چون از ذكر استفتاح فارغ شدى و مشغول قرائت گشتى ابتدا مىگويى: «اعوذ باللهمن الشيطان الرجيم» بايد بدانى كه: شيطان دشمنترين همه دشمنان تو است.و از راهحسد با تو در كمين نشسته است كه دل تو را از خدا بگرداند و تو را از مناجات با خدا وسجده او باز دارد، زيرا كه: او به واسطه ترك سجده به لعن ابدى گرفتار شد و رانده درگاه الهى گرديد.و بايد پناه گرفتن به خدا از شر شيطان، مجرد قول نباشد.يا مثل كسىباشى كه شير درنده يا دشمن كشنده رو به او آورد كه او را هلاك سازد او گويد: پناهمىبرم از شر تو به اين قلعه محكم، و بر جاى خود ايستاده باشد، زيرا اين خود ظاهراست كه: محض گفتن، او را سودى نمىبخشد تا داخل قلعه نشود.همچنين پناه گرفتن بهخدا از شر شيطان، به محض قول، سودى ندهد و فايده نبخشد، تا دست از فرمانبردارىاو بردارد و ترك شهوت خود نمايد.و خود را به قلعه محكم الهى كه گفتن «لا اله الا الله» باشد با شرايطى كه دارد داخل نمايد.
و چون بگويى: «بسم الله الرحمن الرحيم» بايد قصد تيمن و تبرك به نام پروردگارخود كنى.
و چون گويى:
«الحمد لله رب العالمين»
يعنى: «جميع انواع حمد و شكر، مختصذات پاك پروردگار عالميان است» ، بايد به نظر در آورى كه: هر نعمتى كه موجود استاز سرچشمه عنايت و احسان اوست.و اگر ديگرى احسانى نمايد به تسخير مشيت اوست.
و چون بگويى:
«الرحمن الرحيم»
بايد انواع لطف و احسان را به نظر در آورى.
و چون بگويى:
«مالك يوم الدين»
يعنى: «پادشاه روز جزا و حساب» ، بايد متذكرهول آن روز گردى.
بعد از آن در مقام اخلاص درآيى و بگويى:
«اياك نعبد و اياك نستعين»
يعنى: «تورا پرستش مىكنيم و از تو يارى و استعانت مىجوييم» ، پس در اظهار عجز و بيچارگىخود باشى.
و همچنين در هر فقره از فقرات حمد و سوره كه مىخوانى بايد متذكر معانى آنهاگردى و اشاراتى كه در آنها استبه نظر در آورى.و چون به امرى يا نهيى رسى عزم برامتثال آن كنى.و چون به وعده رسى اميدوار گردى.و چون تهديد بينى، خايف وترسان گردى.و چون به ذكر نعمتى رسى شكر الهى را به دل بگذرانى.
و همچنين در اذكار ركوع و سجود و تسبيحات، متذكر معانى آنها گردى، و آنچهمناسب آنهاستبه خاطر بگذرانى.و چون از قرائت فارغ شدى و اراده ركوع كردىبايد در آن وقت، متذكر عظمت و كبرياى الهى گردى و به جهت تكبير، دستهاى خودرا بلند كنى و اشاره كنى به اينكه: دست عقول و اوهام از دامن عظمت و جلال او كوتاهاست.پس به قصد تعظيم، سر به ركوع فرود آورى و شتخود را در نزد جلال او خمكنى و متذكر عزت او و ذلتخود، و قوت او و ضعف خود، و قدرت او و عجز خود،و علو او و پستى خود گردى.
پس اين مراتب را به زبان آورى و تسبيح او كنى و شهادت بر عظمت او دهى و بگويى: «سبحان ربى العظيم و بحمده» يعنى: «تسبيح و تنزيه مىكنم پروردگار خود راكه عظيم و بزرگ است و متلبسم به حمد و ستايش او» .
پس راستبايست و متذكر شو احسان و پاداش دادن و انعام فرمودن آفريدگارخود را و بگو:
«سمع الله لمن حمده»
يعنى: «شنيد خدا حمد كسى را كه حمد او كرد.واجابت كرد كسى را كه شكر او كرد» .
پس شكر اين مطلب را كنى و گويى:
«الحمد لله رب العالمين»
پس بر اظهار عظمتو كبريايى او افزايى و گويى:
«اهل الكبرياء و العظمة و الجود و الجبروت» .
از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - پرسيدند كه: «كشيدن گردن در حالت ركوعاشاره به چه چيز است؟ فرمود: اشاره به اين است كه من گردن اطاعت نهادهام اگر چه بهشمشير گردنم را بزنى» . (10)
گر تيغ بارد در كوى آن ماهگردن نهاديم الحكم لله
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هيچ بنده، ركوع حقيقى ازبراى خدا نمىكند مگر اينكه خدا زينت مىدهد او را به نور بهاء خود.و جاى مىدهداو را در سايه كبرياى خود.و مىپوشاند او را خلعت اصفياى خود» . (11)
منقول است كه: «ربيع بن خثيم همه شب به يك ركوع به صبح مىرسانيد و چونصبح مىشد ناله دردناك از دل مىكشيد و مىگفت: آه! پيش افتادند اهل اخلاص وگذشتند و راه ما بريده شده» . (12)
چون از ركوع فارغ شدى و اراده سجود نمودى باز در دل خود تجديد كن نهايتذلت و عجز و انكسار خود را و به ياد آور كه: به جهت غايت عجز و مسكنتخودعزيزترين اعضاى خود را كه روى تو باشد به پستترين چيزها كه خاك استمىگذارى.پس از غايت ذلت و خاكسارى بعد از تكبير و تعظيم حضرت بارى جسدگناهكار خود را در خدمت پادشاه على الاطلاق بر خاك مسكنت انداز و روى خود رابر خاك گذارده و متذكر اين شو كه: از خاك خلق شده و سزاوار بر خاك افتادنى.وپستى خود و علو رتبه او را يادآور و بگو:
«سبحان ربى الاعلى و بحمده» .
پس اگر در آن وقت رقت قلبى از براى تو حاصل شد اميدوار به رحمت الهى باشكه در آن وقت نظر رحمتبر تو افكنده و سجده تو را قبول فرموده.آرى تو خود رادر موضع ذلت و خاكسارى افكندى و اين موضع رحمت و عنايت او است.
در كوى دوستشوكتشاهى نمىخرنداقرار بندگى كن و دعوى چاكرى
پس سر از سجده بردار و تكبير گوى و از گناهان استغفار كن و ثانيا به سجده برو.
و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - پرسيدند از معنى سجده، فرمود: «سجدهاول اشاره به آن است كه: اول ما خاك بود.و سر برداشتن اشاره به خلق شدن از خاكاست.و سجده دوم اشاره استبه اينكه: باز عود به خاك خواهيم كرد.و سربرداشتن ازآن اشاره به آن است كه: باز از آن بيرون خواهيم آمد» . (13)
و چون از سجده فارغ شدى بايد تشهد به جا آورى.
پس بدان كه: تشهد كه عبارت است از: شهادت به وحدانيت الهى و رسالتحضرترسالت پناهى، اشاره به آن است كه: آنچه اعمالى كه كردهام از قرائت و قيام و ركوع وسجود و ذكر و تسبيح، هيچ يك را قابليت قبول نيست و بجز شرمندگى و خجلت از آنهاچيزى حاصل نه.و گويا هيچ عملى از من سر نزده پس تهيدستبه درگاه الهى روآوردهام.و چون خدا فرموده است كه: «لا اله الا الله» قلعه محكم من است پس هركسى داخل شود از عذاب من ايمن مىگردد» (14) پناه به اين قلعه مىآورم و بجز شهادتبر وحدانيتخداى و رسالت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - عملى و دست آويزى ندارم.
پس اصل ايمان را وسيله خود سازى و متوسل به پيغمبر - صلى الله عليه و آله - و آلاو گردى و صلوات بر او و آل او فرستى و اميد ده صلوات از او داشته باشى.
- همچنانكه در اخبار وارد شده - و اگر يكى از آنها به تو عايد شود به رستگارى ابدىفايز گردى.
و چون متوجه سلام دادن شوى بايد خود را در حضور سيد المرسلين و ملائكهمقربين و بقيه انبياى سابقين و ائمه طاهرين و كرام الكاتبين فرض كنى و همه ايشان را دردل خود حاضر سازى.پس ابتدا سلام كنى بر پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - خودكه سالار همه و واسطه هدايت و ايمان توست و بگويى: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته» .پس متوجه جميع شوى و بر ايشان سلام كنى.
و زنهار! كه چون بازى كنندگان، بدون حضور ايشان در دل خود زبان به سلامنگشايى.و چون مقتداى جماعتى باشى در سلام خود ايشان را نيز قصد نمايى.و چونمتذكر اين معانى گردى اميد قبول نماز خود را داشته باش.
و زنهار! كه به غفلت و بازيچه داخل نماز نشوى.
و بعضى از بزرگان در بيان اسرار نماز گفته است كه: «نماز نمونهاى است از كيفيتحضور عرصه قيامت، پس بايد آدمى در نماز متذكر آن حالت گردد.پس اذان اشاره بهصور دوم و زنده شدن مردگان است.و اقامه به جاى منادى پروردگار است كه بندگان رابه موقف حضور مىطلبد.و ايستادن رو به قبله اشاره به ايستادن در حضور حضرترب العزة به جهت پرسش اعمال و جواب و سؤال است.
و چون بنده در موقف عرض ايستاد ابتدا شروع به تكبير و تمجيد و تحميد و ثنا وستايش حضرت مالك الملوك مىكند، و تكبيرات و قرائت اشاره به آنها است.پس بهركوع در مقام تعظيم بر مىآيد و در آن وقت گويا خطاب الهى مىرسد كه: اى بنده! توفلان عمل را كردى و فلان معصيت را مرتكب شدى و چرا چنين كردى؟ و ثنا و تعظيمتو امروز چه فايده از براى تو دارد؟ پس راه ذلت و عجز و لابه و خاكسارى پيشمىگيرد و خود را بر خاك مىافكند و به سجده مىورد.و گويا خطاب مىرسدكه: سر بردار! و جواب و سؤال گوى و از عهده اعمال خود برآى.
پس سر بر مىدارد و زبان به توبه و استغفار مىگشايد، و اظهار ندامت و پشيمانىمىكند.
باز گويا خطاب مىرسد كه: چه سود از توبه اين روز! چه اثر بر استغفار در اينحالت! پس باز آن بيچاره خود را بر زمين مىافكند و به سجده دوم مىرود و عجز وزارى و مسكنت و خاكسارى مىكند.باز خطاب مىرسد كه: عجز امروز را چه اثر! باوجود عصيان تو در دنيا، سر از زمين بردار و جواب صحيح بيار.آن بنده مسكين سربر دارد و به زبان حال گويد:
نام گنه مبر كه زبان جواب نيست.
پس چون دستخود را از همه جا كوتاه بيند دست در دامن اسلام زنده و عرض كندكه: خداوندا! مقر و معترفم و به جز اينكه به يگانگى تو مقر بودم و به رسالت پيغمبر تواعتراف داشتم عملى ندارم.
پس گويد:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله» .
پس تحفه صلوات بر پيغمبر و آل او را به خدمت ايشان فرستد و گويد:
«اللهم صل على محمد و آل محمد».
كه شايد به وسيله آن نجات يابد.
باز گويا خطاب رسد كه: اى بنده گنهكار! و اى نامه سياه! تبه روزگار! همين را از تونخواسته بوديم.
پس در آن وقت آن بيچاره حيران ماند و به راست و چپ خود نظر افكند و ديدهبه عرصات محشر گشايد، رو به شفيع عرصه محشر و ساير انبياى مرسلين و ملائكه مقربين و ائمه طاهرين و بندگان صالحين خدا آورد و گويد:
«السلام عليك ايها النبى ورحمة الله و بركاته.السلام علينا و على عباد الله الصالحين.السلام عليكم و رحمة الله وبركاته».
امروز روز دستگيرى و شفاعت است.و هنگام رحم و عنايت است.پس سهمرتبه دستهاى خود را بلند كند و اشاره كند كه: دست مرا بگيريد، اى دست گيرانروز باز خواست.
و بدان كه: هر بندهاى كه نماز خود را از آفات خالى سازد و به نيتخالص داخلآن شود و آداب باطنيه آن را كه مذكور شد از خضوع و خشوع و تعظيم و هيبت و حياو رجاء و خوف و خشيت و ساير اينها را مراعات كند، انوارى چند در دل او ظاهرمىشود كه كليد معارف باطنيه و علوم حقيقيه گردند.و هر بنده را به قدر صفاى نفس اواز كدورات دنيا، در معارف گشوده مىشود.
و اشاره به اين است آنچه حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «چونبنده به نماز ايستد حجاب ميان خدا و او رفع مىشود، و خدا رو به او مىآورد، وملائكه از كتفهاى او تا هوا مىنشينند و با نماز او نماز مىكنند.و بر دعاى او آمينمىگويند.و از اطراف آسمان، نيكويى بر سر او نثار مىشود.و منادى ندا مىكند كه: اگربداند با كه مناجات مىكند به هيچ طرفى التفات نمىكند» .
و آنچه فرمود كه: «درهاى آسمان از براى نماز كنندگان گشوده مىشود» . (15)
فصل هفتم: آداب و شرايط امام جماعت
كسى كه امام جماعتباشد و قومى به او اقتدا كنند سزاوار آن است كه: از ميانايشان به صفاى قلب و اقبال به نماز و خضوع و خشوع و ساير شرايط باطنيه ممتاز باشد،زيرا او «قدوه» (16) ايشان و نفوس آن جماعت را جانب خدا جذب مىكند.و چه بسيارقبيح است كه: دل او غافل، يا در وادى فكر باطل بوده باشد، و بعضى از مامومين اوحاضر القلب، با دل خاشع، و بدن خاضع، مشغول نماز باشند.
و از اين شنيعتر آنكه: دل او ملتفتبه كسانى كه در عقب او هستند از مردمى كه نهنفع مىتوانند رسانيد و نه ضرر، بيشتر باشد از التفات به جانب حضرت مالك الملكى كهبه محض اراده او ملك و ملكوت و عوالم علويه و سفليه موجود شدهاند.و آيا چنينشخصى از حضرت علام الغيوب حيا نمىكند كه خود را مقتداى امتسيد پيغمبرانمىكند؟ ! و در جاى رسول خدا و خلفاى راشدين او مىايستد و نيابت ايشان را مىكند؟ و حال اينكه دل او از مشتى عوام ضعيف النفس، كه در عقب او هستند متاثر مىشودزياده از آنچه از عظمت و جلال خدا متاثر مىگردد.و آيا خجالت نمىكشد از خدا وپيغمبر او كه حال او به بسيارى مامومين و كمى ايشان مختلف مىگردد؟ ! ! پس هر كه خواهد امامت جماعت كند اگر نفس او به اين صفات خبيثه ملوث نباشدامامت كند و الا ترك كند و خود را هلاك نسازد.
و علامتبر آن، اين است كه: امامتخود و غير خود از امثال خود نزد او مساوىباشد و از هيچ يك از امام بودن و ماموم بودن مضايقه نداشته باشد.و بايد محرك او وباعث امامت او محض قربت و اميد ثواب باشد.پس اگر در بعضى از زاويههاى دل اواثرى از حب جاه و شهرت و حصول مرتبه در دلهاى مردم يا تحصيل چيزى كه باعثانتظام معاش و گذران او باشد پس واى از براى او كه خود را به هلاكت افكند.و بايدكسى كه به نماز جمعه يا عيد حاضر مىشود متذكر اين گردد كه: اين روزها از ايامشريفه و عيدهاى مباركه اى است كه خداى - تعالى - آنها را مخصوص اين امتمرحومه گردانيده است و آنها را اوقات عبادت ايشان كرده تا به واسطه آن به درجهقرب فايز گردند و از عذاب و غضب او دور شوند.پس اهتمام به عبادات مخصوصهاين روزها كند.و مستعد خدمت الهى گردد.و آداب ظاهريه را كه در اين روزهاىمبارك ترغيب به آنها شده از پاكيزگى و بوى خوش به كار بردن و سرتراشيدن و ناخنچيدن و شارب گرفتن و امثال اينها به جا آورد.و چون مشاهده كسوف يا خسوف يازلزله و امثال اينها را كند سزاوار اين است كه: به فكر احوال آخرت و زلزلههاى آنروز پروحشت و ظلمت صحراى قيامت و گرفتن ماه و خورشيد آن روز افتد، پس پناهبه خدا برد.
و در احاديث وارد شده است كه: «خوف و وحشت در وقتحصول اين آيات، ازشعار شيعيان و اهل ايمان است» . (17)
پىنوشتها:
1. محجة البيضاء، ج 1، ص 377 2. احياء العلوم، ج 1، ص 148.و محجة البيضاء، ج 1، ص 377 3. مصباح الشريعة باب 12.و اول باب 13، ص 91- 86. 4. بحار الانوار، ج 84، ص 261، در ضمن ح 59. 5. بحار الانوار، ج 84، ص 259، ح 58 6. بحار الانوار، ج 84، ص 230، ح 3 7. انعام، (سوره 6)، آيه 79. 8. انعام، (سوره 6)، آيه 79. 9. انعام، (سوره 6) آيه 162 10. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 325، ح 6. 11. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 325، ح 4. 12. محجة البيضاء، ج 1، ص 390. 13. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 331، باب 14، ح 1. 14. بحار الانوار، ج 3، ص 6 15. محجة البيضاء، ج 1، ص 396- 395. 16. پيشوا، مقتدا 17. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 540، خ 1506.
|