بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 2, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10190001 -
     10190002 -
     10190003 -
     10190004 -
     10190005 -
     10190006 -
     10190007 -
     10190008 -
     10190009 -
     10190010 -
     10190011 -
     10190012 -
     10190013 -
     10190014 -
     10190015 -
     10190016 -
     10190017 -
     10190018 -
     10190019 -
     10190020 -
     10190021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مسلم است كه جمله (الم تر) (آيا نديدى ) در اينجا به معنى آيا نميدانى است ، زيرا درادبيات عرب هر گاه بخواهند مطلبى را به طوركامل مجسم سازند و آن را به عنوان يك امر واضح قلمداد كنند مخاطب را با جمله ا لم ترخطاب مى كنند، گر چه مخاطب در اين جمله ، پيامبر است ، ولى در واقع ، منظور همهافرادند.
گر چه آيه فوق اشاره به عدد خاصى نكرده ، و تنها واژه (الوف ) كه به معنىهزارها است ، به كار برده ، ولى بعضى از روايات ، تعداد نفرات آنها را ده هزار وبعضى هفتاد يا هشتاد هزار ذكر مى كند.
سپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: خداوند به آنها فرمود: بميريد و بهآن بيمارى كه آن را بهانه قرار داده بودند مردند(فقال لهم الله موتوا).
( سپس خداوند آنها را زنده كرد تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگرانباشد (ثم احياهم ).
روشن است كه منظور از (موتوا) (بميريد)، يك امر لفظى نيست ، بلكه امر تكوينىخداوند است كه بر سراسر جهان هستى و عالم حيات ، حكومت مى كند يعنى خداوند،عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت ، و به سرعت همگى از ميان رفتند، اين امر، همانند امرى استكه در آيه
(82) سوره يس آمده : انما امره اذا اراد شيئا انيقول له كن فيكون : (امر او تنها اين است كه هنگامى كه چيزى را اراده كند مى گويدايجاد شو و فورا موجود مى شود)!
جمله (ثم احياهم ) اشاره به زنده شدن آن جمعيت ، پس از مرگ است و همانگونه كه درشان نزول خوانديم به دعاى حزقيل پيامبر، صورت گرفت ، و از آنجا كه بازگشت آنانبه حيات ، يكى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان ، و هم از نظر عبرتمردم ) در پايان آيه مى فرمايد: خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى كند، ولى بيشترمردم ، شكر او را به جا نمى آورند) (ان الله لذوفضل على الناس و لكن اكثر الناس لا يشكرون ).
نه تنها اين گروه ، بلكه همه انسانها مشمول الطاف و عنايات و نعمتهاى اويند.
نكته :ها
1 - آيا اين ماجرا يك حادثه تاريخى بودهياتمثيل است ؟
آيا آنچه در داستان فوق آمده است يك حادثه واقعى تاريخى است كه قرآن به طور سربسته به آن اشاره كرده و شرح آن در روايات آمده است و يا ازقبيل ذكر مثال براى مجسم ساختن حقايق عقلى ، در لباسهاى حسى است ، از آنجا كهسرگذشت مزبور جنبه هاى غير عادى دارد، و هضم آن براى بعضى از مفسرانمشكل شده از اينرو وقوع چنين حادثهاى را انكار كرده اند و منظور از آيه را تنها يك
(مثال ) شمرده اند كه حال جمعيتى را كه در پيكار و مبارزه با دشمن سستى مى كنند وبه دنبال آن شكست مى خورند، و سپس درس عبرت گرفته و بيدار مى شوند و نهضت ومبارزه را از نو شروع مى كنند و سرانجام پيروز ميگردند شرح مى دهد.
و طبق اين تفسير جمله (موتوا) (بميريد) كه در آيه آمده ، كنايه از شكست بهدنبال سستى و ركود است و جمله (احياهم ) (خداوند آنها را زنده كرد) اشاره به آگاهى وبيدارى و به دنبال آن پيروزى است .
طبق اين تفسير رواياتى كه در اين زمينه وارد شده و آن را به صورت يك حادثه تاريخىتشريح مى كند. رواياتى مجعول و اسرائيلى است !
اما بايد گفت گر چه استفاده مساله شكست و پيروزى بهدنبال سستى و بيدارى از آيه مزبور موضوع جالبى است ولى انكار نميتوان كرد كهظاهر آيه به صورت بيان يك حادثه تاريخى مى باشد و نه تنها يكمثال ! آيه حكايت حال جمعى از پيشينيان را بيان مى كند كه بهدنبال فرار از يك حادثه وحشتناك مردند و سپس خداوند آنها را زنده كرد اگر غير عادىبودن حادثه سبب توجيه و تاويل آن شود بايد با تمام معجزات پيامبران نيز اين كار راكرد.
خلاصه اگر پاى اين گونه توجيهات و تفسيرها به قرآن كشيده شود، مى توان علاوهبر انكار معجزات پيامبران ، غالب مباحث تاريخى قرآن را انكار كرد و آنها را ازقبيل تمثيل يا به تعبير امروز به شكل سمبليك دانست و مثلا سرگذشتهابيل و قابيل را مثالى براى مبارزه عدالت و حقجويى با قساوت و سنگدلى دانست و دراين صورت همه مباحث تاريخى قرآن ارزش خود را از دست خواهد داد.
به علاوه با اين تعبير نميتوان همه رواياتى كه در زمينه تفسير آيه وارد شده است راناديده گرفت زيرا بعضى از آنها در متون معتبرنقل شده و نسبت جعل يا اسرائيلى بودن به آنها بسيار نارواست .
2 - درس عبرت
همان گونه كه در شان نزول آمد، آيه فوق ، اشاره به گروهى از بنىاسرائيل مى كند، كه براى فرار از زير بار مسئوليت جهاد، دست به بهانه تراشىزدند و خداوند آنها را مبتلا به بيمارى طاعون كرد، كه همه را به طور سريع و برقآسا، از ميان برد، آن چنان كه هيچ دشمن خطرناكى در ميدان جنگ قادر به آن نيست ، يعنىتصور نكنيد با فرار از زير بار مسئوليت وتوسل به بهانه هاى مختلف مى توانيد در امان بمانيد، تصور نكنيد كه در برابرقدرت پروردگار، ميتوانيد مقاومت كنيد، خدا ميتواند با دشمن بسيار كوچكى ، مانند ميكربطاعون يا وبا كه حتى با چشم ديده نمى شود، شما را چنان درو كند كه اثرى از شماباقى نماند.
3 - مساله رجعت و بازگشت به دنيا
نكته ديگرى كه در اينجا شايان توجه است مساله امكان (رجعت ) است كه از اين آيه بهخوبى استفاده مى شود.
توضيح اينكه : در تاريخ گذشتگان مواردى را مى يابيم كه افرادى بعد از مرگ ، بهاين جهان بازگشتند مانند ماجراى جمعى از بنىاسرائيل كه همراه موسى (عليه السلام ) به كوه طور رفتند كه در آيه 55 و 56 سورهبقره آمده و داستان عزير يا ارميا كه در آيه 259 همين سوره آمده ، و همچنين حادثه اى كهدر آيه مورد بحث به آن اشاره شده است .
بنابراين مانعى ندارد كه همين مساله در آينده نيز تكرار شود.
دانشمند معروف شيعه مرحوم صدوق نيز به همين آيه براى امكان مساله رجعتاستدلال كرده و مى گويد: يكى از عقايد ما اعتقاد بر رجعت است (كه گروهى از انسانهاىپيشين بار ديگر در همين دنيا به زندگى باز ميگردند).
و نيز ميتواند اين آيه سندى براى مساله معاد و احياى مردگان در قيامت باشد.
آيه و ترجمه


و قاتلوا فى سبيل الله و اعلموا ان الله سميع عليم (244) من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة والله يقبض و يبصط و اليه ترجعون(245)


ترجمه :
244 - و در راه خدا، پيكار كنيد! و بدانيد خداوند، شنوا و داناست .
245 - كيست كه به خدا قرض الحسنهاى دهد، (و از اموالى كه خدا به او بخشيده ، انفاقكند،) تا آن را براى او، چندين برابر كند؟ و خداوند است كه (روزى بندگان را) محدود ياگسترده مى سازد، (و انفاق ، هرگز باعث كمبود روزى آنها نمى شود). و به سوى او بازمى گرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت ).
شان نزول :
در شان نزول آيه دوم ، چنين نقل كرده اند كه : روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: هر كس صدقه اى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت ، ابو الدحداحانصارى عرض كرد، اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر يكى از آنها را به عنوان صدقهبدهم دو برابر آن را در بهشت خواهم داشت ، فرمود: آرى ، عرض كرد: ام الدحداح نيز بامن خواهد بود فرمود: آرى ، عرض كرد: فرزندان نيز با منند؟ فرمود: آرى ، سپس او باغىرا كه بهتر بود، به عنوان صدقه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) داد، آيهفوق نازل شد، و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او كرد و اين است معنى اضعافاكثيرة .
ابو الدحداح بازگشت و همسرش ام الدحداح و فرزندان را در آن باغى ديد كه صدقهقرار داده بود به در باغ ايستاد و نخواست وارد آن شود، و همسرش را صدا زد و گفت : مناين باغ را صدقه قرار داده ام و دو برابرش را در بهشت خريدارى كرده ام و تو وفرزندان نيز با من خواهيد بود، همسرش گفت مبارك است آنچه را فروخته و آنچه راخريدهاى ، پس همگى از باغ خارج شدند و آن را به پيامبر
تسليم كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چه بسيار نخله هائى در بهشتكه شاخه هايش براى ابى الدحداح آويزان شده است .
تفسير:
جهاد با جان و مال
از اينجا آيات مربوط به جهاد، شروع مى شود، و بهدنبال آن داستانى در همين زمينه از اقوام پيشين مى آيد و با توجه به سرگذشتى كه درآيه قبل درباره جمعى از بنى اسرائيل نقل شد كه آنها به بهانه طاعون از جهاد فراركردند و سرانجام ، با همان طاعون از ميان رفتند، رابطه بين اين آيات و آياتقبل روشن مى گردد.
نخست مى فرمايد: در راه خدا پيكار كنيد، و بدانيد خداوند شنوا و دانا است سخنان شما رامى شنود و از انگيزه هاى درونى شما و نياتتان در امر جهاد آگاه است (و قاتلوا فىسبيل الله و اعلموا ان الله سميع عليم ).
سپس مى افزايد: كيست كه به خدا وام نيكوئى دهد (و از اموالى كه او بخشيده است درطريق جهاد و در طريق حمايت مستمندان ، انفاق كنند تا خداوند آن را براى او، چندين برابركند (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة ).
بنابراين وام دادن به خداوند به معنى انفاق فىسبيل الله است و به گفته بعضى از مفسران ، انفاقهائى است كه در راه جهاد مى شود،زيرا در آن زمان تهيه هزينه هاى مختلف جهاد، بر دوش مبارزان مسلمان بود، در حالى كهبعضى ديگر معتقدند هر گونه انفاقى را شامل مى شود، هر چند بعد از آيه جهاد وارد شده
است .
ولى تفسير دوم با ظاهر آيه سازگارتر است ، به خصوص اينكه معنىاول را نيز در بر مى گيرد، و اصولا انفاق در راه خدا، و كمك به نيازمندان و حمايت ازمحرومان ، همان كار جهاد را مى كند، زيرا هر دو مايهاستقلال و سربلندى جامعه اسلامى است .
اضعاف جمع ضعف (بر وزن شعر) به معنى دو يا چند برابر كردن چيزى است ، و باتوجه اينكه اين واژه به صورت جمع در آيه آمده و با كلمه كثيرة ، تاكيد شده ، بهعلاوه جمله يضاعف نيز تاكيد بيشترى را از يضعف مى رساند (آن چنان كه ارباب لغتگفته اند) از مجموع اين جهات ، استفاده مى شود، كه خداوند، براى انفاق كنندگان پاداشبسيار فراوانى قرار داده ، و انفاق در راه خدا همچون بذر مستعدى است كه در زمين آماده اىافشانده شود، و به وسيله بارانهاى پى در پى آبيارى گردد، و دهها و گاه صدهابرابر، نتيجه دهد (همان گونه كه در آيه 261 همين سوره خواهد آمد).
و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى كند و همهشما به سوى او باز مى گرديد (والله يقبض و يبصط و اليه ترجعون ).
اشاره به اينكه تصور نكنيد انفاق و بخشش ،اموال شما را كم مى كند زيرا گسترش و محدوديت ، روزى شما به دست خدا است و اوتوانائى دارد در عوض اموال انفاق شده ، به مراتب بيش از آن را در اختيار شما قرار دهد،بلكه با توجه به ارتباط و به هم پيوستگى افراد اجتماع با يكديگر، هماناموال انفاق شده در واقع به شما باز مى گردد.
اين از نظر دنيا، و از نظر آخرت ، فراموش نكنيد كه همه به سوى او باز مى گرديد وپاداشهاى بزرگ شما آنجا است .
نكته :
چرا تعبير به قرض ؟
در چندين آيه از قرآن مجيد (و از جمله آيه بالا) در مورد انفاق در راه خدا تعبير به قرض ووام دادن به پروردگار آمده است ، و اين نهايت لطف خداوند نسبت به بندگان را از يك سوو كمال اهميت مساله انفاق را از سوى ديگر مى رساند، با اينكه مالك حقيقى سراسر هستىاو است ، و انسانها تنها به عنوان نمايندگى خداوند، در بخش كوچكى از آن ، تصرف مىكنند چنانكه در آيه 7 سوره حديد مى خوانيم : آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكممستخلفين فيه : ايمان به خدا و رسولش بياوريد و از آنچه خداوند شما را در آن نمايندهخود ساخته ، انفاق كنيد ولى با اين حال بر مى گردد و از بنده خود استقراض مى كند، آنهم استقراضى با چنين سود بسيار فراوان ، كرم بين و لطف خداوندگار! در نهج البلاغهآمده است كه مى فرمايد: و استقرضكم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد وانما اراد ان يبلوكم ايكم احسن عملا: خداوند از شما در خواست قرض كرده در حالى كهگنجهاى آسمان و زمين از آن او است و بى نياز و ستوده ، (آرى اينها نه از جهت نياز او است) بلكه مى خواهد شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد.
آيه و ترجمه


أ لم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى اذ قالوا لنبى لهم ابعث لنا ملكانقتل فى سبيل الله قال هل عسيتم ان كتب عليكمالقتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل فىسبيل الله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا فلما كتب عليهمالقتال تولوا الا قليلا منهم والله عليم بالظالمين(246) و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا قالوا انى يكون له الملك علينا و نحناحق بالملك منه و لم يوت سعة من المال قال ان الله اصطفيه عليكم و زاده بسطة فىالعلم و الجسم والله يوتى ملكه من يشاء والله واسع عليم(247) و قال لهم نبيهم ان اية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم و بقية مما تركآل موسى و آل هرون تحمله الملائكة ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين(248) فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى و من لميطعمه فانه منى الامن اغترف غرفة بيده فشربوا منه الا قليلا منهم فلما جاوزه هو و الذينآمنوا معه قالوا لا طاقة لنا اليوم بجالوت و جنوده قال الذين يظنون انهم ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و الله معالصبرين(249) و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علىالقوم الكافرين(250) فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت و آتيه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء و لولادفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الا رض و لكن الله ذوفضل على العالمين(251) تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق و انك لمن المرسلين(252)


ترجمه :
246 - آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى ، كه به پيامبر خودگفتند: زمامدار (و فرماندهى ) براى ما انتخاب كن ! تا (زير فرمان او) در راه خدا پيكاركنيم . پيامبر آنها گفت : شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، (سرپيچى كنيد، و)در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد! گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم ، در حالىكه از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ايم ، (و شهرهاى ما به وسيله دشمناشغال ، و فرزندان ما اسير شدهاند)؟! اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جزعده كمى از آنان ، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران ، آگاه است .
247 - و پيامبرشان به آنها گفت : خداوند (طالوت ) را براى زمامدارى شما مبعوث (وانتخاب ) كرده است ، گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته تريم ،و او ثروت زيادى ندارد؟! گفت : خدا او را بر شما برگزيده ، و او را در علم و (قدرت )جسم ، وسعت بخشيده است . خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى بخشد، و احسان
خداوند، وسيع است ، و (از لياقت افراد براى منصبها) آگاه است .
248 - و پيامبرشان به آنها گفت : نشانه حكومت او، اين است كه (صندوق عهد) به سوىشما خواهد آمد. (همان صندوقى كه ) در آن ، آرامشى از پروردگار شما، و يادگارهاىخاندان موسى و هارون قرار دارد، در حالى كه فرشتگان ، آن راحمل مى كنند. در اين موضوع ، نشانه اى (روشن ) براى شماست ، اگر ايمان داشتهباشيد.
249 - و هنگامى كه طالوت (به فرماندهى لشكر بنىاسرائيل منصوب شد، و) سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت : خداوند، شما رابه وسيله يك نهر آب ، آزمايش مى كند، آنها (كه به هنگام تشنگى ،) از آن بنوشند، از مننيستند، و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند، از من هستند! جز عدهكمى ، همگى از آن آب نوشيدند. سپس هنگامى كه او، و افرادى كه با او ايمان آوردهبودند، (و از بوته آزمايش ، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از كمى نفراتخود، ناراحت شدند، و عده اى ) گفتند: امروز، ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان او رانداريم . اما آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز رستاخيز، ايمانداشتند) گفتند، چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيمىپيروز شدند! و خداوند، با صابران (و استقامت كنندگان ) است .
250 - و هنگامى كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا!پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعيتكافران ، پيروز بگردان !
251 - سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت وا داشتند. و ((داوود)) (نوجواننيرومند و شجاعى كه در لشكر طالوت بود)، جالوت را كشت ، و خداوند، حكومت و دانش رابه او بخشيد، و از آنچه مى خواست به او تعليم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم رابه وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد، زمين را فساد فرا مى گرفت ، ولى خداوند نسبتبه جهانيان ، لطف و احسان دارد.
252 - اينها، آيات خداست كه به حق ، بر تو مى خوانيم ، و تو، از رسولان (ما) هستى .
تفسير:
فراز عبرت انگيزى از تاريخ بنى اسرائيل
پيش از آنكه به تفسير اين آيات بپردازيم ، لازم است به گوشه اى از تاريخ بنىاسرائيل كه اين آيات ناظر به آن است اشاره كنيم :
قوم يهود كه در زير سلطه فرعونيان ضعيف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبريهاىخردمندانه موسى (عليه السلام ) از آن وضع اسف انگيز نجات يافته و به قدرت و عظمترسيدند.
خداوند به بركت اين پيامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشيده كه از جمله صندوق عهدبود - كه به زودى درباره تاريخچه و محتويات آن بحث خواهيم كرد. قوم يهود باحمل اين صندوق در جلوى لشكر يك نوع اطمينان خاطر و توانائى روحى پيدا مى كردند واين قدرت و عظمت تا مدتى بعد از موسى (عليه السلام ) ادامه داشت ولى همين پيروزيها ونعمتها كم كم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شكنى دادند، سرانجام به دستفلسطينيان شكست خورده و قدرت و نفوذ خويش را همراه صندوق عهد از دست دادند بهدنبال آن چنان دچار پراكندگى و اختلاف شدند كه در برابر كوچك ترين دشمنان قدرتدفاع نداشتند تا جائى كه دشمنان گروه كثيرى از آنها را از سرزمين خود بيرون راندندو حتى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند.
اين وضع سالها ادامه داشت تا آنكه خداوند پيامبرى به ناماشموئيل را براى نجات و ارشاد آنها برانگيخت آنها نيز كه از ظلم و جور دشمنان به تنگآمده بودند و دنبال پناهگاهى مى گشتند گرد او اجتماع كردند و از او خواستند رهبر واميرى براى آنها انتخاب كند تا همگى تحت فرمان و هدايت او يكدل و يك راى با دشمن نبرد كنند تا عزت از دست رفته را باز يابند.
اشموئيل كه به روحيات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود در جواب گفت از آن بيمدارم كه چون فرمان جهاد در رسد از دستور امير و رهبر خود سرپيچى
كنيد و از مقابله و پيكار با دشمن شانه خالى نمائيد.
آنها گفتند چگونه ممكن است ما از فرمان امير سرباز زنيم و از انجام وظيفه دريغ نمائيمدر حالى كه دشمن ما را از وطن خود بيرون رانده و سرزمينهاى ما رااشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است !
اشموئيل كه ديد جمعيت با تشخيص درد به سراغ طبيب آمده اند و گويا رمز عقب ماندگىخود را درك كرده اند. به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پيشگاه وىعرضه داشت ، به او وحى شد كه طالوت را به پادشاهى ايشان برگزيدم .
اشموئيل عرض كرد خداوندا من هنوز طالوت را نديده و نمى شناسم .
وحى آمد ما او را به جانب تو خواهيم فرستاد، هنگامى كه او نزد تو آمد فرماندهى سپاه رابه او واگذار و پرچم جهاد را به دست وى بسپار.
طالوت كيست ؟
طالوت مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود اعصابى محكم و نيرومند داشت از نظرقواى روحى نيز بسيار زيرك ، دانشمند و با تدبير بود بعضى علت انتخاب نام طالوترا براى وى همان طول قامت او مى دانند ولى با اين همه شهرتى نداشت و با پدرش دريكى از دهكده ها در ساحل رودخانه اى مى زيست و چهار پايان پدر را به چرا مى برد وكشاورزى مى كرد.
روزى بعضى از چهار پايان در بيابان گم شدند طالوت به اتفاق يكى از دوستان خودبه جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد اين وضع تا چند روز ادامه يافتتا اينكه به نزديك شهر صوف رسيدند.
دوست وى گفت ما اكنون به سرزمين صوف شهراشموئيل پيامبر رسيده ايم بيا نزد وى رويم شايد در پرتو وحى و فروغ راى به گمشده خويش راه يابيم ، هنگامى كه وارد شهر شدند بااشموئيل برخورد كردند همين كه چشمان
اشموئيل و طالوت به يكديگر افتاد ميان دلهاى آنان آشنائى بر قرار شد.
اشموئيل از همان لحظه طالوت را شناخت و دانست كه اين جوان همان است كه از طرف خداوندبراى فرماندهى جمعيت تعيين شده هنگامى كه طالوت سرگذشت خود را براىاشموئيل شرح داد گفت اما چهار پايان هم اكنون در راه دهكده رو به باغستان پدرت روانههستند از ناحيه آنها نگران مباش ولى من تو را براى كارى بسيار بزرگتر از آن دعوتمى كنم خداوند تو را مامور نجات بنى اسرائيل ساخته است طالوت نخست از اين پيشنهادتعجب كرد و سپس با خوش وقتى آن را پذيرفتاشموئيل به قوم خود گفت خداوند طالوت را به فرماندهى شما برگزيده لازم استهمگى از وى پيروى نمائيد و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازيد.
بنى اسرائيل كه براى فرمانده و رئيس لشكر امتيازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مىدانستند و هيچكدام را در طالوت نمى ديدند در برابر اين انتصاب سخت به حيرت افتادندزيرا به عقيده آنها وى نه از خاندان لاوى بود كه سابقه نبوت داشتند و نه از خاندانيوسف و يهودا كه داراى سابقه حكومت بودند بلكه از خاندان بنيامين گمنام بود و از نظرمالى تهى دست لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه مى تواند بر ما حكومت كند ما از اوسزاوارتريم ؟!
اشموئيل كه آنان را سخت در اشتباه ميديد گفت خداوند او را بر شما امير قرار داده وشايستگى فرماندهى و رهبرى به نيروى جسمى و قدرت روحى است كه هر دو به اندازهكافى در طالوت هست و از اين نظر بر شما برترى دارد ولى آنها نشانه اى كهدليل بر اين انتخاب از ناحيه خدا باشد مطالبه كردند.
اشموئيل گفت نشانه آن اين است كه تابوت (صندوق عهد) كه از يادگارهاى مهم انبياءبنى اسرائيل است و مايه دلگرمى و اطمينان شما در جنگها بوده در حالى كه جمعى ازفرشتگان آن را حمل مى نمايند به سوى شما باز مى گردد و چيزى نگذشت كه صندوقعهد بر آنها ظاهر شد آنها با ديدن اين نشانه فرماندهى طالوت
را پذيرفتند.
طالوت زمام كشور را به دست گرفت !
طالوت فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و در مدتى كوتاه لياقت و شايستگى خود رادر اداره امور مملكت و فرماندهى سپاه به اثبات رسانيد سپس آنها را براى مبارزه بادشمنى كه همه چيز آنها را به خطر انداخته بود دعوت كرد و به آنها تاكيد كرد تنهاكسانى با من حركت كنند كه تمام فكرشان در جهاد باشد و آنها كه بنائى نيمه كاره يامعامله اى نيمه تمام و امثال آن دارند در اين پيكار شركت نكنند. به زودى جمعيتى به ظاهرزياد و نيرومند جمع شدند و به جانب دشمن حركت كردند.
بر اثر راهپيمايى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، طالوت براى اين كه به فرمانخدا آنها را آزمايش و تصفيه كند گفت به زودى در مسير خود به رودخانهاى مى رسيدخداوند بوسيله آن شما را آزمايش مى كند كسانى كه از آن بنوشند و سيراب شوند از مننيستند و آنها كه جز مقدار كمى ننوشند از من هستند!
همين كه چشم آنها به نهر آب افتاد خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانيدند وسيراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پيمان باقى ماندند.
طالوت متوجه شد كه لشكر او از اكثريتى بى اراده و سست عهد و اقليتى از افراد باايمان تشكيل شده است از اين رو اكثريت بى انضباط و نافرمان را رها كرد و با همان جمعقليل با ايمان از شهر بيرون آمد و به سوى ميدان جهاد پيش رفت .
سپاه كوچك طالوت از كمى نفرات متوحش شده به طالوت گفتند ما توانائى در برابراين سپاه قدرتمند را نداريم اما آنها كه ايمان راسخ به رستاخيز داشتند و دلهايشان ازمحبت خدا لبريز بود، از زيادى و نيرومندى سپاه دشمن و كمى عده خود نهراسيدند، باكمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح ميدانى فرمان ده ما نيز همه جا همراهتو خواهيم بود و به خواست خدا با همين
عدد كم با آنها جهاد خواهيم كرد، چه بسا جمعيتهاى كم كه به اراده پروردگار برجمعيتهاى زياد پيروز شدند و خدا با استقامت كنندگان است .
طالوت با آن عده كم اما مؤ من و مجاهد آماده كارزار شد، آنها از درگاه خداوند درخواستشكيبائى و پيروزى كردند، همين كه آتش جنگ شعله ور شد، جالوت از لشكر خويشبيرون آمد و در بين دو لشكر مبارز طلبيد، صداى رعب آور وى دلها را مى لرزاند و كسىرا جرات ميدان رفتن او نبود. در اين ميان نوجوانى به نام داوود كه شايد بر اثر كمىسن براى جنگ هم به ميدان نيامده بود، بلكه براى كمك به برادران بزرگتر خود كه درصف جنگجويان بودند از طرف پدرش ماموريت داشت ، ولى با اينحال بسيار چابك و ورزيده بود، با فلاخنى كه در دست داشت يكى دو سنگ آن چنان ماهرانهپرتاب كرد كه درست بر پيشانى و سر جالوت كوبيده شدند و او در ميان وحشت و تعجبسپاهيانش به زمين سقوط كرد و كشته شد، با كشته شدن جالوت ترس و هراس عجيبى بهسپاهيانش دست داد و سرانجام از برابر صفوف لشكر طالوت فرار كردند و بنىاسرائيل پيروز شدند.
اكنون به تفسير آيات باز ميگرديم :
در نخستين آيه ، روى سخن را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، مىفرمايد: آيا نديدى جمعى از اشراف بنى اسرائيل را بعد از موسى (عليه السلام ) كهبه پيامبر خود گفتند: زمامدارى براى ما انتخاب كن تا (تحت فرماندهى او) در راه خداپيكار كنيم ؟ (ا لم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى اذ قالوا لنبى لهم ابعثلنا ملكا نقاتل فى سبيل الله ).
واژه ملاء در لغت به معنى اشياء يا اشخاصى است كه چشم را پر مى كند و شگفتى بينندهرا بر مى انگيزد، به همين جهت به جمعيت زيادى كه داراى راى و عقيده واحدى ، باشند ملاگفته مى شود، و نيز به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتى ملا مى گويند، زيرا هركدام از اين دو گروه به خاطر كميت يا كيفيت خاص خود چشم بيننده را پر مى كند.
همان طور كه قبلا اشاره شد، اين آيه اشاره به جمعيت زيادى از بنىاسرائيل مى كند كه يك صدا از پيامبر خويش تقاضاى امير و رهبرى كردند تا بتوانندبه فرماندهى او با جالوت كه تمام حيثيت دينى و اجتماعى و اقتصادى آنها را به خطرافكنده بود پيكار كنند.
قابل توجه اينكه آنها براى رفع تجاوز دشمن كه ايشان را از سرزمينشان بيرون راندهبود، مى خواستند مبارزه كنند، در عين حال نام آن را فىسبيل الله (در راه خدا گذاردند) از اين تعبير روشن مى شود كه آنچه به آزادى و نجاتانسانها از اسارت و رفع ظلم كمك كند، فى سبيل الله محسوب مى شود، علاوه بر اينپيكار مزبور، جنبه دينى و مذهبى نيز داشت .
بعضى نام اين پيامبر را شمعون و بعضى اشموئيل ، و بعضى يوشع ، ذكر كرده اند،ولى مشهور در ميان مفسران همان اشموئيل است كه عربى آن
اسماعيل مى باشد، و از امام باقر (عليه السلام ) نيز در روايتىنقل شده است .
به هر حال پيامبرشان كه از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پيماننمى ديد به آنها گفت : اگر دستور پيكار به شما داده شود شايد (سرپيچى كنيد و) درراه خدا پيكار نكنيد (قال هل عسيتم ان كتب عليكمالقتال الا تقاتلوا).
آنها در پاسخ گفتند: چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم در حالى كه از خانه وفرزندانمان رانده شديم شهرهاى ما به وسيله دشمناشغال و فرزندانمان اسير شده اند (قالوا و ما لنا الانقاتل فى سبيل الله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا).
و به اين ترتيب اعلام وفادارى به عهد و پيمان خود كردند، ولى با اين همه هيچ يك ازنام خدا و فرمان او، حفظ استقلال و موجوديتشان ، و آزادى فرزندان ، نتوانست جلو پيمانشكنى آنها را بگيرد، و لذا در ادامه اين آيه مى خوانيم : هنگامى كه دستور پيكار به آنهاداده شد جز عده كمى همگى سرپيچى كردند و خداوند به(احوال ) ستمكاران آگاه است و مى شناسد و به آنها كيفر مى دهد (فلما كتب عليهمالقتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين ).
بعضى از مفسران ، عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند، همانند سربازان وفادار اسلامدر جنگ بدر.
در هر صورت پيامبرشان ، طبق وظيفه اى كه داشت به در خواست آنها پاسخ گفت ، وطالوت را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزيد و به آنها گفت : خداوند طالوترا براى زمامدارى شما برانگيخته است (و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث
لكم طالوت ملكا).
مطابق اين آيه انتخاب طالوت به عنوان زمامدارى و فرماندهى لشكر بنىاسرائيل از سوى خدا بوده و شايد جمله قد بعث (برانگيخت ) اشاره به همان چيزى باشدكه در شرح اين داستان گذشت كه حوادث غير منتظره اى طالوت را به شهر آن پيامبر(عليه السلام ) و مجلس او كشانيد، و اين انتخاب الهى صورت گرفت ، ضمنا از تعبيرملكا چنين بر مى آيد كه طالوت ، تنها فرمانده لشكر نبود بلكه زمامدار كشور هم بود.
از اينجا مخالفت شروع شد، گروهى گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اينكهما از او شايسته تريم ، و او ثروت زيادى ندارد (قالوا انى يكون له الملك علينا و نحناحق بالملك منه و لم يوت سعة من المال ).
اين نخستين اعتراض و پيمان شكنى بود كه بنىاسرائيل در برابر آن پيامبر (عليه السلام ) كردند، و با اينكه او تصريح كرده بودانتخاب طالوت از طرف خدا است آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض كردند كه ما ازاو سزاوارتريم زيرا داراى دو شرط لازم براى زمامدارى هستيم ، نسب عالى و ثروتفراوان و همان طور كه قبلا در شرح داستان آمده طالوت جوانى از يك قبيله گمنام بنىاسرائيل و از نظر مالى يك كشاورز ساده بود.
ولى قرآن پاسخ دندان شكنى را كه آن پيامبر به گمراهان بنىاسرائيل داد چنين بازگو مى كند گفت خداوند او را بر شما برگزيده و علم و (قدرت )جسم او را وسعت بخشيده (ان الله اصطفيه و زاده بسطة فى العلم و الجسم ).
اينكه مى بينيد خداوند او را برگزيده و زمامدار شما قرار داده به خاطر اين
است كه از نظر هوش و فرزانگى و علم ، پر مايه است و از نظر نيروى جسمانى ، قوى وپر قدرت .
يعنى اولا اين گزينش خداوند حكيم است و ثانيا شما سخت در اشتباهيد و شرايط اساسىرهبرى را فراموش كرده ايد، نسبت عالى و ثروت ، هيچ امتيازى براى رهبرى نيست چون هردو امر اعتبارى و بيرون ذاتى است ، ولى علم و دانش و نيروى جسمانى دو امتياز واقعى ودرون ذاتى است كه تاثير عميقى در مساله رهبرى دارد. رهبر بايد با علم و دانش خود،مصلحت جامعه اى را كه در راس آن است تشخيص دهد و با قدرت خود آن را به موقع اجرا درآورد، با علم و تدبير خود نقشه صحيح براى پيكار با دشمن بكشد و با نيروى جسمانىآن را پياده كند.
تعبير به بسطة (گسترش ) اشاره به اين است كه وسعت وجودى انسان در پرتو علم وقدرت است ، هر قدر اينها افزوده شود هستى انسان گسترده تر مى شود.
در اينجا گسترش علم بر گسترش نيروى جسمانى ، مقدم داشته شده ، زيرا شرطاول علم و آگاهى است .
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه امامت و رهبرى ، گزينش الهى است ، و او است كهشايستگى ها را تشخيص مى دهد، اگر در فرزندان پيامبر اين شايستگى را ببيند امامت رادر آنجا قرار مى دهد، و اگر در جاى ديگر، در آنجا قرار مى دهد، و اين همان چيزى است كهدانشمندان شيعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى كنند.
سپس مى افزايد: خداوند، ملك خود را به هر كس بخواهد مى بخشد و خداوند (احسانش )وسيع و گسترده و دانا (به لياقت و شايستگى افراد) است (و الله يوتى ملكه من يشاء والله واسع عليم ).
اين جمله ممكن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امكانات ووسائل مختلف از سوى خدا است زيرا ممكن است رهبرى از نظر علم و قدرت كاملا پر مايهباشد ولى در شرائط و ظرفى قرار گيرد كه هيچگونه
آمادگى براى پيشرفت اهداف او نداشته باشد، مسلما چنين رهبرى به پيروزى درخشانىنخواهد رسيد، قرآن مى گويد: خدا حكومت الهى را به هر كس بخواهد مى بخشد يعنىشرائط و وسائل لازم را براى او فراهم مى سازد (اين سخن ممكن است دنباله كلام آن پيامبرباشد و يا از كلام خداوند در قرآن ).
آيه بعد نشان مى دهد كه گويا بنى اسرائيل هنوز به ماموريت طالوت از سوى خداوندحتى با تصريح پيامبرشان اشموئيل ، اطمينان پيدا نكرده بودند و از او خواهان نشانه ودليل شدند، پيامبر آنها به آنان گفت ، نشانه حكومت او اين است كه صندوق عهد به سوىشما خواهد آمد كه در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است ، همان صندوقىكه يادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است ، در حالى كه فرشتگان آن راحمل مى كنند، در اين موضوع ، نشانه روشنى براى شما است ، اگر ايمان داشته باشيد(و قال لهم نبيهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم و بقية مما تركآل موسى و آل هرون تحمله الملائكة ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مومنين ).
نكته ها
1 - تابوت يا صندوق عهد چه بود؟
تابوت در لغت به معنى صندوقى است كه از چوب مى سازند و اينكه مى بينيم بهصندوق نقل و انتقال جنازه ها تابوت مى گويند به همين مناسبت است ، اما بايد توجه داشتكه معنى اصلى تابوت اختصاصى به مردگان ندارد بلكه هر گونه صندوق چوبى راشامل مى شود.
درباره اين كه تابوت بنى اسرائيل و به عبارت ديگر صندوق عهد چه بوده و به دستچه كسى ساخته شد و محتويات آن را چه چيزتشكيل مى داد در روايات
و تفاسير ما و همچنين در كتب عهد قديم (تورات ) سخن بسيار است و از همه روشنتر چيزىاست كه در احاديث اهل بيت (عليهمالسلام ) و گفته هاى بعضى از مفسران مانند ابن عباس آمدهاست و آن اينكه : تابوت همان صندوقى بود كه مادر موسى او را در آن گذاشت و بهدريا افكند و هنگامى كه به وسيله عمال فرعون از دريا گرفته شد و موسى را از آنبيرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگهدارى مى شد و سپس به دست بنىاسرائيل افتاد، بنى اسرائيل اين صندوق خاطره انگيز را محترم مى شمردند و به آن تبركمى جستند.
موسى در واپسين روزهاى عمر خود الواح مقدس را كه احكام خدا بر آن نوشته شده بود بهضميمه زره خود و يادگارهاى ديگرى در آن نهاد، و به وصى خويش يوشع بن نونسپرد و به اين ترتيب اهميت اين صندوق در نظر بنىاسرائيل بيشتر شده و لذا در جنگهائى كه ميان آنان و دشمنان واقع مى شد آن را با خودمى بردند، و اثر روانى و معنوى خاصى در آنها مى گذارد، و لذا گفته اند تا هنگامى كهاين صندوق خاطره انگيز با آن محتويات مقدس در ميانشان بود، با سربلندى زندگى مىكردند، ولى تدريجا مبانى دينى آنها ضعيف شد و دشمنان بر آنها چيره شدند و آنصندوق را از آنها گرفتند، اما اشموئيل طبق آيات مورد بحث به آنها وعده داد كه به زودىصندوق عهد، به عنوان يك نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت .
از جمله فيه سكينة من ربكم و بقية مما ترك آل موسى وآل هرون بر مى آيد كه اولا صندوق عهد، همان طور كه گفتيم محتوياتى داشت كه جمعيتبنى اسرائيل را آرامش مى بخشيد و در حوادث گوناگون نفوذ معنوى و اثر روانى در آنهاداشت فيه سكينة من ربكم و ثانيا قسمتى از يادگارهاى خاندان موسى و خاندان هارون نيزبعدها به محتويات آن افزوده شده بود.
بايد توجه داشت كه سكينة از ماده سكون به معنى آرامش است و
منظور از آن در اينجا آرامش دل و جان مى باشد.
اشموئيل به بنى اسرائيل خاطر نشان ساخت كه صندوق عهد بار ديگر به ميان شما بازمى گردد و آرامش از دست رفته خود را خواهيد يافت و در حقيقت صندوقى كه علاوه بر جنبهمعنوى و تاريخى چيزى بالاتر از پرچم و شعار براى بنىاسرائيل بود و وجود آن را نشانه استقلال و موجوديت خود مى دانستند و با مشاهده آن به يادتجديد دوران عظمت پيشين مى افتادند، به آنها باز مى گشت ، طبيعى است اين بشارتبزرگى براى بنى اسرائيل محسوب مى شد.
2 - منظور از حمل كردن فرشتگان (تحمله الملائكة ) چيست ؟
چگونه فرشتگان صندوق عهد را آوردند؟ در پاسخ اينسوال نيز مفسران سخنان بسيار گفته اند، از همه روشنتر اينكه : در تواريخ آمده استهنگامى كه صندوق عهد به دست بت پرستان فلسطين افتاد و آن را به بتخانه خودبردند، به دنبال آن گرفتار ناراحتيهاى فراوانى شدند، بعضى گفتند اينها همه ازآثار صندوق عهد است لذا تصميم گرفتند آن را از شهر و ديار خود بيرون بفرستند، وچون كسى حاضر به بيرون بردن آن نبود، ناچار آن را به دو گاو بستند و آنها را دربيابان سر دادند، اتفاقا اين جريان درست مقارن با نصب طالوت به فرماندهى بنىاسرائيل بود، فرشتگان خدا ماموريت يافتند كه اين دو حيوان را به سوى شهراشموئيل برانند هنگامى كه بنى اسرائيل صندوق عهد را در ميان خود ديدند، آن را بهعنوان آيت و نشانه اى از طرف خداوند بر ماموريت طالوت تلقى كردند.
بنابراين گر چه در ظاهر آن دو گاو آن را به شهر آوردند لكن در واقع به وسيلهفرشتگان الهى اين كار انجام شد، به همين جهتحمل صندوق به فرشتگان نسبت داده شده است .
اصولا فرشته و ملك در قرآن و اخبار معنى وسيعى دارد كه علاوه بر موجودات روحانىعاقل ، يك سلسله از نيروهاى مرموز اين جهان را نيز در بر
مى گيرد.
از آنچه گفته شد به خوبى استفاده مى شود كه با اين نشانه هاى اعجاز آميز مسالهرهبرى و فرماندهى الهى طالوت ثابت شد، اما همانگونه كه از جمله ان كنتم مومنين استفادهمى شود، باز افراد ضعيف الايمان تسليم حق نشدند و دنباله اين داستان ، اين حقيقت راآشكار خواهد ساخت .
سرانجام به رهبرى و فرماندهى طالوت تن در دادند و او لشكرهاى فراوانى را بسيجكرد و به راه افتاد، در اينجا بود كه بنى اسرائيل در برابر آزمون عجيبى قرارگرفتند بهتر است اين سخن را از زبان قرآن در ادامه اين آيات ، بشنويم ، مى فرمايد:
هنگامى كه طالوت (به فرماندهى لشكر بنىاسرائيل منصوب شد و سپاهيان ) را با خود بيرون برد، به آنها گفت : خداوند شما را بايك نهر آب امتحان مى كند، آنها كه از آن بنوشند از من نيستند و آنها كه جز يك پيمان بادست خود، بيشتر از آن نچشند از منند (فلما فصل طالوت بالجنودقال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى و من لم يطعمه فانه منى الا من اغترفغرفة بيده ).
در اينجا لشكريان طالوت در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مساله مقاومتشديد در برابر تشنگى ، و چنين آزمونى براى لشكر طالوت - مخصوصا با سابقهبدى كه براى بنى اسرائيل در بعضى جنگها داشتند - ضرورت داشت ، چرا كه پيروزىهر جمعيتى ، بستگى به مقدار انضباط و قدرت ايمان و استقامت درمقابل
دشمن و اطاعت از دستور رهبر و فرمانده دارد.
طالوت مى خواست بداند انبوه لشكر تا چه اندازه ، فرمان او را اطاعت مى كنند، به ويژهاينكه آنها با ترديد و دودلى و حتى اعتراض ، رهبرى او را پذيرفته بودند، گر چه درظاهر تسليم شده بودند ولى شايد هنوز در باطن ، شك و ترديد بر دلهاى آنها حكومت مىكرد، به همين دليل مامور مى شود كه آنها را امتحان كند، تا روشن شود، آيا اين سربازانكه مى خواهند در برابر شمشير آتشبار دشمن بايستند، توانائىتحمل مقدارى تشنگى را دارند يا نه ؟
ولى اكثريت آنها - همانطور كه در شرح داستان قبلا خوانديم و در آيه مورد بحث به طورفشرده به آن اشاره شده از بوته اين امتحان سالم بيرون نيامدند، چنانكه قرآن مىگويد: آنها همگى جز عده كمى از آنها، از آن آب نوشيدند (فشربوا منه الا قليلا منهم ).
و به اين ترتيب ، دومين تصفيه در ارتش طالوت انجام يافت ، زيرا تصفيهاول همان بود كه به هنگام اعلام بسيج عمومى گفته بود كسانى كه تجارت يا بناىنيمه كاره و امثال آن دارند، همراه من نيايند.
سپس مى افزايد: هنگامى كه او (طالوت ) و افرادى كه به وى ايمان آورده بودند (و ازبوته آزمايش سالم به در آمدند)، از آن نهر گذشتند گفتند: امروز ما (با اين جمعيت اندك) توانائى مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم (فلما جاوزه هو و الذين آمنوا معه قالوالا طاقة لنا اليوم بجالوت و جنوده ).
اين جمله به خوبى نشان مى دهد كه همان گروه اندك كه از آزمايش تشنگى سالم به درآمدند همراه او حركت كردند، ولى همانها نيز وقتى فكر كردند كه به زودى در برابرارتش عظيم و نيرومند جالوت قرار مى گيرند فريادشان از كمى نفرات بلند شد و اينسومين مرحله آزمايش بود، زيرا تنها گروه كوچك ترى از اين گروه اندك ، اعلام آمادگىو وفادارى كامل كردند، چنانكه قرآن در ادامه اين آيه
مى فرمايد: آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز رستاخيز و وعده هاىالهى ايمان داشتند) گفتند: چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروههاىعظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان ) همراه است(قال الذين يظنون انهم ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و الله معالصابرين ).
اين جمله به خوبى نشان مى دهد كسانى كه ايمان راسخ به روز رستاخيز داشتند بهبقيه هشدار دادند كه نبايد به كميت جمعيت نگاه كرد، بلكه بايد كيفيت را در نظر گرفت ،زيرا بسيار شده كه جمعيت كم از نظر نفرات ، اما با كيفيتى بالا، از جهت ايمان و اراده وتصميم و متكى به عنايات الهى به اذن الله بر جمعيتهاى انبوه پيروز شدند.
بايد توجه داشت كه يظنون در اينجا به معنى يعلمون مى باشد، يعنى كسانى كه بهرستاخيز، يقين داشتند و وعدههاى الهى را در مورد پاداش مجاهدان راستين مى دانستند (زيراظن در بسيارى از موارد به معنى يقين به كار مى رود و اگر آن را به معنى گمان همبدانيم باز بى تناسب نخواهد بود زيرا مفهوم آيه چنين مى شود كه گمان به رستاخيزتا چه رسد به علم و يقين ، انسان را در برابر اهداف الهى مصمم مى سازد همانگونه كهگمان به منافع ، در كارهاى مهم همچون كشاورزى و تجارت و صنعت صاحبان آنها رامصمم مى كند.
درباره اينكه چرا به روز قيامت ، روز لقاى پروردگار گفته شده درذيل آيه 46 همين سوره به مقدار كافى بحث كرديم .
در آيه بعد، مساله رويارويى دو لشكر مطرح شده ، مى فرمايد: به هنگامى كه آنها(لشكر طالوت و بنى اسرائيل ) در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند:پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ريز و گامهاى ما را استوار بدار، و ما را برجمعيت كافران پيروز گردان (و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبراو ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين ).
برزوا از ماده بروز، به معنى ظهور است ، و از آنجا كه وقتى انسان در ميدان جنگ ، آماده وظاهر مى شود، ظهور و بروز دارد به اين كار، مبارزه يا براز مى گويند.
اين آيه مى گويد: هنگامى كه طالوت و سپاه او، به جايى رسيدند كه لشكر نيرومندجالوت ، نمايان و ظاهر شد، و در برابر آن قدرت عظيم صف كشيدند، دست به دعابرداشتند و از خداوند سه چيز طلب كردند، نخست صبر و شكيبائى و استقامت ، در آخرينحد آن ، لذا تعبير به افرغ علينا صبرا كردند كه از ماده افراغ به معنى ريختن آب ياماده سيال ديگر از ظرف ، به طورى كه ظرف كاملا خالى شود، نكره بودن صبر نيزتاكيدى به اين مطلب است .
تكيه بر ربوبيت پروردگار ربنا و تعبير به افراغ كه به معنى خالى كردن پيمانهاست ، و تعبير به على كه بيانگر نزول از طرف بالا است و تعبير به صبرا كه در اينگونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر كدام نكته اى در بر دارد كه مفهوم اين دعا را كاملاعميق و پر مايه مى كند.
دومين تقاضاى آنها از خدا اين بود كه گامهاى ما را استوار بدار تا از جا كنده نشود وفرار نكنيم ، در حقيقت دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و اين دعا جنبه ظاهرى و برونىدارد و مسلما ثبات قدم از نتائج روح استقامت و صبر است .
سومين تقاضاى آنها اين بود كه ما را بر اين قوم كافر يارى فرما و پيروز كن كه درواقع هدف اصلى را تشكيل مى دهد و نتيجه نهايى صبر و استقامت و ثبات قدم
است .
به يقين خداوند چنين بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها كم و عدد دشمن زيادباشد، لذا در آيه بعد مى فرمايد: آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شكست دادند و بههزيمت وا داشتند (فهزموهم باذن الله ).
و داوود (جوان كم سن و سال و نيرومند شجاعى كه در لشكر طالوت بود) جالوت را كشت(و قتل داود جالوت ).
در اينجا چگونگى كشته شدن آن پادشاه ستمگر به دست داوود جوان و تازه كار در جنگ ،تشريح نشده ولى همانگونه كه در شرح داستان آمد با فلاخنى كه در دست داشت ، يكىدو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب كرد كه درست بر پيشانى و سر جالوت كوبيده شد ودر آن فرو نشست و فريادى كشيد و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فراگرفت و به سرعت فرار كردند گويا خداوند مى خواست قدرت خويش را در اينجا نشاندهد كه چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشكرى انبوه به وسيله نوجوان تازه به ميدان آمدهاى آن هم با يك سلاح ظاهرا بى ارزش ، از پاى در مى آيد.
سپس مى افزايد: خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليمداد (و آتيه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء).
ضمير در اين دو جمله به داوود بر مى گردد كه در واقع فاتح اين جنگ بود.
گر چه در اين آيه تصريح نشده كه اين داوود همان داوود، پيامبر بزرگ بنىاسرائيل ، پدر سليمان است ، ولى جمله آتيه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء، نشانمى دهد كه او به مقام نبوت رسيد زيرا اينگونه تعبيرات معمولا درباره انبياى الهى استبه خصوص كه شبيه اين تعبير در آيه 20 سوره (ص ) درباره داوود آمده است ، و شددناملكه و آتيناه الحكمة : پايه حكومت او را محكم ساختيم و
به او دانش و تدبير داديم .
از رواياتى كه در تفسير اين آيه نقل شده ، نيز به روشنى استفاده مى شود كه او همانداوود، پيامبر بنى اسرائيل است .
اين تعبير ممكن است اشاره به علم تدبير كشور دارى و ساختن زره ووسائل جنگى و مانند آن باشد كه داوود (عليه السلام ) در حكومت بسيار عظيم خود به آننياز داشت زيرا خداوند هر مقامى را كه به كسى مى سپارد آمادگيهاى لازم را نيز به او مىبخشد.
و در پايان آيه به يك قانون كلى اشاره كرده ، مى گويد: و اگر خداوند بعضى از مردمرا به وسيله بعضى ديگر دفع نكند سراسر روى زمين فاسد مى شود، ولى خداوند نسبتبه تمام جهانيان ، لطف و احسان دارد (و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدتالارض و لكن الله ذو فضل على العالمين ).
خداوند نسبت به جهانيان لطف و مرحمت دارد كه جلو همه گير شدن و همگانى شدن فساد رادر روى زمين مى گيرد.
درست است كه سنت پروردگار بر اين قرار گرفته كه در اين دنيااصل آزادى اراده و اختيار، حكومت كند و انسانها در انتخاب راه خير و شر آزاد باشند ولىهنگامى كه طغيان ستمگران جهان را در معرض فساد و تباهى عمومى قرار دهد خداوند جمعىاز بندگان خود را بر مى انگيزد و يارى مى كند كه جلو طغيان آنها را بگيرند و حالتاهريمنى آنها را در هم بكوبند و اين يكى از الطاف پروردگار بر بندگان است .
شبيه همين معنى در آيه 40 سوره حج نيز آمده است ، مى فرمايد: و لو لا دفع الله الناسبعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد: اگر خداوند به وسيله بعضى ازبندگان خود، بعض ديگر را دفع نكند، صومعه ها و كليساها و معابد يهود و مساجد مسلمينويران مى گردد.
و اين آيات ، بشارت است براى مومنان كه در مواقعى كه در فشار شديد از
سوى طاغوتها و جباران قرار مى گيرند در انتظار نصرت و پيروزى الهى باشيد.
آيا اين آيه اشاره به مساله تنازع بقاء دارد؟
سؤ ال :
در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه آيا اين آيه اشاره به مساله تنازع بقا كه يكى ازاصول چهارگانه فرضيه داروين در مساله تكامل انواع است نمى باشد؟ فرضيهاى كهمى گويد بايد جنگ و تنازع همواره در ميان بشر باشد و اگر نباشد ركود و سستى وفساد، همه را فرا خواهد گرفت و نسل بشر به عقب بر خواهد گشت ولى تنازع و جنگدائمى سبب مى شود كه نيرومندان بمانند و ضعيفان در اين نظامپايمال شوند و از ميان بروند، و به اين ترتيب انتخاب اصلح صورت گيرد.
پاسخ :

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation