين باشد كه زشتى اين كار با بندگى خداتنافى دارد، يعنى فطرت بشرى از آن بيزار است، خواه دارنده دو چهره،مسلمان‏باشد، خواه نباشد.

خداى به هر بنده‏اى، چهره‏اى داده و زبانى عنايت فرموده، پس هر كس بايستى‏فقط با يك چهره رو به رو بشود وبا يك زبان سخن گويد، هيچ آفريده‏اى حق نداردبا روش آفريدگار خويش به مخالفت‏برخيزد و خود را داراى دوچهره يا سه چهره‏و چند زبان قرار دهد، چه بنده بدى است كسى كه با خواسته آفريننده‏اش‏مخالفت مى‏كند.

نكته تعبير

امام باقرعليه السلام از بدگويى پشت‏سر به خوردن تعبير فرموده است.

بد گويى پشت‏سر، همان غيبت مى‏باشد. قرآن مقدس، چنين مى‏گويد:

«ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا; (5) .

آيا يكى از شما دوست مى‏دارد كه گوشت‏برادر مرده‏اش را بخورد؟».

قرآن بدين وسيله، زشتى غيبت را نمايان مى‏كند. بد گويى، ارزش كسى را بردن‏است و او را سبك و بى مقدارقرار دادن، پس مانند خوردن گوشت او مى‏باشد.بد گويى در پشت‏سر، موقعى است كه او نمى‏تواند از خود دفاعكند، چون حضورندارد، پس او همچون مرده‏اى است هر بلايى به سرش بياورى، قدرت دفاع ندارد وبر مرده‏اىكه قدرت دفاع ندارد، ظلم كردن، گناه ناجوان مردانه‏اى است. دو زبانى‏خود زشت است و دروغ گويى را در پىدارد و گناه شوم سومى را نيز ارمغان مى‏آوردو آن غيبت است كه از گناهان بزرگ مى‏باشد.

همزة لمزة

حضرت خليفه پنجم، در حديث دومين، آن كه را در حضور و غياب، داراى‏دوقيافه باشد به «همزة و لمزة‏» وصفمى‏كند.

همزة، كسى است كه در پشت‏سر، بسيار بد گويى مى‏كند.

لمزة آن كه در پيش رو عيب جويى كند، با چشم اشاره‏اى مى‏كند و با زبان، سخن‏چشم را تثبيت مى‏كند وعيبى را بر ملا مى‏سازد (با اين چنين مى‏كند، با آن هم، چنان)به هر كس كه مى‏رسد مانند عقرب، نيشىمى‏زند و زهر خود را در كام او فرو مى‏برد;چنين فردى، خيانت ذاتى خود را به همه كس نشان مى‏دهد، با چشممسخره مى‏كند،با زبان متلك مى‏گويد، لب‏ها را لوش مى‏كند، شايد علت آن كه از او به لمزة تعبيره‏شده، اشارهبه اين باشد كه ستودن او در حضور، ستودن حقيقى نيست، بلكه استهزاكردن بندگان خداست.

سخنى از امام صادق‏عليه السلام

امام ششم‏عليه السلام عقاب انسان دو چهره و دو زبان را در قيامت چنين بيان مى‏كند:

آن كه با مسلمانان، با دو چهره و دو زبان، رو به رو مى‏شود، روز قيامت كه مى‏آيددو زبان از آتش خواهد داشت.

او با دو زبان خود، مى‏خواسته مردم را بسوزاند، پروردگار مردم نيز او را با همان‏دو زبانش مى‏سوزاند; او در اينجهان چنين مى‏كرد، خدايش هم در آن جهان چنانش‏خواهد كرد.

سخن امام جعفر صادق‏عليه السلام برخاسته از سخن جد بزرگوارش وجود مقدس‏خاتم‏انبيا مى‏باشد. امامصادق در اين حديث‏با مسلمانان، دو چهره داشتن را نكوهش‏مى‏كند و امام باقرعليه السلام در آن حديث‏به«يطري اخاه‏» تعبير مى‏كند، چون برادرى ويژه‏مسلمانان است.

شايد نكته تعبير اين باشد كه دو چهره‏اى و دو زبانى، با مسلمانان كه برادريكدگرند، زشت است و مورد غضبخداست، چون خدا مسلمانان را دوست‏مى‏دارد. مسلمان بايستى هميشه نسبت‏به برادر مسلمان با برادرى رفتاركند ودو چهره بودن با برادرى تنافى دارد.

پى‏نوشتها:

1) بحارالانوار، ج 7، ص 218.

2) بحارالانوار، ج 1، ص 150.

3) بحارالانوار، ج 72،ص 203.

4) بحارالانوار، ج 72، ص 204.

5) حجرات (49) آيه 12.