*باب شرك*بَابُ الشِّرْكِ |
|
شرح :
فيض عليه الرحمه گويد: يعنى بقلب خود اعتقاد بآن پيدا كند و آنرا دين خود قرار دهد وسر اينكه شرك است آنست كه به پيروى هواى نفس برگردد، و صاحب اين عقيده اگر چهخدا را عبادت كند ولى هواى نفس را هم اطاعت كند و در اطاعت براى خدا شريك قرار داده است .
شرح :
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: راءى مبتدع آنست كه مستند شرعى نداشته باشد چه اينكه آن راءى دراصول باشد و چه در فروع ، و اما آنكس كه در فهم كتاب و سنت با كوشش فراوانى كهكرده خطا كند ظاهر اينست كه داخل در بدعت گذار نباشد.
شرح :
|
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: يعنى مقصود: شرك از نظر اطاعت و پيروى كردن غير از خداوند است وگرچه عبادت و پرستش و سجده بر او نكند، مانند كسيكه پيروى شيطان يا هواى نفس ياانسان گمراه يا گمراه كننده را بكند كه او با خدا شريك قرار داده ، تا آنكه در تفسيرآيه دوم گويد و حاصل اينست كه پرستش كننده ازحال مخالفين پرستش كرده كه آيا ايشان اهل اين آيه هستند؟ فرمود: برخىاهل آن هستند و برخى مشرك محض مى باشند،متحمل است تنمه كلام سابق امام عليه السلام باشند يعنى گاهى درباره مردى بتنهايىباشد و گاهى درباره پيروانش ، و در بعضى نسخه ها ((محضا)) ضبط شده كه اوصريح در همين معناى اخير است .
شرح :
|
|
|
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: و سر اين مطلب آنست كه پرستش جز خضوع وتذلل و اطاعت و انقياد نيست ، و روى همين حساب خداى سبحان پيروى هواى نفس و اطاعتشيطان را پرستش آندو ناميده در آنجا كه فرمايد: ((آيا ديدى آنكس را كه برگرفتخداى خويش را هوس خويش )) (سوره جاثيه آيه 23) و نيز فرمايد: ((آيا بشما سفارشنكرديم اى بنى آدم كه نپرستيد شيطان را كه او شما را دشمنى است آشكار، (سوره يسآيه 60).
شرح :
*باب شك*بَابُ الشَّكِّ |
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: غرض راوى از نقل داستان حضرت ابراهيم عليه السلام عذر تراشىبراى شك خود بوده باينكه ابراهيم با مرتبه نبوت درباره مردگان در شك بوده و ازخدا چيزى براى برطرف كردن شك خود پرستش كرده ، و آنچه راوى اين حديث سؤال كرده يا معجزه بوده يا دليلى بر امامت ، و بنابراول يا حضرت معجزه اى برايش آشكار كرده و راوى بيان نكرده است ، و يا آنحضرت عليهالسلام مصلحت در آشكار كردن آن نديده . يا مى دانسته كه شك او روى وسواس و عناد استو گرنه حجت بر او تمام شده و حق برايش آشكار گرديده ، و بنابراحتمال دوم نيز هر سه وجه احتمال مى رود و آخرى ظاهرتر است ، و اما عذرى كه براى شكخود آورده است حضرت آن را ابطال كرده است باينكه ابراهيم شك نداشت ... بلكه بجهتازدياد يقين بود و بتعبير ديگر او علم اليقين داشت و طالب عين اليقين بود ولى تو چنانچهخود اعتراف كرده اى شك دارى و خيرى در آن نيست زيرا هر چه خير است در ايمان است و اوبجز با يقين حاصل نگردد.
و در جمله ((انما الشك ما لم ياءت اليقين )) گويد: اين جمله دواحتمال دارد اول اينكه تاءكيد همان جمله سابق باشد كه فرمود: ابراهيم مؤ من بود وحاصل معنى اين است كه او يقين بقدرت خداى تعالى بر زنده كردن مردگان داشت و شكبا يقين اجتماع نكنند، و جواز (در فرمايش آنحضرت ((لم يجز)) ) به معناى امتناع است .
دوم مراد بيقين آن چيزى است كه يقين آورد و شك بعد از آن وسوسه و عناد است (و اين همانوجهى است كه فيض (ره ) نيز در وافى فرموده است ).
سپس مجلسى (ره ) پس تفسير آيه شريفه ((و ما وجدنا لاكثرهم من عهد...)) گويد: وشايد تاءويل حضرت عليه السلام باين باز گردد كه خداى تعالى از ايشان بواسطهآن عقلى كه بآنها داده پيمان گرفته كه همان را بكار اندازند و يقين كنند، و آن راواگذارند و پس مشاهده معجزات روشن فاسق شدند و از ايمان بيرون رفتند.
توضيح :
و در جمله ((انما الشك ما لم ياءت اليقين )) گويد: اين جمله دواحتمال دارد اول اينكه تاءكيد همان جمله سابق باشد كه فرمود: ابراهيم مؤ من بود وحاصل معنى اين است كه او يقين بقدرت خداى تعالى بر زنده كردن مردگان داشت و شكبا يقين اجتماع نكنند، و جواز (در فرمايش آنحضرت ((لم يجز)) ) به معناى امتناع است .
دوم مراد بيقين آن چيزى است كه يقين آورد و شك بعد از آن وسوسه و عناد است (و اين همانوجهى است كه فيض (ره ) نيز در وافى فرموده است ).
سپس مجلسى (ره ) پس تفسير آيه شريفه ((و ما وجدنا لاكثرهم من عهد...)) گويد: وشايد تاءويل حضرت عليه السلام باين باز گردد كه خداى تعالى از ايشان بواسطهآن عقلى كه بآنها داده پيمان گرفته كه همان را بكار اندازند و يقين كنند، و آن راواگذارند و پس مشاهده معجزات روشن فاسق شدند و از ايمان بيرون رفتند.
|
توضيح :
مجلسى (ره ) گويد: شايد مقصود ورود در شبهاتى است كه موجب شك گردد، يانارضايتى به قضاى خدا است و متهم هم ساختن خداوند در قضاى اوست ، يا مقصودترديدى است كه ريشه و مبداء شك است .
توضيح :
|
توضيح :
اين كه حضرت در پايان حديث رو به زراره كرد و فرمود: ((همانا كافر شود درصورتى كه انكار كند)) شايد بخاطر اين بوده كه زراره واسطه ميان ايمان و كفر راقبول نداشته چنان كه مطلب در ضمن حديثى در باب كفر حديث (7) گذشت ، و مقصود امام(عليه السلام ) اين است كه به مجرد شك كافر نشود بلكه شك در صورتى موجب كفراست كه از روى انكار باشد اگر چه در صورت شك مؤ من هم نيست ،
شرح :
|
|
شرح :
فيض (ره ) گويد: نظر امام (عليه السلام ) كنايه از شك و نافرمانى است ، زيرااستحقاق آنان كه شك كنند و نافرمانى كنند براى آتش بخاطر شك و نافرمانى است پسمقصود اهل آنهايند.
شرح :
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: ظاهر اين حديث اين است كه توبه مرتد فطرىقبول نشود چنانچه مشهور است .
شرح :
|
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: يعنى حجت خدا در اصول دين واضح است و يقين آورد پس شك و گمانموجب عذر انسانى نيست و از كوتاهى او در تحصيل يقين خبر دهد، سپس گويد: بدانكه ايناخبار دلالت كند كه علم يقينى در ايمان معتبر است ، و اين كه شخص شاك و بلكه آنكهگمان دارد در عقايد ايمانيه ، كافر است تا آنكه گويد: و آخر چيزى كه مى توان دربارهاين اخبار گفت : همان است كه اين در خصوصاصول دين است و قسمتى از بحث مربوط به آن دراول اين كتاب (مرآة العقول ) گذشت .
شرح :
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: ((مقصود از اهل بيت اصحاب آنهايند با دوستان واقعى آنننهايند((پايان ))ولى ممكن است مقصود خود اهل بيت ع باشند چنانچه ترجمه شد و وجهحمل مجلسى مرحوم بر آنچه فرموده است سياق لفظى عبارت است ولى وجود قرينه ما رااز اين عمل بى نياز كند، فيض عليه الرحمة گويد: حضرت در اين حديثاهل بيت پيغمبر (ص ) و امت او را به عيسى (عليه السلام ) و امتشمثل زده در اين كه آنها كه درباره اهل بيت (عليه السلام ) شك داشته باشند دعايشانمستجاب نشود و عبادتشان قبول درگاه واقع نگردد، و در حديث اشاره به اين كه شكدرباره آنها چون شك درباره پيغمبر است زيرا عيسى (عليه السلام ) پيغمبر بود.