بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

7162 كن جميلالعفو اذا قدرت، عاملا بالعدل اذا ملكت. باش نيكو عفو هر گاه قادر شوى، عمل كنندهبعدل هر گاه مالك شوى، يعنى هر گاه قادر شوى بر انتقام از صاحب گناهى، او رابنيكوئى عفو كن و بگذر از گناه او بنرمى و لطف، و هرگاه مالك عمل و اختيارى شوى،بعدل عمل كن و ظلم و ستم و حيف و جورى مكن.

7163 كن عاقلافى امر دينك، جاهلا فى امر دنياك. باش عاقل در امر دين خود، جاهل در أمر دنياىخود، يعنى سعى كن از براى عاقل شدن در أمور دين خود بتحصيل علوم و فكر و تأمّل وآنچه سبب آن تواند شد، و سعى مكن از براى عاقل شدن در أمور دنيا و تحصيل وقوف درآنها، اگر جاهل باشى باش چندان زيان و خسرانى بر آن مترتّب نشود.

7164 كن فىالدّنيا ببدنك، و فى الآخرة بقلبك و عملك. باش در دنيا ببدن خود، و در آخرت بدلخود و عمل خود. يعنى بدل هميشه در فكر آخرت باش و تحصيل تهيه توشه آن و جستن وسيلهرستگارى در آن و أعمال تو همه از براى آن باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 607

7165 كن بطى‏ءالغضب سريع الفى‏ء، محبّا لقبول العذر. باش آهسته رو خشم، تندرو رجوع، دوست دارندهمر قبول عذر را، يعنى باش چنين كه خشم تو دير و آهسته بحركت آيد، و رجوع و برگشتناز آن تند و شتابان باشد، و باش دوست از براى قبول عذر، يعنى اين را كه قبول كنىعذر گنهكار را و در گذرى از او هر گاه عذرى گويد.

7166 كن عاملابالخير، ناهيا عن الشّرّ، منكرا شيمة الغدر. باش عمل كننده بخير، بازدارنده از شرّ،انكار كننده خوى بيوفائى را، يعنى بد داننده آن يا نشناسنده آن.

7167 كن فىالفتنة كابن اللّبون، لا ضرع فيحلب، و لا ظهر فيركب. باش در فتنه مانند ابن لبوننه پستانى كه دوشيده شود و نه پشتى كه سوارى كرده شود، يعنى در فتنه كه روى دهدبهيچ وجه دخيل مشو و بيكار باش در آن مانند ابن لبون كه هيچ كار از آن نمى‏آيد، و«ابن لبون»  كه معنى تحت اللفظى آن «پسر شير دهنده» است شتر بچه نر دو ساله راگويند، يا آنرا گويند كه دو سال را تمام كرده و پا در سه سال گذاشته باشد باعتباراين كه مادرش بعد از آن بچه ديگر زائيده و شير مى‏دهد يعنى اين قدر شده كه مادرشتواند كه زائيده باشد و شير دهد.

7168 كن حليمافى الغضب، صبورا فى الرّهب، مجملا فى الطّلب. باش بردبار در خشم، صبر كننده درترس، اعتدال كننده در طلب، يعنى طلب أمور دنيوى باين كه نه افراط كنى در طلب آنهاو نه تفريط كنى.

7169 كن آنس ماتكون بالدّنيا احذر ما تكون منها. باش انس دارنده‏تر آنچه باشى بدنيا حذر كننده‏تراز آنچه باشى از آن، يعنى باش در وقتى كه انس و خو گرفتن تو بدنيا بيشتر از همهاوقات باشد باعتبار زيادتى نعمت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 608

و رفاهيت كه در آن داشته باشى حذر كننده‏تر از ان از سايراوقات، زيرا كه مصائب و نوائب دنيا باندازه دولت و نعمت آنست، و همچنين وزر و وبالأخروى آن، پس هر چند آنها زياده باشد حذر از آن بيشتر بايد كرد.

7170 كن أوثق ماتكون بنفسك احذر ما تكون من خداعها. باش اعتماد دارنده‏تر آنچه باشى بنفس خود حذركننده‏تر آنچه باشى از فريب آن، يعنى باش چنين كه در وقتى كه اعتماد تو بر نفس خودبيشتر باشد از ساير اوقات باعتبار آنچه ببينى از آن از أخلاق حميده و أعمال وأفعال پسنديده حذر كننده‏تر باشى از فريب آن از ساير اوقات، زيرا كه همين راضىبودن از آن و اعتماد بآن عجب و خود بينى است كه بغايت مذموم است پس همان فريبعظيمى است كه داده ترا. و در بعضى نسخه‏ها «أخوف» بجاى «أحذر» است و بنا بر اين درترجمه «ترسناكتر» بجاى «حذر كننده‏تر» بايد.

7171 كن وصىّنفسك و افعل فى مالك ما تحبّ ان يفعله فيه غيرك. باش وصىّ نفس خود و بكن در مالخود آنچه را دوست دارى كه بكند آنرا در آن غير تو، مراد اينست كه آنچه را وصيتميكنى كه ديگرى در مال تو بكند بعد از تو از خيرات، آنها را تو خود بكن در حياتخود، زيرا كه ديگرى گاه باشد كه نكند، و بر تقديرى كه بكند يقين آنچه تو بدست خودبكنى ثواب آن بيشترست از اين كه ديگرى آن را بعد از تو بكند.

7172 كن مؤاخذانفسك، مغالبا سوء طبعك، و ايّاك ان تحمل ذنوبك على ربّك. باش مؤاخذه كننده نفس خودرا، غلبه كننده بدى خوى خود را، و بپرهيز از اين كه حمل كنى گناهان خود را برپروردگار خود. «مؤاخذه كننده نفس خود را»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 609

يعنى گرفت و گير  كننده با او در آنچه كند برسيدن بحساب او، و«غلبه كننده بدى خوى خود را» باين كه زايل كنى آنرا يا اين كه نگذارى كه نفس عملكند بر وفق مقتضاى آن بلكه بدارى او را بر عمل بر وفق عقل و خرد خود، و «بپرهيز ازاين كه حمل كنى گناهان خود را بر پروردگار خود» يعنى نسبت دهى آن را بپروردگار خودچنانكه در قرآن مجيد نقل شده از كفار كه هر گاه بكنند فاحشه را عذر مى‏گويند كه:خدا امر كرده ما را بآن، و حق تعالى در انكار آن فرموده خطاب بحضرت رسالت پناهىصلّى اللّه عليه و آله كه: بگو كه: بدرستى كه خدا أمر نمى‏كند بفحشاء، يا چنانكهشايع است ميانه مردم كه گناهى كه بكنند عذر مى‏گويند كه: قضا و قدر چنين بود وگمان ميكنند كه قضا و قدر خدا در أمثال اين أمور دخلى دارد در وقوع آنها و سبب آنمى‏شود، با آنكه چنين نيست چنانكه از تحقيق «قضا و قدر» چنانكه قبل از اين قدرىتفصيل معنى آن داده شد ظاهر مى‏شود، و دور نيست كه آنچه در آيه كريمه از كفار نقلشده آن نيز از اين راه باشد و بناى گفته ايشان نيز بر اين باشد.

و ممكن است كه معنى اين فقره مباركه اين باشد كه: «بپرهيز ازاين كه بردارى گناهان خود را بر پروردگار خود» يعنى بسبب اعتماد بر پروردگار خود،يعنى بردارى گناهان خود را باين كه مرتكب آنها شوى، يا توبه نكنى از آنها از روىاعتماد بر پروردگار خود و رحم و مغفرت او، بلكه چنانكه اميد رحم و مغفرت او بايد،خوف از خشم و غضب او هم بايد، پس جرأت بر معاصى و اصرار بر آنها بمجرّد اعتماد بررحم و مغفرت او معقول نيست، يا اين كه مراد اين باشد كه: بپرهيز از اين كه بردارىگناهان خود را وارد شونده بر پروردگار خود، يعنى از اين كه بگذارى آنها را و بتوبهو بازگشت محو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 610

نكنى تا وقتى كه وارد شوى بر حق تعالى يعنى در عرصه قيامت.

7173 كن لمنقطعك و اصلا، و لمن سألك معطيا، و لمن سكت عن مسألتك مبتدئا. باش مر كسى را كهببرد از تو پيوند كننده، و مر كسى كه سؤال كند از تو بخشنده، و مر كسى را كه خاموشباشد از سؤال تو ابتدا كننده، يعنى هر كه از برادران مؤمن صله تو بجا نياورد وببرد از تو، تو بسبب آن مبر از او و باز صله او بجا آور، و هر كه سؤال كند از توبخشش كن باو هر چند درويشى او را ندانى يا دانى كه درويش نباشد، و هر كه خاموشباشد از سؤال تو تو ابتدا كن ببخشش او، زيرا كه عطا و بخشش بقدر مقدور به هر كهباشد خواه درويش و خواه غنى و خواه سؤال كننده و خواه خاموش از آثار سخاوت است كهعقلا و شرعا بغايت محمودست.

7174 كنبالمعروف آمرا، و عن المنكر ناهيا، و لمن قطعك و اصلا، و لمن حرمك معطيا. باشبمعروف امر كننده، و از منكر نهى كننده، و مر كسى را كه ببرد از تو پيوند كننده، ومر كسى را كه محروم سازد ترا عطا كننده. ترغيب مردم بأمر معروف و نهى از منكر درآيات كريمه و أحاديث شريفه زياده از حدّست و قبل از اين نيز مكرّر مذكور شد با ذكربعضى از أحكام آن، و «مر كسى را كه ببرد از تو» يعنى هر چند كسى كه ببرد از تووصله ترا بجا نياورد باز تو مبر از او وصله او را بجا آور، و هر چند كسى محرومسازد ترا و عطا نكند بتو تو عطا كن باو.

7175 كن باسراركبخيلا، و لا تذع سرّا اودعته فانّ الاذاعة خيانة. باش بأسرار خود بخيل، و فاش مكنسرّى را كه سپرده شده باشى تو آن را، پس بدرستى كه فاش كردن خيانت است يعنى بخيلىكن در اسرار خود و در اظهار آنها بمردم، زيرا كه بر اظهار آنها بسيارست كه ضررهامترتّب شود، و فاش مكن سرّ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 611

ديگرى را نيز كه سپرده شده باشد بتو، زيرا كه فاش كردن سرّى كهكسى سپرده باشد آن را خيانت است يعنى از جمله افراد خيانت است كه شرعا و عقلامذموم است.

7176 كن حسنالمقال، جميل الافعال، فانّ مقال الرّجل برهان فضله، و فعاله عنوان عقله. باش نيكوگفتار، نيكو أعمال، پس بدرستى كه گفتار مرد دليل افزونى اوست، و كردار او عنوانعقل اوست، «گفتار مرد دليل افزونى اوست» يعنى گفتار نيكوى او يا مراد اينست كهگفتار او دليل افزونى او و عدم آنست اگر خوب است دليل افزونى او، و اگر بدست دليلنقص او، پس گفتار را نيكو كن تا دليل افزونى تو باشد، نهايت جهت اختصار اكتفا شدهبافزونى، و «عنوان» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى سر سخن است يا دليل و علامت.

7177 كن صموتامن غير عىّ  فانّ الصّمت زينة العالم و ستر الجاهل. باش بسيار خاموش بى‏عجزى پسبدرستى كه خاموشى زينت داناست و پرده نادان، مراد اينست كه بسيار خاموش باش امّابا وجود تحصيل قدرت بر سخن گفتن نه اين كه خاموش باشى بسبب عجز از گفتار چه آن عجزنقص است و خاموشى با آن كمال نيست، و «بدرستى كه خاموشى» بيان خوبى مطلق خاموشى استو اين كه آن از براى عالم زينت است باعتبار اين كه باعث وقار او مى‏شود، و «ازبراى جاهل پرده ايست» كه مى‏پوشد نادانى او را و نمى‏گذارد كه ظاهر شود.

7178 كن بعدوّكالعاقل اوثق منك بصديقك الجاهل. باش بدشمن عاقل خود اعتماد دارنده‏تر از دوستنادان خود.

7179 كن عفّوافى قدرتك، جوادا فى عسرتك، مؤثرا مع فاقتك‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 612

يكمل لك الفضل . باش در گذرنده در قدرت خود، جود كننده دردرويشى خود، بخشنده با حاجت خود، تا كامل شود از براى تو افزونى يعنى در گذرنده ازگناهان مردم در حال قدرت بر انتقام از ايشان، «تا كامل شود» يعنى اگر اينها رابكنى كامل شود از براى تو افزونى مرتبه.

7180 كن لنفسكمانعا رادعا  و لثروتك  عند الحميّة  واقما قامعا. باش از براى نفس خود منع كننده[بر گرداننده‏]، و از براى بسيارى مال خود نزد حميت خوار كننده ذليل سازنده، «باشاز براى نفس خود منع كننده» يعنى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 613

منع كننده آن از هواها و هوسها. و «حميت» بمعنى ننگ داشتن استو مراد اينست كه در جائى كه حميت بايد يعنى در دفع عيب و عارى كه آدمى بايد حميتداشته باشد و آن را ننگ خود داند و از خود دفع كند مال بسيار را در آنجا عزيزمشمار و خوار و ذليل دان و صرف كن آن را در دفع آن ننگ از خود، يا اين كه بسيارىمالى را كه در تحصيل آن عيب و عارى باشد و بايد كه آدمى ننگ داشته باشد از آن آنرا خوار و ذليل شمار و طلب آن مكن و از سر آن بگذر.

7181 كنبالمعروف آمرا، و عن المنكر ناهيا، و بالخير عاملا، و للشّرّ مانعا. باش بمعروفامر كننده، و از منكر نهى كننده، و بخير عمل كننده، و مر شرّ را منع كننده.

7182 كن لعقلكمسعفا، و لهواك مسوّفا. باش از براى عقل خود اجابت كننده، و از براى خواهش خود پساندازنده.

7183 كن مؤمناتقيّا متقنّعا عفيفا. باش مؤمن ترسناك از پروردگار، قناعت كننده پرهيزگار، و ممكناست كه «تقىّ» بمعنى ترسناك نباشد بلكه بمعنى پرهيزگار باشد و «عفيف» تأكيد آنباشد، يا اين كه چون ترك قناعت غالب اينست كه لازم دارد ارتكاب حرامى چند را بعداز أمر بقناعت أمر شده باشد بعفت و باز ايستادن از آنها از براى زيادتى اهتمامبآن، يا جهت اشاره باين كه اگر قانع نشوى عفيف نتوانى بود.

7184 كن منالكريم على حذر ان اهنته، و من اللّئيم ان أكرمته ،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 614

و من الحليم ان احرجته . باش از كريم بر حذر اگر خوار كنى اورا، و از لئيم اگر گرامى داشته باشى او را، و از حليم اگر بتنگ آورده باشى او را.

مراد به «كريم» شخص گرامى بلند مرتبه است، و به «لئيم» مقابلآن يعنى دنى پست مرتبه، و مراد اينست كه اگر كريمى را خوار كرده باشى بر حذر باشاز او، زيرا كه كريمان تاب تحمل خوارى ندارند و كم است كه بقدر مقدور انتقام از آننكشند، و اگر لئيمى را اكرام كرده باشى بر حذر باش از او، زيرا كه كم است كهلئيمان بجزاى نيكى بدى نكنند، و اگر حليمى را يعنى بردبارى را بتنگ آورده باشى برحذر باش از او، زيرا كه حليم بقدر مقدور حلم و بردبارى ميكند امّا وقتى كه بتنگآمد خشم بر او غلبه ميكند و بد از جا بر مى‏آيد و تلافى ميكند چنانكه مشهورست كهنعوذ باللّه من غضب الحليم پناه مى‏بريم بخدا از خشم حليم.

7185 كن على حذرمن الاحمق اذا صاحبته، و من الفاجر اذا عاشرته، و من الظّالم اذا عاملته. باش برحذر از أحمق هر گاه مصاحبت كنى با او، و از فاسق هر گاه معاشرت كنى با او، و ازستمكار هر گاه معامله كنى با او.

«بر حذر بودن ازاحمق» باعتبار اينست كه مكرّر مذكور شد كه او بسيارست كه از راه دوستى بصاحب خودكارى ميكند كه ضرر و زيان باو رساند، و «از فاسق» باعتبار اينست كه معاشرت و آميزشبا او غالب اينست كه باعث سرايت حال او در اين كس مى‏شود و گاه هست كه عذابى كه براو نازل شود عامّ مى‏شود و شامل مصاحبان و همنشينان او نيز مى‏گردد چنانكه مكرّرمذكور شد، و «از ستمكار هر گاه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 615

معامله شود با او» باعتبار اينست كه ستمكار كم است كه هر گاهمعامله كند با كسى ستم بر او نكند، و أيضا مال او بى‏شبهه نباشد پس از آن راه نيزاز معامله با او بر حذر بايد بود.

7186 كنكالنّحلة اذا اكلت اكلت طيّبا، و اذا وضعت وضعت طيّبا، و اذا وقعت على عود لمتكسره. باش مانند زنبور عسل، هر گاه بخورد مى‏خورد پاكيزه را، و هر گاه بگذاردمى‏گذارد پاكيزه را، و هر گاه بنشيند بر شاخ درختى نشكند آنرا، مراد اينست كهچنانكه زنبور عسل هر گاه مى‏خورد هر شكوفه و گل و گياهى را مى‏خورد كه نيكو وپاكيزه باشد، و وقتى كه مى‏گذارد عسل مى‏گذارد كه نيكو و پاكيزه است، و بر شاخى كهمى‏نشيند گرانى نمى‏كند و نمى‏شكند آنرا، تو نيز هر گاه بخورى از چيزهاى حلال پاكيزهبخور، و آنچه بگذارى اعمال خير پاكيزه بگذار، و نرمى كن با مردم تا بر ايشان گراننباشى و خاطر كسى را نشكنى.

7187 كن مطيعاللّه سبحانه و بذكره آنسا، و تمثّل فى حال تولّيك عنه اقباله عليك، يدعوك الىعفوه، و يتغمّدك بفضله. باش فرمانبردار مر خداى سبحانه را، و بياد او أنس گرفته، ودر آور بخاطر خود در حال رو گردانيدن از او صورت رو آوردن او را بر تو، كهمى‏خواند ترا بسوى آمرزش خود، و مى‏پوشاند گناهان ترا بفضل خود.

مراد باين كه «در آور بخاطر خود، تا آخر» اينست كه در حالى كهرو گردانيده باشى از خداى سبحانه و گناهى كرده باشى نوميد مشو از او بلكه تصوّر كناين را كه او باز رو آورده است بتو و مى‏خواند ترا بسوى آمرزش خود، و مى‏پوشاندگناهان ترا بفضل خود هر گاه توبه كنى و پشيمان گردى از آنچه كرده پس نوميد مشوبلكه تدارك آن بتوبه و پشيمانى بكن.

و ممكن است كه مراد اين باشد كه در حالى كه خواهى رو بگردانىاز او

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 616

بارتكاب گناهى، تصوّر كن لطف و مهربانى او را كه باز با وجودآن مى‏خواند ترا بسوى عفو خود، و مى‏پوشاند گناهان ترا بفضل خود، تا شرم كنى ازچنين پروردگار رحيم مهربانى، و باز ايستى از رو گردانيدن از او و نافرمانى او.

7188 كن عالمابالحقّ، عاملا به ينجك اللّه سبحانه. باش داناى بحقّ عمل كننده بآن تا رستگارى دهدترا خداى سبحانه.

7189 كن آمرابالمعروف عاملا به، و لا تكن ممّن يأمر به وينأى عنه فيبوء باثمه و يتعرّض مقتربّه. باش امر كننده بمعروف و عمل كننده بآن، و مباش از آنان كه أمر ميكنند بآن ودورى ميكنند از آن، پس بر مى‏گردند بگناه خود و متعرّض ميشوند مر خشم پروردگار خودرا.

«پس بر مى‏گردندبگناه خود» يعنى بر مى‏گردند بسوى پروردگار خود در روز حشر با گناه خود. و ممكناست كه معنى «فيبوء باثمه» اين باشد كه پس بر مى‏دارند گناه خود را، و بر هر تقديرمراد «بگناه او» اينست كه امر كرده ديگران را بمعروف و خود دورى كرده از آن و بجاىنياورده آن را و «متعرّض ميشوند مر خشم پروردگار خود را» يعنى خود را در معرض آن درمى‏آورند.

7190 كونوا عنالدّنيا نزّاها، و الى الآخرة ولّاها. باشيد از دنيا پاكان، و بسوى آخرت شيفتگان.

7191 كونوا ممّنعرف فناء الدّنيا فزهد فيها، و علم بقاء الآخرة فعمل لها. باشيد از آنانكهشناخته‏اند فانى شدن دنيا را پس بى‏رغبت گشته‏اند در آن، و دانسته‏اند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 617

پاينده بودن آخرت را پس عمل كرده‏اند از براى آن.

7192 كونوا قوماصيح بهم فانتبهوا. باشيد قومى كه فرياد كرده شده بايشان پس آگاه شده‏اند.

7193 كونوا قوماعلموا انّ الدّنيا ليست بدارهم فاستبدلوا. باشيد قومى كه دانسته‏اند كه دنيا نيستسراى ايشان پس بدل كرده‏اند، يعنى بدل كرده‏اند آنرا بآخرت، و از سر آن گذشته‏اندتا بعوض آن آخرت را بگيرند.

7194 كونوا منأبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدّنيا، فانّ كلّ ولد سيلحق بامّه يومالقيامة. باشيد از پسران آخرت و مباشيد از پسران دنيا، پس بدرستى كه هر فرزندى درمى‏يابد مادر خود را در روز قيامت، پس اگر از پسران دنيا باشيد بهره شما در روزقيامت همان باشد كه فانى شده، و اگر از پسران آخرت باشيد بهره شما آن باشد كهپاينده و باقيست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 618

حرف كاف بلفظ «كلّما» يا«كما»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف كاف بلفظ «كلّما» كه بمعنى «هر آن گاه» است يا«كما» كه بمعنى «آن چنان» است. از آن جمله است آن حضرت عليه السّلام:

7195 كلّماقاربت اجلا فاحسن عملا. هر آن گاه نزديك شوى مرگ را پس نيكو كن عمل را، و ممكن استكه معنى اين باشد كه: هر آن گاه كه نزديك شوى مدّتى را پس نيكو كن عملى را، يعنىبهر مدّتى كه برسى نيكو كن عملى را كه مناسب آن باشد مثل عبادات شاقّه در وقت قوّتو جوانى، و عبادات خفيفه در وقت ضعف و پيرى، و بر اين قياس.

7196 كلّمااخلصت عملا بلغت من الآخرة امدا. هر آن گاه خالص گردانى عملى را مى‏رسى از آخرتباميد، يا هر آن گاه خالص گردانى عملى را مى‏رسى از آخرت باميدى يعنى خالص گردانىاز براى حق تعالى و آميخته بغرض ديگر نسازى.

7197 كلّما كثرخزّان الاسرار كثر ضياعها. هر آن گاه بسيار شود خزانه داران سرّها بسيار شود ضايعشدن آنها، مراد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 619

اينست كه سرّ را بايد پنهان داشت كه واقفان بر آن كثير و بسيارنشوند كه همين كه بسيار شدند اكثر اينست كه فاش مى‏شود و ضايع مى‏گردد، و پوشيدهنماند كه سه تا ظاهر اينست كه كثيرست باتّفاق و دوتا نيز دور نيست كه كثير باشدبنا بر اين كه «كثير» مقابل «واحد» است و بنا بر اوّل سرّ خود را بيك كس زياده نبايدگفت كه اگر بزياده گفته شود راز داران آن با خود سه تا خواهند شد و بنا بر دوّمبكسى نبايد گفت و اگر نه رازداران آن با خود دوتا خواهند شد و آن كثيرست بنا بر آناحتمال.

7198 كلّما حسنتنعمة الجاهل ازداد قبحا فيها. هر آن گاه نيكو شود نعمت نادان زياد مى‏شود بحسبزشتى در آن نعمت، يعنى زياد مى‏شود قباحت و زشتى او در باب آن نعمت، بسبب اين كهشكر آن نمى‏كند و آن را در مصرفى كه بايد صرف نمى‏كند.

7199 كلّماارتفعت رتبة اللّئيم نقص النّاس عنده، و الكريم ضدّ ذلك. هر آن گاه بلند گرددمرتبه لئيم بى‏بهره مى‏گردند مردم نزد او، و كريم بر خلاف اينست، مراد به «لئيم»شخص دنى پست مرتبه است و به «كريم» مقابل آن.

7200 كلّماازداد المرء بالدّنيا شغلا و زاد بها و لها اوردته المسالك و او قعته فى المهالك.هر آن گاه زياد شود مرد يا آدمى بدنيا بحسب شغل و زياد شود بآن بحسب شيفتگى، واردمى‏سازد او را دنيا در مسالك، و مى‏اندازد او را در مهالك.

«زياد شود بدنيابحسب شغل» يعنى زياد شود شغل او بآن، و همچنين «زياد شود بآن بحسب شيفتگى» يعنىزياد شود شيفتگى او بآن، و ممكن است كه ترجمه «ازداد بها و لها» اين باشد كهازدياد كند بآن شيفتگى را، و «مسالك» بمعنى راههاست و مراد در اينجا راههائيست كهاو را بزيان و خسران رساند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 620

7201 كلّما لاينفع [شي‏ء]  يضرّ، و الدّنيا مع حلاوتها تمرّ ، و الفقر مع الغنى باللّه لا يضرّ.هر آن گاه چيزى سود ندهد ضرر كند، و دنيا با شيرينى آن تلخ مى‏شود، و درويشى باتوانگرى بخدا ضرر نمى‏كند، يعنى هر كارى كه كسى كند بايد كه سودى در آن باشد كهاگر سودى در آن نباشد آن در واقع ضرر كند هر چند بحسب ظاهر زيان و خسرانى هم در آننباشد، زيرا كه تضييع اوقات بآن بس است از براى ضرر و زيان آن، و «تلخ شدن دنيا باوجود شيرينى آن» باعتبار اينست كه هيچ شيرينى آن نيست كه آميخته بتلخيى نباشد ياتلخيى را از عقب نداشته باز در همان دنيا قطع نظر از آخرت آن، و مراد به «توانگرىبخدا» اينست كه كسى در همه أمور خود توكل بر خدا كرده باشد و همه را باو واگذاشتهباشد و از آن راه بى‏نياز شده باشد از خلق كه آن حقيقت توانگريست و ضرر نكردندرويشى كه با چنين توانگرى باشد ظاهرست.

7202 كلّماازداد عقل الرّجل قوى ايمانه بالقدر و استخفّ بالغير. هر آن گاه زياد شود عقل مردقوى مى‏گردد ايمان او بقدر و سبك مى‏شمارد حوادث ضرر رساننده را.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 621

مراد به «ايمان بقدر» ايمان باينست كه در قضا و قدر حق تعالىأصلا حيف و جورى نشده و آنچه واقع مى‏شود از جانب حق تعالى همه از روى حكمت ومصلحت است و اگر در آنها ضررى از كسى بكسى برسد تلافى آن را حق تعالى بر وجه أكملبكند، و همچنين ألم و مصيبتى كه از جانب حق تعالى بكسى برسد، و ظاهرست كه زيادتىعقل باعث قوّت اين ايمان مى‏گردد و اين كه با وجود قوّت اين ايمان سبك مى‏شماردصاحب آن مصائب و نوائب روزگار را.

7203 كلّما عظمقدر الشّى‏ء المنافس عليه عظمت الرّزيّة لفقده. هر آن گاه كه بزرگ باشد قدر چيزىكه منافسه كرده شود بر سر آن بزرگ است مصيبت از براى نيافتن آن، مراد به «منافسه»چنانكه مكرّر مذكور شد اينست كه دو كس رغبت كنند در چيزى و هر يك خواهند آن را ازبراى اين كه باعث گرامى بودن او شود و بآن معارضه در كرم تواند كرد، و ظاهرست كهچنين چيزى هر چند عظيم‏تر باشد مصيبت نيافتن آن عظيم‏تر باشد و غرض تحريص مردم استبر سعى از براى آخرت و تحصيل آن، زيرا كه آن بزرگترين چيزهاست كه منافسه كرده شودبر سر آن، پس مصيبت نيافتن آن عظيمترين مصيبتها باشد، پس بقدر مقدور سعى بايد كرداز براى گرفتار نشدن بچنين مصيبتى.

7204 كلّماازداد علم الرّجل زادت عنايته بنفسه، و بذل فى رياضتها و صلاحها جهده. هر آن گاهزياد شود علم مرد زياد شود عنايت او بنفس خود، و صرف كند در رام كردن آن و صلاح آنطاقت خود را.

مراد به «عنايت او بنفس خود» اهتمام اوست در اصلاح حال آن وشايسته گردانيدن آن، و «صرف كند» تفسير و تأكيد آنست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 622

7205 كلّما قويتالحكمة ضعفت الشّهوة. هر آن گاه قوى گردد حكمت ضعيف گردد خواهش، مراد به «حكمت»علم راست درست است و ظاهرست كه بقدر قوى شدن آن ضعيف مى‏شود هواها و هوسها.

7206 كلّما طالتالصحبة تأكّدت الحرمه. هر آن گاه دراز كشد مصاحبت محكم مى‏گردد حرمت، يعنى حرمتمصاحب  را زياده بايد داشت.

7207 كلّما فاتكمن الدّنيا شي‏ء فهو غنيمة. هر آن گاه فوت شود ترا از دنيا چيزى پس آن غنيمتى استيعنى نفع عظيمى است از براى تو، زيرا كه دنيا هر چند كمتر باشد رفاهيت دنيا و آخرتدر آن بيشتر باشد هر گاه صبر شود بر آن.

7208 كما تدينتدان. آن چنان كه جزا دهى جزا داده شوى، يعنى آن چنان كه عمل و سلوك كنى جزا دادهشوى نهايت عمل و سلوك او را جزا فرموده‏اند باعتبار مجاز مشاكله چون همراه جزامذكور شده چنانكه در قرآن مجيد فرموده‏اند: فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْفَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ پس هر كه ستم كند بر شماپس ستم كنيد شما نيز بر او بمثل آنچه ستم كرده او بر شما يعنى جزا دهيد او را بمثلآنچه ستم كرده بر شما» و ظاهرست كه جزاى آن بمثل ستم نيست بر او، پس اطلاق «ستم»بر او باعتبار مشاكله است و اين كه با «ستم» مذكور شده، نهايت مجاز در آيه كريمهدر لفظ دوّم واقع شده باعتبار مشاكله با اوّل، و در اين فقره مباركه در اوّلباعتبار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 623

مشاكله با دوّم، و ممكن است كه ترجمه اين باشد كه: چنانچهاطاعت و فرمانبردارى كنى جزا داده مى‏شوى.

7209 كما تعينتعان. چنانكه يارى كنى يارى كرده شوى، يعنى بقدر آنچه تو مردم را يارى كنى حقتعالى و مردم نيز ترا يارى كنند.

7210 كما ترحمترحم. چنانكه رحم كنى رحم كرده شوى، اين هم مضمون فقره سابق است.

7211 كما تتواضعتعظم. آن چنانكه فروتنى كنى بزرگ گردى، يعنى بقدر آنچه فروتنى كنى در درگاه حقتعالى و با خلق نيز بزرگ مرتبه گردى.

7212 كما ترجوخف. آن چنانكه اميد دارى بترس، يعنى بقدر آنچه اميد دارى از حق تعالى بترس از او واز نافرمانى او.

7213 كما تشتهىعفّ. آن چنان كه خواهش دارى عفيف باش، يعنى بقدر آنچه خواهش رستگارى در آخرت وبهشت و آلاء و نعماى آن دارى عفيف باش و باز دار خود را از حرامها.

7214 كما تقدّمتجد. آن چنانكه پيش فرستى مى‏يابى، يعنى بقدر آنچه پيش فرستى از خوبيها و بديهامى‏يابى جزاى آنها را.

7215 كما تزرعتحصد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 624

آن چنانكه مى‏كارى مى‏دروى.

7216 كما انّالصدأ  يأكل الحديد حتّى يفنيه كذلك الحسد يكمد الجسد حتّى يفنيه. چنانكه چركمى‏خورد آهن را تا فانى مى‏گرداند آن را، آن چنان رنگ متغير مى‏سازد رنگ بدن را ومى‏برد صفاى آنرا تا اين كه لاغر مى‏سازد آنرا و بيمار مى‏گرداند بيماريى كهبهبودى نباشد آنرا.

7217 كما انّالعلم يهدى المرء و ينجيه كذلك الجهل يضلّه و يرديه. چنانكه علم راه مى‏نمايد مردرا و رستگار مى‏گرداند او را، آن چنان جهل گمراه مى‏سازد او را و هلاك مى‏گردانديا مى‏اندازد او را يعنى در هلاكت يا زيان و خسران.

7218 كما انّالجسم و الظّلّ لا يفترقان، كذلك الدّين و التّوفيق لا يفترقان. چنانكه جسم و سايهجدا نمى‏شوند از يكديگر آن چنان ديندارى و توفيق جدا نمى‏شوند از يكديگر.

7219 كما انّالشّمس و اللّيل لا يجتمعان كذلك حبّ اللّه و حبّ-  الدّنيا لا يجتمعان. چنانكهآفتاب و شب جمع نمى‏شوند با يكديگر آن چنان دوستى خدا و دوستى دنيا جمع نمى‏شوندبا يكديگر يعنى دوستى كامل هر يك.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 625

حرف كاف بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف كاف بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه بلفظ واحدمانند فصلهاى سابق كه همه فقرات مصدّر بيك لفظ بود. فرموده است آن حضرت عليهالسّلام:

7220 كسب العقلكفّ الاذى. كسب عقل باز داشتن آزارست يعنى فايده عظيمى كه بعقل كسب مى‏شود و ثمرهعمده آن اينست كه صاحب خود را مى‏دارد بر اين كه باز دارد آزار خود را، و بكسىآزار نرساند.

7221 كسب العلمالزّهد فى الدّنيا. كسب علم يعنى فايده عمده كه بعلم كسب شود و بر آن مترتّب گرددبى‏رغبتى در دنياست.

7222 كسبالايمان لزوم الحقّ و نصح الخلق. كسب ايمان يعنى فايده عمده كه بآن كسب شود لازمبودن حق و جدا نشدن از آنست و صاف بودن با خلق.

7223 كسب الحكمةاجمال النطق و استعمال الرّفق.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 626

كسب حكمت إجمال گفتارست و بكار بردن نرمى، مراد به «حكمت» علمراست درست است و به «كسب آن» فايده عمده كه بآن كسب شود بر قياس فقرات سابق، و به«اجمال گفتار» نيكو گردانيدن آن، يا اختصار در آن، يا اعتدال در آن و پر نگفتن.

7224 كلامالعاقل قوت، و جواب الجاهل سكوت. سخن عاقل قوت است، و جواب نادان سكوت است، «قوتاست» يعنى غذاى جان است مانند قوت و غذاى بدن، و «سكوت است» يعنى خاموشى است.

7225 كروراللّيل و النّهار مكمن الآفات و داعى الشّتات . بر گرديدن شب و روز جايگاه نهانشدن آفتهاست، و خواننده پراكند كيست، مراد مذمّت امتداد روزگارست باين كه شبها وروزها جايگاه پنهان شدن فتنه‏هاست يعنى فتنه‏ها كه در آنها آشكار شود گويا قبل ازآن در آنها پنهانست و سبب پراكندگى مصاحبان و دوستانست.

7226 كيفيّةالفعل تدلّ على كمّية العقل فاحسن له الاختيار و اكثر عليه الاستظهار . چگونگى كاردلالت ميكند بر مقدار عقل، پس نيكو كن از براى آن اختيار را،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 627

و بسيار كن بر آن استظهار را، يعنى اختيار كار نيكو كن و بسياركن بر آن احتياط و قوى پشت كردن را بتفكر و تأمّل، تا اين كه هر چه كنى نيكو باشدو دلالت بر نيكوئى عقل و خرد تو كند.

7227 كسب العقلالاعتبار و الاستظهار، و كسب الجهل الغفلة و الاغترار. كسب عقل عبرت گرفتن واحتياط است، و كسب جهل غافلى و فريب-  خوردن است.

7228 كانّالمعنىّ سواها، و كانّ الحظّ فى احراز دنياها. اين فقره مباركه تتمه كلاميست ومربوط به آنست و تمام كلام در فصل حرف فا بلفظ مطلق نقل شده  و در آنجا ترجمه وشرح شد و حاجت اعاده نيست.

7229 كفرالنّعمة مزيلها، و شكرها مستديمها. كفران نعمت زايل كننده آنست و شكر آن پايندهدارنده آن.

7230 كرورالايّام احلام، و لذّاتها آلام، و مواهبها فناء و اسقام. گردش روزگار خوابى چند است،و لذّتهاى آن المهاست، و بخششهاى آن فنا و بيماريهاست.

مراد به «بودن آن خوابها» اينست كه روزگار و آنچه در آن واقعمى‏شود بقا و ثباتى ندارد و بمنزله خوابهاست كه ديده مى‏شود و واقع گمان مى‏شود وآخر معلوم مى‏شود كه مجرّد خيالى بوده و اصلى نداشته. و «لذّتهاى آن المهاست»باعتبار اين كه آميخته به المهاست و در عقب دارد آنها را. و «بخششهاى آن فنا وبيماريهاست» يعنى بيماريها كه در آنها عارض مى‏شود و فانى شدن در عاقبت، و ممكناست كه مراد به «فناء» فانى شدن آن بخششها باشد و مراد اين باشد كه بخششهاى آنهاهمه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 628

فانى شونده‏اند و از راه مبالغه آنها را فنا فرموده باشند.

7231 كمال العلمالحلم، و كمال الحلم كثرة الاحتمال و الكظم. كمال علم بردباريست ، و كمال بردبارىبسيارى احتمال و فرو خوردن خشم است. مراد اينست كه علم كه بى‏بردبارى باشد ناقصاست تمامى آن باينست كه با بردبارى باشد و بردبارى وقتى تمام و كامل مى‏شود كه بابسيارى احتمال باشد يعنى تحمل درشتيها و بى آدابيهاى مردم و بسيار فرو خوردن خشم وبردبارى كه با آنها نباشد ناقص است.

7232 كمال الحزماستصلاح الاضداد، و مداجاة الاعداء. كمال دور انديشى بصلاح آوردن اضداد و مداراكردن با دشمنان است، «أضداد» بمعنى مخالفان است يعنى جمعى كه مخالفت كنند با اينكس و موافقت نكنند، و مراد به «صلاح آوردن ايشان» اينست كه سلوكى با ايشان بشود ازلطف و مهربانى كه باعث اين شود كه ايشان بصلاح آيند و ترك مخالفت كنند و فرق ميانهاين و مدارا كردن با دشمنان اينست كه مخالفان جمعى‏اند كه دشمنى ندارند نهايتمى‏بايد كه موافقت كنند و نمى‏كنند، و دشمنان جمعى‏اند كه موافقت ايشان مطلبنيفتاده بلكه دشمنى ميكنند و آزار مى‏رسانند و مطلب دفع آنست پس كمال دور انديشىاينست كه با مخالفان سلوكى بشود كه ايشان موافقت كنند، و با دشمنان مدارائى بشودكه ترك دشمنى كنند و آزارى از ايشان نرسد، و ممكن است كه مراد به «أضداد» هماندشمنان باشد و مدارا كردن با دشمنان بمنزله تفسير و تأكيد بصلاح آوردن مخالفان باشد.

7233 كم دنف نجاو صحيح هوى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 629

بسا بيمارى كه رستگارى يابد و تندرستى كه بيفتد. مراد اينست كهدر بيمارى مأيوس نبايد شد و بتندرستى مغرور نشايد گشت.

7234 كلامالرّجل ميزان عقله. سخن مرد ترازوى عقل اوست، يعنى ترازوئيست كه عقل او را بآنمى‏توان سنجيد و قدر آنرا از آن معلوم مى‏توان كرد.

7235 كمال المرءعقله، و قيمته فضله. كمال مرد يا آدمى عقل اوست، و بهاى او فضل اوست، يعنى بقدرإحسان و انعام اوست يا هر چه در او باشد از فضايل و شمايل.

7236 كنت اذاسألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اعطانى، و اذا امسكت ابتدأني. بودم من چنينكه هر گاه سؤال مى‏كردم رسول خدا را-  رحمت كند خدا بر او و آل او-  مى‏بخشيد مرا،و هر گاه باز مى‏ايستادم ابتدا ميكرد مرا، مراد اظهار كمال لطف و مهربانى رسولخداست صلّى اللّه عليه و آله با آن حضرت بمرتبه كه هر وقت كه مى‏پرسيده از اومسئله تعليم مى‏فرموده آنرا باو، و هر گاه باز مى‏ايستاده از آن حضرت صلّى اللّهعليه و آله خود ابتدا مى‏فرموده و تعليم علوم و معارف باو مى‏كرده و ظاهرست كه آنجزو دويم كمال لطف و مهربانيست و نهايت اهتمام در تربيت و تعليم آن حضرت صلواتاللّه و سلامه عليه و همچنين جزو اوّل نيز بنا بر آنچه نقل كرده‏اند كه أصحاب پرجرأت نمى‏كردند بر سؤال از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله، و تا واقعه رو نمى‏دادكه محتاج بسؤال شوند جسارت بر آن نمى‏كردند بخلاف آن حضرت صلوات اللّه و سلامهعليه كه همواره استكشاف أنواع حقايق و معارف مى‏كردند جهت علم به آنها هر چندمحتاج نبودند به آنها در عمل.

7237 كذب منادّعى اليقين بالباقى و هو مواصل للفانى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 630

دروغ گويد كسى كه دعوى كند يقين بباقى را و حال آنكه او پيوندكننده باشد بفانى، مراد به «باقى» آخرت است و به «فانى» دنيا، و به «پيوند كنندهبآن» كسى كه حريص باشد بر آن و مشغول گردد بسعى از براى آن، و نپردازد بسعى ازبراى آخرت، و مراد اينست كه چنين كسى دروغ گويد در دعوى يقين كامل، يا اين كه چونعمل نكند بيقين خود پس گويا يقين ندارد و دروغ مى‏گويد در دعوى يقين.

7238 كذب منادّعى الايمان و هو مشغوف من الدّنيا بخدع الامانى و زور الملاهى. دروغ گويد كسىكه دعوى كند ايمان را و حال آنكه او رسيده شده باشد بغلاف دل او بمكرهاى آرزوها ودروغ بازيها «رسيده باشد بغلاف دل او» يعنى جا كرده باشد در آن مكرهاى آرزوها وفريبهاى آنها، و «دروغ بازيها» يعنى اميدهاى مطالب دنيوى كه پوچ بيحاصلند و بمنزلهبازيهايند، اين بنا بر اينست كه «مشغوف» بغين نقطه‏دار باشد چنانكه در بعضىنسخه‏ها واقع شده  و در بعضى نسخه‏ها بعين بى‏نقطه است و آن نيز نزديكست بهمانمعنى و ترجمه اينست كه: و حال آنكه او فرو گرفته باشد دل او را از دنيا مكرهاىآرزوها و دروغ بازيها.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation