اين تعبير نشان مى دهد كه نخست كوه ها بر صفحه زمين آشكار شدند و سپس چشمه ها; اين سخن با مطالعات زمين شناسى هماهنگ است كه نخست پوسته زمين بر اثر سرد شدن، چين خوردگى هايى پيدا كرد و در اين چين خوردگى ها حفره هاى عظيمى بود كه آب آسمان را در خود جاى مى داد و سپس از گوشه اى به صورت چشمه ها جارى مى شد.
تعبير به «عَرَانِينِ أُنُوفِهَا» كه به معناى قسمت هاى بالاى بينى است، در اينجا كنايه زيبايى است از قله هاى كوهها; و اساساً تشبيه برآمدگى كوه ها به بينى تشبيه
1. «شَواهق» جمع «شاهق» به معناى بلند و مرتفع مى باشد.
2. «شُمخ» جمع «شامخ» و «بُذّخ» جمع «باذخ» هر دو به معناى بلند و مرتفع است.
3. «شُمخ» جمع «شامخ» و «بُذّخ» جمع «باذخ» هر دو به معناى بلند و مرتفع است.
4. «عَرانين» جمع «عرنين» (بر وزن عشرين) به معناى قسمت استخوانى بالاى بينى مى باشد.
5. «سُهوب» جمع «سهب» (بر وزن فهم) به معناى دشت است.
6. «بيد» جمع «بيداء» به معناى دشت هاى گسترده است.
7. «أخاديد» جمع «اُخدود» (بر وزن خشنود) به معناى گودال بزرگ است.
[147]
جالبى است كه نشان مى دهد چنان نيست كه درون كوه ها پُر باشد، بلكه قسمت هاى خالى در آن فراوان است كه گاه به صورت غارهاى نمايان در مى آيد و گاه غارهاى بزرگ و مخفى و به هر حال، منابع ذخيره آب ها است.
و از آنجا كه چين خوردگى هاى زمين و كوه ها به صورت پراكنده است، به طور طبيعى آب چشمه ها در دشت ها و بيابان هاى مختلف و دامنه كوه ها تقسيم مى شود و همه آنها از آب بهره مند مى گردند.
سپس به آرامش زمين و تعديل حركات آن به وسيله كوه ها اشاره كرده، مى فرمايد: «حركات زمين را با صخره هاى عظيم و قلّه هاى بلند و محكم كوهها تعديل نمود». (وَ عَدَّلَ حَرَكَاتِهَا بِالرَّاسِيَاتِ(1) مِنْ جَلاَمِيدِهَا،(2) وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِيبِ(3)الشُّمِّ(4) مِنْ صَيَاخِيدِهَا(5)).
و بدين ترتيب حركات زمين به جهت نفوذ كوهها در سطح آن و فرو رفتن ريشه هاى آن در اعماق زمين و سوار شدن آنها بر گردن دشت ها و عمق زمين از لرزش باز ايستاد. (فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيَدَانِ(6) لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِي قِطَعِ أَدِيِمهَا(7)، وَ تَغَلْغُلِهَا(8)مُتَسَرِّبَةً(9) فِي جَوْبَاتِ(10) خَيَاشِيمِهَا(11)، وَ رُكُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الأَرَضِينَ وَ جَرَاثِيمِهَا(12)).
1. «راسيات» جمع «راسيه» به معناى سنگين و استوار است.
2. «جَلاميد» جمع «جلمود» (بر وزن خشنود) به معناى تخته سنگ است .
3. «شَناخيب» جمع «شنخوب» (بر وزن خشنود) به معناى قلّه كوه است.
4. «شُمّ» جمع «اشمّ» به معناى بلند و مرتفع است و به معناى بلند مقام و بلند مرتبه نيز آمده است.
5. «صياخيد» جمع «صيخود» (بر وزن محمود) به معناى سنگ سخت است.
6. «مَيَدان» به معناى حركت و لرزش است.
7. «أديم» در اصل به معناى پوست دبّاغى شده است; سپس به سطح زمين نيز اطلاق شده است.
8. «تَغلغل» به معناى بسيار فرو رفتن است.
9. «مُتسرّبه» از مادّه «تسرّب» به معناى داخل شدن مخفيانه است.
10. «جَوبات» جمع «جوبه» (بر وزن توبه) به معناى حفره است.
11. «خَياشيم» جمع «خيشوم» (بر وزن زيتون) به معناى قسمت بالاى سوراخ بينى است كه متّصل به سر مى باشد.
12. «جَراثيم» جمع «جرثومه» به معناى اصل و ريشه و طبقات پايين زمين است و امروزه اين واژه بر ميكروب نيز اطلاق مى شود كه اصل و اساس بيمارى است.
[148]
آنچه امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه بيان فرموده، همان است كه از طريق علوم طبيعى ثابت شده است; زيرا ريشه هاى كوهها در زمين فرو رفته و در بسيارى از مناطق زمين، از زير به هم پيوسته اند و همچون شبكه اى اطراف زمين را گرفته و در برابر فشار درونى زمين كه از موادّ مذاب آن بر مى خيزد، مقاومت مى كند و جلوى بسيارى از زلزله ها را مى گيرد.
اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد بارها به آن اشاره شده و گاه كوهها را به منزله ميخهاى زمين شمرده (وَ الْجِبَالَ أَوْتَاداً)(1) و گاه مى فرمايد: «در زمين كوههايى افكنديم تا جلو حركات ناموزون آن را بگيرد». (وَ أَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).(2)
البتّه كوهها فوايد فراوان ديگرى نيز دارد; از جمله ذخيره آبهاست كه گاه در درون آنها به صورت چشمه ها خارج مى شود و گاه در بيرون به صورت ذخيره هاى فراوان برف است كه تدريجاً آب شده و نهرها را تشكيل مى دهد و فوائد بسيار ديگرى كه در جلد اوّل، در شرح خطبه اوّل، صفحه 79 به آن اشاره كرده ايم.
سپس به امور مهمّ ديگرى براى آماده كردن زمين جهت زندگى انسانها اشاره كرده، چنين مى فرمايد: «خداوند ميان زمين و جوّ فاصله افكند، و نسيم هوا را براى ساكنان زمين آماده ساخت و تمام نيازمنديها و وسايل زندگى را براى اهل آن فراهم نمود». (وَ فَسَحَ بَيْنَ الْجَوِّ وَ بَيْنَها، وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً(3) لِسَاكِنِهَآ، وَأَخْرَجَ إِلَيْهَا أهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِها(4)).
1. سوره نبأ، آيه 7.
2. سوره نحل، آيه 15.
3. «مُتنسّم» از ريشه «نسيم» گرفته شده كه به معناى وزش ملايم باد است; بنابراين، «مُتنسَّم» (به صيغه اسم مفعول) به معناى هوايى است كه شايسته تنفّس است.
4. «مرافق» جمع «مرفق» (بر وزن مكتب) به معناى تمام چيزهايى است كه مورد نياز است و انسان از آنها استفاده مى كند; «مرافق» جمع «مرفق» (بر وزن محنت) نيز آمده است كه به معناى آرنج است و در خطبه بالا به همان معناى اوّل است.
[149]
در اين عبارت به اركان اصلى حيات و زندگى انسان و حيوانات اشاره شده است كه از همه مهم تر، هوا، يا به تعبير ديگر اكسيژن هواست كه اگر چند دقيقه از انسان قطع شود مرگ به سراغ او خواهد آمد; ولى خداوند متعال آن را چنان فراوان آفريده و همه جا را از آن پر كرده كه بدون كمترين زحمت، هوايى كه بزرگترين نعمت است، در همه جا به طور يكسان در اختيار فقير و غنى، كوچك و بزرگ، پير و جوان و توانا و ناتوان قرار داد.
آن گاه در يك اشاره اجمالى تمام آنچه را براى زندگى انسان و حيوانات لازم بود، در عبارت كوتاهى بيان فرموده و تحت عنوان «مَرَافِق» (نيازمندى ها) به همه اشاره مى كند.
در اينكه منظور از «جوّ» در اينجا چيست كه خداوند ميان آن و زمين فاصله افكنده؟ بعضى گفته اند: منظور فضاست و از آنجا كه فضا، در واقع جسم يا مادّه نيست، تعبير به ايجاد فاصله بين آن و زمين، مناسب به نظر نمى رسد.
ممكن است، منظور از «جوّ» طبقات مافوق هوا باشد، مانند لايه «اُزُن» كه اگر فاصله آن با زمين كم بود و قشر هوا نازك مى شد، جوابگوى نيازهاى تنفّسى انسان نبود.
به علاوه ساير شرايط زندگى انسان و تمام جانداران در زمين به هم مى خورد.
نكته
اسرار آفرينش كوه ها!
خداوند حكيم به مقتضاى علم و قدرتش تمام وسايل زندگى انسان را پيش از آفرينش او بر صفحه زمين فراهم كرده است كه به قسمتى از آن در خطبه بالا اشاره شده است; از جمله آرامش زمين كه اگر پيوسته در حالت لرزش بود زندگى بشر بر
[150]
روى آن امكان نداشت و ديگر پيدايش هواست به گونه اى كه به صورت گسترده اين مادّه حياتى، در سفر و حضر، در خانه و بيرون خانه، در خواب و بيدارى، همراه و همدم او باشد.
و نيز پيدايش چشمه ها و آبها كه در همه جا در اختيار انسان بوده باشد و همچنين بارش بارانهاى حيات بخش كه تمام نقاط مرتفع و بلنديها را سيراب و قابل استفاده مى كند و در بخش آينده اين خطبه به آن اشاره مى شود.
همچنين پيدايش كوهها كه نقش بسيار مؤثّرى در حيات انسانها دارد و به يقين مى توان گفت: «بدون آنها حيات انسانى بر صفحه زمين در مخاطره قرار خواهد گرفت» زيرا:
از يك سو، عامل موثّرى براى پيشگيرى لرزش زمين بر اثر فشار درونى است.
و از سوى دوم عامل مؤثّرى است براى پيشگيرى از ناآرامى زمين بر اثر فشار برونى كه برخاسته از جاذبه خورشيد و ماه و جزر و مدّ حاصل از آن است.
و از سوى سوّم پناهگاهى است در مقابل طوفانهايى كه همه چيز انسان را دست خوش تزلزل مى سازد.
و از سوى چهارم وسيله اى است براى متوقّف ساختن ابرها و نزول بارانها.
و از سوى پنجم عاملى است براى ذخيره كردن آبها به صورت برفهاى متراكم در سطح برونى به گونه اى كه در طول سال تدريجاً آب شود و مورد بهره بردارى قرار گيرد.
و از سوى ششم محلى است براى ذخيره آبهاى درونى كه در حفره هاى عظيم داخل آنها نهفته مى شود و به صورت چشمه ها بر دشت ها جارى مى گردد.
و از سوى هفتم مانع برخورد شديد هوا بر قشر جامد زمين است; زيرا كوهها پنجه در هوا افكنده و جوّ را همراه خود به گردش در مى آورد كه اگر صفحه زمين
[151]
صاف يا صيقلى بود، لغزش هوا بر سطح آن مشكلات زيادى به بار مى آورد.
و از سوى هشتم كوهها و چين خوردگى هاى زمين، سطح قابل استفاده زمين را عملا بيشتر مى كند و در بعضى از نقاط به چندين برابر مى رساند و با توجه به اختلاف درجه حرارت در بالا و وسط و دامنه كوه ها، محيط را براى پرورش انواع مختلفى از گياهان و محصولات فراهم مى سازد.
و از سوى نهم كوهها مركز معادن عظيمى است كه در زندگى انسانها نقش مهمّى دارد.
و از سوى دهم بخش مهمّى از مصالح ساختمانى بناهاى مهم و محكم از سنگهاى كوهها تأمين مى شود.
و فوائد ديگر كه ما در اينجا فقط به بخشى از آن، آن هم فهرست وار اشاره كرده ايم.
به همين دليل قرآن مجيد بارها به مسئله آفرينش كوهها به عنوان يك نعمت بزرگ الهى اشاره كرده و فوايد مختلف آن را بر مى شمرد و از جمله مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الاَْرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَوَاسِىَ وَ أَنْهَاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ;خداوند كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهايى قرار داد و از تمام ميوه ها دو جفت آفريد».(1)
1. سوره رعد، آيه 3.
