بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 15, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اين وجه هم در جاى خود بد نيست ، و ليكن بحث در اين است كه آن را از كجاى آيه استفادهكنيم .
چهارم اينكه : آيه مى خواهد بفرمايد آن كسى كه مرا تربيت كرد مادرم و بنىاسرائيل بودند كه تو مجبورشان كردى مرا تربيت كنند و چون اين تربيت به اجبار توبود من آن را نعمت نمى دانم چون منشاء آن ظلم و برده گيرى بود.
و اين وجه از وجه قبلى از ظاهر آيه دورتر است .
پنجم اينكه : آيه اعترافى است از ناحيه موسى (عليه السلام ) به حق نعمتى كه فرعونبه گردن آن جناب دارد، و مى خواسته بفرمايد:بله اين كه تو همه كودكان بنىاسرائيل را كشتى و مرا نكشتى و برده نگرفتى و در عوض در آغوش خود تربيتم كردىنعمتى است از تو بر من .
و ليكن خواننده عزيز مى داند كه اين وجه محتاج به تقدير است (و تقدير آيه چنين مىشود: (ان عبدت بنى اسرائيل و تركت تعبيدى ). و در محاوره تقدير، خلافاصل است ).


قال فرعون و ما رب العالمين ... من المسجونين



بعد از آنكه فرعون درباره رسالت موسى (عليه السلام ) سخن گفت و از رسالتشانتقاد كرد و موسى (عليه السلام ) پاسخ او را داد، ناگزيراشكال را متوجه مرسل و فرستنده او كرد، كه چه كسى تو را فرستاده ؟ موسى در پاسخگفت : مرا رب العالمين فرستاده . فرعون دوباره بر مى گردد و از او توضيح مى خواهدكه رب العالمين چيست ؟ كه اين استيضاح تا آخر آيه هفتم ادامه دارد.
در اينجا براى اينكه مراد از اين آيات روشن شود ناگزيريم قبلااصول و ثنيت را در نظر داشته باشيم و ببينيم وثنيت اصولا درباره مساءله ربوبيت چهمى گويند. هر چند كه در خلال بحث هاى گذشته اين كتاب مكرر به اين معنا اشاره رفت ،ولى اينجا نيز بدان اشاره اى مى شود.
اشاره به معتقدات بت پرستان درباره خداى سبحان و ارباب و آلهه  
وثنيت - مانند اديان توحيد - وجود تمامى موجودات را منتهى به پديد آورنده اى واحد مىداند و كسى را با او در وجوب وجود شريك ندانسته ، وجود او را بزرگتر از آن مى داندكه به احدى تحديد شود، و عظيم تر از آن مى داند كه فهم و درك بشر بدان احاطهيابد و به همين جهت او را بزرگتر و بشر را كوچكتر از آن مى داند كه عبادت خود رامتوجه او سازند، پس جايز نيست او را عبادت كنند، چون عبادت نوعى توجه به سوى معبوداست و توجه هم نوعى ادراك .
و به همين دليل از پرستش خدا و تقرب به درگاه اوعدول نموده ، به اشياى ديگرى تقرب جستند، اشيايى از مخلوقات خدا كه وجودات شريفنورى و يا نارى دارند و خود از نزديكان درگاه خدا و فانى در او هستند، مانند ملائكه و جن، و قديسين از بشر كه از لوث و آلايش هاى مادى دور بوده و فانى در لاهوتند و بهوسيله همان لاهوت باقى اند كه يك طبقه از آنان پادشاهان بزرگ و يا بعضى ازايشانند، كه البته قدماى وثنيت ، اين طبقه اخير را معبود مى دانستند كه يكى از ايشانفرعون زمان موسى بوده است .
و كوتاه سخن اينكه : وثنيت به منظور پرستش نامبردگان ، براى هر يك بتى ساختهبودند تا آن بتها را بپرستند و معبودهاى نامبرده درازاى عبادتى كه مى شوند، صاحبانعبادت را به درگاه خدا نزديك نموده ، برايشان شفاعت كنند، شفاعت در اينكه خيراتى راكه از آن درگاه مى گيرند بسوى ايشان سرازير كنند و براى جلب اين خيرات ملائكه رامى پرستيدند و يا آنكه شرورى كه از ايشان صادر مى شود به سوى صاحبان عبادتنفرستند و به اين منظور جن را (كه به زعم ايشان موجوداتى شرور بودند) مىپرستيدند، آرى به زعم وثنيت كارها و تدبير
امور عالم هر قسمتش واگذار به يك طبقه از معبودها بود، مثلا حب و بغض ،و صلح و جنگ ، وآسايش و امثال اينها هر يك به يك طبقه واگذار شده بود، بعضى ها هم معتقد بودندتدبير نواحى مختلف عالم هر قسمت به يك طبقه از معبودين واگذار شده ، مثلا آسمان بهدست يكى ، و زمين به دست ديگرى ، و انسان به دست يكى ، و ساير انواع موجودات بهدست ديگرى واگذار شده است ، در نتيجه براى وثنى مسلكان يك رب مطرح نبوده ، بلكهارباب متعدد و آلهه بسيارى قائل بودند كه هر يك عالمى را كه به او واگذار بودتدبير مى كرد، الهى مدبر امور زمين و الهى ديگر مدبر امور آسمان و الهى مدبر امورجايى ديگر بود و همه اين آلهه ، يعنى ملائكه و جن و قديسين از بشر، خود نيز الهىدارند كه او را مى پرستند و او خداى سبحان است كه اله الالهه و رب الارباب است .
بيان علت اينكه فرعون گفت : (رب العالمين چيست ؟)  
حال كه اين معنا روشن شد معلوم شد كه در برابر يك وثنى ، كلمه رب العالمين كلامىبى معناست و با اصول مذهب آنان هيچ معنايى ندارد، چون اگر مقصود از اين كلمه يكى ازمقدسات مذكور باشد كه هيچ يك از آنها رب العالمين نيست ، بلكه رب عالم خودش ‍ مىباشد كه مسؤ ول تدبير و مباشر در تصرف همان عالم است ، مانند عالم آسمان و عالمزمين و امثال آن ، و اگر منظور از اين كلمه خداى سبحان باشد كه باز او رب العالمين نيستو اصلا با عالميان سر و كارى ندارد، زيرا گفتيم امور عالميان به زعم فرعونيانواگذار به ديگران شده است و خداى سبحان رب آنان و به عبارت ديگر رب الارباب وتنها اله عالم الهه است و اگر غير اين دو طايفه منظور باشد، يعنى كسى منظور باشدكه نه رب واجب الوجود باشد و نه ارباب ممكن الوجود، كه چنين ربى مصداق خارجى ومعقول ندارد.
پس در جمله (قال فرعون و ما رب العالمين ) فرعون از موسى (عليه السلام ) از حقيقترب العالمين مى پرسد، چون فرعون وثنى مذهب بود و خود بت مى پرستيد و مع ذلكادعاى الوهيت هم داشت . اما اينكه بت مى پرستيد، براى اينكه در سوره اعراف درباره اشفرموده : (يذرك و آلهتك )، پس معلوم مى شود آلهه داشته و اما ادعاى الوهيتش از همانآيه و آيه (فقال انا ربكم الاعلى ) استفاده مى شود.
و در اعتقاد وثنى ها منافاتى ميان رب و مربوب بودن يك نفر نيست و ممكن است شخصواحدى مانند فرعون ، مثلا از يك سو خودش رب ساير مردم باشد و از سوى ديگر
مربوب ربى ديگر بوده باشد، چون ربوبيت در نظر آنان به معناىاستقلال در تدبير ناحيه اى از عالم است و با امكان و مربوبيت هيچ منافات ندارد، بلكهاصولا همه رب هاى وثنى ها مربوب ربى ديگرند، كه او خداى سبحان است ، كه ربالارباب است و ديگر هيچ الهى مافوق او نيست ، او الهى ندارد.
و در اعتقاد وثنيت ، پادشاهى عبارت است از ظهور و جلوه اى از لاهوت در نفس بعضى ازافراد بشر يعنى پادشاه ، كه آن ظهور عبارت است از تسلط بر مردم و نفوذ حكم ، و بههمين جهت پادشاهان را مى پرستى دند، همانطور كه ارباب بتها را مى پرستيدند و نيزرؤ ساى خانواده ها را در خانه مى پرستيدند و فرعون يكى از همين وثنى ها بود، كهآلهه اى مى پرستيد و چون خودش پادشاه قبطيان بود، قومش او را مانند ساير آلهه مىپرستيدند.
و اين فرعون با چنين وصفى وقتى از موسى و هارون شنيد كه مى گويند: (انارسول رب العالمين ) تعجب كرد، چون معناى معقولى براى گفتار آنان به نظرشنرسيد، زيرا اگر منظورشان از رب عالميان خداى واجب الوجود است كه او رب عالمياننيست بلكه تنها رب يك عالم است آن هم عالم ارباب ، نه رب همه عالميان و اگرمنظورشان بعضى از ممكنات شريف و قابل پرستش است ، مانند بعضى از ملائكه و غيرايشان آن نيز رب يك عالم از عوالم خلقت است ، نه رب همه عالميان ، پس معناى ربالعالمين چيست ؟ و به همين جهت پرسيد: (رب العالمين چيست ؟)
و از آن حقيقت كه موصوف به صفت رب العالمين است پرسش نمود. خلاصه : منظورش ازسؤ ال اين است ، نه اينكه بخواهد از حقيقت خداى سبحان بپرسد، چون فرعون به خاطراينكه وثنى مذهب بود، معتقد به خداى تعالى و مؤ من به او بود، چيزى كه هست مانند سايروثنى ها معتقد بود كه هيچ راهى به درك و فهم حقيقت خدا نيست ، پس ديگر معنا ندارد او ازوجود خدا پرسش كند، با اينكه وجود خدا اساس مذهب ايشانست ، و اگر ساير آلهه را هم مىپرستند، براى خاطر او مى پرستند كه شرحش ‍ گذشت .
تقرير و توضيح جواب موسى عليه السّلامبهسوال فرعون (قال رب السموات و الارض و ما بينهما...)
و جمله (قال رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين ) پاسخ موسى (عليهالسلام ) از سؤ ال اوست كه پرسيد (رب العالمين چيست ؟) و جمله ، خبرى است ازمبتدايى كه حذف شده و حاصل معنايش - بطورى كه از سياق مطابقت بين سؤال و جواب بر مى آيد - اين است كه : رب العالمين همان رب آسمان ها و زمين و آنچه بينآن دو است مى باشد كه تدبير موجود در آنها به خاطر اينكه تدبيرى استمتصل و واحد و مربوط به هم ، دلالت مى كند بر اينكه مدبر و ربش نيز واحد است و اينهمان عقيده اى است كه اهل يقين و
آنهايى كه غير اعتقادات يقينى و حاصل از برهان و وجدان را نمى پذيرند بدان معتقدند. وبه تعبير ديگر، مراد من از (عالمين )، آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو است ، كه باتدبير واحدى كه در آنها است دلالت مى كنند بر اينكه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از(رب العالمين )، همان رب واحدى است كه تدبير واحد عالم بر او دلالت دارد و ايندلالت يقينى است ، كه وجدان اهل يقين آن را درك مى كند،اهل يقينى كه جز با برهان و وجدان سر و كارى ندارند.
حال اگر بگويى فرعون از موسى جز اين را نخواست كه رب العالمين را برايش معرفىكند كه حقيقت او چيست - چون در نظر او اين كلمه معناى معقولى نداشت - پس او تنها مىخواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى (عليه السلام ) درپاسخش بفرمايد: (ان كنتم موقنين - اگر اهل يقين باشيد؟) چون يقين علم تصديقى است، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنكه ) موسى (عليه السلام ) در پاسخخود، تصور رب العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.
علاوه بر اين آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اينكه لفظ عالمين رابرداشته ((سماوات و الارض و ما بينهما)) را به جايش نهاد و به جاى رب العالمينكه فرعون نفهميده بود، گفت : (رب السموات والارض و ما بينهما) و خلاصه لفظ(عالمين ) را كه جمع بود تفسير كرد به اسماى مفردات آن جمع -مثل اينكه ما كلمه رجال را تفسير كنيم به زيد و عمرو و بكر - و چنين تفسيرى هيچ فايدهاى به شنونده نمى دهد و شنونده به جز همان تصورى كه از شنيدن لفظرجال داشت ، تصور ديگرى برايش دست نمى دهد و يقينى برايشحاصل نمى شود.
در جواب مى گوييم : اينكه فرعون از موسى (عليه السلام ) خواست كه برايش كلمه(رب العالمين ) را تصوير كند مسلم است و هيچ شكى در آن نيست ، و ليكن موسى (عليهالسلام ) به جاى اينكه در پاسخ همان لفظ رب العالمين را بياورد، لفظ (سماوات والارض ‍ و ما بينهما) را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالم به بعضى ديگر واتصال آنها دلالت كند، اتصالى كه از وحدت تدبير واقع در آنها و نظام جارى در آنهاخبر دهد، آنگاه كلام خود را مقيد كرد به اينكه : (اگراهل يقين باشيد)، تا دلالت كند بر اينكه اهل يقين ، از همين وحدت تدبير به وجود مدبرىواحد براى همه عالم ، يقين پيدا مى كنند.
پس گويا فرعون گفته است : مقصودت از رب العالمين چيست ؟ و او در پاسخ گفته : هماناست كه مقصود اهل يقين است ، كه از راه ارتباطى كه در تدبير عوالم سماوات و ارض
و آنچه بين آن دو است استدلال مى كنند بر اينكه همه اين عوالم يك مدبر و يك رب دارند،كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون قائل به وجود ربى واحد براى عالميان بودهاند، ناچار از كلمه (رب العالمين ) تصورى در ذهنشان مى آيد، چون معنا ندارد بدونتصور چيزى ، تصديق به آن كنند.
و به عبارت خلاصه تر اينكه : رب العالمين كسى است كهاهل يقين ، وقتى به آسمانها و زمين و ما بين آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آنها مى بينندبه وى و به ربوبيتش نسبت به همه آنها يقين پيدا مى كنند.
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصورقبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اينكه خداى تعالى بهوجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است هر چند كه به حقيقت و كنهشقابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت .
دو نكته در ارتباط با پاسخ موس عليه السّلام به فرعون و بيان فسادگفتاربعضى مفسرين در اين زمينه
پس با آنچه گفته شد دو نكته به خوبى روشن گرديد:
اول اينكه : موسى (عليه السلام ) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد بهچيزى حواله داد كه اهل يقين مى توانند تصورش كنند، چون به وجودش يقين دارند(وخلاصه فرمود اگر مى خواهى رب العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست ، بايداهل يقين شوى ).
دوم اينكه : آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى بود بر توحيدربوبيت ، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود، چون درقبال وثنى ها بايد همين مساءله توحيد ربوبيت اثبات شود، زيرا وثنى ها - همانطوركه مكرر گفته شد - قائل به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريكقائل شده اند .
با اين بيان ، فساد گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: از آنجايى كهعلم به حقيقت ذات خدا ممتنع و محال بوده ، موسى (عليه السلام ) از تعريف حقيقت ربالعالمين عدول كرده ، متعرض تعريف او به صفاتش شده است و گفته رب العالمين همانرب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است و با جمله (ان كنتم موقنين ) اشاره كرد به اينكهسراپاى عالم ، با حدوث خود دلالت مى كند بر اينكه داراى محدث و پديد آورنده است ، وپديد آورنده اش ذاتى است واحد و واجب الوجود كه هيچ چيز در وجوب وجود شريك او نيست .
وجه فساد اين گفتار همان است كه گفتيم وثنيت همه اين حرفها راقبول دارند، يعنى
به وجود خداى تعالى و به محال بودن درك حقيقت ذات او، و به اينكه پديد آورنده عالم ،ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شريك او نيستقائل هستند و آلهه اى را كه خيال كرده است هر يك مدبر يك ناحيه از عالمند همه را مخلوقخدا مى دانند - كه بيانش گذشت - بنابراين ، گفتار مذكور در تقرير آيه ، گفتارىاست كه هيچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه عليه وثنى ها ندارد.
(قال لمن حوله الا تستمعون ) - يعنى آيا گوش نمى دهيد به اين موسى كه چه مىگويد؟ و اين استفهام براى تعجب است ، و من ظورش اين است كه حاضران نيز خوب گوشبدهند و مانند او تعجب كنند، كه ادعاى رسالت از طرف رب العالمين مى كند و چون مىپرسم رب العالمين چيست دوباره همان سخن اولش را اعاده مى كند و چيزى علاوه بر آن نمىگويد.
و اين عكس العملى كه فرعون بروز داد، نقشه اى بود كه بر روى حق پرده بپوشاندچون از كلام موسى (عليه السلام ) حق برايش ‍ روشن شده بود، زيرا موسى گفت تمامىعالم دلالت دارد بر يك تدبير، كه اهل يقين آن را مشاهده مى كنند و اين وحدت تدبير،دلالت دارد بر اينكه رب و مدبرى واحد دارد، و اين رب واحد، همان رب العالمين است كهدرباره او از من سؤ ال كردى ، ولى فرعون گفتار موسى را اين طور تفسير كرد كه وىمى گويد: ما رسول رب العالمينيم ، و چون از او مى پرسم رب العالمين چيست ؟ جوابم مىدهد كه او رب العالمين است .
از آنچه گذشت روشن گرديد اينكه بعضى از مفسرين در تفسير جمله (اذ تسمعون )گفته اند كه مرادش اين بوده كه : من از ذات رب العالمين مى پرسم و او از صفاتش خبرمى دهد تفسير صحيحى نيست ، براى اينكه سؤال فرعون از ذات ، ذات از حيث صفت بود، كه بيانش گذشت ، تازه موسى (عليه السلام )در پاسخ ، ذات را به وصف هم تفسير نكرد، بلكه عبارت رب العالمين را عوض كرده بهجايش (رب السموات و الارض ) آورده ، خلاصه ، در عبارت دومى ، سماوات و ارض رابه جاى عالمين در عبارت اول آورد و گويا اشاره كرد به اين كه فرعون معناى كلمهعالمين را نمى فهمد.
جواب دوم موسى عليه السّلام به فرعون بهسؤال فرعون از حقيقت رب العالمين : (قال ربكم و رب آبائكم الاولين )
(قال ربكم و رب آبائكم الاولين ) - اين جمله ، پاسخ دوم موسى (عليه السلام ) ازپرسش فرعون است ، وقتى موسى ديد فرعون دارد مغلطه مى كند و امر را بر حاضرينمجلس
مشتبه مى سازد لذا با اينكه كلمه عالمين را به تمامى عالم از آسمانها و زمين و ما بين آندو - كه انسانها جزو آن است - تفسير كرده بود، مع ذلك براى اينكه نقشه فرعون راخنثى كرده باشد، صريح تر جواب داد و گفت : رب العالمين همان رب شما و رب پدرانگذشته شما است .
خوب ، خواهى گفت : عالم انسانى كه چندين عالم نيست ، بلكه يك عالم است با اينحال چطور آن جناب كلمه عالمين را در پاسخ دومش به عالم انسانها تفسير كرد؟ در جوابمى گوييم : كلمه عالم به معناى جماعتى از مردم و يا موجوداتى ديگر است ، پس عالمهاىانسان عبارت مى شود از جماعتهاى انسان ، از جماعت حاضر در جلسه ، و جماعت گذشتهايشان كه فرمود: پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما.
توضيح بيشتر اين محاوره اينكه فرعون نمى خواست از حريم ارباب دفاع كند، بلكه درحقيقت مى خواست از ربوبيت خود دفاع كند و اين حيله را به كار برد كه تعلق ربوبيت خدانسبت به خود را باطل كند و بگويد اصلا دامنه ربوبيت خدا مرا نمى گيرد، ولى اين معنارا اينطور بيان كرد كه : ربوبيت خدا به عالميان تعلق نمى گيرد و گرنه ربوبيتهمه رب ها باطل مى شود، كه يكى از آنها منم ، هر چند فرعون خود را بزرگترين رب هامى دانست ، كه خداى تعالى از وى حكايت فرموده كه گفت : (انا ربكم الاعلى ) و نيزحكايت فرموده (قال فرعون يا ايها الملا ما علمت لكم من اله غيرى ).
پس گويا به موسى گفته است : اگر مقصودت از رب العالمين ، خداى تعالى است ، كهاو رب العالمين نيست ، بلكه رب ارباب است و بس ، و اگر مقصودت الهى ديگر است كهآن هم باطل است ، زيرا هيچ الهى رب العالمين نيست بلكه هر الهى رب العالم خودش ‍ است، پس ديگر رب العالمين چه معنايى دارد؟ و موسى (عليه السلام ) در پاسخ جوابى دادهكه حاصلش اين مى شود كه در عالم هستى جز يك رب وجود ندارد، در نتيجه رب العالمينرب شما هم هست و او مرا نزد شما فرستاده .
و حاصل مغلطه فرعون اين است كه موسى جوابى به من نداد، تنها عبارت رب العالمين راعوض كرد، لذا موسى براى بار دوم به طور صريح فرمود: رب العالمين همان رب عالمانسانيت عصر حاضر و عالم انسانيت عصرهاى گذشته است و با اين بيان حيله و نقشهفرعون خنثى شد.
فرعون به موسى عليه السّلام بر چسپ ديوانگى مى زند  
(قال ان رسولكم الذى ارسل اليكم لمجنون ) - اين جمله ، حكايت كلام دوم فرعون است، كه از در هوچى گرى و مسخره ، رسالت او را به حاضرين نسبت داد و گفت رسولى كهنزد شما فرستاده شده ، چون خواست بگويد شان مناجل است از اينكه رسولى نزد من فرستاده شود، در نهايت هم به او نسبت ديوانگى داد، كهچرا گفت : پروردگار شما و پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما...
و اگر اين گفتار وى را تشريح كنيم چنين مى شود كه گويا خواسته است بگويد: اينمرد ديوانه است ، براى اينكه سخنانش آشفته است و حكايت مى كند از اينكه نيروى تعقلشپريشان و آشفته شده ، براى اينكه مى گويد: منرسول رب العالمينم و چون مى پرسم رب العالمين چيست ؟ دوباره همان رب العالمين را باعبارتى ديگر تكرار مى كند و وقتى از سخن او تعجب مى كنم ، دوباره گفتار خود راتفسير كرده مى گويد: رب شما و پدران گذشته شما.(قال رب المشرق و المغرب و ما بينهما ان كنتم تعقلون ) - از ظاهر سياق بر مى آيدكه مراد از مشرق آن طرفى است كه آفتاب و ساير ستارگان آسمان ، طلوع مى كنند و مراداز مغرب آن جهتى است كه بر حسب حس ظاهرى ما، در آن طرف غروب مى كنند، و مراد از مابين آن دو، ما بين مشرق و مغرب است كه شامل همه عالم محسوس شده ، درنتيجه عبارتاخراى همان عبارت قبلى مى شود، كه فرمود: (رب السموات و الارض و ما بينهما). پساين جواب ، اعاده همان جواب اول است ، و همان غرض را كه عبارت بود ازاتصال تدبير و اتحاد آن ، دنبال مى كند، البته به بيانى ديگر و آن اين است كه : هرطلوعى وقتى طلوع است كه غروبى هم در مقابلش باشد و وقتى هر طلوعى غروبى داشت ،ناگزير هر مشرق و مغربى وقتى متصور است كه وسطى هم بين آن دو باشد، همچنان كهدر پاسخ اول ، وقتى آسمان قابل تصور است كه زمينى در مقابلش باشد و وقتى آسمانو زمينى ، متصور است كه واسطه اى هم بين آن دو باشد و وقتى مشرقى به مغربىمرتبط مى شود و هر دوى آنها به وسطى مرتبط مى گردند كه تنها يك تدبير در آنهابه كار رود. و خلاصه ، اين قسم از ارتباط و اتحاد غير از يك تدبير نمى پذيرد ،همچنان كه در عالم انسانيت نيز هر امت موجودى ارتباط وجودى به امتهاى گذشته دارد،ارتباط پدر، فرزندى ، و همه انسانهاى گذشته و حاضر يك نوعند و چون نوع يكى است، تدبير در آن نيز يكى است ، پس مدبر هم يكى است .
در آخر جواب اول كه گفت : (اگر اهل يقين باشيد)، و در آخر جواب مورد بحث كه فرموده: (اگر تعقل كنيد)، خواسته است جواب عبارت فرعون را بدهد كه از باب استهزاء واهانت به حاضر ين رو كرد كه : (هيچ مى شنويد اين مرد چه مى گويد؟) و در آخر هم اورا
ديوانه معرفى كرد، به اين بيان كه با جمله (اگر نيروىتعقل مى داشتيد) اشاره كرد به اينكه تو و حاضرين در مجلست از نعمتتعقل محروميد و درك و فهم نداريد، و گرنه ، اگر فهم مى داشتيد پاسخاول مرا مى فهميديد و مى فهميديد كه پاسخ من تكرار بدون فايده نبود و براى پىبردنتان به توحيد پروردگار كافى بود و متوجه مى شديد به اينكه آن كس كه قائمبه تدبير همه عالميان از آسمانها و زمين و ما بين آن دو است ، مدبر واحدى است و غير اومدبر و ربى ديگر نيست .
پس از آنچه گذشت روشن شد كه آيه شريفه ، يعنى آيه (رب المشرق ...) بيانديگرى است بر همان پاسخ اولى كه فرمود: (رب السموات و الارض و ما بينهما)، وبرهانى است بر وحدت مدبر از راه وحدت تدبير، كه در آن رب العالمين را تعريف كردهبه اينكه رب العالمين آن مدبر واحدى است كه تدبير واحد تمامى عوالم بر وجودشدلالت مى كند،چيزى كه هست بيان در آيه مورد بحث ، روشنتر است ، چونمشتمل بر معناى طلوع و غروب است ، و تدبير آن دو براى همه روشن است . مفسرين گفتهاند: برهانهايى كه در اين آيات آمده برهان بر وحدانيت ذات واجب الوجود بالذات ، وشريك نداشتن در وجوب وجود است ، كه بطلانش گذشت و گفتيم چنين برهانى درمقابل كسى اقامه مى شود كه وحدت ذات واجب الوجود بالذات را منكر باشد و وثنى ها منكراين معنا نبودند.
فرعون موسى عليه السّلام را به زندان تهديد مى كند  
(قال لئن اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين ) - در اين آيه فرعون موسى راتهديد مى كند كه اگر بار ديگر از ربوبيت رب العالمين و رسالت خودش از طرف اوسخن به ميان آورد، او را به زندان خواهد انداخت ، و اين داب و روش همه جاهلان است ، كهوقتى حرف حسابى نداشته باشند، متوسل به زور شده ، تهديد مى كنند و وعيد مى دهند.
و اينكه فرعون گفت : اگر الهى غير از من بگيرى چنين و چنان مى كنم ، منظورش ازگرفتن الهى غير از او، قائل شدن به ربوبيت رب العالمين است كه موسى فرعون رابه سوى آن مى خواند، و اگر خود آن را نگفت و كنايه آورد، براى اين بود كه حتى زبانخود را به گفتن آن نگرداند و اسم رب العالمين را به زبان نياورد و اگر نامى از سايرآلهه نياورد، براى اين بود كه خود را بزرگترين آلهه مى دانست و عار داشت كه نامى ازآنها ببرد و گويا مجازات هر كس كه منكر الوهيت او مى شد زندان بوده كه گفته تو را اززندانيان قرار مى دهم .
و ظاهرا الف و لام در المسجونين براى عهد است و جمله چنين معنا مى دهد كه : اگر بر اينسخنت پافشارى كنى ، تو را در زمره همان كسانى قرار مى دهم كه مى دانى در زندان منچه
حال و روزى دارند و چه شكنجه ها كه مى بينند، و چون مى خواست ، به اين نكات اشارهكند، گفت : (من المسجونين ) و نگفت (لاسجننك ) با اينكه تعبير دوم مختصرتر بود.
موسى عليه السّلام با پيشنهاد اظهار معجزه مى كند 


قال او لو جئتك بشى ء مبين



گوينده اين جمله موسى (عليه السلام ) است و مراد از شى ء مبين چيزى است كه ادعاى او راروشن كند و آن عبارت است از آيت رسالت ، كه بر صحت ادعاى رسالتش دلالت كند، نهصحت معارف الهى كه رسالتش براى آن است ، ازقبيل توحيد و معاد و متعلقات آن ، براى اينكه بيانگر آن معارف ، حجت و برهان است وسيره انبياء در دعوتشان بر همين روش جريان داشته ، كه در جلداول اين كتاب گفتارى پيرامون آن گذشت .
و معناى جمله مورد بحث اين است كه موسى گفت : مرا از زندانيان مى كنى هر چند كه منچيزى ارائه دهم كه راستگويى و صدق ادعاى رسالتم را روشن سازد؟


قال فات به ان كنت من الصادقين



گوينده اين سخن فرعون است و سخن خود را متفرع بر سؤال موسى كرد، كه از سوالش برمى آمد نزد او چيزى است كه روشنگر ادعاى او است و بههمين جهت فرعون دستور خود را مقيد كرد به جمله (اگر راست مى گويى ) و حاصلشاين است كه پس حالا كه ادعا مى كنى چيزى بيانگر صدق ادعاى تو است ، آن را بياوراگر راست مى گويى .
معجزه عصى و يد بيضاء را نشان مى دهد و فرعون او را متهم به توطئه مىكند


فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين



اين دو آيت ، دو معجزه است كه خداى تعالى در شب طور به موسى داد و كلمه (ثعبان )به معناى مار بسيار بزرگ است و اينكه فرمود: (ثعبان مبين ) منظور اين است كه در ماربودنش احدى شك نمى كرد و مراد از (كندن دست ) برون آوردن دست از گريبان است ،بعد از فرو كردن دست در آن همچنان كه در سورهنمل ، آيه 12 و در سوره قصص ، آيه 32 به آن تصريح كرده است .


قال للملا حوله ان هذا لساحر عليم يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره فما ذاتاءمرون



گوينده اين سخن نيز فرعون است ، كه خودش دستور داد بياور آنچه را كه مى گويىبيانگر صدق ادعاى تو است ، چيزى كه هست او به اين اميد گفت بياور، كه موسى (عليهالسلام ) چيزى بياورد كه براى او سوژه بهترى باشد، ولى وقتى آن دو معجزه را آورد وفرعون ديد هيچ چاره اى ندارد، ناچار متوسل به تهمت شد، و آن جناب را ساحرى داناخواند.
و لذا دنباله تهمتش اضافه كرد كه او مى خواهد با سحر خودش شما را از سرزمينتان
بيرون كند، و با اين جمله خواست مردم را عليه او بشوراند و تحريكشان كند تا با وىهمدست شده ، او را به هر وسيله اى كه ممكن است از خود دفع كنند.
(فما ذا تاءمرون ) - شايد مراد از امر كه گفت پس چه امرى مى دهيد اظهار نظر و راىباشد و از اين جهت اظهار نظر را امر خواند كه بالاخره وقتى اشخاص مى خواهند نظريهبدهند به لفظ امر(چنين و چنان كن ) مى دهند. بنابراين ، معناى جمله مورد بحث اين مى شودكه : پس چه نظريه اى مى دهيد و من با اين شخص چه معامله اى بكنم ، بگوييد تا انجامدهم . خواهى گفت چه اجبارى هست كه لفظ امر را به معناى اظهار نظر بگيريم ، جوابشاين است كه فرعون خود را بزرگترين پروردگار قبطيان ، و آنان را بندگان خود مىدانست و با اين حال مناسب نيست كه امر مذكور را به معناى فرمان بگيريم .
مؤ يد اين معنا اين است كه خداى تعالى در جاى ديگر از كلام مجيدش عين اين حرف را ازحاضرين در مجلس فرعون حكايت كرده و فرموده :(قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم يريد ان يخرجكم من ارضكم فما ذاتاءمرون ) و از ظاهر آن بر مى آيد كه مراد از امر ايشان ، اين است كه به فرعونبگويند چنين و چنان كن .
بعضى از مفسرين گفته اند نيرو و قدرت معجزه موسى ، او را مبهوت و دهشت زده كرد، بهطورى كه تعجب قبلى اش از رسالت موسى و نيز تكبر خود را فراموش كرده ، آنچنانبيچاره و درمانده شد كه نفهميد چه بگويد و چگونه بگويد؟
پيشنهاد بزرگان قوم به فرعون در برابر ارائه معجزات موسى عليه السّلام


قالوا ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرين ياتوكبكل سحار عليم



گويندگان اين سخن ، همان بزرگان قبطى بودند، كه در مجلس فرعون حضور داشتند وكلمه (ارجه ) - به سكون (ها) بنا به قرائت معروف - به معناى تاءخير و ازماده ارجاء است و منظورشان اين بوده كه موسى و برادرش را مهلت بده و درباره آنان بهسياست و شكنجه ، عجله و شتاب مكن و بفرست ساحران را جمع كنند تا با سحر خود، عليهسحر موسى معارضه نمايند.
كلمه (ارجه ) به كسر (ها) و (ارجئه ) با همزه و ضم (ها) قرائت شده و ايندو قرائت از قرائت معروف فصيح ترند، ولى بهرحال يك معنا مى دهند.
كلمه (مدائن ) جمع مدينه به معناى شهر است و كلمه (حاشر) از حشر، يعنى كوچدادن به مكانى ديگر به زور و قهر است .
معناى آيه اين است كه بزرگان قوم به فرعون گفتند: عده اى از نظاميان و از گاردمخصوص خود را بفرست به شهرستانها كه هر چه ساحر حاذق هست جمع نموده برايتبياورند، تا به وسيله آنان با موسى معارضه كنى .و اگر تعبير كردند به سحار، نهبه ساحر، براى اين بود كه به موسى گوشه اى زده باشند كه در شهرستانهاساحرانى هست كه از وى داناتر به فنون سحر هستند، و بيشتر كار كرده اند.


فجمع السحرة لميقات يوم معلوم



منظور از اين روز معلوم ، همان روز زينت است ، كه موسى و فرعون بر سر آن اتفاق نموده، آن روز را براى مسابقه در سحر، معين كردند، كه در سوره طه به طورمفصل آمده و در اينجا ايجاز و اختصار به كار رفته است .


و قيل للناس هل انتم مجتمعون لعلنا نتبع السحرة ان كانوا هم الغالبين



استفهام در اينجا براى تحريك مردم و تشويق به جمع شدن در آن روز است . زمخشرى دركشاف درباره اين آيه گفتارى دارد كه حاصلش اين است كه : مراد از (اتباع و پيروىساحران ) پيروى از دين ايشان است ، چون ساحران به طورى كه از سياق آيات بعدىبر مى آيد علنى فرعون را مى پرستيدند، و مرادشان اين بوده كه موسى را پيروىنكنند، نه اينكه علاقه مند به پيروى ساحران بوده باشند، چيزى كه هست صريحا نگفتندپيروى موسى را نكنيد، بلكه به طور كنايه گفتند شايد ساحران را پيروى كنيد، تابه اين وسيله ساحران را در اهتمام و جديت در بردن مسابقه تشويق كرده باشند.


فلما جاء السحرة قالوا لفرعون ائن لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبينقال نعم و انكم اذالمن المقربين



پرسش ساحران از اينكه آيا پاداشى هم داريم ، در معناى طلب مزد است و اگر گفتند:(ان كنا) و نگفتند: (اذا كنا نحن الغالبين )، براى اين بود كه به فرعونقول قطعى بر غلبه ندهند، همچنان كه در كلام بعديشان گفتند: (بعزة فرعون انالنحن الغالبون - به عزت فرعون سوگند كه ما به طور قطع غلبه خواهيم كرد)،ولى در اينجا قول قطعى ندادند، تا فرعون را درحال دو دلى و شك بيفكنند، تا در دادن اجر حريص تر شود.
و اتفاقا هم مؤ ثر واقع شد، چون هم مزد برايشان قرار داد و هم اينكه وعده داد از مقربينخود قرارشان دهد.


قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون فالقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون انالنحن الغالبون . فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يافكون



كلمه (حبال ) جمع حبل است كه به معناى طناب است و كلمه (عصى ) جمع عصا است و(تلقف ) از مصدر (لقف ) است كه به معناى بلعيدن به سرعت است و يافكون ازافك است كه به معناى برگرداندن هر چيزى است از وجهه اصلى اش ، و نشاندادن آن برخلاف آنچه كه هست و اگر سحر را افك خواند، به همين جهت است كه سحر هر چيزى را ازصورت واقعى اش ‍ برمى گرداند و صورتى خيالى به آن مى دهد، و چون معناى آياتروشن است مى گذريم .


فالقى السحرة ساجدين قالوا آمنا برب العالمين رب موسى و هرون



مى خواهد بفرمايد: همينكه ساحران از موسى معجزات روشنش را ديدند آنچه را كه ديدند،آن قدر دهشت زده و مبهوت شدند ، كه نتوانستند خود را حفظ كنند بى اختيار به سجدهافتادند و خداى سبحان را سجده كردند و اگر نفرمود سجده كردند بلكه فرمود: به خاكافتادند براى همين است كه از بى اختيارى آنان خبر دهد، و بفهماند طورى سجده كردند كهگويى ديگران ايشان را (مانند يك موجود بى جان ) به زمين ريختند.
در جمله (آمنا برب العالمين )، مقصود از ايمان ، ايمان توحيد است ، همچنان كه قبلا همگفتيم كه اعتراف به رب العالمين بودن خدا، جز با توحيد و انكار الوهيت آلهه تمام نمىشود.
و در جمله (رب موسى و هرون ) علاوه بر اقرار به توحيد، اعتراف به رسالت موسىو هارون نيز كرده اند.
واكنش فرعون در مقابل ايمان آوردن ساحران  


قال آمنتم له قبل ان اذن لكم انه لكبيركم الذى علمكم السحر فلسوف تعلمون



گوينده اين سخن فرعون است ، و مرادش از اينكه گفت : (آمنتم لهقبل ان آذن لكم ) اين است كه چرا بدون اجازه من به وى ايمان آورديد، و كلمه(قبل ) در اينجا معناى خود را نمى دهد، همچنان كه در آيه (لنفد البحرقبل ان تنفد كلمات ربى ) نداده .
زيرا اگر كلمه قبل را به معناى خودش بگيريم ، آن وقت مفاد آيه اين مى شود كه
ترجمه الميزان ج : 15 ص : 385
ممكن بود فرعون به ساحران اجازه دهد كه به موسى ايمان بياورند و انتظارش مى رفت، ولى آنان قبل از اجازه فرعون ايمان آورند،(و نيز در آيه اى كهمثل زديم معنا اين مى شود كه كلمات پروردگارم نيز ممكن است تمام شود، ولى آب درياقبل از آن تمام مى شد)، بعضى ديگر از مفسرين نيز كلمهقبل را به معناى (بدون ) گرفته اند.
فرعون در جمله (انه لكبيركم الذى علمكم السحر)، بهتان ديگرى به مو سى (عليهالسلام ) زده ، تا دلها را و مخصوصا بزرگان قوم را از او برگرداند.
و در جمله (فلسوف تعلمون ) ايشان را به طور مبهم تهديد نموده مى گويد: بهزودى خواهيد فهميد و بيان نكرده كه به چه عذابى شكنجه تان مى دهم تا دلالت كند براينكه احتياجى نيست كه من نام آن را ببرم ، خودتان به زودى خواهيد فهميد.
(لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين ) - (قطع از خلاف ) به اينمعنا است كه دست راست و پاى چپ كسى را قطع كنند - و يا به عكس و تصليب به معناىبه دار آويختن مجرم است و نظير اين آيه در دو سوره اعراف و طه گذشت .


قالوا لا ضير انا الى ربّنا منقلبون



كلمه (ضير) به معناى ضرر است (يعنى اينكه تو ما را به دار بياويزى ضررىندارد) و جمله (انا الى ربّنا منقلبون ) همان گفتار (لا ضير) راتعليل مى كند كه چرا ضرر ندارد، براى اينكه ما درمقابل اين عذابى كه ما را بدان تهديد مى كنى صبر مى كنيم و به سوى پروردگار خودباز مى گرديم ، كه عالى ترين بازگشتها است .


انا نطمع ان يغفر لنا ربنا خطايانا ان كنااول المؤ منين



اين جمله ، تعليل آن مطلبى است كه از كلام سابقشان استفاده مى شد و آن اين است كه مانه تنها از مرگ و كشته شدن باك نداريم ، بلكه مشتاق آن نيز هستيم تا پروردگار خودرا ديدار كنيم ، چرا كه با مردن و كشته شدن به سوى پروردگار خود بر مى گرديم واز اين برگشتن هم خوفى نداريم ، براى اينكه ما اميدواريم پروردگارمان خطاهاى ما رابيامرزد و براى اينكه ما اولين كسى هستيم كه به موسى و هارون ، فرستادگانپروردگارمان ايمان آورديم .
و اين تعليل تعليلى است صحيح ، براى اينكه فتح باب در هر امر خيرى اثرى ازخيرات دارد كه هيچ عقل سالمى در آن شك نمى كند، پس اگر خداى سبحان بنا داشته باشد
مؤ منى را به علت اينكه به رحمت و مغفرت او ايمان دارد بيامرزد، قطعا رحمت و مغفرت اواولين كسى را كه فتح باب ايمان كرده و راه را براى ديگران هموار ساخته وا نمىگذارد.
قسمت ديگر داستان موسى عليه السّلام : كوچ شبانهبنىاسرائيل از مصر و غرق و هلاك فرعون و فرعونيان


و اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون



از اينجا قسمت دوم داستان موسى (عليه السلام ) و فرعون شروع مى شود و آن عبارت استاز چگونگى نابودى و عذاب فرعون به كيفر اينكه دعوت موسى و هارون را رد كرد وقسمت اول آن عبارت بود از رسالت موسى و هارون به سوى وى و دعوتش به دين توحيد.
كلمه (اسر) امر از اسراء است ، كه به معناى سير دادن و كوچ دادن در شب است و مراد از(عبادى )، بنى اسرائيل است و اين تعبير نوعى احترام از ايشان است و جمله (انكممتبعون ) تعليل امر و دستور به اسراء است كهحاصل آن اين مى شود: بنى اسرائيل را شبانه حركت بده تاآل فرعون هم دنبال شما راه بيفتند.
و از اين جمله به خوبى بر مى آيد كه خداى تعالى از اين فرمان خود منظورى دارد و دراين دستور فرج و گشايشى براى بنى اسرائيل هست ، كه در آيه (فاسر بعبادى ليلاانكم متبعون و اترك البحر رهوا انهم جند مغرقون ) به اين منظور و نقشه تصريح شدهاست .


فارسل فرعون فى المدائن حاشرين ... ثم اغرقنا الاخرين



داستان غرق شدن فرعونيان و نجات يافتن بنىاسرائيل به دست موسى (عليه السلام ) را در طى چهارده آيه آورده ، كه البته حرفهاىزيادى قصه و آنچه كه از سياق كلام استفاده مى شود و احتياجى به ذكرش نبوده حذفكرده است . از آن جمله است بيرون شدن شبانه موسى و بنىاسرائيل از مصر، كه همين جمله گذشته كه مى فرمود: (ان اسر بعبادى ) بر آن دلالتمى كرد و بر همين قياس ‍ ساير مطالب ريز داستان ، حذف شده است .
(فارسل فرعون ) - يعنى موسى (عليه السلام ) بندگان مرا شبانه ازمصر بيرونآورد و چون فرعون خبردار شد مردانى را به شهرهايى كه در تحت فرمان او بودندفرستاد حاشرين تا مردم را كوچ دهند. و يكجا جمع كنند و به مردم بگويند: (ان هولاء)يعنى بنى اسرائيل (لشرذمه قليلون ) جمعيتى اندكند، كلمه (شرذمه ) تتمهمختصرى را گويند كه از چيزى باقى مانده باشد و اگر با اينكه خود كلمه اندك بودنرا مى رساند، مع ذلك به لفظ قليل توصيف كرده ، به منظور تاءكيد قلت بوده ، تامعناى بسيار قليل را بدهد. (و انهم لنا لغائظون ) كارهايى مى كنند كه ما را به غيظدر مى آورند، (و انا لجميع ) و ما همگى بر اين
تصميمى كه گرفته ايم متفقيم . (حاذرون ) و از مكرى كه ممكن است دشمن عليه ما بكندبر حذريم ، هر چند كه دشمن ضعيف و اندك است ، منظور فرعونيان از اين حرف كه قطعاپيامى از خود فرعون بوده اين است كه مردم را بيشتر تحريك كنند و عليه بنىاسرائيل بشورانند.
(فاخرجناهم من جنات و عيون و كنوز و مقام كريم ) - با همين نقشه ، فرعونيان را ازباغها و چشمه سارهايشان ، از گنجينه ها و منزلگاههاى زيبايشان ، از قصرهاى مشيد وخانه هاى رفيع كه داشتند بيرون كرديم .
در اين جمله با اينكه فرعونيان به تحريك فرعون از شهرهاى خود بيرون شدند، ولىخداى تعالى نسبت آن را به خودش داده و فرموده : ما بيرونشان كرديم و جهتش اين است كهبيرون شدنشان با نقشه اى الهى بود ، كه به كيفر استكبارى كه كردند آن نقشه را درحقشان عملى كرد، (كذلك ) داستان از اين قرار بود، (و اورثناها) و آن خانه ها وقصرها و نهرها و گنجينه ها و مقام كريم را به بنىاسرائيل ارث داديم چون فرعون و لشكريانش غرق شدند و بنىاسرائيل بعد از ايشان باقى ماندند، پس مى توان گفت كه وارث آنان شدند.
(فاتبعوهم ) - فرعونيان دنبال بنى اسرائيل را گرفتند (مشرقين ) و درصبحگاهى به ايشان رسيدند، (فلما تراء الجمعان ) همينكه دو صف لشكر يكديگر راديدند (قال اصحاب موسى ) ياران موسى از بنىاسرائيل با ترس و لرز گفتند: (انا لمدركون ) دارند به ما مى رسند.(قال موسى كلا) - موسى گفت حاشا كه به ما برسند (ان معى ربى سيهدين )خدا با من است و به زودى مرا هدايت مى كند، و مراد از اين معيت حفظ و يارى خداست ، همانيارى كه خداى تعالى در اول بعثتش و بعثت برادرش به آن دو وعده داده بود كه (انىمعكما)، نه معيت به معناى ايجاد و تدبير، چون معيت به اين معنا در موسى (عليه السلام )و فرعون به طور مساوى بود و اختصاص به موسى (عليه السلام ) نداشت و معناى اينكهفرمود: به زودى مرا هدايت مى كند، اين است كه به زودى مرا دلالت مى كند به اينكهچگونه شما را از شر فرعون و فرعونيان نجات دهم .
(فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق ) - كلمه (انفلاق ) بهمعناى پاره شدن چيزى و جدا شدن اجزاى آن از يكديگر است ، (فكانكل فرق ) يعنى هر قطعه جدا شده از آن ، (كالطود) مانند پاره كوهى عظيم بزرگبود، پس موسى داخل دريا شد و بنى اسرائيل هم با وى روانه شدند.
(و ازلفنا ثم ) - يعنى در آنجا (الاخرين ) ديگران را هم نزديك كرديم ، كهمنظور از ديگران فرعون و لشكريان او است ، (و انجينا موسى و من معه اجمعين ) ما دريارا همچنان
جداى از هم نگاه داشتيم ، تا موسى و همراهانش از آن گذشتند (ثم اغرقنا الاخرين ) وسپس فرعون و قومش را كه در وسط دو قطعه آب ، قرار گرفته بودند باوصل كردن آبها به يكديگر غرق نموديم .
نتيجه گيرى از حكايت موسى عليه السّلام و فرعون  


ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين و ان ربك لهو العزيز الرحيم



از ظاهر سياق آيه و همچنين سياق داستانهاى آينده بر مى آيد كه مورد اشاره در (ذلك )مجموع جزئياتى است كه قرآن كريم از داستان موسى (عليه السلام ) از ابتداى بعثتش ودعوت فرعون و فرعونيان و نجات دادن بنىاسرائيل و غرق فرعون و لشكرش نقل كرده كه در همه اينها آيت و حجتى است كه برتوحيد خداى تعالى و يگانگى اش در ربوبيت و صدق رسالت موسى ، دلالت مى كند وهر كس كه در اين آيت تفكر كند به اين نتايج مى رسد.
(و ما كان اكثرهم مؤ منين ) - يعنى : ولى بيشتر اينان كه داستانشان را آورديم ايمانآور نبودند، با اينكه آيت ما واضح الدلاله بود.
بنابراين ، اينكه بعد از ذكر هر يك از داستانهايى كه در اين سوره آورده مى فرمايد:(و ما كان اكثرهم مؤ منين ) در حقيقت به منزله نتيجه گيرى و تطبيق شاهد بر مطلبىاست كه برايش شاهد آورده ، گويا بعد از هر يك از داستانها كه ايراد كرده فرموده است :اين بود داستان اين قوم كه آيت خداى تعالى را متضمن بود، ولى بيشتر آن قوم ايمان آورنبودند، همچنان كه بيشتر قوم تو اى محمد(صلى اللّه عليه و آله ) ايمان آور نيستند، پسديگر اين قدر اندوهناك مباش و غم ايشان را مخور، زيرا بشر تا بوده اينچنين بوده است ،هر امتى كه ما رسولى برايش فرستاديم تا به سوى توحيد ربوبيت دعوتشان كند،چنين بوده اند كه بيشترشان ايمان نمى آوردند.
بعضى از مفسرين گفته اند: (ضمير در (اكثرهم ) به قومرسول خدا(صلى اللّه عليه و آله ) و مردم معاصرش بر مى گردد، و معناى آيه اين استكه در اين داستان كه ما از موسى (عليه السلام ) و قومشنقل كرديم آيتى است روشن ، و ليكن بيشتر قوم تو ايمان آور بدان نيستند. ولى اينتفسير خالى از بعد نيست و به نظر مى رسد كه از معناى آيه دور باشد).
و جمله (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) تفسيرش دراول سوره گذشت .
سوره شعرا، آيات 69 - 104  


و اتل عليهم نبا ابراهيم (69) اذ قال لابيه و قومه ما تعبدون (70) قالوا نعبد اصنامافنظل لها عاكفين (71) قال هل يسمعونكم اذ تدعون (72) او ينفعونكم او يضرون (73) قالوابل وجدنا آباءنا كذلك يفعلون (74) قال افرءيتم ماضكنتم تعبدون (75) انتم و آباؤ كمالاقدمون (76) فانهم عدو لى الا رب العالمين (77) الذى خلقنى فهو يهدين (78) و الذىهو يطعمنى و يسقين (79) و اذا مرضت فهو يشفين (80) و الذى يميتنى ثم يحيين (81) والذى اطمع ان يغفر لى خطيتى يوم الدين (82) رب هب لى حكما و الحقنى بالصالحين(83) و اجعل لى لسان صدق فى الاخرين (84) و اجعلنى من ورثه جنة النعيم (85) واغفر لابى انه كان من الضالين (86) و لا تخزنى يوم يبعثون (87) يوم لا ينفعمال و لا بنون (88) الا من اتى اللّه بقلب سليم (89) و ازلفت الجنة للمتقين (90) وبرزت الجحيم للغاوين (91) و قيل لهم اين ما كنتم تعبدون (92) من دون اللّههل ينصرونكم او ينتصرون (93) فكبكبوا فيها هم و الغاون (94) و جنود ابليس اجمعون(95) قالوا و هم فيها يختصمون (96) تاللّه ان كنا لفىضلل مبين (97) اذ نسويكم برب العالمين (98) و ما اضلنا الا المجرمون (99) فما لنا منشافعين (100) و لا صديق حميم (101) فلو ان لنا كرة فنكون من المؤ منين (102) ان فىذلك لايه و ما كان اكثرهم مؤ منين (103)و ان ربك لهو العزيز الرّحيم (104).

ترجمه آيات
خبر ابراهيم را براى آنان بخوان (69)
وقتى به پدر و قومش گفت : چه مى پرستيد؟(70).
گفتند: بت هايى را مى پرست يم و پيوسته به عبادتشان قيام مى كنيم (71).
گفت : آيا وقتى آنها را مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟(72).
يا سودتان دهند يا زيان زنند؟ !(73).
گفتند: نه ، بلكه پدران خويش را ديده ايم كه چنين مى كرده اند(74).
گفت : آيا ديديد(مى دانيد) آنچه را كه شما عبادت مى كرديد؟(75).
شما و پدران پيشين شما(76).
(همه آنها) دشمن منند مگر پروردگار جهانيان (77).
كسى كه مرا آفريده و او هدايتم مى كند(78).
كسى كه هم او غذايم مى دهد و آبم مى دهد(79).
كسى كه وقتى بيمار شدم شفايم مى دهد(80).
و كسى كه مرا مى ميراند و دوباره زنده ام مى كند(81).
و كسى كه طمع دارم روز رستاخيز گناهم را بيامرزد(82).
پروردگارا مرا فرزانگى بخش و قرين شايستگانم كن (83).
و نزد آيندگان نيكنام گردان (84).
از وارثان بهشت پر نعمتم كن (85).
و پدرم را بيامرز كه وى گمراه بود(6 8).
و روزى كه مردم بر انگيخته مى شوند مرا خوار مگردان (87).
روزى كه مال و فرزندان سود ندهد(88).
مگر آنكه با قلب پاك سوء خدا آمده باشد(89).
و بهشت به نيكوكاران نزديك گردد(90).
و جهنم به گمراهان نمودار شود (91).
و به آنها گفته شود آن چيرهايى كه غير خدا مى پرستيديد كجايند؟(92).
آيا معبودهاى غير از خدا شما را نصرت دهند و يا نصرت يابند(93).
گمراهان و گمراه شدگان به رو در جهنم انداخته شوند(94).
و سپاهيان ابليس عموما(95).
در آنجا با يكديگر مخاصمه كنند و گويند(96).
قسم به خدا كه در ضلالتى آشكار بوديم (97).
كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى گرفتيم (98).
و جز تبهكاران ما را گمراه نكردند(99).
و اكنون نه شفيعانى داريم (100).
و نه دوستانى صميمى (101).
كاش بازگشتى داشتيم و مى شديم (102).
كه در اين عبرتى هست و بيشترشان مؤ من نبودند(103).
و پروردگارت نيرومند و رحيم است (104).
بيان آيات
اين آيات بعد از پايان دادن به داستان موسى (عليه السلام ) به مهمترين خبر مربوطبه ابراهيم (عليه السلام ) اشاره مى كند، كه با فطرت سالم و پاك خود عليه قومشكه همگى به اتفاق كلمه بت مى پرستيدند، به حمايت از دين توحيد و پرستش خداىسبحان قيام نموده ، از مردم وطنش بيزارى جست و از دين حق دفاع نمود و گذشت بر او آنچهكه گذشت ، كه همه آيت و معجزه بود، ولى بيشتر قوم او نيز ايمان نياوردند، كه در آخرآيات مورد بحث بدان اشاره مى فرمايد.


و اتل عليهم نبا ابراهيم



next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation