تظاهر و رياكارى
كردار دروغ
پيش از اين گفته شد كه دروغ اختصاص به لفظ ندارد، بلكه از لوازم حكايت وخبر دادن است، هر چه كه ازچيزى حاكى باشد، اگر حكايتش مطابق حقيقتباشدراست مىباشد و اگر بر خلاف حقيقتباشد دروغ خواهدبود.
آرى، به اصطلاح علمى، صدق و كذب، از خواص خبر است، نه از خواص خبرلفظى. ابر بهارى از آمدن بارانخبر مىدهد، اگر باران نيامد، آن ابر دروغ گو مىباشد.سرخى رخ را نشانى طرب پنداشتهاند، ولى اين شاعرتكذيب مىكند:
به طرب حمل مكن سرخى رويم كه چو جام.
خون دل، عكس برون مىدهد از رخسارم.
در مثل است كه صورتش را با سيلى، سرخ نگه داشته است. رفتار و كردار هر كساز روحيات او خبر مىدهد، اگراين خبر راستباشد، كردارش به راستى موصوفمىشود، اگر بر خلاف حقيقتباشد، كردار او دروغ خواهد بود.
كردار نيك
نيكو كارى از جوانمردى بر مىخيزد. نيكو كار آن است كه انتظار پاداش از خلقنداشته باشد. كسى كه بهجامعهاى خدمت كند، به قصد آن كه، سوار آن جامعه بشود،نمىتوان نيكوكار و جوانمردش گفت; رفتار او رابايستى تجارت ناميد نه كردارنيك، خودپسندى وادارش كرده كه رفتار خود را كردار نيك پندارد.
كردار وقتى نيكو مىشود كه فقط براى خدا باشد و از خلق، انتظارى در پيشنباشد. اگر انتظار تعريف و ستايشيا تشكر و قدردانى در آن باشد، حقيقتا نيكوكارىنخواهد بود.
عدهاى هم كه از نظر ناراحتى وجدان به كسى نيكى مىكنند، مىتوان نيكو كارشاننام نهاد. بشر دوستانفرنگ از اين دسته شمرده مىشوند، البته اگر بشر دوستى درفرنگ پيدا شود و اگر هم پيدا شود، براى خودغربيان خواهد بود، زيرا اگر بگويمآنچه بشر دوستى در آسيا و افريقا از فرنگيان ديده شده، دامى براى استعمارو مكيدنو سوارى گرفتن بوده، راه خيلى دورى نرفتهام.
عوام فريبى
بسيارى از مردم براى فريفتن دگران و ساده لوحان بهخوبى و پاكى وخدمتگزارى تظاهر مىكنند، اينانرياكارند و عوامفريب، نه نيكوكار و خدمتگزار.
همانطور كه رشتههاى زندگى مختلف است و هر كس طالب موفقيت دررشتهاى به خصوص است،عوامفريبىها هم نيز مختلف و گوناگون است و براىهر يك از رشتههاى اختصاصى زندگى نوعى عوامفريبىبهكار مىرود:
كسى كه خواسته باشد، زاهد و عابدش بدانند، به زهد و عبادت تظاهر مىكند.سياستمداران دروغگو بهوطنپرستى تظاهر مىكنند. آخوند و مرشد به آن چه مريدهارا گول بزند، تظاهر مىكنند. عوامفريبى بامقدسات، بازىكردن است. تظاهر، كلاه سرمردم گذاشتن است. ريا كارى براى خداى بزرگ، شريك قرار دادناست، چنين كسىمورد بغض خداى و رسول است و وجدان بشرى از آن، متنفر و بيزار.
خرد، اينگونه رفتار را حيلهگرى و نيرنگبازى مىداند و بسيار زشتشمىشمارد و از نظرى، آن را از كلاه گذارىو دزدى، بدتر مىداند، زيرا دزد وكلاه گذار، مال مردم را مىبرد، در صورتى كه صاحب مال، بى كار نخواهدنشست ودر پى پس گرفتن مال خود خواهد شد، ولى ريا كارى و تظاهر، نه تنها مال مردم بردناست، بلكهعواطف افراد را ربودن است.
عاطفه كسى كه ربوده شد، همه چيز او ربوده شده است، مالش ربوده شده،كوشش و فعاليتش ربوده شده، بلكهتمام هستى اش ربوده شده است. اين خودبزرگترين نيرنگ است كه كسى مردم را جورى گول بزند و بفريبدكه گران بهاترينچيز خود را در طبق اخلاص بنهند و به طور رايگان تقديمش كنند.
تظاهرها
كسى كه خود را فاقد شخصيت مىداند، گمان مىكند كه مىتواند بهوسيلهتظاهرهاى دروغين، اثبات شخصيتكند. چنين كسى اگر در محيط فضل و دانشباشد، تظاهر به علم مىكند و مىپندارد كه مىتواند از خودش يكشخصيت علمىبتراشد و اگر در محيط اشرافى و خانوادگى و ثروت باشد، به اشرافيت و ثروت تظاهرمىكند تانقطهاى را كه براى خويش ضعفى مىپندارد، جبران كند.
متظاهرى دروغ گو براى پدران خويش، شخصيت پندارى مىتراشد. پدر او درزمان حيات، فردى عادى بوده،ولى پس از مرگ، فرزند دروغ گويش او را شخصيتىبرجسته معرفى مىكند.
پدران كسانى كه به شخصيتخانوادگى تظاهر مىكنند، بيشتر پس از مرگ بهمقامات عاليه دنيايى مىرسند ووقتى كه گوشت و پوستشان خاك شده و خوراك گورشدهاند، حتى آثار علمى پيدا مىكنند و داراى تاليفاتىمىشوند و كتاب خانهاى معتبرو پر ارزش از خود به يادگار مىگذارند! كسانى در كارهاى خير و موضوعاتدينىتظاهر مىكنند و خود را خير و ديندار به جامعه معرفى كرده تا در نتيجه به مقاصد پليدخود برسند.
اهل تظاهر، گمان مىكنند كه مردم را گول مىزنند در صورتى كه خود راگول مىزنند، نه مردم را. متظاهر درعين پر رويى بسيار كودن و احمق است،به نظرهاى حقارت بارى كه به او مىشود پى نمىبرد، لبخندهاىسخريه را تشخيصنمىدهد، ستايشهاى استهزايى كه از او مىشود نمىفهمد يا از پر رويى و وقاحتبهروىمبارك نمىآورد.
توضيح لازم
چون در اين جا مقدارى از نمونههاى ريا كارى و عوام فريبى، نام برده مىشود،نويسنده، خود را ناگزير از ذكرچند نكته مىداند:
1. مقصود از ذكر اين نمونهها، راهنمايى و تهذيب خويشتن است، نه ايجادسوءظن به خلق آدم حسابى بايستى ازاين گونه رفتار بپرهيزد تا مبادا در صف رياكاران و عوام فريبان قرار گيرد. گاهى ممكن است كه خود پسندى وكثرت تلقين،مطلب را بر خود ريا كار مشتبه سازد و او خود را انسان وارسته و پيراسته بداند.
2. اين گونه رفتارها را اگر در كسى ديديد به زودى گول نخوريد و آن را نشانهفضيلت و بزرگوارى ندانيد و فورادست از شخصيتخود نكشيد و تسليم او نشويد.اين كارها دو پهلو است، ممكن است كه از روى حقيقتباشد،پس دارندهاشبزرگوار و با فضيلت و شريف و ارجمند خواهد بود و شايد كه ريا كارى باشد، پسدارندهاش بىفضيلت و حقه باز و عوام فريب و مبغوض خدا خواهد بود.
3. از طرفى نيز، تا چنين خلق و خويى از كسى ديده شد، به زودى حمل بررياكارى و عوام فريبى نكنيد، باشدكه رفتارى بزرگوارانه بوده و صاحبش انسانى باحقيقت و پاكيزه باشد.
يكى از دامهاى ريا كار
عوام فريب ريا كار، گاه پيكر خود را دام براى شكار ساده لوحان قرار مىدهد:كم مىخورد و كم مىخوابد، بدمىخورد و بد مىخوابد، خود را لاغر و زرد جلوهمىدهد كه چنين پندارند كه او بر اثر زهد و ترك زخارف دنيا ازلذايذ زندگىدست كشيده و دنيا و مافيها را طلاق گفته است. يكى از دوستان مىگفت:
شبى در كرمانشاه به افطارى ميهمان بوديم. ريا كارى در آن جا بود، به جز نان ودوغ چيزى نخورد. اين ريا كارنيرنگ باز، خواست صاحب خانه و ميهمانان رامريد كند و دور نيست كه فى الجمله به قصد رسيده باشد.
ساده لوحان كه گرفتار سوء ظن به خلق هستند و كمتر به كسى حسن نيتنشان مىدهند، بيشتر به مردم رياكار گرفتار مىشوند، شايد عكس العملسوء ظنشان اين باشد.
ساده لوحى را سراغ دارم كه در شب عيد فطر، ريا كارى را به خانه دعوت مىكند،او نمىپذيرد. ساده لوح سوءظنى، اصرار مىكند. ريا كار مىگويد: شب عيد فطر استو بايستى كارهايى را انجام بدهم، از اين رو از آمدنمعذورم. ساده لوح مىگويد: هركارى داريد در منزل بنده انجام دهيد. سر انجام بر اثر اصرار، تقاضا پذيرفتهمىشود وريا كار دعوت را مىپذيرد، مشروط بر آن كه اتاقى جداگانه و خلوت، تحت اختيارشبگذارند. بر سرسفره افطار كمى غذا مىخورد و سپس خلوت نشين مىشود تا نمازهزار قل هو الله را در شب عيد فطر بخواند.
صاحب خانه نيز بدين فكر مىشود كه خود نيز اين نماز را انجام دهد، ولى پس ازصد قل هو الله خواندن، خستهمىشود و نماز را سلام مىدهد. با خود مىانديشد كهسرى به ميهمان بزند و از حالش آگاه شود. به سوىخلوتگاه او مىرود و آهسته پردهرا بالا مىزند مىبيند كه به نماز مشغول است و سر تا پا خضوع است و گاهگاهقطرهاشكى از ديدگانش سرازير مىشود و بر صورت نورانى اش مىغلتد، از خستگى وكوفتگى در او اثرىنمىبيند.
ساعتى ديگر مىرود و همان حالت را مىبيند. در آن شب اين كار را چندين بارتكرار مىكند و همان حال را درميهمان مىبيند. خواننده عزيز بايستى پى ببرد كه ايننماز طولانى ميهمان با اين حال، چه اثرى در مغز ميزبانمىگذارد.
پس از ساعتهايى نماز تمام مىشود و عابد ريايى، صد در صد به منظور خويشمىرسد، ولى پس از چندىرسوا مىگردد. ساده لوح سوء ظنى را كسى به خانه مىبردو ميهمان ريا كارش را نيز دعوت مىكند و از اومىخواهد كه داستان شب عيد فطر ومريد كردن آن مرد را نقل كند.
ريا كار كه از بودن مريد در اتاق ديگر بى اطلاع بوده و غافل از آن كه وى او رامىبيند و سخنش را مىشنود، بهنقل داستان خود مىپردازد و شايد در سخنانش لفظخرش كردم را نيز مىآورد. رفتار ميزبان دوم پسنديدهنيست، زيرا رسوا كردن خلقخدا گناهى شوم مىباشد. سوء ظن ميزبان نخستين بىجا و ريا كارى ميهمانزشت ورسوا كردن ميزبان دوم، ميهمان را پليدى است.
گريه نيز يكى از دامهاى عوام فريبان است. گويند كه اشك، دام تمساح است. مردريا به دروغ از خوف خدامىگريد، در راه دوستى اولياى خدا مىگريد، براى مصائباهل بيت مىگريد، براى مملكت و وطن مىگريد، برسرجنازه كسان مىگريد، در نمازمىگريد، در منبر مىگريد، در خلوت مىگريد و در جلوت مىگريد.
پيشانى نيز يكى از دامهاى رياست. بر پيشانى پينه، بسته مىشود تا نشانهسجدههاى بسيار وطولانى باشد.نمازهاى مستحبى و تهجدهاى شبانه در برابر انظار،يكى از دامهاى رياست، به ويژه اگر استمرار پيدا كند.عبادتهاى مستحبى را درحرمهاى مطهر و مساجد عمومى به طور استمرار و هميشگى انجام دادن،كاردشوارى است. خيلى بعيد است كه شيطان در آن راهى پيدا نكند. خوشا بر احوالكسانى كه جز خدا چيزى درقلبشان راه ندارد.
گاه ريا كار روشى ديگر پيش مىگيرد: هنگام راه رفتن سر را به زير مىاندازد و درمحافل، بسيار آهسته سخنمىگويد و يا لبها را مىجنباند تا دائم الذكر معرفى شودو يا در گفتارش، پيوسته از گذشتگان و بزرگان سلفسخن مىگويد و يا براى دينبراى كشور، براى تك تك افراد غصه خورى مىكند، زيرا اگر شنوندگان از دوستاناوباشند و اگر شنوندگان، غصه خورىهاى او و اظهار عاطفههاى او را به آن اشخاصبرسانند، او بيشتر مىتواندآنان را به دوستى خود جلب كند.
علامتهاى رياكار
امير المؤمنينعليه السلام براى ريا كار سه علامت مىگويد:
1. در پيش مردم با نشاط است;.
2. در تنهايى پژمرده و بى حال;.
3. دوست مىدارد كه همه، كارهايش را بستايند. (1) .
علت آن كه ريا كار، نزد مردم با نشاط است و در تنهايى پژمرده، آن است كههدف او جلب پيرو و طرفدار است.نزد مردم، موقعيتبراى جلب مريد آمادهاست، ولى در تنهايى چنين موقعيتى نيست و از محبوب خود دوراست; تا كسى او راببيند، به فعاليت، مشغول مىشود و دام گسترى آغاز مىكند، ولى هنگامى كه تنهاماندفعاليت را كنار مىگذارد.
ريا كار براى خدا كارى انجام نمىدهد و عبادت در تنهايى را كار لغو و بيهودهمىداند. لذت عبادت در تنهايى ازآن كسانى است كه فقط براى خدا عبادت مىكنند.
ريا كار خوش دارد كه مردم او را بستايند، چون هدف او همين مىباشد و بس!مقصود او خدا نيست، عبادتنيست، نيكو كارى نيست، خدمتبه خلق نيست،از اين رو از ناشناسى مىگريزد و در پى شناسايى مىدود.
گاه به خلوت نشينى، به عزلت، به كنارهگيرى، علاقه نشان مىدهد، اين خود،دام ديگرى است كه براى صيدمىگسترد.
با دست، پس مىزند با پا جلو مىكشد، از دنيا مىبرد تا بدان برسد، درستبه ماننددرندگان كه براى جهيدن بهسوى شكار، چند قدمى بهعقب مىروند. بسيارى ازمردم، وقتى به كسى كمكى مىكنند يا پولى مىدهند، آن راجورى انجام مىدهندكه دگران بفهمند و اگر كسى نفهميد، خودشان نقل مىكنند، و شايد بيشترنيكىهايىكه از كسانى در ميان مردم منتشر است، از نقل خود آنها سر چشمه گرفتهباشد.
ريا كار در قيامت
امام جعفر صادقعليه السلام فرمود: روز قيامت، كسى را مىآورند كه در دنيا نمازمىخوانده. عرض مىكند:پروردگارا، من براى خاطر تو نماز مىخواندم. به اومىگويند: تو در دنيا نماز مىخواندى تا بگويند چقدر نمازمىخواند. آن گاه از طرفخدا امر مىشود كه او را به جهنم ببرند. ديگرى را مىآورند كه قرآن را ياد گرفته،مىگويد: پروردگارا، براى خاطر تو قرآن را ياد گرفتم. گفته مىشود: تو قرآن راياد گرفتى، تا بگويند چقدر خوبقرآن مىخواند. آن گاه امر مىشود كه ببريدشبه جهنم.
سومى را مىآورند كه در دنيا جهاد كرده است. مىگويد: پروردگارا، براى خاطرتو جهاد كردم. گفته مىشود: توچنان كردى تا بگويند چقدر شجاع و دلير است. ببريداو را به جهنم. چهارمى را مىآورند كه مالش را در نيكوكارى خرج كرده. مىگويد:پروردگارا، مال خود را براى خاطر تو صرف كردم. گفته مىشود: تو نيكو كارىكردىكه بگويند چقدر جوانمرد است. او را به جهنم ببريد.
كارهاى خوب را نابود مىكند
حضرت امام محمد باقرعليه السلام مىفرمايد:كار نيك را نگه داشتن از انجام دادنشدشوارتر است. پرسيده شد: نگهدارى كار نيك چگونه مىباشد؟ فرمود: مردى كهنيكى كند، آن را نهانى مىنويسند، وقتى كه بگويد، پاكشمىكنند و آشكارشمىنويسند; باز كه بگويد، پاك مىكنند و ريايى اش مىنويسند.
به زبان آوردن نيكو كارىهايى كه انجام شده، اثر و بهاى آنها را مىبرد، به ويژهاگر ذكر آنها يكى دو بار تكرارشود. تكرار نقل نيكى، نه تنها پاداش آن را پيش خداىمىبرد، بلكه در زمره ريا كارى و كار زشتش قرار مىدهد،در نتيجه زيانى كه براى آنكرده، بى سود مىشود و رنجى كه در انجام دادن آن كشيده، بى گنج مىگردد.
آن كه به كسى خدمتى كند، نبايستى بر زبان آورد، بلكه بايد فراموشش كند واز خاطرش محو سازد تا پيشخداى بزرگ محو نشود، در اين صورت، نيكى اوبراى هميشه باقى مىماند و خدا پاداشى به وى خواهد داد كهتصور آن در مغزشنگنجد.
چقدر بدبخت است كسى كه خدمتى مىكند و سپس آن را نقل مىكند و منتمىگذارد، هم ارزش خدمت اونزد خدا مىرود و هم كسى كه خدمتبه او شدهافسرده مىگردد و از فكر جبران، منصرف مىشود. مردم هم بهچنين شخصى كهنيكى خود را بگويد، چندان علاقهاى نشان نمىدهند، بلكه از ديدارش دورىمىجويند، مگرمجبور باشند. شايد علت آن كه نگهدارى كار نيك از انجام دادنشدشوارتر است، آن باشد كه انجام دادن آن فقطيك بار مىباشد، ولى از ذكر آنخود دارى كردن هميشه است.
غريزه فطرى در موقع انجام دادن نيكى همراهى مىكند، ولى وقتخود دارى كردن مخالفت مىنمايد، پسخود دارى كردن از ذكر نيكى، جهاد با نفس ومبارزه با خود پسندى مىباشد. جهاد با خود خواهى و كوبيدنشيطان نفس، بسياردشوار است، ولى از طرفى چقدر زيبا و پسنديده و نزد خدا محبوب است.
شرك رياكار
عبادت ويژه ذات مقدس حق است. هيچ موجودى به جز آن ذات پاك، شايستگىپرستش و بندگى ندارد. غيرخدا را عبادت كردن، براى حضرتش شريك قرار دادناست و عبادت را از محل اصلى به جاى ديگر منتقل كردن.
معبود ريا كاران، مردم مىباشند و بس. آنان از عبادت خداى صرف نظر كرده و بهعبادت خلق پرداختهاند. آنانخدا پرست نيستند، بلكه بشر پرست مىباشند. آنانبنده خلقند، نه بنده خدا، بلكه در حقيقتبنده شيطانند،چون شيطان آنها را بهريا كارى واداشته است.
حضرت امام صادقعليه السلام در تفسير آيه كريمه «فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاصالحا و لا يشركبعبادة ربه احدا» (2) .
چنين مىفرمايد:
كسى عبادتى را انجام دهد، ولى نه براى خدا، بلكه براى آن كه مردم بدانند وتعريفش كنند، چنين كسى براىخدا شريك قائل شده است.
ريشه تظاهر و ريا
ريا از فاقد كمالات بودن، ريشه مىگيرد. فاقد تقوا به تقوا تظاهر مىكند و فاقددانش به دانش. كسى كه عقيدهبه توحيد در وى ضعيف باشد و به قدرت و رزاقيتخداى بزرگ درست پى نبرده باشد، اهل تظاهر و ريا مىشود.دانشمند نيازى بهتظاهر به دانش ندارد (شاخ گل هر جا كه مىرويد گل است).
كسى كه داراى تقوا و فضيلتباشد، نمىتواند تقوا و فضيلت را نهان كند (مشكهر جا كه باشد، آن جا را معطرمىسازد).
ريا كار، اگر ايمان كامل داشته باشد مىداند كه ريا براى جلب مردم سودمندنخواهد بود. آن چه خداى خواستهبه او مىرسد و اگر خداى نخواهد، تمامى آن چهاو رشته است پنبه خواهد شد، بلكه ريا رسوا و مفتضحشخواهد ساخت، در نتيجه،محروميتها كشيده و از ملك زرق و ريا دستخالى باز گشته، بلكه بار رسوايى دنياوحرمان از بهشتخداى را در آخرت، بر دوش گرفته، مراجعت كرده است.
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج 69، ص 288.
2) كهف (18آيه 110.