بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 534

6875 كلّ امرءلاق حمامه. هر مردى ملاقات كننده است مرگ خود را.

6876 كلّ ممتنع صعبمناله و مرامه. هرابا كننده دشوار است رسيدن بآن و طلب كردن آن، ظاهر اينست كهمراد اين باشد كه هر گاه كسى صنعتى و پيشه يا مطلبى ديگر پيش گيرد و ببيند كه آنابا ميكند از او و اقبالى نمى‏كند بسوى او باين كه بقدرى كه ديگران از براى مثل آنكار سعى ميكنند بآن مى‏رسند او سعى كند و حاصل نشود از براى او پس رسيدن بآن ديگرصعب و دشوار است بهتر اينست كه دست از آن بردارد و كار ديگر پيش گيرد چه هر كسآسان كرده شده از براى آنچه خلق شده از براى آن، و اين است كه بسيار مى‏شود كه كسىدر پيشه هر چند سعى ميكند چيزى نمى‏شود و بپيشه ديگر كه مى‏رود بآسانى ماهر مى‏شوددر آن.

6877 كلّ مسمّىبالوحدة غير اللّه سبحانه قليل. هر ناميده شده بيكى بودن غير خداى سبحانه كم استمراد، اينست كه يكى حقيقى آنست كه اصلا در آن تركيبى نباشد نه از أجزاى خارجيه مثلتركيب خانه از در و ديوار كه هر يك ممتازند از يكديگر و محمول نمى‏شوند نه بر كلّو نه بر يكديگر، و نه از اجزاء ذهنيه كه در خارج موجودند بيك وجود و ممتاز نيستندو در ذهن ممتاز شوند از يكديگر و هر يك محمول شوند بر يكديگر و بر كلّ نيز مثلتركيب انسان از حيوان و ناطق كه چنين نيست كه حيوان موجودى باشد جدا، و ناطقموجودى باشد جدا، بلكه در خارج هر دو موجودند بيك وجود و ممتاز نيستند از يكديگر وذهن آنها را از يكديگر جدا ميكند و امتياز مى‏دهد و حكم ميكند بوجود هر يك درانسان، و حمل هر يك بر انسان و بر يكديگر چنانكه مى‏گويند: انسان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 535

حيوانيست ناطق، و حيوان ناطق است، و ناطق حيوان است، و مراداين است كه هر چه را وصف كنند بوحدت غير حق تعالى آن واحد حقيقى نيست بلكه وحدت آنبمعنى قلت و كمى است مانند يك آدم و يك خانه كه هر يك مركبند از أجزاى خارجيهنهايت قليل و كمند نسبت بدوخانه و دو آدم، و بر تقديرى كه مركب از اجزاى خارجيهنباشد تركيب ذهنى و جنسى و فصلى در آن باشد بغير ذات حق تعالى كه واحد حقيقى است وبهيچ وجه تركيبى در آن نباشد نه از اجزاى خارجيه و نه از اجزاى ذهنيه چنانكه درعلم حكمت و كلام بيان آن شده.

6878 كلّ عزيزغير اللّه سبحانه ذليل. هر عزيزى غير خداى سبحانه خوارست زيرا كه هر موجودى غير حقتعالى ممكن باشد و هر ممكنى محتاج باشد بموجدى و تربيت كننده، و همين نوعيست ازخوارى اگر هيچ خوارى ديگر نباشد، عزيز حقيقى آنست كه او را بهيچ وجه حاجتى نباشد وآن بغير واجب الوجود تعالى شأنه نتواند بود.

6879 كلّ فقريسدّ الّا فقر الحمق. هر درويشى بسته مى‏شود رخنه آن غير درويشى حمق و كم عقلى،يعنى هر درويشى را چاره مى‏توان كرد بغير درويشى كسى كه بسبب كم عقلى باشد كه آنسبب درويشى و تهيدستى در آخرت باشد و چاره نتوان كرد آنرا و همچنين در دنيا هر چندچاره درويشى او بشود باز بزودى بسبب كم عقلى كه دارد خود را درويش گرداند.

6880 كلّ داءيداوى الّا سوء الخلق. هر دردى دوا كرده مى‏شود مگر بدى خلق، مراد اينست كه ازدواهاى معهود متعارف أطبا دوائى نيست از براى آن نه اين كه بهيچ وجه آنرا علاجنتوان كرد بلكه بفكر و تأمّل و ملاحظه رنج و اندوه آن در دنيا و بدى عاقبت آن درآخرت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 536

سلب آن از خود مى‏توان كرد چه اگر بهيچ وجه سلب آن نتوان كردآن همه مذمّت آن كه وارد شده معقول نمى‏نمايد.

6881 كلّ مخلوقيجرى الى ما لا يدرى. هر آفريده شده روان مى‏شود بسوى آنچه نمى‏داند، يعنى ازعاقبت حال خود در آن نشأه بلكه در اين نشأه نيز.

6882 كلّ امرءعلى ما قدّم قادم و بما عمل مجزىّ. هر آدمى يا مردى بر آنچه پيش فرستاده واردشونده است، و به آن چه كرده پاداش داده شونده.

6883 كلّ قانععفيف. هر قناعت كننده عفيف است، يعنى باز دارنده خود است از حرامها، يعنى از أكثرآنها، چه ارتكاب اكثر حرامها بسبب ترك قناعت مى‏شود، و ممكن است كه قناعت بالخاصيهسبب توفيق ترك همه آنها شود.

6884 كلّ قوىّغير اللّه سبحانه ضعيف. هر صاحب قوّتى غير خداى سبحانه ضعيف است.

6885 كلّ مالكغير اللّه سبحانه مملوك. هر خداوندى غير خداى سبحانه بنده است.

6886 كلّ ما خلااليقين ظنّ و شكوك. هر چيزى بغير يقين گمانست و شكها، قبل از اين مذكور شد كهاعتقاد بچيزى اگر بعنوانى باشد كه احتمال خلاف آن اصلا ندهد آنرا «جزم» گويند، واگر باين عنوان باشد كه آنرا راجح داند امّا احتمال خلاف هم بدهد احتمال مرجوحى،آنرا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 537

«ظنّ و گمان»گويند و اگر هيچ طرفى را رجحانى نمى‏دهد و هر دو در نظر او مساوى باشند آن را«شكّ» گويند و گاهى شكّ بر مقابل جزم اطلاق ميكنند كه شامل ظنّ هم باشد و جزم اگراز روى بديهه يا دليل و برهان حاصل شود آنرا «يقين» گويند و اگر نه «تقليد» گويندو ظاهر اينست كه مراد در اينجا اينست كه در عقايد دينيه يقين مى‏بايد و هر چه غيرآن باشد همه ظنّ و شكّ است، يعنى جزمى كه بعنوان تقليد باشد آن هم حكم ظنّ و شكّدارد كه بكار نيايد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه هر چه غير يقين باشد در واقعظنّ و شكّ است و جزمى كه بعنوان تقليد باشد آن در واقع جزم نيست بلكه ظنى است كهمشتبه مى‏شود بجزم، و اگر كسى خوب تأمّل كند در آن ميداند كه جزم نيست و احتمالخلاف در آن باشد نهايت چون بسيار ضعيف است بخاطر نمى‏رسد و گمان ميكند كه جزم است،و بنا بر اين نيز مراد اين است كه اعتقادى كه بعنوان تقليد باشد بكار نيايد و برهر تقدير مراد بشكّ معنى أعمّ مى‏تواند بود كه ذكر عامّ بعد از خاصّ باشد و معنىاخصّ نيز مى‏تواند بود و بنا بر اين مراد بنا بر معنى اوّل اين باشد كه جزم غيريقين ظنّ و شكّ است، يعنى بمنزله آنهاست و حكم آنها دارد، و بنا بر معنى دوّم ايناست كه هر چه غير يقين است ظنّ و شكّ است، يعنى يا ظنّ است و با شكّ و جزمى ديگربغير يقين نباشد و جمع آوردن «شكها» از براى رعايت سجع فقره سابق است باعتبارتعدّد افراد شخصى آن و يا تعدّد أفراد نوعى آن نيز بنا بر معنى دوّم، چه شكّ بآنمعنى يك نوع آن شكّ بمعنى متساوى الطرفين است و يك نوع آن ظنّ است كه آن نيز انواعباشد باعتبار اختلاف مراتب آن در شدّت و ضعف، و در بعضى نسخه‏ها «شكّ» بلفظ مفردواقع شده و بنا بر اين رعايت سجع نشده يا اين كه آن را با فقره سابق همراهنفرموده‏اند.

6887 كلّ عالمغير اللّه متعلّم. هر عالمى غير خدا متعلم است، يعنى علم را از ديگرى فرا گرفته واين در آنچه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 538

از غير آموخته شود ظاهرست و در آنچه كسى خود ببداهت يا برهانداند باعتبار اينست كه فيضان آنها نيز از جانب حق تعالى است و بديهه يا فكر همينسبب استعداد فيضان آنها مى‏شود.

6888 كلّ شي‏ءينقص على الانفاق الّا العلم. هر چيزى كم مى‏شود بدادن و خرج كردن غير علم، چهظاهرست كه بآموزانيدن آن بديگرى چيزى از آن كم نمى‏شود بلكه بسيارست كه باعثزيادتى آن مى‏شود، و اگر آن نشود باعث زيادتى ثبات و بقاى آن خود البته مى‏شود.

6889 كلّ قادرغير اللّه سبحانه مقدور. هر قادرى يعنى صاحب قدرت و توانائى بغير خداى سبحانهمقدور است، يعنى ديگرى باشد كه قدرت و توانائى بر او داشته باشد زيرا كه اگر هيچكس ديگر قادر بر او نباشد حق تعالى خود قادرست بر او كه هر چه خواهد در باره اوبكند.

6890 كلّ باطنعند اللّه جلّت آلاؤه ظاهر. هر نهانى نزد خدا كه عظيم است نعمتهاى او هويداست.

6891 كلّ سرّعند اللّه علانية. هر پنهانى نزد خدا آشكارست.

6892 كلّ شي‏ءخاضع للّه. هر چيزى خضوع كننده است از براى خدا.

6893 كلّ شي‏ءخاشع للّه. هر چيزى خشوع كننده است از براى خدا، «خضوع» و «خشوع» هر دو بمعنىفروتنى كردنست و اگر هر دو فقره را با هم فرموده باشند تأكيد است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 539

6894 كلّ غالبغير اللّه مغلوب. هر غالبى يعنى غلبه كننده غير خدا مغلوب است، يعنى كسى باشد كهبر او غالب باشد زيرا كه اگر هيچ كس ديگر بر او غالب نباشد حق تعالى خود غالبباشد.

6895 كلّ طالبغير اللّه مطلوب. هر طالبى غير خدا مطلوب است، «طالب» بمعنى طلب كننده است و«مطلوب» بمعنى طلب كرده شده، و گاهى مستعمل مى‏شود طالب در خصوص طلب كننده كه طلبكند كسى را از براى رسانيدن ضررى باو از كشتن يا غير آن، و «مطلوب» در كسى كه كسىطلب او كند از براى آن، و مراد در اينجا اين معنى است، يعنى هر كه طلب كسى كند ازبراى رسانيدن ضررى باو، كسى باشد كه طلب او كند از براى آن، چه اگر هيچ كس ديگرنباشد حق تعالى خود باشد.

6896 كلّ شي‏ءيملّ ما خلا طرائف الحكم. هر چيز ملالت مى‏آورد غير حكمتهاى تازه، يعنى هر چيز كهبسيار شنيده شود يا هر كار كه بسيار كرده شود ملالت مى‏آورد غير شنيدن حكمتهاىتازه كه طبع از آنها ملول نشود بلكه منبسط و شكفته گردد، و مراد به «حكمت» چنانكهمكرّر مذكور شد علم راست درست است، و به «تازه آن» آنچه نشنيده باشد آدمى آنرا ونداند.

6897 كلّ شي‏ءلا يحسن نشره امانة و ان لم يستكتم. هر چيزى كه نيكو نباشد پهن شدن آن امانت استهر چند طلب كرده نشده باشد پنهان داشتن آن، يعنى هر سخنى يا مانند آن كه افشاى آنخوب نباشد و ضررى داشته باشد آن حكم امانت دارد كه آن را بايد حفظ كرد و نگاه داشتهر چند صاحب آن و كسى كه آن تعلقى باو دارد طلب پنهان كردن آن نكرده باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 540

6898 كلّ مقتصرعليه كاف. هر اقتصار كرده شده بر آنى كافيست، يعنى از دنيا همين كه قدرى باشد كهاقتصار بر آن و اكتفا بآن توان كرد باين كه وفا بقدر ضرورى بكند همان كافيست و طلبزياده بر آن و تعب و زحمت كشيدن از براى آن در كار نيست.

6899 كلّ ما زادعلى الاقتصاد اسراف. هر چه زياد باشد بر ميانه روى اسراف است، يعنى در هر بابميانه روى بايد و سلوكى باندازه حال و وضع خود و امثال خود، و هر چه زياد بر آنباشد اسرافيست كه مذموم است بحسب شرع اقدس.

6900 كلّ يوميفيدك عبرا، ان اصحبته فكرا. هر روزى مى‏بخشد ترا عبرتها اگر همراه گردانى با آنفكرى.

6901 كلّ يسارالدّنيا اعسار. هر توانگرى دنيا درويشى است، زيرا كه باعث صد گونه حاجت مى‏شود كهآن حقيقت درويشى است و غالب اينست كه سبب درويشى و تهيدستى در آخرت نيز مى‏شود.

6902 كلّ معاجليسأل الانظار. هر معاجلى درخواست ميكند مهلت دادن را.

6903 كلّ مؤجليتعلّل بالتّسويف. هر مدّت قرار داده شده بهانه مى‏جويد به «تسويف»، تسويف اينستكه چيزى را از وقتى پس اندازند بوقت ديگر، و همچنين از آن وقت بوقت ديگر و ظاهراينست كه مراد به «معاجل» بفتح جيم كسى باشد كه شتاب كنند در گرفتن حقى از او و درحال خواهند از او، و به «مؤجّل» آنكه مدّتى از براى او قرار دهند كه بعد از آن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 541

مدّت بدهد، و مراد مذمّت اهل دنيا باشد باين كه حقوق مردم رانمى‏خواهند بدهند و از كسى كه طلبى باشد كه بايد در حال بدهد و مهلتى نباشد او رادرخواست ميكند كه مهلت داده شود، و هر كه مدّتى از براى او قرار شده باشد بهانهمى‏جويد كه از آن مدّت نيز پس انداخته شود، يا اين كه باز تعلل ميكند در دادن باينكه بوقت ديگر مى‏اندازد، يا اين كه كسى كه طلبى از او باشد كه در حال بايد بدهداگر شتاب كنند و در حال از او خواهند درخواست ميكند كه مهلت داده شود، و اگر مهلتداده شود و پس انداخته شود بوقت ديگر باز در آن وقت بهانه مى‏جويد از براى اين كهباز بوقت ديگر اندازد، يا اين كه باز تعلل ميكند در دادن باين كه بوقت ديگرمى‏اندازد.

6904 كلّ مؤنالدّنيا خفيفة على القانع و العفيف. همه اخراجات دنيا سبك است بر قناعت كننده وپرهيزگار.

6905 كلّ يحصد  مازرع، و يجزى بما صنع. هر كسى مى‏درود آنچه كاشته و پاداش داده مى‏شود به آن چهكرده.

6906 كلّ شي‏ءيستطاع الّا نقل الطّباع . هر چيزى استطاعت و توانائى آن باشد مگر نقل فرمودنطباع، يعنى خو و خصلت، مراد مبالغه در دشوارى نقل خو و خصلت است نه اين كه آن رابهيچ وجه نقل نمى‏توان كرد و تغيير نتوان داد.

6907 كلّ شي‏ءمن الآخرة عيانه اعظم من سماعه. هر چيزى از آخرت ديدن آن عظيم‏ترست از شنيدن آن،يعنى هر چيز از ثواب و عقاب آخرت هر چند وصف شود چون ديده شود آن عظيم‏تر باشد ازآنچه شنيده شده بوصف.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 542

6908 كلّ شي‏ءمن الدّنيا سماعه اعظم من عيانه. هر چيزى از دنيا شنيدن آن عظيم‏ترست از ديدن آن،يعنى هر چيز از نعمتهاى دنيا كه وصف كرده شود شنيدن آن عظيم ترست از ديدن آن چه هرگاه ديده شود ظاهر مى‏شود آميختگى آن بأنواع تعب و زحمت و غم و اندوه كه آنها بوصفدر نيايد.

6909 كلّ بلاءدون النّار عافية. هر بلائى نزد جهنم عافيت است، يعنى نسبت بآن و در برابر آن.

6910 كلّ امرءطالب امنيّته و مطلوب منيّته. هر مردى يا آدمى طلب كننده امنيه خودست، و طلب كردهشده منيه خودست، «امنيه» بمعنى چيزيست كه اميد و آرزوى آن باشد و «منيه» بمعنىمرگست، و مراد اينست كه: او طلب امنيه خود ميكند و مرگ طلب او ميكند.

6911 كلّ شي‏ءيحتاج الى العقل، و العقل يحتاج الى الادب. هر چيز محتاجست بعقل، و عقل محتاجستبادب، مراد به «عقل» خرد است يعنى قوّتى كه بآن دريافت چيزها بشود و احتياج هر چيزبآن ظاهرست، و مراد به «ادب» نيكوئى اخلاقست و رعايت آدابى كه در شريعت مقدّسهبراى هر فعل مقرّر شده كه باعث حسن آنهاست و دور نيست كه شامل آداب نيكو كه ميانهمردم شايع باشد نيز باشد هر چند در شريعت مقدّسه وارد نباشد و بعضى از اهل لغتتفسير «ادب» بكياست و زيركى كرده‏اند و بعضى بعلم و دانش و بر هر تقدير مراد به«احتياج عقل بأدب» اينست كه محتاجست بآن در كامل شدن و قوى گشتن.

6912 كلّ الحسبمتناه الّا العقل و الادب. هر حسبى نهايتى دارد مگر عقل و ادب، مراد به «حسب»شرافت و فضيلتى است كه در كسى باشد و مراد به «عقل» و «ادب» در شرح فقره سابقمذكور شد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 543

و مراد به «نهايت نداشتن عقل و ادب» اگر مراد بعقل علم باشداينست كه هر مرتبه از علم و ادب كه كسى داشته باشد بالاتر از آن و زياده بر آنباشد و اگر مراد بعقل آن قوّت باشد مراد بنهايت نداشتن آن اينست كه هر فردى كه ازآن باشد در هر مرتبه از كمال، كاملتر از آن نيز باشد، يا مراد اينست كه: هر شرافتىو فضيلتى نهايت دارد بغير شرافت عقل و ادب كه هر مرتبه كه كسى از براى آن قرار دهدزياده بر آن و بالاتر از آنست.

6913 كلّ شي‏ءيعزّ حين ينزر  الّا العلم فانّه يعزّ حين يغزر . هر چيزى عزيز مى‏شود هنگامى كهكم مى‏شود مگر علم كه عزيز مى‏شود هنگامى كه بسيار مى‏شود، يعنى هر چيز كه كسى آنرا كم داشته باشد عزيز مى‏شود آن نزد او، و چون بسيار باشد عزيز نباشد مگر علم كههر چند كسى بيشتر داشته باشد آن عزيزتر باشد.

6914 كلّ نعمةانيل منها المعروف فانّها مأمونة السلب محصّنة من الغير. هر نعمتى كه رسانيده شده باشداز آن احسان بديگران پس بدرستى كه آن ايمن داشته شده است از ربودن و زوال، و محكمنگاهداشته شده است از تغييرها، اين بنا بر اينست كه «غير» بكسر غين و فتح ياخوانده شود كه جمع باشد، و ممكن است كه بفتح غين و سكون يا خوانده شود كه مفردباشد و ترجمه اين باشد كه: محكم نگاهداشته شده است از تغير.

6915 كلّ مودّةمبنيّة على غير ذات اللّه ضلال، و الاعتماد عليها محال. هر دوستيى كه بنا گذاشتهشده باشد بر غير راه خدا گمراهيست و اعتماد بر آن محالست، «بودن آن گمراهى»باعتبار اينست كه اجر و ثوابى در آن نباشد دوستيى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 544

كه اجر و ثوابى دارد آنست كه در راه خدا باشد و عدول از آنچهدر آن اجر و ثوابى باشد به آن چه در آن اجر و ثوابى نباشد نوعيست از گمراهى باآنكه اكثر دوستيها كه در راه خدا نباشد بناى آن بر اغراض فاسده باشد كه گمراهىباشند، و «محال» بضمّ ميم در اصل چيزى را گويند كه گردانيده شده باشد از راستىبكجى، و شايع شده استعمال آن در هر چه واقع نتواند شد و در اينجا هر دو معنى مناسباست.

6916 كلّ احوالالدّنيا زلزال، و ملكها سلب و انتقال. همه حالهاى دنيا زلزالست، و ملك آن ربودن وانتقال است، «زلزال» بكسر زاء يا فتح آن يا ضمّ آن  بمعنى حركت و جنبش است و وصفأحوال دنيا بآن بر سبيل مبالغه است و مراد اينست كه چنان صاحب زلزالست و در حركت وانتقالست كه گويا عين حركت و انتقالست و همچنين ملك آن را «ربودن» و «انتقال» گفتنمبالغه است، و مراد نيز اينست كه چنان ربوده مى‏شود و انتقال مى‏يابد كه گويا عينربوده شدن و انتقالست، و «زلزال» بفتح زاء بمعنى بلايا و سختيها نيز آمده و ايننيز در اينجا مناسب است.

6917 كلّ وعاءيضيق بما جعل فيه الّا و عاء العلم فانّه يتّسع. همه ظرفها تنگى ميكند به آن چهكرده شود در آن مگر ظرف علم كه گشادگى مى‏يابد، يعنى هر ظرفى تنگى ميكند به آن چهكرده شود در آن هر گاه زياده از حوصله آن باشد يا تنگ مى‏شود بقدر آنچه در آن كنندو بآن قدر از آن گرفته شود بخلاف ظرف علم كه هر چه علم در آن در آيد تنگى نمى‏كندو تنگ نمى‏شود بلكه وسعت آن زياده مى‏شود زيرا كه نفس و ذهن هر چند علم آن زيادشود استعداد و قابليت آن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 545

از براى علوم ديگر بيشتر شود.

6918 كلّ امرءيلقى ما عمل، و يجزى بما صنع. هر مردى يا آدمى ملاقات ميكند آنچه را كرده، و پاداشداده مى‏شود به آن چه ساخته.

6919 كلّ حسنةلا يراد بها وجه اللّه تعالى فعليها قبح الرّياء، و ثمرتها قبح الجزاء. هر كارنيكى كه اراده كرده نشود بآن راه خداى تعالى و خشنودى او، پس بر آنست زشتى ريا، وميوه آنست زشتى پاداش.

چون غالب اينست كه كسى كه حسنه را بكند و از براى رضاى خدا وخشنودى او نكند قصد او ريا و ديدن مردم يا شنيدن ايشانست، و «ريا» در اصطلاح شاملهر دو باشد بآن اعتبار فرموده‏اند كه بر آنست زشتى ريا، و ثمره ندارد بغير پاداشزشت يعنى عذاب و عقاب، و اگر بالفرض بى‏قصد واقع شود قبح ريا و ثمره بد نداردنهايت اجر و ثوابى هم نخواهد داشت، و اگر بقصد ديگر بكند مثل اين كه وضو سازد درهواى گرم از براى سرد شدن اعضاء و اصلا رضاى خدا منظور نباشد آن ريا نباشد و بيقينصحيح نباشد و اجر و ثوابى نداشته باشد، و ممكن است كه سبب عذاب و عقاب هم بشودبلكه بمنزله ريا باشد نهايت جزم بآن نيست و عبارت شامل آن هم باشد و اللّه تعالىيعلم.

6920 كلّ مدّةمن الدّنيا الى انتهاء، و كلّ حىّ فيها الى ممات و فناء. هر مدّتى از دنيا بسوىبسر آمد نيست، و هر زنده در آن بسوى مرد نيست و فنا شدنى، مراد به «اين كه هرمدّتى از دنيا بسوى بسر آمد نيست و انتهائى دارد» اينست كه آدمى در آن اگر دردولتست و فراخى، بسبب آن فرحناك نگردد كه بقائى ندارد، و اگر در تنگى و سختيست پراز آن غمگين نشود كه زود بگذرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 546

حرف كاف بلفظ «كم»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف كاف بلفظ «كم» كه بمعنى «بسا» است. فرموده است آنحضرت عليه السّلام:

6921 كم من ذليلاعزّة عقله. بسا خوارى كه عزيز گردانيده باشد او را عقل او، يعنى خرد يا دانش او.

6922 كم من عزيزاذلّة جهله. بسا عزيزى كه خوار گردانيده باشد او را جهل او، يعنى كم عقلى او يانادانى او.

6923 كم من عقلاسير عند هوى امير. بسا عقلى كه گرفتار باشد نزد خواهشى فرمانفرما، يعنى هوا وهوسى كه غالب شده باشد بر آن و فرمانفرما باشد بر آن.

6924 كم من ذىثروة خطير صيّره الدّهر فقيرا حقيرا. بسا صاحب ثروت عظيمى كه گردانيده باشد او راروزگار درويشى كوچك، «ثروت» بمعنى بسيارى مال است و مراد مذمّت روزگار وبى‏اعتبارى آنست و اين كه اين بسيار مى‏شود پس كسى كه چنين شود آنرا مخصوص خودنداند و زياد اندوهگين نگردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 547

6925 كم من غنىّيستغنى عنه. بسا توانگرى كه بى‏نيازى باشد از او، بسبب اين كه خيرى از او بكسىنرسد.

6926 كم من فقيريفتقر اليه. بسا درويشى كه حاجت باشد بسوى او، باين كه إمداد و إعانت مردم كندبقدر مقدور، يا علمى يا كمال ديگر كه داشته باشد و از آن راه مردم محتاج باشندباو.

6927 كم من نعمةسلبها ظلم. بسا نعمتى كه ربوده باشد آنرا ستمى، يعنى زايل گردد بسبب ستمى كه صاحبآن كند.

6928 كم من دمسفكه فم. بسا خونى كه ريخته باشد آنرا دهانى، يعنى ريخته باشد آنرا سخن بى‏جائى كهصاحب آن گفته باشد، يا سخنى كه كسى از دشمنى يا بى‏جا گفته باشد.

6929 كم منانسان اهلكه لسان. بسا آدمى كه هلاك كرده باشد او را زبانى، همان مضمون فقرهسابقست .

6930 كم منانسان استعبده احسان. بسا آدمى كه بنده كرده باشد او را احسانى، چنانكه مشهورست كهمردمان بندگان احسانند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 548

6931 كم منمفتون بالثّناء عليه. بسا بفتنه افتاده شده بستايش بر او، «بفتنه افتادن كسى بسببستايش بر او» يا باعتبار اينست كه او را بسبب آن خودبينى و عجبى حاصل شود كه بغايتمذموم است، يا اين كه ستايش او كنند بخوبى در كار بدى، و اين سبب اين شود كه اوخوب داند آنرا و ترك نكند آنرا يا توبه نكند از آنچه كرده.

6932 كم منمغرور بحسن القول فيه. بسا فريب خورده شده بنيكوئى گفتار در او، اين نيز مضمونفقره سابقست نهايت معنى دوّم در اين ظاهرترست.

6933 كم من اكلةمنعت اكلات. بسا يك خوردنى كه منع كند خوردنها را، اين بنا بر اينست كه «اكله»بفتح همزه خوانده شود، و ممكن است كه «اكله» بضمّ همزه خوانده شود و ترجمه اينباشد كه: بسا لقمه كه منع كند لقمه‏ها را، و بر هر تقدير مراد و غرض ظاهرست و قبلاز اين مذكور شد.

6934 كم من لذّةدنيّة منعت سنىّ درجات. بسا لذّت پست مرتبه كه منع كند بلند مرتبه‏هائى را.

6935 كم من آملخائب و غائب غير آئب. بسا اميدوارى كه نوميد شود و غائبى كه بر نگردد، مراد از ذكراوّل اينست كه فريب اميد نبايد خورد و بسيارست كه حاصل نمى‏شود و صاحب آن نوميدمى‏شود و غرض از ذكر دوّم اينست كه كسى را كه سفرى روى دهد بايد كه تدارك احوالخود بكند باداى حقوق مردم كه در ذمّه او باشد و امانات كه نزد او باشد و وصيت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 549

و ساير آنچه از اين قبيل باشد و پس نيندازد چيزى از آنها رابوقت برگشتن، بسا باشد كه برنگردد.

6936 كم من طالبخائب و مرزوق غير طالب. بسا طلب كننده نوميدى و روزى داده شده طلب نكننده، غرضاينست كه حريص بر طلب و سعى نبايد بود و روزى و امثال آن را موقوف بر آن نبايددانست، بسيارست كه طلب كننده نوميد مى‏شود و غير طلب كننده روزى داده مى‏شود.

6937 كم من شهوةمنعت رتبة. بسا خواهشى كه منع كند رتبه را، يعنى رتبه بلندى را.

6938 كم من حربجنيت من لفظة. بسا جنگى كه چيده شود از يك سخنى، يعنى ثمره آن باشد و ناشى شود ازآن، پس آدمى در سخن گفتن بايد كه نيك تأمّل كند كه مبادا مفسده بر آن مترتّب شود.

6939 كم منصبابة اكتسبت من لحظه. بسا سوزش عشقى كه كسب كرده شود از نگاه كردنى، غرض اينست كهضبط نگاه بقدر مقدور بايد كرد كه مبادا منشأ چنين گرفتارى بشود.

6940 كم من كلمةسلبت نعمة. بسا كلمه كه بر بايد نعمتى را، يعنى باعث زوال آن شود پس تأمّل واحتياط زياد در سخن بايد كرد.

6941 كم من نظرةجلبت حسرة. بسا نگاه كردنى كه بكشد حسرتى را، يعنى سبب حسرت خوردنى شود مانندنگاههاى حرام كه سبب حسرت در آخرت شود، يا نگاهى كه سبب عشقى و گرفتاريى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 550

شود و سبب حسرت در دنيا يا در دنيا و آخرت هر دو گردد.

6942 كم منمغرور بالسّتر عليه. بسا فريب خورده شده بپوشاندن بر او، و مراد اينست كه بسيارستكه كسى گناهى ميكند و حق تعالى بلطف خود مى‏پوشاند آنرا بر او و رسوا نمى‏كند اورا، و او باين فريب مى‏خورد و گمان ميكند كه گناه سهل است و پر مؤاخذه بر آن نيستو باز ايستادگى بر گناه ميكند و غرض اينست كه اين فريب را نبايد خورد حق تعالى ازلطفى كه ببندگان دارد قدرى مدارا ميكند و رسوا نمى‏كند كه شايد ايشان شرم كنند وپشيمان شوند، بعد از اين كه اين سود ندهد و ترك نكنند ايشان را در آخرت رسواگرداند و بسيارست كه در دنيا نيز رسوا كند.

لطف حق با تو مداراها كند

چون كه از حد بگذرد رسوا كند

6943 كم منمستدرج بالاحسان اليه. بسا استدراج كرده شده باحسان بسوى او، «استدراج» چنانكهمكرّر مذكور شد اينست كه حق تعالى گناهكار را ناگاه نگيرد و مهلت دهد و احسان كندو هر چند گناه كند باز احسان كند كه شايد او خجل و منفعل گردد و ترك كند، و بعد ازاين كه او شرم نكند و گنهكارى را بدرجه بلند رساند يك بار او را بگيرد در آخرت يادر دنيا و آخرت هر دو، و اين فقره نيز مضمون فقره سابقست و غرض از هر دو يكيست.

6944 كم من طامعبالصّفح عنه. بسا طمع كننده بسبب در گذشتن از او، يعنى طمع كننده در گناه وايستادگى بر آن يا بر اين كه بر آن مؤاخذه نباشد بسبب اين كه يك بار يا چند باركرده باشد و حق تعالى در گذشته باشد از او و او را رسوا نكرده باشد، و اين نيزمضمون دو فقره سابقست.

6945 كم يفتحبالصّبر من غلق.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 551

بسا غلقى كه گشوده شود بصبر، «غلق» بفتح غين نقطه‏دار و لامچيزيست كه در را بآن بندند مانند قفل و كلون، و مراد ظاهرست.

6946 كم من صعبتسهّل بالرّفق. بسا سختى كه آسان شده باشد بسبب نرمى مانند دشمنى قوى كه بسبب نرمىو مهربانى با او ترك دشمنى كند بلكه دوست گردد، و غرض تحريص بر نرميست با مردم واين كه آن بسيار سختى را آسان كند.

6947 كم من واثقبالدّنيا قد فجعته. بسا اعتماد كننده بدنيا كه بتحقيق دردناك ساخته باشد دنيا اورا، مراد مذمّت دنياست و اين كه بسيارست كسى كه اعتماد بر آن كرده باشد و آخر آندردناك ساخته باشد او را.

6948 كم من ذىطمأنينة الى الدّنيا قد صرعته. بسا صاحب آرامى بسوى دنيا كه بتحقيق هلاك كرده باشددنيا او را، يا انداخته باشد يعنى در هلاكت يا زيان و خسران، و اين هم مضمون فقرهسابقست.

6949 كم من ذىأبّهة  جعلته الدّنيا حقيرا. بسا صاحب بزرگيى كه گردانيده باشد دنيا او را كوچك.

6950 كم من ذىعزّة ردّته الدّنيا ذليلا. بسا صاحب عزّتى كه بر گردانيده باشد دنيا او را خوار.

6951 كم منمبتلى بالنّعماء. بسا ببلا گرفتار شده بنعمت، يعنى بسا كسى كه نعمت از براى اوبلائى باشد، يا اين كه نعمت او را ببلائى گرفتار سازد باعتبار اين كه كسى كه آن رادر حرامى صرف‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 552

كند يا كفران آن كند پس صاحب نعمت بايد كه حذر كند از آن.

6952 كم من منعمعليه بالبلاء. بسا انعام كرده شده بر اويى بنعمت يعنى بسا كسى كه بلا از براى اونعمتى باشد باعتبار اين كه باعث صلاح آخرت او باشد، و بسيارست كه صلاح دنيا نيز درآن ميباشد.

6953 كم منمخدوع بالامل مضيّع للعمل. بسا فريب خورده شده باميد ضايع كننده مر عمل را، يعنىبسا كسى كه فريب اميدها خورد و مشغول سعى از براى آنها گردد و بسبب آن ضايع كندآنچه را بر او باشد از أعمال از براى آخرت يا دنيا نيز.

6954 كم منمسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الاجل. بسا پس اندازنده عمل تا اين كه ناگاه وارد شودبر او أجل.

6955 كم من صائمليس له من صيامه الّا الظّمأ . بسا روزه‏دارى كه نبوده باشد از براى او از روزه اومگر تشنگى يعنى ثمره از براى او نداشته باشد بغير اين كه تشنگى عبثى كشيده باشدباعتبار اين كه خالص نباشد از براى خدا، يا اخلال ببعضى از شرايط آن شده باشد.

6956 كم من قائمليس له من قيامه الّا العناء. بسا ايستاده كه نبوده باشد از براى او از ايستادن اومگر تعب و رنج يعنى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 553

بسا ايستاده بنمازى در شبها يا مطلق كه ايستادن او از براى اوثمره نداشته باشد بغير تعب و رنجى كه بكشد باعتبار همان كه مذكور شد در روزه درفقره سابق.

6957 كم من مؤمّلما لا يدركه. بسا اميد دارنده چيزى را كه در نيابد آنرا، پس فريب اميد نبايد خورد.

6958 كم من بانما لا يسكنه. بسا بنا كننده آنچه را ننشيند در آن، پس حريص در آن نبايد بود.

6959 كم من جامعما سوف يتركه. بسا جمع كننده چيزى را كه بعد از آن وا مى‏گذارد آن را، يعنى جمعميكند و بهره نمى‏برد از آن و وامى‏گذارد از براى ديگرى، و همين تعب و زحمتى ازبراى او مى‏ماند و وزر و وبالى اگر در آن باشد، پس حريص بر جمع مال و اسباب نبايدبود.

6960 كم منمنقوص رابح و مزيد خاسر. بسا كم كرده شده سود كننده، و زياد كرده شده زيان كننده،يعنى بسا كسى كه كم داده شده باشد باو و سود او در آن باشد باعتبار اين كه صلاحآخرت او در آن باشد بلكه صلاح دنيا نيز، و بسا كسى كه زياد داده شده باشد و زيان وخسران كند در آن، بسبب اين كه باعث طغيان او شود و ارتكاب گناهان.

6961 كم من فقيرغنىّ و غنىّ مفتقر. بسا درويش توانگرى و توانگر درويشى، «درويش توانگر» مثل درويشىكه قناعت كند به آن چه داشته باشد و طلب نكند از مردم كه آن حقيقت توانگريست، يااين كه توانگر باشد بحسب اسباب آخرت، و «توانگر درويش» مثل توانگرى كه با وجودتوانگرى باز در سعى و طلب باشد كه آن حقيقت درويشى است، يا اين كه درويش باشد بحسبآخرت و تهيدست باشد از اسباب آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 554

6962 كم من خائفو فدبه خوفه على قرارة الامن. بسا ترسناكى كه وارد سازد او را ترس او بر جايگاهايمنى، مثل ترسناكى كه ترس او از خدا باشد و باز ايستد بسبب آن از گناهان، و ايمنگردد در آخرت.

6963 كم من مؤمنفاز به الصّبر و حسن الظّنّ. بسا مؤمنى كه فيروزى فرمايد او را صبر و نيكوئى گمان،يعنى فيروزى يابد بسعادت و نيكبختى بسبب صبرى كه داشته باشد در بلاها و سختيها ونيكوئى گمانى كه داشته باشد بحق تعالى.

6964 كم من حزينو فدبه حزنه على سرور الابد. بسا اندوهگينى كه وارد سازد او را اندوه او برشادمانى دائمى، مثل اندوهگينى كه اندوه او از براى آخرت خود و انديشه آن باشد.

6965 كم من فرحافضى به فرحه الى حزن مخلّد. بسا فرحناكى كه بكشاند او را فرح او بسوى اندوهپاينده، مثل فرحناكى كه فرح او باعث طغيان او و ارتكاب فسوق و فجور گردد.

6966 كم من حريصخائب و مجمل لم يخب . بسا حريص نوميدى و اعتدال كننده در طلب كه نوميد نشده باشد.

6967 كم من شقىّحضره اجله و هو مجدّ فى الطّلب. بسا بدبختى كه حاضر شود او را مرگ او و او جدّكننده باشد در طلب، يعنى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 555

در طلب دنيا و آنچه اميد آن داشته باشد در آن.

6968 كم من غيظتجرّع  مخافة ما هو اشدّ منه. بسا خشمى كه جرعه‏وار در كشيده شود بسبب ترس از آنچهسخت‏تر باشد از آن، «جرعه» قدرى از آب يا مانند آن را گويند كه يك بار توان دركشيد، و مراد اينست كه بسا خشمى باشد كه بايد آنرا مانند جرعه آبى يك بار در كشيدو فرو برد از ترس اين كه اگر فرو برده نشود و اراده تلافى و انتقام شود سبب چيزى شودكه سخت‏تر از آن و بدتر از آن باشد و پوشيده نيست كه بنا بر اين معنى ظاهر اينستكه «يجرّع» بياى دو نقطه زير باشد بصيغه مجهول از باب تفعيل زيرا كه غيظ كه ضميردر «تجرّع» راجع بآن است تأنيثى ندارد نهايت در نسخه‏ها بتاى دو نقطه بالاست و أمرنقطه سهل است  زيرا كه در نسخه‏ها مضبوط نمى‏ماند و بر تقدير صحت آن ممكن استتأويلى از براى تصحيح آن، مثل اين كه آن را جرعه قرار داده باشند و تأنيث ضمير بآناعتبار باشد، و ممكن است كه «تجرّع» بصيغه مخاطب معلوم خوانده شود و ضميرى در آنمحذوف باشد و ترجمه اين باشد كه بسا خشمى كه جرعه‏وار در كشى آن را از ترس فلان.

6969 كم منضلالة زخرفت بآية من كتاب اللّه كما يزخرف الدّرهم‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 556

النّحاس بالفضّة المموّهة. بسا گمراهيى كه زينت كرده شود بآيهاز كتاب خدا چنانكه زينت كرده مى‏شود درهم مس بنقره روكشى كرده شده يعنى نقره كهآن را بر روى مسى يا غير آن روكش كرده باشند مراد اينست كه بسيار از مذاهب فاسدههست كه زينت مى‏توان داد هر يك از آنها را و روكش مى‏توان كرد بآيه از كتاب خدا،يعنى آيه را از آيات متشابهه قرآن مجيد شاهد بر آن مى‏توان كرد باعتبار اين كهعبارت آن احتمال آن داشته باشد بلكه بسا باشد كه بعضى از آنها ظاهر در بعضى ازآنها باشد مانند بعضى از آيات كريمه كه ظاهر در تجسم است و غرض از اين اينست كهتمسك بآيات متشابهه و استدلال به آنها بمجرّد احتمال معقول نيست بلكه در مراد ازآنها بايد كه رجوع بأصحاب عصمت صلوات اللّه عليهم نمود، و همچنين هر گاه دليل عقلىيا شرعى قطعى بر مطلبى قائم باشد اگر آيه ظاهر در خلاف آن باشد مستند بآن نمى‏توانشد در ردّ حكم آن دليل قطعى بلكه بحكم آن دليل آنرا تأويل بايد كرد مانند آياتى كهاشاره شد كه ظاهر آنها تجسم است.

6970 كم من عالمفاجر و عابد جاهل، فاتّقوا الفاجر من العلماء، و الجاهل من المتعبّدين. بسا عالمىفاجر و عابدى نادان، پس بپرهيزيد از فاجر از علما و از جاهل از عبادت كنندگان.

«فاجر» در اصلبمعنى ميل كننده است و شايع شده بمعنى فاسق و دروغگو و در اينجا هر يك مناسب است و«وجه پرهيز نمودن از عالم فاجر» ظاهرست، چه آن گمراهى است گمراه كننده، و «وجهپرهيز نمودن از عابدان نادان» اينست كه هر گاه نادان باشند عقايد دينى خود را درستنكرده باشند و با وجود درست نكردن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 557

آنها عبادت ايشان چندان ثمره نداشته باشد، و ديگر اين كه شرايطو آداب عبادات را نيز نخواهد دانست و أكثر عبادات ايشان فاسد و باطل خواهد بود پساز جمله بدان باشند نه نيكان، و مصاحبت و اختلاط با نيكان بايد كرد كه قدرى نيكىايشان سرايت كند در اين كس، يا حق تعالى ببركت مصاحبت ايشان او را نيز از نيكانمحشور گرداند نه با بدان كه بدى ايشان باين كس سرايت كند يا بشآمت اختلاط ايشان باايشان محشور گردد، و ممكن است كه مراد به «جاهل» در اينجا كم عقل باشد و مراد به«پرهيز نمودن از عابد كم عقل» فريفته نشدن بعبادت او باشد و اين كه بسبب عبادت اوارادت و اخلاص باو نبايد داشت زيرا كه كم عقل هر چند عابد شد او را مرتبه نزد حقتعالى نباشد چنانكه در احاديث وارد شده.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation