بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

تظاهر و رياكارى

كردار دروغ

پيش از اين گفته شد كه دروغ اختصاص به لفظ ندارد، بلكه از لوازم حكايت وخبر دادن است، هر چه كه ازچيزى حاكى باشد، اگر حكايتش مطابق حقيقت‏باشدراست مى‏باشد و اگر بر خلاف حقيقت‏باشد دروغ خواهدبود.

آرى، به اصطلاح علمى، صدق و كذب، از خواص خبر است، نه از خواص خبرلفظى. ابر بهارى از آمدن بارانخبر مى‏دهد، اگر باران نيامد، آن ابر دروغ گو مى‏باشد.سرخى رخ را نشانى طرب پنداشته‏اند، ولى اين شاعرتكذيب مى‏كند:

به طرب حمل مكن سرخى رويم كه چو جام.

خون دل، عكس برون مى‏دهد از رخسارم.

در مثل است كه صورتش را با سيلى، سرخ نگه داشته است. رفتار و كردار هر كس‏از روحيات او خبر مى‏دهد، اگراين خبر راست‏باشد، كردارش به راستى موصوف‏مى‏شود، اگر بر خلاف حقيقت‏باشد، كردار او دروغ خواهد بود.

كردار نيك

نيكو كارى از جوان‏مردى بر مى‏خيزد. نيكو كار آن است كه انتظار پاداش از خلق‏نداشته باشد. كسى كه بهجامعه‏اى خدمت كند، به قصد آن كه، سوار آن جامعه بشود،نمى‏توان نيكوكار و جوان‏مردش گفت; رفتار او رابايستى تجارت ناميد نه كردارنيك، خودپسندى وادارش كرده كه رفتار خود را كردار نيك پندارد.

كردار وقتى نيكو مى‏شود كه فقط براى خدا باشد و از خلق، انتظارى در پيش‏نباشد. اگر انتظار تعريف و ستايشيا تشكر و قدردانى در آن باشد، حقيقتا نيكوكارى‏نخواهد بود.

عده‏اى هم كه از نظر ناراحتى وجدان به كسى نيكى مى‏كنند، مى‏توان نيكو كارشان‏نام نهاد. بشر دوستانفرنگ از اين دسته شمرده مى‏شوند، البته اگر بشر دوستى درفرنگ پيدا شود و اگر هم پيدا شود، براى خودغربيان خواهد بود، زيرا اگر بگويم‏آن‏چه بشر دوستى در آسيا و افريقا از فرنگيان ديده شده، دامى براى استعمارو مكيدن‏و سوارى گرفتن بوده، راه خيلى دورى نرفته‏ام.

عوام فريبى

بسيارى از مردم براى فريفتن دگران و ساده لوحان به‏خوبى و پاكى وخدمت‏گزارى تظاهر مى‏كنند، اينانرياكارند و عوام‏فريب، نه نيكوكار و خدمت‏گزار.

همان‏طور كه رشته‏هاى زندگى مختلف است و هر كس طالب موفقيت دررشته‏اى به خصوص است،عوام‏فريبى‏ها هم نيز مختلف و گوناگون است و براى‏هر يك از رشته‏هاى اختصاصى زندگى نوعى عوام‏فريبىبه‏كار مى‏رود:

كسى كه خواسته باشد، زاهد و عابدش بدانند، به زهد و عبادت تظاهر مى‏كند.سياستمداران دروغ‏گو بهوطن‏پرستى تظاهر مى‏كنند. آخوند و مرشد به آن چه مريدهارا گول بزند، تظاهر مى‏كنند. عوام‏فريبى بامقدسات، بازى‏كردن است. تظاهر، كلاه سرمردم گذاشتن است. ريا كارى براى خداى بزرگ، شريك قرار دادناست، چنين كسى‏مورد بغض خداى و رسول است و وجدان بشرى از آن، متنفر و بيزار.

خرد، اين‏گونه رفتار را حيله‏گرى و نيرنگ‏بازى مى‏داند و بسيار زشتش‏مى‏شمارد و از نظرى، آن را از كلاه گذارىو دزدى، بدتر مى‏داند، زيرا دزد وكلاه گذار، مال مردم را مى‏برد، در صورتى كه صاحب مال، بى كار نخواهدنشست ودر پى پس گرفتن مال خود خواهد شد، ولى ريا كارى و تظاهر، نه تنها مال مردم بردن‏است، بلكهعواطف افراد را ربودن است.

عاطفه كسى كه ربوده شد، همه چيز او ربوده شده است، مالش ربوده شده،كوشش و فعاليتش ربوده شده، بلكهتمام هستى اش ربوده شده است. اين خودبزرگ‏ترين نيرنگ است كه كسى مردم را جورى گول بزند و بفريبدكه گران بهاترين‏چيز خود را در طبق اخلاص بنهند و به طور رايگان تقديمش كنند.

تظاهرها

كسى كه خود را فاقد شخصيت مى‏داند، گمان مى‏كند كه مى‏تواند به‏وسيله‏تظاهرهاى دروغين، اثبات شخصيتكند. چنين كسى اگر در محيط فضل و دانش‏باشد، تظاهر به علم مى‏كند و مى‏پندارد كه مى‏تواند از خودش يكشخصيت علمى‏بتراشد و اگر در محيط اشرافى و خانوادگى و ثروت باشد، به اشرافيت و ثروت تظاهرمى‏كند تانقطه‏اى را كه براى خويش ضعفى مى‏پندارد، جبران كند.

متظاهرى دروغ گو براى پدران خويش، شخصيت پندارى مى‏تراشد. پدر او درزمان حيات، فردى عادى بوده،ولى پس از مرگ، فرزند دروغ گويش او را شخصيتى‏برجسته معرفى مى‏كند.

پدران كسانى كه به شخصيت‏خانوادگى تظاهر مى‏كنند، بيش‏تر پس از مرگ به‏مقامات عاليه دنيايى مى‏رسند ووقتى كه گوشت و پوستشان خاك شده و خوراك گورشده‏اند، حتى آثار علمى پيدا مى‏كنند و داراى تاليفاتىمى‏شوند و كتاب خانه‏اى معتبرو پر ارزش از خود به يادگار مى‏گذارند! كسانى در كارهاى خير و موضوعاتدينى‏تظاهر مى‏كنند و خود را خير و ديندار به جامعه معرفى كرده تا در نتيجه به مقاصد پليدخود برسند.

اهل تظاهر، گمان مى‏كنند كه مردم را گول مى‏زنند در صورتى كه خود راگول مى‏زنند، نه مردم را. متظاهر درعين پر رويى بسيار كودن و احمق است،به نظرهاى حقارت بارى كه به او مى‏شود پى نمى‏برد، لبخندهاىسخريه را تشخيص‏نمى‏دهد، ستايش‏هاى استهزايى كه از او مى‏شود نمى‏فهمد يا از پر رويى و وقاحت‏به‏روىمبارك نمى‏آورد.

توضيح لازم

چون در اين جا مقدارى از نمونه‏هاى ريا كارى و عوام فريبى، نام برده مى‏شود،نويسنده، خود را ناگزير از ذكرچند نكته مى‏داند:

1. مقصود از ذكر اين نمونه‏ها، راهنمايى و تهذيب خويشتن است، نه ايجادسوءظن به خلق آدم حسابى بايستى ازاين گونه رفتار بپرهيزد تا مبادا در صف رياكاران و عوام فريبان قرار گيرد. گاهى ممكن است كه خود پسندى وكثرت تلقين،مطلب را بر خود ريا كار مشتبه سازد و او خود را انسان وارسته و پيراسته بداند.

2. اين گونه رفتارها را اگر در كسى ديديد به زودى گول نخوريد و آن را نشانه‏فضيلت و بزرگوارى ندانيد و فورادست از شخصيت‏خود نكشيد و تسليم او نشويد.اين كارها دو پهلو است، ممكن است كه از روى حقيقت‏باشد،پس دارنده‏اش‏بزرگوار و با فضيلت و شريف و ارجمند خواهد بود و شايد كه ريا كارى باشد، پس‏دارنده‏اش بىفضيلت و حقه باز و عوام فريب و مبغوض خدا خواهد بود.

3. از طرفى نيز، تا چنين خلق و خويى از كسى ديده شد، به زودى حمل بررياكارى و عوام فريبى نكنيد، باشدكه رفتارى بزرگوارانه بوده و صاحبش انسانى باحقيقت و پاكيزه باشد.

يكى از دام‏هاى ريا كار

عوام فريب ريا كار، گاه پيكر خود را دام براى شكار ساده لوحان قرار مى‏دهد:كم مى‏خورد و كم مى‏خوابد، بدمى‏خورد و بد مى‏خوابد، خود را لاغر و زرد جلوه‏مى‏دهد كه چنين پندارند كه او بر اثر زهد و ترك زخارف دنيا ازلذايذ زندگى‏دست كشيده و دنيا و مافيها را طلاق گفته است. يكى از دوستان مى‏گفت:

شبى در كرمانشاه به افطارى ميهمان بوديم. ريا كارى در آن جا بود، به جز نان ودوغ چيزى نخورد. اين ريا كارنيرنگ باز، خواست صاحب خانه و ميهمانان رامريد كند و دور نيست كه فى الجمله به قصد رسيده باشد.

ساده لوحان كه گرفتار سوء ظن به خلق هستند و كم‏تر به كسى حسن نيت‏نشان مى‏دهند، بيش‏تر به مردم رياكار گرفتار مى‏شوند، شايد عكس العمل‏سوء ظنشان اين باشد.

ساده لوحى را سراغ دارم كه در شب عيد فطر، ريا كارى را به خانه دعوت مى‏كند،او نمى‏پذيرد. ساده لوح سوءظنى، اصرار مى‏كند. ريا كار مى‏گويد: شب عيد فطر است‏و بايستى كارهايى را انجام بدهم، از اين رو از آمدنمعذورم. ساده لوح مى‏گويد: هركارى داريد در منزل بنده انجام دهيد. سر انجام بر اثر اصرار، تقاضا پذيرفتهمى‏شود وريا كار دعوت را مى‏پذيرد، مشروط بر آن كه اتاقى جداگانه و خلوت، تحت اختيارش‏بگذارند. بر سرسفره افطار كمى غذا مى‏خورد و سپس خلوت نشين مى‏شود تا نمازهزار قل هو الله را در شب عيد فطر بخواند.

صاحب خانه نيز بدين فكر مى‏شود كه خود نيز اين نماز را انجام دهد، ولى پس ازصد قل هو الله خواندن، خستهمى‏شود و نماز را سلام مى‏دهد. با خود مى‏انديشد كه‏سرى به ميهمان بزند و از حالش آگاه شود. به سوىخلوتگاه او مى‏رود و آهسته پرده‏را بالا مى‏زند مى‏بيند كه به نماز مشغول است و سر تا پا خضوع است و گاهگاهقطره‏اشكى از ديدگانش سرازير مى‏شود و بر صورت نورانى اش مى‏غلتد، از خستگى وكوفتگى در او اثرىنمى‏بيند.

ساعتى ديگر مى‏رود و همان حالت را مى‏بيند. در آن شب اين كار را چندين بارتكرار مى‏كند و همان حال را درميهمان مى‏بيند. خواننده عزيز بايستى پى ببرد كه اين‏نماز طولانى ميهمان با اين حال، چه اثرى در مغز ميزبانمى‏گذارد.

