بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام ), محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     1001D001 -
     1001D002 -
     1001D003 -
     1001D004 -
     1001D005 -
     1001D006 -
     1001D007 -
     1001D008 -
     1001D009 -
     1001D010 -
     1001D012 -
     1001D013 -
     1001D014 -
     1001D015 -
     1001D016 -
     1001D017 -
     1001D018 -
     1001D019 -
     1001D020 -
     1001D021 -
     1001D022 -
     1001D023 -
     1001D024 -
     1001D025 -
     1001D026 -
     1001D027 -
     1001D028 -
     1001D029 -
     1001D030 -
     1001D031 -
     1001D032 -
     1001D033 -
     1001D034 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

473- اولين سرى كه بر نيزه رفت  

عمرو بن حمق مدت زيادى در خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بود، تا اينكهروزى حضرت به او فرمود: به همان جايى كه از آنجا هجرت كردى بازگرد تا اينكهاميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به ولايت رسد، آنگاه به سوى على (عليه السلام )بشتاب .
عمر بن حمق از مدينه برگشت و در محل خود به تبليغ اسلاممشغول شد تا اينكه حضرت امير (عليه السلام )، كوفه را مقر حكومت خود قرار داد، پسبه سوى اميرالمؤ منين (عليه السلام )- به كوفه - روانه شد و در آنجا مدتها درخدمت آنحضرت بود تا اينكه روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به او فرمود:
آيا منزلى دارى ؟ عرض كرد: آرى ! حضرت فرمود: آنرا بفروش و پولش را به قبيلهازد بسپار زيرا پس از چندى كه من از ميان شما رفتم حكومت وقت در پى تو مىفرستد كه دستگيرت نمايد، پس قبيله ازد تو را پناه مى دهند تا اينكه از كوفه خارجشوى و به قلعه موصل برسى . به موصل كه رسيدى به شخص فلجى برمى خورى ،پس نزد او بنشين . آنگاه از او آب مى خواهى تو را سيراب خواهد كرد و از تو مى پرسدكه چه كاره اى ؟ تو به او خبر ده و اسلام را بر او عرضه كن كه او مسلمان مى شود.سپس دستت را روى پايش بمال كه خداوند ان شاء الله او را شفا مى بخشد و همراه تو قياممى كند. از آن پس بر شخص نابينايى مى گذرى كه او هم از تو سؤال مى كند چه كاره اى ؟ او را خبر ده و به اسلام دعوتش ‍ كن ، دعوتت را اجابت مى كند وآنگاه دستت را بر چشمش بمال كه به خواست خداوند بينائيش باز مى گردد و همين دو نفرهستند كه ترا پس از مرگ ، در قبر خواهند گذاشت . سپس نظاميان سواره بهدنبال تو مى آيند، پس هر گاه نزديك قلعه در فلان موضع رسيدى خسته خواهى شد؛ ازاسبت فرود آى و غارى كه آنجا هست وارد شو و همانا در ريختن خون تو فاسقين از جن و انسشركت خواهند داشت ، پس از مدتى در سال 50 هجرى قمرى عمروبن حمق به آنچه اميرالمؤمنين (عليه السلام ) فرموده بود عمل كرد تا اينكه به قلعه فوق رسيد، به آن دو نفرگفت : چه مى بينيد؟ گفتند: اسب سوارانى مى بينيم كه به سوى ما مى آيند. سپس از اسبشفرود آمد و داخل غار شد و اسب را رها كرد وقتى وارد غار شد مارى او را زد سپاه دشمنرسيد اسبش را ديدند كه بى سرپرست رها شده فهميدند كه او در همين نزديكى است .دنبالش رفتند تا او را در غار يافتند سر مباركش را از تن جدا كرده نزد معاويه آوردند.معاويه دستور داد سر او را بر نيزه اى قرار داده در شهر بگرداند و اين اولين سرى دراسلام بود كه توسط معاويه بر نيزه رفت .(555)


474- همسر پيامبر (ص ) پشتيبان على (ع ) 

جرى بن كليب از كسانى بود كه با اميرالمؤ منى على (عليه السلام ) بيعت كرد واهل كوفه بود او براى فرار از جنگ در سپاه آن حضرت راهى مى جست . خود او جريان رااين گونه آورده است : هنگامى كه على (عليه السلام ) به طرف صفين حركت كرد، من ازجنگ روى گردان شدم و آمدم به مدينه . تا اينكه بر ميمونه همسررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شدم . ميمونه به من گفت : تو از مردمى ؟
گفتم : از اهل كوفه ، گفت : از كدامشان ؟ گفتم : از بنى عامر.
او گفت : بنى عامر پشت در پشت آزاده و رادمرد بودند چه باعث آمدند شد؟
گفتم : على (عليه السلام ) به سوى صفين حركت كرد و من به جنگ خشنود نبودم . لذا آمدماينجا؛ او گفت : آيا با او بيعت كرده بودى ؟ گفتم : آرى ، گفت : پس بسوى او برگرد وبا او باش كه به خدا سوگن ! او نه گمراه شد و نه به واسطه اش كسى به گمراهىمى افتاد.(556)


475- يار نزديك دو امام  

عمر و بن حمق خزاعى از شرطة الخميس و از خواص اصحاب اميرالمؤ منين على (عليه السلام) بود. اين شهر آشوب او را نزديكترين ياران امام على (عليه السلام ) و امام حسن (عليهالسلام ) مى داند.
برخى نقل كرده اند كه عمر بن حمق روزى رو به على (عليه السلام ) كرد و عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين ! به خدا سوگند، من ترا دوست نداشتم و با تو بيعت نكردم براى اينكه خويشاوندى بين من و تو وجود دارد و به براى گرفتن پولى و يا درخواست مقامى ازتو بود، ولى به اين خاطر ولايت تو را پذيرفتم چون كه در تو پنج خصلت است :
تو پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و اولين كسى هستى كه به اوايمان آوردى و تو همسر سرور زنان امت ؛ فاطمه زهرا عليهاالسلام دختررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى و تو پدر ذريه پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله و سلم مى باشى و تو عظيم ترين مرد از مهاجرين هستى كه در جهاد خداوالاترين سهم را دارا هستى ، پس اگر به من دستور داده شود كه كوههاى سنگين را از زمينبر كنم و به جايى ديگر منتقل نمايم و يا درياهاى مواج را از آب خالى سازم تا اينكهبتوانم به نحوى در هر امرى دوستان و اوليايت را تقويت نمايم و دشمنانت را منكوبسازم ، گمان نمى كنم توانسته باشم ، حقى را كه بر گردنم دارى ادا نمايم .
حضرت امير (عليه السلام ) در پاسخ او فرمود: بارالها! قلبش را به نور تقوى منورساز و او را به صراط مستقيم هدايت كن . اى كاش در سپاه من صد نفر مانند تو وجود داشت .
حجر عرض كرد: در آن صورت ، به خدا قسم سپاه توتكميل شده و كمتر كسى پيدا مى شد كه به تو خيانت كند.


476- از خداوند يارى جوييد 

اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در جنگ صفين به سپاهيان خود فرمود: دشمن را براىپايدارى دينتان از دم شمشير بگذرانيد گامى فراتر، سلاحتان را به آنها رسانيد و ازخداوند يارى جوييد تا پيروزى و نصرت حقشامل حالتان شود...(557) در دعاى وارده از حضرت على (عليه السلام ) براىرزمندگان اسلام است كه به پيشگاه خداوند عرضه مى داشت : اللهم الهمهم الصبر وانزل عليهم و اعظم لهم الاءجر؛ خداوندا! صبر و شكيبايى بر سختيها و مشكلات و جنگرا به آنها الهام فرما و پيروزى و نصرت را بر آنان فرو فرست و اجرشان را افزونساز (558)


477- رستگارى يافتن  

امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه ابن ملجم (لعنة الله ) حضرت امير (عليهالسلام ) را با شمشير زد، در حالى كه امام لحظات آخر عمرش را مى گذراند، بر آنحضرت وارد شدم ، بسيار نگران و متاءثر گشتم .
حضرت فرمود: پسرم ! چرا اين قدر نگرانى ؟
عرض كردم : چگونه نگران نباشم در حالى كه شما را با اين وضعيت مى بينم .
حضرت فرمود: مى خواهى تو را چهار خصلت ياد دهم كه اگر به ياد خود بسپارى ،رستگارى را دريابى و اگر فراموش كنى ، هر دو جهان از دست تو برود؟... يا بنىلاغنى اكبر من العقل و و لافقر مثل الجهل و لاوحشة اشد من العجب و لا عيش الذمن حسن الخلق؛ اى فرزندم ! 1- هيچ ثروتى بالاتر ازعقل نيست . 2- هيچ تنگدستى مانند جهل نيست . 3- هيچ وحشتى بزرگتر از خودبينى نيست .4- هيچ كاميابى لذيذتر از حسن خلق نيست . (559)


478- حافظ بيت المال  

روزى حضرت على (عليه السلام ) بيت المال را تقسيم مى كرد كه به ناگاه طفلى از نوههاى امام آمد و از بيت المال چيزى برداشت و رفت . امام سراسيمه بهدنبال آن كودك دويد و آنچه را كه در دستش بود گرفت و به بيتالمال مسلمين برگردانيد.
مردم به حضرت عرض كردند: يا على ! اين طفل هم ، خود سهمى از بيتالمال دارد.
امام فرمود: هرگز، بلكه تنها پدرش سهمى دارد. آنهم به قدر سهم هر مسلمان عادى ،پس هر گاه آن سهم را گرفت به هر قدر كه خود لازم بداند به آنطفل خواهد داد.(560)
البته اين نوع سخت گيرى هاى امام مربوط به بيتالمال بوده اما در بخشيدن اموال شخصى خود، حضرت سخاوت داشته ، چنان كه معاويه مىگويد: اگر على (عليه السلام ) دو اطاق داشته باشد يكى پر از كاه و ديگرى پر ازطلا براى او بخشيدن هر دو يكسان است .


479- سوء استفاده از مقام  

روزى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در كوفه ، مركز حكومت خود، مردم را مخاطبقرار داد و فرمود:
يا اهل الكوفه اذا انا خرجت من عندكم بغير راحلتى و رحلى و علامى فلان فانا خائن...؛ اى مردم كوفه ! اگر ديديد كه من از شهر شما بيرون رفتم بغير از آن وضعىكه قبلا داشتم و لباس و خوراك من يا مركب و غلام من عوض شده و در مدت حكومت من يكزندگى مرفه ، براى خود درست كرده ام بدانيد كه من در حكومت ، به شما خيانت كردهام (561)


480- بازماندگان غافل  

صعصة بن صوحان مى گويد: براى انجام نماز صبح در مسجد كوفه حاضر شدم .حضرت على (عليه السلام ) با ما نماز گذارد و پس از سلام نماز رو به قبله نشست و بهذكر خدا پرداخت و به راست و يا چپ خود نگاه نمى كرد تا اينكه آفتاب زد.
سپس رو به ما كرد و فرمود: در زمان خليل و دوستمرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كسانى بودند كه در اين مسجد شب تا صبح درسجده و ركوع به سر مى برند و چون سپيده مى دميد ژوليده مو و غبار آلود بودند وپيشانى آنان بر اثر سجده ى زياد پينه بسته بوده آنگه كه آنها به ياد مرگ مىافتادند، همچون درخت كه به تازيانه ى باد مى لرزد، به اضطراب مى افتادند و مىگريستند چندان كه لباسشان از اشك چشم تر مى شد. آنگاه حضرت امير (عليه السلام )برخاست اما مى فرمود:
گويا آنان كه باز مانده اند غفلت به سر مى برند.(562)


481- نماز، يا كار كداميك ؟! 

حضرت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) به محمد بن ابى بكر دستور داد: ارتقب وقتالصلاة ، فصلها لوقتها، و لا تعجل بها قبله لفراغ ، و لاتوخرها عنهلشغل ... منتظر نماز؛ در اول وقت آن باش ، پس نماز را در وقتش بجاى آر و هيچ گاهقبل از وقت به بهانه فراغت ، نماز را نخوان و به بهانه كار، نماز را تاءخيرنينداز (563)
و به كميل بن زياد فرمود: اى كميل ! مهم نيست كه نماز بخوانى و روزه بگير و صدقهبدهى . مهم اين است كه نماز با قلبى پاك انجام پذيرد و موردقبول خداوند باشد و با خشوع ادا شود.(564)
در توصيف نماز اميرمؤ منان (عليه السلام )، حضرت امام صادق (عليه السلام ) مىفرمايد: هر گاه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) براى نماز مى ايستاد عرض مى كرد: دربرابر خدايى ايستاده ام كه آسمان ها و زمين را آفريده است ؛ و رنگ چهره اش به نحوىتغيير مى كرد كه از سيماى مباركش پديدار بود.
قال الصادق (عليه السلام ): كان على اذاقام الى الصلاةفقال : (وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض ) تغير لونه حتى يعرف ذلك فىوجهه .(565)


482- درست وضو بگير 

حسن بن ابى الحسن بصرى مى گويد: چون اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به شهر مابصره وارد شد گذرش به من افتاد در حالى كه من وضو مى ساختم . حضرت فرمود: اىجوان نيكو وضو بگير تا خدا به تو نيكويى كند. سپس از نزد من گذشت .
من به دنبال آن حضرت رفتم . پس حضرت رو به جانب من نگاه كرد و فرمود: اى جوانحاجتى دارى ؟ عرض كردم : آرى به من سخنى بياموز كه خداوند مرا به آن جهت سود و خيرببخشد.
حضرت فرمود: اى جوان ! هر كس با خدا به صداقت و راستى رفتار كند نجات مى بايد7 و هر كس از دين خود بترسد از هلاكت سالم بماند، و هر كس در دنيا به زهد روى آورد،ديده اش به آنچه از پاداشهاى خدا- عزوجل -مى بيند روشن گردد.
سپس حضرت فرمود: اى جوان آيا بيشتر برايت نگويم ؟ عرض كردم : چرا اى اميرمؤ منان .سپس فرمود: سه خصلت است كه در هر كس باشد دنيا و آخرت برايش سالم بماند. آنكسكه به كار نيك فرمان دهد و خودش نيز به آنعمل كند و از كار زشت بازدارد و خودش نيز از آن دست كشد، و بر حدود و دستورات خداوندمحافظت و مواظبت نمايد.
اى جوان ! آيا دلشاد مى شوى از اينكه روز قيامت در حالى به ديدار خدا مى روى از توخرسند و راضى باشد؟ عرض كردم : آرى اى اميرمؤ منان . فرمود: نسبت به دنيا زاهد وبى ميل باش ، و نسبت به آخرت راغب و مايل و در تمام كارهاى خود از راستى جدا مشو چراكه خداوند، تو و تمام بندگان را از راه راستى به عبادت فرا خوانده است . سپس حضرتبه راه افتاد تا به بازار بصره وارد شد، نگاهى به مردم كرد و ديد مردم سرگرمخريد و فروش هستند پس به سختى گريست و آنگاه فرمود: اى بندگان خدا...حال كه شما در روز پيوسته سوگند مى خوريد، و در شب به بسترهاى خود مى آرميد و درخلال اين حالات از آخرت غافليد پس چه وقت به جمع آورى نزاد و توشه آخرتبرخاسته و در امر معاد انديشه مى كنيد؟!
آنگاه مردى به آن حضرت گفت : اى اميرمؤ منان ! ما ناگزيريم از بدست آوردن روزى ،پس چه كنيم ؟ حضرت فرمود: همانا تحصيل روزى از راهحلال آدمى را از كار آخرت باز نمى دارد، و اگر مى گويى : ما ناچاريم كه احتكار كنيم ،عذرت پذيرفته نيست ، آن مرد از سخنان حضرت متاءثر شد و گريه كنان به راه افتاد.على (عليه السلام ) به او فرمود: اى مرد پيش من بيا تا شرح بيشترى دهم سپس آن مردنزد حضرت برگشت ، آنگاه امام به او فرمود: بنده خدا! بدان كه هر كس در دنيا براىآخرت كار كند ناگزير پاداش عملش به تمام وكمال به او داده شود و هر كسى به امور دينى به جهت دستيابى به دنياعمل كند اجر و پاداش وى در آخرت آتش دوزخ خواهد بود.
سپس اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) اين آيات را تلاوت كرد: اما آن كس كه سركشىكند، و زندگى دنيا را ترجيح دهد، پس همانا دوزخ جايگاه اوست (566)


483- نماز اول وقت  

هنگامى كه على (عليه السلام ) در جنگ صفين سرگرم نبرد با لشگريان معاويه بود درميان دو صف كارزار، حضرت به نگاه به آسمان مراقب حركت وضعيت خورشيد بود (تا دريابد چه وقت خورشيد به وسط آسمان مى رسد تا نماز ظهر خود را بخواند)
ابن عباس به حضرت عرض كرد: يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اين چه كارى است كهمى كنيد؟
حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانيم .
ابن عباس عرض كرد: آيا حالا وقت نماز است با وجود اينكه سرگرم پيكار هستيم ؟
على (عليه السلام ) فرمود: جنگ ما با ايشان بر سر چيست ؟ تنها به خاطر نماز است كهبا آنها نبرد مى كنيم ...(567).


484- نماز چيست ؟ 

روزى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در مسجد كوفه جوانى رامشغول نماز خواندن ديد. جوان با حضور قلب و توجه تام نسبت به آداب نماز، نماز مىخواند. حضرت به او فرمود: اى جوان تاءويل و معنى نماز چيست ؟
جوان عرض كرد: ايا نماز را جز عبوديت ، تاءويلى است ؟!
كه بدون آن ، ناقص و ناپسند است . آنگه امام (عليه السلام ) فرمود:تاءويل حقيقت نماز، عبادت است از: قربت ، خلوص ، حضور قلب و توجه ، معرفت خدا و محبتاهل بيت عليهم السلام كه بدون آن هيچ عملى صحيح نخواهد بود، اگر چه در همه دهرصائم و روزه دار باشد و در بنى صفا و مروه به عبادت قيام كند.(568)


485- مثل تو مثل كلاغ است  

در روايات بر رعايت آداب نماز و انجام درست و صحيح آن سفارشات متعددى شده است ، ازجمله اينكه روزى حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام ) شخصى را درحال نماز خواندن ديدن ، كه با سرعت و تند نماز خود را مى خواند. پس از نماز حضرتبه او فرمود: چه مدت است كه چنين نماز مى خوانى ؟
آن مرد عرض كرد: از فلان وقت .
حضرت فرمود: مثل تو نزد خداوند مثل كلاغ است كه دانه را نوك مى زند، بدان اگر تودر اين حال بميرى ، بر غير دين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرده اى . فقال : مثلك عند الله كمثل الغراب اذا ما نقره لومت ؛ مت على غير ملة ابى القاسم صلى اللهعليه و آله و سلم (569)


486- ترك نماز جماعت و محروميت ها 

به اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) خبر رسيد: كه گروهى براى نماز در مسجد حاضرنمى شود. حضرت خطبه اى خواند و در آن خطبه چنين فرمود: به درستى كه گروهىبراى نماز در مساجد ما حاضر نمى شوند، پس با ما نه غذا بخورند، نه آب بياشامند،نه مشورت كنند، نه از ما (زن ) بگيرند و از غنايم ما چيزى اخذ نكنند، تا اينكه در نمازجماعت با ما حاضر شوند.(570)
لذا در روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كسانى كه صداى اذان مسجدرا بشنوند و در مسجد جهت نماز حاضر نشوند، آنها را به عنوان يهودى امت خود ناميده اند ودستور داده اند بر اى افراد سلام نكنند.


487- اهميت نماز جماعت و حرمت مسجد 

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: به على (عليه السلام ) خبر رسيد كه گروهى از مردمبراى نماز در مسجد حاضر نمى شوند.اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) براى مردمسخنرانى كرده و در ضمن آن فرمود: گروهى كه براى نماز خواندن با ما در مساجدحاضر نمى شوند. آنان حق ندارند با ما غذا بخورند و بياشامند و مشورت كنند و با ماازدواج نمايند و حق ندارند از بيت المال مسلمين استفاده كنند مگر اينكه در نماز جماعت ماحاضر شوند.
نزديك است اگر آنها از كار خود خود دست برندارند فرمان دهم تا خانه هاى آنان را بهآتش بسوزانند.

آنگاه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: مسلمانان از خوردن و آشاميدن و ازدواج با آنهاخوددارى كردند تا اينكه آنان در نماز جماعت مسلمين حاضر شدند.(571)
لذا مساءله نماز جماعت از چنين جايگاهى برخوردار است كه امام على (عليه السلام ) باشدت با اين عده كه اهل نماز جماعت نيستند برخورد مى نمايد. در زمانرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز برخى از مردم نسبت به رفتن به مسجد وشركت در نماز كوتاهى مى كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: زوداست دستور دهيم خانه هاى كسانى كه نماز در مسجد را ترك مى كنند بر سرشانبسوزانند(572) و در روايت است كه على (عليه السلام ) مردى را در مسجد ديد كهمشغول دستان سرايى بود او را با تازيانه زدند و از مسجد بيرون كردند.(573)


488- ساختن مصلى در خانه  

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد، (روش امام على (عليه السلام ) اين گونه بود كه) امام على (عليه السلام ) در خانه خود اتاقى را، كه نه بزرگ بود و نه كوچك ، بهعنوان محل نماز قرار داده بود و شبها براى خواندن نماز به آنمحل مى رفت و اگر طفل كوچكى نمى خوابيد، آن حضرت كودك را با خود به آن اتاق مىبرد و نماز مى خواند.(574)


489- ترك همسايگى مسجد 

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: به امام على (عليه السلام ) در زمان حكومتدارىحضرتش خبر دادند: در كوفه مردمى در همسايگى مسجد هستند كه به نماز جماعت مسلمين درمسجد حاضر نمى شوند.
امام فرمود: آنها بايد به جماعت ما و نماز با ما در مسجد حاضر شوند، و گرنه بايدكوچ كرده و از همسايگى مسجد دور شوند و با ما همسايه نباشند و ما نيز با آنان مجاورنباشيم .(575)


490- يك پيراهن بيشتر ندارد 

صاحب كتاب الغارات (576) از يكى از اساتيد استادشنقل مى كند، مى گويد: من بچه بودم پدرم مرا به مسجد جامع كوفه برد و على بنابيطالب (عليه السلام ) در حال ايستاده ، روز جمعهمشغول خواندن خطبه نماز بود و من ديدم على بن ابيطالب : يروح بكمه ؛ با آستينش ‍خود را باد مى زند مسجد پر از جمعيت بود و من هم بچه بودم . پدرم مرا روى گردنشنشاند كه من آن صحنه ها را ببينم .
من اين صحنه را ديدم كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با آستينش خود را خنك مى كند بهپدرم گفتم : پدر؛ چون هوا گرم است اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با آستين لباسش خودرا خنك مى كند؟
پدرم به من فرمود: نه چنين نيست . على بن ابيطالب (عليه السلام ) احساس گرما وسرما نمى كند. نه گرما على (عليه السلام ) را آزار مى دهد و نه سرما و علتش هم آن استكه در جريانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به اميرالمؤ منين (عليهالسلام ) دعا كرد. و عرض كرد: خدايا اثر برودت و حرارت را به على نچشان و بعد ازآن دعا ديگر على (عليه السلام ) نه در تابستانها از گرما رنج مى برد و نه درزمستانها از سرما رنج مى برد.
پسرجان ! على بن ابيطالب براى اين آستين لباسش را حركت مى دهد چون كه او يكپيراهن دارد و چون اين لباس را شسته و خشك نشده است ، آستين آن را حركت مى دهد تا خشكبشود.
پسرم ! على (عليه السلام ) از اين كار لذت مى برد چون به غير حقدل نمى بندد و اين را هم هنر نمى داند و به حسابكمال نمى آورد.(577)


491- پيش بينى درست  

منهال بن عمرو مى گويد: مردى از بنى تميم برايم باز گفت : كه ما در ذى قار (كه جنگجمل در آنجا آغاز شد) در ركاب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بوديم و گمان كرديم كهامروز ما از روى زمين برچيده و ربوده خواهيم شد (يعنى دشمنان بر ما پيروز مى شوند) ازآن حضرت در آن لحظه شنيدم كه مى فرمود: بخدا سوگند بر اين فرقه پيروز مىشويم ، و اين دو مرد - طلحه وزبير - را مى كشيم و سپاه آن دو را ريشه كن مى سازيم .
او مى گويد: من وقتى صحبت حضرت على (عليه السلام ) را شنيدم نزد عبدالله بن عباسرفتم و گفتم : به پسر عمويت (عى (عليه السلام ) و اين گفتارش نمى نگرى ؟
او گفت : شتاب مكن ببينيم چه مى شود؟ پس چون كاراهل بصره به آنجا رسيد و همگى شكست خوردند نزد ابن عباس رفته و گفتم : نمى بينمپسر عمويت را جز آنكه در سخنش راست گفت ...(578)


492- انواع گناهان  

ابى رفعه مى گويد: روزى على (عليه السلام ) به منبر رفت ، سپس خداى را حمد و ثناگفت .
آنگاه فرمود: مردم ، گناه سه قسم است . سپس ساكت شد.
مردى در بين جمعيت بنام حبه عرنى عرض كرد: گناهان را توضيح دهيد يا ابالحسن .
حضرت فرمود: از گناهان جز به منظور تفسير و توضيح ، نام نبردم . لكن تنفس تند وغير عادى كه عارضم شد مرا از سخن گفتن بازداشت .
آنگاه ادامه داد؛ بلى گناهان سه قسم است ؛ اول گناهى است كه خدا مى بخشد. دوم گناهىاست كه او نمى بخشد. سوم گناهى است كه ما براى صاحب گناه به عفو الهى اميدواريم ،ولى با داشتن اميد از عذاب او نيز مى ترسيم . عرض شد: اى اميرالمؤ منين (عليه السلام )مطلبى را كه فرموديد براى ما توضيح دهيد.
حضرت خواسته آنها را اجابت نمود و هر يك را شرح داد.
درباره قسم اول گناهان فرمود: آن گناهى است كه خداوند صاحب گناه را در دنيا عقابنموده است و خداوند حكيم تر و بزرگوارتر از آن است كه دوباره او را در قيامت براىهمان گناه عذاب نمايد.
امام درباره قسم دوم گناهان ، گناهانى كه بخشيده نمى شود ظلم و ستم بندگان بهيكديگر است خداوند در روز جزا در مقام قضا و موقع احقاق حق مظلومان و كيفر ستمكاران بهعزت و جلال خود سوگند ياد مى كند كه ظلم هيچ ظالمى را بدون بررسى سنجش ازدادگاه عدلش نگذرد و آنرا ناديده نگيرد هر چند آن ظلم كوچك و ناچيز باشد...(579)


493- جنگجوها را از اسارت آزاد كنيد اما... 

در يكى از جنگها تعدادى از سپاهيان على (عليه السلام ) را به اسارت گرفتند بهحضرت عرض كردند: يا على (عليه السلام ) اجازه بدهيد ما از بيتالمال بودجه اى در اختيار بگيريم تا اين اسراء را آزاد كنيم .
حضرت فرمود: آزاد كردن اسير كار خوب است و خود ادامه مبارزه است . اما اگر مى خواهيداسير آزاد كنيد بررسى كنيد ببينيد اينها زخمى شده اند يا نه ، كسى كه با حادثه اىكوچك فورا دست هاى خود را بلند كرده و تسليم مى شود و زخمى نشده او شهامتى ندارد.
اما آنهايى كه زخمى هستند و اسير شده اند اگر زخم در جلوى بدن آنها است آنها را آزادكنيد. معلوم مى شود تا آخرين لحظه مقاومت كرده اند و بعد اسير شده اند.
اما آنهايى كه زخمى هستند و اسير شده اند اگر زخم در جلوى بدن آنها است آنها را آزدكنيد. معلوم مى شود تا آخرين لحظه مقاومت كرده اند و بعد اسير شده اند.
اما آنهايى كه زخمى شده اند و زخمشان در پشت بدنشان است معلوم مى شود صحنه جنگ راترك كرده و فرار كرده اند و به همين جهت از پشت سر به آنها تير رسيده است آنها رادستگير كرده اند نه اسير.(580)


494- طلا يا نقره ؟ كداميك !! 

ماءمور مستغلات ملكى حضرت امير (عليه السلام ) به حضرت عرض ‍ كرد: كسى از شمابواسطه نيازمنديش چيزى و كمكى خواسته است . شما فرموديد: به او هزار واحد بدهيد،اما نفرموديد هزار واحد از طلا يا نقره .
حضرت فرمود: براى من فرقى نمى كند كدامشان باشد هر چه بهحال او نافع تر است و مشكلش را حل مى كند به او بده .(581)


495- نافرمانى از پدر 

عبيدالله يكى از فرزندان امام على (عليه السلام ) است كه نام مادرش ليلى بنت مسعوداست گويا وى نزد امام منزلتى نداشته است و به هنگامى كه حضرت همه پسرانش را بهاطاعت از امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) سفارش مى كرد. عبيداللهبرخاست و گفت : يا اميرالمؤ منين (عليه السلام )! به محمد حنفيه وصيت نمى كنى ؟
حضرت فرمود: در زمان حياتم بر من جسارت مى ورزى ؟ گويا مى بينم در خيمه ات ذبحشده اى و معلوم نباشد كه چه كسى تو را كشته است .
پس از قيام مختار عبيدالله از مختار مى خواهد تا او مردم را به سوى وى دعوت كند. امامختار اينكار را نپذيرفت . سرانجام در خدمت مصعب بن زبير به جنگ با مختار مى شتابد ودرگير و دار جنگ به شكل مجهولى كشته مى شود.


496- ترويج سب حضرت على (ع ) 

پس از قتل عثمان در 18 ذى سال 35 هجرى ، معاوية بن ابى سفيان كه خود از عاملينتحريك مردم به كشتن عثمان بود حكومت شام را در اختيار داشت او مى دانست كه امام عى(عليه السلام ) همچون عثمان ميدان را براى حيف ومال بيت المال مسلمانان به وى نخواهد داد و از سويى تابعيت از على (عليه السلام ) رانيز نمى پذيرفت . به ناچار بناى مخالف با حضرت را در پيش گرفت و از خون عثمانبه نفع خويش بهر بردارى كرد. او با پيراهن خون آلود عثمان و انگشتان قطع شده نائلههمسر عثمان احساسات عوام مردم را بر ضد على (عليه السلام ) مى شورانيد و بى محاباآن حضرت را به قتل عثمان متهم مى كرد و خون به خون خواهى او برخاست او براىنخستين بار بر بالاى منبر، قاتلان عثمان را دشنام داد. معاويه در سب و ناسزا گويىبه وجود مقدس ‍ حضرت عى (عليه السلام ) اصرار مى ورزيد و تا زنده بود از آن دستبرنداشت ، حتى وقتى امام حسن (عليه السلام ) روى مصالحى با معاويه صلح كرد بههيچ يك از مفاد قطعنامه كه يكى از آن عدم سب به حضرت على (عليه السلام ) بودعمل نكرد. او بعد از گرفتن بيعت از مردم كوفه به منبر رفت و با وجود پيمان نامه صلحو نهى صريح اسلام از ناسزاگويى نسبت به ساحت مقدس حضرت اميرالمؤ منين على(عليه السلام ) و امام حسن (عليه السلام ) در حضور حسنين عليهم السلام بهناسزاگويى پرداخت كه با اعتراض اما حسن (عليه السلام ) روبرو شد. معاويه سپس باتطميع پاره اى از روايان و صحابه هاى معلومالحال احاديثى به نام حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر ضد حضرتعى (عليه السلام ) جعل كرد. معاويه در مقابل مخالفت پاره اى صحابه نسبت به لعن وشتم على (عليه السلام ) صريحا اعلام كرد كه به خدا سوگند دست از اين كار بر نمىدارم تا كودكان با اين عادت بزرگ شوند و بزرگان با آن پير، تا آنجا كه هيچ كس اورا به نيكى ياد نكند و اين عمل آن چنان رايج شد كه بعد از نمازهاى واجب بر وجود مقدسامام على (عليه السلام ) لعن مى شد و در كليه ممالك اسلامى و هر كجا كه جزو قلمرواسلام بود در خطبه هاى نماز و منبرهاى خطابه حتى در تعقيب نمازهاى جماعت و اوقات ديگرحضرت على (عليه السلام ) را سب و لعن مى كردند. حموى در كتاب خود مى نويسد: جز درشهر سجستان كه بيش از يكبار در آن دشنام داده شد در تمامى منابر شرق و غرب عالماسلام مدام بر حضرت لعن و دشنام داده مى شد چنانچه مردم مى پنداشتند اين كار جزودستورات دينى است و اگر روزى اين كار را فراموش مى كردند قضايش را بجا مىآوردند و عده اى از مردم اصفهان و حران عقيده داشتند كه نماز بدون لعن حضرت فايدهندارد و اين عمل تا زمان خلافت عمربن عبدالعزيز ادامه داشت .(582)


497- فقط پيامبر (ص ) بين آنها نبود 

گويند روزى عقيل (583) بر معاويه وارد شد از وى سؤال شد كه لشكر امام على (عليه السلام ) و معاويه را چگونه ديدى ؟عقيل جواب داد: از لشكر برادرم گذشتم ديدم شب و روز آنها چون زمان پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم بود در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان آنان نبودو از لشكر تو (معاويه ) گذشتم منافقانى را ديدم كه مى خواستند شتر پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم را در شب عقبه رم دهند و چون از خود او سؤال كرد؟ عقيل به وى گفت : حمامه را مى شناسى (جده معاويه كه زنى بدكار بود).


498- قنبر غلام على (ع ) 

ابوالشعثا غلام ابن معمر بود كه على (عليه السلام ) او را قنبر ناميد و غلا حضرت شد،وقتى قنبر را نزد حجاج يوسف ثقفى آوردند از او پرسيدند: تو در خدمت على (عليهالسلام ) چه مى كردى ؟ گفت : آب وضويش را حاضر مى كردم . پرسيد: على (عليهالسلام ) چه مى گفت ؟
قنبر گفت : چون از وضو فارغ مى شد اين آيه مباركه را تلاوت مى كرد:
چون اندرزها را فراموش كردند درهاى همه چيز را به روى آنها گشوديم تا چون بهآنچه يافته بودند شاد شوند. ناگهان آنها را فرو گرفتيم و در اين هنگام بود كه همهماءيوس شدند، ريشه ستمكاران قطع شد و سپاس خدايى را كه پروردگار جهانيان است.
حجاج گفت : گمان مى كنم كه اين آيه را بر ماتاءويل مى كرد.
قنبر گفت : بلى .
حجاج گفت : چه خواهى كرد اگر تو را گردن بزنم ؟ قنبر گفت : در اين هنگام من رستگارو تو از اشقياء خواهى شد .
آنگاه حجاج دستور داد تا قنبر را گردن بزنند.


499- آب حيات  

على بن عثمان مى گويد: وقتى كه نوبت خلافت به على بن ابيطالب (عليه السلام )رسيد با پدرش از وطن خود مهاجرت كردند تا به حضور على (عليه السلام ) رسند.روايت مى كنند كه در نزديكى كوفه از تشنگى ياراى حركت نداشتند. على (عليه السلام )در پى آب رفت و سرابى را از دور ديد تا به سراب رسيد، آنگاه آب به اندازه نوشيدو سيراب شد و برگشت و پدرش را هم به آنجا برد. اما اثرى از آب نديد و پدرش جانسپرد.
وى زمانى كه به حضور امام على (عليه السلام ) رسيد حضرت عازم صفين بود. على بنعثمان مى گويد: كه ركاب مبارك امام را گرفتم تا سوار شوند وقتى حضرت سوار شدخواستم پاى حضرت را ببوسم حضرت مانع شد... بعد حضرت به او بشارت عمرى درازرا داد و فرمودند: كه هر كس از آن سراب خورد عمرى طولانى يابد.


500- بزرگترين سود 

در جنگ صفين در يك مرحله امام على (عليه السلام ) گرفتار شاميان شد لذا ارتباط على(عليه السلام ) با سپاه خود قطع شد، امام فرياد زد: ايا كسى هست كه جانش را به خدابفروشد و دنيا را با آخرت معامله و معاوضه كند؟ تنها عبدالعزيزبن حارث معروف بهابوحارث پيش امام آمد و از ايشان اجازه خواست . سپس به قلب دشمن حمله كرد و محاصرهآنان را شكافت و به سوى ديگر لشكريان امام رسيد. سپاهيان امام به محض ‍ ديدن اوخوشحال شدند و از و حال امام را سؤ ال كردند، حارث پاسخ داد:حال امام خوب است و به شما سالم رسانيد. آنگاه گفت : امام فرمودند: كه شما از آن سوتهليل و تكبير بگوييد و به دشمن حمله كنيد و ما نيز از سوى ديگر حمله مى كنيم در اينحمله 700 نفر از نام آوران شامى كشته شدند، اما به هيچ يك از ياران آن حضرت آسيبىنرسيد.
در اين موقع حضرت فرمود: چه كسى از مردم بزرگترين سود را در اين كارزار كرده است؟ همگان گفتند: شما اى اميرمؤ منان .
حضرت فرمود: بيشترين سود را ابوحارث برده است .


501- تغيير دادن اذان و اقامه  

حضرت عى (عليه السلام ) در ضمن شمارش بدعتها فرمود: يكى از بدعتهاى او (عمر)اين بود كه جمله حى على خير العمل را در اذان ترك كرد و همين بدعت را سنت قرارداد و مردم از او متابعت كردند.(584)
لذا مطابق بعضى از روايات ، عمر در عصررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همواره با آن حضرت بگو
مگو مى كرد، كه چرا نماز بهتر از جهاد است ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اومى فرمود: در جهاد، انسان يك بار كشته مى شود، ولى در نماز خالص با حضور قلب، چندين بار بايد جهاد كرد (و كشته شد) تا بتوان يك نمازمقبول بجا آورد.
عمر سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نپذيرفت و همواره مترصد فرصتبود تا جمله حى على خيرالعمل را كه بيانگر برترى نماز بر سايراعمال است را حذف كند، در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نتوانست اين كار رابكند و سرانجام بعد از رحلت آن حضرت موفق شد، حتى در اين باره اختلاف شديد شد،بنا گذاشتند كه بلال حبشى اذان بگويد، بلال در ظاهر پذيرفت و اذان گفت ولى پس از اشهد ان محمدا رسول الله بر اثر فشار زياد روحى ، غش كر و همان را عذرآورد، با توجه به اين كه جوسازان بلال را آنچنان در محاصره گرفته بودند كه اگر حى على خيرالعمل مى گفت كشته مى شد(585) لذا جمله الصلوة خير منالنوم جايگزين جمله فوق گرديد البته اين امر در ابتداى امر چنان عجيب بودكه عبدالله بن عمر نيز هنگامى كه اين جمله الصلوة خير من النوم را بهجاى حى على خيرالعمل در مسجد شنيد به عنوان اعتراض از مسجد خارجشد.(586)


502- حاكم اسلامى در بازار 

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در آن ايام كه دركوفه بود چنين عادت داشت كه هر روز صبح از دارالاماره خود بيرون مى آمد و در يكايكبازارهاى كوفه مى گشت و تازيانه اى دو شاخه به نام سبيبه به همراه داشت ، در هربازارى مى ايستاد و در ميان اهل آن صدا مى زد: تاجران پيش از داد و ستد از خداوند خيرو نيكى طلبيد و با آسان گيرى در معامله از خداوند بركت جوييد و به خريداران نزديكشويد (گران نفروشيد تا از شما بگريزند) و خود را به زينت حلم و بردبارى آرايشدهيد و از سوگند خوردن خوددارى كنيد و از دروغ بپرهيزيد و از ستم كناره گيريد، و بامظلومان به انصاف رفتار نماييد و به رباخوارى نزديك مشويد و پيمانه راكامل بدهيد (كم فروشى نكنيد) و چيزى از حق مردم كم نگذاريد و روى زمين در غرقاب فسادفرو نرويد.
و همين طور در تمام بازارهاى كوفه دور مى زد، سپس باز مى گشت در محلى براىرسيدگى به كارهاى مردم مى نشست و چون مردم مى ديدند كه آن حضرت بسوى آنها مىآيد و فرياد اى مردم امام بلند مى شد، همه دست از كار خود مى كشيدند و خوب بهفرمايشات امام گوش مى دادند و به روى آن حضرت چشم مى دوختند تا از سخن خود فارغمى گشت ، و چون سخن امام تمام مى شد مى گفتند: اى اميرمؤ منان شنيديم و اطاعت خواهيمكرد.(587)


503- مردم مجهز شويد!! 

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: عادت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در كوفه اينبود كه چون نماز عشاء را با مردم مى گزارد سه بار با صداى بلند كه تماماهل مسجد مى شنيدند مى فرمود: مردم مجهز شويد - خدا شما رارحمت كند - كه همانا آواىكوچيدن در ميان شما برخاسته پس اين اقامت و دلبستگى بر دنيا چه معنى دارد پس ازآنكه آواى كوچيدن برخاسته است ؟!
خدا شما را رحمت كند مجهز شويد و بهترين زاد و توشه اى را كه آماده و در دسترس داريدو آن تقواست - به همراه خود برداريد و بدانيد كه راه شما بسوى معاد، و عبور شما برصراط و وحشت بزرگ در پيش رويتان است ، و همانا كريوه ها و گردنه هاى صعب العبورو منازل وحشت زا و هراسناكى در پيش داريد كه ناگزير بايد از آنها عبور نموده و درآنجاها توقف كنيد.(588)
بنابراين با رحمت خداست كه نجات از وحشت و خطر بزرگ و درهم بودن چهره قيامت وسختى خبرگاه آن است و يا مهلكه اى است كهقابل جبران نخواهد بود.(589)


504- چگونه صبح كردى ؟! 

حنش بن معتمر مى گويد: بر اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در حالى كه در رحبه (محلىدر كوفه ) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم : السلام عليك يا اميرالمؤ منين و رحمة الله وبركاتة ، چگونه صبح كردى ؟ حضرت سربلند كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود:
صبح كردم در حالى كه دوستدار دوستان و صبر كننده دشمنى دشمنانمان هستم ، همانادوست ما در هر شبانه روز منتظر راحتى و گشايش است و دشمن ما بناى كار خود را برپايه اى نهاده كه سخت نااستوار و لغزان است ، اين بناى او بر لب پرتگاهى است كهوى را در آتش ‍ مى افكند.
اى اباالمعتمر! به راستى كه دوست ما نمى تواند ما را دشمن بدارد و دشمن ما نمى تواندما را دوست بدارد، همانا خداى متعال دلهاى بندگان را بر دوسيت ما سرشته و دست از يارىدشمن ما شسته ، پس دوست ما توان دشمنى ما، و دشمن ما توان دوستى ما را ندارد، و هرگزدوستى ما و دوستى دشمن ما در يك دل نگنجد زيرا كه خداوند براى يك مرد دودل در درونش ننهاده است تا با يكى گروهى را و با ديگرى دشمنان همان گروه رادوست بدارد.(590)


505- ده مقام نبوى  

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) برفرازمنبر كوفه ايراد خطبه مى فرمود: سپس خطاب به مردم فرمود: اى مردم ! ده خصلت ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به يادگار دارم كه نزد من از آنچه كه خورشيدبر آن مى تابد محبوبتر است .
سپس ادامه داد؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى على ! تو در دنياو آخرت برادر منى ، و در روز قيامت در پيشگاه خداوند جبار تو نزديكترين آفريدگانبه من هستى ، و جايگاه تو در بهشت مقابل جايگاه من است همچنانكهمنازل دوستان در راه خدا - عزوجل - در مقابل هم قراردارد، تو وارث منى ، و تو پس از من درمورد وعده ها و كارهايم وصى من خواهى بود، و تو حافظ و سرپرست خانواده من در هنگامغيبت من هستى ، تو پيشواى امت منى ، و تو به پا دارنده عدالت در ميان امت منى ، و تودوست منى و دوست من دوست خداست ، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.(591)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation