بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 4, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد چهارم
 

 

 
 

و فرموده است آن حضرت عليه السّلام در ذكر قرآن مجيد و وصف آن:

5788 شافع مشفّعو قائل  مصدّق.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 191

شفاعت كننده‏ايست قبول شفاعت كرده شده، و گوينده ايست تصديقكرده شده، يعنى در قيامت شفاعت كند و حق تعالى قبول شفاعت او كند، و گويا گردد وهر چه گويد حق تعالى تصديق آن كند، و ظاهر اينست كه: شفاعت آن از براى قاريان آنباشد و جمعى كه مواظبت كرده باشند بر تلاوت آن، و همچنين «گويائى آن» بشهادت وگواهى باشد بر مواظبت ايشان بر قرائت و تلاوت و خلاف آن. و ممكن است كه عامّ باشدو شفاعت ديگران نيز كند، و همچنين گواهيهاى ديگر نيز بدهد.

و ظاهر اينست كه اين بر سبيل حقيقت باشد و حق تعالى او را درقيامت گويا گرداند.

و ممكن است كه بر سبيل مجاز باشد و كنايه باشد از اين كه حقتعالى ببركت آن گناهان جمعى را عفو كند پس گويا آن شفاعت كرده، و همچنين جمعى راباعتبار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 192

مواظبت بر تلاوت آن بلند مرتبه گرداند، و جمعى را بسبب ترك آنيا استخفاف بآن پست مرتبه گرداند، پس گويا آن شهادت داده بحال ايشان، و حق تعالىتصديق قول او كرده.

5789 شافع الخلقالعمل بالحقّ و لزوم الصّدق. شفاعت كننده خلق عمل بحقّ است و لازم بودن با راستى وجدا نشدن از آن، يعنى هر كه از خلق چنين كند رستگار گردد، پس گويا آنها شفاعتكننده‏اند از براى او.

5790 شاركواالّذى قد اقبل عليه الرّزق فانّه اجدر بالحظّ و اخلق بالغنى . شركت كنيد با كسى كهبتحقيق رو آورده باشد بر او روزى، پس بدرستى كه او سزاوارترست ببهره‏مندى، ولايق‏ترست بتوانگرى. مراد اينست كه اگر خواهيد كه سود يابيد در تجارات و معاملات،شريك شويد با كسى كه طالعى دارد در آنها، و رو آورده بر او روزى، زيرا كه از آنظاهر مى‏شود كه او سزاوارترست ببهره يافتن و لايق‏ترست بتوانگر شدن، پس شركت با اوسودمند باشد از براى شما، و بر آن قياس است نيز آنچه وارد شده از كراهت معامله با«محارفان» بفتح راء يعنى آنان كه سخت گرفته شده بر ايشان در معاش، و بركت دادهنشده از براى ايشان در كسب ايشان.

5791 شيمة ذوىالالباب و النّهى الاقبال على دار البقاء، و الاعراض عن دار الفناء، و التّولّهبجنّة المأوى. شيوه صاحبان عقلها و خردها رو آوردنست بر سراى بقا يعنى آخرت، و روگردانيدنست از خانه فنا يعنى دنيا، و شيفته شدنست بجنة المأوى يعنى بهشت كه جايگاهنيكو كارانست، و در بعضى احاديث وارد شده كه: جنة المأوى نام بهشت خاصى است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 193

حرفصاد

حرف «صاد» بلفظ «صلاح»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «صاد» بلفظ «صلاح» كه بمعنى شايستگى است مقابلفساد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 194

فرموده آن حضرت عليه السّلام:

5792 صلاح العملبصلاح النّيّة. صلاح عمل بصلاح نيت است يعنى اين كه نيت در آن خالص باشد از براىخدا و آميخته بغرض ديگر نباشد.

5793 صلاح البدنالحمية. صلاح بدن حميه است، يعنى پرهيز و باز ايستادن از آنچه ضرر كند بآن .

5794 صلاح العيشالتّدبير. صلاح زندگانى تدبيرست، يعنى تدبير درست از براى آن در هر باب مثل اين كهتنگ گرفته نشود بر خود، و اسراف نشود و همچنين در ساير ابواب، و مراد اينست كهزندگانى صالح و شايسته بى‏تدبير درست نشود، و اگر كسى بتدبير آن نپردازد عيش اوفاسد گردد.

5795 صلاحالرّاى بنصح المستشير. صلاح راى بخالص بودن مشورت كننده است، يعنى هر گاه كسى باخدايا ديگران در باب امرى مشورت كند بايد كه خود را در آن باب صاف و خالص گرداند وخواهش يك طرف را از خود زايل كند تا آنچه راى و انديشه صالح شايسته باشد روزى اوشود.

5796 صلاحالدّين الورع.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 195

صلاح دين پرهيزگاريست، يعنى دين بسبب پرهيزگارى شايسته مى‏شود،و اگر با آن نباشد فاسد گردد.

5797 صلاحالنّفس قلّة الطّمع. صلاح نفس كمى طمع است، و طمع زياد آن را فاسد گرداند.

5798 صلاحالايمان الورع، و فساده الطّمع. صلاح ايمان پرهيزگاريست و فساد آن طمع است، يعنىبسبب پرهيزگارى است و بسبب طمع.

5799 صلاح العقلالادب. صلاح عقل ادب است، يعنى رعايت ادب در هر باب عقل و خرد را صالح و شايستهگرداند، يا نشان صلاح و شايستگى آنست. و اخلال بآن سبب فساد آنست، يا نشان فسادآنست.

5800 صلاحالتّقوى تجنّب الرّيب. صلاح پرهيزگارى دورى گزيدن از شكهاست يعنى باينست كه ازآنچه حليت آن مشكوك باشد و شبهه در آن باشد نيز اجتناب شود چه جاى اين كه علمبحرمت آن باشد، و ممكن است كه «ريب» بمعنى شكها نباشد بلكه بمعنى گمانها باشد ومراد دورى گزيدن از عمل بگمانها باشد يعنى بد گمانيها بمردم، يا بمعنى مواضع تهمتو مواقع آن باشد.

5801 صلاحالمعاد بحسن العمل. صلاح روز بازگشت بنيكوئى عمل است.

5802 صلاحالعبادة التّوكّل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 196

صلاح عبادت توكل است يعنى اين كه با توكل باشد بر حق تعالىيعنى اعتماد بر او در هر باب و قطع اميد از ديگران و از اعمال خود نيز.

5803 صلاحالبريّة العقل. صلاح خلايق عقل است، يعنى عقل و خرد باعث صلاح احوال ايشان باشد وكسى را كه عقل نباشد كمال او فاسد باشد.

5804 صلاحالرّعيّة العدل. صلاح رعيت عدل است، يعنى عدل امير و حاكم با ايشان باعث صلاح حالو انتظام امور ايشان شود، و اگر عدل نشود زود احوال ايشان فاسد گردد و متفرق وپراكنده گردند.

5805 صلاحالنّفس مجاهدة الهوى. صلاح نفس مجاهده هوى است، يعنى جنگ كردن با هوى و هوس ومغلوب-  نمودن آنها و ترك پيروى آنها.

5806 صلاحالآخرة رفض الدّنيا. صلاح آخرت ترك دنياست، يعنى ترك حرص بر آنست و اكتفا بأدنىبهره و نصيبى از آن.

5807 صلاحالسّرائر برهان صحّة البصائر. صلاح سرّها يعنى نيتها و قصدها يا خويها و خصلتهادليل صحت بينائيهاست، يعنى هر كه را نيتها و قصدها يا خويها و خصلتها شايسته ونيكوست اين نشان صحت بينائى و عقل و شعور اوست.

5808 صلاحالظّواهر عنوان صحّة الضّمائر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 197

صلاح ظاهرها عنوان يعنى سر سخن يا دليل صحت ضمايرست، يعنىقصدها و نيتها يا خويها و خصلتها.

5809 صلاحالانسان فى حبس اللّسان و بذل الاحسان. صلاح آدمى در بند كردن زبان و بذل احساناست.

5810 صلاحالدّين بحسن اليقين. صلاح دين بنيكوئى يقين است يعنى نيكوئى يقين بعقايد آن، چه هرچند يقين به آنها نيكوتر يعنى قوى تر و محكمتر باشد اصل دين كاملتر و عمل بآنتمامتر باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 198

حرف «صاد» بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «صاد» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه اين كه همهبيك لفظ باشد مانند فصل سابق كه همه فقرات بلفظ «صلاح» بود. فرموده است آن حضرتعليه السّلام:

5811 صحّةالدّنيا اسقام، و لذّاتها آلام. درستى دنيا بيماريهاست و لذّتهاى آن دردهاست، يعنىغالب اينست كه تندرستى دنيا جدا نمى‏شود از بيماريهاى معنوى كه ذنوب و گناهانباشد، و همچنين لذّتهاى آن جدا نمى‏شود از دردها يعنى دردها كه در عقب داشته باشدباز در دنيا يا در آخرت يا همراه آن باشد از دردهاى صورى يا معنوى كه لا أقلّ خوفو ترس از عاقبت باشد.

5812 صحّةالاجسام من اهنأ الاقسام. صحت بدنها از گواراترين قسمتها و بهرهاست.

5813 صحّةالضّمائر من افضل الذّخائر. صحت ضماير يعنى نيتها و قصدها از افزونترينذخيره‏هاست، چه آنها امورى است باعث اجر و ثواب كه تعب و زحمتى در آنها نباشد وريائى در آنها نرود كه بسبب آن فاسد گردند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 199

5814 صدقالايمان و صنائع الاحسان افضل الذّخائر. راستى ايمان و كرده‏هاى احسان افزونترينذخيره‏هاست «كرده‏هاى احسان» يعنى احسانها كه كرده شود بمردم.

5815 صحّة الودّمن كرم العهد. درستى دوستى از گرامى بودن عهدست، يعنى از جمله گرامى بودن عهد وپيمان است كه عقلا و شرعا نيكو و مستحسن است چه دوستى با كسى نيز عهد و پيمانى استكه با او بشود پس درست نگاهداشتن و نيكو رعايت كردن آن داخل گرامى بودن عهد وپيمان باشد.

5816 صحّةالامانة عنوان حسن المعتقد. درستى امانتدارى عنوان يعنى سر سخن يا دليل نيكوئى اعتقادست.

5817 صوابالرّاى يؤمن الزّلل. درستى راى ايمن مى‏سازد از لغزش، يعنى پيش از هر كار بايد كهبتأمّل و تفكر و مشورت راى و انديشه درست در آن باب تحصيل كرد تا لغزشى نشود.

5818 صواب الفعليزيّن  الرّجل. درستى كردار زينت مى‏دهد مرد را.

5819 صوابالرّاى بالدّول و يذهب بذهابها. درستى راى بدولتهاست و مى‏رود برفتن آنها، مراداينست كه غالب اينست كه ارباب دولتها تا دولت دارند رايها و انديشه‏هاى ايشان درستاست و خطا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 200

نمى‏كنند در آنها، و همين كه دولت از ايشان زايل شد رايهاىايشان سست شود و اكثر خطا كنند در آنها.

5820 صيانةالمرأة انعم لحالها و ادوم لجمالها. نگاهدارى زن شايسته‏ترست از براى حال او، وپاينده نگاهدارنده‏ترست مر جمال او را. مراد به «نگاهدارى زنان» در اينجا اينستكه: نگذارند كه ايشان خود مباشر خدمات خانه گردند ، و «بودن آن شايسته‏تر از براىحال زن و پاينده نگاهدارنده‏تر مر جمال او را» ظاهرست، چه اكثر خدمات خانه مثلطباخى و جاروب كردن و مانند آنها باعث چركنى و كثافت وضع و لباس مى‏گردد كه مناسبحال زنان نيست، و همچنين سبب رفتن طراوت و آب روى صورت و زوال جمال و زيبائىمى‏گردد.

5821 صوابالجاهل كالزّلّة من العاقل. كار درست جاهل مثل لغزش عاقل است، مراد ذمّ جهل است واين كه كار درستى كه جاهل بكند باز چندان نقص و خلل در آن باشد كه مثل خطا و لغزشعاقل باشد، و مراد به «جاهل» بقرينه مقابله با «عاقل» احمق كم عقل است.

و ممكن است كه مراد به «جاهل» ظاهر آن باشد يعنى نادان، و به«عاقل» بقرينه مقابله با او عالم دانا.

5822 صن ايمانكمن الشّكّ، فانّ الشّكّ يفسد الايمان كما يفسد الملح العسل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 201

نگاهدار ايمان خود را از شكّ، پس بدرستى كه شكّ فاسد ميكندايمان را، چنانكه فاسد ميكند نمك عسل را. مراد اينست كه ايمان به هر چه بايد آوردبايد كه بعنوان جزم و يقين باشد و شكّ را در آن بهيچ وجه راهى نباشد، و با وجودشكّ هر چند بعنوان احتمال بعيدى باشد ايمان فاسد گردد.

5823 صوابالرّأى باجالة الافكار. درستى راى بجولان دادن فكرهاست، يعنى راى و انديشه درست دركارها باين حاصل شود كه مشورت با عقلا بشود و فكرها در آن جولان داده شود تا ازميان آنها راى درست ظاهر گردد.

5824 صاحب السوءقطعة من النّار. مصاحب بد پاره‏ايست از آتش. يعنى ضرر او باين كس مثل ضررپاره‏ايست از آتش كه بجان او افتد، و اين از قبيل تشبيه معقول بمحسوس است.

5825 صاحبالمعروف لا يعثر ، و اذا عثر وجد متّكأ. صاحب احسان نمى‏لغزد و هر گاه بلغزدمى‏يابد تكيه گاهى، يعنى كسى كه احسان بمردم بسيار كند او نمى‏لغزد، و بر فرضى كهبلغزد مى‏يابد تكيه گاهى كه بآن پناه برد و لغزش او عفو شود كه همان احسانهاى اوباشد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه هر گاه كسى كارى را بقصد احسان بكند اونمى‏لغزد در آن، و بر فرضى كه بلغزد مى‏يابد تكيه گاهى كه تكيه كند بآن و لغزش اوعفو شود كه همان قصد او باشد و ببركت اين كه قصد او در آن احسان بوده لغزش او عفوشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 202

5826 صحبةالاخيار تكسب  الخير كالرّيح اذا مرّت بالطّيب حملت طيبا. صحبت نيكان كسبمى‏فرمايد نيكى را مانند باد هر گاه گذر كند بر بوى خوش بردارد بوى خوشى .

5827 صاحبالسّلطان كراكب الاسد، يغبط بموقفه و هو اعرف بموضعه. مصاحب پادشاه مانند كسى استكه سوار شير باشد، مردم آرزو كنند جايگاه او را و او داناتر باشد بموضع خود، يعنىداند كه چه موضع خطيرى است و همواره در ترس و بيم باشد از آن.

5828 صبرك علىالمصيبة يخفّف الرّزيّة و يجزل المثوبة. صبر تو بر مصيبت سبك مى‏گرداند مصيبت را وبزرگ مى‏گرداند ثواب را.

«سبك گردانيدنمصيبت» باعتبار اينست كه تعب قلق و اضطراب و لوازم آنها با آن نباشد، و همچنينشماتت مردم كه بدترين مصيبتهاست، و مانع از نزول‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 203

مصيبت ديگر نيز شود، بخلاف بى‏صبرى كه باعث نزول مصيبت ديگرشود چنانكه مكرّر مذكور شد.

5829 صديقالجاهل متعوب منكوب. دوست جاهل زحمت رسانيده شده نكبت زده شده است. مراد مذمّتمصاحب-  شدن با «جاهل» است يعنى نادان يا كم عقل و اين كه كسى كه مصاحب جاهل شودالبته زحمت كشد بسبب آن مصاحبت و نكبت رسد باو، و بعضى از اهل لغت گفته‏اند كه:زحمت رسانيده شده را «تعب» و «متعب» گويند نه «متعوب» و اگر نسبت اين كلام بآنحضرت عليه السّلام صحيح باشد فساد قول ايشان ظاهر مى‏شود.

5830 صاحب المالمتعوب، و الغالب بالشّرّ مغلوب. صاحب مال تعب رسانيده شده است و غلبه كننده ببدىغلبه كرده شده است.

«بودن صاحب مالتعب رسانيده شده» ظاهرست، چه مال بى‏تعب و زحمت كسب و حفظ و نگاهدارى در دنيا و حسابدر آخرت نباشد. و «بودن غلبه كننده ببدى غلبه كرده شده» نيز ظاهرست، چه ظالم هرچند بحسب ظاهر غلبه كرده بر مظلوم امّا چون انتقام از او كشيده مى‏شود و باعث عذابو عقاب او گردد و اجر و ثواب اين در آخرت، پس در حقيقت مظلوم غالب باشد و ظالمغلبه كرده شده بر او.

5831 صيّرالدّين حصن دولتك، و الشّكر حرز نعمتك، فكلّ دولة يحوطها الدّين لا تغلب، و كلّنعمة يحرزها الشّكر لا تسلب. بگردان ديندارى را حصن دولت خود، و شكر را حرز نعمتخود، پس هر دولتى كه حفظ كند آن را ديندارى، مغلوب نمى‏شود، و هر نعمتى كه نگهدارىآن كند شكر، ربوده نمى‏شود، «حصن» و «حرز» هر دو موضع محكمى را گويند كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 204

دشوار باشد داخل شدن در آن و چيزى را كه در آنجا گذارند محفوظماند.

5832 صاحبالاخوان بالاحسان، و تغمّد ذنوبهم بالغفران. مصاحبت كن برادران را باحسان، وبپوشان گناهان ايشان را بدر گذشتن.

5833 صنائعالمعروف تقى مصارع الهوان. كرده شده‏هاى احسان نگاه مى‏دارد از افتاد نگاههاىخوارى، يعنى احسانها كه كرده شده باشد بمردم، نگاه مى‏دارد و حفظ ميكند صاحب خودرا از افتادن در جايگاههاى افتادن بخوارى.

5834 صنائعالاحسان من فضائل الانسان. كرده شده‏هاى احسان از افزونيهاى آدمى است، يعنىاحسانها كه آدمى كرده باشد از جمله فضايل و افزونيهاى مراتب اوست.

5835 صاحبالعقلاء تغنم، و اعرض عن الدّنيا تسلم. مصاحبت كن با عقلا تا سود يابى، و روبگرداناز دنيا تا سالم مانى.

5836 صلة الرّحمتدرّ النّعم، و تدفع النّقم. پيوستن بخويشان و نبريدن از ايشان روان مى‏گرداند،نعمتها را، و دفع ميكند عقوبتها را.

5837 صاحبالعقلاء، و جالس العلماء، و اغلب الهوى، ترافق الملأ الأعلى. مصاحبت كن با عقلا، وهمنشينى كن با علما، و غلبه كن بر هوس و هوا،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 205

تا اين كه رفيق گردى با ملأ أعلى، يعنى اگر بكنى اينها را رفيقو همراه گردى با ملأ أعلى يعنى گروه بلند مرتبه كه ملائكه باشند يا انبيا و اوصياو اوليا صلوات اللّه عليهم.

5838 صاحبالحكماء، و جالس الحلماء، و اعرض عن الدّنيا تسكن جنّة المأوى. مصاحبت كن باحكيمان، و همنشينى كن با بردباران، و رو بگردان از دنيا، تا ساكن گردى در جنةالمأوى. يعنى اگر بكنى اينها را ساكن گردى ببركت آنها در جنة المأوى يعنى بهشت كهمأوى و جايگاه نيكان است، يا بهشت خاصّى كه جنة المأوى نام خصوص آنست چنانكه دربعضى أخبار وارد شده و مكرّر مذكور شد، جنة المأوى نام خصوص آنست چنانكه در بعضىأخبار وارد شده و مكرّر مذكور شد، و «حكيمان» يعنى آنان كه علم و عمل ايشان راست ودرست باشد چنانكه مكرّر مذكور شد.

5839 صحبةالاشرار تكسب الشّرّ كالرّيح اذا مرّت بالنتن حملت نتنا . صحبت بدان كسب مى‏فرمايدبدى را مانند باد هر گاه بگذرد ببوى بد بر مى‏دارد بوى بد را.

5840 صنائعالمعروف تدرّ النّعماء، و تدفع البلاء.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 206

كرده شده‏هاى احسان يعنى احسانها كه كرده شده باشد بمردم روانميكند نعمت را، و دفع ميكند بلا را.

5841 صحبةالاحمق عذاب الرّوح . مصاحبت احمق يعنى كم عقل عذاب روح است.

5842 صحبةالولىّ اللّبيب حياة الرّوح. مصاحبت دوست عاقل زندگانى روح است.

5843 صلة الرّحممن احسن الشّيم. صلّ رحم يعنى پيوستن با خويش و نبريدن از او از نيكوترينخصلتهاست.

5844 صلة الرّحممنماة للعدد مثراة للنّعم. صله رحم محلّ فزايش است مر عدد را، و محلّ افزونيست مرنعمتها را.

يعنى سبب فزايش عدد اولاد و قوم و قبيله مى‏شود، و سبب افزونىنعمتها مى‏گردد.

و ممكن است كه «منماة» و «مثراة» هر دو مصدر ميمى باشند بمعنىافزونى يا بكسر ميم خوانده شوند بمعنى آلت افزونى، و حاصل هر سه  يكيست.

5845 صلة الرّحمتسوء العدوّ و تقى مصارع السّوء. صله رحم اندوهگين مى‏سازد دشمن را، و نگاهمى‏دارد از جايگاههاى افتادن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 207

در بدى. «اندوهگين ساختن آن دشمن را» باعتبار اينست كه دشمننمى‏خواهد كه دشمن او چنين فضيلتى را دريابد كه سبب قوّت و غلبه او گردد، يا اينكه عاقبت اندوهگين مى‏سازد او را، باعتبار اين كه سبب غلبه صاحب خود مى‏شود بر او.

5846 صلوا الّذىبينكم و بين اللّه تسعدوا. بپيونديد با آنكه ميانه شماست و ميانه خدا تا اين كهنيكبخت گرديد. مراد با «آنكه ميانه ايشان و ميانه خداست» ائمه‏اند صلوات اللّه وسلامه عليهم كه وسايل و وسايط اند ميانه ما و ميانه خدا. و ممكن است كه شامل علمانيز باشد و مراد به «پيوستن با ايشان» احسان كردن با ايشانست باطاعت و فرمانبردارىو ساير آنچه احسان شمرده شود.

5847 صلةالارحام تثمر الاموال و تنسى‏ء  فى الآجال. پيوستن با خويشان يعنى احسان كردنبايشان بارور مى‏گرداند مالها را، و پس مى‏اندازد أجلها را. يعنى سبب زيادتى أموالو فزايش آنها مى‏گردد، و عمرها را زياد كند، و «اجلها را پس اندازد» يعنى از آنوقتى كه مقدّر شده بر تقديرى كه صله رحم نكند.

5848 صدقهالسّرّ تكفّر الخطيئة، و صدقة العلانية مثراة فى المال. صدقه دادن پنهانىمى‏پوشاند گناه را، و صدقه دادن آشكارا محلّ افزونى است در مال، يا افزونى است درمال، و ممكن است كه «مثراه» بكسر ميم خوانده شود و ترجمه اين باشد كه: آن آلتافزونيست در مال، و حاصل هر سه يكيست يعنى سبب افزونى مال مى‏گردد.

5849 صل عجلتكبتانّيك، و سطوتك برفقك، و شرّك بخيرك،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 208

و انصر العقل على الهوى تملك النّهى. بپيوند شتاب خود رابتأنّى خود، و سطوت خود را بنرمى خود، و بدى خود را بنيكى خود، و يارى كن عقل رابر هوا، تا اين كه مالك گردى عقل را. مراد به «پيوستن هر يك از آنها بديگرى» تبديلآنست بآن ديگرى، يا اين كه اگر بخطا آن ازو صادر شود همين كه متفطن شود بآن ترككند آنرا و متصل سازد آنرا بآن ديگرى.

و «سطوت» بمعنى قهرست يا حمله كردن و درشتى نمودن، و «يارى كنعقل را بر هوا» يعنى يارى كن او را باين كه غالب گردانى او را بر هوا و هوس و درفرمان او باشى، و فريب آنها نخورى، و «تا مالك گردى عقل را» يعنى اگر اينها رابكنى مالك گردى عقل را و صاحب آن باشى.

5850 صدّق بماسلف من الحقّ، و اعتبر بما مضى من الدّنيا، فانّ بعضها يشبه بعضا، و آخرها لا حقباوّلها. تصديق كن به آن چه گذشته از حقّ، و عبرت بگير از آنچه گذشته از دنيا، پسبدرستى كه بعضى از آن مى‏ماند ببعضى ديگر، و آخر آن لاحق مى‏شود باوّل آن.

يعنى ملاحظه كن آنچه را گذشته از وقايعى كه شكى نيست در حقيقتآنها، باعتبار تواتر آنها يا غير آن از احوال أنبياء و أوليا و أصفيا و ملوك وارباب دول ديگر و غير ايشان و تصديق كن به آنها، و بعد از آن عبرت بگير به آن چهگذشته از دنيا و سلوك آن با گذشتگان از در نورديدن بساط همه، و بدى عاقبت ظالمان وسركشان و مغلوب بودن اهل حقّ در اكثر اوقات، و ساير آنچه عبرت توان كرد از آنها،پس از هر يك از آنها عبرت گير بر آنچه عبرت توان گرفت بر آن، مثل بى‏اعتبارى دنياو عدم بقاى آن، و اين كه حريص بر آن نبايد بود، و بدى عاقبت ظلم و طغيان و عدماستبعاد از مغلوب شدن كسى كه بر حقّ باشد و غلبه ظالمى بر او، و اين كه اين رادليل حقّيّت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 209

غالب و بطلان مغلوب نبايد ساخت، و مانند اينها، «پس بدرستى كهبعضى از آن» (تا آخر) بيان وجه امر بعبرت گرفتن است از گذشته و آن اينست كه احوالدنيا متشابه است و آخر آن مى‏رسد بأوّل آن از پى آن، پس هر زمانى را بر زمانهاىگذشته قياس مى‏توان كرد.

5851 صدقةالعلانية تدفع ميتة  السّوء. صدقه دادن آشكارا دفع ميكند مردن بد را، يعنى مردنبى‏تهيه مثل مردن بفجاءة  و غرق و حرق و هدم و مانند آنها، يا مردنى كه سخت ودشوار گذرد، يا بوضع زشت و قبيحى باشد كه مردم تنفر كنند از آن. و مراد به «صدقهدادن آشكارا» ممكن است كه دادن زكاة واجبى باشد كه آشكار دادن آن افضل است يا شاملهر صدقه باشد كه آشكار دادن آن افضل باشد مثل صدقه كه آشكار داده شود بقصد اين كهمردم نيز اقتدا باو كنند، و ممكن است كه اين اثر بر مطلق صدقه دادن آشكار مترتّبشود هر چند گاهى پنهان دادن آن افضل باشد بحسب ثواب أخروى.

5852 صلة الرّحمتوجب المحبّة و تكبت العدوّ. صله رحم واجب مى‏سازد دوستى را، و رسوا ميكند دشمنىرا، يعنى سبب اين مى‏شود كه خدا و خلق صاحب آنرا دوست دارند و دشمن او خوار و رسواگردد.

و ممكن است كه «تكبت العدوّ» باين معنى باشد كه: بر مى‏گردانددشمن را، يعنى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 210

از دشمنى، يا اين كه مى‏شكند دشمن را، يا اين كه مى‏اندازددشمن را، يعنى مغلوب مى‏گرداند.

5853 صنيع الماليزول بزواله. احسان كرده شده مال زايل مى‏شود بزايل شدن آن، يعنى مالى كه احسانكرده شود بآن تأسّف نبايد خورد بر زوال آن، زيرا كه آن البته زايل شود بزوال آنمال اگر همه بمرگ صاحب باشد پس چه بهتر ازين كه زوال آن در صرف در احسان باشد كهذخيره گردد از براى آخرت و ممكن است كه مراد اين باشد كه پرورده شده مال يعنى كسىكه بوسيله حبّ مال و بقصد تحصيل آن دوست كسى ديگر شده بزوال مال دوستى او نيز زايلمى‏شود زيرا دوستى او در حقيقت براى مال بوده است نه براى صاحب آن، و اين معنىظاهرترست.

5854 صديق كلّامرء عقله، و عدوّه جهله. دوست هر مردى عقل اوست، و دشمن او جهل او، يعنى نادانىاو يا كم عقلى او.

5855 صديقالاحمق فى تعب. دوست احمق در تعب است يعنى كسى كه احمقى را دوست خود گرفته باشد درتعب است، باعتبار اين كه او از راه دوستى و نادانى كارى چند كند كه او را در تعب وزحمت دارد، و اعتقاد او اين باشد كه آنها از براى او نافع و سودمند باشد.

5856 صديقالجاهل معرض للعطب. دوست جاهل در معرض هلاكت است، مراد به «دوست جاهل» نيز چنانكهدر فقره سابق مذكور شد كسيست كه جاهلى را دوست خود گرفته باشد، و «بودن او در معرضهلاكت» نيز بآن اعتبارست كه او بسا باشد كه ندانسته از راه دوستى كارى چند كند كهسبب هلاكت او گردد، و مراد به «جاهل» اگر كم عقل باشد، اين فقره بمنزله تأكيد فقرهسابق است، و اگر مراد «مقابل عالم» باشد اين مذمّت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 211

جهل و نادانى باشد، و آن مذمّت حماقت و كم عقلى.

5857 صديقك مننهاك، و عدوّك من اغراك. دوست تو كسيست كه باز دارد ترا، و دشمن تو كسيست كه برانگيزاند ترا، يعنى باز دارد از بديها، و بر انگيزاند بر آنها.

5858 صيّرالدّين جنّة حياتك، و التّقوى عدّة وفاتك. بگردان ديندارى را سپر زندگانى خود، وپرهيزگارى را آماده شده از براى مردن خود، يعنى ديندارى را سپرى كن از براى دفعآفات زندگانى، و پرهيزگارى را توشه و ذخيره از براى مردن.

5859 صدق الرّجلعلى قدر مروءته. راستى مرد بر قدر مروّت اوست، يعنى مردى او يا آدميت او.

5860 صيانةالمرء على قدر ديانته. نگهدارى مرد بر قدر ديندارى اوست يعنى نگهدارى خود ازگناهان.

5861 صن دينكبدنياك تربحهما، و لا تصن دنياك بدينك فتخسرهما. نگاهدارى كن دين خود را بدنياىخود تا اين كه سود كنى از هر دو، و نگهدارى مكن دنياى خود را بدين خود پس زيان كنىاز هر دو، يعنى اگر دين را نگهدارى كنى بدنيا و صرف كنى دنياى خود را از براى حفظدين، يا اين كه بگذرى از سر دنيا از براى دين سود كنى از دين و دنيا هر دو، و اگربر عكس كنى و بكنى كارى كه ضرر بدين تو داشته باشد از براى حفظ دنياى خود زيان كنىدر دين و دنيا هر دو.

5862 صار الفسوقفى الدّنيا نسبا، و العفاف عجبا، و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 212

گرديدست فسق در ميان مردم نسبى، و عفت عجبى، و پوشيده شده استمسلمانى پوشيدن پوستين واژگونه. «فسق و فسوق» بمعنى گناه و نافرمانى است، و مرادبه «گرديدن آن نسب» اينست كه در ميان مردم از جمله كمالات نسبى ايشان شده كه گويابهر كسى از پدران او باو رسيده، و «عفت و عفاف» بمعنى باز ايستادن از حرام است، وگرديده است آن عجب» يعنى آن در ميان مردم چنان كم شده كه امر عجيب غريبى گشته. و«پوشيده شده مسلمانى» يعنى مردم مسلمانى را فرا گرفته‏اند، نهايت بر عكس مقتضاى آنعمل كنند بمنزله اين كه كسى پوستينى را واژگونه بپوشد.

5863 صن الدّينبالدّنيا ينجك، و لا تصن الدّنيا بالدّين فترديك. نگاهدارى كن دين را بدنيا تارستگار گرداند ترا، و نگاهدارى مكن دنيا را بدين پس هلاك گرداند ترا، يا بيندازدترا، يعنى اگر نگاهدارى كنى دين را بدنيا باين كه دنيا را صرف كنى يا از سر آنبگذرى از براى حفظ دين رستگار گرداند ترا، و اگر بر عكس كنى و ضرر بدين خود رسانىاز براى حفظ دنيا هلاك گرداند ترا يا بيندازد ترا، يعنى در هلاكت يا زيان و خسران.

5864 صل الّذىبينك و بين اللّه تسعد بمنقلبك. بپيوند با آنكه ميانه تست و ميانه خدا تا اين كهنيكبخت گردى در بازگشت خود. مراد به «آنكه ميانه او و ميانه خداست» امام است كهواسطه است ميانه آدمى و ميانه خدا، چنانكه قبل از اين مذكور شد، و ممكن است كهشامل علما نيز باشد و مراد به «پيوند با او» اطاعت و فرمانبردارى اوست و احسانكردن باو، بهر نحو كه ميسر باشد.

5865 صمت يعقبكالسّلامة خير من نطق يعقبك الملامة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 213

خاموشى كه از پى آورد از براى تو سلامتى را، بهتر است ازگويايئى كه از پى آورد از براى تو سرزنش را.

5866 صمت يكسوكالكرامة خير من قول يكسبك النّدامة. خاموشيى كه بپوشاند ترا گرامى بودن بهترست ازگفتارى كه كسب فرمايد ترا پشيمانى.

5867 صمت يكسبكالوقار خير من كلام يكسوك العار. خاموشيى كه كسب فرمايد ترا وقار بهترست از سخنىكه بپوشاند ترا عار.

5868 صحبةالاشرار توجب سوء الظّن بالاخيار. صحبت بدان موجب بد گمانى شود بنيكان، و اين ياباعتبار اينست كه بدان مذمّت نيكان بسيار كنند بمرتبه كه هر كه آنها از ايشانبشنود بدگمان گردد در باره آنها، و يا باعتبار اينست كه كسى كه با ايشان مصاحبتكند و مطلع شود بر بدى ايشان همه كس را قياس بر ايشان كند و بهمه بد گمان شود.

5869 صمت تحمدعاقبته خير من كلام تذمّ مغتّبه. خاموشيى كه ستوده شود عاقبت آن بهترست از كلامىكه مذمّت كرده شود انجام آن.

5870 صدق اخلاصالمرء يعظم زلفته و يجزل مثوبته. راستى اخلاص مرد عظيم مى‏گرداند نزديكى او را، وبزرگ مى‏گرداند ثواب او را. مراد راستى اخلاص با حق تعالى است و نزديك شدن بدرگاهاو.

5871 صمتك حتّىتستنطق اجمل من نطقك حتّى تسكت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 214

خاموشى تو تا اين كه طلب كرد، شوى سخن گفتن را بهترست از سخنگفتن تو تا اين كه خاموش گردانيده شوى.

5872 صيامالايّام البيض من كلّ شهر ترفع الدّرجات و تعظّم المثوبات. روزه داشتن ايام البيضاز هر ماهى بلند ميكند درجه‏ها را و عظيم مى‏گرداند ثوابها را، «ايام البيض» يعنىروزهاى سفيد. و مراد به آنها سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه است و آنها را«أيام البيض» مى‏گويند باعتبار اين كه شبهاى آنها سراسر سفيدست از مهتاب. و دربعضى أحاديث وارد شده كه حضرت آدم عليه السّلام چون رسيد باو آن خطاى او سياهگرديد رنگ آن حضرت، پس الهام كرده شد روزه گرفتن اين روزها را، پس سفيد شد بسببروزه گرفتن هر روزى ثلث آن، پس بآن  اعتبار ناميده شدند آن روزها بايام البيض، وسنت شد روزه آنها بر حضرت آدم و اولاد او، و گردانيده شده روزه آنها در هر ماهىبمنزله روزه كلّ دهر. و از كلام شيخ صدوق محمد بن بابويه طاب ثراه ظاهر مى‏شود كهروزه سه روزه كه در هر ماه سنت شده و بمنزله روزه كلّ دهر شده كه آنها پنجشنبهاوّل و پنجشنبه آخر و اوّل چهارشنبه عشر دوّم است بعوض اين سه روز سنت شده نهايتمشهور ميانه علما استحباب هر يك از آنهاست.

5873 صيام القلبعن الفكر فى الآثام افضل من صيام البطن عن الطّعام. صيام دل از فكر در گناهان افضلاست از صيام شكم از خوردنى. «صيام» در اصل بمعنى امساك و باز ايستادن از چيزيست وبآن اعتبار روزه را صيام گويند باعتبار امساكها كه در آن باشد و مراد اينست كه بازداشتن دل از فكر در گناهان افضل است از روزه معروف كه امساك از خوردنيها باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 215

5874 صوم النّفسعن لذّات الدّنيا انفع الصّيام. روزه نفس از لذتهاى دنيا يعنى امساك و باز ايستادناز آنها سودمندترين روزه است.

5875 صدر العاقلصندوق سرّه. سينه عاقل صندوق سرّ اوست يعنى اسرار خود را بايد كه در سينه خودنگاهدارد و بكسى نگويد.

5876 صمت الجاهلستره. خاموشى نادان پرده اوست، يعنى پرده‏ايست از براى او كه حال او را پوشيدهدارد و نگذارد كه رسوا شود.

5877 صدق الاجليفصح كذب الامل. راستى اجل بيان ميكند دروغى اميد را، يعنى هر گاه مرگ البته راستباشد و شكى در آن نباشد همين معنى بيان ميكند دروغ بودن اميدهاى دور و دراز را، چهظاهرست كه عمرها وفا به آنها نكند، يا اين كه بيان ميكند دروغى اميد را، يعنىبطلان آن را و اين كه اميدهاى دنيوى پوچ و باطل است و بايد كه مشغول سعى از براىآخرت شد كه پاينده و باقى است، و در اكثر نسخه‏ها «يفضح» بضاد نقطه‏دار واقع شدهيعنى «رسوا ميكند» و بنا بر اين در ترجمه بجاى «بيان ميكند»: «رسوا ميكند» بايد، وبنا بر اين ممكن است كه مراد به «صدق أجل» اجل صادق باشد و به «كذب أمل» امل كاذب،و معنى اين باشد كه: اجل راست كه يقين واقع شود رسوا ميكند اميدهاى دروغ را يعنىبعد از اين كه واقع مى‏شود رسوا ميكند آن اميدها را، و ظاهر مى‏سازد كذب و بطلانآنها را.

5878 صلة الرّحمتوسّع الاجال و تنمى الاموال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 216

صله رحم يعنى پيوستن با خويش و احسان كردن باو فراخ مى‏گرداندمدّت عمر را، و فزايش مى‏فرمايد أموال را.

5879 صلةالارحام مثراة فى الاموال مرفعة للاعمال. صله خويشان محلّ فزونيست در أموال و محلّبلند كردن است مر عملها را.

يعنى باعث فزونى مالها و بلند شدن عملها مى‏گردد يعنى بلند شدنآنها بدرگاه حق تعالى و قبول آنها، و ممكن است كه «مثراة» بمعنى فزونى باشد نهمحلّ فزونى، و همچنين «مرفعة» بمعنى بلند كردن باشد نه محلّ بلند كردن، و ممكن استكه هر دو بكسر ميم خوانده شود و اسم آلت باشند يعنى آلت فزونيست در مالها و آلتبلند كردن عملهاست، و حاصل هر سه يكيست.

5880 صمدا صمداحتّى ينجلي لكم عمود الحقّ فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُالْأَعْلَوْنَ وَ. قصد كنيد قصد كردنى، قصد كنيد قصد كردنى، تا اين كه گشوده شوداز براى شما عمود حقّ يعنى ستون آن، و شما بلندتريد خدا با شماست و كم نمى‏كندبراى شما عملهاى شما را. اين فقره مباركه از جمله كلامى است كه فرموده‏اند بأصحابخود در بعضى از روزهاى جنگ صفين مشتمل بر تحريص ايشان بر جهاد و بعضى از آداب جنگ،و مراد اينست كه قصد جهاد و آهنگ آن كنيد و از براى تأكيد اين را مكرّر فرموده‏اند«تا اين كه گشوده شود از براى شما عمود حق» يعنى تا اين كه ظاهر و آشكار گردد ازبراى شما دين حقّ مبين، و «اثبات عمود از براى آن و گشودن آن» باعتبار تشبيه آنستبصبح در ضيا و روشنى و گشوده شدن آن از تاريكى شب بشكل عمودى. و مراد به «ظاهر شدندين از براى ايشان» اينست كه منكران و مخالفان را دفع كنند تا هر كه باشد قائل شودبآن و كسى انكار نكند آنرا مانند صبح كه روشن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 217

شود و كسى انكار آن نكند. و ممكن است كه مراد به «عمود حقّ»عمود صبح فتح و ظفر باشد و «آنرا عمود حق گفتن» باعتبار اين باشد كه حقّ با ايشانبود پس گشودن صبح فتح و ظفر از براى ايشان گشوده شدن صبح حقّ باشد.

بعضى از شارحان كتاب مستطاب نهج البلاغه گفته كه: مراد اينستكه جدّ و جهد كنيد در جهاد تا اين كه ظاهر شود از براى شما اين كه حق با شماستيارى مى‏دهد شما را بر دشمنان، چه كسى كه طلب غير حق كند زود سست گردد و نزديكباشد بگريختن در مقاومت يعنى جدّ و جهد كنيد تا از جدّ و جهد شما ظاهر شود بر مردماز براى شما اين كه حقّ با شماست و جدّ و جهد شما بسبب آنست و اگر چنان نبود سستىمى‏كرديد و آن همه اهتمام نمى‏كرديد». اين خالى از دوريى نيست. و «شما بلندتريد»يعنى كاهلى مكنيد در آن و خاطر جمع داريد شما بلند مرتبه‏تر و غالبيد بر ايشان اگرسعى كنيد و خدا با شما باشد و يارى شما كند. «و كم نكند از شما عملهاى شما را»يعنى ضايع نكند عملهاى شما را باين كه مزد ندهد بر آنها يا مزد كم دهد، و ممكن استكه معنى «و لن يتركم أعمالكم» اين باشد كه ضايع نمى‏سازد عملهاى شما را و فردنمى‏سازد شما را از آنها چنانكه مى‏گويند: «و ترت زيدا» در وقتى كه كشته باشندخويش او را يا دوست او را و تنها كرده باشند او را، و حاصل هر دو يكيست.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation