ضرورت عقل است ، محال است غير از اين باشد . آن وقت از يك طرف قائل به وحدت عقل و عين است ، قائل به وحدت ذهن و خارج است ، از طرفی هم نظام عالم را نظام دليل و مدلول میداند ، يعنی همانطور كه ذهن استنتاج میكند خارج هم استنتاج میشود . آنگاه چه نتيجهگيری میشود ؟ ما در فلسفه خودمان داريم ، میگوييم كه يك شی ، واسطه در ثبوت است ، يك شی واسطه در اثبات . ممكن است يك شی واسطه در ثبوت باشد و واسطه در اثبات نباشد ، [ و ممكن است ] واسطه در ثبوت برای يك ذیواسطه ، واسطه در اثبات باشد . اينها معنايش چيست ؟ واسطه در ثبوت يعنی علت خارجی . مثلا آتش علت است برای بالا رفتن درجه حرارت . اين را میگويند واسطه در ثبوت يعنی در وجود واقعی . میگوييم آتش علت است برای بالا رفتن درجه حرارت . اين مربوط به عالم عين است . واسطه در اثبات مربوط به عالم ذهن است ، يعنی آن كه سبب میشود برای كشف . ممكن است يك شی واسطه در ثبوت باشد ، واسطه در اثبات هم باشد . چطور ؟ مثلا اگر به ما گفتند در اينجا فلان مقدار حرارت به اين آب دادهاند ، ما آن وقت كشف میكنيم كه بنابراين درجه اين زيبق (1) اين قدر بالا رفته است ، يعنی ذهن ما از علت معلول را كشف میكند. عكسش هم ممكن است. گاهی از معلول علت را كشف میكند . يك وقتی ما میبينيم درجه ميزانالحراره بالا رفته . اگر هم اطلاع نداشته باشيم كه در [ چه ] محيطی [ بوده ] میگوييم اين در جای گرمی بوده كه اين قدر بالا رفته است ، يعنی از نظر ذهن همانطور كه از علت میشود معلول را كشف كرد ، از معلول هم میشود علت را كشف كرد . پس واسطه در اثبات لازم نيست عين واسطه در ثبوت باشد . ممكن است كه واسطه در اثبات ، ذیواسطه در ثبوت باشد ، و لهذا ما میگوييم كه خدا علت عالم است ، پس خدا واسطه در ثبوت عالم است ، ولی هم خدا میتواند واسطه در اثبات عالم باشد ، هم عالم میتواند واسطه در اثبات خدا باشد . ما میگوييم از وجود عالم خدا را كشف میكنيم . ولی در فلسفه هگل اين مسائل ديگر وجود ندارد . وقتی ذهن و عين يكی شد ، واسطه در ثبوت عين واسطه در اثبات میشود . از نظر او خدا در عين اين كه خدا هست از عالم استنتاج میشود . آن وقت او حرفهايی دارد . مقولاتش از مقوله هستی پاورقی : |