243- ذكر يا على (ع ) سيد جليل القدر و علامه ذوفنون بهاءالدين على نيلى نجفى نسابه ، جلالت شاءنشبسيار و مناقبش بى شمار مى باشد، از جمله تاءليفات وى كتابى است به نام (انوارالمضيئه فى حكمة الشرعيه ) در پنج جلد كه در آن بهفضايل حضرت اميرالمؤ منين (ع ) اشاره كرده و حكايتى را از مرحوم پدرش به اين شرحنقل كرده است : علامه امينى فرمودند: وقتى الغدير را مى نوشتم خيلىمايل بودم كتاب الصراط المستقيم (283) را هم ببينم . شنيده بودم نسخه خطى اش درنجف نزد شخصى است ، خيلى مايل بودم ايشان را ببينم و تقاضا كنم كتاب را امانت بدهندكه مطالعه كنم و سپس برگردانم . آية الله گلپايگانى براى تكميل تحصيلات و بهره مندى از محضر علماى نجف راهى عراقگرديد و از محضر ميرزاى نايينى ، سيد ابوالحسن اصفهانى ، آقا ضياء الدين عراقى وشيخ محمد حسين غروى اصفهانى بهره ها برد. در همين سفر بود كه شبى در عالم رؤ يا،آقا به حضور با كرامت حضرت على (ع ) مشرف شده و مورد لطف آن حضرت قرارگرفتند، ايشان خود فرموده اند: شبى در خواب ديدمداخل ضريح مطهر در برابر مرقد مبارك اميرالمؤ منين (ع ) ايستاده ام ، آقا يك فنجانعسل به من عطا فرموده و گفتند: اين براى تو است ، مقدارى از آن را خوردم و بقيه را نگهداشتم ، حضرت فرمودند: چرا بقيه آن را نمى خورى ؟ ابن ابى الحديد در كتاب (شرح نهج البلاغه ) نوشته است : شيخ مفيد با سيدمرتضى علم الهدى در مساءله اى مباحثه مى نمودند و از راه بحث واستدلال به جايى نرسيدند و هر كدام در نظر خويش اصرار و ابرام مى ورزيدند. پسقرار گذاشتند كه هر كدام مطلب مورد مجادله را تحرير نموده و از حضرت اميرالمؤ منين (ع) سؤ ال كنند، پس آن را نوشته و بالاى مرقد مطهر آن حضرت قرار دادند، صبح آن روزديدند در جواب نوشته شده : (الحق مع ولدى والشيخ معتمدى ) يعنى حق با فرزندم(سيد مرتضى ) است و شيخ (مفيد) مورد اعتماد من است .(286) در زمان مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء كه از علماى بزرگ نجف اشرف بودند، قحطىعجيب آمد، مردم محتاج باران شدند، به حضور شيخ آمده ، از او خواستند دعا كند، شيخ آمد ودعا كرد و ميان حرم اميرالمؤ منين (ع ) عرض كرد: اى مولاى من ، مردم محتاج باران مى باشندبا اين همه نماز و دعا، خداوند اثرى بر دعاهاى مردم نمى گذارد، از خداوند بخواهيدعنايتى بفرمايد. مرجع بزرگ محقق اردبيلى ، ملا احمد، معروف به (مقدى اردبيلى )(ره ) از علماى بسياربرجسته ، و از پارسايان بسيار پاك و با فضيلت بود كه بهسال 933 هق در نجف اشرف از دنيا رفت . علامه مجلسى (ره ) از جماعتى نقل مى كند كه آنها از عالم بزرگوار (امير علام ) كه ازشاگردان برجسته محقق اردبيلى بود نقل كردند كه گفت : در يكى از حجره هاى صحنمطهر على (ع ) بودم ، نيمه هاى شب شخصى را ديدم كه به طرف مرقد مطهر على (ع ) مىآمد، نزديك رفتم تا ببينم كيست . ديدم استاد (مولا احمد اردبيلى ) است ، خود را مخفىنمودم ، ديدم او كنار در حرم رفت ، در بسته با رسيدن او باز شد، او وارد حرم گرديد،شنيدم او با كسى سخن مى گفت ، سپس از حرم بيرون آمد و در حرم بسته گرديد، او ازحرم خارج گرديد و من به دنبال او حركت كردم ، بى آنكه او از حركت من آگاه باشد، اوبه سوى كوفه رفت و به مسجد كوفه وارد گرديد و كنار محراب رفت ، و در آن جامدتى توقف نمود و سپس بازگشت و از مسجد بيرون آمد و به سوى نجف اشرف روانهشد، من در تاريكى به دنبال او حركت مى كردم ، وقتى كه نزديك ستون حنانه رسيد،سرفه مرا گرفت ، نتوانستم سرفه ام را كنترل كنم ، او به من متوجه شد و مرا شناخت وفرمود: تو امير علام هستى ؟ علامه بحرالعلوم (سيد محمد مهدى طباطبايى ) از مراجع بزرگ تقليد زمانش بود، وشاگردان برجسته اى از مكتب او برخاستند. علامه امينى از روز اول كه به نجف آمدند تصميم گرفتند، بر اين كه نسبت به وجوهشرعيه و سهم امام (ع ) و يا ساير وجوهات دخالت نكرده و از آن راه امرار معاش نكنند. خاتون آبادى در كتاب حدائق المقربين مى نويسد كه عده اى از علماى بزرگ شيعه ازقبيل حمدانى قزوينى و عبدالجبار بن عبدالله مقرى و حسن بن بابويه مشهور به حسكا دربغداد راجع به كتاب نهاية شيخ طوسى و ترتيب ابواب و فصولش سخنانى گفتند. هريك به زبانى اعتراض بر شيخ نمودند، و متفقا راءى دادند كه خالى از عيب نيست ، همگىبراى زيارت عازم نجف شدند اين موضوع در زمان حيات شيخ بود. با هم قرار گذاشتند:سه روز روزه بگيرند و غسل كنند، شب جمعه از حضرت اميرالمؤ منين (ع ) بخواهند كه امركتاب را برايشان واضح نمايد. از يكى از شاگردان شيخ مرتضى انصارى رضوان الله عليه كه او گفت : چون ازمقدمات علوم و سطوح فارغ گشتم براى تكميل تحصيلات به نجف اشرف رفتم و بهمجلس درس شيخ درآمدم ولى از مطالب و تقريراتش هيچ نفهميدم خيلى از اين وضع متاءثرشدم تا جايى كه دست به ختوماتى زدم باز فايده نبخشيده بالاخره به حضرت امير(ع )متوسل گشتم . در سومين جمعه از رحلت جانگداز رهبر كبير انقلاب و بنيان گذار جمهورى اسلامى ايرانحضرت امام خمينى (ره ) آية الله شيخ ابوالقاسم خزعلى - از فقهاى شوراى نگهبان - طىسخنان قبل از خطبه هاى نماز جمعه در دانشگاه تهران اظهار داشت : حضرت امام خمينى (ره )قبل از آن كه به دار بقا بشتابند خوابى ديده اند كه مضمون آن را براى همسر خويشنقل كرده اند و تاءكيد نموده اند تا در قيد حيات دنيوى هستم و به سراى باقى سفرننموده ام از فاش نمودن اين خواب احتراز نما و براى احدىنقل مكن . دانشمند شهيد (آية الله سيد محمد باقر صدر) در مواقعى از خاطراتش دوران دانشاندوزى و طلبگى خود سخن مى گفت ، يك بارنقل نمود. ابامنصور مظفر بن اردشير عبادى واعظ در تاجيه ، مدرسه اى در (باب برز) (محله اىدر بغداد)، بعد از وقت عصر نشسته بود و داستان حديث (رد الشمس براى على (ع ) )رابيان مى كرد و با عبارات مخصوص خود و روش زيبايش توضيح مى داد. آن گاهفضايل اهل بيت (ع ) را متذكر شد. ناگاه ابرى پديد آمد و چهره خورشيد در نقاب آن فرورفت تا جايى كه مردم گمان كردند خورشيد غروب كرد. ابومنصور بر منبر ايستاد واشاره به خورشيد كرد و اين اشعار را خواند. شيخ فقيه و عالم بصير على بن عبدالعال الكركى از دانشمندان عصر صفوى است ، در(مستدرك الوسايل ) از على قلى خان داغستانى معروف به شش انگشتى متخلص به(واله ) نقل شده كه وى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را در خواب ديد كه فرمودند: دخترترا به عقد ازدواج مير شمس الدين درآور كه از وى فرزندى به دنيا مى آيد كه وارث دانشانبياء و اولياء خواهد بود. يكى از فرزندان شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان ) مى گويد: مادرم تعريف مى كرد كه :زمان قحطى بود، حسن و على (298) درباره ملا حسين كاشفى بيهقى سبزوارى آمده است كه : چون خواهر ملا عبدالرحمن جامى رابه ازدواج خود در آورد، مردم سبزوار كه شيعيان متعصبى بودند به او بدگمان شدند.لذا روزى كه در مسجد جامع سبزوار بر بالاى منبر به موعظهمشغول بود، پيرمردى از شيعيان سبزوار عصا در دست گرفته و كنار منبر او ايستاد، منتظراو بود سؤ الى از ملا حسين كند تا شيعه و سنى بودن او مشخص شود. در اين موقع ملاحسين در ادامه سخنرانى خود گفت : جبرييل دوازده هزار مرتبه بر پيامبرنازل شد! پيرمرد وقتى اين سخن را شنيد، فرصت يافته و به ملا حسين گفت :جبرييل بر امير مؤ منان على (ع ) چند بار نازل شد؟ ملا حسين چون مى دانست مردم سبزواربه او شك دارند، لذا متحير ماند كه چه جوابى دهد؟ اگر بگويد كه اصلاجبرييل بر على (ع ) نازل نشد كه سبزواريان نسبت سنى بودن به او خواهند بست ، واگر بگويد جبرييل بر على (ع ) نازل شده است كه به ظاهر دروغ گفته است ! ناگهانبه ذهنش آمد و گفت : جبرييل بيست و چهار هزار مرتبه بر على (ع )نازل شده ! پيرمرد سبزوارى گفت : آيا بر اين حرفتدليل دارى و يا براى خوشامد من اين مطلب را مى گويى ؟ ملاحسين گفت :دليل آن اين است كه پيامبر(ص ) فرمود: (من شهر علمم و على دروازه آن است ). در ايندوازده هزار بار كه جبرييل بر پيامبر نازل شد، مجبور بود كه از دروازه وارد شود و برعلى هم نازل شود و موقع خروج هم مجبور بود از دروازه خارج شود و باز بر علىنازل شود، كه جميعا بيست و چهار هزار مرتبه مى شود! مردم با اين سخن با او گمان خيربردند.(300) مرحوم سيد جمال الدين گلپايگانى در خاطرات خودنقل كرده كه : يك وقت بسيار بدهكار شده بودم . مدتى به حرم حضرت امير(ع ) مى رفتمو براى پرداخت قرض هايم ، دعا مى كردم ، ولى فرجى نشد. از يكى از سادات و علماى نجف نقل شده كه اجاره خانه اش مدتى تاءخير افتاده بود. صاحبخانه هر روز فشار مى آورد كه اگر تا فردا وجه الاءجاره تاءخير افتاده را پرداخت نكنى، اثاثيه ات را به كوچه خواهم ريخت . اين مرد عالم با حالت افسرده به حرم اميرالمؤمنين (ع ) مشرف شده و به آن حضرت متوسل مى شود و در آنحال به خواب مى رود. در عالم خواب حضرت على (ع ) را مى بيند كه از او سؤال مى كند: چرا ناراحتى ؟ سيد جريان خود را به حضرت مى گويد. امام مى فرمايد: ماالآن تو را مى بينيم . عرض مى كند: آقا من هر شب دو ساعت سعادت تشريف در حرم شريفرا دارم . مى فرمايد: نه ، ما الآن شما را مى بينيم . با اينحال مسئله اى نيست مطلب را حواله داديم ! مرحوم سيد جمال الدين گلپايگانى نقل كرده كه : شبى ، عده زيادى از بستگان ، كهبراى زيارت به نجف اشرف آمده بودند، بهمنزل ما وارد شدند. شام نخورده بودند و ما هم در مجلس چيزى نداشتيم ! شيخ ابوالقاسم قمى اين داستان را درباره دوران طلبگى خودنقل فرموده است : دعبل شاعر حماسه سرا و مبارز، كه از حاميان آل على (ع ) بود، و در زمان حضرت رضا(ع )مى زيست ، وقتى كه در بستر مرگ قرار گرفت ، كاغذى طلبيد و سه شعر زير را در آننوشت : شاعرى به نام صاحب كه در مساءله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام الناس شده بود وشعرى به اين مضمون سرود: يكى از شاعران پرصلابت و زبردست عصر امام صادق (ع )، كه همواره با اشعار عميق وناب خود از حريم امامت حضرت على (ع ) و امامان بعد از او، و از حريم تشيع دفاع مى كرد:اسماعيل بن محمد، معروف به (سيد حميرى ) است ، كه بينش از دو هزار و سيصد قصيدهدر راستاى پاسدارى از اسلام و مذهب تشيع سرود.(307)
|