بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 164

باشد كه كسى بكند كه احسانى باو كرده باشد، و «خراب كردن آناحسانرا» باعتبار اين است كه احسان او را ضايع و بى موقع گرداند و فاسد و باطلنمايد، و يا باعتبار اين كه باعث اين شود كه او ديگر احسان باو نكند بلكه بى‏رغبتشود او، بلكه هر كه مطلع شود بر آن نيز در مطلق احسان بمردم، پس مانع اصل احسانشود و خراب كند بناى آن را. و ممكن است كه مراد بديى باشد كه كسى بكسى بكند بعد ازاين كه باو احسانى كرده باشد، زيرا كه چنين بدى با بدى آن فى نفسه بدى اين را نيزدارد كه احسان سابق را فاسد و باطل گرداند.

5676 شرّ النّاسمن يظلم النّاس. بدترين مردمان كسيست كه ستم كند مردم را.

5677 شرّ النّاسمن يغشّ النّاس. بدترين مردمان كسيست كه غشّ كند با مردم، يعنى صاف نباشد با ايشانو نفاق كند.

5678 شرّ ما صحبالمرء الحسد. بدترين آنچه همراه باشد با مردم حسد و رشك است، زيرا كه با وجود قبحو نكوهش آن عقلا و شرعا هميشه صاحب خود را در غم و اندوه دارد چنانكه مكرّر مذكورشد.

5679 شرّ ما سكنالقلب الحقد. بدترين آنچه قرار گيرد در دل كينه است، زيرا كه آن هم مانند رشك عقلاو شرعا مذموم است و صاحب خود را در غم و اندوه دارد و باعث كارى چند شود كه مفاسداخروى و دنيوى بر آن مترتّب گردد، و چون قرار آن در دل زياده از رشك‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 165

است از آن راه آن از امورى شمرده شده كه در دل قرار گيرد و رشكاز امورى شمرده شده كه با مرد همراه باشد.

5680 شرّالمصائب الجهل. بدترين مصيبتها جهل است، يعنى نادانى يا كم عقلى.

5681 شرّ الملوكمن خالف العدل. بدترين پادشاهان كسيست كه مخالفت كند عدل را.

5682 شرّالاموال ما لم يغن عن صاحبه. بدترين مالها ماليست كه سود ندهد صاحب خود را، يعنىبهره از آن نبرد در آخرت يا اصلا نه در دنيا و نه در آخرت.

5683 شرّ المالما لم ينفق فى سبيل اللّه منه و لم تؤدّ زكاته. بدترين مال ماليست كه خرج نشود درراه خدا چيزى از آن، و داده نشود زكاة آن.

5684 شرّ البلادبلد لا امن فيه و لا خصب . بدترين شهرها شهريست كه نه امنيت باشد در آن و نهارزانى.

5685 شرّ النّاسمن لا يقبل العذر، و لا يقيل الذّنب. بدترين مردمان كسيست كه قبول نكند عذر را، ودر نگذرد از گناه. يعنى هر گاه كسى نسبت باو گناهى كرده باشد و عذرى از براى آنگويد عذر او را قبول‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 166

نكند، و گناه كسى را عفو نكند و البته انتقام بكشد.

5686 شرّالزّوجات من لا تواتى. بدترين جفتها زنيست كه موافقت نكند، اين بنا بر اينست كه«تواتى» با تاى دو نقطه بالا پيش از يا باشد و در بعضى نسخه‏ها بنون است يعنى«توانى» و بنا بر اين معنى اينست كه زنيست كه بردبارى نداشته باشد، يا در نشستن وبرخاستن و راه رفتن تأنّى و آرام نداشته باشد.

5687 شرّ الولاةمن يخافه البرى‏ء. بدترين حكام حاكميست كه بترسد از او بى‏گناه، و وجه اين ظاهرستچه ترس بى گناه از حاكم نمى‏باشد مگر وقتى كه او ستمكار باشد، و اگر عدل كندبى‏گناه را از او باكى نباشد، و ظاهرست كه حاكم ظالم بدترين حكام است.

5688 شرّالاولاد العاقّ. بدترين اولاد فرزند عاقّ است يعنى فرزندى كه با پدر بد سر كند.

5689 شرّالاخلاق الكذب  و النّفاق. بدترين خصلتها دروغگوئى و نفاق است يعنى موافق نبودنباطن با ظاهر.

5690 شرّ اخوانكمن ارضاك بالباطل. بدترين برادران تو كسيست كه راضى كند ترا بباطل، مثل اين كهستايش كند او را به آن چه در او نباشد، يا اين كه اعانت كند او را در امرى كه ضرربدين او داشته باشد.

5691 شرّ منصاحبت الجاهل. بدترين كسى كه مصاحبت كنى با او جاهل است يعنى نادان يا كم عقل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 167

5692 شرّالوزراء من كان للاشرار وزيرا. بدترين وزرا كسى است كه بوده باشد از براى بدانوزير يعنى اعانت ايشان كند.

5693 شرّالامراء من كان الهوى عليه اميرا. بدترين امرا كسى است كه بوده باشد هوى بر اوامير، يعنى هوا و هوس بر او فرمانفرما باشد و او در فرمان آنها باشد.

5694 شرّ العلمما افسدت به رشادك. بدترين علم آنست كه فاسد كنى بآن راه راست خود را، يعنى علمباطلى كه اين كسى را گمراه كند يا علم حقى كه عمل بآن نشود.