[152]
[153]
بخش نوزدهم
ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا، وَ لاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَاب تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاقِ لُمَعِهِ، وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ، حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي كُفَفِهِ، وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ فِي كَنَهْوَرِ رَبَابِهِ، وَ مُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِكاً، قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ، تَمْرِيهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ، وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ. فَلَمَّآ أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ بِوَانَيْهَا، وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ المَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الأَعْشَابَ، فَهِي تَبْهَجُ بِزِينَةِ رِيَاضِهَا وَ تَزْدَهِي بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ، أَزَاهِيرِهَا، وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا، وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلاَغاً لِلاَْنَامِ، وَ رِزْقاً لِلاَْنْعَامِ، وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِي آفَاقِهَا، وَ أَقَامَ المَنَارَ لِلسَّالِكينَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا.
ترجمه
سپس خداوند هيچ يك از بلندى هاى زمين را كه آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد و جدول هاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلكه (براى آبيارى آنها) ابرهايى آفريد تا قسمتهاى مرده زمين را زنده كند و گياهان آن را بروياند. خداوند قطعات درخشنده و پراكنده و جداى ابرها را به هم پيوست و درياهايى از آب كه در ابرها نهفته بود سخت به حركت درآمد (و آماده نزول شد;)
[154]
برق، در اطراف آن درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن، در ابرهاى سفيد كوه پيكر و متراكم چيزى كاسته نشد; (و همچنان ادامه يافت) اين در حالى بود كه ابرها (از شدّت سنگينى) به زمين نزديك شده بودند; در اين هنگام باد جنوب، باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت هنگامى كه ابرها سينه بر زمين نهادند و آبهاى فراوانِ سنگينى را كه بر دوش داشتند، فرو ريختند، خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشك و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه كوههاى كم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت و زمين به زيور باغهايش غرق نشاط و شادى شد و با لباس نازك گلبرگها كه بر خود پوشيده بود به ناز آمد، و از زينت و زيورى كه از گردنبند گل هاى گوناگون يافته بود در وجد و شادى فرو رفت! و همه اينها را غذا وتوشه انسانها، و روزى چهارپايان قرار داد، در اطراف زمين (و در ميان كوهها) درّه ها و راههاى وسيعى شكافت و نشانه ها - براى آنان كه بخواهند از شاهراه هاى وسيعش بگذرند - قرار داد.
شرح و تفسير
ابرهاى باران زا و حيات زمين هاى مرده
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به يكى ديگر از مهم ترين نعمت هاى الهى كه بدون آن حيات و زندگى بر صفحه زمين غير ممكن است اشاره مى فرمايد و با تعبيراتى بسيار زيبا و جالب و روح پرور آن را شرح مى دهد; مى گويد: «سپس خداوند هيچ يك از بلندى هاى زمين را كه آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد، و جدولهاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلكه (براى آبيارى آنها) ابرهايى آفريد تا قسمت هاى مرده آن را زنده كند و گياهان آن را
[155]
بروياند». (ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ(1) الأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا،(2) وَ لاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَاب تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا).
جالب اينكه امام(عليه السلام) به اقسام سه گانه آبيارى ها در اين بحث كوتاه اشاره كرده: آبيارى هايى كه به طور طبيعى به وسيله چشمه هاى پر آب صورت مى گيرد و آبيارى هايى كه از طريق كشيدن جدولهاى مختلف و هدايت آبِ نهرهاى طبيعى، از طريق اين جدولها، به مناطقى كه آب از دسترس آن بيرون است، صورت مى گيرد و آبيارى از طريق باران كه از همه مهم تر است; چرا كه در زمين مناطقى وجود دارد كه جز به وسيله آب باران آبيارى نمى شود و اين مناطق بسيار زياد است; اگر ابرها مأموريّت آبيارى اين مناطق را نداشتند. قسمت عمده روى زمين خشك و مرده بود. اضافه بر اين، شكّى نيست كه نهرها و چشمه ها نيز از آب باران مايه مى گيرند كه «اگر باران به كوهستان نبارد بسالى دجله گردد، خشك رودى».
به هر حال، خداوند اين مأموريت مهم را بر دوش ابرها نهاده است.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح اين مطلب را به زيباترين وجهى بيان فرموده است. مى گويد: «خداوند قطعات درخشنده و پراكنده و جداى ابرها را به هم پيوست، تا درياهايى از آب كه در ابرها نهفته بود، سخت به حركت درآمد (و آماده نزول شد) و برق در اطرافش درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن در ابرهاى سفيد كوه پيكر و متراكم، چيزى كاسته نشد (و همچنان ادامه يافت) در حالى كه (از شدّت سنگينى) به زمين نزديك شده بود. در اين هنگام، باد جنوب باران را همچون شيرى از پستان
1. «جُرز» به زمينى گفته مى شود كه گياه از آن قطع شده و در اصل از «جزر» (بر وزن غرض) به معناى قطع كردن و بريدن گرفته شده است.
2. «رَوابى» جمع «رابيه» از مادّه «ربوّ» (بر وزن غلوّ) به معناى افزايش و نموّ است و در اينجا به معناى بلندى هاى زمين (تپه ها) مى باشد.
[156]
حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت». (أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاق لُمَعِهِ،(1) وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ،(2) حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ(3) لُجَّةُ الْمُزْنِ(4) فِيْهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي كُفَفِهِ،(5) وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ(6) فِي كَنَهْوَرِ(7) رَبَابِهِ،(8) وَ مُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً(9) مُتَدَارِكاً، قَدْ أَسَفَّ(10)هَيْدَبُهُ،(11) تَمْرِيهِ(12) الْجَنُوبُ دِرَرَ(13) أَهَاضِيبِهِ،(14) وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ(15)).
در اين تعبيرات زيبا، نكات علمى مهمّى نهفته است; نخست اشاره به مأموريّت بادها مى كند كه قطعات پراكنده ابر را كه از درياها بر خاسته اند به هم مى پيوندد تا بارانى گسترده و سيراب كننده به وجود آيد.
سپس به تراكم و فشار ابرها بر يكديگر كه آنها را آماده نزول باران مى كند و آن گاه به نقش جرقّه هاى برق، در يارى ابرها و كمك كردن براى ريزش باران دارد، اشاره مى كند; زيرا مى دانيم برق ها كه بر اثر الكتريسته مثبت و منفى ابرها به وجود مى آيد
1. لُمَع» جمع «لُمعه» (بر وزن لقمه) به معناى قطعه است; خواه قطعات ابر باشد، يا چيز ديگر.
2. «قَزع» جمع «قزعه» (بر وزن ثمره) به معناى قطعه ابر نازك است.
3. «تَمَخَّضت» از مادّه «مَخض» (بر وزن فرض) به معناى حركت شديد است، مانند حركتى كه به هنگام گرفتن كره از ماست به مشك وارد مى كنند و «مخاض» به حركت شديد بچه در شكم مادر به هنگام زايمان گفته مى شود.
4. «مُزْن» به معناى ابرهاى روشن است و گاه آن را به ابرهاى باران زا تفسير كرده اند.
5. «كُفَف» جمع «كُفّه» (بر وزن قبّه) به معناى حاشيه و اطراف و جوانب هر چيزى است.
6. «وَميض» از مادّه «ومض» (بر وزن رمز) به معناى درخشش مختصر است و «وَميض» به معناى درخشندگى است.
7. «كَنَهْوَر» به معناى قطعه عظيم يا متراكم از ابرهاست.
8. «رَباب» جمع «رَبابه» به معناى ابرهاى سفيد و به هم پيوسته است.
9. «سَحّ» به معناى فربه شدن و نيز به معناى فرو ريختن آب فراوان است و در خطبه بالا به همين معنا به كار رفته است.
10. «أسفّ» از مادّه «إسفاف» به معناى نزديك شدن به زمين است.
11. «هَيْدَب» به معناى ابر پر آب و سنگينى است كه به زمين نزديك مى شود.
12. «تَمرى» از مادّه «مرى» (بر وزن نرم) به معناى دست كشيدن به پستان حيوان براى دوشيدن است.
13. «دِرَر» جمع «درّة» (بر وزن ملّت) به معناى فراوانى و جريان شير است.
14. «أهاضيب» جمع «أُهْضُوبَة» به معناى دوشيدن پى در پى است.
15. «شآبيب» جمع «شؤْبُوب» (بر وزن بهلول) به معناى رگبار باران است.
[157]
مقدار زيادى از هواى اطراف را جذب مى كند و از فشار هوا مى كاهد و در شرايط جوّى كم فشار، ابر آماده باران مى شود.
در ادامه اشاره به نقش بادها مى كند كه همچون انگشتانى كه شير را از پستان مى دوشد باران را از ابر جدا مى سازد و در همه جا پخش مى كند.
همه اينها نشان مى دهد كه خداوند حكيم براى آبيارى زمين هاى بلند و خشك تمام مقدّمات لازم را فراهم ساخته و تدبيرى عالى مقرّر فرموده است.
تعبير به: «دوشيدن ابرها بوسيله بادها»، نشان مى دهد كه بادها نقش مهمى در ريزش باران دارند و در واقع چنين است; زيرا از يك سو، فضا را خنك تر مى كنند و از سوى ديگر از فشار جوّ مى كاهند كه هر دو عاملى است براى فرو ريختن باران از ابرها.
تكيه بر باد جنوب (بادهايى كه از جنوب به سمت شمال مىوزد) به خاطر آن است كه بيشترين رطوبت و ابر به وسيله آن منتقل مى شود.
سپس در ادامه اين سخن، از آثار حيات بخش باران در سرتاسر زمين و بركات و فوايد آن سخن مى گويد و مى فرمايد: «هنگامى كه ابرها سينه بر زمين نهادند، و آبهاى فراوان (سنگينى) را كه بر دوش داشتند فرو گذاردند خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشك و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه كوههاى كم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت». (فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ(1) بِوَانَيْهَا(2) وَ بَعَاعَ(3) مَا أسْتَقَلَّتْ(4) بِهِ مِنَ1. «بَرْك» به معناى سينه شتر است كه به هنگام خوابيدن بر زمين مى گذارد.
2. «بَوانَىْ» تثنيه «بوان» (بر وزن لسان) به معناى ستون خيمه و همچنين استخوانى است كه در دو طرف سينه قرار مى گيرد و در خطبه بالا، منظور، معناى دوم است.
3. «بَعَاع» به معناى آب فراوانى است كه در ابر وجود دارد.
4. «إستقلّ» از مادّه «استقلال» و از ريشه «قلّ» (بر وزن ظلّ) به معناى بلند شدن و برداشتن و حمل كردن است.
[158]
الْعِبْءِ(1) المَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ(2) الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ(3) الْجِبَالِ الأَعْشَابَ).
تعبيرات زيباى بالا چنين نشان مى دهد كه گويى ابرها باردار هستند و به هنگام نزول بارانهاى سنگين، بار خود را بر زمين مى نهند. همان بارى كه سرچشمه حيات و زندگى و زيبايى و بركت است; نه تنها در دشت هاى بى آب و علف كه در دامنه و قلّه كوهها - كه آبيارى آن به دست انسانها بسيار دشوار است - گياهان و درختان فراوان مى رويد و منبع بركات و منافع مختلفى براى انسانها مى شود.
در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) زيبايى هاى جهان طبيعت را كه زاييده نزول بارانهاست به تصوير كشيده، چنين مى فرمايد: «پس زمين به زيور باغهايش غرق نشاط و شادى شد، و با لباس نازك گلبرگ ها كه بر خود پوشيده به ناز آمد، و از زينت و زيورى كه از گردن بند گل هاى گوناگون يافته بود، در وجد و شادى فرو رفت!» (فَهِي تَبْهَجُ(4) بِزِينَةِ رِيَاضِهَا، وَ تَزْدَهِي(5) بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ(6) أَزَاهِيرِهَا،(7) وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ(8)بِهِ مِنْ نَاضِرِ(9) أَنْوَارِهَا(10)).
ناگفته پيداست كه زيبايى هاى جهان طبيعت در آرامش روح و رفع خستگى و
1. «عِبْء» به معناى بار است.
2. «هوامد» جمع «هامده» از مادّه «هُمود» به معناى خاموش شدن آتش است و به زمينى كه گياهانش خشك شده «هامده» مى گويند.
3. «زُعْر» جمع «أَزعر» (بر وزن اكبر) به معناى جايى است كه گياهان كمى در آنجا روييده و به موهاى كم پشت نيز اطلاق مى شود.
4. «تَبْهج» از مادّه «بهجت» به معناى سرور و شادى است.
5. «تَزْدهى» از مادّه «ازدها» به معناى تكبّر (و ناز) است.
6. «رَيْط» جمع «ريطه» (بر وزن ميته) به معناى پوشش نازك است.
7. «ازاهير» جمع «زهره» به معناى شكوفه هاى رنگارنگ است.
8. «سُمِطت» از مادّه «سمط» (بر وزن سَمْت) به معناى آويزان كردن است.
9. «ناضر» از مادّه «نضارت» به معناى طراوت و خرّمى و شادابى است; مخصوصاً شادابى كه بر اثر وفور نعمت حاصل مى شود.
10. «أنوار» جمع «نور» (بر وزن غور) به معناى شكوفه است.
[159]
ايجاد قدرت و نيرو براى فعاليّت حيات، نقش مهمى دارد; بنابراين، تنها سخن از زيبايى نيست، هر چند زيبايى ها نشانه اى از جمال و جلال خالق است; بلكه اين زيبايى ها يكى از عوامل بقاى حيات و ادامه زندگى انسان ها است و حتّى به گفته دانشمندان: در نشاط حيوانات نيز بسيار مؤثّر است و بخش مهمّى از زيبايى هاى طبيعت آن ها را در برنامه هاى مختلف فعّال مى كند.
در پايان اين بخش مى فرمايد: «همه اينها را غذا و توشه انسانها، و روزى براى چهارپايان قرار داد». (وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلاَغاً(1)لِلاَْنَامِ، وَ رِزْقاً للاَْنْعَامِ).
انسانها نه تنها براى تغذيه از مواهب جهان طبيعت بهره مى گيرند، بلكه لباس و مسكن و مركب آنها و در يك كلام: «همه نيازمندى هاى آنها» از اين طريق تأمين مى شود. همانگونه كه قرآن مجيد مى فرمايد: (أَنَّا صَبَبْنَآ الْمَاءَ صَبّاً * ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقَّاً * فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبّاً * وَعِنَباً وَقْضَباً * وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلا * وَ حَدَائِقَ غُلْبَاً * وَ فَاكِهَةً وَ أَبّاً * مَتَاعاً لَكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ; ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم. سپس زمين را از هم شكافتيم، و در آن دانه هاى فراوان رويانديم، و انگور و سبزى بسيار، و زيتون و نخل فراوان، و باغهاى پر درخت، و ميوه و چراگاه; تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد».(2)
آرى! انسان نه تنها از گياهان و ميوه ها تغذيه مى كند و از الياف مختلف، لباس و فرش براى خود مى سازد; بلكه از چوبها خانه مى سازد و از الياف، خيمه بر پا مى كند و از حيواناتى كه از گياهان تغذيه مى كنند فراورده هاى مختلفى براى انواع نيازمندى هاى زندگى خود تهيّه مى بيند.
1. «بَلاغ» از مادّه «بلوغ» به معناى رسيدن به چيزى است; خواه رسيدن به سنّ تكليف باشد يا رسيدن ميوه ها به مرحله قابليت استفاده، يا رسيدن به مقصد; و در خطبه بالا به معناى قُوت و غذا آمده; چرا كه انسان را در سفر و حضر به مقصدش مى رساند.
2. سوره عبس، آيات 25 - 32.
[160]
در آخرين جمله اين بخش به مسئله مهمّ ديگرى كه خداوند براى زندگى انسانها در روى زمين آفريده است اشاره كرده، چنين مى فرمايد: «در اطراف زمين (و در ميان كوهها) درّه ها و راههاى وسيعى شكافت، و نشانه هايى براى آنان كه بخواهند از شاه راههاى وسيعش بگذرند برپا نمود». (وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ(1) فِي آفَاقِهَا وَ أَقَامَ المَنَارَ لِلسَّالِكينَ عَلَى جَوَادِّ(2) طُرُقِهَا).
با مختصر دقّتى بر صفحه زمين و جاى جاى اين كره خاكى روشن مى شود كه خداوند به وسيله كوهها هرگز سدّ معبر نفرموده و قطعات و بخش هاى زمين را از هم جدا نساخته; بلكه همه جا و در همه حال شكافها و جادّه هايى در لابلاى آن به وجود آورده كه تمام روى زمين را به هم مى پيوندد. كمتر كسى توجّه دارد كه اگر اين جاده ها وجود نداشت و كوههاى طولانى به يكديگر متّصل بودند و ديوار بلندى كه مانع عبور انسانها و حيوانات است، به وجود مى آوردند و زمين را به بخش هاى پراكنده و نامربوطى تقسيم مى كردند، چه بلايى بر سر انسانها مى آمد و چه محروميت هايى پيدا مى كردند.
قرآن مجيد هم مى فرمايد: «وَ جَعَلْنَا فِي الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَميِدَبِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فَجاجاً وَ سُبُلا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ; و در زمين كوههاى ثابت و پا برجايى قرار داديم تا انسانها نلرزاند و در آن دژها و راههايى قرار داديم تا هدايت شوند.»(3) نه تنها به وسيله جاده ها سر تا سر زمين را پيوند داد بلكه علامات و نشانه هاى طبيعى بر سر جاده ها نصب كرد تا از گم كردن راه در امان بمانند، (كوهها را به اشكال مختلف و رنگهاى گوناگون و درّه ها را به همين وضع آفريد تا بهترين راهنما باشد).
در قرآن مى خوانيم: «وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِيبُ سُودٌ;
1. «فجاج» جمع «فجّ» به معناى درّه و فاصله ميان دو كوه است.
2. «جوادّ» جمع «جادّه» به معناى راه وسيع و روشن است.
3. سوره انبياء، آيه 31.
[161]
و از كوهها نيز (به لطف پروردگار) جاده هايى آفريده شد، سفيد و سرخ و به رنگ هاى مختلف و گاه به رنگ كاملا سياه».(1)
نكته
گسترش قاعده لطف، در تكوين و تشريع
هميشه مديران حكيم و مدبّر براى رسيدن به مقاصد خود، تمام مقدّمات را از پيش فراهم مى سازند; خواه در عالم تشريع و تكليف باشد، يا در عالم عينيّت و واقعيت ها. خداوند عالم كه حكمت و تدبير او از هر كس برتر و بالاتر است، در جهان تكليف تمام زمينه هاى اطاعت را فراهم كرده: به انسانها عقل و هوش داده، فطرت پاك مرحمت فرموده، پيامبران و كتب آسمانى فرستاده است تا همه بندگان بتوانند راه طاعت را در پيش گيرند و اين همان چيزى است كه در «علم كلام» به عنوان «لطف» از آن ياد مى شود.
در عالم آفرينش، پيش از آن كه انسان قدم به عرصه حيات بگذارد تمام وسايل زندگى او را فراهم ساخت; سطح كره زمين را آرام ساخت و از حركات ناموزونش به وسيله كوهها و غير آن جلوگيرى نمود، چشمه ها و نهرهاى پر آب كه مايه حيات بود آفريد، ابرها را مأموريت آبيارى نقاط مرتفع بخشيد، انواع گياهان كه براى تغذيه انسانها و حيواناتى كه در خدمت انسانند لازم بود، به وجود آورد و جاده ها در وسط كوهها براى عبور و مرور انسانها و ارتباط اجتماعات بشرى فراهم نمود و حتّى براى تلطيف روح آدمى زمين را به انواع زيورها از گلها و شكوفه ها آراست.
آرى معناى حكمت و تدبير و ربوبيّت همين است و اين همان چيزى است كه مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن اشاره فرموده است كه از يك
1. سوره فاطر، آيه 27.
[162]
سو، انسان را به علم و قدرت و حكمت خدا آشنا مى سازد و معرفت الهى را به او مى آموزد و از سوى ديگر، حسّ شكرگزارى او را - كه خمير مايه اطاعت و بندگى است - در او تحريك مى كند. اين همان چيزى است كه در جاى جاى آيات قرآن به چشم مى خورد و خداوند به هر مناسبتى از آن سخن مى گويد از جمله در سوره نحل، بعد از ذكر آفرينش آسمانها و زمين و چهارپايان و نزول باران از آسمان و پرورش درختان و زراعت و انواع ميوه ها و گردش خورشيد و ماه و خلقت درياها با نعمت هاى بى شمارش مى فرمايد: «وَ أَلْقَى فِى الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِيدَبِكُمْ وَ أَنْهَاراً وَ سُبُلا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَ عَلاَمَات وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ; خداوند در زمين كوههاى ثابت ومحكمى افكند تا لرزش آن را در برابر شما بگيرد و نهرهايى آفريد و راههايى ايجاد كرد تا هدايت شويد و (نيز) علاماتى (در كوهها و جاده ها) قرار داد و (حتّى براى شب) به وسيله ستارگان هدايت مى شوند».(1)