(136) اشاره است به اين بيت از ترجيع بند هاتف اصفهانى :
(137) سوگند به زمان بدرستى كه آدمى در خسران است . (عصر ، 2 ـ 1). (138) اى گروه جنّيان ، و آدميان اگر مى توانيد كه از كناره هاى آسمانها و زمينبيرون برويد رويد ، برويد. (الرحمن ، 33). (139) آيا اكنون ؟ در حالى كه تو پيش از اين عصيان كردى و از مفسدان بودى .(يونس ، 91). (140) اشاره است به اين حديث نبوى كه : الدنيا مزرعة الاخرة يعنى : دنيامزرعه و كشتزار آخرت است . (عوالى اللالى ، ج 1 ، ص 267 ، ح 66). (141) اشاره است به اين آيه شريفه : ابى و استكبر و كان من الكافرين ابليس از سجده كردن امتناع ورزيد ، و تكبر كرد و از كافران بود. (بقره ، 34). (142) النهاية ، ابن اثير ، ج 1 ، ص 69 ، لسان العرب ، ابن منظور ، ج 1 ، ص 223. (143) المفردات ، راغب اصفهانى ، ص 25. (144) لسان العرب ، ج 1 ، ص 224. (145) منتهى الارب ، ج 1 ، ص 40. (146) العلم نورّ يقذفه اللّه فى قلب من يشاء. (موسوعة اطراف الحديثالنبوى الشريف ، ج 5 ، ص 518). (147) مؤ ثرى در وجود و نظام هستى بجز خداوند نيست . (براى توضيح بيشتر نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 2 ، ص 216 ، فصل 15 از مرحله 6). (148) و تمام خير بدست اوست . و شر به وى منسوب نيست . (149) مؤمنان كسانى هستند كه چون نام خدا برده شود ، خوف بر دلهاى ايشان چيرهگردد ، و چون آيات خدا ، بر آنان خوانده شود ايمان ايشان افزون گردد و برپروردگارشان توكل مى كنند. (انفال ، 2). (150) و ايشان بدرستى همان ايمان آورندگان هستند.(انفال ، 4). (151) تو را آنگونه كه بايد عبادت نكرديم ، و آنگونه كه شايد نشناختيم .(بحارالانوار ، ج 68 ، ص 23 ، ح 1). (152) امثال و حكم ، على اكبر دهخدا ، ج 2 ، ص 579. (بدون ذكرى از نام شاعر). (153) در نسخه اصل : ششم ضبط شده است . رجوع كنيد به مقدمه . (154) بگو: اين قرآن براى آنانكه ايمان آورده اند ، هدايت و درمان است ، و آنهايى كهايمان نياورده اند ، گوشهايشان سنگين و چشمهايشان كور است ، چنانند كه گويى آنها رااز جايى دور ندا مى دهند. (155) نگاه كنيد به آيات : 4 ـ 2 سورهانفال 11 ـ 1 سوره مؤمنون ، 165 سوره بقره و 43 ـ 36 سوره شورى وساير آياتى كه در توصيف اهل ايمان وارد شده است . (156) مثنوى معنوى ، جلال الدين مولوى ، دفتراول ، ص 130 ، بيت 2128 طبع نيكلسون . (157) براى نمونه نگاه كنيد به آيات : 11 سوره ابراهيم ، 10 سوه مجادله و 3سوره طلاق . (158) سماعه گفت : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : به من خبر ده ازايمان و اسلام ، آيا با هم اختلاف دارند؟ تا آنجا كه گفت : پس امام فرمودند : اسلامشهادت به وحدانيّت خدا و تصديق به رسالت پيامبر خداوند است ، كه به آن خون حفظمى شود و با آن ازدواج و ارث بردن جايز مى شود و به ظاهر آن ، اجتماع مردم مسلمانتحقق پيدا مى كند. ولى ايمان ، هدايت است و آنچه كه از صفت اسلام در قلب تثبيت شده ومنشا عمل مى گردد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 21 ، كتاب الايمان ، و الكفر ، باب 15 ، ح 1). (159) عن الصادق (عليه السلام) : الايمان هو الاقرار باللسان و عقد فى القلب وعمل بالاركان ... از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه : ايمان ، اقرار به زبان و عقد در قلب وعمل به اركان است . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 23 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 16 ، ح 1 ، همان باب ، خصال المؤمن ، ص 39 ، ح 2 ، و باب المكارم ، ص 47 ، ح 5). (160) هنگامى كه بنده گناهى از گناهان كبيره يا صغيره را كه خدا از آنها نهىفرموده انجام دهد ، از ايمان خارج شده ، و اسم ايمان از او ساقط است ، و اسم اسلام بر اوثابت مى شود ، پس اگر توبه و استغفار كرد به جايگاه ايمان باز مى گردد.(اصول كافى ، ج 2 ، ص 23 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 16 ، ح 1 ،). (161) امام صادق (عليه السلام) فرمود : پدر من مى فرمودند : بنده مؤمنى نيست ، جزآنكه در قلبش دو نور قرار داده شده است ، نور ترس و نور اميد ، بطورى كه اگر هر يكبا ديگرى سنجيده شود ، چنانچه اين يكى وزن شود ، بر ديگرى افزونى نخواهد داشت ، واگر آن يكى وزن شود ، بر اين فزونى نخواهد داشت .(اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 و 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، ح 1 و 13). (162) عن ابى عبداللّه (ع) يقول : لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا ، و لايكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو (اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، ح 11). (163) اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 33 ، همان كتاب ، باب 23 ، ص 40 ـ 39 ، همان كتاب ، باب 25 ، ص 42. (164) نگاه كنيد به : الاسفار الاربعة ، ج 6 ، ص 105 ـ 100 ، فصل 9 از موقف 1. (165) اشاره است به اين حديث امام صادق (عليه السلام) كه فرمودند : ان اليهودسالوا رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقالوا : انسب لنا ربك فلبث ثلاثا لا يجيبهم ، ثم نزلت قل هو الله احد... الى آخرها يعنى : يهوديان از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) سؤال كردند و گفتند : نسبت خدايت را براى ما تبيين كن . پيامبر سه روز درنگ كرد و بهايشان پاسخى نداد ، سپس سوره توحيد نازل شد. (اصول كافى ، ج 1 ، كتاب التوحيد ، باب 7 ، ح 1). (166) نگاه كنيد به : رشحات البحار ، محمد على شاه آبادى (ره) ، ص 14 ، 39 و41. (167) رشحات البحار ، محمد على شاه آبادى (ره) ، ص 195. (168) فطرتى است كه خدا همه را بر آن فطرت آفريده است . (روم ، 30). (169) توحيد صدوق ، ص 330 ، باب 53 ، ح 9. (170) توحيد مصدوق ، ص 328 ، باب 53 ، احاديث 1 ، 2 ، 4 و 5. (171) تاويل الايات الظاهرة ، ص 427 ، تفسير البرهان ، ج 3 ، ص 262 ، ح 23. (172) توحيد صدوق ، ص 329 ، باب 53 ، ح 3. (173) تفسير البرهان ، ج 3 ، ص 262 ، ح 19. (174) نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 8 ، ص 71 ، باب الجنة و نعيمها(23). (175) نگاه كنيد به الاسفار الاربعة ، ج 7 ، ص 148 ، فصل 15 از موقف 8. (176) اقتباس است از آنچه كه در فرمايش امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام) وارد شده كه : الصلاة قربان كل تقى يعنى : نماز ، مايه تقرب هر متقى است . (وسائل الشيعة ، ج 3 ، ص 30 ، كتاب الصلاة ، باب 12 از ابواب اعداد الفرائض ، ح 1و 2). (177) بعلت ناتمام ماندن اين شرح نفيس ، شارح علامه (ره) موفق به وفاى بدينوعده نشده اند. (178) آن قرآن كريم است ، در كتابى پوشيده كه بجز پاكان آن را مس نمى كنند. (179) اوست خدايى كه آياتش را به شما نشان مى دهد ، و از آسمان براى شما روزىنازل مى كند ، و بجز كسى كه اهل انابه باشد ، متذكر نخواهد شد. (180) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، از خداوند بهراسيد. (181) پ مراجعه شود به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 375 ، باب منقال لا اله الا الله ، ح 1 و 2 ، توحيد صدوق ، ص 18. (182) آداب الصلاة ، ص 180 ، مصباح اول از باب 4. (183) اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليهم السلام) فرمودند : به آنچه كهگفته شده نظر افكنيد و نگاه كنيد ، نه به آنكه (آن سخن را) گفته است . (تصنيفغررالحكم ، ص 58 ، رقم 612). (184) اگر اين قرآن را بر كوه نازل كنيم ، آن را از خشيت خداوند ، خاشع و شكافخورده و پراكنده مى ديدى ، و آن مثلهايى است كه براى مردم مى زنيم شايد آنان انديشهنمايند. (حشر ، 21). (185) و بتحقيق بسيارى از جنيان و انسانها را براى جهنم آفريديم ، آنها قلب دارندو نمى فهمند ، چشم دارند و نمى بينند گوش دارند و نمى شنوند ، آنان همان چهارپايانندبلكه گمراه ترند ، آنان غافلان و بى خبرانند. (اعراف ، 179). (186) آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرام مى گيرد. (رعد ، 28). (187) الاسفار الاربعة ، ج 3 ، ص 312 ، فصل 7 ، از مرحله 10. (188) اصول كافى ، ج 1 ، ص 39 ، كتابفصل العلم ، باب 14 ، ح 8 ، و اين روايت كه در كافى شريف از امام باقر (عليه السلام)نقل شده است : عن زيد الشحام ، عن ابى جعفر عليه السلام فىقول الله عزوجل :فلينظر الانسان الى طعامه قال : قلت ما طعامه ؟ قال : علمه الذى ياخذه ، عمن ياخذه ؟ (189) الاختصاص ، ص 4. (190) مرگ بر آدمى باد كه چه ناسپاس است . (عبس ، 17). (191) و روزى كه كافران را بر آتش عرضه كنند (به آنها گفته مى شود :) شما درزندگى دنيا از چيزهاى پاكيزه بهره مند شديد ، امروز به عذاب خوارى پاداش شما را مىدهند ، و اين بدان سبب است كه در زمين بى هيچ حقى گردن كشى مى كرديد و عصيان گرىرا پيشه خود قرار داده بوديد. (192) اشاره است به اين حديث شريف : حسنات الابرار سيئات المقربين . يعنى : نيكيهاى خوبان ، بديهاى مقرّبان است . (بحارالانوار ، ج 25 ، ص 205 ، ح 16). (193) كسى كه خود را شناخت ، پس بتحقيق خدا را شناخته است . (تصنيف غررالحكم ، ص 232 ، 4637 ، عوالى اللالى ، ج 4 ، ص 102 ، ح 149). (194) القانون فى الطب ، جلد سوم ، فن 13 ، مقاله اولى (فىاحوال المرى و فى الاصول من امر المعدة) ، ص 283 ـ 286. (195) تو نمى توانى سخن خود را به مردگانى كه در گور خفته اند ، بشنوانى . (196) واگذار ايشان را تا بخورند و بهره ور شوند ، و آرزو ايشان را به خودشانمشغول سازد. (حجر ، 3). (197) اينان چون چهارپايانند ، بلكه از چهارپايان هم گمراه ترند. (فرقان ، 44). (198) چهل حديث (شرح اربعين حديث) ، ص 271 ، ذيل حديث 17. (199) متن روايت اين است : قال الله عز و جل لعيسى عليه السلام : يا عيسى اذكرنى فى نفسك اذكرك فى نفسىو اذكرنى فى ملا(ك) اذكرك فى ملا خير من ملا الادميين . يا عيسى الن لى قلبك و اكثرذكرى فى الخلوات و اعلم ان سرورى ان تبصبص الى و كن فى ذلك حيا و لا تكن ميتا (اصول كافى ، ج 2 ، ص 364 ، باب ذكر الله فى السّرّ ح 3). (200) متن حديث قدسى اين است : انا جليس من ذكرنى . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 359 باب ما يجب من ذكر الله فىكل مجلس ، ح 4). بحارالانوار : ج 90 ، ص 153 ، ح 11 و 156 ، ح 25 و ص 163 ، ح 42. (201) هر چيزى نابود شدنى است ، مگر وجه خداوند. (قصص ، 88). (202) قالرسول الله صلى الله عليه و آله :اصدق كلمة قالها شاعر كلمة لبيد : الاكل شى ء ما خلا الله باطل (صحيح مسلم ، ج 4 ، كتاب الشعر ، ص 442 ، احاديث 6 ـ 3). (203) اقتباس از رواياتى است كه ذكر و ياداهل بيت (ع) را ياد خدا مى داند مانند : امام باقر عليه السلام فرمود : ان ذكرنا من ذكرالله . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 360 ، ح 2 ، و مراجعه شود به بحارالانوار ، ج 36 ، كتاب الامامة ، باب نهم (باب انهم عليهم السلام الذكر)). (204) خدا و معبودى جز تو نيست . تو منزه هستى ، همانا من از ستمگران مى باشم . (انبياء ، 87). (205) المراقبات ، ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (ره) ، ص 123. (206) وسائل الشيعة ، ج 6 ، ص 382 ، كتاب الصلاة ، باب 23 از ابواب السجود ، ح 15. (207) بحارالانوار ، ج 48 (تاريخ الامام موسى بن جعفر عليهم السلام) ، ص 116 ، ح 29. (208) ابن ابى عمير از اصحاب امام موسى بن جعفر (عليهم السلام) و از اجله مشايخاماميه است . وى مورد وثوق عامه و خاصه و از اعبد و اورع مردم تلقى شده است ، و بدينجهت علماى رجال و حديث ، او را از اصحاب اجماع مى دانند ، و روايات مرسله او را چونمسندات به حساب آورده اند. او از شيعيانى بود كه به جهت مبارزه با بنى عباس وستمگران به زندان ايشان گرفتار آمد ، و درسال 217 هجرى قمرى رخت جان از دنياى فانى به سراى باقى برد. (رجال نجاشى ، ص 266 ، جامع الرواة اردبيلى ، ج 2 ، ص 50 ، ريحانة الادب ، خيابانىتبريزى ، ج 7 ، ص 361). (209) فضل بن شاذان ، اهل نيشابور و از اصحاب امام رضا (عليه السلام) بوده است ، و بعضى او را از اصحاب امام جواد (عليه السلام) نيز مى دانند. وى فقيه و متكلمى قوىو در نقل حديث ، مورد وثوق و اطمينان بوده ، و در ميان شيعيان از عظمت و جلالت قدربرخوردار بوده است . فضل در حدود 280 كتاب تصنيف كرده كه از آن ميان ، مهمترين آنهاكتاب الايضاح است كه آن را در ردّ فرق غير اماميه نگاشته است . (رجال نجاشى ، ص 306 جامع الرواة ، ج 2 ، ص 5 ، الذريعة ، شيخ آغا بزرگ طهرانى ، ج 2 ، ص 490). (210) اختيار معرفة الرجال ، كشى ، ج 2 ، ص 855 ، ح 1106 ، الكنى والالقاب ، شيخ عباس قمى ، ج 1 ، ص 200. (211) در حديث منقول از امام صادق (عليه السلام) است كه : يا ابا محمد : عليك بطول السجود ، فان ذلك من سنن الاوابين يعنى :اى ابا محمد بر تو باد به طولانى نمودن سجده كه بدرستى اين كار از سنناوابين است . (وسائل الشيعة ، ج 6 ، ص 381 ، كتاب الصلاة ، باب 23 از ابواب السجود ، ح 12). (212) مناجات هاى خواجه عبدالله انصارى ص 241 چاپ انتشاراتاقبال چازينب (س) دوم سال 1365. (213) ديوان حافظ ، تصحيح قزوينى و غنى ص 267 ، چاپ مجلس ، 1320. (214) به تحقيق روى آوردم به سوى خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد. (انعام ، 79). (215) بحارالانوار ، ج 12 ، ص 38 ، ابواب قصص ابراهيم (عليه السلام) ، همانمصدر ، ج 68 ، ص 155 ـ 156 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 63 ، ح 70. (216) و مانند كسانى كه خدا را فراموش كرده اند ، نباشيد ، و خدا نيز چنان كرد كهايشان خود را فراموش كنند ، آنان همان فاسقان و نافرمانان هستند. (217) الاسفار الاربعة ، ج 9 ، ص 121 ـ 131 ، فصل 1 ـ 2 از باب دهم . (218) متن روايت نبوى اين است : الدنيا مزرعة الاخرة . (عوالى اللالى ، ج 1 ، ص 267 ، ح 66). (219) متن روايت كافى اين است : عن ابى عبدالله (عليه السلام) ، قال : قلت له : قوم يعملون بالمعاصى و يقولون نرجو ، فلا يزالون كذلك حتىياتيهم الموت . فقال : هؤلاء قوم يترجحون فى الامانى ، كذبوا ، ليسوا براحين ، ان منرجا شيئا طلبه ، و من خاف من شى ء هرب منه (اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الخوف و الرجاء ، ح 5). (220) عين فرمايش امام صادق (عليه السلام) چنين است : كذبوا ، ليسوا لنابموال .... (همان مصدر و همان باب ، ص 56 ، ح 6). (221) متن روايت اين چنين است : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا ، ولا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو (اصول كافى ، ج 2 ، ص 57 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 11). (222) عن ابى جعفر (عليه السلام) قال :قال رسول الله (صلى الله عليه و آله) : قال الله تبارك و تعالى : لايتكل العاملون لى علم اعمالهم التى يعملونها لثوابى ، فانهم لو اجتهدوا و اتعبواانفسهم ـ اعمارهم ـ فى عبادتى كانوا مقصرين غير بالغين فى عبادتهم كنهعبادتى فيما يطلبون عندى من كرامتى و النعيم فى جناتى و رفيع الدرجات العلى فىجوارى ، ولكن برحمتى فليثقوا و فضلى فليرجوا و الى حسن الظنّ بى فليطمئنوا ، فانرحمتى عند ذلك تدركهم ، و منى يبلغهم رضوانى ، و مغفرتى تلبسهم عفوى ، فانى اناالله ارحمن الرحيم و بذلك تسميت (اصول كافى ، ج 2 ، ص 58 ، باب حسن الظنّ بالله ، ح 1). (223) نگاه كنيد به : اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، و ص58 ، باب حين الظنّ بالله ، و ص 59 ، باب الاعتراف بالتقصير ، بحارالانوار ، ج 67 ، ص 323 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب 59. (224) و آنان را بترسان از روز حسرت كه كار به پايان آمده ، و آنان همچنان درحال غفلت و بى ايمانى هستند. (مريم ، 39). (225) اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند :... ترا شايسته عبادت يافتم ، پسآنگاه ترا عبادت كردم . (بحارالانوار ، ج 41 ، ص 14 ، كتاب تاريخ اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، باب 101 ، ح4). (226) اقتباس است از اين فرمايش امام سجاد على بن الحسين (عليهم السلام) : وكل نعمك ابتداء. (صحيفه كامله سجاديه ، ص 95 ، دعائه فى الاعتراف و طلب التوبة الى الله (12). (227) هر كس به اندازه مثقال ذره اى كار خير انجام دهد ، آن را مى بيند. و اگر ذره اىكار شرّ انجام دهد ، آن را مى بيند. (زلزال ، 8 ـ 7 (228) اين گفته در تفسير مجمع البيان ، ج 10 ، ص 800 ، و نور الثقلين ، ج 5 ، ص 650 ، ح 16 به صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عبدالله بن مسعود نسبتداده شده است . (229) روزى كه هر كس كار نيك و كار بد خود را ، در برابر خود حاضر مى بيند.(آل عمران ، 30). (230) مردم معدنهايى چون معدنهاى طلا و نقره مى باشند. اين حديث نبوىنقل شده در : مسند احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 539. (231) اشاره است به اين حديث امام موسى كاظم (عليه السلام) : كان يحيى بنزكريا عليه السلام يبكى و لا يضحك ، و كان عيسى بن مريم عليهماالسلام يضحك ويبكى ، و كان الذى يصنع عيسى عليه السلامافضل من الذى كان يصنع يحيى عليه السلام يعنى : يحيى بن زكريا (عليه السلام) گريه مى كرد و نمى خنديد ، و عيسى بن مريم(عليه السلام) مى خنديد و گريه مى كرد ، و آنچه كه عيسى انجام مى داد ، بهتر از آنچيزى بود كه يحيى انجام مى داد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 488 ، كتاب العشرة ، باب الدعابة و الضحك ، ح 20 ، بحارالانوار ، ج 14 ، ص 188 ، باب قصص زكريا و يحيى (عليه السلام) ، ح 40 ، و نيزنگاه كنيد به : شرح فصوص الحكم ، شيخ داوود قيصرى ، ص 398 ـ 399 ، فص يحيوى). (232) نگاه كنيد به : المقدمات من كتاب نص النصوص ، سيد حيدر آملى (ره) ، ص169 ، الانسان الكامل ، شيخ عبدالكريم جيلى ، ص 132. (233) شرح اصول الكافى ، صدر المتالهين شيرازى (ره) ، ج 1 ، ص 418. (234) نگاه كنيد به : الانسان الكامل ، شيخ عبدالكريم جيلى ، ص 91. (235) شرح اصول الكافى ، صدرالمتالهين شيرازى (ره) ، ج 1 ، ص 419 ، شرحاصول كافى ، مولى صالح مازندرانى (ره) ، ج 1 ، ص 280. (236) متن روايت چنين است : عن ابى عبدالله ـ عليه السلام ـ قال : قلت له : ما كان فى وصية لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب ، و كان اعجب ما كان فيهاان قال لابنه : خف الله ـ عز و جل خيفة لو جئته ببر الثقلين لعذبك ، و ارج اللهرجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك . ثم قال ابو عبدالله ـ عليه السلام ـ كان ابى يقول : انه ليس من عبد مؤمن الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نوررجاء ، لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا(اصول كافى ، ج 2 ، ص 55 ، باب الخوف و الرجاء ، ح 1). (237) خدايا ترا از روى ميل و رغبت ، و با ترس و اميد مى خوانم ، هنگامى كه مولاى منگناهانم را مى بينم ، فرياد بر مى آورم . وقتى كرم تو را مى بينم ، طمع مى ورزم . پساگر عفو و بخشش كنى ، بهترين رحم كننده هستى ، و اگر عذاب كنى ، ظالم و ستمگرنيستى . (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ، شيخ الطائفه طوسى (قدس سره القدوسى) ، ص 526 ، دعاء ابى حمزه ثمالى (ره)). (238) هيچ جنبده اى نيست مگر آنكه زمام اختيارش را او (خداوند) گرفته است ، هر آينهپروردگار من بر راهى راست مى باشد. (هود ، 56) (239) ما را به راه راست ، هدايت فرما. (حمد ، 6). (240) در نسخه اصل : منظور از اهل اللّه در آيه آمده است . (241) يعنى همين حديث جنود عقل و جهل . (242) بعضى از مردم به صورتهايى محشور شده و برانگيخته مى شوند كهميمونها و خوكها در مقايسه با آنها ، زيباترند. (علم اليقين ، ج 2 ، ص 901). (243) اخلاق ناصرى ، خواجه نصير الدين طوسى (ره) ، ص 136. (244) همان مصدر ، ص 109 ، جامع السعادات ، مولى مهدى نراقى (ره) ، ج 1 ، ص84. (245) مانند اين حديث امام صادق (عليه السلام) در تعريف صراط كه فرمودند : هو ادق من الشعر ، و احد من السيف . (تفسير نور الثقلين ، ج 1 ، ص 21 ، ح 93 ، بحارالانوار ، ج 8 ، ص 64 ، كتابالعدل و المعاد ، باب 22 ، ح 1). (246) صحابى بزرگوار جابر بن عبداللّه انصارى گويد : كنا جلوسا عند النبى(صلى اللّه عليه و آله) فخط خطا هكذا امامه ، فقال : هده سبيل اللّه ، و خطين عن يمينه ، و خطين عن شماله ، وقال : هذا سبيل الشيطان ثم وضع يده على الخط الاوسط و تلا: و ان هذاصراطى مستقيما فاتبعوه . يعنى : ما پيش پيامبر نشسته بوديم ، پيامبر خطى اين گونه در برابرش رسم كرد ، سپس دو خط از طرف راست و دو خط از طرف چپ كشيدند ، آنگاه فرمودند : اينها راه شيطاناست . سپس دستش را بر روى خط وسط نهاد و اين آيه را تلاوت فرمود : بدرستى كه اينخط من است كه مستقيم است ، پس از آن پيروى كنيد. و نظير اين حديث است آنچه را كه ابن مسعود از پيامبر حكايت كرده است . (تفسير الدر المنثور ، جلال الدين سيوطى ، ج 3 ، ص 56 ، ذيل آيه 153). (247) تهذيب الاخلاق ، ابن مسكويه ، ص 38 ـ 39 ، اخلاق ناصرى ، ص 112 ـ 122 ، جامع السعادات ، ج 1 ، ص 94 ، همان جلد ، ص 99 ـ 108. (248) يوسف بن على بن مطهر مكنى به ابو منصور و ابن مطهر ، و ملقب به آية الله ، جمال الدين و فاضل و مشهور به علامه حلى از علما و فقهاى ربانى اماميه است ، و درتمام مراتب علميه و عقليه و نقليه ، شهره آفاق ، و در مراتب زهد و تقوى بى نظير بود.وى صاحب تاليفات فراوانى در فقه و اصول و كلام مى باشد تا جايى كه 120 اثرعلمى به او نسبت داده اند. علامه حلى در 29 رمضان 648 هجرى به دنيا پاى نهاد و در 11يا 12 محرم الحرام 766 هجرى به سراى باقى شتافت . (ريحانة الادب ، خيابانى تبريزى ، ج 4 ، ص 178). (249) براى اطلاع بر احوال وى و مظالم او نگاه كنيد به : الغدير ، علامه امينى (ره) ، ج 10. (250) گلستان ، سعدى شيرازى ، ص 17 ، باباول در سيرت پادشاهان . (251) متن حديث نبوى اين اس1ت : القبر اما روضة من رياض الجنة او حفرة من حفرالنيران . (بحار الانوار ، ج 6 ، ص 205 كتاب العدل و المعاد ، باب 8). (252) متن روايت چنين است : انه يسلط على الكافر فى قبره تسعة و تسعون تنينا...لو ان تنينا منها نفخ فى الارض لم تنبت زرعا (بحارالانوار ، ج 6 ، ص 218 ، كتابالعدل و المعاد ، باب 8 ، حديث 13). (253) علم اليقين ، فيض كاشانى (ره) ، ج 2 ، ص 876 و 883. اين مطلب از بعضىاز روايات نيز استفاده مى شود ، نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 6 ، ص 224 7 كتابالعدل و المعاد ، باب 8 ، احاديث 25 ـ 26. (254) نگاه كنيد به : بحارالانوار ، ج 7 ، ص 126 ، كتابالعدل و المعاد ، باب 6 ، احاديث 3 ، و 5 ، (255) نهج البلاغة ، شريف رضى (ره) ، ص 59 ، خطبه 168. (256) هر كينه اى را از دلهاى ايشان بركنديم ، بر تختها روبروى هم قرارگرفته اند. (حجر ، 47). (257) ابواسماعيل عبدالله بن محمد انصارى هروى ، مروف به خواجه عبداللهانصارى (متول 396 و متوفاى 481 هجرى قمرى) عارفى سالك و دانشمندى به حقرسيده بود. وى از احفاد و اعقاب صحابى جليل القدر ابو ايوب انصارى بوده است . وىدر هرات پا بجهان گذاشته و از همان كودكى زبانى گويا و طبعى توانا داشته ، و درجوانى در علوم ادبى و دينى و حفظ اشعار عرب مشهور بوده است . او در تصوف از محضرعارف نامى شيخ ابوالحسن خرقانى تعليم يافته و جانشين وى شده است . بيشتر عمر وى در هرات به سر آمده و در آنجا تا پايان عمر به تعليم و ارشاداشتغال داشته است . بعضى از مشهورترين آثار او عبارتند از : تفسير قرآن ، منازل السائرين ، صد ميدان ، زاد العارفين ، مناجات نامه و محبت نامه و... (ريحانة الادب ، ج 2 ، ص 168 ـ 170 (با تلخيص و تغيير)). (258) شرح منازل السائرين ، مولى عبدالرزاق كاشانى ، ص 204. (259) حجة الحق ، شرف الملك ، الشيخ الرئيس ابو على حسين بن عبدالله بخارىمعروف به ابن سينا. (متولد در 373 و متوفاى 427 هجرى قمرى) از اعاظم حكما وفلاسفه و اطباى اسلامى است . وى در بخارا كسب علم كرده ، و در ده سالگى قرآن كريمرا حفظ نموده ، و منطق و هندسه و نجوم را از ابو عبدالله ناتلى آموخته ، سپس بهتحصيل علوم طبيعى و طب و مابعد الطبيعة پرداخته است . مطالعه آثار فارابى ، فكر او را بخود مشغول ساخته و موجبات علاقه فراوان وى را بهفلسفه فراهم آورده است . ابن سينا از خود آثار فراوانى به يادگار گذاشته كه از همهمشهورتر شفا (كه دائرة المعارف علوم عقلى است) و قانون در طب است . مدفن وى بنا برمشهور ، شهر همدان است . (ريحانة الادب ، ج 7 ، ص 582 ، الذريعة ، ج 2 ، ص 96). (260) الاشارات و التنبيهات : از بهترين آثار فلسفى شيخ الرئيس ابو على سينامى باشد كه در دو بخش منطق و حكمت تنظيم شده ، و منطق آنرا ده منهج و حكمت آنرا ده نَمَطاست كه دو نمط پايانى آن در عرفان مى باشد. اين اثر فلسفى از حيث سلاست عبارات و استحكام ادله ، مورد عنايت حكماى بعد از وى بوده ، و بسيارى بر آن شرح نگاشته و حاشيه زده اند ، كه از آن ميان شرح محقق طوسى خواجهنصيرالدين ، از همه مشهورتر و مشحون به تحقيقات است ، وى در آن به اعتراضاتفخرالدين رازى بر متن اشارات پاسخ داده ، و نام شرح خود راحل مشكلات الاشارات نهاده است . (261) شرح الاشارات و التنبيهات ، محقّق طوسى (ره) ، ج 3 ، ص 391. (262) شرح الاشارات و التنبيهات ، محقّق طوسى (ره) ، ج 3 ، ص 391. (263) تمام اين مصرع كه از سعدى است ، چنين است :
(264) كليات سعدى شيرازى ، ص 564 ، طيّبات . (265) ميرزا محمد على بن محمد جواد اصفهانى شاه آبادى (متولد در 1292 و متوفاىدر 1369 هجرى قمرى) فقيه اصولى ، فيلسوف و عارف برجسته قرن 14 هجرى ، تحصيلات خود را در حوزه هاى اصفهان و تهران و نجف به پايان برده ، و مهمتريناساتيد وى عبارت بوده اند از : برادرش شيخ احمد و ميرزا محمد هاشم چهار سوقى دراصفهان ، ميرزا هاشم اشكورى و ميرزا حسن آشتيانى در تهران ، آخوند ملا كاظم خراسانى ، شريعت اصفهانى و ميرزا محمد تقى شيرازى در نجف اشرف . وى ابتداء در سامرا و سپسدر قم و تهران و اخلاق ايشان حاضر شده و كسب فيض مى فرمودند. مرحوم شاه آبادىپس از مراجعت از قم ، در تهران توطّن گزيده و به ارشاد نفوس پرداخت ، و در همانجاروى تابناك بر خاك نهاده به سراى باقى شتافت ، و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى ـ عليه السلام ـ مدفون شد. بعضى از آثار معروف وى عبارتند از :رشحات البحار ، شذرات المعارف . (266) فروع كافى ، ج 3 ، ص 134 ، كتاب الجنائز ، باب ما يُعاين الكافر و المؤمن ، ح 12. (267) چهل حديث (شرح اربعين حديث) ، ص 451. (268) فروع كافى ، ج 3 ، ص 196 ، كتاب الجنائز ، باب سلّ الميت و مايقال عند دخول القبر ، ح 7. (269) اقتباس است از آنچه كه در اصول كافى ، ج 2 ، ص 398 ، كتاب الدعاء ، باب52 ، ح 6 ، آمده است . (270) متن اين روايت چنين است كه امام باقر ـ عليه السلام ـ به جابربن عبدالله انصارى فرمودند : كيف تجد حالك ؟ قال : انا فى حال الفقر احب الى من الغنى ، و المرض احب الى منالصحة ، و الموت احب الى من الحياة ، فقال الامام ـ عليه السلام ـ : اما نحن ـ اهل البيت ـ فما يرد علينا من الله من الفقر و الغنى و المرض و الصحة والموت و الحياة فهو احب الينا (جامع السعادات ، ج 3 ، ص 285). (271) كليات سعدى ـ طيبات ، ص 550 تصحيح فروغى واقبال چاپ هشتم انتشارات جاويدان ، 1371. در نسخه اصلى مؤ لف دارو است ضبط شده است . (272) نگاه كنيد به : شرح منازل السائرين ، مولى عبدالرزاق كاشانى ، ص 209. (273) رضايت خداوند ، رضايت ما اهل بيت است . بحارالانوار ، ج 44 ، ص 367 ، تاريخالحسين (عليه السلام) ، باب 37 ، ح 2. (274) اين سخن هر چند كه نزد اهل معرفت مشهور ومتداول است ، ليكن قائل آن معلوم نشد. (275) امير المؤمنين على ـ عليه السلام ـ فرمودند : ايمان داراى چهارركن و پايه است : رضا به قضا و حكم خدا ، توكل بر خدا ، واگذارى كار به خدا و تسليم امر و فرمان خدا بودن . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 47 ، كتاب الايمان و الكفر باب 29 ، ح 5). (276) اى روح آرامش يافته ، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت برگرد.(فجر ، 28 ـ 27). (277) همانا آگاه ترين مردم به خداوند ، راضى ترين آنها به حكم و قضاى الهىاست . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 49 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 2). (278) شديدترين مردم از جهت امتحان و آزمايش ، انبياء هستند ، سپس كسانى كه بهانبياء نزديك مى باشند ، و بعد از ايشان هر كه در رتبه بالاتر است . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 196 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب شدة ابتلاء المؤمن ، ح 1). (279) همانا اجر و پاداش بزرگ با امتحان و آزمايش بزرگ همراه است ، خداوند قومىرا دوست ندارد مگر آنكه او را مورد آزمايش قرار مى دهد. (همان مصدر ، همان باب ، ح 3). (280) بدرستى كه براى خداوند در زمين ، بندگان خالصى است كه از آسمان تحفهاى نازل نمى شود مگر آنكه آن را از ايشان منصرف سازد ، و به غير ايشان متوجه كند ، وهيچ بلايى را نازل نمى كند مگر آنكه به آنها متوجه گرداند. (همان مصدر ، همان باب ، ح5). (281) نگاه كنيد به : همان مصدر و احاديث همان باب . (282) اساس اطاعت از خداوند ، صبر و رضايت از خداوند است در آنچه كه بنده دوستدارد يا ناپسند. و هيچ بنده اى ـ در آن چيزهايى كه دوست دارد يا ناپسند ـ راضى نمى شود از خدا ، مگر آنكه در آنها براى او خيرى باشد ، هم در آنچه كه دوست داردو هم در آنچه كه ناپسند دارد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 49 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 1). (283) همانا آگاه ترين مردم به خداوند ، راضى ترين آنها به حكم و قضاى الهىاست . (همان مصدر ، همان باب ، ح 2). (284) خداوند تعالى فرموده است : بنده مؤمنم را به كارى نمى گيرم مگر آنكهآنرا براى او خير قرار مى دهم ، پس او بايد به قضاى من راضى باشد ، و براى بلاىمن صبر كند ، و نعمتهاى مرا شكر گويد.اى محمد او را نزد خود از صديقين خواهم نوشت .(همان مصدر ، همان باب ، ص 50 ، 51 ، ح 6). (285) رسول خدا ـ صلى اللّه عليه و آله ـ براى چيزهايى كه واقعنمى شد و يا گذشته بود ، نمى گفتند : اى كاش طور ديگرى مى شد. (همان مصدر ، همانباب ، ص 52 ، ح 13). (286) از عمار بن ياسر ـ رضى اللّه عنه ـ حكايت شده كه در واقعهصفين گفت : خدايا تو مى دانى كه اگر من بدانم رضاى تو در اين است كه خود را بهدريا افكنم ، اين كار را خواهم كرد. و خدايا تو مى دانى كه اگر بدانم رضاى تو در ايناست كه نوك شمشير را در شكم خود فرو كنم تا از پشتم خارج شود ، اين كار را خواهمكرد ، خدايا از آنچه كه به من تعليم دادى آموختم و دانستم كه من امروز كارى را كهخوشايندتر باشد نزد تو از جهاد با اين گروه فاسقين انجام نمى دهم . در متن اين حكايت ، بعد از جهاد هؤلاء الفاسقين آمده است : ولو اعلم اليوم ارضى لك منهلفعلته . (وقعة صفين ، نصر بن مزاحم المنقرى ، ص 320). (287) سفينة البحار ، شيخ عباس قمى (ره) ج 1 ، ص 524 ، باب الرضا. (288) متن حديث اين است : عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال : لقى الحسن بن على ـ عليهم السلام ـ عبداللّه بن جعفر ، فقال : يا عبدالله كيف يكون المؤمن مؤمنا و هو يسخط قسمه و يحقر منزلة ، و الحاكم عليهاللّه (اصول كافى ، ج 2 ، ص 51 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرضا بالقضاء ، ح 11). (289) متن روايت چنين است : عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال : قلت له : باى شى ء يعلم المؤمن بانّه مؤمن ؟قال : بالتسليم للّه ، و الرضا فيما ورد عليه من سرور او سخط (همان مصدر ، همانباب ، ص 52 ، ح 12). (290) شايسته ترين بندگان خدا ، كسى است كه به قضاى خداوند تسليم باشد.كسى كه خدا را شناخت و راضى به قضاى او شد ، قضا بر او جارى شود و خداوند به اوپاداش بزرگى دهد. و كسى كه از قضاى اليه ناخشنود باشد ، قضا بر وى جارى شودو خداوند پاداش او را تباه سازد. (همان مصدر ، همان باب ، ص 51 ، ح 9). (291) المفردات فى غريب القرآن ، راغب اصفهانى ، ص 265 ، ماده شكر. (292) اين تعبير در لسان العرب ، ج 7 ، ص 170 آمده است . (293) رجوع كنيد به احياء علوم الدين ، ج 4 ، ص 85 ـ 81 ، المحجة البيضاء ، ج 7 ، ص 151 ـ 144. (294) در نسخه اصل كه از تجلى . (295) و اندكى از بندگان من سپاسگزارند. (سبا ، 13). (296) و آنان را كه در نامهاى خدا الحاد مى ورزند ، رها كنيد. (اعراف ، 180). (297) شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاشانى ، ص 213 ـ 212. (298) همان مصدر ، ص 215. (299) خداست روزى دهنده و داراى نيرويى سخت استوار. (ذاريات ، 58) (300) ستايش خداى راست كه پروردگار جهانيان است . (حمد ، 2). (301) تفسير القرآن الكريم ، ابن عربى ، ج 1 ، ص 10 9 ـ . (302) و هيچ موجودى نيست ، مگر آن كه او را به پاكى مى ستايد ، ولى شما تسبيحگويى ايشان را نمى فهميد. (اسراء ، 44). (303) رجوع شود به ، سوره هاى رعد : 13 ، جمعه : 1 ، حديد : 2). (304) اين عبارت در هيچ يك از جوامع حديثى يافت نشد ، ولى شبيه به مضمون آن ، بدين گونه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده : من لم يشكر الناس لا يشكر الله .(كنزالعمال ، ج 3 ، ح 6443). (305) امام صادق (عليه السلام) فرمود : رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند : خورنده سپاسگزار ، اجرش مانند روزه دارىاست كه اجرش را از خدا خواهد. و تندرست شكرگزار ، اجرش همچون پاداش گرفتارصابرست . و اجر عطا كننده سپاسگزار ، همانند اجر محروم قانع است . (اصول كافى ، ج 2 ، ص 77 ، باب شكر ، ح 1). (306) پيامبر خدا فرمودند : خدا بر بنده اى در شكر را نگشايد ، كه بر وى درزيادتى و افزايش را بسته دارد. (اصول كافى ، ج 2 ، ص 77 ، باب شكر ، ح 2). (307) اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمودند : خدا به روى بنده اى باب شكر وسپاسگزارى را نمى گشايد ، كه در افزايش را به روى او ببندد. (نهج البلاغه ، سيدرضى ، ص 758 ، ش 420). (308) اگر مرا شكرگزار باشيد ، بر نعمت شما مى افزايم . (ابراهيم ، 7). (309) گلستان سعدى شيرازى ، ص 69. (310) شيخ محمد بن حسن معروف به شيخ حرّ عاملى (ره) در رجبسال 1033 هجرى قمرى در قريه مشغر در ناحيه بقاع لبنان ، متولد شد و درسال 1104 در مشهد مقدس به سراى باقى شافت . وى از محدثين بزرگ اماميه بوده وداراى تاليفات بسيارى است و از همه مشهورتر كه مورد مراجعه همه عملا و فقهاى شيعهاست ، كتاب وسائل الشيعه مى باشد. (نگاه كنيد به ، ريحانة الادب ، ج 2 ، ص33 ـ 31).
|