پس از ساعت‏هايى نماز تمام مى‏شود و عابد ريايى، صد در صد به منظور خويش‏مى‏رسد، ولى پس از چندىرسوا مى‏گردد. ساده لوح سوء ظنى را كسى به خانه مى‏بردو ميهمان ريا كارش را نيز دعوت مى‏كند و از اومى‏خواهد كه داستان شب عيد فطر ومريد كردن آن مرد را نقل كند.

ريا كار كه از بودن مريد در اتاق ديگر بى اطلاع بوده و غافل از آن كه وى او رامى‏بيند و سخنش را مى‏شنود، بهنقل داستان خود مى‏پردازد و شايد در سخنانش لفظخرش كردم را نيز مى‏آورد. رفتار ميزبان دوم پسنديدهنيست، زيرا رسوا كردن خلق‏خدا گناهى شوم مى‏باشد. سوء ظن ميزبان نخستين بى‏جا و ريا كارى ميهمانزشت ورسوا كردن ميزبان دوم، ميهمان را پليدى است.

گريه نيز يكى از دام‏هاى عوام فريبان است. گويند كه اشك، دام تمساح است. مردريا به دروغ از خوف خدامى‏گريد، در راه دوستى اولياى خدا مى‏گريد، براى مصائب‏اهل بيت مى‏گريد، براى مملكت و وطن مى‏گريد، برسرجنازه كسان مى‏گريد، در نمازمى‏گريد، در منبر مى‏گريد، در خلوت مى‏گريد و در جلوت مى‏گريد.

پيشانى نيز يكى از دام‏هاى رياست. بر پيشانى پينه، بسته مى‏شود تا نشانه‏سجده‏هاى بسيار وطولانى باشد.نمازهاى مستحبى و تهجدهاى شبانه در برابر انظار،يكى از دام‏هاى رياست، به ويژه اگر استمرار پيدا كند.عبادت‏هاى مستحبى را درحرم‏هاى مطهر و مساجد عمومى به طور استمرار و هميشگى انجام دادن،كاردشوارى است. خيلى بعيد است كه شيطان در آن راهى پيدا نكند. خوشا بر احوال‏كسانى كه جز خدا چيزى درقلبشان راه ندارد.

گاه ريا كار روشى ديگر پيش مى‏گيرد: هنگام راه رفتن سر را به زير مى‏اندازد و درمحافل، بسيار آهسته سخنمى‏گويد و يا لب‏ها را مى‏جنباند تا دائم الذكر معرفى شودو يا در گفتارش، پيوسته از گذشتگان و بزرگان سلفسخن مى‏گويد و يا براى دين‏براى كشور، براى تك تك افراد غصه خورى مى‏كند، زيرا اگر شنوندگان از دوستاناوباشند و اگر شنوندگان، غصه خورى‏هاى او و اظهار عاطفه‏هاى او را به آن اشخاص‏برسانند، او بيش‏تر مى‏تواندآنان را به دوستى خود جلب كند.

علامت‏هاى رياكار

امير المؤمنين‏عليه السلام براى ريا كار سه علامت مى‏گويد:

1. در پيش مردم با نشاط است;.

2. در تنهايى پژمرده و بى حال;.

3. دوست مى‏دارد كه همه، كارهايش را بستايند. (1) .

علت آن كه ريا كار، نزد مردم با نشاط است و در تنهايى پژمرده، آن است كه‏هدف او جلب پيرو و طرف‏دار است.نزد مردم، موقعيت‏براى جلب مريد آماده‏است، ولى در تنهايى چنين موقعيتى نيست و از محبوب خود دوراست; تا كسى او راببيند، به فعاليت، مشغول مى‏شود و دام گسترى آغاز مى‏كند، ولى هنگامى كه تنهاماندفعاليت را كنار مى‏گذارد.

ريا كار براى خدا كارى انجام نمى‏دهد و عبادت در تنهايى را كار لغو و بيهوده‏مى‏داند. لذت عبادت در تنهايى ازآن كسانى است كه فقط براى خدا عبادت مى‏كنند.

ريا كار خوش دارد كه مردم او را بستايند، چون هدف او همين مى‏باشد و بس!مقصود او خدا نيست، عبادتنيست، نيكو كارى نيست، خدمت‏به خلق نيست،از اين رو از ناشناسى مى‏گريزد و در پى شناسايى مى‏دود.

گاه به خلوت نشينى، به عزلت، به كناره‏گيرى، علاقه نشان مى‏دهد، اين خود،دام ديگرى است كه براى صيدمى‏گسترد.

با دست، پس مى‏زند با پا جلو مى‏كشد، از دنيا مى‏برد تا بدان برسد، درست‏به ماننددرندگان كه براى جهيدن بهسوى شكار، چند قدمى به‏عقب مى‏روند. بسيارى ازمردم، وقتى به كسى كمكى مى‏كنند يا پولى مى‏دهند، آن راجورى انجام مى‏دهندكه دگران بفهمند و اگر كسى نفهميد، خودشان نقل مى‏كنند، و شايد بيش‏ترنيكى‏هايىكه از كسانى در ميان مردم منتشر است، از نقل خود آن‏ها سر چشمه گرفته‏باشد.

ريا كار در قيامت

امام جعفر صادق‏عليه السلام فرمود: روز قيامت، كسى را مى‏آورند كه در دنيا نمازمى‏خوانده. عرض مى‏كند:پروردگارا، من براى خاطر تو نماز مى‏خواندم. به اومى‏گويند: تو در دنيا نماز مى‏خواندى تا بگويند چقدر نمازمى‏خواند. آن گاه از طرف‏خدا امر مى‏شود كه او را به جهنم ببرند. ديگرى را مى‏آورند كه قرآن را ياد گرفته،مى‏گويد: پروردگارا، براى خاطر تو قرآن را ياد گرفتم. گفته مى‏شود: تو قرآن راياد گرفتى، تا بگويند چقدر خوبقرآن مى‏خواند. آن گاه امر مى‏شود كه ببريدش‏به جهنم.

سومى را مى‏آورند كه در دنيا جهاد كرده است. مى‏گويد: پروردگارا، براى خاطرتو جهاد كردم. گفته مى‏شود: توچنان كردى تا بگويند چقدر شجاع و دلير است. ببريداو را به جهنم. چهارمى را مى‏آورند كه مالش را در نيكوكارى خرج كرده. مى‏گويد:پروردگارا، مال خود را براى خاطر تو صرف كردم. گفته مى‏شود: تو نيكو كارىكردى‏كه بگويند چقدر جوان‏مرد است. او را به جهنم ببريد.

كارهاى خوب را نابود مى‏كند

حضرت امام محمد باقرعليه السلام مى‏فرمايد:كار نيك را نگه داشتن از انجام دادنش‏دشوارتر است. پرسيده شد: نگهدارى كار نيك چگونه مى‏باشد؟ فرمود: مردى كه‏نيكى كند، آن را نهانى مى‏نويسند، وقتى كه بگويد، پاكشمى‏كنند و آشكارش‏مى‏نويسند; باز كه بگويد، پاك مى‏كنند و ريايى اش مى‏نويسند.

به زبان آوردن نيكو كارى‏هايى كه انجام شده، اثر و بهاى آن‏ها را مى‏برد، به ويژه‏اگر ذكر آن‏ها يكى دو بار تكرارشود. تكرار نقل نيكى، نه تنها پاداش آن را پيش خداى‏مى‏برد، بلكه در زمره ريا كارى و كار زشتش قرار مى‏دهد،در نتيجه زيانى كه براى آن‏كرده، بى سود مى‏شود و رنجى كه در انجام دادن آن كشيده، بى گنج مى‏گردد.

آن كه به كسى خدمتى كند، نبايستى بر زبان آورد، بلكه بايد فراموشش كند واز خاطرش محو سازد تا پيشخداى بزرگ محو نشود، در اين صورت، نيكى اوبراى هميشه باقى مى‏ماند و خدا پاداشى به وى خواهد داد كهتصور آن در مغزش‏نگنجد.

چقدر بدبخت است كسى كه خدمتى مى‏كند و سپس آن را نقل مى‏كند و منت‏مى‏گذارد، هم ارزش خدمت اونزد خدا مى‏رود و هم كسى كه خدمت‏به او شده‏افسرده مى‏گردد و از فكر جبران، منصرف مى‏شود. مردم هم بهچنين شخصى كه‏نيكى خود را بگويد، چندان علاقه‏اى نشان نمى‏دهند، بلكه از ديدارش دورى‏مى‏جويند، مگرمجبور باشند. شايد علت آن كه نگهدارى كار نيك از انجام دادنش‏دشوارتر است، آن باشد كه انجام دادن آن فقطيك بار مى‏باشد، ولى از ذكر آن‏خود دارى كردن هميشه است.

غريزه فطرى در موقع انجام دادن نيكى همراهى مى‏كند، ولى وقت‏خود دارى كردن مخالفت مى‏نمايد، پسخود دارى كردن از ذكر نيكى، جهاد با نفس ومبارزه با خود پسندى مى‏باشد. جهاد با خود خواهى و كوبيدنشيطان نفس، بسياردشوار است، ولى از طرفى چقدر زيبا و پسنديده و نزد خدا محبوب است.

شرك رياكار

عبادت ويژه ذات مقدس حق است. هيچ موجودى به جز آن ذات پاك، شايستگى‏پرستش و بندگى ندارد. غيرخدا را عبادت كردن، براى حضرتش شريك قرار دادن‏است و عبادت را از محل اصلى به جاى ديگر منتقل كردن.

معبود ريا كاران، مردم مى‏باشند و بس. آنان از عبادت خداى صرف نظر كرده و به‏عبادت خلق پرداخته‏اند. آنانخدا پرست نيستند، بلكه بشر پرست مى‏باشند. آنان‏بنده خلقند، نه بنده خدا، بلكه در حقيقت‏بنده شيطانند،چون شيطان آن‏ها را به‏ريا كارى واداشته است.

حضرت امام صادق‏عليه السلام در تفسير آيه كريمه «فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاصالحا و لا يشركبعبادة ربه احدا» (2) .

چنين مى‏فرمايد:

كسى عبادتى را انجام دهد، ولى نه براى خدا، بلكه براى آن كه مردم بدانند وتعريفش كنند، چنين كسى براىخدا شريك قائل شده است.

ريشه تظاهر و ريا

ريا از فاقد كمالات بودن، ريشه مى‏گيرد. فاقد تقوا به تقوا تظاهر مى‏كند و فاقددانش به دانش. كسى كه عقيدهبه توحيد در وى ضعيف باشد و به قدرت و رزاقيت‏خداى بزرگ درست پى نبرده باشد، اهل تظاهر و ريا مى‏شود.دانشمند نيازى به‏تظاهر به دانش ندارد (شاخ گل هر جا كه مى‏رويد گل است).

كسى كه داراى تقوا و فضيلت‏باشد، نمى‏تواند تقوا و فضيلت را نهان كند (مشك‏هر جا كه باشد، آن جا را معطرمى‏سازد).

ريا كار، اگر ايمان كامل داشته باشد مى‏داند كه ريا براى جلب مردم سودمندنخواهد بود. آن چه خداى خواستهبه او مى‏رسد و اگر خداى نخواهد، تمامى آن چه‏او رشته است پنبه خواهد شد، بلكه ريا رسوا و مفتضحشخواهد ساخت، در نتيجه،محروميت‏ها كشيده و از ملك زرق و ريا دست‏خالى باز گشته، بلكه بار رسوايى دنياوحرمان از بهشت‏خداى را در آخرت، بر دوش گرفته، مراجعت كرده است.

پى‏نوشتها:

1) بحارالانوار، ج 69، ص 288.

2) كهف (18آيه 110.