بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

5601 سلوا اللّهسبحانه العافية من تهويل الهوى و فتن الدّنيا. سؤال كنيد از خداى سبحانه عافيت ازفريب دادن خواهش و فتنه‏هاى دنيا، يعنى اين سؤال و دعا از سؤالهاى ضرور است كهبايد اكثر اوقات از حق تعالى بشود.

5602 سادةالنّاس فى الدّنيا الاسخياء، و فى الآخرة الاتقياء. بزرگان و مهتران مردم در دنياصاحب سخاوتانند، و در آخرت پرهيزگارانند.

مراد در اينجا اينست كه البته سخاوت سبب بزرگى و مهترى در دنيامى‏شود و پرهيزگارى سبب بزرگى و مهترى در آخرت، و آنچه قبل از اين مذكور شد كه«مهتران أهل بهشت صاحب سخاوتان و پرهيزگارانند» آن در صاحب سخاوتان كليه نيست بلكهمشروط است بايمان بلكه بعدم فسق زياد نيز، و اللّه تعالى يعلم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 139

5603 سالم اللّهتسلم اخراك. آشتى كن با خدا تا سالم بماند آخرت تو. مراد به «آشتى با خدا» اطاعت وفرمانبردارى اوست كه سبب خشنودى و مانع از قهر او مى‏شود.

5604 سالمالنّاس تسلم دنياك. آشتى كن با مردم تا سالم بماند دنياى تو. مراد به «آشتى بامردم» نرنجانيدن ايشانست و راضى و خشنود داشتن ايشان از خود، و ظاهرست كه سببسلامتى است از آفات و ضررهاى ايشان.

5605 سالمالنّاس تسلم، و اعمل للاخرة تغنم. آشتى كن با مردم تا سالم بمانى، و عمل كن ازبراى آخرت تا غنيمت يابى.

مراد به «سالم ماندن» سالم ماندن از آفات و ضررهاى مردم است دردنيا، و به «غنيمت يافتن» بردن غنيمتها و نفعهاى أخروى.

5606 سلّموالامر اللّه و لامر وليّه، فانّكم لن تضلّوا مع التّسليم. فرمانبردارى كنيد مرفرمان خدا را و فرمان ولىّ او را، پس بدرستى كه هرگز گمراه نشويد با اينفرمانبردارى. مراد به «ولىّ او» يعنى أمير او حضرت رسالت پناهى و أئمه طاهرين استصلوات اللّه عليهم أجمعين كه حق تعالى ايشان را أمير و حاكم كرده بر خلق.

5607 سلامةالعيش فى المداراة. سلامتى زندگانى در مدارا كردن است با مردم.

5608 ستّة تختبربها عقول النّاس، الحلم عند الغضب، و الصّبر عند-

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 140

الرّهب، و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه فى كلّ حال، و حسنالمداراة، و قلّة المماراة. شش چيزست كه آزمايش كرده مى‏شود به آنها عقلهاىمردمان، بردبارى نزد خشم، و شكيبائى نزد ترس، و قصد نزد خواهش، و ترس از خدا در هرحال، و نيكوئى مدارا و سازش، و كمى جدال و ستيزه. مراد به «ترس» چيزى چند است كهمردم ترس از آنها داشته باشند از بلاها و مصيبتها، و مراد به «قصد» ميانه رويست ياراست روى يعنى اين كه نزد خواهش أمرى ميانه روى كند در آن و در طلب آن، و افراطنكند، يا از راه راست بدر نرود و مرتكب گناهى نگردد.

5609 سلامةالدّين فى اعتزال النّاس. سلامتى دين در گوشه گيرى از مردم است يعنى از مردم بدوآميزش زياد با مردم نه ترك آميزش مردم بالكليه چنانكه قبل از اين مذكور شد.

5610 سلامةالدّين و الدّنيا فى مداراة النّاس. سلامتى دين و دنيا در مدارا كردن با مردم است،«بودن سلامتى دنيا در مدارا كردن با مردم» ظاهرست، و «بودن سلامتى دين در اين»باعتبار اينست كه حذر از ضرر و آفات شرعا مستحسن بلكه واجب است و ظاهرست كه درخلاف مدارا خوف ضرر و آفات بسيارست، و ديگر آنكه هر گاه با مردم مدارا كند و ازايشان ايمن گردد خوب بدين خود و رعايت آداب آن مى‏تواند پرداخت بخلاف اين كه مدارانكند و از ايشان در خوف و تشويش و اضطراب باشد.

5611 سهر اللّيلشعار المتّقين و شيمة المشتاقين. بيدارى شب شعار پرهيزگاران و خوى مشتاقان است،«شعار» چنانكه مكرّر مذكور شد جامه را گويند كه ملاصق بدن و موى آن باشد و بآناعتبار هر چه را لازم كسى باشد و او از آن جدا نشود آن را «شعار او» گويند مانندبيدارى شب از براى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 141

نماز شب و عبادات ديگر كه لازم پرهيزگاران است و از آن جدانشوند، پس آن را شعار ايشان فرموده‏اند، و مراد به «مشتاقان» مشتاقان رضا و خشنودىحق تعالى و الطاف و فيوضات اوست جلّ و علا.

5612 سهر العيونبذكر اللّه خلصان العارفين و حلوان المقرّبين. بيدارى چشمها بذكر خدا خالص بودنعارفان است و شيرينى مقرّبان. يعنى عارفان معارف الهيه آنرا از جمله خالص بودنطاعات و عبادات مى‏دانند و در كام مقرّبان آن درگاه كار شيرينى ميكند.

5613 سهر اللّيلفى طاعة اللّه ربيع الاولياء و روضة السّعداء. بيدارى شب در طاعات خدا بهار دوستانو بوستان نيكبختان است.

5614 سهر اللّيلبذكر اللّه غنيمة الاولياء و سجيّة الاتقياء. بيدارى شب بذكر خدا غنيمت دوستان و خوىپرهيزگاران است، مراد به «دوستان» دوستان خداست جلّ و عزّ و در بعضى نسخه‏ها  «العيون»بجاى «الليل» است و بنا بر اين ترجمه اينست كه: بيدارى چشمها بذكر خدا (تا آخر).

5615 سيّئةتسوؤك خير من حسنة تعجبك. گناهى كه بد آيد ترا بهتر است از كار نيكى كه خوش آيد ترا.يعنى گناهى كه كرده باشى و اندوهگين باشى بسبب آن و بترسى از آن و پشيمان باشى ازآن بهترست و اجر آن بيشترست از اين كه كار نيكى كرده باشى و فرحناك گردى بسبب آن واعتماد نمائى بر آن و عجبى حاصل شود ترا بسبب آن، و اين مضمون در احاديث ديگر نيزوارد شده.

5616 سرّك سروركان كتمته، و ان اذعته كان ثبورك. سرّ تو شادمانى تست اگر پنهان دارى آنرا، و اگرفاش نمائى آنرا بوده باشد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 142

هلاكت تو. ظاهر اينست كه مراد به «سرّ او» كارهاى خيرست كه درنهانى كرده باشد از براى رضاى خداى عزّ و جلّ، و مراد اينست كه: آنها را اگر پنهاندارى سبب شادمانى تو گردد باعتبار أجر و ثوابى كه بر آنها مترتّب گردد، و اگر فاشنمائى آنها را و اظهار كنى بمردم آميخته گردد بريا، و سبب هلاكت تو گردد، و اين دروقتى است كه غرض از اظهار جلب نفعى باشد از ايشان بسبب آن اگر همه اين باشد كه اورا خوب دانند و مدح كنند، امّا اگر غرض أخروى متعلق بآن باشد مثل اين كه اظهار آنسبب اين شود كه بعضى از ايشان نيز متابعت او كنند در مثل آن كار خير و وسيله رسيدننفعى بمحتاجى شود پس ظاهر اينست كه در اظهار آن قصورى نباشد و آدمى خود در هر باببغرض خود داناترست. و ممكن است كه خطاب بمؤمنى از مؤمنان باشد و مراد به «سرّ»ايمان باشد و غرض امر بپنهان داشتن آن و فاش ننمودن در زمان تقيه باشد و اين كهپنهان داشتن آن سبب شادمانى در آخرت گردد و فاش نمودن آن سبب هلاكت گردد در دنيابجور و ظلم دشمنان بلكه در آخرت نيز باعتبار ترك تقيه كه امر بآن شده، و اللّهتعالى يعلم.

5617 سامعالغيبة شريك المغتاب. شنونده غيبت شريك غيبت كننده است يعنى در گناه و وزر و وبال.

5618 سمع الاذنلا ينفع مع غفلة القلب. شنيدن گوش سود نمى‏دهد با غفلت دل. غرض اينست كه در مواعظو نصايح و مانند آنها بايد كه بدل متوجّه بود تا نفعى دهد و محض شنيدن بزبان كه دلمتوجه نباشد نفعى بر آن مترتّب نگردد.

5619 سلّمالشّرف التّواضع و السّخاء. نردبان شرف يعنى بلندى مرتبه فروتنى است و سخاوت. مرادفروتنى است در درگاه حق تعالى و با خلق نيز.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 143

5620 ساع سريعنجا، و طالب بطيى‏ء رجا. بسا سعى كننده تندروى كه نجات يافت، و بسا طلب كنندهآهسته روى كه اميدوار ماند. مراد اينست كه در كارهاى خير شتاب بايد كرد و زود بعملآورد كه اگر كسى قصد آنها داشته باشد و درنگ كند در آنها بسا باشد كه ديگر فرصتنيابد و باميد خود نرسد و همان اميدى بآن ماند. و احتمال دارد كه «رجا» بمعنى «پسماند» آمده باشد و بنا بر اين معنى اين باشد كه و بسا طلب كننده آهسته روى كه پسماند و بمطلب نرسيد و اين ترجمه بنا بر اينست كه «ربّ» كه بمعنى بساست در كلاممقدّر باشد .

ممكن است كه تقدير نشود و «ساع» مبتدا باشد و «نجا» خبر آن، وهمچنين «طالب» و «رجا» و عبارت چنين خوانده شود «ساع سريع نجا، و طالب بطيى‏ء رجا»و ترجمه اين باشد كه: سعى كننده تندروى نجات يافت و طلب كننده آهسته روى اميدوارماند يا پس ماند، و حاصل اين نيز همانست.

5621 سوء المنطقيزرى بالبهاء و المروّة . بدى گفتار عيبناك مى‏سازد بها و مروّت را. «بهاء» بمعنىنيكوئى است و مروّت چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى مردى است يا آدميت. و در بعضىنسخه‏ها «المنطق» است و در بعضى «النطق» و هر دو بمعنى گفتار است چنانكه ترجمهشده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 144

5622 سوء المنطقيزرى بالقدر و يفسد الاخوّة. بدى گفتار عيبناك مى‏سازد قدر را، و فاسد ميكندبرادرى را، اين فقره ديگر است كه باز در مذمّت گفتار بد فرموده‏اند، و مراد اينستكه: باعث پستى قدر و مرتبه صاحب خود مى‏گردد و برادرى برادران را با او فاسد وباطل مى‏گرداند.

5623 ساهلالدّهر ما ذلّ لك قعوده، و لا تخاطر بشى‏ء رجاء اكثر منه. سهل انگارى كن با روزگارما دام كه رام باشد از براى تو نشستن آن، و مشرف مساز چيزى را بر هلاك باميد زيادهبر آن، يعنى هر گاه روزگار از امداد و اعانت تو نشسته باشد و قيام بآن ننمايد امّاسركشى نيز با تو نكند و در مقام ايذاء و اضرار تو نباشد تو با او بساز و سهلانگارى كن، و اگر سركشى كند و اذيّت رساند آن وقت هر چاره و تدبيرى كه توانى بكن.و ممكن است كه «قعوده» اضافه بمفعول باشد و معنى اين باشد كه: ما دام كه رام باشداز براى تو نشستن بر آن، و مراد اين باشد كه: سهل انگارى كن با روزگار و سخت گيرىمكن ما دام كه سوار باشى بر آن  و تسلطى باشد ترا بر آن و بر هر تقدير مراد به«سهل انگارى با روزگار» سهل انگارى با اهل آنست نهايت بنا بر اوّل سهل انگارى بااهل سلطنت در آنست و بنا بر دويم سهل انگارى با رعايا و زيردستان خودست، و «مشرفمساز چيزى را، تا آخر» يعنى چيزى را از آنچه داشته باشى تلف مكن از براى اين كهبسبب آن شايد كه تحصيل زياده بر آن كنى مانند آنان كه أموال خود را برشوه و غير آنتلف ميكنند از براى گرفتن منصبى، و بنا بر معنى اوّل اين از متممات كلام سابقمى‏تواند بود و بنا بر معنى دويم نصيحتى است عليحده، و از تتمه سابق نيست، و اللّهتعالى يعلم.

5624 سعادة الرّجلفي احراز دينه و العمل لآخرته.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 145

نيكبختى مرد در جمع كردن دين او و عمل كردن از براى آخرت اوست،مراد به «جمع كردن دين» بدست آوردن آن و حفظ كردن آنست.

5625 سوء الظّنّيردى مصاحبه و ينجى مجانبه. بد گمانى هلاك مى‏گرداند مصاحب خود را، و رستگارمى‏گرداند دورى كننده از آنرا، مراد عمل كردن ببد گمانى است زيرا كه ظاهرست كه اصلبدگمانى مقدور كسى نيست و هر گاه عمل بآن نشود هلاك بر آن مترتّب نشود.

5626 سبع اكولحطوم خير من وال ظلوم غشوم. جانور درنده خورنده بر هم شكننده بهترست از أميرستمكار ظلم كننده.

5627 سوء الجوار و الاساءة الى الابرار من اعظم الّلؤم. بدى همسايگى و بدى كردن بسوى نيكوكاران ازبزرگترين دنائت و ناكسى است.

سوء الخلق شؤم، و الاساءة الى المحسن لؤم. بدى خوى شوم است وبدى كردن بسوى احسان كننده دنائت و ناكسى است، اين فقره مباركه در اوايل اين فصلمذكور شد و سهوا مكرّر نقل شده .

5628 سفكالدّماء بغير حقّها يدعو الى حلول النّقمة و زوال النّعمة. ريختن خونها بغير حقّآنها مى‏خواند بسوى فرود آمدن عقوبت و زايل شدن نعمت، يعنى سبب فرود آمدن عقوبت وانتقام در دنيا و زوال نعمت در آن مى‏شود زياده بر عذاب و عقاب اخروى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 146

5629 سل المعروفمن ينساه، و اصطنعه الى من يذكره. طلب كن احسان را از كسى كه فراموش ميكند آنرا، وبجاى آور آنرا از براى كسى كه ياد ميكند آنرا، مراد به «كسى كه فراموش ميكند آنرا»بلند همتى است كه ديگر ياد آن نمى‏كند نزد مردم يا نزد تو و منت نمى‏گذارد بر آن وگويا آنرا فراموش كرده بلكه از راه كمال بى‏اعتنائى بآن غالب اينست كه فراموشميكند آنرا، و مراد اينست كه اگر ضرور شود سؤال و طلب از چنين كسى طلب كن نه ازكسى كه ياد آن كند و منت گذارد و اين منافات ندارد با اين كه مطلق طلب خوب نباشد وتا توان اجتناب از آن بايد نمود، و مراد به «كسى كه ياد ميكند آنرا» كسيست كه شكرآن ميكند و حقّ آنرا ميداند و كفران نمى‏كند كه اگر چنين نباشد احسان بآن نيكونباشد بلكه بيجا و مذموم باشد.

5630 سرّك اسيركفان افشيتة صرت اسيره. سرّ تو اسير تست پس هر گاه فاش كنى او را مى‏گردى تو اسيراو، زيرا كه هميشه در فكر آن باشى و ترسى كه مبادا ضرر و مفسده بر آن مترتّب شود.

5631 ستّة تختبربها اخلاق الرّجال، الرّضا، و الغضب، و الامن، و الرّهب، و المنع، و الرّغب. ششچيز است كه آزمايش كرده مى‏شود به آنها خويهاى مردان، خشنودى، و خشم، و أمنيت، وترس، و منع، و رغبت. مراد اينست كه درين حالات آزمايش خصلتها و خويهاى مردم و خوبىو بدى آنها مى‏توان كرد.

يكى حال خشنودى و رضاى بأحوال و أوضاع خود، هر كه در آن حال ازحدّ خود بدر نرود و طغيان نكند و از شكر آن غافل نگردد خصلت او نيكوست، و اگر خلافآن باشد خوى او بد باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 147

دويم-  حال خشم كه بفرو خوردن آن و از جا بر نيامدن و بردبارىنمودن نزد آن و خلاف آنها خوبى و بدى اخلاق ظاهر مى‏شود.

سيم-  امنيت كه در آن نيز حال أخلاق معلوم مى‏شود چنانكه دررضا و خشنودى مذكور شد.

چهارم-  ترس كه در آن نيز بقلق و اضطراب نكردن و با آرام واطمينان بودن و مانند آنها و خلاف آنها خوبى و بدى اخلاق معلوم شود.

پنجم-  منع يعنى منع كسى از آنچه خواهش آن داشته باشد چه هر كهرا اخلاق نيكو باشد بردبارى كند و بسبب آن خشمناك نگردد و درصدد انتقام بر نيايدخصوصا هر گاه آن منع بجا بوده باشد و خلاف آنها دليل بدى اخلاق است بر آن قياس.

ششم-  رغبت كه هر كه با وجود رغبت در چيزى و خواهش آن هر گاهمنع كند خود را از آن بسبب حرمت يا كراهت آن يا اين كه با وجود اباحت آن چندانحريص نباشد در طلب آن و بسبب آن مشغول نگردد از أمور أخروى خود اين نشان خوبىاخلاق او باشد و خلاف آنها دليل خلاف آنها.

5632 ستّة يختبربها دين الرّجل، قوّة الدّين، و صدق اليقين، و شدّة التّقوى، و مغالبة الهوى، وقلّة الرّغب، و الاجمال فى الطّلب. شش چيزست كه آزمايش كرده مى‏شود به آنها دينمرد، قوّت دين، و راستى يقين، و سختى تقوى، و غلبه كردن بر خواهش، و كمى رغبت، واجمال در طلب.

ظاهر اينست كه مراد به «قوّت دين» قوّت دينداريست يعنى عملكردن بشرايط و آداب آن، و مراد اين باشد كه دين هر كسى بقوّت ديندارى او آزمايشمى‏تواند شود هر كه عمل او بشرايع آن قويتر باشد اين نشان اينست كه اصل دين واعتقاد او بآن قويتر باشد. و مراد به «راستى يقين» راستى يقين باشد بعدل حق تعالىو نفى ظلم و حيف از او در آنچه قسمت كرده از ارزاق و آجال و مانند آنها، باين كهعمل كند بر وفق‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 148

آن و راضى و خشنود باشد ببهره خود در هر باب، يا راستى يقينبهمه عقايد دين، و مراد اين باشد كه هر چند يقين كسى بعقايد دين او قويتر باشد ديناو كاملتر و تمامتر باشد. و «سختى تقوى» يعنى ترس از خدا و كمى رغبت يعنى خواهش وهوس، و «اجمال در طلب» يعنى اعتدال نمودن در آن و افراط نكردن.

5633 سنامالدّين الصّبر و اليقين و مجاهدة الهوى. مرتبه بلند ديندارى صبرست و يقين و جهادكردن با هوا و هوس. مراد به «يقين» اعتقاد جازم است يا اعتقاد جازمى كه از روىدليل و برهان باشد يعنى اعتقاداتى كه در دين بايد در آنها جازم باشد و شكى او رادر آنها بهيچ وجه نباشد، يا اين كه زياده برين جزم به آنها از روى دليل و برهانباشد و بمجرّد تقليد نباشد.

5634 ستّة لايمارون، الفقيه، و الرّئيس، و الدّنىّ، و البذىّ، و المرأة، و الصّبىّ. شش كس‏اندكه جدال كرده نمى‏شوند، فقيه و رئيس و دنى و فحش گو و زن و كودك. مراد اينست كه بااين شش تا جدال و ستيزه نبايد كرد و مراد به «فقيه» عالم است يا عالم بأحكام شرع،و «وجه جدال نكردن با او» اينست كه جدال با او نمى‏شود مگر بمكابره و انكار حقّ. و«جدال نكردن با رئيس و مهتر» باعتبار اينست كه صرفه در آن نيست و او هر چه را گويدباعتبار رياست و مهترى كه دارد از پيش مى‏برد، و «جدال نكردن با دنى، يعنى شخص پستمرتبه» باعتبار اينست كه رعايت كسى نكند و همين كه بيند كه مغلوب مى‏شود يا بى آننيز هرزه و درشت گويد، و همچنين فحش گو و زن و كودك.

5635 سلونى قبلان تفقدونى فانّى بطرق السّماء اخبر  منكم‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 149

بطرق الارض. بپرسيد از من پيش از اين كه نيابيد مرا، پس بدرستىكه من براههاى آسمان داناترم از شما براههاى زمين، يعنى هر مشكلى كه داريد بپرسيداز من پيش از اين كه نيابيد مرا برسيدن أجل موعود من «پس بدرستى كه من» بيان وجهامر ايشانست بپرسيدن از او هر چه را خواهند و آن اينست كه من بهمه چيز دانايم وبحلّ همه مشكلات عارفم بمرتبه كه براههاى آسمان داناترم از شما براههاى زمين كهديده‏ايد و مشاهده نموده‏ايد.

5636 سارعوا الىالطّاعات، و سابقوا الى فعل الصّالحات، فان قصرتم فايّاكم و ان تقصّروا عن اداءالفرائض. شتاب كنيد بسوى طاعتها، و پيشى بگيريد بسوى كردن كارهاى شايسته، پس اگرتقصير كنيد پس حذر كنيد از اين كه تقصير كنيد از گزارش واجبيها، يعنى اگر كوتاهىكنيد و تقصير نمائيد بايد كه نهايت تقصير شما در سنتيها باشد كه تقصير در آنهاهمين سبب نقص فضيلتى گردد، و زينهار كه تقصير نكنيد در واجبيها كه تقصير در آنهاسبب عذاب و عقاب گردد.

5637 سلونى قبلان تفقدونى فو اللّه ما فى القرآن آية الّا و انا اعلم فيمن نزلت، و اين نزلت، فىسهل او فى جبل، و انّ ربّى وهب لى قلبا عقولا، و لسانا ناطقا. بپرسيد از من پيش ازاين كه نيابيد مرا پس قسم بخدا كه نيست در قرآن آيه مگر اين كه من داناترم كه درباره چه كس نازل شده، و در كجا نازل شده، در هموارى يا در كوه، و بدرستى كهپروردگار من بخشيده مرا دل دريابنده، و زبانى گوينده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 150

5638 ستّ منقواعد الدّين، اخلاص اليقين، و نصح المسلمين، و اقامة الصّلوة، و ايتاء الزّكوة، وحجّ البيت، و الزّهد فى الدّنيا. شش چيزست كه از قاعده‏هاى دين است، خالص گردانيدنيقين، و خالص بودن با مسلمانان، و بر پاى داشتن نماز، و دادن زكاة، و حجّ خانه، وبى‏رغبتى در دنيا، يعنى اين شش چيز از أركان دين‏اند و بناى دين بر آنهاست كه اگراخلال بيكى از آنها بشود دين خراب شود و اتيان بباقى شرايع آن سودى ندهد و مراد به«خالص گردانيدن يقين» خالص گردانيدن يقين است در آنچه يقين بآن بايد از عقايد ديناز شائبه شكّ و شبهه بالكليه، يا از شائبه تقليد نيز و اين كه از روى محض دليل وبرهان باشد، و مراد به «خالص بودن با مسلمانان» صاف بودن با ايشانست و اين كه باايشان بنفاق و دوروئى سلوك نكند، و ممكن است كه «نصح» بمعنى خالص بودن نباشد بلكهبمعنى نصيحت كردن باشد يعنى موعظه و پند گفتن ايشان بأمر بمعروف و نهى از منكر. ومراد به «پاى داشتن نماز» مداومت بر واجبيهاى آن با محافظت بر اوقات و شرايط وآداب آنهاست، و «از أركان بودن دادن زكاة و حجّ خانه خدا» هر يك در وقتى است كهشرايط وجوب آن بعمل آمده باشد، و مراد به «بى رغبتى در دنيا» اينست كه حرص زيادىبر آن نباشد كه بسبب آن مشغول گردد از بعضى فرايض و واجبات.

5639 سوء الخلقنكد العيش و عذاب النّفس. بدى خوى تيرگى زندگانيست و عذاب نفس، يعنى زندگانى را برصاحب خود تيره مى‏گرداند و هميشه او را در رنج و تعب دارد، و مراد به «عذاب نفس»نيز تأكيد سابق است و اين كه سبب اين مى‏گردد كه صاحب آن همواره در شكنجه رنج وتعبى باشد كه بسبب بدخوئى خود مى‏كشد، و ممكن است كه مراد بآن عذاب و عقاب أخروىباشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 151

5640 سوء الخلقيوحش النّفس و يرفع الانس. بدى خوى مى‏رماند نفس را، و زايل ميكند أنس را، يعنىمى‏رماند نفس صاحب خود را از مصاحبان و دوستان، و زايل ميكند انس و خو گرفتن او رابايشان، و او را در شكنجه و عذاب تنهائى مى‏اندازد.

5641 سلواالقلوب عن المودّات فانّها شواهد لا تقبل الرّشا. بپرسيد دلها را از دوستيها، پسبدرستى كه آنها گواهانند كه قبول نمى‏كنند رشوه‏ها را، مراد اينست كه دوستى هر كهرا خواهيد بدانيد رجوع كنيد بدل خود كه آن گواهى مى‏دهد بدوستى او اگر در واقع اودوست باشد بشما، و آن گواهى است كه احتمال اين نيست كه شهادت دروغى دهد بسبب گرفتنرشوه چنانكه در ساير گواهان اين احتمال باشد.

5642 سهر العيونبذكر اللّه فرصة السّعداء و نزهة الاولياء. بيدارى چشمها بذكر خدا فرصت نيكبختاناست و نزهت دوستان «فرصت» بمعنى نوبت و بهره و نصيب هر كس از آب مشترك باشد  و«نزهت» سيرگاه را گويند كه آدمى بسير آن غم و اندوه را از خود دور كند و مراد به«دوستان» دوستان خداست.

5643 سابقواالاجل فانّ النّاس يوشك ان ينقطع بهم الامل فيرهقهم  الاجل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 152

پيشى بگيريد بر مرگ پس بدرستى كه مردمان نزديك است كه بريدهشود بايشان اميد پس فرو گيرد ايشان را مرگ يعنى پيشى گيريد بكردن خيرات بر مرگ وشتاب كنيد در كردن آنها كه مبادا مرگ در رسد و ديگر فرصت آنها نيابيد «پس بدرستىكه مردمان» بيان اين معنى است و مراد اينست كه مرگ از مردمان دور نيست، و «نزديكاست ايشان را اين كه بريده شود ايشان را اميد» يعنى بريده شود از ايشان اميدها كهداشته باشند يعنى اميدهاى دنيوى يا اميد كردن كارهاى خير، «پس فرو گيرد ايشان رامرگ» و نگذارد از براى ايشان اميدى و هر گاه مرگ نسبت بايشان چنين نزديك باشد پسبايد پيشى گرفت بر آن و شتاب كرد در كردن كارهاى خير پيش از رسيدن آن. و ممكن استكه «فيرهقهم» بمعنى «پس فرو گيرد» نباشد بلكه باين معنى باشد كه «پس لاحق شودايشان را و از پى ايشان آيد مرگ»، و حاصل هر دو يكيست.

5644 سابقواالاجل، و أحسنوا العمل، تسعدوا بالمهل. پيشى بگيريد بر أجل يعنى مرگ، و نيكو كنيدعمل را، تا اين كه نيكبخت گرديد بمهل، يعنى بسبب «مهل» يعنى پيش افتادن در خير، وممكن است كه معنى «تسعدوا بالمهل» اين باشد كه: تا اين كه فيروزى يابيد يا سودمندگرديد بمهل.

5645 سفهك علىمن فوقك جهل مرد . دشنام دادن تو بر كسى كه بلند مرتبه‏تر از تو باشد نادانيى استهلاك كننده، يا اندازنده، يعنى در هلاكت و زيان و خسران، و وجه اين ظاهرست، چه هرگاه مرتبه آن كس بلندتر باشد ممكن است كه بسبب آن انواع ايذاء و اضرار نمايد بلكهبقتل رساند.

5646 سفهك علىمن دونك جهل مزر .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 153

دشنام دادن تو بر كسى كه پست مرتبه‏تر از تو باشد نادانيى استعيبناك كننده، چه ظاهرست كمال خفت و خوارى اين كه كسى خود را طرف كسى كند كهپست‏تر ازو باشد و دشنام دهد باو.

5647 سفهك علىمن فى درجتك نقار كنقار الدّيكين، و هراش كهراش الكلبين، و لن يفترقا الّا مجروحيناو مفضوحين، و ليس ذلك فعل  الحكماء و لا سنّة  العقلاء، و لعلّه ان يحلم عنكفيكون اوزن منك و اكرم، و انت انقص منه و ألام. دشنام دادن تو بر كسى كه بوده باشددر مرتبه تو منقار زدنى است مانند منقار زدن دو خروس، و با هم جنگ كردنى است مثلبا هم جنگ كردن دو سگ، و حال اين كه جدا نشوند مگر هر دو زخم زده شده يا هر دورسوا كرده شده، و نيست اين كار دانايان و نه طريقه عاقلان، و بسا باشد كه اوبردبارى كند از تو پس بوده باشد سنگين‏تر از تو و گرامى‏تر، و بوده باشى توناقص‏تر از او و پست مرتبه‏تر. مراد اينست كه: اگر كسى دشنام دهد كسى را كه درمرتبه او باشد اگر او هم جواب گويد و دشنام دهد هر دو مانند دو خروس يا دو سگباشند كه با هم جنگ كنند تا هر دو مجروح يا خسته و مانده و خوار و زار گردند ودانايان و عاقلان چنين كارى نكنند، و اگر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 154

او بردبارى كند و بگذارند و جواب نگويد، او سنگين و گرامى گرددو تو ناقص و پست مرتبه، پس خود را خفيف و خوار كرده باشى. پس از اين سه فقرهمباركه ظاهر مى‏شود كه دشنام دادن بكسى هر كه باشد نكوهيده و مذموم است و كسى راكه اندك عقلى باشد بايد مرتكب آن نشود .

و فرموده است آن حضرت عليه السّلام در ذكر و وصف رسول خدا رحمتكناد خدا بر او و آل او و درود فرستد

5648 سنّتهالقصد، و فعله الرّشد، و قوله الفصل، و حكمه العدل، كلامه بيان، و صمته أفصح لسان.سنت او قصدست، و كردار او رشدست، و گفتار او فصل است، و حكم او عدل است، سخن اوبيان است، و خاموشى او فصيح‏ترين زبانيست.

مراد به «سنت او» طريقه‏ايست كه سلوك مى‏فرموده، و يا قرارداده از براى خود و همه امّت، و مراد به «قصد» ميانه رويست يعنى ميانه روى در هرباب كه نه افراط باشد در آن و نه تفريط، مثل سخاوت كه ميانه رويست ميانه اسراف وتبذير و بخل و تقتير، و شجاعت كه ميانه رويست ميانه تهوّر و بى‏باكى و جبن وترسناكى، و همچنين ساير اخلاق ديگر چنانكه در كتب اخلاق بيان شده. و مراد به «رشد»كار راست درست است، و به «فصل» جدا كننده ميان حق و باطل، و «بيان است» يعنى بيانكننده مشكلات و معضلات يا احكام و شرايع است، يا اين كه واضح است و در آن اشتباهىنيست، و «خاموشى او فصيح‏ترين زبانيست» يعنى در هر جا كه خاموش مى‏شدند همانخاموشى بمنزله فصيح‏ترين زبانى بود كه گويا شود بحكمى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 155

چند كه از آن خاموشى مستفاد مى‏شد.

5649 سلوا اللّهالايمان، و اعملوا بموجب القرآن. سؤال كنيد از خدا ايمان را، و عمل كنيد بموجبقرآن، يعنى همواره از خداى عزّ و جلّ درخواست كنيد كه ايمان شما را ثابت و باقىدارد و قويتر و محكمتر گرداند، و «عمل كند بموجب قرآن» يعنى به آن چه قرآن مجيدآنرا واجب گردانيده باشد يا به آن چه قرآن مجيد اقتضاى آن كند از همه احكام.

5650 سكونالنّفس الى الدّنيا من أعظم الغرور. آرام گرفتن نفس بسوى دنيا از بزرگترين فريباست.

5651 سكر الغفلةو الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور. مستى غفلت و فريب دورترست بحسب بهوش آمدن ازمستى شرابها، يعنى بهوش آمدن از آن ديرتر باشد از بهوش آمدن از مستى شرابها، پسحذر از آن بيشتر بايد نمود.

5652 سوءالعقوبة من لؤم الظّفر. بدى عقوبت از فيروزى زشت است، يعنى فيروزى يافتن انتقام ازدشمن يا هر كه بدى كرده باشد باين كس هر گاه عقوبت او بد واقع شود و زياده شود ازقدرى كه مستحقّ آن باشد زشت فيروزيى است و فيروزى نيافتن بهتر از چنين فيروزيست وغرض تحريص بر اينست كه كسى كه فيروزى يابد اگر عفو نكند و انتقام كشد و عقوبت كندبايد كه زياده از اندازه آن نكند و اگر نه بد و زشت فيروزى باشد فيروزى او .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 157

حرفشين

حرف «شين» بلفظ «شكر»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «شين» بلفظ «شكر».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 158

فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5653 شكر الهكبطول الثّناء. شكر خداوند معبود تو بدرازى ستايش است، يعنى باين كه همواره ثنا وستايش او كنى و بدل و زبان ذكر نعمتها و نيكوئيهاى او نمائى.

5654 شكر منفوقك بصدق الولاء. شكر كسى كه بلند مرتبه‏تر از تو باشد براستى دوستى است يعنى هرگاه كسى بلند مرتبه‏تر از تو باشد و احسانى بتو كرده باشد كه شكر آن بايد كرد وترا رتبه آن نباشد كه در عوض احسانى باو بكنى شكر احسان او اينست كه محبت صادق ودوستى راست باو داشته باشى و شرايط آنرا از دعا و مانند آن بعمل آورى.

5655 شكر نظيركبحسن الاخاء. شكر مثل و مانند تو بنيكوئى برادريست، يعنى هرگاه مثل و مانند تو بتواحسانى كرده باشد شكر آن اينست كه چنانكه او بتو برادرى را نيكو كرده تو نيز با اوبرادرى را نيكو كنى و باو احسان كنى.

5656 شكر مندونك بسيب العطاء. شكر كسى كه پست مرتبه‏تر از تو باشد بروان شدن عطاست يعنى هرگاه كسى كه پست مرتبه‏تر از تو باشد احسانى بتو كرده باشد كه بايد شكر آن بكنى شكراو اينست كه عطا روان كنى بسوى او و او را بجود و بخشش نوازش نمائى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 159

5657 شكر النّعمعصمة من النّقم. شكر نعمتها نگاهداريى است از عقوبتها، يعنى نگاهدارنده است ازآنها، آن چنان كه گويا عين نگاهدارى از آنها شده .

5658 شكر الالهيدرّ النّعم. شكر خداى معبود روان مى‏سازد نعمتها را.

5659 شكرالنّعمة يقضى بمزيدها و يوجب تجديدها. شكر نعمت حكم ميكند بزيادتى آن و واجبمى‏سازد تازه گردانيدن آنرا، يعنى سبب زيادتى آن نعمتى كه داده شده مى‏گردد و باعثتازه گردانيدن نعمتهاى ديگر نيز مى‏شود، و ممكن است كه مراد به «تازه گردانيدن آن»همان زياد گردانيدن آن باشد چه زيادتى تازه ايست كه داده مى‏شود و بنا بر اينتأكيد سابق خواهد بود.

5660 شكرالنّعمة امان من تحويلها و كفيل بتأييدها. شكر نعمت ايمنى است از تغيير دادن آن، ودر عهده گيرنده ايست دوام و پايندگى آن را.

5661 شكر المؤمنيظهر فى عمله. شكر مؤمن ظاهر مى‏شود در عمل او، چه طاعات و عبادات او همه شكريستكه بدل و زبان و أركان از او بعمل آيد.

5662 شكرالمنافق لا يتجاوز لسانه. شكر منافق در نمى‏گذرد از زبان او، يعنى همين بزبان شكرىمى‏گويد و شكر او

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 160

بدل و اركان ديگر سرايت نمى‏كند، زيرا كه او را در دل اعتقادىنباشد، و اگر بأركان ديگر عبادتى كند چون بى اعتقادست مجرّد صورتيست و عبادتى نيستكه شكر تواند شد بلكه محض وزر و عصيان است، و شكر زبانى او نيز چنان است و آن درحقيقت شكر زبانى نباشد بلكه شكر بودن آن بمجرّد لفظيست كه خود بزبان ميراند.

5663 شكر نعمةسالفة يقضى بتجدّد نعم مستأنفة. شكر نعمتى گذشته حكم ميكند بتازه شدن نعمتهائىابتدا كرده شده، يعنى سبب نعمتهاى تازه ديگر مى‏گردد.

5664 شكر النّعميضاعفها و يزيدها. شكر نعمتها دو چندان مى‏گرداند آنها را و زياد مى‏گرداند آنهارا. مراد به «دو چندان گردانيدن» مطلق زياد گردانيدنست نه خصوص دو برابر گردانيدن،پس ذكر و «زياد مى‏گرداند آنها را»  بعد از آن تأكيد است.

5665 شكر النّعميوجب مزيدها، و كفرها برهان جحودها. شكر نعمتها واجب مى‏سازد زيادتى آنها را، وكفران آنها دليل انكار آنهاست، يعنى انكار اين كه آنها از جانب خداى عزّ و جلّباشد و بسبب آنها شكر او بايد كرد، چه اگر كسى قائل باين باشد معقول نيست كه كفرانآنها كند و شكر ننمايد، و ممكن است كه «جحود» در اينجا بمعنى انكار نباشد بلكهبمعنى كم شدن و تيره گشتن باشد و ترجمه اين باشد كه: كفران آنها دليل كم شدن وتيره شدن آنها باشد.

5666 شكرالنّعمة امان من حلول النّقمة. شكر نعمت ايمنى است از فرود آمدن عقوبت و انتقام، يعنىسبب ايمنى از آن مى‏شود.

5667 شكر العالمعلى علمه عمله به و بذله لمستحقّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 161

شكر عالم بر علم خود عمل اوست بآن و عطا كردن آن بمستحقّ آن،يعنى شكرى كه عالم بايد بكند بازاى نعمت علمى كه باو داده شده اينست كه عمل كندبعلم خود و بياموزد آنرا بجمعى كه مستحقّ آن باشند و أهليت آموختن آن داشته باشند.

5668 شكركللّراضى عنك يزيده رضا و وفاء. شكر كردن تو مر كسى را كه راضى و خشنود باشد از توزياد ميكند او را خشنوديى و وفاداريى، و در بعضى نسخه‏ها «وقاء» بقاف واقع شده  وبنا بر اين ترجمه بجاى «وفاداريى» و «نگاهداريى» بايد يعنى نگاهدارى و حفظ محبت ودوستى، و حاصل هر دو يكيست.

5669 شكركللساخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطّفا. شكر كردن تو مر كسى را كه خشمناك باشد برتو واجب مى‏سازد از براى تو از جانب او صلاحى و مهربانيى يعنى بصلاح آمدن او رانسبت بتو و زايل شدن خشم او و مهربانى نمودن بتو.

و پوشيده نيست كه خشمناك بودن كسى منافات ندارد با اين كه ازاو نعمتى برسد كه در برابر آن شكر او توان كرد، چه اهل جود با وجود خشمناك بودن بركسى نيز بسيارست كه نعمتى باو رسانند و كافيست شاهد برين نعمتهاى حق تعالى كهبكافران و عاصيان مى‏رسد.

و فرموده است آن حضرت عليه السّلام بمردى كه تهنيت مى‏فرمودهآن حضرت او را بفرزندى كه خدا داده بوده باو:

5670 شكرتالواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ اشدّه، و رزقت برّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 162

شكر كرده تو بخشنده را، و بركت داده شده براى تو در بخشيدهشده، و رسيده بكمال قوّت او، و روزى گردانيده شده تو نيكوئى او را. اين همه بعنواندعاست كه براى تفأل بلفظ ماضى ادا شده چنانكه شايع است در زبان عرب و معنى اينستكه: روزى تو گردد شكر خدائى كه بخشيده اين فرزند را بتو، و بركت داده شود از براىتو درين فرزند كه بخشيده شده بتو، و برسد اين فرزند بكمال مرتبه قوّت خود، و روزىكرده شوى تو نيكوئى او را، يعنى اين را كه با تو بنيكوئى سلوك كند.

5671 شكرالاحسان من اثنى على مسديه، و ذكر بالجميل موليه. شكر كردست احسانرا كسى كه ستايشكند بر احسان كننده آن، و ياد كند بنيكوئى صاحب آنرا، يعنى كافيست در شكر احسانكسى اين كه ثنا و ستايش او كرده شود و ياد كرده شود بنيكوئى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 163

حرف «شين» بلفظ شرّ

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «شين» بلفظ شرّ فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5672 شرّالافعال ما جلب الآثام. بدترين كارها آنست كه بكشد گناهان را، يعنى هر كاريست كهسبب گناهى شود.

5673 شرّالاموال ما اكسب المذامّ. بدترين مالها ماليست كه كسب فرمايد نكوهش را، يعنى سببمذمّت و نكوهش صاحب خود شود باين كه از ممرّ حرامى كسب شود يا در ممرّ حرامى صرفشود، يا در ممرّى كه بايد صرف شود نشود.

5674 شرّ الآراءما خالف الشّريعة. بدترين رايها و انديشه‏ها رأى و انديشه ايست كه مخالف شريعتباشد باين كه عمل بآن نامشروعى را لازم داشته باشد.

5675 شرّالافعال ما هدم الصّنيعة. بدترين كارها آنست كه خراب كند احسان را. ممكن است كهمراد بآن بديى‏

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation