|
|
|
|
|
|
شان نزول: در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه در ايام جاهليت هنگامى كه از مراسمحج فارغ مى شدند در آنجا اجتماع مى كردند و افتخارات نياكان خود را بر مى شمردند واز ايام گذشته آنها و جود و بخشش فراوانشان ياد مى كردند. (و افتخارات موهومى براىخود بر مى شمردند) آيات فوق نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاى اين كار(نادرست ) ذكر خدا گويند و از نعمتهاى بى دريغ خداوند و مواهب او ياد كنند و با همانشور و سوز مخصوصى كه در افتخار و مباهات به پدران خود در جاهليت داشتند نعم الهى را ياد كنند بلكه بيشتر و برتر. همين معنى يا شبيه آن را ساير مفسران از ابن عباس يا غير اونقل كرده اند كه اهل جاهليت بعد از حج مجالسىتشكيل مى دادند براى تفاخر به پدران و شرح امتيازات آنها و يا در بازارهايى همچونبازار عكاظ، ذى المجاز، مجنه كه تنها جاى داد و ستد نبود بلكه مركز ذكر افتخارات(موهوم ) نياكان بود جمع مى شدند و به اين كار مى پرداختند. تفسير: حج رمز وحدت مسلمين جهان است اين آيات همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حج است گر چه اعراب جاهليت مراسم حج را باواسطه هاى متعددى از ابراهيم خليل گرفته بودند ولى آن چنان با خرافات آميخته شدهبود كه اين عبادت بزرگ و انسان ساز را كه نقطه عطفى در زندگى زوار خانه خدا وموجب تولد ثانوى آنها است از صورت اصلى و فلسفه هاى تربيتى خارج و مسخ كردهبود و مبدل به وسيله اى براى تفرقه و نفاق ساخته بود. در نخستين آيه قرآن مى فرمايد: هنگامى كه مناسك (حج ) خود را انجام داديد ذكر خداگوئيد همانگونه كه پدران و نياكانتان را ياد مى كرديد بلكه از آن بيشتر (فاذا قضيتممناسككم فاذكروا الله كذكركم آباءكم او اشد ذكرا). عظمت و بزرگى در پرتو ارتباط با خدا است نه مباهات به ارتباط موهوم به نياكانمنظور از اين تعبير اين نيست كه هم نياكان را ذكر كنيد و هم خدا را بلكه اشارهاى است بهاين واقعيت كه اگر آنها به خاطر پارهاى از مواهب لايق يادآورى هستند پس چرا به سراغخدا نمى رويد كه تمام عالم هستى و تمام نعمتهاى جهان از ناحيه اوست منبع جميع كمالات وصاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است . در اينكه منظور از ذكر خدا در اينجا چيست ؟ اقوال زيادى در ميان مفسران ديده مى شود ولىظاهر اين است كه تمام اذكار الهى را بعد از مراسمشامل مى شود در واقع بايد خدا را بر تمام نعمتهايش مخصوصا نعمت ايمان و هدايت بهاين مراسم بزرگ شكر گويند و آثار تربيتى حج را با ياد الهىتكامل بخشند. در اينجا قرآن مردم را به دو گروه تقسيم مى كند، مى فرمايد: گروهى از مردم مىگويند خداوندا! در دنيا به ما (نيكى ) عطا فرما ولى در آخرت بهره اى ندارند (فمنالناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ما له فى الاخرة من خلاق ) و گروهى مى گويند پروردگارا به ما در دنيا (نيكى ) عطا كن و در آخرت (نيكى ) مرحمتفرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار (و منهم من يقول ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرةحسنة و قنا عذاب النار). در حقيقت اين قسمت از آيات اشاره به خواسته هاى مردم و اهداف آنها در اين عبادت بزرگاست بعضى جز به مواهب مادى دنيا نظر ندارند و چيزى غير از آن از خدا نمى خواهندبديهى است آنها در آخرت از همه چيز بى بهره اند. ولى گروهى هم مواهب مادى دنيا را مى خواهند و هم مواهب معنوى را بلكه زندگى دنيا را نيزبه عنوان مقدمه تكامل معنوى مى طلبند و اين است منطق اسلام كه هم نظر به جسم و ماده داردو هم جان و معنا و اولى را زمينه ساز دومى مى شمرد و هرگز با انسانهاى يك بعدى يعنىآنها كه در ماديات غوطه ورند و براى آن اصالت قائلند، يا كسانى كه به كلى اززندگانى دنيا بيگانه اند سازگار نيست . در اين كه منظور از حسنة در اين آيه چيست ؟ تفسيرهاى مختلفى براى آن ذكر كرده اند، در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) به معنى وسعت رزق و حسن خلق دردنيا و خشنودى خدا و بهشت در آخرت تفسير شده است (انها السعة فى الرزق و المعاش وحسن الخلق فى الدنيا و رضوان الله و الجنة فى الاخرة ). و بعضى از مفسران آن را به معنى علم و عبادت در دنيا و بهشت در آخرت ، يامال در دنيا، و بهشت در آخرت ، يا همسر خوب و صالح در دنيا و بهشت در آخرت دانسته انددر حديثى نيز از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : من اوتى قلباشاكرا و لسانا ذاكرا و زوجة مومنة تعينه على امر دنياه و اخراه فقد اوتى فى الدنيا حسنةو فى الاخرة حسنة و وقى عذاب النار، (كسى كه خدا به او قلبى شاكر، زبانىمشغول به ذكر حق ، و همسرى با ايمان كه او را در امور دنيا و آخرت يارى كند ببخشد،نيكى دنيا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده ). بديهى است حسنه به معنى هر گونه خير و خوبى است و مفهومى وسيع و گسترده داردكه تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مى شود، بنابراين آنچه در روايات فوق يا كلماتمفسران آمده است بيان مصداقهاى روشن آن مى باشد، و مفهوم آيه را محدود نمى كند، و اينكهبعضى از مفسران تصور كرده اند حسنه چون در آيه به صورت مفرد نكره است هر گونهنيكى را شامل نمى شود و لذا در تعيين مصداق آن در ميان مفسران گفتگو است اشتباهى بيشنيست زيرا گاه مى شود كه مفرد نكره نيز معنى جنس مى بخشد و مورد آيه ظاهرا از اينقبيل است و به گفته بعضى از مفسران ، افراد با ايماناصل حسنه را از خدا مى خواهند بدون اينكه نوعى از آن را انتخاب كنند، و همه را واگذاربه مشيت و اراده و انعام الهى مى نمايند. در آخرين آيه ، اشاره به گروه دوم كرده (همان گروهى كه حسنه دنيا و آخرت را از خدامى طلبند) مى فرمايد: (آنها نصيب و بهره اى از كسب خود دارند و خداوند سريع الحساباست ) (اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب ). در حقيقت اين آيه نقطه مقابل جملهاى است كه در آياتقبل درباره گروه اول آمد كه مى فرمايد و ما له فى الاخرة من خلاق : (آنها نصيبى درآخرت ندارند). بعضى نيز احتمال داده اند كه به هر دو گروه بازگردد، گروهاول بهره اى از متاع دنيا مى برند، و گروه دوم خير دنيا و آخرت نصيبشان مى شود، شبيهآنچه در آيات 18 تا 20 سوره اسراء آمده است كه مى فرمايد: (آن كس كه تنها زندگىزودگذر دنيا را مى طلبد، آن مقدار را كه بخواهيم و به هر كس اراده كنيم به او مى دهيم ،سپس دوزخ را براى او قرار خواهيم داد... و آن كس كه سراى آخرت را طلب كند، و سعى وكوشش خود را براى آن انجام دهد، در حالى كه ايمان داشته باشد سعى و تلاش اوپاداش داده خواهد شد، و هر يك از اين دو از عطاى پروردگارت بهره و كمك مى گيرد.) ولى تفسير اول با آيات مورد بحث هماهنگ تر است . تعبير به (نصيب ) گر چه به صورت نكره آمده ولى قرائن گواهى مى دهد كه نكرهدر اينجا براى بيان عظمت است ، و تعبير به (مما كسبوا) (به خاطر آنچه انجام دادند)اشاره به كمى اين نصيب و بهره نيست ، زيرا ممكن است من در اينجا ابتدائيه باشد نهتبعيضى . تعبير به (كسب ) در جمله (مما كسبوا)، به گفته بسيارى از مفسران به معنى هميندعائى است كه درباره خير دنيا و آخرت مى كند، و انتخاب اين تعبير ممكن است اشاره بهنكته لطيفى باشد كه دعا كردن خود يكى از بهترين عبادات واعمال است . از بررسى دهها آيه ، در قرآن مجيد كه ماده كسب و مشتقاتش در آن به كار رفته به خوبى استفاده مى شود كه اين واژه در غير كارهاى جسمى يعنىاعمال روحى و قلبى نيز به كار مى رود، چنانكه در آيه 225 سوره بقره مى خوانيم : ولكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم ، (ولى خداوند به آنچه قلبهاى شما كسب كرده است ،شما را مؤ اخذه مى كند). بنابراين جاى تعجب نيست كه دعا نوعى كسب و اكتساب باشد بخصوص كه دعاى حقيقىتنها با زبان نيست ، بلكه با قلب و با تمام وجود انسان مى باشد. جمله (و الله سريع الحساب ) كه در آخرين آيه از آيات فوق آمده است ، اشاره به ايناست كه هم خداوند با سرعت به حساب بندگان مى رسد، و هم پاداشها و كيفرهايى را كهوعده داده به زودى به آنها مى دهد، همه اينها نقد است و سريع ، و نسيه و توأ م باتاءخير نيست . در حديثى مى خوانيم : خداوند حساب تمام خلايق را در يك چشم بر هم زدن رسيدگى مىكند (ان الله تعالى يحاسب الخلائق كلهم فى مقدار لمح البصر). اين به خاطر آن است كه علم خداوند همانند مخلوقات نيست ، كه محدوديت آن سبب شود،مطلبى او را از مطلبى ديگر غافل سازد. از اين گذشته محاسبه پروردگار، زمانى لازم ندارد، زيرااعمال ما بر جسم و جان ما، بلكه بر موجودات اطراف ما - زمين و امواج هوا - و اشياء ديگر،اثر باقى مى گذارد، و از اين نظر مى توان وجود انسان را تشبيه به انواع اتومبيلهايىكرد كه با داشتن دستگاه كيلومتر شمار هميشه ميزان كار كرد خود را در هر لحظه به طورروشن و مشخص نشان مى دهد، و ديگر نيازى به حساب و كتاب مسافتهايى را كهاتومبيل در طول عمرش پيموده است نيست . آيه و ترجمه
و اذكروا الله فى ايام معدودت فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه و من تاخر فلا اثمعليه لمن اتقى و اتقوا الله و اعلموا انكم اليه تحشرون(203)
|
ترجمه : 203 - و خدا را در روزهاى معينى ياد كنيد! (روزهاى 11 و 12 و 13 ماه ذى الحجه ). و هركس شتاب كند، و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست ، و هر كه تاءخيركند، (و سه روز انجام دهد نيز) گناهى بر او نيست ، براى كسى كه تقوا پيشه كند. و ازخدا بپرهيزيد و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد! تفسير: آخرين سخن درباره حج اين آيه در حقيقت ، آخرين آيه اى است كه در اينجا درباره مراسم حج ، سخن مى گويد وسنتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نياكان و گذشتگان در هم مىشكند، و به آنها توصيه مى كند كه (بعد از مراسم عيد) به ياد خدا باشند مى فرمايد:خدا را در روزهاى معينى ياد كنيد (و اذكروا الله فى ايام معدودات ). با توجه به اينكه اين دستور، به قرينه آيات سابق مربوط به پايان مراسم حج استناظر به روزهاى يازده و دوازده و سيزده ماه خواهد بود كه در لسان روايات به عنوان(ايام تشريق ) ناميده شده ، چنانكه از نامش پيداست ايامى است روشنى بخش كه روح وجسم انسان را در پرتو اين مراسم ، نورانى مى كند. در آيه 28 سوره حج ، دستور به ذكر نام خدا در (ايام معلومات ) آمد، و در اينجا در(ايام معدودات )، معروف اين است كه (ايام معلومات ) به معنى ده روز آغاز ذى الحجه ، و (ايام معدودات ) همان ايام تشريق است كه در بالا گفته شد، ولىبعضى از مفسران ، احتمالاتى غير از اين داده اند كه شرح آن درذيل آيه 28 سوره حج خواهد آمد. در اينكه منظور از اين (اذكار) چيست ؟ در احاديث اسلامى به اين صورت تعيين شده كهبعد از پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد قربان ، و پايانش نماز روز سيزدهماست ، جمله هاى الهام بخش زير تكرار گردد: الله اكبر الله اكبر، لا اله الا الله و اللهاكبر و لله الحمد الله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام . سپس در دنبال اين دستور مى افزايد: (كسانى كهتعجيل كنند و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهند گناهى بر آنان نيست ، و كسانى كه تاخيركنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهى بر آنها نيست ، براى كسانى كه تقوا پيشه كنند(فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه و من تاخر فلا اثم عليه لمن اتقى ). اين تعبير در حقيقت ، اشاره به نوعى تخيير در اداء ذكر خدا، ميان دو روز و سه روز مىباشد. جمله (لمن اتقى ) (براى كسانى كه تقوا پيشه كرده باشند) ظاهرا قيد است براىمساله تعجيل در دو روز، يعنى قناعت به دو روز مخصوص اين گونه اشخاص است . و در روايات اهل بيت (عليهم السلام ) آمده است كه منظور از (پرهيز) در اينجا پرهيز ازصيد است ، يعنى كسانى كه به هنگام احرام ، پرهيز از صيد يا از تمام تروك احرام كردهاند، مى توانند بعد از عيد قربان ، دو روز در منى بمانند و مراسم آن را بجا آورند و ياد خدا كنند و اما كسانى كه پرهيز نكرده باشند بايد سه روز بمانند و آنمراسم را بجا آورند و ذكر خدا كنند. بعضى جمله (لا اثم عليه ) را اشاره به نفى هر گونه گناه از زائران خانه خدا مىدانند، يعنى آنها بعد از انجام مناسك حج كه پايانش اين اذكار است در صورت ايمان واخلاص كامل همه آثار گناهان پيشين و رسوبات معاصى ازدل و جانشان شسته مى شود، و با روحى پاك از هر گونه آلايش از اين مراسم باز مىگردند. اين سخن گر چه ذاتا صحيح است ، اما ظاهرا آيه با معنىاول هماهنگ تر است . و در پايان آيه ، يك دستور كلى به تقوا داده ، مى فرمايد: (تقواى الهى پيشه كنيد وبدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد) (و اتقوا الله و اعلموا انكم اليه تحشرون ). بنابر يكى از دو تفسيرى كه در بالا ذكر شد، اين جمله مى تواند اشاره به اين باشدكه مراسم روحانى حج ، گناهان گذشته شما را پاك كرد، و همچون فرزندى كه از مادرمتولد شده است پاك از اين مراسم باز مى گرديد، اما مراقب باشيد بعدا خود را آلودهنكنيد. آيه و ترجمه
و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الدالخصام(204)و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنسل و الله لا يحب الفساد(205)و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد(206)
|
ترجمه : 204 - و از مردم ، كسانى هستند كه گفتار آنان ، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود،(در ظاهر، اظهار محبت شديد مى كنند) و خدا را بر آنچه دردل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه ) آنان ، سرسختترين دشمنانند. 205 - (نشانه آن ، اين است كه ) هنگامى كه روى بر مى گردانند (و از نزد تو خارج مىشوند)، در راه فساد در زمين ، كوشش مى كنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مىسازند، (با اينكه مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد. 206 - و هنگامى كه به آنها گفته شود: (از خدا بترسيد!) (لجاجت آنان بيشتر مىشود)، و لجاجت و تعصب ، آنها را به گناه مى كشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است ،و چه بد جايگاهى است . شان نزول : براى اين آيات ، دو شان نزول ذكر شده است : 1 - اين آيات درباره اخنس بن شريقنازل شده كه مردى زيبا و خوشزبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر (صلى الله عليهو آله و سلم ) مى كرد خود را مسلمان جلوه مى داد، و سوگند مى خورد كه آن حضرت را دوستدارد و به خدا ايمان آورده ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم كه مامور به ظاهربود با او گرم مى گرفت او را مورد محبت قرار مى داد، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در يك ماجرا زراعت بعضىمسلمانان را آتش زد و چهارپايان آنان را كشت (و به اين ترتيب پرده از روى كار اوبرداشته شد) در اينجا آيات فوق نازل شد. 2 - بعضى ديگر از ابن عباس ، نقل كرده اند كه آيات مزبور در يكى از جنگهاى اسلامى(سريه رجيع ) نازل شده كه طى آن جمعى از مبلغان اسلام كه از طرف پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) براى تبليغ قبايل اطراف مدينه اعزام شده بودند، طى يك توطئهناجوانمردانه شهيد شدند. ولى شاءن نزول اول با مضمون آيات ، تناسب بيشترى دارد، و در هرحال درسى كه از اين آيات فرا گرفته مى شود، عمومى و همگانى و براى هميشه است . تفسير: سرنوشت مفسدان در زمين در نخستين آيه ، اشاره سربسته اى ، به بعضى از منافقان كرده ، مى فرمايد: و بعضىاز مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود (ولى در باطنچنين نيست ) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مى باشد، و او سرسختترين دشمناناست (و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الدالخصام ). (الد) به معنى كسى است كه دشمنى شديد دارد، واصل آن از لديد گرفته شده كه به دو طرف گردن گفته مى شود، و كنايه از كسىاست كه از هر طرف روى آورد، بر دشمنى غلبه مى كند، و (خصام ) معنى مصدرى دارد وبه معنى خصومت و دشمنى است . سپس مى افزايد: (نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مى گرداند و ازنزد تو خارج مى شود، كوشش مى كند كه در زمين فساد به راه بيندازد، و زراعت وچهارپايان را نابود كند (با اينكه مى داند) خدا فساد را دوست ندارد) (و اذا تولى سعىفى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد). آرى اين گونه خداوند پرده از روى كار آنها بر مى دارد و درون قلبشان را براىپيامبرش آشكار مى سازد، زيرا اگر اينها در اظهار دوستى و محبت ، به پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريبنمى زدند، و به زراعتها و دامها، بيرحمانه هجوم نمى آوردند، ظاهر آنان دوستىخالصانه است ، اما در باطن ، بى رحمترين ، و سرسختترين دشمنانند. بسيارى از مفسران ، احتمال داده اند كه مقصود از جمله (اذا تولى ) همان مسالهقبول ولايت و حكومت است ، يعنى منافقان هنگامى كه به مرحله اى از حكومت و سلطه برسند،دست به فساد و خرابى زده و ظلم و ستم را در ميان بندگان خدا به راه مى اندازند و بهخاطر ظلم و ستم آنها آباديها رو به ويرانى مى گذارد، دامها هلاك مى شوند، و جان ومال مردم بر باد مى رود. (حرث ) به معنى زراعت ، و (نسل ) به معنى اولاد است ، و بر اولاد انسان و غيرانسان اطلاق مى شود، بنابراين هلاك كردن حرث ونسل به معنى از ميان بردن هر گونه موجود زنده است ، اعم از موجودات زنده نباتى ، ياحيوانى و انسانى . در معنى حرث و نسل ، تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر شده از جمله اينكه : منظور از (حرث )زنانند، به قرينه آيه شريفه (نسائكم حرث لكم ). و منظور از (نسل )، اولاد است ، يا اينكه منظور از حرث در اينجا، دين و آيين است ، ونسل مردم (اين تفسير مطابق حديثى است از امام صادق (عليه السلام ) كه در تفسير مجمعالبيان نقل شده است ). به هر حال تعبير به (يهلك الحرث و النسل )، كلام بسيار مختصر و جامعى است كهتوليد فساد را در سطح جامعه در زمينه اموال و انسانها،شامل مى شود. در آيه بعد مى افزايد: هنگامى كه او را از اينعمل زشت نهى كنند (و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعله ور مىگردد) و لجاج و تعصب ، او را به گناه مى كشاند) (و اذاقيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ). او نه به اندرز ناصحان ، گوش فرا مى دهد، و نه به هشدارهاى الهى بلكه پيوستهبا غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلافكاريهايش مى افزايد، چنين كسى را جزآتش دوزخ رام نمى كند، و لذا در پايان آيه مى فرمايد: (آتش دوزخ براى آنها كافىاست و چه بد جايگاهى است ) (فحسبه جهنم و لبئس المهاد). در حقيقت اين يكى از صفات زشت و ناپسند منافقان است كه بر اثر تعصب و لجاجت خشك وخشونت آميز در برابر هيچ حقيقتى تسليم نمى شوند، و همين تعصب و غرور آنها را بهبدترين گناهان مى كشاند، بديهى است اين چوبهاى كج ، جز با آتش دوزخ راست نمىشوند! به گفته بعضى از مفسران ، خداوند اين گونه اشخاص را به پنج وصف در آيات فوقتوصيف كرده نخست اينكه : سخنانى فريبنده دارند، ديگر اينكه درون قلب آنها آلوده وتاريك است ، سوم اينكه سرسختترين دشمناناند، چهارم اينكه به هنگامى كه زمينه اىپيش آيد، نه بر انسانها رحم مى كنند و نه بر حيوان و زراعت ، پنجم اينكه بر اثرغرور و نخوت ، اندرز هيچ ناصحى را پذيرا نيستند. آيه و ترجمه
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد(207)
|
ترجمه : 207 - بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (عليه السلام ) در ليلة المبيت بههنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، جان خود را به خاطر خشنودىخدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است . شان نزول : مفسر معروف اهل تسنن (ثعلبى ) مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفتمهاجرت كند براى اداى دينهاى خود و تحويل دادن امانتهائى كه نزد او بود على (عليهالسلام ) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار (ثور)برود و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على(عليه السلام ) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى ) كه مخصوصخود پيغمبر بود روى خود بكشد در اين هنگام خداوند به(جبرئيل ) و (ميكائيل ) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكىاز شما را طولانيتر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگىديگرى را بر خود مقدم دارد هيچكدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اكنون على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جانخويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد. هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على (عليه السلام ) نشسته بودندجبرئيل مى گفت : (به به آفرين بر تو اى على ! خداوند بواسطه تو بر فرشتگانمباهات مى كند). در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد و به هميندليل آن شب تاريخى به نام (ليلة المبيت ) ناميده شده است . (ابن عباس مى گويد اين آيه هنگامى كه پيغمبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابوبكر به سوى غار مى رفت درباره على (عليه السلام ) كه در بستر پيغمبر خوابيده بودنازل شد. (ابو جعفر اسكافى ) مى گويد: (همانطور كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغهجلد 3 صفحه 270 ذكر كرده است ) جريان خوابيدن على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به تواتر ثابت شده و غير از كسانى كه مسلمان نيستند وافراد سبك مغز آن را انكار نمى كنند در جلد دوم (الغدير)ذيل آيه مورد بحث (صفحه 48 به بعد) مى نويسد: (غزالى ) در كتاب احياء العلوم جلدسوم صفحه 238 و گنجى در كتاب (كفاية الطالب ) صفحه 114 و (صفورى ) در(نزهة المجالس ) جلد دوم صفحه 209 و ابن (صباغ مالكى ) در كتاب(الفصول المهمة ) صفحه 33، (سبط ابن جوزى حنفى ) در (تذكرة الخواص )صفحه 21 (شبلنجى ) در (نور الابصار) صفحه 86 و احمد در (مسند) جلد يكصفحه 348 و (تاريخ طبرى ) جلد دوم صفحه 99 تا 101 و (ابن هشام ) در(سيرة ) جلد دوم صفحه 291 و (حلبى ) در (سيره ) خود و (تاريخ يعقوبى) جلد دوم صفحه 29 جريان (ليلة المبيت ) رانقل كرده اند. تفسير: فداكارى بزرگ در شب تاريخى هجرت گرچه آيه فوق همانطور كه در شان نزول آن ذكر شد، مربوط به ماجراى هجرتپيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فداكارى على (عليه السلام ) و خوابيدن اودر بستر آن حضرت نازل شده ، ولى همچون ساير آيات قرآن ، مفهوم و محتواى كلى وعمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه در آياتقبل در مورد منافقان وارد شده بود. مى فرمايد: (از ميان مردم كسانى هستند كه جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است ) (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد). آن گروه مردمى خودخواه و خودپسند و لجوج و معاند بودند كه از راه نفاق در بين مردمآبروئى كسب مى كردند، و در ظاهر خود را مؤ من و خيرخواه نشان مى دادند، اما كردارشانپرده از روى گفتارشان بر مى داشت چرا كه جز فساد در زمين و نابود كردن حرث ونسل كار ديگرى نداشتند. ولى اين گروه تنها با خدا معامله مى كنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مىفروشند و جز رضا و خشنودى او چيزى خريدار نيستند. و با فداكارى و ايثار آنهاست كه امر دين و دنيا اصلاح و حق زنده و پايدار مى شود وزندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد. جمله (و الله رؤ ف بالعباد) كه در حقيقت نقطهمقابل چيزى است كه در آيات قبل درباره منافقان مفسد فى الارض آمده بود (فحسبه جهنمو لبئس المهاد) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اينكه بخشنده جان بهانسان است همان را خريدارى مى كند و بالاترين بها را كه همان خشنودى خويش است بهانسان مى پردازد. قابل توجه اينكه فروشنده (انسان ) و خريدار خدا و متاع (جان ) و بهاى معاملهخشنودى ذات پاك اوست . در حالى كه در موارد ديگرى بهاى اينگونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخذكر كرده است مثلا مى فرمايد: ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنةيقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون ، (خدا از مومنان جانها و مالهايشان را خريدارىمى كند كه بهشت از آن آنها باشد، در راه خدا پيكار مى كنند مى كشند و كشته مى شوند) و شايد به همين جهت است كه آيه مورد بحث با كلمه من تبعيضيه (و من الناس ) شروع شدهيعنى تنها بعضى از مردم هستند كه قادرند به اين كار فوق العاده دست زنند، و تنها بهائى را كه براى ايثار جان طالب باشند، همان خشنودى خدا بودهباشد، ولى در آيه 111 سوره توبه كه در بالا آورديم همه مومنان به معامله با خدا، دربرابر بهشت جاويدان دعوت شده اند. اين احتمال نيز در تفسير جمله (و الله رؤ ف بالعباد) و تناسب آن با آغاز آيه وجوددارد كه مى خواهد اين حقيقت را روشن سازد كه وجود اين چنين افراد وفادار و ايثارگر درميان مردم ، از رافت و مهربانى خدا نسبت به بندگانش سرچشمه گرفته ، زيرا اگرچنين انسانهاى از خود گذشته در جوامع انسانى وجود نداشته باشند، اركان دين و اجتماعفرو مى ريزد، ولى خداوند مهربان با اين دوستان ايثارگر خود، جلو خرابكارى دشمنانرا مى گيرد. به هر حال اين آيه با توجه به شاءن نزولى كه مشروحا گفته شد، يكى ازبزرگترين فضايل على (عليه السلام ) است كه در اكثر منابع اسلامى آمده ، و به قدرىچشمگير است كه معاويه ، به خاطر دشمنى خاصى كه با على (عليه السلام ) داشت طبقروايتى چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه (سمرة بن جندب ) را با چهارصد هزاردرهم تطميع كرد كه بگويد اين آيه درباره عبدالرحمن بن ملجم ،قاتل على (عليه السلام ) (طبق حديث مجعولى )نازل شده ، و آن منافق جنايت پيشه نيز چنين كرد، ولى همانطور كه انتظار مى رفت حتىيك نفر اين حديث مجعول را نپذيرفت آيه و ترجمه
يايها الذين امنوا ادخلوا فى السلم كافة و لا تتبعوا خطوت الشيطان انه لكم عدو مبين(208)فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا ان الله عزيز حكيم(209)
|
ترجمه : 208 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد! و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست ! 209 - و اگر بعد از (اين همه ) نشانه هاى روشن ، كه براى شما آمده است ، لغزشكرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد،) كه خداوند،توانا و حكيم است . تفسير: اسلام آيين صلح و صفاست بعد از اشاره به دو گروه (گروه مومنان بسيار خالص و منافقان مفسد) در آيات گذشته ،همه مومنان را در نخستين آيه مورد بحث مخاطب ساخته ، مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمانآورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آئيد) (يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة ). (سلم ) و (سلام )، در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعتتفسير كرده اند، و اين آيه همه افراد با ايمان را به صلح و سلام و تسليم بودن دربرابر فرمان خدا دعوت مى كند. از مفهوم اين آيه چنين استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكانپذير است، و تنها به اتكاء قوانين مادى هرگز جنگ و ناامنى و اضطراب از دنيا بر چيده نخواهدشد، زيرا عالم ماده ، و علاقه به آن ، همواره كشمكشها و تصادمها است ، و اگر نيروى معنوى ايمان ، آدمى راكنترل نكند، صلح غير ممكن است . بلكه مى توان گفت از دعوت عمومى اين آيه ، كه همه مومنان را بدون استثناء از هر زبانو نژاد و منطقه جغرافيائى و قشر اجتماعى ، به صلح و صفا دعوت مى كند، استفاده مىشود كه در پرتو ايمان به خدا، تشكيل حكومت واحد جهانى كه صلح در سايه آن همه جاآشكار گردد امكانپذير است . اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و...) يك حلقه محكماتصال در ميان قلوب بشر لازم است ، و اين حلقهاتصال تنها ايمان به خداست كه ما فوق اين اختلافات است . ايمان به خدا، و تسليم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانيت ، و رمز ارتباطاقوام و ملتها است ، و نمونه جالبى از آن را در مراسم حج مى توان مشاهده كرد كهچگونه انسانهايى با رنگهاى مختلف ، از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قوميت و منطقهجغرافيائى ناهماهنگ ، همگى برادروار در كنار هم قرار گرفته و در آن مراسم بزرگروحانى شركت دارند، و در نهايت صلح و صفا به هم مى نگرند، و اگر آن را با نظامىكه بر كشورهاى فاقد ايمان به خدا حاكم است كه چگونه ناامنى از نظر جان ومال و عرض و ناموس ، حاكم مى باشد، مقايسه كنيم ، تفاوت ميان جوامع با ايمان و بىايمان از نظر سلم و صلح و سلام و آرامش ، روشن مى شود. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه بعضى ازاهل كتاب (يهود و نصارى ) هنگامى كه وارد اسلام مى شدند، نسبت به بعضى از عقايد يابرنامه هاى پيشين خود وفادار بودند و لذا به آنها دستور داده شد كه با تمام وجود وارداسلام شويد و در برابر تمام دستورات تسليم باشيد. سپس مى افزايد: از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شما است (و لا تتبعواخطوات الشيطان انه لكم عدو مبين ). همانگونه كه در تفسير آيه 168 همين سوره ، اشاره شد، بسيارى از انحرافات ووسوسه هاى شيطانى به صورت تدريجى انجام مى گيرد، و هر مرحله در حقيقت گامى ازگامهاى شيطان است . (خطوات ) جمع (خطوة ) بر وزن (سفره ) به معنى گام و قدم است در اينجا نيزاين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاىدشمنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مى شود، و بهمراحل حاد و خطرناك ، منتهى مى گردد، و مطابق ضربالمثل معروف عرب (ان بدو القتال اللطام ) (آغاز جنگ يك سيلى است ) گاهى يك حركتكوچك از روى عداوت ، آتش جنگ ويرانگرى را بر مى انگيزد، لذا افراد با ايمان كه مخاطبدر اين آيه اند، بايد از همان آغاز بيدار باشند و جرقه هاى كوچك عداوت و دشمنى راخاموش سازند. قابل توجه اينكه اين تعبير، پنج بار در قرآن مجيد آمده ، و در موارد مختلفى روى آنتكيه شده است . بعضى از مفسران نقل كرده اند كه (عبد الله بن سلام ) و يارانش كه يهودى بودند واسلام را پذيرا شده بودند از پيامبر اسلام اجازه مى خواستند كه تورات را در نمازبخواند، و به پاره اى از دستورات آن عمل كنند، آيه فوقنازل شد و آنها را از پيروى خطوات الشيطان ، نهى كرد. اين شاءن نزول نيز نشان مى دهد كه شيطان گام به گام در انسان نفوذ مى كند و بايددر همان گامهاى نخستين ، در برابر او ايستاد تا بهمراحل خطرناك نرسد. جمله (انه لكم عدو مبين ) متضمن استدلال زنده و روشنى است ، مى گويد: دشمنى شيطانبا شما چيزى مخفى و پوشيده نيست ، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بستو سوگند ياد كرده است كه اگر بتواند، همه را جز مخلصين كه از تيررس او به دورندگمراه كند با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد؟ در آيه بعد به همه مومنان هشدار مى دهد كه : (اگر بعد از (اين همه ) نشانه ها وبرنامه هاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسه هاى شيطانشويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرارنتوانيد كرد) چرا كه خداوند توانا و شكستناپذير و حكيم است ) (فان زللتم من بعد ماجاءتكم البينات فاعلموا ان الله عزيز حكيم ). برنامه روشن ، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اينحال جائى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شيطانى نيست ! اگر منحرف شويد قطعامقصر خود شمائيد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد. (بينات ) به معنى دلايل روشن است و مفهوم گستردهاى دارد كه همدلايل عقلى را شامل مى شود و هم آنچه از طريق وحى يا معجزات براى مردم تبيين شده است . آيه و ترجمه
هل ينظرون الا أ ن ياتيهم الله فى ظللمن الغمام و الملائكة و قضى الامر و الى الله ترجع الامور(210)
|
ترجمه : 210 - آيا (پيروان فرمان شيطان ، پس از اين همه نشانه ها و برنامه هاى روشن ) انتظاردارند كه خداوند و فرشتگان ، در سايه هائى از ابرها به سوى آنان بيايند (ودلايل تازهاى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزىمحال است !) و همه چيز انجام شده ، و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد. تفسير: انتظار بيجا و نامعقول اين آيه گر چه از آيات پيچيده قرآن به نظر مى رسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام رابر طرف مى سازد. در اينجا روى سخن به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و در واقع بهدنبال بحث آيه قبل كه مى فرمود آيا اين همه نشانه ها ودلايل روشن براى جلوگيرى از لغزش آدمى و رهائى او ازچنگال عدو مبين يعنى شيطان كافى نيست ، خداوند در اين آيه مى فرمايد: (آيا آنها انتظاردارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هاى ابرها به سوى آنها بيايند) ودلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با اينكه چنين چيزىمحال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد(هل ينظرون الا ان ياتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة ). (در حالى كه كار پايان يافته است ) (و قضى الامر). در اينكه منظور از پايان يافتن كار چيست ؟ مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان )، آن را به معنى پايان يافتن حساب انسانها درقيامت و قرار گرفتن اهل بهشت در بهشت ، و اهل دوزخ در دوزخ مى داند، و به اين ترتيبناظر به آخرت خواهد بود، در حالى كه ظاهر آيه ، مربوط به اين جهان است ، بنابراينبعيد نيست كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد كه در كلام طبرسى وديگران نيز به عنوان يك احتمال آمده است . اين معنى نيز ممكن است كه منظور اشاره به پايان گرفتن كار تبليغ و بيان همه حقايقباشد كه در آيه قبل تحت عنوان بينات به آن اشاره شده بود و با وجود اين ، ديگرانتظار آنها، بى معنى است و به فرض محال كه ممكن باشد خداوند و فرشتگان نزد آنهاحضور يابند نيازى به آن احساس نمى شود، زيرا همه چيز براى هدايت آنها به قدركافى در اختيارشان قرار داده شده و مطابق اين تفسير، هيچگونه تقديرى در آيه وجودندارد، و عين الفاظ آيه گوياست ، بنابراين استفهام موجود در آيه ، انكارى مى باشد. ولى جمعى از مفسران ، استفهام را انكارى ندانسته و آن را يك نوع تهديد براى گنهكارانو كسانى كه پيروى از برنامه هاى شيطانى كرده اند مى دانند، خواه اين تهديد، تهديدبه عذاب آخرت باشد يا دنيا، و لذا قبل از كلمه الله ، كلمه امر را مقدر مى دانند كه روىهم رفته معنى آيه چنين مى شود: آيا اينها، با اين اعمالشان مى خواهند، امر خدا وفرشتگان او براى مجازات و عذابشان ، فرا رسد و به عذاب دنيا يا آخرت گرفتارشوند، و به كار آنها خاتمه داده شود. ولى تفسيرى كه در بالا گفته شد، مناسبتر به نظر مى رسد، و نياز به تقدير همندارد. كوتاه سخن اينكه : درباره آيه سه تفسير وجود دارد: 1 - منظور آن است كه خداوند به قدر كافى اتمام حجت كرده ، و نبايد افراد لجوج درانتظار اين باشند كه خدا و فرشتگان نزد آنها آيند و حقايق را بازگو كنند كه اين امر محال است ، و اگر هم ممكن بود نيازى به آن نبود. 2 - منظور اين است كه آيا آنها با اين لجاجت در عدم ايمان در انتظار اين هستند كه فرمانعذاب الهى و فرشتگان عذاب فرا رسند و آنها را ريشه كن سازند. 3 - منظور اين است كه آيا آنها با اين كار خود در انتظارند كه قيامت بر پا شود و فرمانعذاب همراه فرشتگان الهى فرا رسد و به حساب همگى رسيدگى گردد، و به كيفر خودگرفتار شوند. تعبير به (ظلل من الغمام ) (در سايه هاى ابرهاى سفيد) بنابر تفسير دوم و سوم -به گفته بسيارى از مفسران - اشاره به اين است كه عذاب الهى بطور ناگهانى همچونابرها بر سر آنها سايه افكن مى شود و مخصوصا از آنجا كه انسان با مشاهده ابرانتظار ريزش باران رحمت را دارد، هنگامى كه عذابى به صورت صاعقه و مانند آن از آنفرود آيد دردناكتر است (توجه داشته باشيد كه عذاب بعضى از اقوام پيشين نيز بهصورت صاعقه هائى بود كه از ابرها فرود آمد). اما بنابر تفسير اول ممكن است اشاره به عقيده خرافى كفار باشد كه گمان مى كردندخداوند گاهى از آسمان نازل مى شود، در حالى كه ابرها بر او سايه افكن مى باشند. و در پايان آيه ، مى فرمايد: و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد (و الى اللهترجع الامور). امور مربوط به ارسال پيامبران و نزول كتابهاى آسمانى و تبيين حقايق بازگشت به اومى كند همانگونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مى گردد. نكته : رؤ يت خداوند غير ممكن است ! بى شك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان ومحل است بنابراين در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد. ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرتدلايل عقلى اين مساله به قدرى روشن است كه ما را بينياز از شرح و بسط مى كند: ولىبا اين حال متاسفانه جمعى از دانشمندان اهل سنت به استناد بعضى از احاديث ضعيف وپارهاى از آيات متشابه اصرار بر اين دارند كه خداوند در قيامت با همين چشم ديده مىشود و در قالب جسمى در مى آيد و داراى رنگ و مكان است و بعضا آيه مورد بحث را ناظربه اين معنى دانسته اند و شايد توجه به اين حقيقت ندارند كه چه مفاسد و مشكلاتى ازاين رهگذر به وجود مى آيد. البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم در جهان ديگر و مسلما در قيامتكه ذات پاك او ظهور و بروز قويترى دارد اين مشاهده قويتر خواهد بود. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در پاسخ اينسوال آيا خداوند در قيامت ديده مى شود فرمود: منزه است خداوند از چنين چيزى و بسيار منزهاست سپس افزود ان الابصار لا تدرك الا ما له لون و كيفية و الله تعالى خالق الالوان والكيفية ، چشمها جز چيزهائى كه داراى رنگ و كيفيت است نمى بيند در حالى كه خداوند خالقرنگها و كيفيتها است . درباره عدم امكان رويت خداوند در دنيا و آخرتذيل آيات مختلف تفسير نمونه از جمله ذيل آيه 103 سوره انعام (لا تدركه الابصار و هويدرك الابصار) شرح كافى داده شده و از آن مشروحتر در جلد چهارم پيام قرآن از صفحه221 تا 250 بحث شده است آيه و ترجمه
سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان اللهشديد العقاب(211)
|
ترجمه : 211 - از بنى اسرائيل بپرس : (چه اندازه نشانه هاى روشن به آنها داديم ؟ (ولى آنان، نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود، در راه غلط بهكار گرفتند). و كسى كه نعمت خدا را، پس از آنكه به سراغش آمد،تبديل كند (و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) كهخداوند شديد العقاب است . تفسير: تبديل نعمت به عذاب اين آيه در حقيقت ، يكى از مصاديق آيات گذشته است ، چرا كه در آيات گذشته سخن ازمومنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت ، آيات ودلايل روشن را ناديده گرفته به بهانه جوئى مى پرداختند، و بنىاسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند. مى فرمايد: (از بنى اسرائيل بپرس ، چه نشانه هاى روشنى به آنها داديم ؟) ولىآنها اين نشانه هاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند(سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة ). سپس مى افزايد: (كسى كه نعمت خدا را بعد از آنكه به سراغ او آمدتبديل كند (و از آن سوء استفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوندشديد العقاب است ) (و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب ). منظور از (تبديل نعمت ) اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى را كه دراختيار دارد، در مسيرهاى انحرافى و گناه به كار گيرد، و ميدانيم خداوند بنى اسرائيل انواع نعمتها را ارزانى داشت ، پيامبران بزرگ ، زمامداران نيرومند، امكاناتمادى فراوان ، ولى آنها نه از آن مربيان الهى بهره گرفتند، و نه از مواهب مادى استفادهصحيح كردند و به اين ترتيب مرتكب تبديل نعمت شدند، و نيز به هميندليل در دنيا سرگردان گشتند و در قيامت عذاب دردناكى در انتظار دارند. اينكه مى فرمايد: (سل بنى اسرائيل ) (از بنىاسرائيل بپرس ) براى اين است كه هم از آنها اعتراف گرفته شود و هم درس عبرتىبراى مسلمانان و هشدار به كسانى باشد كه از نعمتها و مواهب الهى بهره گيرى لازم رانمى كنند. مساله تبديل نعمت ، و سرنوشت دردناك ناشى از آن منحصر به بنىاسرائيل نيست ، هر قوم و ملتى گرفتار آن شود، گرفتار عذاب شديد الهى در اين جهانو جهان ديگر خواهد شد. هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اينكه خداوند مواهب ونعمتها و امكاناتى در اختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سابقهنداشته است ولى به خاطر دورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتارتبديل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفتهو از آن مخربترين اسلحه ها را براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويشبراى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى نا امن از هرنظر مبدل كرده است . نعمت خدا در اين آيه مى تواند اشاره به آيات الهى باشد، وتبديل آن همان تحريف آن است ، و يا معنى وسيعى داشته باشد كه امكانات و مواهب الهى رانيز شامل گردد، و ترجيح با معنى دوم است . آيه و ترجمه
زين للذين كفروا الحيوة الدنيا و يسخرون من الذين آمنوا و الذين اتقوا فوقهم يوم القيمةو الله يرزق من يشاء بغير حساب(212)
|
ترجمه : 212 - زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است ، از اين رو افراد با ايمان را (كهگاهى دستشان تهى است )، مسخره مى كنند، در حالى كه پرهيزكاران در قيامت بالاتر ازآنان هستند، (چرا كه ارزشهاى حقيقى در آن جا آشكار مى گردد، و صورت عينى به خود مىگيرد،) و خداوند، هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد. شان نزول : (ابن عباس ) مفسر معروف مى گويد: اين آيه درباره اقليت اشرافى و روساى قريشنازل شد كه زندگى بسيار مرفه اى داشتند، و جمعى از مومنان ثابت قدم آغاز اسلامهمچون عمار و بلال و... را كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند به باداستهزاء و مسخره مى گرفتند و مى گفتند اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )شخصيتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف و بزرگان از او پيروى مى كردند، آيه فوقنازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد. تفسير: كافران دنياپرست شاءن نزول بالا كه مى گويد آيه ناظر به اشراف خودخواه قريش است مانع از آن نيستكه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن رامكمل آيه پيشين درباره يهود بدانيم . آيه مى گويد: (زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است ) (زين للذين كفرواالحيوة الدنيا). لذا از باده غرور سر مست شده (و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى است به باد مسخره مى گيرند) (و يسخرون من الذين آمنوا). اين در حالى است (كه اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند) (آنها دراعلى عليين بهشت اند و اينها در دركات جهنم ) (و الذين اتقوا فوقهم يوم القيمة ). زيرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مى گيرد و مومنان در درجات بالايىقرار خواهند گرفت ، آنها گوئى بر فراز آسمانها سير مى كنند در حالى كه اينها دراعماق زمين مى روند. و اين جاى تعجب نيست زيرا خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (و اللهيرزق من يشاء بغير حساب ). اينها در حقيقت بشارت و آرامش است براى مومنان فقير و هشدار و تهديدى است براىثروتمندان مغرور و بى ايمان . اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله اخير اشاره به اين باشد كه خداوند در آينده به مومنانروزى بى حساب مى دهد همانگونه كه با پيشرفت اسلام اين معنى تحقق يافت . بى حساب بودن روزى خداوند به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشهاو مواهب الهى به اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف اوست و مى دانيم لطف و كرمشحد و حدود ندارد. نكته : هميشه افراد بى ايمان و دنياپرست كه سخت فريفته زرق و برق دنيا مى باشند و افقديدشان از چهار ديوارى ماده فراتر نمى رود امكانات مادى را مقياس ارزيابى همه ارزشهامى دانند و به همين دليل در فكر كوتاه و عليل آنها كسانى كه دستشان از ثروت تهىاست فاقد شخصيت هستند و لذا آنها را به باد مسخره مى گيرند در حالى كه صاحبنظرانبا ايمان كه بدين مشت خاك نظرى ندارند ارزشهاى مادى را در برابر ارزشهاى معنوى بيرنگ مى بينند و به آنها همچون بازيچهكودكان مى نگرند. و اگر طالب مواهب مادى دنيا هستند براى اين است كه آخرت را در لابلاى آن جستجو مىكنند. در اينجا يك سوال باقى مى ماند كه فعل مجهول (زين ) (زينت داده شده است ) چه معنىدارد و فاعل آن كيست ؟ كيست كه زندگى دنيا را در نظر كافران زينت داده است ؟ پاسخ اينسوال را در ذيل آيه 14 سوره آل عمران مطالعه خواهيد نمود. آيه و ترجمه
كان الناس امة وحدة فبعث الله النبين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذيناوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه منالحق باذنه و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم(213)
|
ترجمه : 213 - مردم (در آغاز) يك دسته بودند، (و تضادى در ميان آنها وجود نداشت . بتدريججوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اينحال ) خداوند، پيامبران را برانگيخت ، تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى ، كهبه سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم ، در آنچه اختلاف داشتند،داورى كند. (افراد با ايمان ، در آن اختلاف نكردند،) تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافتداشته بودند، و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق وستمگرى ، در آن اختلاف كردند. خداوند، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمانخودش ، رهبرى نمود. (اما افراد بى ايمان ، همچنان در گمراهى و اختلاف ، باقى ماندند). و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند. تفسير: راه وصول به وحدت بعد از بيان حال مومنان و منافقان و كفار در آيات پيشين ، در اين آيه به سراغ يك بحثاصولى و كلى و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب و اهداف ومراحل مختلف آن مى رود. نخست مى فرمايد: انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند (كان امة واحدة ). و در آن روز تضادى در ميان آنها وجود نداشت ، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود،فطرتها دست نخورده ، و انگيزه هاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيزبود، خدا را طبق فرمان فطرت مى پرستيدند و وظايف ساده خود را در پيشگاه او انجام مىدادند (اين مرحله اول زندگانى انسانها بود)، كه احتمالا فاصله ميان زمان آدم و نوح را پرمى كرد. سپس زندگى انسانها شكل اجتماعى به خود گرفت و مى بايد هم چنين شود زيرا انسانبراى تكامل آفريده شده و تكامل او تنها در دل اجتماع تامين مى گردد (و اين مرحله دومزندگى انسانها بود). ولى به هنگام ظهور اجتماع ، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده وچه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع و در اينجا بشر تشنهقوانين و تعليمات انبياء و هدايتهاى آنها مى گردد تا به اختلافات او در جنبه هاى مختلفپايان دهد (اين مرحله سوم بود). در اينجا خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند (فبعث اللهالنبيين مبشرين و منذرين ). (و اين مرحله چهارم بود).
|
|
|
|
|
|
|
|