بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عاشورا, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - عاشورا
     002 - عاشورا
     003 - عاشورا
     004 - عاشورا
     005 - عاشورا
     006 - عاشورا
     007 - عاشورا
     008 - عاشورا
     009 - عاشورا
     010 - عاشورا
     011 - عاشورا
     012 - عاشورا
     013 - عاشورا
     014 - عاشورا
     015 - عاشورا
     016 - عاشورا
     017 - عاشورا
     018 - عاشورا
     019 - عاشورا
     020 - عاشورا
     021 - عاشورا
     022 - عاشورا
     023 - عاشورا
     024 - عاشورا
     025 - عاشورا
     026 - عاشورا
     027 - عاشورا
     028 - عاشورا
     029 - عاشورا
     030 - عاشورا
     031 - عاشورا
     FEHREST - عاشورا- فهرست
 

 

 
 

 

 

آن ها از حكومت او، بلكه با شمشير به دست آورده است.(1)

بنابراين، دليلى ندارد كه خواسته هاى ملّت مسلمان را رعايت كند.

«جاحظ» مى گويد:

«معاويه آن سال را كه به قدرت رسيد «عام الجماعة» ناميد، در حالى كه آن سال «عام الفرقة و القهر و الغلبة» بود، سالى كه امام به سلطنت و نظام كسرايى تبديل شد و خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله) غصب شد و قيصرى گرديد».(2)

معاويه خود را اوّلين «ملك» (شاه) مى خواند.(3)

«سعيد بن مسيّب» مى گفت: معاويه اولين كسى بود كه خلافت را به سلطنت تبديل كرد.(4)

«ابوالاعلى مودودى» در كتاب «خلافت و ملوكيّت» چند ويژگى براى تفاوت نظام سلطنتى معاويه با خلافت پيش از وى برشمرده است.

نخست: دگرگونى روش تعيين خليفه. خلفاى پيشين، خود براى كسب خلافت قيام نمى كردند، ولى معاويه در پى آن بود با هر وسيله اى كه شده بر مسند خلافت تكيه زند.

دوّم: دگرگونى در روش زندگى خلفا و استفاده از روش پادشاهى روم و ايران.

سوّم: چگونگى مصرف بيت المال. زيرا در دوران معاويه بيت المال به صورت ثروت شخصى او و دودمان او درآمد و كسى نمى توانست درباره حساب و كتاب بيت المال از حكومت وى بازخواست كند.

چهارم: پايان آزادى ابراز عقيده و امر به معروف و نهى از منكر. اين روش از عهد


1 . عقد الفريد، ج 4، ص 81-82.

2 . رسالة الجاحظ فى بنى اميّة، ص 124، به نقل از تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 396.مراجعه شود به: پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج 3، ص 250 و الغدير، ج 10، ص 227.

3 . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 232. مراجعه شود به: تاريخ الخلفاء، ص 223.

4 . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 232.

[ 201 ]

معاويه با كشتن «حجر بن عدى» آغاز شد.

پنجم: پايان آزادى دستگاه قضايى اسلام.

ششم: خاتمه يافتن حكومت شورايى.

هفتم: ظهور تعصّبات نژادى و قومى.

هشتم: نابودى برترى قانون، بر خواسته هاى شخصى.(1)

«ابن ابى الحديد» پس از نقل سخنانى در مورد خلاف كارى ها و بدعت هاى معاويه، مى گويد:

«اعمال خلاف و آشكاراى «معاويه» از قبيل: پوشيدن حرير، استعمال ظروف طلا و نقره، جمع آورى غنايم براى خود، اجرا نكردن حدود الهى و مقرّرات اسلام درباره اطرافيان و كسانى كه مورد علاقه اش بودند، ملحق كردن «زياد» به خود و او را برادر خود خواندن، با اين كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده بود: «أَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ; فرزند به همسر ملحق مى شود و سهم زناكار سنگسار شدن است». كشتن «حُجربن عدى» و ياران پاك او، توهين به ابوذر و او را سوار بر شتر برهنه كردن و فرستادنش به مدينه، ناسزا گفتن به «اميرمؤمنان على(عليه السلام)» و «امام حسن(عليه السلام)» و «ابن عبّاس» بر روى منابر، وليعهد قراردادن «يزيد» شراب خوار و قمارباز و... همه و همه دليل بر كفر و الحاد او است».(2)

معاويه در بدعت گزارى هيچ حدّ و مرزى قائل نبود و به اعتراض ديگران نيز وقعى نمى نهاد.

«ابودرداء» مى گويد:

«به معاويه گفتم از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم هر كسى از ظروف طلا و نقره بياشامد آتش


1 . خلافت و ملوكيّت، ص 188-207 ; به نقل از تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 407-408. (رجوع شود به: پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج 3، ص 250-251).

2 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص 132.

[ 202 ]

جهنّم درونش را فرا خواهد گرفت». معاويه گفت:

«أَمَّا أَنَا فَلاَ أَرَى بِذَلِكَ بَأْساً; امّا من براى آن ايرادى نمى بينم!!».

«ابودرداء» پاسخ داد: عجبا! من از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كنم تو رأى شخصى خود را اظهار مى كنى! من ديگر در سرزمينى كه تو هستى نخواهم ماند!».(1)

مرحوم علاّمه امينى در كتاب نفيس «الغدير» با ذكر اسناد و مدارك روشن بدعت ها و فجايعى را كه شخص معاويه انجام داده جمع آورى كرده است; در اين جا فهرست آن از نظر خوانندگان عزيز مى گذرد و شرح و تفصيل منابع آن را مى توانند در «الغدير» جلد يازدهم مطالعه كنند.

اين مرد محقّق مى نويسد:

«نخستين كسى كه آشكارا به شرب خمر و خريدن آن اقدام كرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه در محيط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه ربا را حلال شمرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه ازدواج با دو خواهر را در يك زمان اجازه داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در باب ديات تغيير داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه لبّيك را (در مراسم زيارت خانه خدا) ترك كرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه از اجراى حدود الهى سرباز زد، معاويه بود.

نخستين كسى كه اموالى را براى جعل حديث اختصاص داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه به هنگام بيعت با مردم بيزارى از على(عليه السلام) را شرط مى كرد، معاويه بود.

نخستين كسى كه سرِ يكى از اصحاب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) (عمرو بن حَمِق) را جدا كرده و در شهرها گردش داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاويه بود.


1 . همان مدرك، ج 20، ص 278. مراجعه شود به: پيام امام، ج 3، ص 20 و 21.

[ 203 ]

نخستين كسى كه به دين خدا اهانت كرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزيد، معاويه بود.

نخستين كسى كه دستور داد مدينه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را غارت كنند، معاويه بود.

نخستين كسى كه سبّ و ناسزاگويى به على(عليه السلام) را رواج داد، معاويه بود.

نخستين كسى كه خطبه نماز عيد را (بر خلاف دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله)) بر نماز عيد مقدّم داشت، تا بتواند قبل از متفرّق شدن مردم، ضمن خطبه خود، على(عليه السلام) را سبّ كند، معاويه بود».(1)

اين تنها بخشى از فجايع معاويه در زمينه تغيير احكام الهى و نقض سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)و زير پا نهادن دستورات خدا بود و اگر كسى تمام تاريخ زندگانى او و ساير بنى اميّه را بررسى كند، باز هم به نمونه هاى بيشترى دست مى يابد و به راستى اگر حكومت اين ظالمان بيگانه از اسلام ادامه مى يافت، به يقين چيزى از اسلام باقى نمى ماند و اين سخن با مدارك گسترده اى كه در دست است، جاى انكار ندارد! و ما تعجّب مى كنيم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با اين همه فجايع، باز معاويه و بنى اميّه را بستايند; براستى شگفت آور است! انصاف كجاست؟!(2)

* * *

 

8 ـ تحميل بيعت يزيد بر مردم

طبق نوشته «ابن عبد ربّه» معاويه هفت سال تمام به منظور آماده سازى افكار عمومى براى بيعت با يزيد تلاش كرد(3) و براى رسيدن به اين مقصود از همه وسايل فريب و نيرنگ سود جست و از هيچ فرصتى چشم پوشى نكرد.

معاويه، از هر كسى بهتر مى دانست كه مردم بعد از وى هرگز با فرد فرومايه اى


1 . براى توضيح بيشتر به كتاب نفيس الغدير، ج 11، ص 71 به بعد مراجعه شود كه تمام مدارك مطالب فوق را از كتب برادران اهل سنّت با ذكر جلد و صفحه آورده است.

2 . رجوع كنيد به: پيام امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج 4، ص 329-330.

3 . عقد الفريد، ج 4، ص 368 و مراجعه شود به: كامل ابن اثير، ج 3، ص 46.

[ 204 ]

چون يزيد بيعت نخواهند كرد. از اين رو لازم ديد هر چه از دستش بر مى آيد پيشاپيش انجام دهد. اين بود كه با حيله و تزوير مدّعيان آينده خلافت، چون امام حسن مجتبى(عليه السلام)، سعد بن ابى وقاص و ديگران را يكى پس از ديگرى از ميان برداشت.(1)

وى حتّى از عبدالرّحمان ـ فرزند خالد بن وليد، از همسنگران جاهلى خويش ـ نيز نگذشت و چون از شاميان شنيد كه او را براى خلافت آينده مناسب مى دانند، وى را توسّط طبيب مخصوص خويش به قتل رساند.(2)

جمعى از مورّخان چون يعقوبى و ابن اثير(3)، بر اين باورند كه اوّلين بار طرح ولايت عهدى يزيد به صورت رسمى توسط «مغيرة بن شعبه» كليد زده شد. معاويه بنا داشت مغيره را از حكومت كوفه عزل كند و سعيد بن عاص را به جايش منصوب نمايد، ولى مغيره پس از اطّلاع از اين تصميم، به سرعت خود را به شام رساند و براى تحكيم موقعيّت خويش، ولايت عهدى يزيد را به معاويه پيشنهاد داد و افزود كه راضى كردن مردم كوفه با من.

معاويه كه مقصود اصلى مغيره را دريافت، گفت، به كوفه بازگرد و به اين كار بپرداز!

پس از آن معاويه در نامه اى به «زياد» حاكم بصره نوشت:

«مغيره مردم كوفه را به بيعت يزيد فراخوانده است، تو شايسته ترى كه نسبت به پسر برادرت! اين كار را انجام دهى! هنگامى كه نامه ام به دست تو رسيد مردم بصره را جمع كن و از آن ها براى يزيد بيعت بگير!».

وقتى كه نامه معاويه به زياد رسيد، در شگفتى فرو رفت و به معاويه چنين پيام داد:


1 . مقاتل الطالبيين، ص 7.

2 . مراجعه شود به: الغدير، ج 10،ص 233;استيعاب، شرح حال عبدالرّحمن و تاريخ طبرى،ج 4، ص 171.

3 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 503، حوادث سال 56.

[ 205 ]

«يزيد مردى است كه با سگ ها و ميمون ها بازى مى كند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشد و پيوسته شراب مى نوشد و شب را با ساز و آواز مى گذراند، اگر مردم را به بيعت وى بخوانم به ما چه خواهند گفت؟ در حالى كه هنوز مردانى چون حسين بن على(عليه السلام)، عبداللّه بن عبّاس، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير در ميانشان هستند. يزيد را وادار كه يكى دو سال به اخلاق اينان درآيد! شايد بتوان در آن صورت مردم را به اين بيعت راضى كرد».

معاويه از شنيدن اين پيام خشمگين شد و گفت:

واى بر پسر عبيد! شنيده ام در گوشش خوانده اند كه وى پس از من امير است ; به خدا سوگند! او را به مادرش سميّه و پدرش عبيد باز مى گردانم.(1)

طبيعى بود كه «زياد» در مقابل ابطال هويّت و شناسنامه جعلى اش! چاره اى جز تسليم نداشت.

بدين ترتيب، معاويه و كارگزاران وى وارد كار سخت و دشوارى شده بودند، معاويه با هر زحمتى كه بود از گوشه و كنار مملكت، سران و بزرگان قبايل را به دمشق فرا مى خواند و با تهديد، يا بخشيدن پول هاى هنگفت و گاه با دادن امتيازات ديگر چون فرمانروايى و حكمرانى، آنان را به بيعت با يزيد وادار مى كرد.

سال ها طول كشيد تا همه بلاد اسلامى ـ جز مكّه و مدينه ـ به بيعت تحميلى يزيد تن دادند. تنها اين دو شهر ـ مخصوصاً مدينه ـ همچنان دست نخورده باقى مانده بود. حضور افراد ذى نفوذى چون امام حسين(عليه السلام) مانع تحقّق اين مقصود بود.

معاويه در ابتدا به مروان بن حكم ـ والى وقت مدينه ـ دستور داد تا از مردم آن شهر بيعت بگيرد ; ولى مردم مدينه اعتنايى به اين امر نكردند، عبدالرحمان ـ فرزند خليفه اوّل ـ در جمع مردم با صراحت گفت: مروان و معاويه دروغ مى گويند، آن ها


1 . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 220 و تاريخ طبرى، ج 6، ص 170. ابن اثير در كامل (ج 3، ص 503-505) اين داستان را به نحو ديگرى نقل كرده است.

[ 206 ]

مى خواهند حكومت را تبديل به پادشاهى كنند كه هر شاهى مُرد، شاه ديگر (پسرش) جانشين وى گردد.(1)

سرانجام اعتراض شديد امامحسين(عليه السلام) مروان را در انجام اين مأموريت ناكام ساخت.

معاويه چاره اى نديد جز اين كه شخصاً به اين دو شهر مقدّس سفر كند و مردم آن سامان را به بيعت تحميلى با يزيد مجبور نمايد. اين بود كه با تعداد زيادى از نظاميان و گارد مخصوص خويش به حجاز سفر نمود.

«ابن قتيبه» در كتاب «الامامة و السياسة» داستان اين سفر و سخنان عتاب آميز معاويه را در مدينه با حسين بن على(عليه السلام) و ديگر سرشناسان به تفصيل نقل كرده است.

وى مى نويسد:

«معاويه فرمان داد مردم را به مسجد فراخوانند و چون مردم جمع شدند برخاست و در مورد شايستگى و لياقت يزيد براى خلافت سخن راند و گفت: تمام مسلمانان در كلّيّه بلاد اسلامى جز شما مردم مدينه با يزيد بيعت كردند، من براى اهمّيّت اين شهر آن را به تأخير انداخته ام و اگر در امّت اسلامى كسى را بهتر از يزيد مى شناختم به خدا سوگند براى او بيعت مى گرفتم!».

دراين لحظه امام حسين(عليه السلام) برخاست و سخن وى را قطع كرد و فرمود:

«به خدا سوگند! كسى را كه پدرش از پدر يزيد و مادرش از مادر وى و خودش از خود او بهتر و شايسته تر است كنار نهادى و يزيد را مطرح ساختى!».

معاويه گفت: «گويا خودت را مى گويى؟»

امام(عليه السلام) فرمود: آرى.

گفت: امّا سخن تو كه مادرت از مادر يزيد بهتر است سخن به حقّى است. چه اين كه فاطمه(عليها السلام)دختررسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و كسى در دين و سابقه به پاى وى


1 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 506.

[ 207 ]

نخواهد بود، و امّا اين كه مى گويى پدرت از پدر يزيد بهتر است، خدا پدر يزيد را بر پدر تو پيروز كرد!!

امام فرمود: «اين جهالت و نادانى براى تو بس است كه دنياى زودگذر را بر آخرت جاويدان برگزيده اى».

معاويه ادامه داد: امّا اين كه مى گويى خودت از يزيد بهتر هستى به خدا سوگند! يزيد براى امّت محمد(صلى الله عليه وآله)از تو بهتر و شايسته تر است!!

امام(عليه السلام) فرمود: اين دروغ و بهتانى بيش نيست، آيا يزيد شراب خوار و عشرت پيشه از من بهتر است؟!(1)

بنابر نقل «ابن اثير» معاويه مدّتى در مدينه ماند تا سرانجام با تهديد صريح در حالى كه نظاميان با شمشيرهاى آخته و آماده اطراف مردم را در مسجد گرفته بودند، از آنان ـ غير از آن چهار تن ـ بيعت گرفت و سپس به سوى شام رهسپار گرديد.(2)

با اين كه معاويه به حسب ظاهر از مردم شهرهاى مختلف براى يزيد بيعت گرفت و يزيد را به عنوان جانشين انتخاب كرد، ولى اين عمل به عنوان يكى از كارهاى بسيار زشت معاويه در خاطره تاريخ باقى ماند.

زشتى اين انتخاب تا آنجا بود كه ـ همچنان كه گذشت ـ حتّى در باور فردى چون «زياد» نمى گنجيد و به همين جهت به معاويه گفت، چگونه مردم را به بيعت فرد شراب خوار و ميمون باز دعوت كنيم؟

«ابن اثير» از «حسن بصرى» نقل مى كند كه گفت: معاويه چهار عمل انجام داد كه هر يك از آن ها براى تباهى او كافى بود، و آن گاه يكى از آن ها را چنين مى شمارد:

«وَاسْتِخْلاَفُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سِكِّيراً خِمِّيراً يَلْبِسُ الْحَرِيرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ; جانشين كردن فرزند بسيار مست و شراب خوار خود را كه لباس


1 . الامامة و السياسة، ج 1، ص 149-155 ; الغدير، ج 10، ص 250 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 170.

2 . مراجعه شود به: كامل ابن اثير، ج 3، ص 511 و عقد الفريد، ج 4، ص 371-372.

[ 208 ]

حرير مى پوشيد و به ساز و آواز مشغول بود».(1)

به گفته يعقوبى ـ مورّخ مشهور ـ هنگامى كه به عبداللّه بن عمر پيشنهاد شد با يزيد بيعت كند، گفت:

«با كسى كه ميمون باز و سگ باز و شراب خوار و داراى فسق آشكار است، بيعت كنم، در اين صورت به خداوند چه پاسخى بدهم؟».(2)

به هرحال، علاقه فردى معاويه به فرزندش يزيد و بقاى خلافت در خاندان اموى سبب چنين بيعت تحميلى گرديد. در نتيجه ضربت كارى ديگرى به جامعه اسلامى و شريعت نبوى(صلى الله عليه وآله) از اين طريق وارد شد.

سيّد قطب، نويسنده و دانشمند معروف مصرى مى نويسد:

«تعيين يزيد براى خلافت يك ضربه كارى به قلب اسلام و به نظام اسلامى و هدف ها و مقاصد آن بود».(3)

 

* * *


1 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 487 و الغدير، ج 10، ص 225. معاويه خود بهتر از هر كس مى دانست كه يزيد شايسته اين جايگاه نيست; ولى عشق به فرزند و بقاى خلافت در اين خاندان، او را از پيروى حقّ بازداشت. از معاويه نقل شده كه مى گفت: «لَوْ لا هَوَاىَ في يَزِيدَ لاََبْصَرْتُ رُشْدي; اگر عشق و علاقه به يزيد نبود، مى توانستم راه صحيح را تشخيص دهم!» (تذكرة الخواص، ص 257 و رجوع كنيد به: مختصر تاريخ دمشق، ج 28، ص 18).

2 . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 220.

3 . العدالة الاجتماعية، ص 181.

[ 209 ]

 

8

حكومت جنايت بار يزيد

 

آخرين حلقه حوادثى كه به ماجراى خونين كربلا ختم شد، بدست گرفتن خلافت توسّط يزيد بن معاويه بود.

حوادثى كه از سقيفه شروع شد و هر دوره اى بيش از گذشته سبب تقويت «جبهه اموى» و منافقان گرديد، در نهايت كار را به آن جا رساند كه با نهايت تأسّف خلافت مسلمين به دست يزيد فاسد، شراب خوار و هوس باز افتاد.

او با غرور و خودخواهى در پى بيعت گرفتن و به رسميّت بخشيدن حكومت فاسد خويش برآمد و در مسير اجراى اهداف خود، دست به هر جنايتى مى زد. به گفته «مسعودى» مورّخ معروف: «سيره يزيد، همان روش فرعون بود; بلكه بايد گفت فرعون در ميان مردم، بيش از يزيد به عدالت رفتار مى كرد».(1)

در اين قسمت، براى آشنايى با افكار و عقايد و اعمال يزيد، كارنامه سياه او را كمى بررسى مى كنيم.

 

ولادت و تربيت يزيد

يزيد در سال 25 يا 26 هجرى زاده شد و مادر وى «ميسون» نام داشت; معاويه «ميسون» را در حالى كه يزيد را در شكم داشت، طلاق داد و «ميسون» وى را در


1 . وَ سِيَرُهُ سِيرَةُ فِرْعَوْنَ، بَلْ كَانَ فِرْعَوْنُ أَعْدَلَ مِنْهُ فِي رَعِيَّتِهِ (مروج الذهب، ج 3، ص 68).

[ 210 ]

زمانى كه همسر معاويه نبود، به دنيا آورد.(1)

برخى از نويسندگان معتقدند: يزيد نزد دايى هاى خود در باديه پرورش يافت و قبيله مادرش پيش از اسلام مسيحى بودند و هنوز حال و هواى دوران مسيحيّت در سر آنان بود و از اين رو، يزيد بيش از آن كه تربيت او اسلامى باشد، تربيت مسيحى داشت; بنابراين، پرده درى وى نسبت به ارزش هاى اسلامى امر غريبى نبود.(2)

شايد از اين روست كه يزيد در اشعار خويش ـ به هنگامى كه مى خواهد شراب بنوشد ـ چنين مى سرايد:

وَ إِنْ حَرُمَتْ يَوْماً عَلَى دِينِ أَحْمَدَ *** فَخُذْهَا عَلَى دِينِ الْمَسِيحِ بْنِ مَرْيَمَ

«اگر نوشيدن شراب در دين اسلام حرام است; آن را مطابق دين مسيح بنوش!».(3)

دولت روم در دربار بنى اميّه نفوذ داشت و برخى از مسيحيان روم در دربار شام به عنوان مستشار حضور داشتند. مورّخان تصريح مى كنند كه به هنگام حركت امام حسين(عليه السلام) به سوى كوفه، يزيد به توصيه «سَرْجون» رومى «عبيداللّه زياد» را كه والى بصره بود (با حفظ سِمَت) به حكومت كوفه نيز منصوب كرد. سرجون اين توصيه را به نقل از معاويه به يزيد نمود.(4)

«ابوالفرج اصفهانى» درباره هم نشينان يزيد مى گويد: «در طليعه نديمان يزيد، شاعرى مسيحى به نام «اخطل» قرار داشت. اين دو تن با هم شراب مى نوشيدند و ساز و آواز مى شنيدند و يزيد وى را در سفرها به همراه خود مى برد. پس از مرگ يزيد و انتقال خلافت به مروانيان، اخطل در دوران خلافت عبدالملك مروان، از نزديكان او


1 . مختصر تاريخ دمشق، ج 28، ص 19.

2 . حياة الامام الحسين بن على(عليه السلام)، ج 2، ص 180. اين سخن از استاد عبداللّه علائلى نقل شده است.

3 . تتمّة المنتهى در تاريخ خلفا، ص 66. البتّه ما معتقديم شراب در همه اديان الهى حرام بوده است و از جمله در دين حضرت مسيح(عليه السلام) هر چند به اين دين نسبت داده شده كه آن را جايز مى شمارند.

4 . كامل ابن اثير، ج 4، ص 23 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 258. سرجون هم پياله يزيد در باده نوشى نيز بود (انساب الاشراف، ج 5، ص 301).

[ 211 ]

قرار گرفت و هر زمان مى خواست، نزد او مى رفت، در حالى كه گردنبند طلا در گردن داشت و قطرات خمر از موى صورتش مى چكيد».(1)

* * *

 

افكار، انديشه ها و رفتارهاى ضدّ دينى يزيد

آنچه را كه تاريخ از افكار و انديشه هاى اين عامل فساد و تباهى و رفتارهاى او نقل مى كند، همه حكايت از فسق و فجور و رفتارهاى الحادى دارد.

قاضى نعمان مصرى مى نويسد:

روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به معاويه نظر افكند و فرمود:

«أَىُّ يَوْم لاُِمَّتِي مِنْكَ، وَ أَىُّ يَوْمِ سُوء لِذُرِّيَّتِي مِنْكَ مِنْ جَرْو يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ، يَتَّخِذُ آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَ يَسْتَحِلُّ مِنْ حُرْمَتِي مَا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ; امّت من چه روز (سختى) از تو خواهند داشت؟ و خاندان من از فرزندى كه از صلب تو خارج مى شود، روز بدى را در پيش دارد! همان فرزندى كه آيات خدا را به استهزا مى گيرد و آن چه را كه خداوند از حريم من حرام كرده، وى حلال مى شمارد».(2)

اشعار كفرآميز يزيد و سخن گفتن از انتقام از پيامبر و يادآورى كشتگان مشرك در جنگ بدر و كشتن امام حسين(عليه السلام) در برابر آنان، همگى از عدم اعتقاد او به دين اسلام حكايت دارد.(3)

وى در زمان خلافت پدرش به مى گسارى و هوسرانى مشغول بود، معاويه


1 . الاغانى، ج 7، ص 170 (مطابق نقل حياة الامام الحسين(عليه السلام)، ج 2، ص 184).

2 . المناقب و المثالب، ص 71 (مطابق نقل حياة الامام الحسين(عليه السلام)، ج 2، ص 180).

3 . اشعار و سخنان وى را پيش از اين در دوّمين ريشه از ريشه هاى قيام عاشورا آورده ايم.

[ 212 ]

تصميم گرفت براى ساختن سابقه اى دينى، وى را به جهاد بر ضدّ «روميان» بفرستد; از اين رو، او را به فرماندهى لشكرى براى جنگ با روميان اعزام كرد و «سفيان بن عوف غامدى» را نيز در اين مسير با وى همراه ساخت. يزيد در اين سفر جهادى! معشوقه خود «امّ كلثوم» را نيز به همراه داشت. در اين سفر لشكريان يزيد كه گروهى از لشكرش وارد روم شده بودند، به تب و آبله گرفتار شدند; ولى يزيد در همان حال در منزلى به نام «دير مُرّان» (محلى در نزديك دمشق) در كنار «امّ كلثوم» به استراحت و هوسرانى مى پرداخت. وقتى از اين حادثه با خبر شد (با بى اعتنايى به آنچه بر لشكريانش اتّفاق افتاد)، چنين سرود:

مَا إِنْ أُبَالِي بِمَا لاَقَتْ جُمُوعُهُمْ *** بِالْغَذْقَذَوُنَةِ مِنْ حُمَّى وَ مِنْ مُوم

إِذَا اتَّكَأْتُ عَلَى الاْنمَاطِ فِي غُرَف *** بِدير مُرَّانَ عِنْدِي أُمِّ كُلْثُوم!

«من باكى ندارم از اين كه آن جمعيّت در منطقه غذقذونه (ناحيه اى در نزديك سرزمين روم) دچار تب و آبله شدند; آنگاه كه من در «دير مرّان» در ميان غرفه ها بر بالش ها تكيه زده ام و امّ كلثوم را در كنار خود دارم!».(1)

در زمان خلافت كوتاهش دربار يزيد، مركز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه نيز گسترش يافته بود; به گونه اى كه به گفته «مسعودى» در دوران حكومت كوتاه وى، حتّى در محيط مقدّسى همچون مكّه و مدينه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مى پرداختند.(2)

هنگامى كه گروهى از مردم مدينه به سرپرستى «عبداللّه بن حنظله غسيل الملائكه» براى آگاهى از افكار و عقايد و اعمال يزيد به شام سفر كردند و برگشتند،


1 . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 229 و مختصر تاريخ دمشق، ج 28، ص 23-24.

2 . مروج الذهب، ج 3، ص 67.

[ 213 ]

عباراتى در معرّفى يزيد گفته اند كه از عمق فاجعه اى كه مسلمين گرفتار آن شده بودند، حكايت مى كند.

«ابن اثير» در كتاب خويش نقل مى كند، آنان گفتند:

«ما از نزد مردى آمديم كه دين ندارد، شراب مى نوشد، طنبور مى نوازد، نوازندگان به نزد وى به لهو و لعب مشغولند، با سگ ها بازى مى كند، با جمعى از دزدان شب نشينى دارد».(1)

ديگرى گفت: «به خدا سوگند! وى شراب مى نوشد و به گونه اى مست مى شود كه نماز را نيز ترك مى كند!».(2)

«ابن جوزى»، دانشمند معروف اهل سنّت از قول «عبداللّه بن حنظله» نقل مى كند، كه گفت:

«وَاللّهِ مَا خَرَجْنَا عَلَى يَزِيدَ حَتَّى خِفْنَا أَنْ نُرْمَى بِالْحِجَارَةِ مِنَ السَّمَاءِ! إِنَّهُ رَجُلٌ يَنْكِحُ الاُْمُّهَاتِ، وَ الْبَنَاتِ وَالاَْخَوَاتِ وَ يَشْرِبُ الْخَمْرَ وَ يَدَعُ الصَّلاَةَ; ما در حالى از نزد يزيد بيرون آمديم كه خوف آن داشتيم كه (بر اثر گناهان فراوان وى) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد، او مردى است با مادران و دختران و خواهران نيز زنا مى كند; وى شراب مى نوشد و نماز نمى خواند».(3)

مى گسارى وى به طور علنى و سرودن اشعارى در حال مستى و دهن كجى به ارزش هاى اسلامى در آن حالت، از صفحات تاريك زندگى يزيد است.

«سبط بن جوزى» در «تذكرة الخواص» مى نويسد، وى در حال مستى چنين مى سرود:


1 . قَدِمْنَا مِنْ عِنْدِ رَجُل لَيْسَ لَهُ دِينٌ، يَشْرِبُ الْخَمْرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ وَ يُعْزَفُ عِنْدَهُ الْقِيَانُ وَ يَلْعَبُ بِالْكِلاَبِ وَ يَسْمُرُ عِنْدَهُ الْحَرَّابُ وَ هُمُ اللُّصُوصُ (كامل ابن اثير، ج 4، ص 103).

2 . همان مدرك.

3 . المنتظم، ج 4، ص 179 (حوادث سال 63). شبيه همين جملات را سيوطى در تاريخ الخلفاء، ص 233 آورده است.

[ 214 ]

«ياران هم پياله من! برخيزيد و به نغمه هاى خوانندگان گوش فرا دهيد. پياله هاى شراب را پى در پى سر بكشيد و بحث هاى علمى را كنار بگذاريد. نغمه هاى ساز و آواز (به گونه اى مستم مى كند كه) مرا از شنيدن صداى اذان باز مى دارد و من خمره هاى شراب را با حوران بهشتى معاوضه كردم. (و لذّات مستى را بر وعده هاى الهى ترجيح مى دهم!)».(1)

در تاريخ آمده است كه پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) يزيد براى تشكّر از «ابن زياد» وى را به شام دعوت كرد و بساط باده نوشى را پهن كرد و در حالى كه «ابن زياد» در كنار وى نشسته بود، خطاب به باده به دستان و ساقيان سرود:

إِسْقِنِي شَرْبَةً تَروِّي مُشَاشِي *** ثُمَّ مِلْ فَاسْقِ مِثْلَهَا اِبْنَ زِيَادِ

صَاحِبِ السِّرِّ وَالاَْمَانَةِ عِنْدِي *** وَ لِتَسْدِيدِ مَغْنَمِي وَ جِهَادِي

«اى ساقى! به من شرابى بنوشان كه جان مرا سيراب كند; سپس جامى از شراب پر كن و به ابن زياد بنوشان. همو كه راز دار و امانت دار من است. آن كس كه كار جهاد و غنيمت من به دست او استحكام يافت!».

آنگاه به نوازندگان دستور داد كه بنوازند.(2)

يزيد به قدرى دلبسته شراب بود كه حتّى در زمان پدرش در سفر حج هنگامى كه وارد مدينه شد، در آنجا نيز بساط شراب را گستراند!(3)

امام حسين(عليه السلام) در نامه معروف خود به معاويه، به شراب خوارى يزيد اشاره


1 . مَعْشَرَ النِّدْمَانِ قُومُوا *** وَاسْمَعُوا صَوْتَ الاَْغَانِي

وَاشْرَبُوا كَأْسَ مُدَام *** وَاتْرُكُوا ذِكْرَ الْمَعَانِي

شَغَلَتْنِي نَغْمَةُ الْعِيدَانِ *** عَنْ صَوْتِ الاَْذَانِ

وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحُورِ *** خُمُوراً فِي الدِّنَانِ

(تذكرة الخواص، ص 261).

2 . مروج الذهب، ج 3، ص 67.

3 . رجوع كنيد به: مختصر تاريخ دمشق، ج 28، ص 24.

[ 215 ]

مى كند; آن حضرت در شمردن خلاف كارى هاى وى فرمود:

«وَ أَخْذُكَ النَّاسَ بِبَيْعَةِ إِبْنِكَ، غُلاَمٌ مِنَ الْغِلْمَانِ، يَشْرِبُ الشَّرَابَ، وَ يَلْعَبُ بِالْكِعَابِ; (از خلاف كارى هاى ديگرت) بيعت گرفتن از مردم براى پسرك جوانت مى باشد، همان كه شراب مى نوشد و قمار بازى مى كند».(1)

مجموعه فسادهاى اخلاقى و انجام كارهاى سبك و جلف توسّط ـ به اصطلاح ـ خليفه مسلمين! (يزيد بن معاويه) در عبارت كوتاهى از ابن كثير ـ مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت ـ چنين آمده است:

«وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ يَزِيدَ كَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّيْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِيَانَ وَ الْكِلاَبَ وَ النِّطَاحَ بَيْنَ الْكِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ; وَ مَا مِنْ يَوْم إِلاَّ يُصْبِحُ فِيهِ مَخْمُوراً وَ كَانَ يَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَال وَ يَسُوقُ بِهِ وَ يَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلاَنِسَ الذَّهَبِ وَ كَذَلِكَ الْغِلْمَانَ وَ كَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَيْهِ; يزيد به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شكار، به خدمت گرفتن غلامان و كنيزان خنياگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپايان و بوزينه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزينه اى را بر پشت اسب زين شده اى سوار مى كرد و مى گرداند و بر بوزينه و غلامان، كلاه هاى زرّين مى پوشانيد و هنگامى كه بوزينه اش مرد، بر او اندوهگين شد».(2)

او را ميمونى بود كه «ابوقيس» نام داشت و همدم او بود! هنگامى كه آن ميمون بر اثر حادثه اى مرد، يزيد در مرگ او بسيار اندوهگين شد و دستور كفن و دفن وى را


1 . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 92. اين جملات با اندكى تفاوت در الامامة و السياسة، ج 1، ص 204 نيز آمده است.

2 . البداية و النهاية، ج 8، ص 239 .

[ 216 ]

صادر كرد! و به شاميان فرمان داد كه به وى در اين مصيبت بزرگ! تغريب بگويند و خود نيز اشعارى در سوگ «ابوقيس» سرود!(1)

* * *

جنـايـات يـزيد

يزيد در مدّت كوتاه خلافت خويش كه سه سال و چند ماه بيشتر طول نكشيد، جنايات بزرگى مرتكب شد كه هر يك از آن ها به تنهايى براى رسوايى و ننگ وى و خاندانش كافى است. از ميان آن ها به سه جنايت مهم اشاره مى شود:

 

1 ـ فاجعه خونين كربلا

مهمترين جنايتى كه به دستور يزيد در ابتداى حكومت وى انجام شد، ماجراى خونين كربلاى سال 61 هجرى و شهادت امام حسين(عليه السلام) و ياران پاكباخته و با ايمان او و به اسارت بردن زنان و كودكان حريم نبوى(صلى الله عليه وآله) به دست عمّال وى مى باشد.

يزيد در ابتداى حكومت خويش نامه اى به «وليد بن عتبه» ـ والى مدينه ـ نوشت و از وى خواست به هر قيمتى كه شده از امام حسين(عليه السلام)، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير براى او بيعت بگيرد.(2)

مطابق نقل «ابن عثم» هنگامى كه يزيد از خوددارى امام حسين(عليه السلام) و عبداللّه بن زبير آگاه شد، نامه ديگرى به وليد نوشت و در آن تأكيد كرد كه در صورت امتناع


1 . حياة الامام الحسين بن على(عليه السلام)، ج 2، ص 182.

2 . ... أَمَّا بَعْدُ! فَخُذْ حُسَيْناً وَعَبْدَاللهِ بْنَ عُمَرَ وَ عَبْدَاللهِ بْنَ الزُّبَيْرِ بِالْبَيْعَةِ أَخْذاً شَدِيداً، لَيْسَتْ فِيهِ    ر
رُخْصَةٌ، حُتَّى يُبَايِعُوا (تاريخ طبرى، ج 4، ص 250 و كامل ابن اثير، ج 4، ص 14).

[ 217 ]

حسين(عليه السلام)از بيعت، سرش را براى من بفرست، تا جوايز فراوانى نصيب تو شود.(1)

با امتناع امام(عليه السلام) از بيعت و حركت به سمت مكّه و كوفه، در نهايت كار به حادثه كربلا ختم شد.

ماجراى خونين كربلا و جنايات لشكريان يزيد و سرداران سپاه او در اين واقعه در كتاب هاى شيعه و سنّى به طور مشروح آمده است و حتّى ميان غير مسلمانان نيز مورد بحث و بررسى قرار گرفته است و كتاب هاى فراوانى در اين زمينه نوشته شده است. مشروح اين ماجرا در بخش چهارم (بخش رويدادها) خواهد آمد.

* * *

 

2 ـ كشتار وسيع مردم مدينه

اين فاجعه در ذى حجّه سال 63 هجرى واقع شد(2) و به واقعه «حرّه» نيز معروف است.(3)

پس از حادثه خونين كربلا و آگاهى مردم از ماهيّت يزيد و پليدى و خباثت وى، و اعلام قيام و جهاد از سوى «عبداللّه بن حنظله غسيل الملائكه» و برخى ديگر از صاحب نفوذان، انقلاب خونينى در مدينه آغاز شد.

مردم مدينه نخست با عبداللّه بن حنظله تا پاى جان بيعت كردند و آنگاه «عثمان بن محمد بن ابوسفيان»، والى مدينه را بيرون كردند. بنى اميّه در منزل مروان بن حكم اجتماع كردند و همگى در آن جا محبوس شدند.

مردم مدينه يزيد را از خلافت خلع كرده و به بدگويى و سبّ و لعن وى پرداختند.


1 . ... وَلْيَكُنْ مَعَ جَوَابِكَ إِلَىَّ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ، فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ جَعَلْتُ لَكَ أَعِنَّةَ الْخَيْلِ، وَ لَكَ عِنْدِي الْجَائِزَةُ وَ الْحَظُّ الاَْوْفَرُ (فتوح ابن اعثم كوفى، ج 5، ص 26).

2 . كامل ابن اثير، ج 4، ص 120 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 374.

3 . «حرّه» به معناى زمين سنگلاخى و سنگستان است و چون بخشى از مدينه از سنگلاخ و سنگ هاى آتش فشانى پوشيده شده است، آن منطقه «حرّه» ناميده شد و به علّت پيدايش اين فاجعه در آن منطقه و نفوذ سپاه شام به مدينه از طريق «حرّه و اقم» به «واقعه حرّه» نيز معروف شده است. (لسان العرب، واژه «حرّه»).

[ 218 ]

يزيد كه از ماجرا مطّلع شد، لشكر عظيمى فراهم ساخت و فرماندهى آن را به عهده مردى خونريز به نام «مسلم بن عقبه» گذاشت.(1)

اين فرمانده سفّاك، پس از محاصره مدينه، مقاومت آنان را درهم شكست و به قتل و غارت مدينه پرداخت و كشتار وسيعى را در اين شهر به راه انداخت.

ابن اثير مى نويسد: مسلم بن عقبه، مدينه را سه روز بر لشكريانش مباح ساخت كه هرگونه بخواهند در آن عمل كنند. آنان به كشتار وسيع مردم پرداخته و اموال آنان را نيز غارت كردند.(2)

ابن قتيبه مى نويسد: يكى از سربازان شامى به منزل زنى وارد شد كه كودكى شيرخوار داشت، سرباز از او اموالى را طلب كرد، زن اظهار داشت: هر چه مال در خانه داشتم، همه را به غارت بردند.

سرباز سنگدل يزيدى طفل شيرخوار را از دامن مادر جدا كرد و در برابر چشم او چنان سرش را به ديوار كوبيد كه مغزش متلاشى شد.(3)

مسلم بن عقبه وقتى بر مردم مسلّط شد، از آنان به عنوان بردگان يزيد بيعت مى گرفت كه اختيار اموال و خانواده آن ها به دست يزيد مى باشد كه هرگونه بخواهد در آن ها تصرّف كند. هر كس امتناع مىورزيد، كشته مى شد.(4)

در اين فاجعه از بزرگان مهاجر و انصار هزار و هفتصد تن و از ساير مسلمين ده هزار تن به قتل رسيدند.(5)


1 . معاويه به يزيد سفارش كرده بود كه در صورت نقض بيعت توسّط مردم مدينه، آن ها را با مسلم بن عقبه درهم بشكن! (كامل ابن اثير، ج 4، ص 112 و الامامة و السياسة، ج 1، ص 231).

2 . كامل ابن اثير، ج 4، ص 117.

3 . الامامة و السياسة، ج 1، ص 238.

4 . تاريخ طبرى، ج 4، ص 381; كامل ابن اثير، ج 4، ص 118 و مروج الذهب، ج 3، ص 70.

لازم به يادآورى است كه به سبب نفوذ فاجعه عظيم كربلا در افكار عمومى، يزيد دستور داده بود، در اين ماجرا متعرّض امام على بن الحسين(عليه السلام) و خاندانش نشوند و آن ها را از اين نحوه بيعت مستثنا دانست.

5 . الامامة و السياسة، ج 1، ص 239.

[ 219 ]

ابن ابى الحديد مى نويسد: لشكريان شام، مردم مدينه را سر بريدند، آن گونه كه قصّاب، گوسفند را سر مى برد. چنان خون ها ريخته شد، كه قدم ها در ميان آن ها فرو مى رفت; فرزندان مهاجر و انصار و مجاهدان بدر را به قتل رساند و از آن ها كه باقى ماندند، به عنوان بردگان براى يزيد بيعت گرفت.(1)

مورّخان نوشته اند كه از بس مسلم بن عقبه خون بى گناهان را ريخت به «مُسرف» (خونريز بى حدّ و حصر) معروف شد.(2)

دراين فاجعه به زنان مسلمان نيز بى حرمتى شد و جمعى از آنان مورد تجاوز قرار گرفتند.(3)

ياقوت حموى در «معجم البلدان» مى نويسد: در اين فاجعه مسلم بن عقبه، زنان را نيز بر سربازان خويش مباح ساخت.(4)

سيوطى (دانشمند معروف اهل سنّت) نقل مى كند كه حسن بصرى از اين فاجعه ياد كرد و گفت: به خدا سوگند! هيچ كس از آن حادثه نجات نيافت (يا كشته و يا زخمى شد و يا مورد آزار و توهين قرار گرفت); گروه زيادى از صحابه و ديگر مسلمانان در آن ماجرا به قتل رسيدند; مدينه غارت شد و هزار دختر مورد تجاوز قرار گرفت!!

سپس از روى تأسّف و اندوه گفت: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».

آنگاه ادامه داد: اين در حالى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«مَنْ أَخَافَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخَافَهُ اللهُ وَ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ; هر كس اهل مدينه را بترساند; خداوند او را مورد خوف و خشم خود


1 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 259.

2 . مروج الذهب، ج 3، ص 69 و كامل ابن اثير، ج 4، ص 120.

3 . الامامة و السياسة، ج 2، ص 15.

4 . معجم البلدان، ج 2، ص 249 (واژه حرّه و اقم).

[ 220 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation