|
|
|
|
|
|
فهرست مطالب عَنْ على عليه قال : پيشگفتار بخش اوّل : تشيّع چيست ؟ فصل اوّل : پيروى از اهل بيت (ع ) پيروى از كتاب و سنّت معناى تشيّع چه كسانى اهل بيت پيامبر (ص ) مى باشند ؟ اشكال جواب : عصمت اهل بيت (ع ) ديدگاه آية اللّه مرعشى نجفى (ره ) در باره آيه تطهير آيه مودّت و وجوب پيروى از اهل بيت (ع ) 1 - ديدگاههاى دانشمندان اهل سنّت پيرامون آيه مودّت 2 - معناى مودّت اهل بيت (ع ) و دليل لزوم آن اشكال جواب 3 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع )، مزد رسالت پيامبر(ص ) و رمز بقاى اسلام 4 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع ) از نظر روايات ومنابعاهل سنّت 5 - حديث ثقلين و علماى اهل سنّت اهل سنّت و پيروى از دوازده امام (ع ) فصل دوّم : اهل سنّت و خلفاى دوازده گانه اسامى امامان در كتب حديثى اهل سنّت فصل سوّم : افسانه عبداللّه بن سباء پيدايش تشيّع در زمان رسول اكرم (ص ) مستشرقين و وارونه جلوه دادن تشيّع بخش دوّم : شيعه كيست ؟ فصل اوّل : شناخت شيعه معناى شيعه دين را بايد از پيامبر(ص ) فرا گرفت راه به دست آوردن سنّت پيامبر (ص ) فصل دوّم : امامت پس از على (ع ) شيعه و پيروى از رسول خدا(ص ) پرسش : پاسخ : پرسش : پاسخ : فصل سوّم : شيعه و اصول دين 1 - توحيد اشكال جواب : 2 - عدل 3 - نبوّت 4 - امامت امامان (ع ) معصوم هستند اسامى ائمّه عليهم السّلام تذكر لازم 5 - معاد مبانى عقيدتى شيعه الف - شيعه و قرآن ب - شيعه و بداء شيعه و تقيّه علماى اهل سنّت و مساءله تقيّه شيعه و سنّت اهل سنّت كيست ؟ اهل سنّت و مساءله پيروى از سنّت پيامبر (ص ) شيعه و صحابه شيعه و رجعت ج - شيعه و عقد موقت (متعه ) فصل چهارم : شيعه و فروع دين شيعه و مدارك احكام آيا پيامبر(ص ) طبق اجتهاد خود نيز احكامى صادر نموده است ؟ اجماع و حجّيت آن پرسش : پاسخ : عقل و حجّيت آن شيعه و عدم حجّيت قياس 1 - قياس 2 - استحسان 3 - مصالح مرسله 4 - فتح و سد ذرايع پرسش : پاسخ : شيعه و اجتهاد ديدگاه هاى بعضى از علماى اهل سنّت در باره اجتهاد فهرست منابع و مآخذ عَنْ على عليه قال : (قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : النجوم امانلاهل السّماء فاذا ذهبت النجوم ، ذهب اهل السماء؛واهل بيتى امان لاهل الارض ، فاذا ذهب اهل بيتى ، ذهباهل الارض )). (ذخائر العقبى ، ص 17) على عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آلهنقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ستارگان ، امان هستند براىاهل آسمان و وقتى ستاره اى نباشد، اهل آسمان هم از بين مى روند.واهل بيت من امان هستند براى اهل زمين و ساكنان آن ، پس زمانى كه ازاهل بيت من ، كسى در روى زمين نباشد، ساكنان زمين نيز نابود خواهند شد)). پيشگفتار (... فَبَشِّرْ عِبَادِ# الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اءَحْسَنَهُ ...).(1) ((پس بندگان مرا بشارت ده همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنهاپيروى مى كنند)) . هر مكتبى كه در ميان جوامع انسانى به وجود آمده و رشد كرده است هميشه به يكمنوال باقى نمانده بلكه داراى شاخه ها، دسته ها و شعبه هاى مختلف شده است و از اين جهتفرقى بين مكاتب هنرى ، اقتصادى ، سياسى ، دينى و مذهبى وجود ندارد؛ چنانچه صحيحبودن يا باطل بودن مكتب نيز دخالتى در اين قضيه نداشته و نخواهد داشت . دين مقدس اسلام هم كه خود مكتبى الهى و دينى است از اين قاعده مستثنى نبوده بلكهداراى فرقه هاودسته هاى مختلف مى باشد و درطول هزارو چهار صد سال واندى كه از عمرش مى گذرد، تحولات زيادى را به خود ديدهاست . اين پيدايش فرقه ها تنها در بعد فقهى نبوده بلكه در ابعاد مختلف اعتقادى ، سياسى ،فرهنگى ، اجتماعى ، و غير آن كاملاً مشهود است ؛ مثلاً مسلمانان از نظر مشرب كلامى به دومكتب ((اشاعره و عدليه )) تقسيم و سپس عدليه به ((معتزله و شيعه )) تقسيم مى شوند. واز بُعد فقهى ، داراى مكاتب و منشهاى مختلفى هستند. و به تعبير ديگر: اسلام در درجهاول به دو دسته بزرگ كه مكتب ((تشيّع و تسنّن )) باشد منقسم شده و بعد هر كدام از ايندو مكتب داراى تقسيمات و فرقه هايى هستند. در عصر حاضر،اهل تسنّن به چهار فرقه حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى و شيعيان نيز به اماميه ،زيديه و اسماعيليه تقسيم شده اند. اين در حالى است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و يك انديشه رابراى مردم آورد و مسلمانان نيز مأ مور شدند تا مطابق مشىرسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مشى كنند. و راهى غير از راه او نروند؛ چنانچه خداىمتعال هم ما را به همين مطلب امر مى كند. (... مَآ ءَاتَلكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَلكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ ...).(2) (( هرچه رسول براى شما از جانب خداوند آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از هر چه او شمارا از آن نهى كرده دورى و اجتناب كنيد)) . و باز مى فرمايد: (وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلَمِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ مِنَالْخَسِرِينَ).(3) ((هر كس غير از اسلام دين ديگرى را براى خويش انتخاب كند، هرگز از او پذيرفتهنشده و در آخرت ، نيز از زيانكاران محسوب خواهد گرديد)). پس نتيجه مى گيريم كه همه مذاهب و فرقه ها نمى توانند حق و درست باشند؛ زيراپيامبر صلّى اللّه عليه و آله آورنده تمام آنها نيست ، او فقط يك روش و يك طريقه را ازجانب خداوند آورده است و ما هم مكلّف هستيم طبق همان طريق و روش ، مشى كنيم و خلاف آن راانجام ندهيم . به همين جهت است كه پيروان مذاهب مختلف در طول اعصار و قرون ، كوشش نموده اند تاثابت كنند كه مذهب آنان همان مذهبى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مبلّغ و مبيّن آنبوده و ديگر مذاهب ، اساس و پايه اى ندارند، بلكه بايد خط بطلان بر آنها كشيده شود. يكى از علتهاى اساسى و عمده پيدا شدن اختلاف در ميان مسلمانان جهان مى تواند درستهمين مسأ له باشد. و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان نيز از همين نقطه ضعف به نفعخود استفاده كرده و در مواقع مناسب ضربه هاى اساسى و كارى ، بر پيكر اسلام واردنموده اند . در اين ميان مسلمانان ناآگاه يا متعصبان كور باطن نيز با ردّ نمودن مذاهب ديگر واشكال وارد كردن بر آنها و حتى تكفير پيروان ديگر مذاهب ، آتش بيار معركه شده و خودآگاه يا ناخود آگاه ، استكبار جهانى را در رابطه با اهداف شومى كه دارند، يارى و كمكنموده اند . البته اگر به زمانهاى قبل و قرون گذشته بر گرديم ، مى بينيم كه آتش نفاق وخونريزى حتى بين آن دسته از مذاهب كه تقريباًاصول عقايد و مكتب كلامى واحد دارند هم وجود داشته و چه فتنه ها و برادركشيها كه دراثر اين نفاق و اختلاف به وجود آمده است . شما اگر به كتب تاريخى مراجعه كنيد، مى بينيد كه از جنگها و فرقه گرايى ها وتعصبات ، چه ها نوشته شده است . مثلاً از شيخ ابوحاتم حنبلى نقل شده است كه گفته : ((من لم يكن حنبلياً فليس بمسلم))؛(4) ((كسى كه حنبلى نباشد مسلمان نيست )). و شيخ ابوبكر مقرى ، واعظ جامع بغداد درست درمقابل شيخ ابوحاتم قرار گرفته و حكم به كفر تمام حنبلى ها كرد.(5) در كتاب الغيث المسجم فى شرح لامية العجم آمده است كه حنفيه به شافعيه مى گفتند: امامشما محمد بن ادريس شافعى جراءت آمدن به دنيا را نداشت ، تا امام ما ابوحنيفه در دنيابود. و شافعيه در جواب مى گفتند: اين امام شما بود كهقبل از آمدن امام ما، فرار را بر قرار ترجيح داده و از اين عالم به عالم ديگر رهسپارگرديد(6) . لازم به ذكر است كه ولادت امام شافعى درسال وفات امام اعظم يعنى ابوحنيفه بوده است . از مظفر طوسى شافعى نيز نقل شده است كه گفته : اگر قدرت داشتم از حنبلى ها جزيهمى گرفتم .(7) و درست عين همين مطلب را ذهبى از محمد بن موسى حنفىنقل مى كند كه گفته : اگر قدرت داشتم از شافعيها جزيه مى گرفتم ؛ يعنى با آنانمانند كفّار رفتار مى كردم . بيشترين اتهامات و تكفيرها كه از طرف مذاهب ديگر بر مذهب تشيّع وارد شده نيز از همينقبيل است ؛ مثلاً ذهبى ، در رابطه با ابان بن تغلب كه از خواص امام صادق عليه السّلاماست مى گويد: ((شيعى جلد، لكنّه صدوق فلنا صدقه و عليه بدعته ))(8) . ((ابان بن تغلب شيعه اى محكم است ، اما او بسيار راستگو مى باشد، پس صدق او از ما وبدعتش براى خودش باشد)) . يا مثلاً ابن عدى در رابطه با او مى گويد: ((هو مناهل الصدق فى الروايات و ان كان مذهبه مذهب الشيعة )).(9) ((او (ابان بن تغلب ) اهل صدق و راستى در حديث و روايت است ، اگر چه مذهب او مذهب شيعهاست )). مثل اينكه شيعه بودن عيب و گناه محسوب شده و در عينحال مانع قبول روايت نمى شود. ابن خلدون پا را فراتر از اين حد گذاشته و مى گويد: ((و شذّاهل البيت بمذاهب ابتدعوها وفقه انفردوا به )).(10) ((اهل بيت از ديگر مردم جدا مى شوند در مذاهبى كه ابتداع كردند و در فقهى كه منفرد بهآن هستند)) . و با اين جمله ، دورى از اجتماع مسلمين و بدعت را بهاهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت مى دهد. ولى كم كم آتش نفاق در ميان مذاهب و روشهاى فقهى كه تقريباً داراى مكتب كلامى واصول اعتقادى واحد بودند از بين رفت و لذا ديگر حنبلى ها شافعى ها را تكفير نمى كنندو مالكى ها پيروان امام اعظم را خارج از اسلام نمى دانند، بلكه همه همديگر را مسلماندانسته و در يك صف واحد مى بينند و با آن همه اختلاف كه در فقه واصول فقه و احياناً در اصول عقايد دارند، عدول از مذهبى به مذهب ديگر را جايز دانسته ،پيروى هر كدام از مذاهب اربعه را درست و صحيح و مبرء ذمّه مى دانند. البته اين مطلب تا حدودى خوب و بجاست اماكامل نيست ؛ زيرا آنان پس از آنكه دست از مخاصمه و نزاع عليه همديگر برداشتند، لبهتيز انتقادها و تكفيرها را متوجه پيروان مذهب اهل بيت و شيعيان نمودند و تا به امروز همادامه داشته و به قوّت خود باقى است ، آنان تمام مذاهباهل سنت را حق و مذهب شيعه جعفرى را باطل مى دانند! در حالى كه قبلاً تذكر داديم كهپيامبر صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و خط مشى داشت ، نه چهار تا يا بيشتر، تابعد حكم شود كه تمام مذاهب صحيح است الاّ يك مذهب .(11) روى همين لحاظ تصميم گرفته شد تا اين كتاب تحت عنوان ((تشيع چيست ؟ و شيعه كيست؟)) نگاشته ، چاپ و در دسترس عموم قرار بگيرد تا هم شيعيان بتوانند از عقايد خودشاندفاع كنند و هم برادران اهل تسنّن ما با مطالعه آن متوجه حقيقت و واقعيت تشيّع شده وبدانند كه اين مكتب به هيچ عنوان خارج از اسلام نبوده ، بلكه خود، عين اسلام است . قابل ذكر است كه در اين كتاب فقط از شيعه و تشيّع دفاع شده و هيچ گونه اعتراضىنسبت به مذاهب ديگر نگاشته نشده است ؛ زيرا اين كتاب براى رفع اختلاف به رشتهتحرير در آمده و اگر چنانچه ردّ و ايراد، بر مذاهب ديگر را در برداشته باشد، نه تنهارافع اختلاف نبوده بلكه موجب آن نيز خواهد شد . خلاصه آنكه : ما مذاهب ديگر و پيروان آنها را از اسلام خارج ندانسته و آنان را برادراندينى خود مى دانيم و هيچ گونه نزاع و مخاصمه هم با آنان نداريم ، عِرض ، جان ،مال و ناموس آنان را محترم دانسته ، هرگونه تعدى و تجاوز نسبت به آنان را حرام مىدانيم . بلكه فقط در صدد اثبات حقانيّت مذهب خود كه مذهب تشيّع باشد هستيم تا به آنبرادرانى كه امر، در نزدشان مشتبه شده و خيال مى كنند تشيّع مكتبى اسلامى نيست و ازخارج اسلام به داخل آن نفوذ كرده است ، قضيه روشن شود تا بدانند كه اين مكتب در متناسلام قرار دارد . بدين جهت ما براى اثبات حقانيّت مكتب تشيّع فقط به آنچه در كتب و متون حديثى وتاريخى برادران اهل سنّت ما آمده است ، استشهاد مى كنيم تا ديگر جاى شك و شبهه اىبراى كسى باقى نماند . نگارنده از خوانندگان عزيز و گرامى تمنّا دارد كه كتاب حاضر را با چشم انصافمطالعه نمايند و در موقع مطالعه خود را از هرگونه تعصب و لجاجت پاك و مبرّا سازند واگر به نظر ايشان جايى اشتباه و يا خلاف واقع ، جلوه كرد، بزرگوارى نموده اينحقير را در جريان بگذارند . والسلام على من اتبع الهدى قم -زمستان 1376 سيّد محسن حجّت بخش اوّل : تشيّع چيست ؟ فصل اوّل : پيروى از اهل بيت (ع ) پيروى از كتاب و سنّت معناى تشيّع قبل از ورود در اين بحث و بيان حقيقت تشيّع ، نخست لازم است معناى ((تشيّع )) را از نظرلغت و اصطلاح بدانيم . ((تشيّع )) از نظر لغوى از ماده ((شيع )) گرفته شده كه بهمعناى متابعت و پيروى است . بنابراين ، تشيّع كه مصدر ثلاثى مزيد فيه و از بابتفعّل و تاى آن تاى مطاوعه مى باشد، به معناى((قبول پيروى و اطاعت )) است . اما اصطلاحاً به مكتب و مذهبى گفته مى شود كه پيروى ازاهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در جميع ابعاد اسلام ، اعم از اعتقادى ، سياسى ،فرهنگى ، اقتصادى ، مسائل عبادى و حتّى در زندگى فردى و اجتماعى ، واجب و لازم مىداند . مراد از پيروى اهل بيت عليهم السّلام اين نيست كه در مكتب تشيّع ، قرآن و سنّتعمل نمى شود، بلكه مراد آن است كه قرآن و سنّت ، بايد از طريقاهل بيت عليهم السّلام به دست آورده شده ، وانگهى به آن دوعمل شود . اما در رابطه با قرآن كريم ، همه مى دانند كه ((قرآن )) كتابى استمشتمل بر ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، مطلق و مقيد،مجمل و مبيّن ، محكم و متشابه ، نصّ و ظاهر و مواردى از اينقبيل كه فهم آن براى عموم مردم آسان نبوده بلكه فهم قرآن براى عموم مردم بسيارمشكل است و اگر فقط قرآن باشد و بس ، هيچ حكمى از احكام الهى از آن به طوركامل استخراج نخواهد شد؛ زيرا نه تنها نياز بهتاءويل و تفسير دارد، بلكه قرآن ، كتابى استمشتمل بر يك سلسله كليّات كه به عنوان اصل و قاعده ، بايد از آن استفاده شود. و تطبيقآن اصول و قواعد بر موارد جزئى و بيان مصاديق ، كار انسان عادى نيست ، بلكه طبق نصّخود قرآن كريم : (إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ# فِى كِتَبٍ مَّكْنُونٍ# لا يَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ).(12) ((كه آن قرآن كريمى است كه در كتاب محفوظى جاى دارد و جز پاكان نمى توانند به آندست زنند [ دست يابند])). تنها كسانى مى توانند اين كتاب آسمانى را فهميده و بيان كنند كه از انجاس و ارجاس وناپاكيهاى باطنى و ظاهرى ، پاك و مطهر باشند. البته بعضى از مفسرين گفته اند كه اينجا خبر به معناى نهى است و مراد از آيه ، حرمتمس قرآن براى محدث و جنب مى باشد. و بعضى هم مراد از ((مطهرون )) را ((ملائكه ))گفته اند كه هر دو نظر بلاوجه است ؛ چون اگر ((لا)) را ناهيه يا حتى نافيه بگيريم وبخواهيم از آيه مباركه استفاده حرمت مس براى محدث و جنب بنمائيم بايد اوّلاً : كلمه((مطهرون )) را به معناى ((متطهرون )) و از بابتفعّل بدانيم . و ثانياً : ((فى كتاب مكنون )) را به معناى همين كتاب موجود بگيريم ، در حالى كه اولاً:اصل ، ظهور هر كلمه در معناى خودش مى باشد و ثانياً: خداوند در جاى ديگر مى فرمايد:(بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِيدٌ# فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ).(13) ((بلكه اين قرآن همان قرآن مجيدى است كه در لوح محفوظ بوده است )). و به قرينه اينآيه ، آيه قبل را نيز چنين معنا مى كنيم : ((اين قرآن همان قرآن كريم است كه در كتاب مكنونو مستور، از ديد مردم عادى مى باشد و مصون از اشتباه و تحريف بوده است كه نمى داننداين قرآن را مگر كسانى كه مطهر و پاكند)) . و اگر مراد از مطهرون ((ملائكه )) باشد، آن وقت بايد فهم و درك قرآن را منحصر بهآنان كرده و حتّى قايل شويم كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم قرآن را نمىفهميده و اين مطلبى است كه التزام به آن مشكل بلكه نادرست و غلط است . پس بايد مراد از ((مطهرون )) اعم از ملائكه و غير آنان كه عبارت از افراد مطهرند باشد،بلكه اساساً مطهرون ملائكه را شامل نمى شود؛ زيرا قرآن كتابى است كه براى انسانهانازل شده وملائكه فقط آورنده آن هستند نه مبين آن . راغب ، در كتاب مفردات ، در مادّه ((طهر)) آيه را چنين معنا مى كند: ((لا يمسّه الاّ المطهرون اىانّه لا يبلغ حقائق معرفته الاّ من طهّر نفسه و تنقّى من دَرَنِ الفساد)).(14) ((به حقايق معرفت قرآن پى نمى برد، مگر كسى كه نفسش را پاك نموده و آلودگيهاىفساد را از آن زدوده است )) . و به نصّ قرآن كريم تنها كسانى كه در ميان امت اسلامى متصف به وصف ((مطهر)) شدهاند، اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هستند؛ زيرا خداىمتعال درباره آنان مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)؛(15) ((خداوند اراده فرموده است كه تنها از شما اهل بيت ، رجس و پليدى را دور نموده و شما راپاك و مُطَهّر بگرداند)) . با گذاشتن آيه دوم در كنار آيه اول ، متوجه خواهيم شد كه مراد از مطهّرون در آيهقبل اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى باشند كه خود آن حضرت نيز جزو آنانمحسوب مى گردد. و چون قرآن را فقط اينها مى دانند و بس ، پس بايد در فهم معناىقرآن و استنباط احكام خدا از آن ، به آنان مراجعه شود . و اما نسبت به سنّت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پر واضح است كه سنت را بايد ازاهل بيت عليهم السّلام گرفت ؛ زيرا معناى لغوى سنّت ، طريقه و روش است و روش اكثرمردم به طور كامل براى غير اهل بيت او روشن و واضح نخواهد بود؛ چون اوّلاً: همانطور كهگفته اند: ((اهل البيت ادرى بما فى البيت ؛ اهل خانه آگاهترند از آنچه در خانه مىگذرد)). ثانياً : از روايات و ادله اى كه بعداً خواهد آمد، استفاده مى شود كه پيامبر اكرم صلّى اللّهعليه و آله رجوع به اهل بيت عليهم السّلام در فهم دين وروش خويش را واجب و لازم دانستهاست ؛ زيرا آنان را بعد از خود، راهنما و هادى امت اسلامى معرفى فرموده است . ثالثاً : همانطورى كه درك قرآن كريم براى مردم عادىمشكل است ، درك و فهم سنّت نيز براى آنان مشكل خواهد بود. و از اين جهت است كه نياز به((مبين )) پيدا مى شود و مبين سنّت مثل مبين قرآن بايد مطهر از ارجاس و پليديها باشد. وبه نص قرآن كريم تنها كسانى كه از ارجاس و پليديها پاك هستند،اهل بيت عليهم السّلام مى باشند . چه كسانى اهل بيت پيامبر (ص ) مى باشند ؟ بايد ديد كه اهل بيت ، به چه كسانى گفته مى شود و در اين آيه مباركه چه كسانى از آناراده شده است ؟ از نظر لغت ، اهل بيت به عشيره و اقرباى انسان اطلاق مى شود، ولى مسلّماً مراد از آيه ،جميع اقرباى پيامبر نيست ؛ زيرا در بين آنان حتى افراد مشركمثل ابولهب ها وجود داشتند كه يقيناً آيه مباركهشامل آنان نخواهد شد، پس بايد براى شناختناهل بيت ؛ يعنى كسانى كه در اين آيه مباركه ، مطهر معرّفى شده اند، به رواياتى كه درتفسير آيه وارد شده است مراجعه كرد و اينك چند روايت : ((ابن عبدالبرّ شافعى )) مى گويد: وقتى آيه مباركه تطهيرنازل شد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فاطمه ، على ، حسن و حسين عليهم السّلام را نزدخود خواند و به خداى متعال عرض كرد: ((اللّهم هؤ لاءاهل بيتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً(16) ؛ خداوندا! ايناناهل بيت منند، پس از آنان رجس را دور و آنان را پاك و مطهر بگردان )) . ((حافظ حسكانى حنفى نيشابورى )) در كتاب ((شواهدالتنزيل لقواعد التفضيل ))،(17) بيش از دويست طريق و روايت ذكر مى كند كه آيهمباركه فقط شامل وجودمبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسينعليهم السّلام مى شودوبس . ((ابن حجر)) در ((صواعق )) مى گويد: اكثر مفسرين بر آنند كه اين آيه در شاءن على ،فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام نازل شده است ؛ چون ضمير ((عنكم )) مذكر است.(18) مسلم در باب فضايل حسنين عليهماالسّلام از صفيه بنت شيبه از ام المؤ منين عايشه روايتمى كند كه گفت : ((خرج النبىُّ صلّى اللّه عليه و آله غداةً و عليه مرطمرحَّل ، من شعر اسود. فجاء الحسن بنُ علي فادخله ثمّ جاء الحُسَيْنُفدخل معه . ثمّ جاءت فاطمة فادخلها. ثمّ جاء علىُّ فادخله . ثمّقال : (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)).(19) ((يك روز صبح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برخاست ، در حالى كه آن حضرت كسا وعبايى بافته شده از پشم سياه بر دوش مبارك داشت پس حسن بن على بر آن حضرت واردشد، حضرت او را به زير عبا برد، بعد حسين وارد شد و با آن حضرت به زير عبا رفت، آنگاه فاطمه بر وى داخل گرديد، حضرت او را نيز به زير عبا برد و سپس على عليهالسّلام آمد، حضرت او را نيز داخل عبا برد و فرمود: خداوند، اراده فرموده است كه تنها ازشما اهل بيت ، رجس و پليدى را دور گرداند و شما را پاك و مطهر نمايد)) . اين حديث را حاكم ، بيهقى و ابن جرير نيز نقل مى كنند(20) ، حاكم بعد ازنقل حديث مى گويد: اين حديث به شرط بخارى و مسلم صحيح است .(21) سيوطى در الدر المنثور(22) در ذيل آيه مباركه تطهير روايت فوق را ذكر نموده مىگويد: ابن ابى شيبه و احمد و ابى حاتم ، نيز اين روايت رانقل نموده اند. ترمذى از عمر بن ابى سلمه ، ربيب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و به سند ديگر ازشهر بن حوشب از ام سلمه نقل مى كند كه وقتى اين آيهنازل شد، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلامرا نزد خود خوانده ، آنان را با كسا (عبا) پوشانيد. بعد خطاب به خداىمتعال عرض كرد: ((اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى اذهب عنهم الرجس و طهّرهمتطهيرا)).(23) ((پروردگارا! ايشان اهل بيت و خواص من هستند پس رجس را از آنان دور كرده و پاك ومطهرشان بگردان )) . ترمذى به سند خودش از انس بن مالك نقل مى كند كه حضرترسول صلّى اللّه عليه و آله شش ماه متصل وقتى براى نماز صبح ازمنزل بيرون مى آمد، به در خانه فاطمه عليها السّلام كه مى رسيد، مى فرمود: ((الصلاةيا اهل البيت انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيراً))(24) . ((اى اهل بيت ! موقع نماز است ، خداوند اراده فرموده است كه شما را از رجس و پليدى پاكو مطهر بگرداند)) . حاكم به سندش از ام سلمه زوجه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كند كه گفت :اين آيه در خانه من نازل شد، پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كسى را فرستاددنبال على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام وقتى همه جمع شدند، خطاب به خداوندعرض كرد: ((خدايا! اينها اهل بيت من هستند))، ام سلمه مى گويد: عرض كردم ، آيا من ازاهل بيت نيستم ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو انسان خوبى هستى و عاقبت تونيكوست ، اما ايشان اهل بيت من هستند(25) . حاكم بعد ازنقل اين حديث مى گويد: اين حديث به شرط بخارى صحيح است . سيوطى در الدرالمنثور(26) در ذيل آيه مباركه ، از ام سلمه روايت مى كند كه گفت : اينآيه در خانه من نازل شد، و در خانه هفت نفر بودند،جبرئيل ، ميكائيل ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام و من نزديك درب خانه بودم ،عرض كردم : يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ! من ازاهل بيت شما نيستم ، فرمود تو عاقبت نيكو دارى و از همسران نبى هستى . هيثمى از ابى برزه نقل مى كند كه گفت : هفده ماه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمازخواندم ، هروقت كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله ازمنزل خارج مى شد، مى آمد پشت در منزل فاطمه عليها السّلام ومى فرمود: ((الصلاة عليكمانّما يريد اللّه ليذهب ...))(27) (28) . اشكال عده اى از مفسرين اهل سنّت ، آيه فوق را اختصاص مى دهند به همسران پيامبر صلّى اللّهعليه و آله از جهت اينكه آيه در وسط آياتى آمده است كه در رابطه با زوجات پيامبرصلّى اللّه عليه و آله نازل شده اند. و آن آيات عبارتند از : وَاءُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً # وَإِنْ كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الاَْخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ اءَعَدَّلِلْمُحْسِنَ تِ مِنكُنَّ اءَجْرًا عَظِيًما# يَ نِسَآءَ النَّبِىِّ مَن يَاءْتِ مِنكُنَّ بِفَ حِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍيُضَ عَفْ لَهَا نُّؤْتِهَآ اءَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَاءَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا# يَنِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّكَاءَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِى مَرَضٌوَقُلْنَ قَوْلا مَّعْرُوفًا# وَقَرْنَ فِى ةَ وَاءَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُالرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا# وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِى بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِوَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا)(29) . ((اى پيامبر! به همسرانت بگو: (آنگاه كه آنان ازرسول خدا لباسهاى زينتى و تجملات و زيادى نفقه مى خواستند) اگر شما زندگى دنياو زينتهاى مادى را مى خواهيد پس بياييد با هديه اى شما را بهره مند سازم (مهرهاى شما راپرداخته ) و به نحو نيكو (از قيد زوجيت ) آزاد گردانم (تا به آنچه كه مى خواهيدبرسيد) امااگر خدا و پيامبرش و آخرت را مى خواهيد، پس بدانيد كه خداوند براىنيكوكاران شما اجرى عظيم در نظر گرفته است . اى همسران پيامبر! بدانيد كه اگر يكى از شما كار زشتى را آشكارا مرتكب شود، عذاب اودو برابر (عذاب ديگران ) خواهد بود، و اين كار براى خداوندسهل و آسان است . و اگر يكى از شما بخاطر جلب رضاى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليهو آله خضوع كند (مشغول دعا و عبادت و طاعت شده )،عمل صالح انجام دهد، ما اجر و پاداش او را دو برابر خواهيم داد. و براى او (در بهشت )رزقى كريم (كه هيچ گونه ناراحتى به دنبال نداشته باشد) آماده خواهيم كرد . اى همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ! بدانيد كه شما چون يكى از زنان (معمولى )نيستيد (چرا كه شما زنان پيامبريد و به اين فضيلت بزرگنايل آمده ايد) اگر از معصيت خدا و رسول او پرهيز كنيد. پس خضوع در گفتار نداشتهباشيد (در برابر نامحرم به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد) تا كسى كه داراىروح آلوده و مريض است نسبت به شما طمع كند، موقع صحبت كردن ، عادى سخن بگوييد(طورى كه نرم و نازك نباشد تا موجب كشش دلهاى مريض شود) و سخن شايسته بگوييد!و در خانه هايتان بمانيد و در ميان جمعيّت ظاهر نشويد (زينتهايتان را براى مردان نامحرمآشكار نكنيد،) مثل زنان زمان جاهليت اولى (كه زمان ولادت حضرت ابراهيم يا ما بين آدم ونوح مى باشد و جاهليت اخرى ما بين عيسى عليه السّلام و محمَّد صلّى اللّه عليه و آله استو گفته شده كه مراد از جاهليت اولى جاهليت كفر و از اخرى جاهليت فسق در اسلام است ) ونماز را بپاى داريد و زكات را بپردازيد و خداوند ورسول او را اطاعت كنيد، خداوند فقط اراده فرموده است كه رجس را از شما خاندان دور نمودهو شما را پاك و مطهر بگرداند. و ياد كنيد آنچه را كه خوانده مى شود در خانه هاى شمااز آيات خداوند و مطالب حكمت آميز (به آيات مباركه قرآن دقت كنيد) به درستى كهخداوند متعال لطيف است (در تدبير خلق ) و خبير است (نسبت به مصالح آنان )). چون ((آيه تطهير)) بين اين آيات ذكر شده پس مراد ازاهل بيت ، همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى باشند نه على ، فاطمه ، حسن و حسينعليهم السّلام . جواب : 1 - همه كسانى كه با قرآن و علوم قرآنى سر و كار دارند، مى دانند كه آيات قرآننجومى (30) نازل شده و درموقع تدوين هم براساسنزول ، تدوين نشده است ، بلكه برخى آيات مدنى در سوره اى كه مكى است درج گرديدهو بعضى آيات مكى در سوره مدنى ثبت شده است ، از بابمثال سوره بقره همه آياتش مدنى است جز آيه 281 كه در منى و در حجة الوداع بر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله نازل شده است ، يا مثلاً سوره فرقان كه يك سوره مكى است و 77آيه دارد، آيات 68 تا 70 آن در مدينه نازل شده است ، يا سوره اى كهقبل از سوره ديگر نازل شده در قرآن بعد از آن سوره تدوين شده است ، مثلاً همين سورهاحزاب كه مشتمل بر اين آيات است ، بعد از آل عمراننازل شده اما به عنوان سوره 33 در قرآن درج گرديده است يا خيلى از سوره هاى كوچكقرآن كه در دو جزء اخير قرار دارند، سوره هاى مكى هستند و بايد دراول قرآن مى بودند اما در آخر قرآن آورده شده اند. پس اثبات اينكه آيه تطهير در موقعنزول هم بين آيات مذكوره نازل شده مشكل بلكه از نظر ادبى چنانكه خواهد آمد، نادرستمى باشد . از طرفى ديگر گاهى جمله اى به عنوان استطراد و اعتراض ، بين دو جمله مرتبط با همواقع مى شود در حالى كه جمله وسطى به دو جملهقبل و بعد ارتباطى ندارد مثل آيه مباركه (... إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ# يُوسُفُاءَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنبِكِ...)(31) ؛ ((عزيز مصر به همسرش گفت : اين كار ازكيد و مكر شما سرچشمه گرفته است و به درستى كه مكر شما زنان بزرگ است ، يوسف! از اين موضوع دلگير مباش و تو اى زن (زليخا) از گناهى كه مرتكب شده اى استغفاركن )). مى بينيد در موقع سخن گفتن با زليخا يك مرتبه خطاب متوجه يوسف مى شود. و چوناستطراد بايد فايده اى نيز داشته باشد تا لغو نباشد، در اينجا چون زنان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله مخاطب به خطاب الهى هستند و از خطاب استفاده مى شود كه آنانمعصوم از گناه و مطهر از رجس و پليدى نيستند. براى آنكه مسلمانان متوجه شوند كهخطاب امر و نهى در آيات فقط متوجه زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است نهاهل بيت عليهم السّلام آيه مباركه تطهير وسط آيات فوق ذكر مى شود تا حساب خمسهطيّبه از غيرشان جدا و مشخص باشد . 2 - بايد ديد مراد از ((طهارت )) در آيه مباركه چه نوع طهارتى است . آيا مراد طهارتقلوب و جوانح است يا طهارت اعضا و جوارح ؟ شكى نيست كه مراد از ((طهارت )) در اينجا طهارت قلوب است ؛ چنانكه راغب در مفردات كلمه((تطهير)) را نيز به همين معنا حمل مى كند، او مى گويد: ((والطهارة ضربان طهارة جسم وطهارة نفس و حمل عليهما عامة الايات ))(32) . ((طهارت دو قسم است ؛ طهارت جسم و طهارت قلب و كلمه طهارت در آيات قرآن به يكى ازاين دو معنا حمل مى شود و معناى سومى ندارد)). و در صفحه بعد مى گويد: ((واللّه يحب المتطهرين فانّه يعنى تطهير النفس )) خدا كهمى فرمايد: پاكيزه ها را دوست مى دارد، يعنى كسانى كه داراى نفس طيبه و پاكيزه هستند وبه همين معنا حمل مى كند. جمله ((و يطهركم تطهيراً)) را كه در آيه تطهير آمده است .(33) وانگهى اگر مراد از طهارت در اين آيه مباركه طهارت ظاهر و جسم باشد، حصر آن براىزوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درست نيست ؛ چون خداىمتعال اين طهارت را از همه مى خواهد و براى همه اراده كرده است ، كما اينكه ظاهر اشيا همبر طهارت است مادامى كه نجاست از روى علم و درايت ثابت نشود، آن وقت اين آيهفضيلتى را براى زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ثابت نمى كند؛ زيرا از اين جهتبين آنها و غيرشان فرقى وجود نخواهد داشت . و اگر مراد، طهارت باطن و قلب باشد به اين معنا كه خداوند اراده فرموده است كه دلها وارواح آنان مطهر بوده و از رجس و پليدى دور بماند، حصر با كلمه ((انّما)) معنا ندارد؛چون خداوند متعال كسان ديگرى را نيز مطهر قرار داده است . از جمله خود شخص پيامبر اكرمصلّى اللّه عليه و آله را كه اگر اين آيه مختصّ به زوجات شود، خود آن حضرت صلّىاللّه عليه و آله را شامل نخواهد شد . ضمناً اگر بنا باشد زوجه بخاطر زوجيت از زوج كسبفضل كند، فرزند به طريق اولى كسب فضل خواهد كرد در حالى كه در صورت اختصاصبه زوجات ، آيه شامل حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام نخواهد شد و معناى آن اين مىشود كه خداى متعال اراده فرموده است ، فقط زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مطهرباشند و بس . 3 - آيا اراده در آيه مباركه تطهير، تكوينيّه است يا تشريعيّه ؟ اگر اراده ، تشريعيّه باشد باز اختصاص طهارت به زنهاى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله بلاوجه است ؛ زيرا خداى متعال دين و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را براى عموم مردمارسال فرموده است ، تا همه را به سوى خير و صلاح دعوت كند، تمام مردم هم مكلف اندكه خود را از رجس و پليدى پاك بگردانند. مثلاً در ذيل آيات وضو و تيمّم خداوند مى فرمايد: (... وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّنِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ ...)(34) ؛ ((خداوند اگر شما را امر به عبادت از جمله وضو مىفرمايد)، اراده فرموده است تا شما را پاك نموده و نعمت خود را بر شما تمام كند)) . يا در رابطه با زكات مى فرمايد: (خُذْ مِنْ اءَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا...)(35) ؛ ((از اموال آنان صدقه اى (به عنوان زكات ) بگير تا بوسيله آن ، آنها راپاك سازى و پرورش دهى !)). و اگر مراد، اراده تكوينيّه باشد كه هست ؛ اولاً: انحصار آن نسبت به زنهاى پيامبر صلّىاللّه عليه و آله معنا ندارد؛ چون كسانى ديگر غير از آنها هم جزءاهل بيت هستند. و ثانياً: بايد زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همه در يك سطح از زهدو تقوا و علم و دانش و عصمت از گناه باشند؛ چون اگر چنين نباشد، تخلّف اراده از مرادلازم آمده و در اراده تكوينيه تخلف اراده از مرادمحال است ، در حالى كه برادران اهل سنّت ما، همه زنهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رادر يك سطح نمى دانند، بلكه عايشه را مثلاً بالاتر از ديگر زوجات مى دانند و از سوىديگر آنان را معصوم از گناه و خطا و اشتباه ندانسته بلكه مواردى در كتابهايشاننقل شده است كه دلالت بر صدور خطا و حتى گناه از آنان دارد و ما به عنوان نمونه يكىدو تا از آن روايات را متذكر مى شويم . زمخشرى (36) در تفسير اين آيات از سوره تحريم ؛ (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْامْرَاءَتَ نُوحٍ وَامْرَاءَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَيْنِ...)(37) ؛ ((خداوندبراى كفّار، زن نوح و زن لوط را مثل زده است كه هر دو تحت سرپرستى دو بنده ازبندگان صالح ما بودند (با دو نفر از بندگان صالح خداوند ازدواج كرده بودند)) مىگويد: در ضمن اين دو تمثيل ، تعريض و كنايه است نسبت به ام المؤ منين عايشه و ام المؤمنين حفصه كه قضيه آنها در اول سوره ذكر شده است ؛ (وَإِذْ اءَسَرَّ النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِاءَزْوَاجِهِى حَدِيثًا ...)(38) ؛ و آنچه آن دو نسبت به پيامبر مرتكب شدند و عليهرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به چيزى تظاهر كردند كه آن حضرت ناراحت شد. در اين دو تمثيل خداوند عايشه و حفصه را تحذير مى كند و مى ترساند به وجه بسيارشديد؛ چون در تمثيل ، كلمه كفر، آورده شده است (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ...) وباز بر تغليظ و تشديد دلالت مى كند اين گفته خداوندمتعال كه (... وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعَلَمِينَ)(39) و در اين دو آيه اشاره شدهاست كه وظيفه آن دو آن است كه مثل آسيه و مريم باشند در اخلاص وكمال و بخاطر اينكه زوجه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستند مغرور نشوند؛ زيرا اينفضيلت به آنان نفع نمى رساند مگر اينكه مخلص باشند . زمخشرى در ادامه مى گويد: تعريض به حفصه در آيه ارجح مى باشد براى اينكهتشبيه شده است به زن لوط؛ زيرا آن زن افشا كرد آنچه در خانه اش مى گذشت ، وحفصه هم آنچه بين او و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گذشت ، افشا نمود و با عايشهدر ميان گذاشت . فخر رازى (40) نيز در ذيل آيات فوق مى گويد: در اين دوتمثيل تعريض است نسبت به امّ المؤ منين عايشه و ام المؤ منين حفصه از جهت آنچه از آن دوصادر شد نسبت به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و تحذير و ترساندن آنان استبه شديدترين وجه ؛ زيرا در آيه ، كلمه ((كفر)) آمده است . قصه حفصه و عايشه آن طورى كه ابن جُرير(41) وبيهقى (42) و ابن سعد(43) وفخر رازى (44) ودارقطنى (45) و عظيم آبادى (46) و محمّد حسينهيكل (47) از علماى مصر ونسائى (48) و ديگر دانشمنداناهل سنت در كتابهاى خودشان نوشته اند، از اين قرار است كه روزىرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ماريه قبطيه را كه كنيز آن حضرت و اُم ولد او بود، بهخانه حفصه آورد، و چون او آن كنيز را در خانه خود ديد، ناراحت و خشمگين شد . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را آرام نمود و فرمود: اين قضيه را براى عايشهنقل نكن . در بعضى از روايات هم آمده است كه فرمود براى كسىنقل نكن . اما حفصه به آن عهد و پيمان وفادار نمانده ، قصه را براى عايشه تعريف كرد -و بين آن دو طبق روايات دوستى و مودت بود - بعد قصّه ، به همه زنهاى پيامبر صلّىاللّه عليه و آله رسيد. آن وقت پيامبر قسم ياد كرد كه يك ماه نزديك هيچ كدام از زنهاىخود نرود، پس 29 شب از آنان جدا بود. طبق بعضى روايات به عمر خبر دادند كهرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنهاى خود را طلاق داده است ، اين قضيه وقتى صورتجدى به خود گرفت كه حفصه به خانه پدر خود آمد تا اينكه اين آيهنازل شدكه : (... لِمَ تُحَرِّمُ مَآ اءَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ...)(49) ؛ ((چرا آنچه راكه خداوند براىتو حلال نموده بر خود حرام مى كنى )). آنگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قسم خود راشكست و در بعضى از روايات آمده است كه به خاطر شكستن قسم ، كفاره داد.(50) ابى داوود(51) و احمد بن حنبل در مسند(52) از نعمان بن بشيرنقل مى كنند كه روزى ابوبكر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اذن خواست كهداخل خانه او شود، در همين موقع صداى عايشه را شنيد كه بر سر پيامبر صلّى اللّهعليه و آله داد مى كشيد، او به قدرى ناراحت شد كه وقتىداخل خانه گرديد، مى خواست عايشه را بزند و گفت : ديگر نبينم كه صدايت را برپيامبر بلند كنى و بر سر آن حضرت داد بكشى ، پسرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بين او و عايشه مانع شد تا عايشه را نزند. ابن سعد به سند خودش از ابن مسيّب نقل مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بهابوبكر گفت : آيا مرا از دست عايشه خلاص نمى كنى ، پس مسيب مى گويد: ابوبكر دستخود را بلند نموده و محكم به سينه عايشه زد(53) . اين روايات و نظاير آن كه در كتب معتبره اهل سنّت آمده است ، خوددال بر اين معناست كه ازواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم از خطا و گناه نبوده اند،پس ((اذهاب رجس )) و گناه در آنان صورت نپذيرفته است والاّ كسى كه داراى قلب پاك ومنزّه باشد، هيچ وقت با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دعوا و نزاع ندارد و يا اينكهنسبت به كارها و برنامه هاى آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله اعتراض نمى كند . 4 - آنچه بيشتر دلالت دارد كه آيه تطهير شامل زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمىشود، ضمير مذكر ((عنكم )) است و اگر مراد زنهاى آن حضرت بودند، بايد خداوند اينچنين ى فرمود: ((إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُنّ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُنَّ تَطْهِيرًا))؛در حالى كه خداى متعال مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِوَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا). معلوم است كه ضمير ((كم )) براى جمع مذكر مخاطب است ، نه براىمؤ نث . مگر اينكه كسى بگويد رعايت قواعد ادبى براى انسانها لازم است و در موردخداوند اين گونه نيست كه در اين صورت اعتماد و اعتبارى براى قرآن نخواهد ماند . عكرمه و مقاتل بن سليمان از كسانى هستند كه اصرار عجيب و زيادى دارند تا آيه تطهيررا مختص به زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بسازند واهل بيت عليهم السّلام را حتّى از مصاديق آن هم به حساب نياورند و بيشتراقوال كسانى كه قايل به اين قول هستند به آنها بر مى گردد، چون اين دو نفر موردتاءييد علماى اهل سنّت نيستند، زيرا عكرمه جزء خوارج و درست در نقطهمقابل اهل بيت عليهم السّلام قرار دارد و مقاتل بن سليمان علاوه بر اينكه معتقد به عقايدمرجئه مى باشد در بعضى از اقوال نسبت كذب نيز به او داده شده است ، پسقول و تفسير آن دو از درجه اعتبار ساقط است .(54) عصمت اهل بيت (ع ) آيه مباركه ((تطهير)) دلالت مى كند كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه طبقنصوص متقدمه شامل خمسه طيبه مى شود، معصوم از خطا و اشتباه هستند؛ زيرا رجسى كه دراين آيه از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفى شده ، به معناى قذر كه اعم از نجاستاست ، مى باشد و شامل تمام كارهاى زشت و گناهان مى شود . ابن اثير مى گويد: ((الرجس ، اَلقَذَرُ وقد يُعْبَّرُ به عن الحَرامِ والفِعْلِ القَبيحِوالعذابِ، والّلَعْنة والكُفْر(55) ؛ رجس عبارت است از قذر و گاهى تعبير مى شود از آنبه حرام و كار زشت و عذاب و لعنت و كفر)) . ابن منظور هم براى ((رجس )) همين معانى را ذكر مى كند(56) . زبيدى از ابن كلبى نقل مى كند كه : ((الرجس الماثم ؛ رجس عبارت است از گناهان )). و همچنين از زجاج نقل مى كند كه : ((الرِّجسُ كُلّ ما استَقْذَر من العَمَلِ بالغَ اللّهُ تعالى فىذَمِّ هَذهِ الا شياء فَسمّاها رِجسا؛ رجس كارى است كه طبع انسان از آن نفرت دارد و خداىمتعال به جهت بيان كردن پستى آن اعمال و اشيا از باب مبالغه آنها را رجس ناميده است )). و باز مى گويد: ((الرِّجْسُ العذابُ و الْعَمَلُ المودِّى الى العذابِ؛ رجس به معناى عذاب وعملى كه موجب عذاب مى شود، هست ))(57) . پس نتيجه مى گيريم ، كسانى كه از آنان رجس دور شده است ، معصومند چون به هيچعنوان گناه و خطايى از آنان سر نمى زند والاّ ذهاب رجس از آنان بى معنا و بلا وجه خواهدبود . ديدگاه آية اللّه مرعشى نجفى (ره ) در باره آيه تطهير مرحوم آية اللّه العظمى آقاى نجفى مرعشى قدّس سرّه در حاشيه كتاب ((احقاق الحق )) درتتمّه مى فرمايد: بدانكه آيه تطهير صريح الدلاله است بر عصمتاهل بيت عليهم السّلام ، به اين بيان كه آيه مباركه بالصراحه دلالت دارد بر تعلقاراده خداوند متعال به تطهير اهل بيت عليهم السّلام و ثابت است تحقق آن از جهت آنكهتخلف اراده خداوند از مرادش محال است ؛ زيرا اراده در اين آيه ، اراده تكوينيه هست نهتشريعيه ؛ چون اراده تشريعيه فقط تعلق بهفعل مكلّف مى گيرد وروى همين لحاظ مساوى با امر است ، و لكن در آيه تطهير اراده متعلقبه فعل خداوند است ؛ چون مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ ...). علاوه بر اينكه ارادهتشريعيه خداوند بر طهارت اختصاص به اهل بيت عليهم السّلام ندارد بلكهشامل جميع مكلّفين مى شود. تا آنجا كه مى فرمايد: اگر گفته شود احتمال مى رود مراد از تطهير در آيه مباركه ،آمرزش ذنب اهل بيت باشد نه پاك بودن آنان از رجس و مآثم . جواب مى دهيم كه مغفرت وبخشش ، موجب تطهير ناپاكيها نمى شود بلكه سبب رفع عقوبت از گناهكار مى شود؛زيرا بخشش معصيت موجب انقلاب نفس از آنچه كه هست ، نخواهد شد، همچنانكه بخشيده شدنظالم از سوى مظلوم ، زشتى عمل او را از بين نمى برد . علاوه بر اين ، اطلاق آيه دلالتدارد كه اهل بيت ، در تمام ازمنه و امكنه و در تمام حالات مطهرند. در حالى كه گناهكارموقع صدور گناه مطهر نيست ؛ زيرا كه مغفرت گناه در حين ارتكاب معصيت ، امكان ندارد،والاّ ديگر گناه ناميده نخواهد شد . تا آنجا كه مى فرمايد: پس آيه كريمه دلالت دارد بر عصمتاهل بيت عليهم السّلام از جميع انواع رجس ، آن هم با تأ كيدات متعدده كه عبارتند از : - آوردن لفظ ((انّما)) كه دال بر حصر است دراول آيه . - داخل كردن ((لام )) در خبر ((ليذهب )) . - اختصاص كلام به خطاب ((عنكم )) . - تكرار كردن مؤ دّى و نتيجه كه يك بار مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُالرِّجْسَ ...) باز بار دوم مى فرمايد: (و يُطَهّرَكُم ) و پشت سر آنمفعول مطلق ((تطهيراً)) را مى آورد و آن را نكره هم مى آورد تا دلالت كند بر اهتمام وتعظيم . - آنچه را كه بايد مؤ خّر باشد، مقدم ذكر مى كند و آنچه را كه بايد مقدم باشد، مؤ خّرذكر مى كند، مثل تقديم كلمه ((عنكم )) بر ((رجس ))(58) . در دستور زبان عربى آمده است كه : تقديم ما حقّه التاءخير، يفيد الحصر و الاختصاص ؛مقدم كردن چيزى كه بايد مؤ خّر باشد، مفيد حصر واختصاص است ؛ چنانكه در سوره حمدمى خوانيم (ايّاك نعبد) و با اين تقديم مى خواهيم بگوييم كه فقط تو را عبادت مى كنيم وبس . يا مى خوانيم (ايّاك نستعين )؛ فقط از تو كمك مى خواهيم و بس .
|
|
|
|
|
|
|
|