5695 شرّ العملما افسدت به معادك. بدترين عمل آنست كه فاسد كنى بسبب آن آخرت خود را.

5696 شرّ ماالقى فى القلوب الغلول. بدترين آنچه افتاده شود در دلها خيانت است.

5697 شرّ ما شغلبه المرء وقته الفضول. بدترين آنچه مشغول سازد بآن مرد وقت خود را زياده كاريهاست،يعنى كارها كه بكار او نيايد.

5698 شرّالثّناء ما جرى على السنة الاشرار. بدترين ستايش آنست كه روان شود بر زبانهاى بدانيعنى ستايش است كه آنها كنند، چه ظاهر است كه ايشان ستايشى كه كنند بر كارهاى بدكنند.

5699 شرّ اخوانكمن احوجك الى مداراة و الجأك الى اعتذار.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 168

بدترين برادران تو كسيست كه محتاج سازد ترا بمدارا كردن و ملجأسازد ترا بعذر گفتن يعنى بدترين برادران تو آن كسيست كه آن قدر دوستى و يگانگى باتو نداشته باشد كه اگر بدى كند يا گويد توانى منع او از آن كرد بلكه بايد كه با اومدارا و سازش كنى، و اگر تو تقصيرى نسبت باو بكنى بايد كه عذرى از او بخواهى و اگرعذر نخواهى مكدّر گردد از آن.

5700 شرّ لايدوم خير من خير لا يدوم. شرّى كه دائمى نباشد بهترست از خيرى كه دائمى نباشد يعنىخيرى كه دائمى نباشد مانند خيرات دنيا كه چندان خيريتى ندارد بلكه شرّى كه دائمىنباشد بهتر از آن باشد، باعتبار اين كه شرّ هر گاه دائمى نباشد و منقطع گردد بگذردو فرح و سرور انقطاع آن هميشه بماند، و خير هر گاه دائمى نباشد خير بگذرد و تأسف وحسرت بر آن هميشه بماند چنانكه گفته‏اند:

اشدّ الغّمّ عندى فى سرور

 تيقّن عنه صاحبه انتقالا

سخت‏ترين غم نزد من در شادمانيى است كه يقين داند صاحب آن زوالو انتقال آن را.

5701 شرّ النّاسمن يرى انه خيرهم. بدترين مردم كسيست كه اعتقاد اين داشته باشد كه بهترين ايشانستاگر اعتقاد كسى اين باشد كه بهترين همه مردم است پس بودن او بدترين ايشان ظاهرست،باعتبار كمال عجب و خود بينى او كه از صفاتيست عقلا و شرعا بغايت مذموم، و كمالحمق و سخافت عقل او كه چنين مرتبه از براى خود گمان كند با ظهور فساد آن، چه اين مرتبهمخصوص حضرت خاتم النبيين و سيد المرسلين باشد صلوات اللّه و سلامه عليه و على آلهالطاهرين المعصومين و بنا بر اين مراد غير آن حضرت است‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 169

صلّى اللّه عليه و آله، يا اين كه مراد اعتقاد اين مرتبه استدر خود باعتبار اعمال و افعال خود بى اين كه وحى رسيده باشد باو بآن از جانب خداىعزّ و جلّ و ظاهرست كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله نيز بى اعلامى از جانب خدابآن اعتقاد اين مرتبه در باره خود نمى‏كرده، و با وجود آن اعلام داخل درين حكمنباشد، و اگر مراد بهترى از ديگرى باشد اگر همه خصوص يك شخص باشد اين نيز عجب وخود بينى است و حمق و سخافت عقل، زيرا كه نهايت مرتبه اينست كه بسيارى از اعمال بددر او مشاهده كند كه خود را برى داند از آنها و بمجرّد اين حكم ببهترى خود از اونتوان كرد، زيرا كه گاه باشد كه كارى كرده باشد يا بعد از اين بكند كه تلافى و جبرآنها بكند، و همچنين محتمل است كه از او بعد از اين بدى چند صادر شود بدتر از او،و بنا بر اين نيز مراد اعتقاد اين معنى است بخود بدون اعلام إلهى بآن، پس اعتقادهمه انبيا و اوليا صلوات اللّه عليهم هر گاه از راه اعلام إلهى باشد داخل درين حكمنباشد، و اگر مسلمانى خود را بهتر از كافرى داند او نيز همين اعتقاد مى‏تواند كردكه او با وجود اسلام بهتر از آن كافرست با وجود كفر، و اين در حقيقت از راه اعلاماز جانب خداست بآن، نه از راه مجرّد مشاهده اعمال و افعال خود و او، و با وجود اينحكم ببهترى عاقبت نمى‏توان كرد بسا باشد كه او توفيق اسلام و حسنات يابد يا خللىدر عقايد اين نعوذ باللّه منه راه يابد.

5702 شرّ النّاسمن لا يبالى ان يراه النّاس مسيئا. بدترين مردم كسيست كه پروا نكند از اين كهببينند مردم آنرا گنهكار، زيرا كه اين معنى در حقيقت اعلام مردم است باين كه او رااز خداى عزّ و جلّ باكى و پروائى نباشد نعوذ باللّه منه.

5703 شرّ القولما نقض بعضه بعضا. بدترين سخن آنست كه بشكند بعضى از آن بعض ديگر را، يعنى بعضى ازآن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 170

نقيض بعضى ديگر باشد زيرا كه از همان دروغ او در يكى از آنها،و همچنين حمق و سخافت عقل او ظاهر مى‏شود.

5704 شرّ اخوانكمن يبتغى لك شرّ يومه. بدترين برادران تو كسيست كه طلب كند از براى تو روز بد خودرا يعنى خواهد كه تو نيز گرفتار شوى بمثل آنچه او گرفتار شده، يا اين كه راضى باشدبزوال آن از او بانتقال بتو، يا اين كه بدى را كه بخود نپسندد بتو پسندد بلكه دوستآنست كه آنچه بخود نپسندد از براى دوست خود نيز نپسندد.

5705 شرّ النّاسمن لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة. بدترين مردم كسيست كه شكر نكند نعمت را، ورعايت نكند حرمت را، يعنى احترام مردم را.

5706 شرّاصدقائك من تتكلّف له. بدترين دوستان تو كسيست كه تكلف كنى از براى او، يعنى بايدكه تكلف كنى از براى او و به هر چه حاضر باشد از براى او اكتفا نتوانى كرد، بلكهبايد كه يگانگى دوست با دوست بمرتبه باشد كه هر يك بى تكلف در هر باب با هم سلوكتوانند كرد.

5707 شرّ العلمعلم لا يعمل به. بدترين علم علميست كه عمل كرده نشود بآن.

5708 شرّالاخوان الخاذل. بدترين برادران كسيست كه يارى نكند.

5709 شرّالاصحاب الجاهل.                      

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 171

بدترين مصاحبان جاهل است يعنى نادان يا كم عقل.

5710 شرّالاموال ما لم يخرج منه حقّ اللّه سبحانه. بدترين مالها ماليست كه بيرون كرده نشوداز آن حقّ خداى سبحانه.

5711 شرّالاشرار من لا يستحيى من النّاس و لا يخاف اللّه سبحانه. بدترين بدان كسيست كه شرمنكند از مردم، و نترسد از خداى سبحانه.

5712 شرّالاوطان ما لم يأمن  فيه القطّان. بدترين وطنها آنست كه ايمن نباشند در آن اقامتكنندگان.

5713 شرّ النّاسمن سعى بالاخوان و نسى الاحسان. بدترين مردم كسيست كه چغلى  برادران كند و فراموشكند احسان را يعنى احسانى را كه باو شده باشد.

5714 شرّالاخوان المواصل عند الرّخاء، و المفاصل عند البلاء. بدترين برادران كسيست كهبپيوندد نزد فراخى، و جدائى كند نزد بلا.

5715 شرّ اخوانكمن اغراك بهوى، و ولّهك بالدّنيا. بدترين برادران تو كسيست كه بر انگيزاند ترا برخواهشى، و فريفته گرداند ترا بدنيا يعنى بر خواهش باطلى.

5716 شرّ القضاةمن جارت اقضيته.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 172

بدترين قاضيها كسى است كه ظلم باشد حكمهاى او.

5717 شرّالامراء من ظلم رعيّته. بدترين امرا كسيست كه ستم كند رعيت خود را، و ممكن است كه  «ظلم»بصيغه مجهول خوانده شود و ترجمه اين باشد كه: بدترين امرا كسيست كه ستم كرده شودرعيت او، و اين أعمّ باشد از اين كه او خود ستم كند، يا ديگرى ستم كند و او دفعستم او نكند.

5718 شرّ الاموراكثرها شكّا. بدترين كارها آنست كه بيشتر باشد شكّ آن، يعنى شكّ در صحت و خوبى وسلامت عاقبت آن.

5719 شرّالرّوايات اكثرها افكا. بدترين حكايتها آنست كه بيشتر باشد دروغ آن.

5720 شرّ الفقرالمنى. بدترين درويشى آرزوهاست، [زيرا كه آرزوها هر چند با توانگرى باشد باعث كمالفقر و حاجت مى‏شود و غم و اندوه آن زياده است از غم و اندوه بى‏چيزى.

و ممكن است، كه ترجمه اين باشد كه بدى درويشى آرزوهاست ] پساگر كسى با درويشى راه آرزوها بخود ندهد درويشى او را بدى نباشد.

5721 شرّ المحنحبّ الدّنيا. بدترين محنتها دوستى دنياست.

5722 شرّ الفقرفقر النّفس.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 173

بدترين درويشى درويشى نفس است يعنى تهيدستى او از اعمال خير وآنچه باعث رستگارى او شود در آخرت.

5723 شرّ الامورالرّضا عن النّفس. بدترين كارها خشنودى از نفس است، چه آن از عجب و خود بينى استكه بغايت عقلا و شرعا مذموم است بلكه هر چند كسى سعى در طاعات و عبادات و أعمال وأفعال خير كند باز بايد كه خود را مقصر داند و سعى كند در زياده بر آن، و با وجودآن اميد بتفضل حق تعالى داشته باشد و أعمال خود را چيزى نداند.

5724 شرّ الايمانما دخله الشّكّ. بدترين ايمان آنست كه داخل شود آن را شكّ، يعنى ايمان بايد بمرتبهاز يقين باشد كه ديگر احتمال قبول شكّ نداشته باشد مثل ايمانى كه از روى برهانباشد پس ايمانى كه شكّ در آن راه تواند يافت مثل ايمانى كه از روى تقليد يا دلائلخطابيه باشد بدترين ايمانست هر چند بعنوان جزم باشد، و ممكن است كه معنى عبارت اينباشد كه: بدترين ايمان آنست كه داخل شده باشد آن را شكّ يعنى بمرتبه جزم نباشدبلكه ظنى باشد كه احتمال خلاف در آن باشد هر چند احتمال ضعيفى باشد.

5725 شرّ اخوانكمن داهنك فى نفسك، و ساترك عيبك. بدترين برادران تو كسيست كه مداهنه كند با تو درباب نفس تو، و بپوشاند از تو عيب ترا. مراد به «مداهنه كردن در باب نفس او» اينستكه غشّ كند با او در باره او و عيبى كه در او بيند اظهار نكند باو، «پس پوشاندنعيب او از او» بمنزله تفسير و تأكيد آنست.

5726 شرّ الخلائقالكبر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 174

بدترين خصلتها تكبرست، چنانكه مكرّر مذكور شد و احاديث ديگرنيز در ذمّ آن بسيارست.

5727 شرّالاشرار من يتبجّح بالشّرّ. بدترين بدان كسيست كه شاد گردد ببدى يعنى ببدى كه بكنديا ببدى كه ديگرى نيز بكند.

5728 شرّ الشّيمالكذب . بدترين خويها دروغگوئيست.

5729 شرّ ماضيّع فيه العمر الّلعب . بدترين آنچه ضايع كرده شود در آن عمر بازيست، يعنى مشغولشدن ببازيها بلكه هر كارى كه سودى بر آن مترتّب نشود.

5730 شرّ اخوانكالغاشّ المداهن. بدترين برادران تو غشّ كننده مداهنه كننده است يعنى آنكه غشّ كندبا تو و عيب ترا بتو نگويد چنانكه چند فقره قبل از اين مذكور شد.

5731 شرّالنّوال ما تقدّمه المطل و تعقّبه المنّ. بدترين عطا آنست كه پيشى گرفته باشد آنراپس انداختن، و از پى آن در آيد منت گذاشتن يعنى پيش از دادن تأخير شود در آن و زودداده نشود، يا اين كه وعده‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 175

بشود و از آن وعده تأخير شود و بعد از آن كه داده شد منتگذاشته شود بر آن، و بدى هر دو ظاهر است، و احاديث وارده در ذمّ هر يك بسيارستخصوصا منت كه در قرآن مجيد نيز ذمّ آن شده.

5732 شرّ النّاسمن لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه. بدترين مردم كسيست كه اميد داشته نشده باشد خيراو، و ايمنى نباشد از شرّ او.

5733 شرّ اخوانكمن تثبّط عن الخير و ثبّطك معه. بدترين برادران تو كسيست كه باز ايستد از خير، وباز دارد ترا با خود.

5734 شرّ النّاسمن لا يعتقد الامانة و لا يجتنب الخيانة. بدترين مردم كسيست كه كسب نكند  امانترا، و دورى نگزيند از خيانت.

5735 شرّ النّاسمن لا يعفو عن الزّلّة و لا يستر العورة. بدترين مردم كسيست كه در نگذرد از لغزش،و نپوشاند عورت را. يعنى از لغزش و گناهى كه كسى نسبت باو كرده باشد در نگذرد وعفو نكند و البته انتقام بكشد. و مراد به «عورت» هر چيزيست كه پوشاندنى باشد ومراد در اينجا اينست كه عيبى كه در كسى بيابد پنهان ندارد و نقل كند و آشكار سازد.

5736 شرّ النّاسمن يعين على المظلوم. بدترين مردم كسيست كه يارى ظالم كند بر ضرر رسانيدن بمظلوم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 176

5737 شرّ النّاسمن ادّرع الّلؤم و نصر الظّلوم. بدترين مردم كسى است كه در پوشد زره لئيمى و يارىكند ستمكار را. «لئيمى» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى بخيلى و ناكسى و پستى مرتبههر دو آمده و در اينجا معنى دوّم ظاهرترست، و مراد به «در پوشيدن زره آن» اينست كهناكسى را بمنزله لباس خود كند و بسان زره در پوشد و لازم خود سازد.

5738 شرّ اخوانكو اغشّهم لك من اغراك بالعاجلة، و الهاك عن الآجلة. بدترين برادران تو و غشّدارترين ايشان مر ترا كسيست كه برانگيزاند ترا بدنيا، و غافل سازد از آخرت.

5739 شرّ النّاسمن كان متتبّعا لعيوب النّاس عميّا لمعايبه . بدترين مردم كسيست كه بوده باشد ازپى رونده مر عيبهاى مردم را، و نابينا از عيبهاى خود.

5740 شرّ النّاسمن يخشى النّاس فى ربّه و لا يخشى ربّه فى النّاس. بدترين مردم كسيست كه بترسد ازمردم در باره پروردگار خود، و نترسد از پروردگار خود در باره مردم. يعنىفرمانبردارى پروردگار و اطاعت او هر گاه منافى خواهش مردم باشد يعنى اقوياى ايشانبترسد از ايشان و ترك آن نمايد، و «نترسد از خدا در باره مردم» يعنى مردم ضعيف كهظلم بر ايشان كند.

