بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب یکصد و هشتاد پرسش, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     028 -
     029 -
     030 -
     031 -
     032 -
     033 -
     FEHREST - يکصد و هشتاد پرسش و پاسخ - فهرست
 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

94 ـ عالم برزخ چيست و زندگى برزخى چگونه است؟

عالم برزخ چه عالمى است؟ و كجا است؟ و دليل بر اثبات چنين عالمى كه در ميان دنيا و عالم آخرت قرار دارد چيست؟

آيا برزخ براى همه است يا براى گروه معينى؟

و بالاخره وضع حال مؤمنان و صالحان ونيز كافران و بدكاران در آنجا چگونه است؟

اينها سؤالاتى است كه در اين زمينه وجود دارد و در آيات و روايات اشاراتى به آن شده است و لازم است تا آنجا كه وضع اين كتاب اجازه مى دهد به پاسخ آنها بپردازيم.

 

واژه «برزخ» در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شىء، حائل مى شود و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد «برزخ» گفته شده است و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته، «برزخ» گفته مى شود.

دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به «عالم قبر» و يا «عالم ارواح» مى شود از طريق ادله نقليه است آيات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنى دارد.

آيه (و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) ظاهر در وجود چنين عالمى است، هر چند بعضى خواسته اند كلمه برزخ را در اين آيه به معنى مانعى براى بازگشت به اين دنيا معرفى كنند و گفته اند مفهوم آيه اين است كه پشت سر انسان مانعى است كه او

[ 361 ]

را از بازگشت به اين جهان منع مى كند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا تعبير به «الى يوم يبعثون» تا روز رستاخيز) دليل بر اين است كه اين برزخ در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته، نه ميان انسان و دنيا.

از آياتى كه «صريحاً» وجود چنين جهانى را اثبات مى كند آيات مربوط به حيات شهيدان است مانند ولاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون: ««هرگز گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند» (آيه 69 سوره آل عمران).

در اينجا خطاب به پيامبر است، و در آيه 154 سوره بقره خطاب به همه مؤمنان كرده مى گويد: ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لاتشعرون.

نه تنها در مورد مؤمنان عاليمقامى همچون شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز وجود برزخ صريحاً در آيه 46 سوره مؤمن آمده است:

النار يعرضون عليها عدواً و عشياً و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب: «آنها (فرعون و يارانش) هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گيرند و به هنگامى كه روز قيامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد.(1)

بنابراين اصل وجود عالم برزخ جاى بحث نيست، مهم آن است كه بدانيم زندگى برزخى چگونه است كه در اينجا تصويرهاى مختلفى ذكر شده است كه روشنترين آنها آن است كه روح انسان بعد از پايان زندگى اين جهان در اجساد لطيفى قرار مى گيرد كه از بسيارى از عوارض اين ماده كثيف بر كنار است و چون از هر نظر شبيه اين جسم است، به آن «قالب مثالى» يا «بدن مثالى» مى گويند كه نه به كلى مجرد است، و نه مادى محض، بلكه داراى يكنوع «تجرد برزخى» است.


1 ـ تفسير نمونه 14/314

[ 362 ]

بعضى از محققان آن را تشبيه به وضع روح در حالت خواب كرده اند كه در آن حال ممكن است با مشاهده نعمتهائى براستى لذت ببرد و يا بر اثر ديدن مناظر هولناك معذب و متألم شود آنچنان كه گاه واكنش آن در همين بدن نيز ظاهر مى شود، و به هنگام ديدن خوابهاى هولناك، فرياد مى كشد، نعره مى زند، پيچ و تاب مى خورد، بدن او غرق عرق مى شود.

حتى بعضى معتقدند كه در حال خواب به راستى روح با قالب مثالى فعاليت مى كند و حتى بالاتر از آن معتقدند كه ارواح قويه در حال بيدارى نيز مى تواند همان تجرد برزخى را نيز پيدا كند، يعنى از جسم جدا شده و با همين قالب مثالى به ميل خود، ويا از طريق خوابهاى مغناطيسى در جهان سير كند و از مسائلى با خبر گردد(1)

بلكه بعضى تصريح مى كنند كه قالب مثالى در باطن بدن هر انسانى هست، منتها به هنگام مرگ و آغاز زندگى برزخى جدا مى شود و گاه در همين زندگى مادى دنيا نيز امكان جدائى ـ چنانكه گفتيم ـ براى او حاصل مى شود.

حال اگر تمام اين مشخصات را براى قالب مثالى نپذيريم اصل مطلب را نمى توان انكار كرد چرا كه در روايات بسيارى به آن اشاره شده و از نظر دليل عقل نيز هيچگونه مانعى ندارد.

ضمناً از آنچه گفتيم پاسخ اين ايراد روشن شد كه بعضى مى گويند: اعتقاد به جسد مثالى مستلزم اعتقاد به مسأله تناسخ است، چرا كه تناسخ چيزى جز اين نيست كه روح واحد منتقل به جسمهاى متعدد گردد.


1 ـ مرحوم علامه مجلسى ضمن بيان اين مطلب در بحار الانوار تصريح مى كند كه تشبيه حالت برزخ به حالت رؤيا و خواب در بسيارى از اخبار وارد شده، و حتى امكان دارد نفوس قويه عاليه داراى جسدهاى مثالى متعددى باشند، و به اين وسيله رواياتى كه مى گويد: امامان نزد هر كس در حال جان دادن حاضر مى شوند نياز به توجيه و تفسيرى نخواهد داشت (بحارالانوار ج 6 ص 271).

[ 363 ]

جواب اين ايراد را مرحوم «شيخ بهائى» به طرز روشنى بيان كرده است، او مى گويد: تناسخى كه همه مسلمانان اتفاق بر بطلان آن دارند اين است كه روح بعد از ويرانى اين بدن به بدن ديگرى در همين عالم بازگردد، اما تعلق روح به بدن مثالى در «جهان برزخ» تا قيام قيامت كه باز به بدنهاى نخستين به فرمان خدا برمى گردد هيچگونه ارتباطى به تناسخ ندارد، و اگر مى بينيد ما تناسخ را شديداً انكار كرده و معتقدان آن را تكفير مى كنيم به خاطر آن است كه آنها قائل به ازلى بودن ارواح و انتقال دائمى آنها از بدنى به بدن ديگرند و معاد جسمانى را در جهان ديگر به كلى منكرند(1).

و اگر همانطور كه بعضى گفته اند قالب مثالى در باطن همين بدن مادى باشد پاسخ مسأله تناسخ روشنتر مى شود، زيرا روح از قالب خود به قالب ديگرى منتقل نشده بلكه بعضى از قالبهاى خود را رها ساخته و با ديگرى ادامه حيات برزخى داده است.(2)

 


1 ـ بحار الانوار ج 6 ص 277.

2 ـ تفسير نمونه 14/322

[ 364 ]

 

 

 

 

 

95 ـ آيا دنيا و آخرت باهم تضاد دارند؟

در آيات بسيارى، مدح و تمجيد از دنيا يا امكانات مادى آن شده است:

در بعضى از آيات، مال به عنوان خير، معرفى شده (سوره بقره آيه 180).

و در بسيارى از آيات، مواهب مادى تحت عنوان فضل خدا آمده است وابتغوا من فضل الله (سوره جمعه آيه 10).

در جاى ديگر مى فرمايد «همه نعمتهاى روى زمين را براى شما آفريده است» خلق لكم ما فى الارض جميعاً (بقره ـ 29).

و در بسيارى از آيات آنها را تحت عنوان سخرلكم (آنها را مسخّر شما گردانيد) ذكر كرده كه اگر بخواهيم همه آياتى را كه در رابطه با محترم شمردن امكانات مادى اين جهان است جمع آورى كنيم، مجموعه قابل ملاحظه اى خواهد شد.

ولى با اينهمه اهميتى كه به مواهب و نعمتهاى مادى داده شده، تعبيراتى كه قويّاً آنرا تحقير مى كند در آيات قرآن به چشم مى خورد.

در يكجا آن را عرض و متاع فانى مى شمرد تبتغون عرض الحيوة الدنيا (نساء ـ 94).

و در جاى ديگر آنرا مايه غرور و غفلت مى شمرد و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور(سوره حديد آيه 20).

و در مورد ديگر آن را وسيله سرگرمى و بازيچه شمرده و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب (عنكبوت 64).

و در جائى ديگر مايه غفلت از ياد خدا رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر الله (نور ـ 37).

[ 365 ]

اين تعبيرات دوگانه عيناً در روايات اسلامى نيز ديده مى شود:

از يكسو دنيا، مزرعه آخرت، تجارتخانه مردان خدا، مسجد دوستان حق، محل هبوط وحى پروردگار، سراى موعظه و پند، شمرده شده (مسجد احباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله)(1).

و از سوى ديگر مايه غفلت و بى خبرى از ياد خدا و متاع غرور و مانند آن.

آيا اين دو گروه از آيات و روايات باهم تضاد دارند؟

 

پاسخ اين سؤال را در خود قرآن مى توان يافت.

چرا كه آنجا كه از دنيا و مواهبش نكوهش مى كند، كسانى را مى گويد كه اين زندگى تنها هدفشان را تشكيل مى دهد، در سوره نجم آيه 29 مى خوانيم ولم يرد الاالحيوة الدنيا «كسانى كه جز زندگى دنيا را نخواهند».

به تعبير ديگر سخن از كسانى است كه آخرت را به دنيا مى فروشند و براى رسيدن به ماديات از هيچ خلافكارى و جنايتى ابا ندارند.

در سوره توبه آيه 38 مى خوانيم ارضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة: «آيا راضى شديد كه زندگى دنيا را به جاى آخرت بپذيريد»؟!

آيات مورد بحث، خود شاهد اين مدعا است، آنجا كه مى گويد: من كان يريد العاجلة... يعنى تنها هدفشان همين زندگى زودگذر مادى است.

اصولاً تعبير به «مزرعه» و يا «متجر» (تجارتخانه) و مانند آن خود شاهد زنده اى براى اين موضوع است.

كوتاه سخن اينكه مواهب جهان مادى كه همه از نعمتهاى خدا است و حتماً وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسيله اى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى انسان مورد بهره بردارى قرار گيرد از هر نظر قابل تحسين است.


1 ـ نهج البلاغه كلمات قصار جمله 131.

[ 366 ]

واما اگر به عنوان يك هدف و نه وسيله مورد توجه قرار گيرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بريده شود كه در اين هنگام طبعاً مايه غرور و غفلت و طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى خواهد بود، در خور هرگونه نكوهش و مذمت است.

و چه زيبا فرموده است على(عليه السلام) در آن گفتار كوتاه و پرمغزش: من ابصر بها بصّرته و من ابصر اليها اعمته: «آنكس كه با چشم بصيرت به آن بنگرد (و آنرا وسيله بينائى قرار دهد) دنيا به او آگاهى مى بخشد، و آنكس كه به خود آن نگاه كند دنيا او را نابينا خواهد كرد»(1).

در حقيقت تفاوت ميان دنياى مذموم و ممدوح، همان چيزى است كه از «اليها» و «بها» استفاده مى شود كه اولى هدف را مى رساند و دومى وسيله را(2)

اسلام به عنوان يك وسيله مؤثر و كارساز روى ثروت تكيه مى كند در آيه 180 سوره بقره از «مال» تعبير به «خير» شده است.

و در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: نعم العون الدنيا على طلب الاخرة: «دنيا كمك خوبى است براى رسيدن به آخرت»(3).

آيات سوره قصص كه شديدترين مذمت را از قارون ثروتمند مغرور مى كند شاهد گويائى بر اين موضوع است، منتها اسلام ثروتى را مى پسندد كه به وسيله آن «ابتغاء دار آخرت» و طلب سراى ديگر شود، چنانكه دانشمندان بنى اسرائيل به قارون گفتند: وابتغ فيما آتاك الله الدار الاخرة.

اسلام ثروتى را مى پسندد كه در آن «احسن كما احسن الله اليك» و نيكى به همگان باشد.

اسلام ثروتى را مدح مى كند كه در آن لاتنس نصيبك من الدنيا تحقق يابد

بالاخره اسلام ثروتى را خواهان است كه مايه فساد در زمين و فراموش كردن ارزشهاى انسانى و گرفتار شدن در مسابقه جنون آميز «تكاثر» نگردد، و انسان را به «خود برتر بينى» و «تحقير ديگران» و حتى رويا روئى با پيامبر خدا نكشاند.


1 ـ نهج البلاغه خطبه 82.

2 ـ تفسير نمونه 12/67

3 ـ «وسائل الشيعه» ج 12 ص 17 (حديث 5 از باب 16 از ابواب مقدمات تجارت).

[ 367 ]

وسيله اى باشد براى استفاده همگان، براى پركردن خلأهاى موجود اقتصادى، براى مرهم نهادن بر زخمهاى جانكاه محرومان، و براى رسيدن به نيازها و مشكلات مستضعفان.

علاقه به چنين ثروتى با چنين هدفهاى مقدسى علاقه به دنيا نيست، علاقه به آخرت است، چنانكه در حديثى مى خوانيم يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) خدمتش آمد و شكايت كرد كه ما دنبال دنيا هستيم و به آن علاقمنديم (از اين مى ترسيم كه دنيا پرست باشيم).

امام (كه پاكى و تقواى آن مرد را مى دانست) فرمود: با اين ثروت دنيا چه مى خواهى انجام دهى؟ در پاسخ عرض كرد: هزينه خود و خانواده ام را تهيه كنم، و به خويشاوندانم كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم، و حج و عمره بجا آورم امام فرمود: ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الاخرة: «اين، دنيا طلبى نيست اين طلب آخرت است»(1)

و از اينجا فاسد بودن عقيده دو گروه: گروهى از مسلمان نماهاى بيخبر از تعليمات اسلام كه اسلام را حامى مستكبران معرفى مى كنند و گروهى از دشمنان مغرض كه مى خواهند چهره اسلام را دگرگون نشان داده و آن را ضد ثروت و طرفدار فقر نشان دهند، روشن مى شود.

اصولا يك ملت فقير، نمى تواند آزاد و سربلند زندگى كند.

فقر وسيله وابستگى است.

فقر مايه روسياهى در دنيا و آخرت است.

و فقر انسان را به گناه و آلودگى دعوت مى كند.

همانگونه كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: غنى يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم: «بى نيازى كه تو را از تجاوز به حق ديگران باز دارد از فقرى كه تو را وادار به گناه كند بهتر است»(2).


1 ـ «وسائل الشيعه» ج 12 ص 19 (حديث 3 از باب 7 از ابواب مقدمات التجارة).

2 ـ «وسائل الشيعه» ج 12 صفحه 17 (حديث 7 از باب 6 از ابواب مقدمات التجارة).

[ 368 ]

جوامع اسلامى بايد بكوشند هر چه بيشتر، غنى و بى نياز گردند، به مرحله خود كفائى برسند و روى پاى خود بايستند و شرف و عزت و استقلال خود را بر اثر فقر، فداى وابستگى به ديگران نكنند و بدانند خط اصيل اسلام اين است.(1)

 


1 ـ تفسير نمونه 16/174

[ 369 ]

 

 

 

 

 

96 ـ آيا مخترعان و مكتشفان پاداش الهى دارند؟

با مطالعه تاريخ علوم و اختراعات و اكتشافات مى بينيم كه جمعى از دانشمندان بشر، ساليان دراز زحمات طاقت فرسائى كشيده اند، و انواع محروميتها را تحمل كرده تا بتوانند اختراع و اكتشافى كنند كه بارى از دوش همنوعانشان بردارند.

فى المثل «اديسون» مخترع برق چه زحمات جانكاهى براى اين اختراع پربارش متحمل شد و شايد جان خود را در اين راه نيز از دست داد، اما دنيائى را روشن ساخت، كارخانه ها را به حركت درآورد، و از بركت اختراعش، چاههاى عميق، درختان سرسبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنيا دگرگون شد.

چگونه مى توان باور كرد او يا اشخاص ديگرى همچون «پاستور» كه با كشف ميكرب، ميليونها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشيد و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حكم اينكه فرضاً ايمان نداشتند، ولى افرادى كه در عمرشان هيچ كار چشمگيرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جايشان در دل بهشت باشد؟

 

از نظر جهان بينى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهائى كافى نيست، بلكه عمل به ضميمه، محرك و انگيزه آن ارزش دارد، بسيار ديده شده كسانى بيمارستان يا مدرسه يا بناى خير ديگرى مى سازند و تظاهر به اين هم دارند كه هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعه اى كه به آن مديونند، در حالى كه زير اين پوشش مطلب ديگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام يا مال و ثروت يا جلب توجه عوام، و تحكيم منافع مادى خود، و يا حتى دست زدن به خيانتهائى دور از چشم ديگران است!.

[ 370 ]

ولى به عكس ممكن است كسى كار كوچكى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگيزه اى صددرصد انسانى و روحانى.

اكنون بايد پرونده اين مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگيزه و محرك، مورد بررسى قرار داد، و مسلماً از چند صورت خارج نيست:

الف: گاهى هدف اصلى از اختراع صرفاً يك عمل تخريبى است (همانند كشف انرژى اتمى كه نخستين بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت) سپس در كنار آن منافعى براى نوع انسان نيز به وجود آمده كه هدف واقعى مخترع يا مكتشف نبوده و يا در درجه دوم قرار داشته است، تكليف اين دسته از مخترعان كاملاً روشن است.

ب: گاهى مخترع يا مكتشف، هدفش بهره گيرى مادى و يا اسم و آوازه و شهرت است و در حقيقت، حكم تاجرى دارد كه براى درآمد بيشتر تأسيسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ايجاد كار و براى مملكتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنكه هيچ هدفى جز تحصيل درآمد داشته باشد، و اگر كار ديگرى در آمد بيشترى داشت به سراغ آن مى رفت.

البته چنين تجارت يا توليدى اگر طبق موازين مشروع انجام گيرد، كار خلاف و حرامى نيست، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود.

و از اينگونه مخترعان و مكتشفان در طول تاريخ كم نبودند و نشانه اين طرز تفكر همان است كه اگر ببينند آن درآمد يا بيشتر از آن از طرقى كه مضرّ به حال جامعه است تامين مى شود (مثلاً در صنعت داروسازى بيست درصد سود مى برند و در هروئين سازى 50 درصد) اين دسته خاص، دومى را ترجيح مى دهند.

تكليف اين گروه نيز روشن است آنها هيچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خويش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده كه مى خواسته اند و به آن رسيده اند.

ج: گروه سومى هستند كه مسلماً انگيزه هاى انسانى دارند و يا اگر معتقد به خدا باشند انگيزه هاى الهى، و گاهى ساليان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با

[ 371 ]

نهايت فلاكت و محروميت به سر مى برند به اميد اينكه خدمتى به نوع خود كنند، و ارمغانى به جهان انسانيت تقديم دارند، زنجيرى از پاى دردمندى بگشايند و گرد و غبارى از چهره رنج ديده اى بيفشانند.

اينگونه افراد اگر ايمان داشته باشند و محرك الهى، كه بحثى در آنها نيست، و اگر نداشته باشند اما محركشان انسانى و مردمى باشد بدون شك پاداش مناسبى از خداوند دريافت خواهند داشت، اين پاداش ممكن است در دنيا باشد، و ممكن است در جهان ديگر باشد، مسلماً خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى كند، اما چگونه و چطور؟ جزئياتش بر ما روشن نيست، همين اندازه مى توان گفت «خداوند اجر چنين نيكوكارانى را ضايع نمى كند» (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذيرش ايمان مصداق جاهل قاصر باشند مسأله بسيار روشنتر است).

دليل بر اين مسأله علاوه بر حكم عقل، اشاراتى است كه در آيات و يا روايات آمده است.

ما هيچ دليلى نداريم كه جمله ان الله لايضيع اجر المحسنين(1) شامل اين گونه اشخاص نشود، زيرا محسنين در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا مى بينيم برادران يوسف هنگامى كه نزد او آمدند بى آنكه او را بشناسند و در حالى كه او را عزيز مصر مى پنداشتند به او گفتند انا نراك من المحسنين «ما ترا از نيكوكاران مى دانيم».

از اين گذشته آيه فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره.

«هركس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك كند آن را مى بيند و هركس به مقدار ذره اى كار بد كند آن را خواهد ديد» به وضوح شامل اينگونه اشخاص مى شود.

در حديثى از على بن يقطين از امام كاظم(عليه السلام) مى خوانيم: «در بنى اسرائيل مرد با ايمانى بود كه همسايه كافرى داشت، مرد بى ايمان نسبت به همسايه با ايمان خود


1 ـ سوره يوسف آيه 90 و بعضى سوره هاى ديگر.

[ 372 ]

نيك رفتارى مى كرد، وقتى كه از دنيا رفت خدا براى او خانه اى بنا كرد كه مانع از گرماى آتش شود... و به گفته شد اين به سبب نيك رفتاريت نسبت به همسايه مؤمنت مى باشد»(1)

و نيز از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره عبدالله بن جدعان كه از مشركان معروف جاهليت و از سران قريش بود چنين نقل شده: «كم عذابترين اهل جهنم اين جدعان است، سؤال كردند يا رسول الله چرا؟ فرمود: انه كان يطعم الطعام: «او گرسنگان را سير مى كرد»(2)

در روايت ديگرى مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى) فرمود: دفع عن ابيك العذاب الشديد بسخاء نفسه: «خداوند عذاب شديد را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت»(3).

و در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: كه گروهى از يمن براى «بحث و جدال» خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند و در ميان آنها مردى بود كه از همه بيشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى نمود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنچنان عصبانى شد كه آثارش در چهره مباركش كاملاً آشكار گرديد، در اين هنگام جبرئيل آمد و پيام الهى را اين چنين به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ابلاغ كرد: خداوند مى فرمايد اين مردى است سخاوتمند پيامبر(صلى الله عليه وآله) با شنيدن اين سخن خشمش فرو نشست، رو به سوى او كرد و فرمود: پروردگار به من چنين پيامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آنچنان بر تو سخت مى گرفتم كه عبرت ديگران گردى.

آن مرد پرسيد آيا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلى، عرض كرد، من شهادت مى دهم كه معبودى جز «الله» نيست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدائى كه تو را مبعوث كرده سوگند كه تاكنون هيچكس را از نزد خود محروم برنگردانده ام»(4).


1 ـ بحار ج 3 چاپ كمپانى صفحه 377.

2 ـ همان مدرك صفحه 382.

3 ـ سفينة البحار جلد 2 صفحه 607.

4 ـ مدرك قبل.

[ 373 ]

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه هم از بعضى آيات و هم از بسيارى از روايات استفاده مى شود كه ايمان و يا حتى ولايت شرط قبولى اعمال و يا ورود در بهشت است، بنابراين اگر بهترين اعمال هم از افراد فاقد ايمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود.

ولى مى توان از اين سؤال چنين پاسخ گفت كه مسأله «قبولى اعمال» مطلبى است، و پاداش مناسب داشتن مطلب ديگر، به همين جهت مشهور در ميان دانشمندان اسلام اين است كه مثلاً نماز بدون حضور قلب و يا با ارتكاب بعضى از گناهان مانند غيبت، مقبول درگاه خدا نيست، با اينكه مى دانيم چنين نمازى شرعاً صحيح است، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظيفه محسوب مى شود و مسلم است كه اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود.

بنابراين قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث، ما نيز همين را مى گوئيم، مى گوئيم: اگر خدمات انسانى و مردمى با ايمان همراه باشد، عاليترين محتوا را خواهد داشت، ولى در غير اين صورت به كلى بى محتوا وبى پاداش نخواهد بود، در زمينه ورود در بهشت نيز همين پاسخ را مى گوئيم كه پاداش عمل لازم نيست منحصراً ورود در جنت باشد.(1)

 


1 ـ تفسير نمونه 10/313

[ 374 ]

 

 

 

 

 

97 ـ نامه اعمال چيست و فلسفه آن كدام است؟

در سوره اسراء آيه 13 مى خوانيم «وكلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتاباً يلقاه منشوراً اقرأ كتابك» (اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داده ايم ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند (اين همان نامه اعمال اوست به او مى گوئيم: كتابت را بخوان...)

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه اين نامه چيست و هدف از آن چه مى باشد؟

از مجموع آيات و روايات استفاده مى شود كه همه اعمال آدمى با تمام جزئيات در نامه اى ثبت مى شود، و روز رستاخيز اگر نيكوكار باشد نامه اعمالش بدست راست او، و اگر بدكار باشد به دست چپ او مى دهند

اين نامه بدون شك از جنس كتاب و دفتر و نامه هاى معمولى، نيست، و لذا بعضى از مفسران گفته اند اين نامه عمل چيزى جز «روح انسان» نمى باشد كه آثار همه اعمال در آن ثبت است(1) زيرا ما هر عملى انجام مى دهيم خواه ناخواه اثرى در روح و جان ما مى گذارد.

يا اينكه اين نامه عمل، اعضاى پيكر ما حتى پوست تن ما، و از آن بالاتر زمين و هوا و فضائى است كه در آن اعمال خود را انجام مى دهيم، چرا كه اعمال ما گذشته از اينكه در جسم و همه ذرات پيكر ما نقش مى بندند، در هوا و زمين منعكس مى شوند.


1 ـ تفسير صافى.

[ 375 ]

گرچه اين آثار براى ما در اين دنيا محسوس و درك كردنى نيست، امّا بدون شك وجود دارد، و روزى كه در آن روز ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم.

تعبير به «خواندن» هرگز نبايد ما را از آنچه در تفسير بالا ذكر شد، منحرف سازد، زيرا خواندن نيز مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه مشاهده را در معنى وسيعش جاى مى دهد، مثلاً در تعبيرات روزمرّه گاه مى گوئيم در چشمهاى او خواندم كه چه تصميمى دارد و يا فلان عمل را كه از فلانى سرزد، بقيه اش را خواندم، همچنين تعبير به خواندن، در مورد عكسهائى كه از بيماران مى گيرند نيز امروز رائج است.

روى همين جهت است كه در آيات قرآن مى خوانيم خطوط اين نامه عمل به هيچوجه قابل انكار نيست، زيرا كه آثار واقعى و تكوينى خود عمل است، درست مانند صداى ضبط شده انسان يا عكسى كه از او گرفته اند و يا اثر انگشت او.(1)

 

(و امّا فلسفه نامه اعمال)

بدون شك بيان گسترده و شرح نامه اعمال در آيات قرآنى و روايات مخصوصاً با توجه به اينكه تمام جزئيات اعمال و سخنان و نيات در آن ثبت مى شود در درجه اول به منظور آثار تربيتى آن است و كراراً گفته ايم قرآن شرح تمام معارف واقعى را وسيله اى براى تهذيب نفوس، و تكامل ارواح، و تقويت مبانى اخلاق و تقوى، قرار داده، و به انسانها هشدار مى دهد كه مراقب گفتار و رفتار خويش باشند كه همه چيز ثبت مى شود و يكجا در قيامت بى كم و كاست ارائه داده خواهد شد.

درست است كه احاطه علمى پروردگار ما فوق همه اينها است و كسى كه ايمان كامل به احاطه علمى خداوند و حضور وجودى او در همه جا و هر زمان دارد، نيازى به نامه اعمال ندارد، ولى در غالب مردم، توجه به اين حقيقت مى تواند منشأ آثار فراوانى باشد.

كسى كه مى داند دائماً نوار ضبط صوتى همراه او است و يك دستگاه كاملا مجهز فيلمبردارى در خلوت و اجتماع از باطن و ظاهر، و درون و بيرون او، فيلمبردارى مى كند، و سرانجام تمام اين فيلمها، و آن نوارها، به صورت پرونده زنده و گويا و غير


1 ـ تفسير نمونه 12/55

[ 376 ]

قابل انكارى در يك دادگاه عدل بزرگ مطرح مى شود، به طور يقين چنين انسانى كاملاً مراقب اعمال و رفتار و گفتار خويش خواهد بود، و تقواى نيرومندى بر درون و برون وجود او حاكم مى شود.

ايمان به مسأله نامه عمل كه هر صغير و كبيرى در آن مستطر است وفرشتگانى كه شب و روز با انسانند و مأمور ثبت و ضبط اين اعمالند، و ايمان به اين حقيقت كه در صحنه محشر نامه اعمال در برابر ديده همگان گشوده مى شود و تمام گناهان مستور در آن نمايان مى گردد و مايه رسوائى در ميان دوست و دشمن است عامل باز دارنده عجيبى از گناهان است.

به عكس نامه اعمال نيكوكاران سبب آبرو و اعتبار و افتخار آنها مى گردد، حتى از آنچه در مثال نوار و فيلم گفته شد برتر و بالاتر و مؤثرتر است و اين انگيزه مهمى بر اعمال نيك خواهد بود، منتها گاه ايمانها ضعيف است، و گاه حجاب غفلت مايه دورى انسان از اين حقايق مهم مى گردد، و گرنه ايمان به اين اصل قرآنى براى تربيت هر انسانى كافى است(1)

 


1 ـ تفسير پيام قرآن 6/107

[ 377 ]

 

 

 

 

 

98 ـ ترازوى سنجش اعمال در قيامت چگونه است؟

 

آنها كه ترازوهاى آن جهان را همچون ترازوهاى اين دنيا پنداشته اند مجبور شده اند كه براى اعمال انسانها در آنجا نوعى سنگينى و وزن قائل شوند، تا قابل توزين با آن ترازوها باشد.

ولى قرائن نشان مى دهد كه منظور از «ميزان» وسيله سنجش به معنى عام آن است، زيرا مى دانيم هر چيزى وسيله سنجش مناسب خود دارد، وسيله سنجش حرارت را «ميزان الحراره» يا دما سنجش مى گويند، و وسيله هوا را «ميزان الهواء» يا «هواسنج».

بنابراين منظور از ميزانهاى سنجش اعمال كسانى هستند كه اعمال نيكان و بدان را با اعمال آنها مى سنجند، چنانكه مرحوم علامه مجلسى از شيخ مفيد نقل مى كند كه در روايت آمده: إنّ اَميرَ الْمؤمِنينَ وَ الأئمّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ (عليه السلام) هُم الْمَوازينُ «اميرمؤمنان و امامان از فرزندان او (عليه السلام)ميزانهاى عدل قيامتند»(1).

در «اصول كافى و معانى الاخبار» نيز از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه شخصى از معنى آيه و نضع الموازين القسط ليوم القيامة «ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم» سؤال كرد، فرمود: هُمُ الانْبِياءُ وَ الاوْصِياءُ (عليه السلام) ميزانهاى سنجش همان «پيامبران و جانشينان آنها هستند»!(2).


1 ـ بحار الانوار جلد 7 صفحه 252.

2 ـ تفسير برهان جلد 3 صفحه 61 ـ و اصول كافى جلد 1 صفحه 419 نظير اين حديث در تفاسير ديگر آمده است.

[ 378 ]

در يكى از زيارات مطلقه اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: اَلسَّلامُ عَلَى مِيزَانِ الأعْمالِ: «سلام بر ميزان سنجش اعمال»!(1).

در واقع اين شخصيتهاى بزرگ و نمونه، مقياسهاى سنجش اعمالند، و اعمال هر كس به آن اندازه اى كه به آنها شباهت دارد «وزين» است، و آنچه به آنها شباهت ندارد بىوزن يا كم وزن است، حتى در اين جهان نيز اولياء الله نيز مقياس سنجشند ولى در جهان ديگر اين مسأله به مرحله ظهور و بروز مى رسد.(2)

 


1 ـ مرحوم محدث قمى در «مفاتيح الجنان» اين زيارت را به عنوان زيارت اول از زيارت مطلقه آورده است.

2 ـ تفسير پيام قرآن 6/159

[ 379 ]

 

 

 

 

 

99 ـ حقيقت پل صراط چيست؟

 

گرچه آگاهى تفصيلى نسبت به حقايق مربوط به قيامت و جهان پس از مرگ كه عالمى است برتر و بالاتر از اين جهان، براى اهل دنيا غير ممكن است، ولى اين امر مانع از آگاهى اجمالى نسبت به آن نخواهد بود!.

آنچه از آيات و روايات اسلامى استفاده مى شود، اين است كه صراط پلى است بر دوزخ در مسير بهشت كه نيكان و بدان بر آن وارد مى شوند، نيكان به سرعت از آن مى گذرند و به نعمتهاى بى پايان حق مى رسند، و بدان سقوط كرده، سرازير دوزخ مى شوند!، حتى از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه سرعت عبور مردم از آن بستگى به ميزان ايمان و اخلاص و اعمال صالح آنها دارد.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «بعضى مانند برق از آن مى گذرند، و بعضى همچون اسب تيزرو، بعضى با دست و زانوها، بعضى همچون پيادگان، و بعضى به آن آويزان مى شوند (و مى گذرند) گاه آتش دوزخ از آنها چيزى را مى گيرد و چيزى را رها مى كند»(1).

چرا بايد از روى جهنم به سوى بهشت رفت؟ در اينجا نكات لطيفى است.

از يكسو بهشتيان با مشاهده دوزخ قدر عافيت بهشت را بهتر مى دانند، و از سوى ديگر وضع صراط در آنجا تجسمى است از وضع ما در اينجا، بايد ار روى جهنم سوزان شهوات گذر كرد و به بهشت تقوا رسيد، و از سوى سوم تهديدى است جدّى براى همه مجرمان و آلودگان كه سرانجام گذرگاهشان از اين راه باريك خطرناك است.


1 ـ امالى صدوق مجلس 33.

[ 380 ]