|
|
|
|
|
|
(حرمات ) جمع (حرمه ) به معنى چيزى است كه بايد آن را حفظ كرد و احترام آن رانگه داشت ، و حرم را از اين جهت حرم گفته اند كه جاى محترمى است و هتك آن جايز نيست ، واعمال نامشروع و قبيح را از اين جهت حرام مى گويند كه ممنوعيت دارد، همان گونه كه درمورد حرم ، يا ماه حرام بعضى اعمال ممنوع است . اين جمله در واقع پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اجازه جنگ در ماههاى حرام را بهپيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايراد مى گرفتند. يعنى احترام ماه حرام ، يا سرزمين مكه حرم امن خدا، در برابر كسانى است كه آن را محترممى شمرند، ولى در برابر كسانى كه احترام آن را زير پا مى گذارند رعايت آن لازمنيست ، و مسلمانان حق دارند با آنها وارد پيكار شوند، و اين در واقع يك نوع قصاص است ،تا ديگر مشركان به فكر سوء استفاده از احترام ماه حرام يا سرزمين محترم مكه نيفتند. سپس به يك دستور كلى و عمومى كه شامل موضوع مورد بحث نيز مى شود، اشاره كرده ،مى فرمايد: (هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد ولى از خدا بهپرهيزيد (و زياده روى ننماييد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است ) (فمن اعتدى عليكمفاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله و اعلموا ان الله مع المتقين ). اسلام بر خلاف مسيحيت كنونى كه مى گويد: هر كس كه به رخساره راست تو تپانچهزند رخساره ديگر را به سوى او بگردان . چنين دستورى را نمى دهد، چرا كه اين دستور انحرافى باعث جرأ ت و جسارت ظالم وتجاوزگر است ، حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورىعمل نمى كنند و كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر، كه آن هم بر خلاف دستوراسلام است جواب مى گويند. اسلام مى گويد: در برابر متجاوز، بايد ايستاد، و به هر كس حق مى دهد كه اگر به اوتعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ ومقاومت مساوى است با حيات ، اين است منطق اسلام . جالب اينكه آيه مفهوم وسيعى دارد و منحصر به مساله قصاص درمقابل قتل يا جنايات ديگر نيست ، بلكه امور مالى و ساير حقوق را نيزشامل مى شود. البته اين موضوع با مساله عفو و گذشت ، كه در مورد دوستان يا افراد شكست خورده يانادم و پشيمان صورت مى گيرد، هيچ گونه منافاتى ندارد. گاهى بعضى از عوام ، تصور مى كنند كه معنى آيه اين است ، اگر كسى فرزند ديگرىرا به قتل برساند، مقابله به مثل اجازه مى دهد كه پدرمقتول فرزند قاتل را به قتل برساند، و اگر ضربهاى بر برادر او وارد كرد، او همضربهاى بر برادر جانى وارد كند، ولى اين اشتباه بزرگى است ، زيرا قرآن مىگويد: شخص معتدى و تجاوزگر بايد مجازات شود، (به همان اندازه مجازات شود) نهفرد بيگناه ديگر، باز مفهوم اين سخن اين نيست كه اگر كسى خانه شخصى را آتش زدخانه او را آتش بزنند، بلكه مفهومش اين استمعادل قيمت خانه را از او بگيرند. ضمنا تاكيدى كه در ذيل آيه در مورد تقوا ذكر شده تاكيدى است بر عدم تجاوز از حد وبه تعبير ديگر، مقابله به مثل نبايد شكل انتقامجويى به خود گيرد، همان انتقامى كه حدو مرزى براى خود نمى شناسد. و اينكه مى گويد: خدا با پرهيزكاران است ، اشاره به اين است كه آنها را در مشكلاتتنها نمى گذارد و يارى مى دهد، زيرا كسى كه با ديگرى است در مشكلات به او كمك مىكند و در برابر دشمن او را حمايت مى نمايد. آيه و ترجمه
وأ نفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة و احسنوا ان الله يحب المحسنين(195)
|
ترجمه : 195 - و در راه خدا، انفاق كنيد! و (با ترك انفاق )، خود را به دست خود، به هلاكتنيفكنيد! و نيكى كنيد! كه خداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد. تفسير: انفاق و رهائى از تنگناها اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد كه قبلا تفسير آن گذشت ، زيرا جهاد به همان اندازهكه به مردان با اخلاص و كار آزموده نيازمند است بهاموال و ثروت نيز احتياج دارد، جهاد هم نفرات آماده از نظر روحى و جسمى لازم دارد، و همانواع سلاح و تجهيزات جنگى ، درست است كهعامل تعيين كننده سرنوشت جنگ در درجه اول سربازان اند، ولى سرباز بدونوسايل و تجهيزات كافى (اعم از سلاح ، مهمات ، وسيلهنقل و انتقال ، مواد غذائى ، وسايل درمانى ) كارى از او ساخته نيست . لذا در اسلام تامين وسايل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده و از جمله در آيه مورد بحثبا صراحت دستور مى دهد، و مى فرمايد: در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خويش بههلاكت نيفكنيد (و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ). مخصوصا در عصر نزول اين آيات ، بسيارى از مسلمانان ، شور و شوق جهاد در سرداشتند، ولى چون وسايل جنگ را هر كس شخصا فراهم ميكرد و بعضى فقير و نيازمندبودند. آن چنان كه طبق آيه 92 سوره توبه گريه مى كردند و اشك ميريختند كه چراوسيله شركت در جنگ ندارند: تولوا و اعينهم تفيض من الدمع حزنا ان لا يجدوا ما ينفقون ، آرى در چنين شرايطى نقش انفاقها بسيار مهم و سرنوشتسازبود. جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش خود را به هلاكت نيفكنيد) هر چند درمورد ترك انفاق ، براى جهاد اسلامى وارد شده ، ولى مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كهموارد زياد ديگرى را نيز شامل مى شود، از جمله اينكه انسان حق ندارد از جادههاى خطرناك(چه از نظر ناامنى و چه عوامل جوى يا غير آن ) بدون پيشبينيهاى لازم بگذرد، يا غذائىكه به احتمال قوى آلوده به سم است تناول كند، و يا حتى در ميدان جهاد بدون نقشه وبرنامه وارد عمل شود، در تمام اين موارد، انسان بيجهت جان خود را به خطر انداخته ومسوول است . ولى اينكه بعضى از ناآگاهان ، هر گونه جهاد ابتدائى را القاء نفس در هلاكت پنداشتهاند، و گاه تا آنجا به پيش مى روند كه قيام سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام ) دركربلا را مصداق آن ميشمرند، ناشى از نهايت نادانى و عدم درك آيه است ، زيرا القاىنفس در هلاكت مربوط به جائى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و الا بايدجان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسين (عليه السلام ) و تمامشهيدان راه خدا اين كار را كردند. آيا اگر كسى ببيند جان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خطر است و خود را سپربراى حفظ او كند (همان كارى كه على (عليه السلام ) در جنگ احد كرد و يا در ليلة المبيتآن شبى كه در بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوابيد) چنين كسى القاء نفسدر هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده ؟ آيا بايد بنشيند تا پيامبر (صلى الله عليه و آلهو سلم ) را به قتل برسانند و بگويد القاء نفس در هلاكت جايز نيست . حق اين است كه مفهوم آيه روشن است و تمسك به آن در اين گونه موارد نوعى ابلهى است . آرى اگر هدف آن قدر مهم نباشد كه ارزش جان باختن را داشته باشد و يا اگر مهم است راهحلهاى بهتر و مناسبترى دارد، در چنين جائى نبايد جان خويشتن را به خطرانداخت (موارد تقيه مجاز نيز از همين قبيل است ). در آخر آيه دستور به نيكوكارى داده ، مى فرمايد: و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران رادوست دارد (و احسنوا ان الله يحب المحسنين ). در اينكه مراد از احسان در اينجا چيست ؟ چند احتمال در كلمات مفسران ديده مى شود: نخست ايناست كه حسن ظن به خدا داشته باشيد (و گمان نكنيد انفاقهاى شما موجباختلال امر معيشت شما خواهد شد) و ديگر اينكه منظور، اقتصاد و ميانه روى در مساله انفاقاست ، و ديگر اينكه منظور، آميختن انفاق با حسن رفتار نسبت به نيازمندان است ، بهگونهاى كه همراه با گشادهروئى و مهربانى باشد و از هر نوع منت و آنچه موجب رنجشو ناراحتى شخص انفاق شونده است بر كنار باشد. مانعى ندارد كه همه اين معانى سه گانه در مفهوم و محتواى آيه جمع باشد. نكته ها 1 - انفاق سبب پيشگيرى از هلاكت جامعه ها در اينكه ميان دو جمله و انفقوا فى سبيل الله و و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ، آياارتباطى وجود دارد يا نه ، با توجه به اينكه تمام تعبيرات قرآن حساب شده است ، حتماميان اين دو رابطهاى است و به نظر مى رسد رابطه اين است اگر انفاق در مسير جهاد وفى سبيل الله نكنيد، خود را با دست خويش به هلاكت افكندهايد، بلكه مى توان مساله رااز اين فراتر برد و گفت : اين آيه گر چه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر يك حقيقت كلى و اجتماعى است و آناينكه انفاق به طور كلى سبب نجات جامعه ها از مفاسد كشنده است ، زيرا هنگامى كه مساله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهىمعدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى محروم و بينوا وجود داشته باشد ديرىنخواهد گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه به وجود مى آيد، كه نفوس واموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اينجا رابطه مساله انفاق و پيشگيرى ازهلاكت روشن مى شود. بنابراين انفاق ، قبل از آنكه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است ، زيراتعديل ثروت حافظ ثروت است . امير مومنان على (عليه السلام ) در يكى از كلمات قصارش به اين حقيقت اشاره . فرموده ،مى گويد: حصنوا اموالكم بالزكاة : اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد. و به تعبير بعضى از مفسران ، خوددارى از انفاق فىسبيل الله هم سبب مرگ روح انسانى به خاطربخل خواهد شد، و هم مرگ جامعه به خاطر عجز و ناتوانى ، مخصوصا در نظامى همچوننظام اسلام كه بر نيكو كارى بنا شده است . 2 - سوء استفاده از مضمون آيه همانگونه كه اشاره كرديم بعضى از عافيت طلبان براى فرار از جهاد فىسبيل الله به جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش ، خود را به هلاكتنيفكنيد) چسبيده اند و رسوائى را به آنجا رسانيده كه قيام امام حسين (عليه السلام ) را درعاشورا كه سبب نجات و بقاى اسلام در برابر دشمنانى همچون بنى اميه شد، مصداق اينآيه شمرده اند، غافل از اينكه اگر اين باب گشوده شود، جهاد به كلى بايدتعطيل گردد، اصولا تهلكه با شهادت دو مفهوم متباين دارد، تهلكه به معنى مرگبيدليل است در حالى كه شهادت قربانى شدن در راه هدف ونايل گشتن به حيات جاويدان است . بايد به اين حقيقت توجه داشت كه جان انسان ، ارزشمندترين سرمايه وجود او نيست ، ماحقايقى با ارزشتر از جان داريم ، ايمان به خدا، آيين اسلام ، حفظ قرآن و اهداف مقدس آن ،بلكه حفظ حيثيت و آبروى جامعه اسلامى ، اينها اهدافى والاتر از جان انسان است كهقربان شدن در راه آن هلاكت نيست ، و هرگز از آن نهى نشده . در حديثى مى خوانيم كه : گروهى از مسلمانان براى جهاد به قسطنطنيه رفته بودنديكى از مردان شجاع حمله به لشكر روم كرد وداخل در صفوف آنها شد يكى از حاضران گفت : القى بيديه الى التهلكة : خود را با دودست خويش به هلاكت انداخت اينجا بود كه ابو ايوب انصارى برخاست و فرياد زد: اىمردم ! چرا اين آيه را بد تفسير و تاويل مى كنيد؟ اين آيه درباره ما طايفه انصارنازل شد، هنگامى كه خداوند دينش را عزت داد و ياورانش فزونى گرفتند بعضى از مابه ديگرى مخفيانه به گونهاى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشنود، چنينگفتند كه اموال ما از دست رفت ، و خداوند اسلام را عزيز و يارانش را زياد كرد، ما اگر درمدينه بمانيم به اموال از دست رفته خود برسيم بهتر است ، آيه فوق بر پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) نازل شد و به ما فرمود: انفاق در راه خدا كنيد و خويشتن را بههلاكت نيفكنيد و منظور از هلاكت ، اقامت در مدينه براى اصلاحاموال و ترك جهاد بود 3 - منظور از احسان چيست ؟ احسان معمولا به معنى نيكو كارى تفسير مى شود، ولى گاه معنى وسيعترى براى آن ذكرشده ، و آن هر گونه عمل صالح ، بلكه انگيزه هاىعمل صالح است چنانكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مىخوانيم كه در تفسير احسان فرمود: ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك : احسان آن است كه خدا را آن چنان پرستشكنى كه گوئى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند. بديهى است هنگامى كه انسان ، چنان ايمان به خدا داشته باشد كه گوئى او را مى بيندو او را در همه حال حاضر و ناظر بداند به سراغاعمال صالح ميرود، و از هر گونه گناه و معصيت خوددارى مى نمايد. آيه و ترجمه
وأ تموا الحج و العمرة لله فان احصرتم فما استيسر من الهدى و لا تحلقوا روسكم حتىيبلغ الهدى محله فمن كان منكم مريضا او به اذى من راسه ففدية من صيام او صدقة او نسكفاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلثةايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجدالحرام و اتقوا الله و اعلموا ان الله شديد العقاب(196)
|
ترجمه : 196 - و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعىمانند ترس از دشمن يا بيمارى ، اجازه نداد كه پس از احرام بستن ، وارد مكه شويد،) آنچهاز قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد تاقربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) و اگر كسى از شما بيمار بود ويا ناراحتى در سر داشت ، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفارهاى ازقبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امانبوديد، هر كس با ختم عمره ، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبحكند)! و هر كه نيافت ، سه روز در ايام حج ، و هفت روز هنگامى كه باز مى گرديد، روزهبدارد! اين ، ده روز كامل است . (البته ) اين براى كسى است كه خانواده او، نزدمسجدالحرام نباشد اهل مكه و اطراف آن نباشد. و از خدا به پرهيزيد و بدانيد كه او، سختكيفر است ! تفسير: قسمتى از احكام مهم حج دقيقا روشن نيست كه آيات مربوط به حج در قرآن مجيد در چه تاريخىنازل شده است ولى به اعتقاد بعضى از مفسران بزرگ در حجة الوداعنازل گشته در حالى كه بعضى گفته اند كه جمله فان احصرتم فما استيسر من الهدىناظر به جريان حديبيه است كه در سال ششم هجرت واقع شد و مسلمانان از زيارت خانهخدا ممنوع شدند در اين آيه ، احكام زيادى بيان شده است : 1 - در ابتدا، يك دستور كلى براى انجام فريضه حج و عمره به طوركامل و براى اطاعت فرمان خدا داده ، مى فرمايد: حج و عمره را براى خدا به اتمامبرسانيد (و اتموا الحج و العمرة لله ). در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزههاى اين دو عبادت رفته و توصيه مى كند كه جزانگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او، چيز ديگرى در كار نبايد باشد، وعمل نيز به مقتضاى و اتموا از هر نظر كامل و جامع باشد. 2 - سپس به سراغ كسانى مى رود كه بعد از بستن احرام به خاطر وجود مانعى ، مانندبيمارى شديد و ترس از دشمن ، موفق به انجاماعمال حج عمره نباشند، مى فرمايد: اگر محصور شديد (و موانعى به شما اجازه نداد كهپس از احرام بستن وارد مكه شويد) آنچه از قربانى فراهم شود ذبح كنيد و از احرامخارج شويد (فان احصرتم فما استيسر من الهدى ). به هر حال افرادى كه گرفتار مى شوند، و توانايى انجام مراسم حج و عمره را پيدانمى كنند، مى توانند با استفاده از اين مساله ، از احرام خارج شده و بهحال عادى باز گردند. مى دانيم قربانى ممكن است شتر يا گاو يا گوسفند باشد، كه آسانترين آنها گوسفنداست ، و لذا جمله فما استيسر من الهدى را غالبا اشاره به گوسفند دانسته اند. 3 - سپس به دستور ديگرى اشاره كرده ، مى فرمايد: سرهاى خود را نتراشيد تاقربانى به محلش برسد و در قربانگاه ذبح شود (و لا تحلقوا رؤ سكم حتى يبلغالهدى محله ). آيا اين دستور مربوط به افرادى است كه محصور و ممنوع از انجام مراسم حج مى شوند،و در واقع دستورى است براى تكميل دستور سابق ، و يا همه حاجيان را مى گويد، بعضىاز مفسران ، معنى اول را بر گزيده اند و گفته اند، منظور ازمحل هدى (محل قربانى ) حرم است و گاه گفته اند، منظور همان جا است كه مانع و مزاحم ،حاصل مى شود و به فعل پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در داستان حديبيهكه محلى است بيرون حرم مكه ، استدلال كرده اند كه حضرت بعد از ممانعت مشركان ،قربانى خود را در همان جا ذبح كرد و به اصحاب و يارانش نيز دستور داد چنين كنند. مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى مى گويد: به اعتقاد علماى ما، محصور اگر به خاطربيمارى بوده باشد، قربانى او را در حرم بايد ذبح كنند و اگر به خاطر جلوگيرى ازدشمن باشد در همان جا كه جلوگيرى شده است ذبح مى كنند. ولى بعضى ديگر از مفسران ، اين جمله را ناظر به تمام حجاج مى دانند و مى گويند هيچكس حق ندارد، تقصير كند (سر بتراشد و از احرام خارج گردد) مگر اينكه قربانى را درمحلش ذبح كند (قربانى حج در منى و قربانى عمره در مكه ). به هر حال منظور از رسيدن قربانى به محلش ، آن است كه به آنمحل برسد و ذبح شود، و اين تعبير كنايه اى از ذبح است . با توجه به عموميت تعبيرى كه در آيه وارد شده است تفسير دوم مناسبتر به نظر مى رسد كه هم شامل محصور است و هم غير محصور. 4 - سپس مى فرمايد: اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و به هرحال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) بايد فديه (كفارهاى ) ازقبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد (فمن كان منكم مريضا او به اذى من رأ سه ففديةمن صيام او صدقة او نسك ). نسك در اصل جمع نسيكه به معنى حيوان ذبح شده است ، اين واژه به معنى عبادت نيز آمدهاست . لذا راغب در مفردات ، بعد از آنكه نسك را به عبادت تفسير مى كند، مى گويد: اين واژه درمورد اعمال حج به كار مى رود، و نسيكه به معنى ذبيحه است . بعضى از مفسران نيز آن را در اصل به معنى شمشهاى نقره مى دانند و اينكه به عبادتنسك گفته شده به خاطر آن است كه انسان را خالص و پاك و پاكيزه مى كند. به هر حال ظاهر آيه اين است كه چنين شخصى مخير در ميان اين سه (روزه ، و صدقه وذبح گوسفند) مى باشد. در روايات اهل بيت (عليهما لسلام ) آمده است كه ، روزه در اين مورد بايد سه روز بودهباشد، و صدقه به شش مسكين ، و در روايتى به ده مسكين ، و نسك يك گوسفند است . 5 - سپس مى افزايد: و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امان بوديد، كسانى كه عمره را تمام كرده و حج را آغاز مى كنند، آنچه ميسر است از قربانى (ذبح كنند) (فاذا امنتمفمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى ). اشاره به اينكه در حج تمتع كه عمره قبلا انجام مى گيرد، و بعد حج بجا آورده مى شود،قربانى كردن لازم است ، و فرق نمى كند كه اين قربانى شتر باشد يا گاو و ياگوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمى شود. درباره اصل هدى به گفته مرحوم طبرسى دوقول وجود دارد، اول اينكه از هديه گرفته شده است ، و چون قربانى در واقع هديه اىبه سوى بيت الله است ، اين واژه بر آن اطلاق شده است . ديگر اينكه از ماده هدايتگرفته شده است زيرا حيوان قربانى را همراه مى بردند، و به سوى خانه خدا وقربانگاه هدايت مى كردند. ولى ظاهر كلام راغب در مفردات اين است كه فقط از هديه گرفته شده و مى گويد: هدىجمع است و مفرد آن هديه است . در معجم مقاييس اللغه نيز دو ريشه براى اين لغت ذكر شده ، هدايت و هديه ، اما بعيد نيستهر دو به هدايت باز گردد. زيرا هديه چيزى است كه به سوى شخصى كه به او هديهمى شود هدايت مى گردد. (دقت كنيد). 6 - سپس به بيان حكم كسانى مى پردازد كه درحال حج تمتع قادر به قربانى نيستند، مى فرمايد: كسى كه (قربانى ) ندارد، بايدسه روز در ايام حج ، و هفت روز به هنگام بازگشت ، روزه بدارد، اين ده روزكامل است (فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ). بنابراين اگر قربانى پيدا نشود، يا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روزروزه است ، كه سه روز آن (روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه ) در ايام حج واقع مى شود، واين از روزههايى است كه انجام آن در سفر مانعى ندارد، و هفت روز ديگر را بعد ازبازگشت به وطن انجام مى دهد. با اينكه معلوم است سه روز به اضافه هفت روز مجموعا ده روز مى شود در عين حال ، قرآن مى گويد: اين ده روز كامل است . بعضى از مفسران در تفسير اين جمله گفته اند اين به خاطر آن است كه و او گر چه معمولابراى جمع است نه براى تخيير، چون گاه در معنى تخيير نيزاستعمال مى شود، در اينجا خداوند براى رفع هر گونه ابهام ، جمله تلك عشرة كاملة رافرموده است . اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به كاملة اشاره به اين است كه روزه ده روز مى تواندبه طور كامل جانشين قربانى شود، و زوار خانه خدا نبايد از اين بابت نگران باشند،زيرا تمام ثوابهائى كه براى صاحبان قربانى از سوى خدا داده مى شود، به آنها دادهخواهد شد. بعضى نيز گفته اند: اين تعبير اشاره به نكته لطيفى در مورد عدد ده مى باشد زيرا ازيك نظر عدد ده كاملترين اعداد است ، چون هنگامى كه اعداد را از يك شروع مى كنيم تا دهسير صعودى خود را تكميل مى كند، و اعداد بعد از آن ، تكرار و تركيبى است از ده وعددهاى ديگر مانند يازده و دوازده ، عرب به عدد بيست ، عشرين مى گويد (يعنى دو عدد ده) و به سى ثلاثين (سه عدد ده ) و همچنين .. 7 - بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته ، مى گويد: اين برنامه حج تمتع براى كسىاست كه خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ). بنابراين كسانى كه اهلمكه يا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند، بلكه حج تمتع مخصوص افراد دور از اينمنطقه است ، و مشهور و معروف در ميان فقهاء اين است كه هر كس 48ميل از مكه دورتر باشد، وظيفه او حج تمتع است ، و آنها كه در فاصله كمترى قرار دارند،وظيفه آنها حج قران يا افراد است ، كه عمره آن بعد از مراسم حج بجا آورده مى شود (شرح اين موضوع و مدارك آن در كتب فقهى آمده است ) بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: از خدابه پرهيزيد و تقوا پيشه كنيد و بدانيد خداوند عقاب و كيفرش شديد است (و اتقوا اللهو اعلموا ان الله شديد العقاب ). اين تاكيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزئيات اين عبادت مهم اسلامىكوتاهى نكنند چرا كه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حج و از بين رفتن بركات مهم آنمى شود. نكته ها 1 - اهميت حج در ميان وظايف اسلامى ! حج از مهمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان وبيشمارى است حج مايه عظمت اسلام ، قوت دين و اتحاد مسلمين است حج مراسمى است كهپشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مى سازد. حج همان عبادتى است كه امير مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت خويشدر آخرين ساعت عمرش فرموده : و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را! درمورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالىگذارده شود مهلت داده نمى شويد (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ). اين جمله نيز از دشمنان اسلام معروف است كه مى گويند: مادام كه حج رونق دارد ما بر آنهاپيروز نمى شويم . يكى ديگر از دانشمندان مى گويد: واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نيابند و واىبه حال ديگران اگر معنى آن را دريابند. در حديث معروفى كه على (عليه السلام ) - در زمينه فلسفه احكام ، طبقنقل نهج البلاغه حكمت 252 بيان فرموده نيز اشاره پر معنائى به اهميت حج شده است ،مى فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ... و الحج تقوية للدين : خداوندايمان را وسيله پاك سازى مردم از شرك ... و حج را سبب قوت دين قرار داده است . اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام ) پايان ميدهيم (و شرح بيشتر را بهجلد 14 تفسير نمونه ، ذيل آيه 26 تا 28 سوره حج كه به طور مبسوط از اهميت وفلسفه و اسرار حج بحث شده وا مى گذاريم ) آنجا كه فرمود: لايزال الدين قائما ما قامت الكعبة ، اسلام بر پا است تا زمانى كه كعبه بر پا است . 2 - اقسام حج و فهرست اعمال حج تمتع فقهاى بزرگ ما با الهام از آيات قرآن و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) حج را سه قسم تقسيم كرده اند: حج تمتع ، و حج قران وافراد حج تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكه 48ميل يا بيشتر باشد (16 فرسخ حدود 96 كيلومتر) و حج قران و افراد، مربوط بهكسانى است كه در كمتر از اين فاصله زندگى مى كنند. در حج تمتع ، نخست عمره را بجا مى آورند، سپس از احرام بيرون مى آيند، بعدا مراسم حجرا در ايام مخصوصش انجام مى دهند، ولى در حج قران و افراد،اول مراسم حج بجا آورده مى شود، و بعد از پايان آن مراسم عمره ، با اين تفاوت كه درحج قران ، قربانى همراه مى آورند و در حج افراد اين قربانى نيست ، ولى به عقيدهاهل سنت حج قران آن است كه حج و عمره را در يك احرام با هم قصد مى كند). اعمال حج تمتع به شرح زير است : نخست از نقاط معينى كه ميقات نام دارد احرام مى بندند: يعنى متعهد مى شوند يك سلسلهكارها كه بر محرم حرام است ترك كنند و جامه احرام كه دو قطعه لباس ندوخته است برتن مى كنند و لبيك گويان به سمت خانه خدا مى آيند نخست هفت بار دور خانه خدا طوافمى كنند و سپس در محلى كه به نام مقام ابراهيم معروف است دو ركعت نماز به جا مى آورندو بعد در ميان دو كوه صفا و مروه هفت مرتبه رفت و آمد مى نمايند و بعد با چيدن كمى از مويا ناخن خود، از احرام خارج مى شوند و براى مراسم حج از مكه احرام بسته و روز نهم ذىالحجه به عرفات كه بيابانى است در چهار فرسخى مكه مى روند و آن روز را از ظهرتا غروب آفتاب در آنجا مى مانند و به نيايش پروردگارمشغول مى شوند و سپس از غروب آفتاب به سوى مشعر الحرام كه در حدود دو فرسخ ونيمى مكه قرار دارد كوچ مى كنند و شب را تا صبح در آن وادى مقدس مى مانند و هنگام طلوعآفتاب از آن سرزمين به منى كه در نزديكى آن قرار دارد حركت مى كنند و در همان روز كهروز عيد قربان است به ستون مخصوصى كه نام آن جمره عقبه است هفت سنگ ميزنند سپسقربانى مى كنند و با تراشيدن سر از احرام بيرون مى آيند. و همان روز يا بعد از آن به مكه باز مى گردند و طواف خانه خدا و نماز طواف و سعىصفا و مره و طواف نساء و نماز طواف نساء بجا مى آورند و در روزهاى يازدهم و دوازدهم به سه ستون مخصوص در منى كه جمرات نام دارد يكى پس از ديگرىرا هفت بار سنگ مى زنند و شبهاى يازدهم و دوازدهم در سرزمين منى مى مانند و به اينترتيب مراسم حج كه هر كدام زنده كننده يك خاطره تاريخى است و كنايات و اشاراتىبه مسائل مربوط به تهذيب نفس و فلسفه هاى اجتماعى است انجام مى دهند كه فلسفه هركدام در آيات مناسب تشريح خواهد شد. 3 - چرا بعضى حج تمتع را به فراموشى سپرده اند؟ ظاهر آيه فوق اين است كه وظيفه كسانى كه مقيم در مكه نيستند، حج تمتع مى باشد (حجىكه با عمره شروع مى شود، و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بيرون مى آيند، و مجددابراى حج احرام مى بندند و مراسم حج را بجا مى آورند) و هيچ گونه دليلى به نسخ اينآيه در دست نيست و روايات زيادى در كتب شيعه واهل تسنن در اين زمينه نقل شده است از جمله محدثان معروفى ازاهل سنت مانند نسائى در كتاب سنن خود، و احمد در كتاب مسند و ابن ماجه در سنن ، و بيهقىدر سنن الكبرى ، و ترمذى در صحيح خود و مسلم نيز در كتاب معروف خود، رواياتفراوانى در مورد حج تمتع نقل كرده اند كه اين حكم نسخ نشده و تا روز قيامت باقى است. بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز آن را افضل انواع حج مى دانند هر چند اجازه حج قران وافراد را در كنار آن مى دهند (البته قران به همان معنى كه در بالا از فقهاى آناننقل شد). ولى در حديث معروفى كه از عمر نقل شده مى خوانيم كه گفت : متعتان كانتا على عهدرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما متعة النساء ومتعة الحج ، دو متعه در زمان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود كه من از آندو نهى مى كنم و هر كس بجا آورد مجازات مى كنم متعه نساء و متعه حج . فخر رازى در ذيل آيه مورد بحث بعد از نقل اين حديث از عمر مى گويد: منظور از متعه حجاين است كه هر دو احرام (احرام حج و احرام عمره ) را با هم جمع كند سپس نيت حج را فسخكند و عمره بجا آورد و بعد از آن حج نمايد. بديهى است هيچ كس جز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حق اعلام نسخ حكمىرا ندارد و اصولا اين تعبير كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين گفت و من چنينميگويم تعبيرى است كه براى هيچ كس قابلتحمل نمى باشد مگر مى توان فرمان پيامبر را زمين نهاد و بهدنبال گفتار ديگران رفت اين غير قابل قبول است . به هر حال امروز بسيارى از علماى اهل سنت حديث مزبور را رها كرده و حج تمتع را بهعنوان افضل انواع حج پذيرفته و بر طبق آنعمل مى كنند! آيه و ترجمه
الحج اشهر معلومت فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لاجدال فى الحج و ما تفعلوا من خير يعلمه الله و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقونيا اولى الالباب(197)ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم فاذا افضتم من عرفت فاذكروا الله عند المشعرالحرام و اذكروه كما هدئكم و ان كنتم من قبله لمن الضالين(198)ثم افيضوا من حيث افاض الناس و استغفروا الله ان الله غفور رحيم(199)
|
ترجمه : 197 - حج ، در ماههاى معينى است ! و كسانى كه (با بستن احرام ، و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كرده اند، (بايد بدانند كه ) در حج ، آميزش جنسى با زنان ، وگناه و جدال نيست ! و آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، خدا آن را مى داند. و زاد و توشهتهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه ، پرهيزكارى است ! و از من به پرهيزيد اى خردمندان! 198 - گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادى در ايام حج) طلب كنيد (كه يكى از منافع حج ، پيريزى يك اقتصاد صحيح است ). و هنگامى كه ازعرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد! او را ياد كنيد همان طور كه شما راهدايت نمود و قطعا شما پيش از اين ، از گمراهان بوديد. 199 - سپس از همان جا كه مردم كوچ مى كنند، (به سوى سرزمين منى ) كوچ كنيد! و ازخداوند، آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده مهربان است ! تفسير: بهترين زاد و توشه اين آيات همچنان احكام حج و زيارت خانه خدا را تعقيب مى كند، و دستورات جديدى در آنمطرح است : 1 - نخست مى فرمايد: حج در ماههاى معينى است (الحج اشهر معلومات ). منظور از اين ماهها ماههاى شوال ، ذى القعده و ذى الحجه است (تمام ماه ذى الحجه يا همان دهروز اول ) و اين ماهها را اشهر حج مى نامند زيرا بخشى ازاعمال حج (مراسم عمره را) در غير اين ماهها نمى توان انجام داد و بخشى را منحصرا درروزهاى نهم تا دوازدهم ماه ذى الحجه بايد انجام داد، و اينكه در قرآن تصريح به ناماين ماهها نشده به خاطر آن است كه اين ماهها براى همه شناخته شده بود، و قرآن با اينعبارت تاكيد بر آن مى كند. ضمنا اين جمله ، يكى از رسوم خرافى جاهليت را نفى مى كند كه گاه به خاطر درگيرىبا جنگها يا غير آن ، ماههاى حج را تغيير و تبديل مى دادند، و جلو و عقب مى كردند، قرآنمى گويد: اين ماهها معين و ثابت است ، و تقديم و تاخير در آن جايز نيست . 2 - سپس به دستور ديگرى در مورد كسانى كه با احرام بستن شروع به مناسك حج مىكنند اشاره كرده ، مى فرمايد: آنها كه حج را بر خود فرض كرده اند (و احرام بسته اندبايد بدانند) در حج آميزش جنسى و گناه و جدال نيست (فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج ) رفث بر وزن قفس در اصل به معنى سخنى است كه متضمن مطلبى كه ذكر آن قبيح استبوده باشد، اعم از آميزش جنسى و يا مقدمات آن ، سپس كنايه از جماع قرار داده شده است .ولى بعضى تصريح كرده اند واژه رفث تنها در صورتى به اين نوع گفتگوها اطلاقمى شود كه در حضور زنان باشد و اگر در غياب آنها باشد، رفث ناميده نمى شود. بعضى نيز اصل آن را به معنى تمايل عملى به زنان دانسته اند كه از مزاح و لمس وتماس شروع مى شود و به آميزش جنسى پايان مى گيرد. فسوق به معنى گناه و خارج شدن از اطاعت خدا است . وجدال به معنى گفتگوى توأ م با نزاع است ، و دراصل به معنى محكم پيچيدن طناب است و از آنجا كه طرفين گفتگوى آميخته با نزاع بهيكديگر مى پيچند و هر كدام مى خواهد سخن خود را به كرسى بنشاند، اين واژه در آن بهكار رفته است . به هر حال طبق اين دستور حاجيان به هنگام احرام ، نه حق نزديكى با همسران دارند و نهكلمات دروغ و فحش دادن (گر چه اين كار در غير موقع احرام نيز حرام است ، ولى يكى ازبيست و پنج امرى است كه محرم بايد ترك كند) و همچنين از كارهايى كه بر آنها حرام استجدال است ، و سوگند خوردن ، خواه راست باشد يا دروغ ، و گفتن لا و الله - بلى و الله . به اين ترتيب محيط حج بايد از تمتعات جنسى و همچنين انجام گناهان و گفتگوهاىبيفايده و جر و بحثها و كشمكشهاى بيهوده پاك باشد، زيرا محيط عبادت و اخلاص و تركلذايذ مادى است ، محيطى است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يكباره از جهان مادهجدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه يابد و در عين حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در ميان مسلمانان محكم گردد و هر كارى كه بااين امور منافات دارد ممنوع است . البته هر كدام از اين احكام ، شرح و بسط و شرايطى دارد كه در كتب مناسك حج آمده است . 3 - در مرحله بعد به مسائلمعنوى حج ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده ، مى فرمايد: آنچه را از كارهاىخير انجام مى دهيد خدا مى داند (و ما تفعلوا من خير يعلمه الله ). چه پاداشى براى نيكوكاران با ايمان از اين بالاتر كه بدانند هر كار نيكى را انجام مىدهند خدا از آن با خبر است ، و مولى و معبود آنان ، حاضر و ناظر مى باشد و اين بسيارلذتبخش است كه اعمال خير در محضر او انجام مى شود و اين پاداشى استقبل از پاداشهاى معنوى و مادى ديگر كه خداوند عالم و آگاه به آنها مى دهد. و در ادامه همين مطلب مى فرمايد: زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه هاپرهيزكارى است و از من به پرهيزيد اى صاحبانعقل (و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب ). بسيارى از مفسران گفته اند كه اين آيه اشاره به گروهى مى كند (به گفته بعضىگروهى از مردم يمن بودند) كه وقتى براى زيارت خانه خدا حركت مى كردند هيچگونهزاد و توشهاى با خود بر نمى داشتند، و حتى اگر زاد و توشهاى با خود داشتند بههنگام احرام به دور مى ريختند و مى گفتند ما به زيارت خانه خدا مى رويم چگونه ممكناست به ما غذا ندهد (و گاه به همين جهت خود را به زحمت مى افكندند و يا محتاج به سؤال از اين و آن مى شدند) قرآن اين تفكر غلط را نفى مى كند و مى گويد زاد و توشهبراى خود تهيه كنيد ولى در عين حال آنها را به مساله معنوى مهمترى ارشاد كرده ، مىگويد: كه ماوراى اين زاد و توشه زاد و توشه ديگرى است كه بايد براى سفر آخرتفراهم گردد و آن پرهيزكارى و تقوا است . اين جمله ممكن است اشاره لطيفى به اين حقيقت بوده باشد كه در سفر حج موارد فراوانىبراى تهيه زادهاى معنوى وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد در آنجا تاريخ مجسم اسلاماست و صحنه هاى زنده فداكارى ابراهيم (عليه السلام ) قهرمان توحيد و جلوههاى خاصىاز مظاهر قرب پروردگار ديده مى شود كه در هيچ جاى ديگر جهان نيست آنها كه روحىبيدار و انديشه اى زنده دارند مى توانند براى يك عمر از اين سفر بى نظير روحانىتوشه معنوى فراهم سازند. قابل توجه اينكه به دنبال اين مطلب باز دستور به تقوا مى دهد و روى سخن را بهاولى الالباب يعنى صاحبان مغز و انديشه مى كند آرى آنها هستند كه روح حج را درك مىكنند و از اين برنامه عالى تربيتى حد اكثر بهره بردارى را مينمايند در حالى كهديگران تنها از قشر و پوست آن سهمى دارند و روح حج را درك نمى كنند. آرى صاحبان مغز و انديشمندانند كه آثار تقوا و پرهيزكارى را در فرد و جامعه درك مىكنند. در آيه بعد به رفع پارهاى از اشتباهات در زمينه مساله حج پرداخته ، مى فرمايد:گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ايام حج )برخوردار شويد (ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم ). در زمان جاهليت هنگام مراسم حج هر گونه معامله و تجارت و باركشى و مسافربرى راگناه مى دانستند و حج كسانى را كه چنين مى كردندباطل مى شمردند. آيه مورد بحث اين حكم جاهلى را بى ارزش و باطل اعلام كرد و فرمود هيچ مانعى ندارد كهدر موسم حج از معامله و تجارت حلال كه بخشى ازفضل خداوند بر بندگان است بهره گيريد و يا كار كنيد و از دست رنج خود استفاده كنيد. اصولا گاهى اين تفكر كه در عصر جاهليت بوده در زمان ما نيز پيدا مى شود كه اين عبادتبزرگ يعنى حج بايد از هر گونه شائبه مادى خالص باشد ولى از آنجا كه اين مسالهبسيارى از كارگران و كسانى كه تداركات و خدمات آن را انجام مى دهند اعم از راننده وخدمتگزار و طبيب و راهنما و ساير خدمتگزاران را گرفتار زحمت مى كند به علاوه مردم آنديار مى توانند بسيارى از مشكلات اقتصادى را در موقع حج سامان بخشند اين تفكر مردودشمرده شده است و اينگونه اشخاص مى توانند ضمن خدمات خود مراسم حج را به جاآورند و از اين نظر در مضيقه نيفتند. بلكه از اين بالاتر از منابع اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه حج علاوه برفلسفه مهم اخلاقى و تهذيب نفوس داراى فلسفه سياسى و فرهنگى و اقتصادى نيز هست . توضيح اينكه : مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف دنيا به سوى خانه خدا وتشكيل آن كنگره عظيم اسلامى مى تواند پايه و اساسى براى يك جهش اقتصادى عمومىدر جوامع اسلامى گردد به اين ترتيب كه مغزهاى متفكر اقتصادى مسلمين پس از مراسم حجيا قبل از آن دور هم بنشينند و با همفكرى و همكارى پايه محكمى براى اقتصاد جوامعاسلامى بريزند و با مبادلات صحيح تجارتى آن چنان اقتصاد نيرومندى به وجود آورندكه از دشمنان و بيگانگان بى نياز گردند. بنابراين ، اين معاملات و مبادلات تجارتى خود يكى ازوسايل تقويت جامعه اسلامى در برابر دشمنان اسلام است زيرا ميدانيم هيچ ملتى بدونداشتن اقتصادى نيرومند استقلال كامل نخواهد داشت ولى بديهى است فعاليتهاى تجارتىبايد تحت الشعاع جنبه هاى عبادى و اخلاقى حج باشد نه حاكم و مقدم بر آنها وخوشبختانه مسلمانان وقت كافى قبل يا بعد ازاعمال حج براى اين كار دارند: هشام بن حكم مى گويد از امام صادق (عليه السلام )پرسيدم :.... فقلت له : ما العلة التى من اجلها كلف الله العباد الحج و الطواف بالبيتفقال .... فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب ليتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الى بلد و لينتفعبذلك المكارى و الجمال ... و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا وخربت البلاد و سقطت الجلب و الارباح : چرا خداوند مردم را به انجام حج و طواف خانهخود فرمان داده است ؟ فرمود: خداوند انسانها را آفريد... و آنان را بهعمل حج دستور داد كه اطاعت دين و مصالح دنياى آنان را در بر دارد در موسم حج مسلمانان ازمشرق و مغرب گرد هم جمع مى شوند تا با يكديگر آشنا گردد و براى اين كه هر ملتىاز تجارتها و فرآورده هاى اقتصادى ملتهاى ديگر استفاده كنند و به خاطر اينكه مسافرانو حمل و نقل كنندگان در اين سفر با كرايه دادن وسيله هاى نقليه خود بهره ببرند. (وبراى اينكه با آثار و اخبار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آشنا گردند و اينآثار همچنان زنده بماند و در دست فراموشى سپرده نشود) و اگر بنا باشد هر ملتىفقط درباره محيط خود سخن بگويند هلاك مى گردند و شهرها ويران مى شود و استفاده هاو منافع تجارتى از بين مى رود. سپس در ادامه همين آيه عطف توجه به مناسك حج كرده ، مى فرمايد: هنگامى كه از عرفاتكوچ كرديد خدا را در نزد مشعر الحرام ياد كنيد (فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عندالمشعر الحرام ). او را ياد كنيد همانگونه كه شما را هدايت كرد هر چند پيش از آن از گمراهان بوديد (واذكروه كما هديكم و ان كنتم من قبله لمن الظالين ). باز در ادامه همين معنى مى فرمايد: سپس از آنجا كه مردم كوچ مى كنند (از مشعر الحرام بهسوى سرزمين منى ) كوچ كنيد (ثم افيضوا من حيث افاض الناس ). و در پايان دستور بهاستغفار و توبه مى دهد و مى فرمايد: از خدا طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده ومهربان است (و استغفروا الله ان الله غفور رحيم ). در اين بخش از آيات به سه موقف از مواقف حج اشاره شده عرفات كه محلى است در حدود20 كيلومترى مكه و حاجيان از ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب در آنجا وقوف مىكنند و به عبادت پروردگار مشغولند سپس وقوف در مشعر الحرام يا مزدلفه كه بخشىاز شب عيد قربان و صبحگاهان قبل از طلوع آفتاب در آنجا مى مانند و به راز و نياز باپروردگار مى پردازند و سوم سرزمين منى كهمحل قربانى و رمى جمرات و پايان دادن به احرام و انجام مراسم عيد است . نكته ها 1 - نخستين موقف حج زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حج مى شوند و نخستين مرحله همانوقوف در عرفات است كه از نيمه روز نهم ذى الحجه تا غروب آفتاب در آنجا توقف مىنمايند سپس از آنجا به سوى مشعر الحرام حركت مى كنند (در آيات فوق به هر دو قسمتاشاره شده است ). در نامگذارى سرزمين عرفات به اين نام جهات گوناگونى ذكر كرده اند، گاه گفته اندهنگامى كه پيك وحى خداوند جبرئيل مناسك حج را در آنجا به ابراهيم نشان داد ابراهيم مىفرمود: عرفت ، عرفت (شناختم - شناختم ) لذا آنجا را عرفات گفتند. گاه گفته اند اين داستان براى آدم واقع شد و گاه گفته شده كه آدم و حوا در آن سرزمينيكديگر را پيدا كردند و شناختند و گاه گفته شده زوار خانه خدا در آنجا يكديگر را مىبينند و مى شناسند و تفسيرهاى ديگر. ولى بعيد نيست اين نامگذارى اشاره به حقيقت ديگرى باشد و آن اينكه اين سرزمين محيطبسيار آمادهاى براى معرفت پروردگار و شناسائى ذات پاك اوست . و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا مى كندبا هيچ بيان و سخنى قابل توصيف نيست - تنها بايد رفت و مشاهده كرد - همه يكشكل ، همه يكنواخت ، همه بيابان نشين همه از هياهوى شهر و از هياهوى دنياى مادى و زرق وبرقش فرار كرده ، در زير آن آسمان نيلى در آن هواى آزاد و پاك از آلودگى گناه درآنجا كه فرشته وحى بال و پر مى زند، در آنجا كه از لابلاى نسيمش صداى زمزمهجبرئيل و آهنگ مردانه ابراهيم خليل و طنين حيات بخش صداى پيامبر اسلام (صلى الله عليهو آله و سلم ) و مجاهدان صدر اسلام شنيده مى شود. در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريچه اى به جهان ماوراى طبيعت در آن گشوده شدهانسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سر مست مى شود و لحظه اى با زمزمه تسبيحعمومى خلقت هماهنگ مى گردد بلكه در درون وجود خود، خودش را هم كه عمرى است گم كردهو به دنبالش مى گردد پيدا مى كند و به حال خويشتن نيز عارف مى گردد و مى داند اوآن كس نيست كه شب و روز در تلاش معاش حريصانه كوه و صحرا را زير پا مى گذارد وهر چه مى يابد عطشش فرو نمى نشيند مى يابد گوهر ديگرى در درون جان او نهفته استكه او در حقيقت همان است آرى اين سرزمين را عرفات مى نامند راستى چه اسم جالب ومناسبى ! 2 - مشعر الحرام - دومين موقف حج در مورد نامگذارى مشعر الحرام به اين نام نيز گفته اند كه آنجا مركزى است براىشعائر حج و نشانهاى از اين مراسم عظيم و پر شكوه و آسمانى . اما نبايد فراموش كرد كه مشعر از ماده شعور است در آن شب تاريخى و هيجان انگيز (شبدهم ذى الحجه ) كه زائران خانه خدا پس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجاكوچ مى كنند و شبى را تا به صبح روى ماسه هاى نرم در زير آسمان پر ستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پرده اى از رستاخيزبزرگ قيامت است ، در آنجا كه جمعيت همچون امواج خروشان دريا به هنگام طوفان همه جارا پر كرده و آواى مردمى كه در حركتاند تا به صبح خاموش نمى شود. آرى در چنان محيط بى آرايش و با صفا و تكان دهنده در درون جامه معصومان احرام و روىآن ماسه هاى نرم ، انسان جوشش چشمه هاى تازهاى از انديشه و فكر و شعور در درونخود احساس مى كند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى شنود آنجا رامشعر مى نامند! 3 - درس يگانگى و اتحاد در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستى براى خودقائل بودند و براى هيچ يك از اعراب مقامى را كه براى خويشتن مى دانستندقايل نبودند آنها خود را حمس (بر وزن خمس ) به معنى كسى كه در دين خود محكم و پابرجاست مى خواندند و به عنوان فرزندان ابراهيم و سرپرستان خانه كعبه خود را ازهمه برتر مى شمردند. از جمله اينكه مى گفتند ما نبايد در مراسم حج به عرفات برويم زيرا عرفات از حرممكه بيرون است ، اگر چنين كنيم عرب براى ما ارزشىقائل نخواهد شد حرم مكه با نقاط بيرون حرم يكسان نيست اين سخن را در حالى مى گفتندكه مى دانستند وقوف در عرفات جزء مراسم حج ابراهيمى است . قرآن در آيات فوق خط بطلان بر اين اوهام كشيد و به مسلمانان دستور داد همه با هم درعرفات وقوف كنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى كوچنمائيد جمله ثم افيضوا من حيث افاض الناس از همان جا كه مردم كوچ مى كنند شما هم كوچ كنيد اشاره لطيفى به اين معنى است . در واقع قرآن با اين بيان دستور مى دهد كه همه مردم بدون استثناء نخست به عرفاتبروند و از آنجا به مشعر الحرام و سپس به سرزمين منى كوچ كنند. دستور استغفار در ذيل آخرين آيه فوق اشاره به اين است كه از خداوند طلب آمرزش تمامگناهان را كنند و از آن افكار و خيالات جاهلى كه مخالف روح مساوات و برابرى حج استكنار روند و يادآور مى شود كه اگر دست بردارند خداوند غفور و رحيم است . بايد توجه داشت كه افاضه از ماده فيض دراصل به معنى جريان و ريزش آب است و از آنجا كه وقتى مردم به طور دسته جمعى ازجائى به نقطه ديگرى با سرعت حركت مى كنند بى شباهت به يك نهر جارى نيست اينتعبير به كار مى رود. 4 - ارتباط آيات در اينكه چه رابطهاى ميان ابتغاء فضل الله (فعاليتهاى تجارتى ) و مساله وقوف درعرفات و حركت از آن به سوى مشعر الحرام و سپس منى وجود دارد كه در آيات فوق دركنار هم قرار گرفته ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه تلاش اقتصادى اگر براىخدا و زندگى آبرومندانه باشد آن هم يك نوع عبادت است همچون مناسك حج يا اينكهنقل و انتقال زوار از مكه به عرفات و از آنجا به مواقف ديگر مستلزم هزينه ها و خدماتىاست و اگر هر گونه كار و خدمت و مزد گرفتن در اين ايام ممنوع و حرام باشد مسلما زوارخانه خدا سخت به زحمت مى افتند. و لذا اين طور در كنار هم قرار داده شده ، يا اينكه مبادا پرداختن به فعاليتهاى اقتصادىشما را از ذكر خدا و از توجه به عظمت اين مواقف دور سازد. آيه و ترجمه
فاذا قضيتم منسككم فاذكروا الله كذكركم اباءكم او اشد ذكرا فمن الناس منيقول ربنا اتنا فى الدنيا و ما له فى الاخرة من خلق(200)و منهم من يقول ربنا اتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار(201)اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب(202)
|
ترجمه : 200 - و هنگامى كه مناسك (حج ) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند يادآورى ازپدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر! (در اين مراسم ، مردم دوگروه اند) بعضى از مردم مى گويند: خداوندا! به ما در دنيا (نيكى ) عطا كن ! ولى درآخرت ، بهرهاى ندارند. 201 - و بعضى مى گويند: پروردگارا! به ما در دنيا (نيكى ) عطا كن ! و در آخرت نيز(نيكى ) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاهدار! 202 - آنها از كار (و دعاى ) خود، نصيب و بهرهاى دارند، و خداوند، سريع الحساب است .
|
|
|
|
|
|
|
|