5741 شرّ النّاسمن يبتغى الغوائل للنّاس. بدترين مردم كسيست كه طلب كند مصيبتها از براى مردم،يعنى سعى كند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 177

در انداختن ايشان در آنها، يا خواهد آنها را از براى ايشان، وشادمان گردد از افتادن ايشان در آنها.

5742 شرّالاصحاب السّريع الانقلاب. بدترين مصاحبان زود انقلاب است يعنى كسيست كه بزودى ازحالى بحالى گردد و او را بر حالى قرار و ثباتى نباشد، زيرا كه چنين كسى اعتمادى برمصاحبت او نباشد و باندك سببى بلكه بى آن نيز ترك مصاحبت كند.

5743 شرّالاتراب الكثير الارتياب. بدترين هم سنان بسيار ارتياب است مراد به «هم سنان»مصاحبان است، باعتبار اين كه در اغلب مصاحبان هر كس از هم سنان او مى‏باشند. ومراد به «بسيار ارتياب» اينست كه او را ثبات و آرامى بر حالى نباشد و بسيار ازحالى بحالى گردد و بنا بر اين اين فقره نيز مضمون فقره سابق است كه بعبارت ديگرادا شده.

5744 شرّ القلوبالشّاكّ فى ايمانه. بدترين دلها دليست كه شكّ كننده باشد در ايمان خود، يعنى جازمنباشد در آن و شكى باشد او را در آن.

5745 شرّالمحسنين الممتنّ باحسانه. بدترين احسان كنندگان كسيست كه منت گذارد بر احسان خود.

5746 شرّ الامورالسّخط للقضاء. بدترين كارها خشم داشتن است مر قضا را يعنى راضى و خشنود نبودنبقضا و تقدير حق تعالى در هر باب.

5747 شرّ الفتنمحبّة الدّنيا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 178

بدترين فتنه‏ها دوستى دنياست، زيرا كه آن سبب بسيارى ازفتنه‏هاى دنيوى و اخروى گردد.

5748 شرّ النّاسمن لا يثق باحد لسوء ظنّه، و لا يثق به احد لسوء فعله. بدترين مردم كسيست كه اعتمادنمى‏كند بر مردم سبب بدگمانى او، و اعتماد نمى‏كند كسى بر او بسبب بدى كردار او.

5749 شرّ النّاسمن يتّقيه النّاس مخافة شرّه. بدترين مردم كسيست كه بپرهيزند از او مردم از ترسبدى او.

5750 شرّ النّاسمن كافى على الجميل بالقبيح، و خير النّاس من كافى على القبيح بالجميل. بدترينمردم كسيست كه جزا بدهد بر نيكوئى ببدى، و بهترين مردم كسيست كه جزا دهد بر بدىبنيكى.

5751 شرّ النّاسالطّويل الامل السّىّ‏ء العمل. بدترين مردم بلند اميد بد كردارست.

5752 شرّ آفاتالعقل الكبر. بدترين آفتهاى عقل تكبرست يعنى سخت‏ترين چيزهائى كه سبب اين مى‏شودكه آدمى بر وفق عقل عمل نكند تكبرست.

5753 شرّ اخلاقالنّفوس الجور. بدترين خويهاى نفسها ستمكاريست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 179

حرف «شين» بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «شين» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه بلفظ واحدمانند دو فصل سابق كه در يكى همه فقرات بلفظ «شكر» بود و در ديگرى همه بلفظ «شرّ»فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

5754 شاور قبلان تعزم، و فكّر قبل ان تقدم . مشورت كن پيش از اين كه عزم كنى، و فكر كن پيش ازاين كه قدم نهى.

5755 شاور ذوىالعقول تأمن الزّلل و النّدم. مشورت كن با صاحبان عقلها تا ايمن گردى از لغزش وپشيمانى.

5756 شاور فىامورك الّذين يخشون اللّه ترشد. مشورت كن در كارهاى خود با آنان كه مى‏ترسند از خداتا راه راست درست يابى.

5757 شدّة الحقدمن شدّة الحسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 180

سختى كينه از سختى رشك است، يعنى از آن ناشى شود.

5758 شرف الرّجلنزاهته، و جماله مروءته. شرف مرد پاكيزگى اوست، و زيبائى او مروّت اوست، يعنىپاكيزگى اخلاق و افعال او و «مروّت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى آدميت است يامردانگى.

5759 شرف المؤمنايمانه، و عزّه بطاعته. شرف مؤمن ايمان اوست، و عزّت او بفرمانبردارى اوست، يعنىفرمانبردارى او حق تعالى را.

5760 شافعالمجرم  خضوعه بالمعذرة. شفاعت كننده گنهكار فروتنى كردن اوست بعذر خواهى، يعنىهرگاه گنهكار عذر خواهى كند بس است آن از براى شفاعت كردن او، و بايد كه قبول شودشفاعت او و عفو شود گناه او.

5761 شافعالمذنب اقراره، و توبته اعتذاره. شفاعت كننده گنهكار اقرار اوست، و توبه او اعتذاراوست، يعنى همين كه اقرار كند بگنهكارى اين شفاعت كننده ايست از براى او كه بايدشفاعت آنرا قبول كرد و گناه او را عفو كرد، و همين كه عذر گويد از براى گناه خودبمنزله توبه ايست كه بايد گناه او را بآن بخشيد.

5762 شتّان بينعمل تذهب لذّته و تبقى تبعته، و بين عمل تذهب مؤنته و تبقى مثوبته.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 181

دوريست ميانه كارى كه مى‏رود لذّت آن و باقى مى‏ماند و بال آن،و ميانه كارى كه مى‏رود زحمت آن و باقى مى‏ماند ثواب آن. مراد اينست كه گناه اگرچه لذّتى داشته باشد در اندك وقتى لذّت آن مى‏رود و وبال آن باقى مى‏ماند، و طاعتهر چند زحمتى داشته باشد در اندك وقتى زحمت آن مى‏رود و ثواب آن باقى مى‏ماند ، وميانه اين دو امر كمال دوريست، و بر هر كه اندك عقلى داشته باشد ترجيح اين بر آنظاهرست پس چه قبيح است كه كسى ارتكاب آن كند و ترك اين نمايد...

5763 شجاعةالرّجل على قدر همّته، و غيرته على قدر حميّته. شجاعت مرد بر اندازه همت اوست وغيرت او بر اندازه حميت اوست ، ظاهر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 182

اينست كه «بودن شجاعت بقدر همت» اكثرى باشد و غالب اين باشد كههر كه همت او بلندتر باشد شجاعت او بيشتر باشد. و «حميت» بمعنى منع كردن و دفعنمودن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 183

امرى چند است كه نقص و ننگى در آن باشد از خود و اهل و خويشانخود، و ظاهرست كه غيرت هر كس بقدر حميت اوست باين معنى و اين كه هر كه كوشش او دردفع نقايص و عيبها از خود و متعلقان خود بيشتر باشد غيرت او بيشتر باشد.

5764 شيئان لايعرف فضلهما الّا من فقد هما، الشّباب و العافية. دو چيز است كه دانسته نمى‏شودافزونى مرتبه آنها مگر از ناياب شدن آنها، جوانى و عافيت، يعنى تا كسى آنها رادارد قدر آنها را و فضل آنها را چنانكه بايد نمى‏داند، هر گاه زايل شوند آن وقتميداند، و ممكن است كه معنى عبارت اين باشد كه: دو چيزست كه نمى‏داند فضل آنها رامگر كسى كه نيابد آنها را، و بنا بر اين عبارت چنين خوانده مى‏شود كه: «لا يعرففضلهما الّا من فقدهما»، و حاصل هر دو يكيست.

5765 شيئان لايعرف قدر هما الّا من سلبهما، الغنى و القدرة. دو چيزست كه نمى‏داند قدر آنها رامگر كسى كه ربوده شود آنها از او، و آنها توانگريست و توانائى. يعنى توانگر تادرويش نشود قدر توانگرى را نداند، و همچنين توانا تا عاجز نشود قدر توانائى رانداند، و ممكن است كه معنى عبارت اين باشد كه: دو چيزست كه دانسته نمى‏شود قدرآنها مگر از ربودن آنها، يعنى مگر بعد از اين كه ربوده شوند آنها از اين كس و بنابر اين عبارت چنين خوانده مى‏شود «لا يعرف قدر هما الّا من سلبهما»، و حاصل هر دويكى است.

5766 شيئان لايؤنف منهما، المرض و ذو القرابة المفتقر. دو چيز است كه استنكاف كرده نمى‏شود ازآنها، بيمارى و خويش درويش.

«استنكاف ازچيزى» اينست كه كسى آن را نالايق داند از براى خود و عار داشته باشد از آن و انكاركند داشتن آنرا، و مراد اينست كه: ازين دو چيز استنكاف نبايد كرد و آنها عيب و عاركسى نيست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 184

5767 شيئان لاتسلم عاقبتهما، الظّلم و الشّرّ. دو چيزست كه سالم نيست عاقبت آنها، ستم و شرّ.پوشيده نيست كه «شرّ» بمعنى بدى است و بنا بر اين شامل ستم هم باشد و ستم را با آندو چيز گرفتن ناخوش است پس ظاهر اينست كه مراد در اينجا بد ذاتى باشد و با مردم بدبودن و فتنه كردن ميان ايشان و رشك و كينه ايشان را داشتن و مانند اينها. و دربعضى نسخه‏ها بجاى «الشّر» «الشره» است و بنا بر اين ترجمه آن بجاى «شرّ» «شره»است يعنى غلبه حرص ، و اين محتاج بتكلفى نيست.

5768 شيئان لاتبلغ غايتهما، العلم و العقل. دو چيزست كه رسيده نمى‏شود نهايت آنها، علم و عقل،يعنى كسى بنهايت مرتبه فضل و افزونى آنها نمى‏تواند رسيد و هر فضلى كه از براى آنهاقرار دهد زياده بر آنند، يا اين كه كسى بنهايت آنها نمى‏تواند رسيد و بهر مرتبه ازآنها كه برسد بالاتر از آن نيز باشد.

5769 شيئان لايوزن ثوابهما، العفو و العدل. دو چيزست كه سنجيده نمى‏شود ثواب آنها، عفو و عدل،يعنى ثواب عفو يعنى در گذشتن از گناه كسى، و عدل پادشاه و ساير حكام زياده از آنستكه توان سنجيد و مقدار آنرا توان دانست.

5770 شيئان هماملاك الدّين، الصّدق و اليقين. دو چيزست كه آنها ملاك دينند، راستى و يقين. «ملاكدينند» يعنى دين به آنها برپاست و به آنها مالك دين مى‏توان شد، و مراد به «راستى»راستى در هر باب است، و به «يقين» يقين بعقايديست كه يقين به آنها بايد.

5771 شيئان لايواز نهما عمل، حسن الورع، و الاحسان الى المؤمنين.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 185

دو چيزست كه هم وزن نمى‏شود با آنها هيچ كردارى، نيكوئى پرهيزگارى،و احسان كردن بسوى مؤمنان. يعنى هيچ كار خيرى برابرى نمى‏كند با آنها، و آنها ازهمه در ميزان حسنات سنگين ترست.

5772 شدّة الحرصمن قوّة الشّره و ضعف الدّين. سختى حرص از قوّت شره است و ضعف دين، يعنى از آنهاناشى مى‏شود. و «شره» چنانكه اكثر اهل لغت گفته‏اند بمعنى غلبه حرص است، و پوشيدهنيست كه آن در اينجا مناسب نيست چه آن همان سختى حرص است. و بعضى گفته‏اند كه«شره» بكسر شين و فتح راء  بمعنى نشاط و فرحناكى است و در اينجا اين معنى مناسباست كه مراد اين باشد كه: حرص زياد از قوّت نشاط و فرحناكى و در غم عاقبت و آخرتنبودن و سستى دين ناشى مى‏شود.

5773 شدّة الجبنمن عجز النّفس و ضعف اليقين. سختى ترسناكى از ناتوانى نفس و سستى يقين است، مرادترسناكى زيادست در جهاد و مانند آن و اين كه آن از عجز نفس و ضعف يقين بمعارفإلهيّه ناشى مى‏شود و اگر كسى را قوّت نفسى باشد و بيقين قوى داند كه آنچه حقتعالى امر بآن كرده خير او در آن باشد، و اگر ضررى در آن باو برسد تلافى آن بأضعافمضاعفه خواهد شد يقين او را در آنها ترس زيادى بر آنچه لازمه نفوس بشريه است نشود،و همچنين در مهالك ديگر هر گاه يقين او قوى باشد، باين كه آنچه باو برسد بظلم وعدوان تلافى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 186

آن بر وجه أحسن خواهد شد، چندان باكى نخواهد داشت، و زيادهترسناك نخواهد بود در آنها.

5774 شغل منالجنّة و النّار امامه . مشغول است كسى كه بهشت و دوزخ پيش او باشد يعنى كسى كهبهشت و دوزخ در پيش داشته باشد و بايد كه بيكى از آنها برود بايد كه مشغول كار خودباشد و تدبير فوز بآن و رستگارى از اين كند و بيكار يا مشغول كار ديگر نشود، شغلىزياده از آن نباشد كه باو داده‏اند بايد كه همواره مشغول آن باشد.

5775 شغل منكانت النّجاة و مرضاة اللّه مرامه . مشغول كرده شده است كسى كه رستگارى و خشنودىخدا مطلب او باشد يعنى چنين كسى شغل عظيمى باو داده‏اند بايد كه همواره بآن پردازدو بيكار يا مشغول كار ديگر نشود.

5776 شيمةالعقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة. خوى عاقلان كمى خواهش و كمى غافلى است.

5777 شيمةالاتقياء اغتنام المهلة و التّزوّد  للرّحلة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 187

خصلت پرهيزگاران غنيمت شمردن مهلت است، و توشه بر گرفتن ازبراى كوچ-  كردن، يعنى سفر آخرت.

5778 شقّواامواج الفتن بسفن النّجاة. بشكافيد موجهاى فتنه‏ها را بكشتيهاى رستگارى. مراد به«كشتى رستگارى» مذهب حقّ يا پرهيزگارى است و جمعيت آن باعتبار اينست كه آن از براىهر كس بمنزله كشتيى است كه بر آن نشيند، و ممكن است كه مراد به «كشتى‏هاى رستگارى»أئمه هدى صلوات اللّه و سلامه عليهم باشند و مراد اين باشد كه: بايشان يعنى بتوسلبايشان و محبت ايشان بشكافيد موجهاى فتنه‏ها را، و بر هر تقدير مراد به «شكافتنموجهاى فتنه‏ها» بسلامتى گذشتن از آن فتنه‏ها و رسيدن بساحل رستگارى أخرويست، پساگر با وجود آن ضرر دنيوى برسد منافات با آن ندارد چه آن در حقيقت زيان و خسرانىنباشد.

5779 شوّقواانفسكم الى نعيم الجنّة تحبّوا الموت و تمقتوا الحيوة. مشتاق كنيد نفسهاى خود رابسوى نعمت بهشت تا اين كه دوست داريد مرگ را و دشمن داريد زندگى را، يعنى بايد كهنفسهاى خود را هميشه مشتاق نعمتهاى بهشت داريد و طلب آنها كنيد و سعى كنيد در كارىچند كه سبب اميدوارى آنها گردد كه هر گاه چنين كنيد دوست گرديد با مرگ و خواهان آنباشيد و دشمن داريد زندگانى را و دريابيد فضيلت اين مرتبه را. و مراد دوست داشتنمرگ نيست باين نحو كه: خواهند كه زود برسد، و دشمن داشتن زندگانى باين كه: خواهند كهزود زايل شود، چه ظاهر اينست كه آن شرعا ممدوح نباشد بلكه مذموم باشد چنانكه ازحضرت رسالت پناهى صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه: فرموده‏اند آرزو نكند احدىاز شما مرگ را و دعا نكند بآن پيش از اين كه بيايد آن او را، بدرستى كه او هر گاهبميرد بريده مى‏شود عمل او، و بدرستى كه زياد نمى‏كند مؤمن را عمر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 188

او مگر خيرى. و از حضرت أمير المؤمنين صلوات اللّه و سلامهعليه روايت شده كه: بقيه عمر مؤمن نيست قيمتى از براى آن ، باز يافت ميكند بآنآنچه را فوت شده باشد، و زنده مى‏گرداند بآن آنچه را مرده باشد، بلكه مراد چنانكهبعضى احاديث مشعر به آنست دوست داشتن مرگ باشد در وقتى كه خدا مقدّر كرده باشد ودشمن داشتن زندگانى را بعد از آن نه مثل آنان كه خواهند كه: هميشه زنده باشند دردنيا، يا اين كه مراد اين باشد كه: هر گاه چنين كنيد در وقت مرگ ظاهر شود بر شماحال و مرتبه شما در آن نشأه، پس دوست داريد در آن وقت مرگ را و دشمن داريد زندگانىرا چون خواهيد كه زود برسيد بآن مرتبه، و در احاديث از طرق ما و أهل سنت هر دومؤيّد اين معنى وارد شده.

5780 شرع اللّهلكم الاسلام فسهّل شرائعه، و اعزّ اركانه على من حاربه. راه قرار داده خدا از براىشما دين اسلام را، پس آسان گردانيده احكام آن را، و قوى و غالب گردانيده اركان آنرا بر كسى كه جنگ كند با آن يعنى أركان و جوانب آنرا قوى و محكم گردانيده كه هر كهمحاربه كند با آن و سعى كند در خرابى آن رخنه نتواند كرد در أركان آن بلكه أركانآن غلبه كند بر او و او را هلاك يا خوار و ذليل گرداند .

5781 شرّالاعداء ابعدهم غورا، و اخفاهم مكيدة. بدترين دشمنان دورترين ايشانست بحسب غور، وپنهانترين ايشانست بحسب مكر. «غور» بمعنى فرو رفتن در چيزى و رسيدن بته آنست ومراد اينست كه:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 189

باشد، و آن دشمنى كه فكر او را قوّتى نباشد، يا اين كه علانيهدشمنى كند و مگر بدترين دشمنان هر دشمنى است كه فكر او بيشتر بته چيزها رود و مكراو پنهان‏تر پنهانى نكند دشمنى او سهل است و دفع ضرر آن آسانست.

5782 شرّ الالفةاطّراح  الكلفة. بدترين الفت انداختن كلفت است يعنى مصاحبت و الفتى است كه يكديگررا در كلفت و تعب و زحمت اندازد باين كه بعنوان يگانگى نباشد و آنچه بياورند بايدكه تكلف كنند در آن، و برين قياس سلوكهاى ديگر.

5783 شرطالمصاحبة قلّة المخالفة. شرط مصاحبت كمى مخالفت است يعنى اين كه پر مخالفت يكديگرنكنند و در اكثر با هم موافقت كنند و اگر چنين نكنند مصاحبت ايشان صورت نبندد، واگر ببندد زود بر هم خورد، پس اگر كسى مصاحبت كسى را خواهد بايد كه پر مخالفت او نكند.

5784 شين العلمالصّلف. زشتى علم صلف است يعنى لاف زدن و دعوى كردن زياد از مرتبه خود  يا مفاخرتكردن و مدح خود كردن هر چند گزافى در آن نباشد، و مراد اينست كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 190

زشتيى كه از براى علم تواند بود اينست كه سبب اين معنى گردد پسعالم بايد كه خود را از آن نگاهدارد.

5785 شينالسّخاء السّرف. زشتى سخاوت اسراف است يعنى زشتيى كه از براى آن تواند بود اينستكه بمرتبه اسراف برسد.

5786 شيعتناكالنّحل لو عرفوا ما فى جوفها لاكلوها. شيعه ما مانند زنبور عسل‏اند اگر بدانندآنچه را در اندرون ايشان است هر آينه بخورند ايشان را، مراد به «ما» آن حضرت وباقى أئمه طاهرين است صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين، و مراد به «شيعه ايشان»پيروان ايشان است و جمعى كه اعتقاد بامامت ايشان داشته باشند، و مراد اينست كه:ايشان مانند زنبور عسل‏اند و چنانكه در جوف آن عسل است در كمال حلاوت و لذّت، درجوف ايشان نيز دوستى ما و اعتقاد بماست كه مانند عسل در كمال شيرينى و لذّت است واين از قبيل تشبيه معقول بمحسوس است كه شايع است، و «اگر بدانند» يعنى اگر مردمديگر بدانند آنچه را در جوف ايشان است و مطلع شوند بر مرتبه حلاوت و لذّت آن، هرآينه بخورند ايشان را يعنى درست فرو برند تا اين كه آنچه در جوف ايشان باشد در جوفآنها آيد و قرار گيرد.

5787 شيعتناكالا ترجّة طيّب ريحها حسن ظاهرها و باطنها. شيعه ما مانند اترج‏اند كه خوش استبوى آن و نيكوست ظاهر آن و باطن آن.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation