|
او در آرزوى فـرزنـدى بود كه بتواند برنامه هاى الهى او را تعقيب كند; در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد. (آيـه )ـ خـداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد, و خواسته او را تحقق بـخـشـيـد آن چـنان كه مى فرمايد: ((پس ما دعاى او رااجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم )) (فاستجبنا له ووهبنا له يحيى ). و بـراى رسـيـدن بـه ايـن مـقـصود ((همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) كرديم )) (واصلحنا له زوجه ). سـپـس اشـاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مى گويد: ((آنها در انجام كارهاى خير, سرعت مى كردند)) (انهم كانوا يسارعون فى الخيرات ). ((و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما رامى خواندند)) (ويدعوننا رغبا ورهبا). ((و آنـهـا هـمـواره در برابر ما خشوع داشتند)) خضوعى آميخته با ادب و احترام وترس آميخته با احساس مسؤوليت (وكانوا لنا خاشعين ). ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غـفـلـتـهـا و غـرورهـايـى كه دامن افراد كم ظرفيت وضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مى گيرد نمى شدند. (آيه )ـ. مريم بانوى پاكدامن :. در ايـن آيـه بـه مـقـام مـريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح (ع )اشاره شده است , مى گويد: ((و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت ))(والتى احصنت فرجها). ((سپس ما از روح خود در او دميديم )) (فنفخنا فيها من روحنا). ((و او و فـرزنـدش [ مـسـيـح ] را نـشـانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم ))(وجعلناها وابنها آية للعالمين ). (آيه )ـ. امت واحده !. از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سرگذشت آنها آمده , در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مى گويد: ((اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان ) همه امت واحدى بودند)) و پيرو يك هدف (ان هذه امتكم امة واحدة ). بـرنـامـه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است , هرچند با اختلاف زمان و محيط, داراى ويـژگـيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند اين يگانگى و وحدت برنامه ها و هدف , بـه خـاطـر آن بـوده كـه هـمـه از يك مبدا سرچشمه مى گرفته , از اراده خداوند واحد يكتا, و لذا بـلافـاصـلـه مـى گـويـد: ((و من پروردگار شماهستم , پس تنها مرا پرستش كنيد)) (وانا ربكم فاعبدون ). در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبيا از توحيد منبع وحى سرچشمه مى گيرد. (آيـه )ـ در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مى گويد: ((و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه وتجزيه كشاندند)) (وتقطعوا امرهم بينهم ). كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند, و هر گروه , گروه ديگرى رالعن و نفرين مى كرد و از او بـرائت و بـيـزارى مـى جـسـت , به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند, و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق . و در آخر آيه اضافه مى كند: ((اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مى گردند))(كل الينا راجعون ). اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد برچيده مى شود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مى روند. (آيـه )ـ در اين آيه نتيجه هماهنگى با ((امت واحده )) در طريق پرستش پروردگار, و يا انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان مى فرمايد: ((پس هركس چيزى از اعمال صالح را انجام دهد در حـالـى كـه ايـمان داشته باشد, تلاش وكوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت )) (فمن يعمل من الصالحات وهومؤمن فلا كفران لسعيه ). و براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند: ((و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت )) (وانا له كاتبون ). اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن , شرط قبولى اعمال صالح راايمان مى شمرد. (آيه )ـ. كافران در آستانه رستاخيز:. در آيه قبل سخن از ((مؤمنان نيكوكار و صالح العمل )) بود و در اين آيه , به افرادى اشاره مى كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند, آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مى دهند, مى فرمايد: ((و حـرام اسـت بر شهرهايى كه آنها را (به جرم گناهانشان ) نابود كرديم (به دنيا بازگردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت ))(وحرام على قرية اهلكناها انهم لا يرجعون ). در حـقـيـقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى , يا بعد ازنابودى و رفتن به جهان برزخ , پرده هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنارمى رود آرزو مى كنند اى كاش براى جبران اين همه خطاها بار ديگر به دنيا بازمى گشتند ولى قرآن با صراحت مى گويد: بازگشت آنها بكلى حرام , يعنى ممنوع است ; و راهى براى جبران باقى نمانده است . (آيه )ـ به هر حال اين بى خبران دائما در غرور و غفلتند, و اين بدبختى تاپايان جهان همچنان ادامه دارد. چنانكه قرآن مى فرمايد: ((تا زمانى كه راه بر ياجوج و ماجوج گشوده شود وآنها (در سراسر زمين پخش شوند, و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند))(حتى اذا فتحت ياجوج وماجوج وهم من كل حدب ينسلون ). (آيه )ـ و بلافاصله مى گويد: ((و وعده حق [ قيامت ] نزديك مى شود))(واقترب الوعد الحق ). ((در آن هـنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت باز مى ماند)) و خيره خيره به آن صحنه نگاه مى كنند (فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا). در ايـن هـنـگام پرده هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود وفريادشان بلند مى شود ((اى واى بر ما ! ما از اين صحنه در غفلت بوديم )) (يا ويلناقد كنا فى غفلة من هذا). و چون نمى توانند با اين عذر, گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند باصراحت مى گويند: ((نه , بلكه ما ظالم و ستمگر بوديم )) ! (بل كنا ظالمين ). اصـولا چـگـونـه مـمـكـن است با وجود اين همه پيامبران الهى و كتب آسمانى واين همه حوادث تـكان دهنده , و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها مى دهددر غفلت باشند, آنچه از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران . (آيه )ـ. هيزم جهنم !. در تـعـقيب آيات گذشته كه از سرنوشت مشركان ستمگر بحث مى كرد دراينجا روى سخن را به آنـهـا كـرده و آيـنـده آنـهـا و مـعبودهايشان را چنين ترسيم مى كند:((شما و آنچه را غير از خدا مى پرستيد آتشگيره جهنميد)) ! (انكم وما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم ). آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعله هاى آن را تشكيل مى دهد خود شما وخدايان ساختگى شماست , و همچون قطعه هاى هيزم بى ارزش يكى پس ازديگرى در جهنم پرتاب مى شويد!. سپس اضافه مى كند: ((شما وارد بر آن مى شويد)) (انتم لها واردون ). اول بـتـهـا را در آتش مى افكنند, سپس شما بر آنها وارد مى شويد, گويى خدايانتان با آتشى كه از وجودشان برمى خيزد از شما پذيرايى مى كنند. (آيـه )ـ سـپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: ((اگر اين بتها,خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى شدند)) (لو كان هؤلا آلهة ما وردوها). ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مى شوند بلكه ((جاودانه در آن خواهند بود))(وكل فيها خالدون ). (آيـه )ـ براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك , اين ((عابدان گمراه )),در برابر آن ((معبودان بى ارزش )) مى گويد: ((آنها در دوزخ , فريادها و ناله هاى دردناك دارند)) (لهم فيها زفير). مـمـكـن است اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد, بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريك باشند. جمله بعد, يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را بازگو مى كند و آن اينكه ((آنها در دوزخ چيزى نمى شنوند)) (وهم فيها لا يسمعون ). ايـن جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور وخوشحاليشان باشد مطلقا نمى شنوند, و تنها مستمع ناله هاى جانكاه دوزخيان , وفريادهاى فرشتگان عذاب هستند. بعضى گفته اند منظور اين است كه اينها صداى هيچ كس را مطلقا نمى شنوندگويى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات بيشترى است . (آيـه )ـ ايـن آيـه حـالات مؤمنان راستين و مردان و زنان با ايمان را بازگومى كند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخص تر شود. نخست مى گويد: ((كسانى كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل داده ايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند)) (ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ). اشـاره به اين كه ما به تمام وعده هايى كه به مؤمنان در اين جهان داده ايم وفاخواهيم كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است . (آيه )ـ در اين آيه چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اين گروه سعادتمند است بر مى شمرد:. نخست اين كه ((آنها صداى آتش را نمى شنوند)) (لا يسمعون حسيسها). مؤمنان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمى خورد. ديـگـر اين كه : ((آنها در آنچه بخواهند و مايل باشند بطور جاودان متنعمند))(وهم فى ما اشتهت انفسهم خالدون ). يـعـنـى آنجا محدوديت اين جهان را ندارد, هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهند بدون استثنا در دسترس آنهاست , آن هم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان !. (آيه )ـ سوم اين كه : ((فزع اكبر آنها را غمگين نمى كند)) (لا يحزنهم الفزع الا كبر). ((فزع اكبر)) (وحشت بزرگ ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانسته اند كه از هر وحشتى بزرگتر است . بـالاخـره آخـريـن لـطـف خـدا در بـاره كـسـانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده اين است كه ((فـرشـتگان رحمت به استقبال آنها مى شتابند)) (و به آنها تبريك وشادباش مى گويند و بشارت مـى دهـنـد) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد)) (وتتلقيهم الملا ئكة هذا يومكم الذى كنتم توعدون ). (آيه )ـ. آن روز كه آسمانها در هم پيچيده مى شود !. در آيـه قـبـل خوانديم , مؤمنان راستين از ((فزع اكبر)) (وحشت بزرگ ) غمگين نمى شوند; اين آيه تـوصـيـفـى از آن روز وحـشـت انگيز كرده است , و در حقيقت علت عظمت اين وحشت را مجسم مـى سازد, مى گويد: اين امر ((روزى , تحقق مى يابد كه ما آسمان را در هم مى پيچيم همان گونه كه طومار نامه ها درهم پيچيده مى شود)) !(يوم نطوى السما كطى السجل للكتب ). در اين آيه تشبيه لطيفى نسبت به درنورديدن طومار عالم هستى در پايان دنياشده است , در حال حـاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى شود و هر يك در جايى قرار دارد, امـا هنگامى كه فرمان رستاخيز فرارسد, اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش , در هم پيچيده خواهد شد. سپس اضافه مى كند: ((همان گونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمى گردانيم )) و اين كار مشكل و سختى در برابر قدرت عظيم ما نيست (كما بدانا اول خلق نعيده ). و در پايان آيه مى فرمايد: ((اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آن راانجام خواهيم داد)) (وعدا علينا انا كنا فاعلين ). از بعضى روايات استفاده مى شود كه منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است كه انسانها بار ديـگر پا برهنه و عريان ـن گونه كه در آغاز آفرينش بودندـ بازمى گردند و اين يكى از چهره هاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است . (آيه )ـ. حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود:. بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در اين آيه و آيه بعد به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه ((حكومت روى زمين )) است با بيان شيوايى اشاره كرده , مى گويد: ((و در زبور بعد ازذكر چنين نوشتيم كه سرانجام بندگان صالح من وارث (حـكـومـت ) زمـيـن خـواهـندشد)) (ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الا رض يرثها عبادى الصالحون ). ((ارض )) به مجموع كره زمين گفته مى شود و سراسر جهان را شامل مى گردد. مـنـظور از ((زبور)) كتاب داوود, و ((ذكر)) به معنى تورات است , و به اين ترتيب معنى آيه چنين مـى شـود, ((مـا, در زبـور, بـعد از تورات , چنين نوشتيم كه اين زمين رابندگان صالح ما به ارث خواهند برد)). سـؤال ديـگـرى كـه در اينجا باقى مى ماند اين است كه بندگان صالح خدا((عبادى الصالحون )) كيانند؟. كـلمه ((صالحون )) معنى گسترده و وسيعى دارد, كه علاوه بر ايمان و توحيدهمه شايستگيها از آن به ذهن مى آيد, شايستگى از نظر عمل و تقوا, شايستگى ازنظر علم و آگاهى , شايستگى از نظر قدرت و قوت , و شايستگى از نظر تدبير و نظم ودرك اجتماعى . در بـعـضـى از روايـات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى ـعج ـ شده است : كه بيان يك مصداق عالى و آشكار است , و عموميت مفهوم آيه را محدودنمى سازد. نـظـام آفـريـنـش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده ,در جهان انسانيت خـواهـد بود, و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث واحاديث مربوط به قيام ((مصلح بزرگ جهانى )) حضرت مهدى ـارواحناه فداه ـاستفاده مى شود. (آيه )ـ اين آيه به عنوان تاكيد بيشتر مى گويد: ((در اين سخن ابلاغ روشنى . است براى گروهى كه خدا را (با اخلاص ) پرستش مى كنند)) (ان فى هذالبلا غا لقوم عابدين ). (آيه )ـ. پيامبر رحمت براى جهانيان :. از آنجا كه آيات گذشته بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مى دادو چنين حكومتى مـايه رحمت براى همه مردم جهان است در اين آيه به رحمت عامه وجود پيامبر(ص ) اشاره كرده , مى گويد: ((ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم )) (وما ارسلناك الا رحمة للعالمين ). عـموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت تو هستند, چرا كه نشر آيينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است . (آيه )ـ و از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت و محكمترين پايه و اساس آن مساله توحيد و جلوه هاى آن است در اين آيه چنين مى گويد: ((به آنها بگو: تنهاچيزى كه بر من وحى مى شود اين است كه معبود شما معبود واحدى است )) (قل انما يوحى الى انما الهكم اله واحد). ((پس آيا شما حاضريد (در برابر همين اصل اساسى توحيد) تسليم شويد)) وبتها را كنار بگذاريد ؟! (فهل انتم مسلمون ). در واقـع در ايـن آيـه , سـه نكته بنيادى مطرح شده است , نخست اين كه پايه اصلى رحمت توحيد است توحيد در اعتقاد, در عمل , توحيد در كلمه , توحيدصفوف , و توحيد در قانون و در همه چيز. نـكـتـه ديگر اين كه تمام دعوت پيامبر اسلام (ص ) در اصل توحيد خلاصه مى شود و توحيد روحى است كه در كالبد تمام دين دميده شده . و آخـريـن نـكـتـه اين كه : مشكل اصلى تمام جوامع و ملل , آلودگى به شرك در اشكال مختلف و بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براى شكستن بتها است , نه فقط بتهاى سنگى و چوبى , كه بتها از هر نوع مخصوصاطاغوتهاى انسانى !. (آيه )ـ اين آيه مى گويد: اگر (با اين همه تلاش باز به دعوت و پيام ماتوجه نكردند و) روى گردان شـونـد, بـگـو: من به همه شما بطور يكسان (از عذاب الهى ) اعلام خطر مى كنم )) (فان تولوا فقل آذنتكم على سوا). سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان كرده , مى گويد: ((و من نمى دانم آيا وعده عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور)) ؟! (وان ادرى اقريب ام بعيد ما توعدون ). فكر نكنيد اين وعده دور است , شايد هم نزديك و بسيار هم نزديك باشد. اين عذاب و مجازاتى كه در اينجا به آن تهديد شده اند ممكن است عذاب قيامت و يا مجازات دنيا و يا هر دو باشد, در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممكن است اشاره به جزئيات و زمان آن باشد كه حتى پيامبران از جزئيات آن آگاه نيستند. (آيه )ـ اين تصور را نيز به مغز خود راه مى دهيد كه اگر تاخيرى درمجازات شما شود به خاطر اين است كه خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نيست ,نه , او همه را مى داند ((او هم سخنان آشكار را و هم آنچه را كتمان مى كنيد مى داند))(انه يعلم الجهر من القول ويعلم ما تكتمون ). اصـولا پـنهان و آشكار براى شما كه علمتان محدود است مفهوم دارد, امابراى آن كس كه علمش بى پايان است غيب و شهود يكى است و سر و علن در آنجايكسان مى باشد. (آيـه )ـ و نـيز اگر مى بينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمى گيردبواسطه آن نيست كه او از كـار شـمـا آگـاه نباشد ((و من نمى دانم شايد اين آزمايشى براى شماست )) (وان ادرى لعله فتنة لكم ). ((و مـايـه بـهره گيرى (از لذائذ اين جهان ) تا مدتى )) معين , سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگيرد و مجازات كند (ومتاع الى حين ). در واقـع بـراى تـاخـيـر مجازات الهى در اينجا دو فلسفه بيان شده است : نخست مساله امتحان و آزمـايـش اسـت , خـدا هرگز در عذاب عجله نمى كند, تا خلق راآزمايش كافى كند و اتمام حجت نمايد. دوم اين كه افرادى هستند كه آزمايش آنها تمام شده و كلمه مجازاتشان قطعى گرديده است , اما بـراى ايـن كـه سـخت كيفر ببينند نعمت را بر آنها گسترده مى سازد تاكاملا غرق نعمت شوند, و درست در همان حال كه سخت در لذائذ غوطه ورندتازيانه عذاب را بر آنها بكوبد تا دردناكتر باشد, و رنج محرومان و ستمديدگان را به خوبى احساس كنند. (آيـه )ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره انبيا است همچون نخستين آيه اين سوره سخن از غفلت مردم بـى خـبر مى گويد, و به عنوان نقل قول از پيامبر(ص ) دريك عبارت نفرين مانند ناراحتى او را از ايـن هـمـه غـرور و غـفـلت منعكس مى كند ومى گويد: پيامبر بعد از مشاهده اين همه اعراض و رويگردانى ((عرض كرد: پروردگارمن ! به حق داورى فرما)) و اين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده ! (قال رب احكم بالحق ). در دومـيـن جـمـلـه روى سـخن را به مخالفان كرده و مى گويد: ((و پروردگار همه ما خداوند رحـمـان اسـت و مـا از پيشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروايى كه شما به او مى دهيد استمداد مى طلبيم )) (وربنا الرحمن المستعان على ما تصفون ). ((پايان سوره انبيا)). سوره حج [22]. اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 78 آيه است . محتواى سوره :. ايـن سـوره به خاطر بخشى از آياتش كه پيرامون حج سخن مى گويد به نام ((سوره حج )) ناميده شده است . و از آنـجـا كـه دستور حج آن هم با ذكر قسمتى از جزئيات آن , و همچنين دستور جهاد, تناسب با وضع مسلمانان در مدينه دارد, آيات اين سوره از جهاتى شبيه سوره هاى ((مدنى )) است . از نظر محتوا مطالب اين سوره را به چند بخش مى توان تقسيم كرد:. 1ـ آيـات فـراوانـى از آن در زمـيـنه ((معاد))و دلائل منطقى آن , و انذار مردم غافل از صحنه هاى قيامت , و مانند آن است . 2ـ بخش قابل ملاحظه اى نيز از مبارزه با شرك و مشركان , سخن مى گويد. 3ـ در بخش ديگر مردم را به بررسى سرنوشت عبرت انگيز گذشتگان وعذابهاى دردناك الهى كه بر آنها نازل شد دعوت كرده . 4ـ و بخش ديگر پيرامون مساله حج و سابقه تاريخى آن است . 5ـ بخشى از آن پيرامون مبارزه با دشمنان مهاجم , است . 6ـ و سرانجام قسمتى از آن پند و اندرزهايى است در زمينه هاى مختلف زندگى و تشويق به نماز و زكات و توكل و توجه به خداوند. فضيلت تلاوت سوره :. در حـديـثى از پيامبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره حج رابخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مى دهد به تعداد تمام كسانى كه درگذشته و آينده حج و عمره به جا آورده يا خواهند آورد))!. بـدون شـك ايـن ثواب و فضيلت عظيم تنها براى تلاوت لفظى نيست , تلاوتى است انديشه ساز, و انديشه اى است عمل پرور. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه )ـ زلزله عظيم رستاخيز:. اين سوره با دو آيه تكان دهنده و هيجان انگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مى شود, آياتى كـه بـى اختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مى برد,و به آينده هول انگيزى كه در انتظار اوست متوجه مى سازد. نـخـسـت عـمـوم مـردم را بدون استثنا مخاطب ساخته , مى گويد: ((اى مردم ! ازپروردگارتان بـترسيد, و پرهيزكارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز, جريان مهم وعظيمى است )) (يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شى عظيم ). خـطـاب ((يا ايها الناس )), دليل روشنى است بر اين كه هيچ گونه تفاوت وتبعيضى از نظر نژاد و زبـان و اعصار و قرون و مكانها و مناطق جغرافيايى و طوائف وقبائل در آن نيست , و مؤمن و كافر, كوچك و بزرگ , پير وجوان , مرد و زن امروز وآينده همه در آن شريكند. (آيـه )ـايـن آيـه نـمـونه هايى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده , مى گويد: ((روزى كـه آن را مى بينيد [ زلزله رستاخيز آن چنان وحشت سراپاى همه را فرا مى گيرد كه ] هر مـادر شـيـردهـى , كـودك شـيـرخوارش را فراموش مى كند)) (يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت ). ((و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مى كند)) (وتضع كل ذات حمل حملها). سـومين بازتاب اين كه : ((مردم را به صورت مستان مى بينى , در حالى كه مست نيستند!)) (وترى الناس سكارى وماهم بسكارى ). ((ولى عذاب خدا شديد است )) (ولكن عذاب اللّه شديد). (آيه )ـ. پيروان شيطان !. از آنـجـا كه در آيات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامت بود در اين آيه حال گروهى از بى خبران را منعكس مى كند كه چگونه ازچنين حادثه عظيمى غافلند. مى گويد: ((گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى در باره خدا به مجادله برمى خيزند)) (ومن الناس من يجادل فى اللّه بغير علم ). گـاه در اصـل تـوحيد و يگانگى حق و نفى هرگونه شريك جدال مى كنند, و گاه در قدرت خدا نـسـبـت به مساله احياى مردگان و بعث و نشور, و در هر صورت هيچ گونه دليلى بر گفته هاى خود ندارند. سـپـس اضافه مى كند: اين گونه افراد كه تابع هيچ گونه منطق و دانشى نيستند((از هر شيطان سركش و متمردى تبعيت مى كنند)) (وتتبع كل شيطان مريد). نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك ازآنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى دارند. (آيـه )ـدر اين آيه مى گويد: ((بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى كند)) (كتب عليه انه من تولا ه فانه يضله ويهديه الى عذاب السعير). (آيه )ـ. دلائل معاد در عالم جنين و گياهان :. از آنـجا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در ((مبد)) و ((معاد)) بود دراين آيه به دو دلـيـل مـحـكـم و مـنطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است ,يكى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى , و ديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان . نخست همه انسانها را مخاطب ساخته , مى گويد: ((اى مردم ! اگر در رستاخيزشك داريد (به اين نـكته توجه كنيد كه :) ما شما را از خاك آفريديم , سپس از نطفه , وبعد, از خون بسته شده و سپس از مـضـغه [ چيزى شبيه گوشت جويده شده ] كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شـكل )) (يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة وغير مخلقة ). همه اينها به خاطر آن است ((تا براى شما آشكار سازيم )) كه بر هر چيز قادريم (لنبين لكم ). ((و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم (مادران ) قرارمى دهيم )) (ونقر فى الا رحام ما نـشـا الـى اجل مسمى ) تا دوران تكاملى خود را طى كنند, و آنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم و از نيمه راه از مدارخارجش مى سازيم . ((از آن پـس (يـك دوران انـقلابى جديد آغاز مى شود و) ما شما را به صورت طفل (از شكم مادر) بيرون مى فرستيم )) (ثم نخرجكم طفلا ). به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مى پذيرد, و قدم به محيطى وسيعتر, مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونترمى گذاريد. بـاز چـرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمى شود, و همچنان سريع در اين راه به پيشروى ادامه مى دهيد ((سپس هدف اين است كه به حد رشد و بلوغ (و كمال جسم و عقل ) برسيد)) (ثم لتبلغوا اشدكم ). در ايـنـجـا جـهل تبديل به دانايى , و ضعف و ناتوانى تبديل به قدرت و توانايى و وابستگى مبدل به استقلال مى شود. ولى اين چرخ باز متوقف نمى گردد هر چند ((در اين ميان بعضى از شمامى ميرند و بعضى آن قدر عمر مى كنند كه به بدترين مرحله زندگى (و پيرى )مى رسند)) (ومنكم من يتوفى ومنكم من يرد الى ارذل العمر). ((آنچنان كه بعد از علم و آگاهى , چيزى نمى دانند!)) (لكيلا يعلم من بعدعلم شيئا). اين ضعف و ناتوانى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديداست , همان گونه كه سستى پيوند ميوه با درخت دليل بر رسيدگى آن و وصول به مرحله جدايى است . سـپـس بـه بيان دليل دوم كه زندگى و حيات گياهان است پرداخته , مى گويد:((زمين را (در فـصـل زمستان ) خشك و مرده مى بينى , اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى فرستيم , به حركت در مـى آيـد و مى رويد, و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند))(وترى الا رض هامدة فاذا انزلنا عليها الما اهتزت وربت وانبتت من كل زوج بهيج ). (آيـه )ـدر ايـن آيـه و آيه بعد به عنوان جمع بندى و نتيجه گيرى كلى , هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن بازگويى پنج نكته تشريح مى كند:. 1ـ نـخـسـت مـى گـويـد: ((آنچه (در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در موردانسانها و جهان گياهان ) بازگو شد براى اين است كه (بدانيد) خداوند حق است ))(ذلك بان اللّه هو الحق ). و چـون او حق است نظامى را كه آفريده نيز حق است , بنابراين نمى تواندبيهوده و بى هدف باشد و چـون ايـن جـهـان بـى هدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمى يابيم يقين پيدا مى كنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است . 2ـ ايـن نظام حاكم بر جهان حيات به ما مى گويد: ((و اوست كه مردگان را زنده مى كند)) (وانه يحيى الموتى ). هـمـان كـسـى كـه لباس حيات بر تن خاك مى پوشاند, و نطفه بى ارزش را به انسان كاملى مبدل مى سازد, و زمينهاى مرده را جان مى دهد او مردگان را حيات نوين مى بخشد. 3ـ هدف ديگر اين است كه بدانيد ((خدا بر هر چيز تواناست )) و چيزى دربرابر قدرت او غيرممكن نيست (وانه على كل شى قدير). آيـا كـسى كه مى تواند خاك بى جان را تبديل به نطفه كند و آن را درمراحل حيات پيش ببرد قادر نيست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديدبازگرداند؟. (آيـه )ـ چـهـارم : و بـاز هـمه اينها براى اين است كه بدانيد: ((رستاخيز آمدنى است و شكى در آن نيست )) (وان الساعة آتية لا ريب فيها). 5ـ و ايـنـهـا هـمه مقدمه اى است براى آخرين نتيجه و آن اين كه : ((خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زنده مى كند)) (وان اللّه يبعث من فى القبور). در نتيجه رستاخيز و بعث مردگان نه تنها امكان پذير است بلكه قطعا تحقق خواهد يافت . (آيه )ـ. باز هم مجادله به باطل :. در ايـنـجا نيز سخن از مجادله كنندگانى است كه پيرامون مبد و معاد به جدال بى پايه و بى اساس مى پردازند. نـخـسـت مـى گويد: ((گروهى از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند)) (ومن الناس من يجادل فى اللّه بغير علم ولا هدى ولا كتاب منير). در حـقيقت بحث و جدال علمى در صورتى مى تواند ثمربخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد عقل يا كتاب سنت . جـمـلـه ((ومـن الـنـاس من يجادل فى اللّه بغير علم )) درست همان تعبيرى است كه در آيه سوم گـذشت و ظاهرا آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى باشد. (آيه )ـسپس در يك عبارت كوتاه و پرمعنى به يكى از علل انحراف وگمراهى اين رهبران ضلالت پـرداخـتـه , مـى گـويد: ((آنها با تكبر و بى اعتنايى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى ) مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند))(ثانى عطفه ليضل عن سبيل اللّه ). سـپـس كـيـفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى كند: ((بهره آنها در اين دنيا رسـوائى و بـدبـخـتى است , و در قيامت عذاب سوزنده را به آنهامى چشانيم )) (له فى الدنيا خزى ونذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ). (آيـه )ـو بـه او مى گوئيم : ((اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است )) (ذلك بما قدمت يداك ). ((و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى كند)) (وان اللّه ليس بظلا م للعبيد). نـه كـسى را بى جهت كيفر مى دهد, و نه بر ميزان مجازات كسى بدون دليل مى افزايد, و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است . (آيه )ـ. آنها كه بر لب پرتگاه كفرند!. در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه , و رهبران گمراه كننده , اما در اينجا سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند. قرآن در توصيف اين گروه چنين مى گويد: ((و بعضى از مردم خدا را تنها بازبان مى پرستند)) اما ايـمان قلبى آنها بسيار سطحى و ضعيف است (ومن الناس من يعبداللّه على حرف ) و با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى رود. سـپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته , مى گويد: ((پس آنها چنانند كه اگر (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مى كنند! (وآن را دليل بر حقانيت اسلام مـى گـيـرنـد) امـا اگـر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند)) و به كفر رو مى آورند! (فان اصابه خير اطمان به وان اصابته فتنة انقلب على وجهه ). گـوئى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديان پذيرفته اند كه اگراين هدف تامين شد دين را حق مى دانند وگرنه بى اساس !. و در پـايـان آيـه اضـافه مى كند: و به اين ترتيب ((آنها هم دنيا را از دست داده اندو هم آخرت را)) (خسر الدنيا والا خرة ). و ((ايـن همان خسران و زيان آشكار است )) كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش (ذلك هو الخسران المبين ). (آيـه )ـايـن آيـه بـه عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشـاره كـرده , مـى گـويـد: ((او جـز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به او برساند و نه سودى )) (يدعوا من دون اللّه ما لا يضره وما لا ينفعه ). اگـر دلـيل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى گيرد, پس چرا به سراغ بتهايى مى رود كه موجوداتى هستند بى خاصيت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟!. آرى ! ((اين گمراهى بسيار عميقى است )) (ذلك هو الضلا ل البعيد). فـاصـله آن از خط صراط مستقيم آن چنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است . (آيه )ـباز مطلب را از اين فراتر برده , مى گويد: ((او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است ))! (يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه ). چـرا كه اين معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى وخرافات سوق مى دهند, و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند. و در پـايـان آيه اضافه مى كند: ((چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها, و چه بدمونس و معاشرى )) (لبئس المولى ولبئس العشير). (آيـه )ـو از آنـجـا كـه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان مى كند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در اين آيه مى فرمايد:((خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است )) (ان اللّه يدخل الذين آمنواوعملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الا نهار). بـرنـامـه آنـها روشن , خط فكرى و عملى آنها مشخص , مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبيا و شهدا و صالحان و فرشتگان خواهند بود. آرى ! ((خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد)) (ان اللّه يفعل ما يريد). ايـن پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است , همان گونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است . آيـه ـ شـان نـزول : گـروهى از قبيله ((بنى اسد)) و ((بنى غطفان )) كه با پيامبراسلام (ص ) پيمان بـسـتـه بودند گفتند: ما مى ترسيم خدا سرانجام محمد(ص ) را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند, آيه نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود. تفسير:. رستاخيز پايان همه اختلافات !. از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در اين آيه نيزچهره ديگرى از آنها را تـرسـيـم كـرده , مـى گويد: ((هر كسى گمان مى كند كه خداپيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد و (از اين نظر عصبانى است , هر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خـانـه خود بياويزد و خود را از حلق آويز, و نفس خود را قطع كند (و تا لبه پرتگاه مرگ پيش رود) بـبـيـنـد آيـا اين كار خشم او را فرو مى نشاند)) (من كان يظن ان لن ينصره اللّه فى الدنيا والا خرة فليمدد بسبب الى السما ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده مـا يغيظ). اين آيه به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى وضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنـهـا وقـتـى كـارشان ظاهرا به بن بست مى رسد فورادستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند. (آيـه )ـاين آيه اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده , مى گويد: ((واين گونه ما قرآن را بـه صورت آيات بينات و نشانه هاى روشن نازل كرديم )) (وكذلك انزلناه آيات بينات ) دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان , و رشد گياهان و زنده شدن زمينهاى مرده . ولـى بـا ايـن همه , داشتن دلائل روشن به تنهايى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم اسـت , به همين دليل در پايان آيه مى گويد: ((و خداوند هركس رابخواهد هدايت مى كند)) (وان اللّه يهدى من يريد). (آيه )ـاين آيه به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند, و پنج گروه غـيـرمـسـلمان اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسانى كه ايمان آورده اند, و يهود, و صابئان , و نصارا, و مـجـوس , و مـشـركـان , خـداونـد در مـيان آنهاروز قيامت داورى مى كند, و حق را از باطل جدا مـى سـازد)) (ان الـذيـن آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارى والمجوس والذين اشركوا ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمة ). مـگـر نـه ايـن اسـت كـه يـكـى از نـامـهاى قيامت ((يوم الفصل )) روز جدايى حق از باطل است و ((يوم البروز)) روز آشكار شدن مكتومها, و روز پايان گرفتن اختلافات است . آرى ! خـدا در آن روز بـه هـمـه اين اختلافات پايان مى دهد: ((چرا كه خداوند ازهمه چيز آگاه و باخبر است )) (ان اللّه على كل شى شهيد). (آيه )ـ. همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند:.
|
|
|