بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

دروغ و دورويى

واژه دروغ

آيا ريشه كلمه دروغ، دو رخ بوده؟ (1) يا بسيط است و تركيبى در آن نيست؟

هر چه باشد، مربوط به بحث ما نيست، زيرا ما از نظر اخلاقى و اجتماعى در آن‏بحث مى‏كنيم، نه از نظر لفظى،ولى آن‏چه مسلم است، دروغ با دورويى همراه است ودروغ‏گو، دو رخ مى‏باشد و زبان و دلش يكى نيست.

دو رو، كسى است كه يك رو، بيش‏تر دارد، خواه دو رو داشته باشد، خواه‏چندين رو.

دو رويى دروغ گو، چنين است: به اين كه مى‏رسد، سخنى مى‏گويد و بارويى ملاقات مى‏كند و به آن كه مى‏رسد،خلافش را مى‏گويد و با روى ديگر ملاقات‏مى‏كند; در اين ساعت اين‏گونه سخن مى‏گويد، در ساعت ديگر، طورديگر; اوداراى چندين رو و چندين زبان است‏يا آن كه براى خود رويى دارد و براى‏مردم، رويى.

در زبان عرب

دو رويى را در زبان عربى نفاق و دو رو را منافق مى‏خوانند، پس دروغ گو منافق.

مى‏باشد و منافق دروغ گو. قرآن مى‏گويد:

«والله يشهد ان المنافقين لكاذبون; (2) .

خدا گواهى مى‏دهد كه منافقان دروغ گويند.»

منافق، زبان و دلش دوتاست; با زبان، اظهار مهر مى‏كند، ولى در دل، سايه شما رابه تير مى‏زند; در جلسهخصوصى سخنى مى‏گويد، در جلسه عمومى سخنى ديگر;زبان‏هاى گوناگون دارد و چهره‏هاى رنگارنگ.

سخن رسول خداصلى الله عليه وآله

پيغمبر بزرگ فرمود:

«من خالفت‏سريرته علانيته، فهو منافق; (3) .

كسى كه نهان و آشكارش دو گونه باشد، منافق است.»

روش منافق اين است كه در نهان، چيزى مى‏گويد و در آشكار چيزى. در حضور،ستايش مى‏كند و دوستمى‏باشد، ولى در غياب نكوهش مى‏كند و دشمن مى‏باشد.

رسول خداصلى الله عليه وآله با اين دستور بزرگ تربيتى، جهان را راهنمايى مى‏كند. حضرتش‏مى‏خواهد، درميان مسلمانان نفاق نباشد و دو رويى راه نداشته باشد. مسلمان،بايستى يك رو داشته باشد، نه دو رو. مسلمانبايستى يك دل و يك زبان باشد;نهان و آشكارش يكى باشد; حضور و غيابش تفاوتى نداشته باشد. منافق ايمانندارد;ولى مسلمان با ايمان، اگر دوست‏باشد، دوستى مى‏كند و اگر دشمن باشد، دشمنى;شب و روز يك رنگاست، نه دو رنگ; مسلمان اگر دوست نباشد، به دروغ اظهار مهرنمى‏كند، تملق نمى‏گويد و چاپلوسى نمى‏كند.

دروغ گوى بى شرم

بسيارى از دروغ گوها، اگر بدانند كه مردم، آن‏ها را دروغ گو مى‏دانند، ناراحت‏مى‏شوند و در هنگام سخنمى‏كوشند كه محكم سخن گويند تا سخنشان باور شود.بايستى از راست گويى تجاوز نكنند تا آبروى از دسترفته را باز آرند.

ولى دسته‏اى از دروغ گوها شرم و حيا را كنار گذارده و با كمال وقاحت، درحضور كسانى كه آنان را مى‏شناسنددروغ مى‏گويند و گاهى يكى از حاضران رابه راستى سخن خويش گواه مى‏گيرند.

در نطق‏هاى عمومى با كمال پر رويى دروغ مى‏گويند، در صورتى كه مى‏دانندشنوندگان آن‏ها از دروغ گويىآنان كاملا اطلاع دارند.

دو رويى با خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله

بالاترين بى شرمى، دو رويى با خدا و رسول است; خدايى كه چيزى از او پنهان‏نيست و از همه چيز با خبرمى‏باشد و رسولى كه خدايش به او خبر مى‏دهد و آگاهش‏مى‏سازد.

دو رويان با كمال بى حيايى، نزد رسول خدا مى‏آمدند و تظاهر به ايمان مى‏كردند،در صورتى كه در دل ايماننداشتند.

خدا اين گونه رفتارها و دو رويى آنان را به رسول خود خبر مى‏داد. در حدود صدآيه از آيات قرآن، راجع بهمنافقان و دو رويان است و سوره‏اى به نام آن‏ها در قرآن‏مى‏باشد، كه خدا در آن سوره با رسول خود سخنمى‏گويد و منافقان را معرفى مى‏كند.

اكنون پاره‏اى از مضامين آن سوره نقل مى‏شود:

وقتى كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مى‏دهيم كه تو رسول خداهستى; با آن كه خدا مى‏داند كه تورسول او هستى، ولى شهادت مى‏دهد كه منافقان‏دروغ مى‏گويند.

آن‏ها سوگند مى‏خورند و آن را سپر جان خود قرار داده تا راه خدا را سد كنند; اين‏بسيار بد و ناپسند است.

آن‏ها ايمان آوردند و سپس كافر شدند و راه پى بردن به حقايق بر آن‏هابسته گشت.

وقتى كه به آن‏ها گفته شود، بياييد تا رسول براى شما طلب آمرزش كند، متكبرانه‏روى بر مى‏گردانند! هر چندآمرزش خواستن رسول براى آن‏ها و نخواستنش يكسان‏است، چون خدا آن‏ها را نخواهد آمرزيد.

آن‏ها مردمى هستند كه مى‏گويند به ياران رسول كمك نكنيد تا از هم بپاشند،در صورتى كه گنج‏هاى آسمان وزمين، در دست‏خداست و منافقان نمى‏فهمند.

آن‏ها مى‏گويند اگر به مدينه بر گرديم بايستى عزيزتر، ذليل‏تر را بيرون كند، درصورتى كه عزت از آن خدا ورسول او و مردم با ايمان است، ولى منافقان نمى‏دانند.

عزيزتر و ذليل‏تر

شايسته است توضيحى در باره اين دو كلمه داده شود. مقصود از عزيزتر، منافق ومقصود از ذليل‏تر، مسلمانمهاجر است. روشن شدن مقصود از اين دو، موقوف برنقل داستانى است كه تاريخ مى‏نويسد:

هنگامى كه سپاه اسلام در سال پنجم هجرت از غزوه بنى مصطلق‏مراجعت مى‏كرد، به چاه آبى رسيدند كهچندان آبى نداشت و سيراب كردن سپاه‏به سختى انجام مى‏گرفت.

سپاهيان اسلام دو دسته بودند: دسته‏اى اهل مكه كه به نام مهاجرين و دسته‏اى‏اهل مدينه كه به نام انصارناميده مى‏شدند.

يكى از طرف مهاجرين به آب كشيدن از چاه پرداخت و يكى از طرف انصار; اوبراى آن‏ها آب مى‏كشيد و اينبراى اين‏ها.

بر سر آب كشيدن، ميان آن دو اختلافى روى داد و كار به نزاع كشيد. آبكش‏مهاجرين، سيلى محكمى به آبكشانصار زد، به طورى كه خون جارى شد.

آبكش انصار از عشيره‏اش خزرج كمك خواست، آبكش مهاجرين هم از قريش.كسانى از دو دسته، اسلحه بهدست‏به كمك يار خود شتافتند. آتش فتنه رو به شدت‏گذارد و خطر جنگى داخلى و برادر كشى، مسلمانان راتهديد مى‏كرد، ولى وجودمقدس رسول خدا، تشريف آورده و آتش را خاموش كرد.

در اين هنگام، عبدالله بن ابى كه از توانگران و اشراف عشيره خزرج بود ومورخان او را سردسته منافقانگفته‏اند، از جريان آگاه شد و بسيار خشمگين گرديد.عبدالله گفت: من به اين سفر تمايل نداشتم; اكنون خود راذليل‏ترين فرد عرب‏مى‏بينم; من گمان نمى‏كردم كه زنده باشم و به فردى از عشيره من، چنين توهينى بشودونتوانم از او دفاع كنم. سپس به ياران خود رو كرد و گفت:

اين سزاى شماست. شما مهاجرين را در منزل‏هاى خود جا داديد و از مال وثروت خود به آن‏ها كمك كرديد وجانتان را سپر آن‏ها قرار داديد و در دفاع از محمدآماده كشته شدن شديد; محمد شما را به كشتن داد، زن‏هاىشما را بيوه و فرزندانتان رايتيم كرد. اگر مهاجرين را به شهر خود راه نمى‏داديد، بار دوش دگران بودند; اگربه‏مدينه بر گرديم، عزيزتر، ذليل‏تر را بايستى بيرون كند (يعنى ما ثروتمندان، مهاجرين‏فقير را بيرون خواهيمكرد).

در ميان كسانى كه دور عبدالله بودند، جوان نورسى بود، به نام زيد، او فورابه‏حضور رسول خدا شرفياب شد وجريان را گزارش داد.

وقت ظهر بود. آن حضرت در زير سايه درختى نشسته بود و تنى چند ازمهاجرين و انصار در خدمتش بودند.حضرتش به زيد فرمود: شايد خيال كردى كه‏عبدالله چنين سخنان گفته؟

زيد عرض كرد: يقين دارم. پيغمبر فرمود: شايد تو از او دلتنگى دارى؟ زيدعرض كرد: نه به خدا قسم! پيغمبرامر به احضار مركوب خود فرمود و سوار شده‏و به راه افتاد.

خبر در ميان مسلمانان پخش گرديد، همه دانستند كه رسول خداصلى الله عليه وآله غضب كرده‏و گرنه درچنين موقعى، آهنگ سفر نمى‏كرد، اصحاب همگى عزم سفر كردند.

سعد بن عباده، رئيس عشيره خزرج شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله! چه‏شده كه در اين وقت، قصد سفرفرمودى، در صورتى كه تاكنون چنين وقتى را براى‏حركت اختيار نفرموده بوديد؟ پيغمبر اسلام، گفته عبداللهرا براى سعد بيان داشت.

رسول خداصلى الله عليه وآله تمام روز را به حركت ادامه داد و با كسى سخن نگفت. مسلمانان‏عشيره خزرج،عبدالله را سرزنش كردند كه اين چه سخنى بود كه گفتى. عبدالله‏منكر شد و سوگند خورد كه من نگفته‏ام.

پيغمبرصلى الله عليه وآله شب را نيز به راه پيمايى ادامه داد و در تمام مدت حركت، جز براى‏نماز در جايى توقفنفرمود. فردا به منزلى رسيدند، حضرتش فرود آمد، سواران‏پياده شدند و هر كسى از خستگى و بى خوابى بهكنارى افتاد.

عبدالله حضور مقدس رسول خدا شرفياب شد و به يگانگى خدا و پيامبرى‏رسول شهادت داد و گزارش زيد راتكذيب كرد. پيغمبر هم از او پذيرفت.

خزرجيان به سرزنش زيد پرداختند كه چرا چنين دروغى گفته است. زيد درجواب، چيزى نمى‏گفت، ولى بهدرگاه خدا مى‏ناليد كه او را از تهمت دروغ‏نجات بخشد، آن هم دروغ با پيغمبر بزرگ اسلام.

حالت وحى بر رسول خداصلى الله عليه وآله عارض گرديد و سوره منافقون نازل شد.خداى بزرگ، گفته زيد راتصديق و منافقان را تكذيب كرد. (4) .

شاهكار نظامى پيغمبرصلى الله عليه وآله

مشاجره‏اى كه در آغاز، ميان افرادى از مهاجرين و انصار، بر اثر ضعف ايمان‏پيدا شده بود و بر طرف گرديد،نمى‏توان گفت ريشه كن شده بود. شايد ريشه‏هاى آن دردل‏ها هنوز باقى بود و اين خطر، هنوز موجود بود كهگفتگوهايى ميان افراد دو طرف‏رخ دهد و آتش انتقام عربى تحريك شود. دستور عبدالله در وقت‏باز گشتنبه‏مدينه،نيز خطر را جدى نشان مى‏داد و احتمال داشت آمادگى‏هايى براى دو طرف، ايجاد كند.

از نظر روان پزشكى، دارويى كه به سرعت آن را مداوا كند براى اين بيمارى‏خطرناك لازم بود; بايستى به طورطبيعى از اين گفتگوهاى دو تنى يا چند تنى‏جلوگيرى شود و غفلتى از اين براى سربازان اسلام ايجاد گردد.انجام اين مقصود،جز با حركت تند و سريع و سفرى طولانى ميسر نبود. در سفرهاى بسيار سريع،كم‏تر كسىوقت‏سخن گفتن پيدا مى‏كند، هر كس به فكر خويش و مركوب خويش‏خواهد بود، به ويژه اگر سفر در حالمراجعت‏به سوى خانه و لانه باشد; در اين حال،مسافر در فكر زن و فرزند و خانه و زندگى مى‏افتد و پيوسته بهخود وعده ديدارمى‏دهد و گاهى از حركت‏سريع خشنود مى‏گردد.

اشتغالات سفر، طولانى بودن آن، ادامه آن، خستگى‏هاى پى در پى، شوق رسيدن‏به زن و فرزند و خانه و شهر،موجب شد كه غضب‏ها آرام بگيرد و مهر برادرى‏اسلامى كه در زير پرده خشم پنهان شده بود، رخ نمايى كند،عصبانيت‏برود و خردبيايد و حكومت كند. كم كم پشيمانى بر دعوا كنندگان مستولى گشت. غضب‏رسولخداصلى الله عليه وآله بر پشيمانى مى‏افزود و شرمسارى در حضور آن حضرت بر پشيمانى‏مى‏افزود وسرزنش‏هاى مسلمانان بزرگ بر پشيمانى مى‏افزود. هيچ مسلمانى حاضرنبود، رسول خدا را به غضب در بياوردغضب رسول خدا، غضب خداست و براى‏يك تن مسلمان، بالاترين بدبختى است.

سرانجام حالت مسلمانان عوض شد، برادرى ميان مهاجرين و انصار برقرارگرديد; البته مقصود، كسانى است كهدر مشاجره شركت كرده بودند و گرنه همه‏مهاجرين و انصار چنين نبودند.

همگى از سخنان عبدالله بيزارى جستند. چيزى نگذشت، كه پسر عبدالله شرفياب‏حضور مقدس رسول خداگرديد و اجازه خواست كه اگر پدرش مستحق قتل است،خودش اين كار را انجام دهد. پيغمبر مهربان با وىملاطفت فرمود و از اين خيال‏منصرفش ساخت. رسول خداصلى الله عليه وآله با اين شاهكار نظامى و درمانروانى، بيمارى‏مزمن و خطرناك انتقام عشيره‏اى و شهرى‏گرى را كه كيان اسلام را تهديد مى‏كرد، برطرفساخت.

اشتباه دروغ‏گو

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:

«اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاة فان فيه الهلكة;.

از دروغ دورى كنيد، اگر چه نجات خود را در آن بپنداريد، زيرا هلاك شما در آن است.»

كسى كه دروغ را وسيله‏اى براى موفقيت مى‏داند، از بى آبرويى و رسوايى آن پس‏از كشف غافل نباشد. گناهكارى كه دروغ را وسيله تبرئه خود مى‏شمارد، بداند كه‏گناهش در كتاب بزرگ جهان محفوظ است و محو شدنىنيست; بايستى منتظر باشدكه روزى به كيفر گناهش برسد و داور بزرگ عالم، حكمش را در باره او اجراخواهدكرد. بر فرض، چند روزى مردم را گول بزند و گناه كارش نخوانند، ولى وجدان‏خودش گناه كارشمى‏داند، اضافه بر اين ديرى نخواهد پاييد كه دروغش برملا گرددو نزد خلق نيز رو سياه شود.

پى‏نوشتها:

1) چون خ و غ به يكديگر تبديل مى‏شوند، مانند ستيغ و ستيخ «مقدمه فرهنگ برهان قاطع، فايده چهارم.»

2) منافقون (63) آيه 1.

3) بحارالانوار، ج 69، ص 207.

4) مجمع البيان، ج 10، ص 393.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation