بدان كه: توبه از معاصى، سرمايه سالكين و اول مقامات دين است.مشرق (14) و نورقرب پروردگار عالميان، و كليد استقامت در راه دين و ايمان است.موجب محبتحضرت بارى، و سبب نجات و رستگارى است.
خداى - تعالى - مىفرمايد:
«ان الله يحب التوابين».
يعنى: «به درستى كه خداتوبه كنندگان را دوست مىدارد» . (15)
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «توبه كننده، دوستخدااست.و توبه كننده از گناه، مانند كسى است كه هيچ گناهى از براى او نباشد» . (16)
و حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: «خداوند - تبارك و تعالى - خوشحالتر مىشود به توبه بنده خود از مردى كه در شب تار در بيابانى مركب و توشهخود را گم كرده باشد و ناگاه آن را بيابد» . (17)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «به درستى كه خداى - تعالى - دوست دارد از بندگان پرگناه خود، توبه را» . (18)
و فرمود كه: «چون بنده، توبه نصوح و خالص كند خدا دوست مىدارد آن را.پسمىپوشاند آن گناه را از او.شخصى عرض كرد كه: چگونه مىپوشاند؟ فرمود: آن گناهرا از ياد دو ملكى كه مىنويسند مىبرد و وحى مىنمايد به اعضا و جوارح او و به زمينىكه آن گناه را در آن كرده كه بپوشانيد بر او گناهان او را.و هيچ چيز يافت نمىشود كهگواهى دهد بر او به هيچ گناهى» . (19)
و فرمود كه: «خداى - تعالى - سه چيز از براى توبه كنندگان قرار داده، است كه اگريكى از آنها را به جميع اهل آسمان و زمين عطا مىفرمود به سبب آن نجات مىيافتند:
اول آنكه: فرمود: خدا توبه كنندگان را دوست دارد.
دوم آنكه: خبر داده است كه: فرشتگان حاملين عرش، و فرشتگانى كه در حولعرشاند طلب آمرزش مىكنند از براى كسانى كه توبه كردهاند.
سوم آنكه: آمرزش و رحمتخود را از براى كسى كه توبه كند قرار داده است» . (20)
و حضرت امام موسى كاظم - عليه السلام - فرمود كه: «دوستترين بندگان به سوىخدا، توبه كنندگاناند» . (21)
و مخفى نماند كه: توبه كردن از همه گناهان واجب استبه اجماع جميع امت، وصريح آيات قرآنيه.چنان كه خداى - تعالى - فرمايد:
«و توبوا الى الله جميعا ايه المؤمنون لعلكم تفلحون».
يعنى: «اى مؤمنان! همه توبه كنيد و بازگشت نماييد به سوىخدا، شايد كه رستگار شويد» . (22)
و مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم».
يعنى: «اى گروهى كه ايمان آوردهايد توبه كنيد به سوى خدا توبه كردنى كهنصوح باشد، شايد كه پروردگار شما بپوشاند بديهاى شما را» . (23)
و مراد از «توبه نصوح» ، توبه خالص است، كه از جميع شوائب و اغراض، از حبجاه و مال و خوف از مردمان، يا عدم قدرت بر گناه، خالى بوده باشد.
و اخبار بىحد و حصر نيز در وجوب توبه از هر گناهى وارد شده. (24) و عقل سليم، وطبع مستقيم نيز دلالتبر وجوب آن مىكند، زيرا شكى نيست كه: هر چيزى كه رسيدنبه سعادت ابديه و نجات از شقاوت سرمديه موقوف بر آن است، كه تحصيل آن واجبو لازم است.و شبههاى نيست كه: سعادتى نيستبجز لقاى پروردگار، و انس به او.پسهر كه محروم از قرب وصال، و ممنوع از مشاهده جلال و جمال ايزد متعال باشد، ازجمله اشقيا، و به آتش دورى و آتش جهنم معذب است.و هيچ چيز باعث دورى وسبب مهجورى نمىگردد مگر معاصى و گناهان.و چاره آنها نيست مگر توبه و انابه.
پس به حكم عقل، توبه، واجب عينى استبر هر كسى كه مرتكب معصيتى شده باشد.
و چگونه توبه، واجب نباشد و حال آنكه اعتقاد به وجوب اجتناب از معاصى و مضراتآنها از جمله ايمان است.
همچنان كه حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «زناكار در حال زنا، زنانمىكند و حال آنكه او مؤمن است» . (25)
و غرض آن حضرت نفى اصل ايمان نيستبلكه بعضى از فروع آن است، زيرا از براى ايمان يك در نيستبلكه همچنان كه وارد شده است: «از هفتاد در زيادتر است كهبالاترين آنها شهادتين است و ادناى آن زايل كردن خار و خس از راه» . (26)
پس ايمان تام و كامل در وقتى حاصل است كه آدمى اصل ايمان را كه شهادتين است، و فرع آن را كه اعمال جوارح و صفات نفس است درست نموده باشد.وشهادتين، حكم روح ايمان را دارند و ساير اعمال، حكم اعضا و جوارح آن را.
پس كسى كه شهادت به وحدانيتخدا و نبوت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - او بدهدو ليكن اعمال او موافق اعمال مؤمنين نباشد ايمان او مانند انسانى است كه: دست و پاىاو بريده باشد.و چشمهاى او كور شده باشد.و همه اجزاى ظاهره و باطنه او خللپذيرفته باشد.و شكى نيست كه: حال چنين كسى به مرگ نزديك، و به اندك صدمهاىروح از او مفارقت مىنمايد.پس همچنين كسى كه اصل ايمان را داشته باشد و ليكن دراعمال خود تقصير و كوتاهى كند ايمان او به زوال نزديك، و به يك حمله شيطان درحين مرگ از دست مىرود.پس گناهكار و بىگناه اگر چه هر دو شريكاند در اسمايمان، و ليكن شراكت ايشان چون شركت درخت كدو و چنار است، كه هر دو رادرخت گويند و ليكن فرق آنها وقتى معلوم مىشود كه بادهاى قوى به وزيدن آيد، زيرادر اين وقت، درخت كدو را از ريشه بر مىآورد و شاخ و برگ آن را متفرق مىسازدولى درخت چنار، محكم در جاى خود ايستاده و متاثر نمىگردد.
پس در وقتحمله شياطين، به خصوص در وقت مرگ، فرق ميان دو ايمان معلومخواهد شد.و از اينجا معلوم مىشود كه تكيه و اعتماد معصيت كار بر ايمان خود و اميدخلاصى از آتش جهنم در آخر كار به واسطه ايمان نيز از فريب شيطان است، چرا كهايمانى كه نمىداند تا وقت رفتن باقى خواهد بود يا نه شايسته اعتماد بر آن نيست.وگناهكارى كه از مخلد بودن در جهنم با وجود معصيت نمىترسد، به اعتماد بر ايمانخود به يگانگى پروردگار و نبوت رسول مختار - صلى الله عليه و آله - ، مثل شخصتندرستى است كه غذاهاى ضرر دار و طعامهاى زهر آلوده بخورد و از مرگ نترسد بهجهت اعتماد بر صحت و تندرستى خود.
و شكى نيست كه: مردن صحيح اگر چه بعيد و ليكن اين غذاها آخر منجر به مرض، ومرض سبب مردن مىشود.پس همچنين ايمان اگر باقى بماند اگر چه آدمى را از مخلدبودن در جهنم نگاهدارد و ليكن معاصى، منجر به سلب ايمان و سوء خاتمه مىشود.وآن نيز سبب خلود در آتش مىگردد.و نسبت معاصى و گناهان به ايمان، مثل نسبتغذاهاى مضره يا طعامهاى زهر آلوده استبه بدن انسان.
و همچنان كه به تدريج، ضرر آن غذاها در اندرون جمع مىشود تا اخلاط را فاسدسازد و مزاج را متغير گرداند، و حال اينكه آن مسكين، از اين غافل است تا به ناگاه فسادمزاج ظاهر شود و مرض بر بدن عارض گردد و بميرد.و همچنين آثار معاصى،اندك اندك در نفس بر روى هم مىنشيند تا مزاج نفس را فاسد گرداند و اصل ايمان رازايل سازد.و روح را به هلاكت اندازد.
پس هرگاه به جهت محافظتبدن كثيف، در چند روزه دنيا اجتناب از خوراكمضر، واجب و لازم باشد، پس به سبب حفظ روح شريف، و نجات از هلاكت ابديه بهطريق اولى اجتناب از معاصى و گناهان واجب خواهد بود.و همچنان كه كسى غذاىزهر آلود بخورد و پشيمان شود تا ممكن است آن را به قى دفع مىكند.همچنين گناهانكه به مثابه زهرند از براى ايمان، دفع آنها به توبه و تلافى بايد نمود.پس زنهار، زنهار،اى برادر:
چو پنجاه سالتبرون شد ز دستغنيمتشمر پنج روزى كه هست
مخسب اى گنه كرده خفته، خيزبه قدر گنه آب چشمى بريزدست
در دامن توبه و انابه زن پيش از آنكه زهر گناه روح ايمان را تباه سازد.و بعداز آنكه از تو پرهيزكارى نيايد و امر از دست طبيبان دلها به در رود كه نه نصيحت در تواثر كند و نه پند ترا سودى بخشد.هر چه از مواعظ و نصايح شنوى فسون و افسانهپندارى.و كلمه عذاب در حق تو ثابتشود.و پرده غفلت، چشم و گوش دل تو رافرو گيرد و داخل اين آيه گردى كه:
«و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون».
يعنى: «قرارداديم در پيش روى ايشان سدى و پردهاى و همچنين از پس و پشت ايشان، پسپوشانيديم ايشان را و كور ساختيم پس ديگر چيزى نمىبينند» . (27)
و از اهل اين آيه شوى كه:
«ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة».
يعنى: «خدا پرده بر دل و گوش و چشم ايشان نهاده» . (28)
و غير اينها از آيات.
و لقمان به پسر خود گفت: «اى فرزند! توبه را تاخير مكن كه مرگ ناگاه مىرسد.وهر كه تاخير اندازد توبه را يكى از دو خطر عظيم به او مىرسد: اگر زنده ماند دل او رازنگ معصيت مىگيرد و سياه و تيره مىشود و ديگر از آن محو نمىگردد.و اگر مرگ اورا فراگرفت ديگر مهلت تلافى نمىيابد» . (29)
پس اى كه عمر خود را به عصيان پروردگار صرف نمودهاى! از خواب غفلتبرخيزو فكرى كن از براى روز رستخيز.
تاكنون كردى گنه ديگر مكنتيره كردى آب، افزونتر مكن
و بدان كه: وجوب توبه، تخصيص به شخصى دون شخصى، و وقتى دون وقتىندارد.بلكه بر همه كس در همه وقت لازم است، زيرا هر بنده، خالى از معصيت و گناهنيست.و اگر در بعضى اوقات از معصيت جوارح و اعضا خالى باشد ظاهر اين است كهخالى از فتبدى از صفات نفسانيه، يا رغبتبه گناهى در دل فارغ نباشد.و اگر فرضشود كه: از آن نيز خالى باشد، از وساوس شيطانيه و افكار متفرقه كه دل را از ياد خداغافل كند خالى نيست.و اگر از آن نيز خلاص باشد از غفلت و قصورى در معرفتحق - سبحانه و تعالى - و صفات و آثار او خالى نيست.و همه اينها نقصى است كه بازگشتاز آنها كه توبه است در هر حال لازم است.پس بر هر بنده سالكى در هر نفسى توبهواجب است.
و از اين [جهت] است كه بعضى از اهل معرفت گفتهاند كه: «هرگاه عاقل گريه نكنددر بقيه عمر خود مگر بر آنچه از عمر او در غير ياد خداوند - سبحانه - و در سواىطاعت او گذشته است، تا وقت مردن او را كم است چه جاى آنكه بقيه عمر خود را نيزچون گذشته و در جهل و غفلتبه انجام رساند» . (30)
و كسى كه قدر عمر خود و فايده آن را دانست و فهميد كه چه چيز از آن تحصيلمىتواند نمود مىداند كه هر قدر از آنكه در معصيت ضايع شد چه حسرت و ندامتى دارد.
بلى، اگر عاقلى جوهرى گرانبها داشته باشد و به هرزه از دست او در رود بر آنمىگريد.و اگر تلف شدن آن باعث تلف خود آن كس شود گريه او بيشتر و اندوه اوافزونتر مىباشد.پس هر نفسى از عمر، جوهرى است گرانمايه كه عوض از براى آننيست.و چه جوهرى گرانمايهتر از چيزى كه آدمى را به سلطنت ابد و پادشاهى سرمد مىرساند.
مروى است كه: «چون بنده را هنگام وفات در رسد و ملك الموت بر او وارد شود و او را اعلام نمايد كه: از عمر تو ساعتى بيش نمانده، در آن وقت از براى آن بنده اين قدرحزن و حسرت و تاسف حاصل مىشود كه اگر تمام مملكت روى زمين را از مشرق تامغرب مالك باشد مىدهد به عوض اينكه يك ساعت ديگر بر آن ساعت اضافه شود كهبلكه در آن ساعت تلافى مافات كند و راهى به آن نمىيابد» . (31)
و در روايات رسيده كه: «چون بنده را زمان رحلت رسد و پرده از پيش ديده اوبرداشته شود و يقين به مرگ خود نمايد در نزد ملك الموت تضرع و زارى كند كه مرايك روز ديگر مهلت ده به روز خود بگريم.و دست عذر خواهى به درگاه الهى بردارم،بلكه چارهاى در كار تباه خود كنم.ملك الموت گويد: هيهات، هيهات، روزهاى توسرآمد و ديگر روزى از براى تو نمانده است.گويد: يك ساعت مهلتم بده.گويد:
«فنيت الساعات».
يعنى: ساعتهاى تو به انجام رسيده و ديگر ساعتى ندارى.و در آنهنگام، درهاى قبول توبه بر او بسته مىگردد.و روح او به تلاطم مىآيد.و نفس او بهشماره مىافتد.و غصه گلوى او را مىگيرد.و حسرت بر عمر ضايع شده خودمىخورد» . (32)
و آنچه مذكور شد از وجوب توبه از گناهان مذكور، توبه از بعضى از آنها واجبشرعى است، كه اگر كسى مرتكب آن شده باشد و بىتوبه از دنيا برود مستحق عذابالهى خواهد بود.و آن گناهانى است كه: در شريعت مقدسه بر همه كس حرام شده و نهىاز آنها وارد شده.و همه خلق در وجوب توبه از آنها يكساناند.و اما بعضى ديگر از آنگناهان چون وساوس نفسانيه و رغبت قلبى به معاصى، و قصور در معرفت و عظمت وجلال حضرت بارى و امثال اينها، پس توبه از آنها واجب شرعى نيست كه ترك آنهاموجب عذاب اخروى گردد.بلكه وجوب آن به معنى ديگر است كه عبارت از وجوبشرطى باشد، يعنى: كسى كه خواهد پا بر بساط قرب حضرت معبود نهد و به مقاممحمود برسد بايد از آنها نيز توبه نمايد.
پس كسى كه به نجات از عذاب قناعت كند و طالب زيادتر از آن نباشد توبه از اينقسم گناه بر او واجب نيست.و وجوب آن از براى كسى است كه وصول به مراتب ودرجات ارجمند را طلبد.و آنچه وارد شده است از استغفار طوايف انبيا و اوصيا و توبهايشان، از بعضى از اين اقسام بوده، زيرا به واسطه نزول ايشان در اين سراى جسمانى، وابتلاى ايشان به بدن «عنصرى» ، (33) لابد بود از براى ايشان از تربيتبدن و اكل و شرب ووقاع و خواب و التفات به اصحاب.و به آن سبب گاهى از مقام شهود و استغراق بازمىماندند و اين، نسبتبه مراتب ايشان، نوع گناهى بود.
همچنان كه رسيده است:
«حسنات الابرار، سيئات المقربين».
يعنى: «آنچه از براىطايفه ابرار و نيكان طاعت است، از براى مقربين، معصيت است» .
آرى: امثال ايشان هميشه در مقام قرب و عين شهودند و نمىبينى كه كسى كه پا بر بساط سلطان نهد و در حضور او باشد آنچه از براى محرومين از حضور پسنديده استاز خوردن و خوابيدن، و به اين سو و آن سو ملتفتشدن، از براى ايشان عين عصياناست.و گناهان خيل انبيا و اوصيا از اين قبيل بوده نه مانند گناهان ما.
توبه از همه گناهان
و مخفى نماند كه: بعضى از علما گفتهاند كه: توبه نيست، مگر از همه گناهان.پسنمىشود كه از بعضى گناهان توبه كند و از بعضى نكند.و حق - چنانچه والد ماجد حقير در جامع السعادات تصريح فرموده (34) - آن است كه: صحيح است توبه كردن از بعضىگناهان دون بعضى به شرطى كه از يك نوع نباشند.مثل اينكه از گناهان كبيره توبه كند نهاز صغيره.يا از حق الناس توبه كند نه از حق الله.يا از قتل مسلمين توبه كند و بس.يا اززناى تنها توبه كند.يا از شرب خمر تنها، يا غيبت تنها.و همچنين در اين وقت، گناهآنچه از آن توبه كرده از او ساقط مىشود.و توبه اكثر توبه كنندگان از اين قبيل است.
وليكن توبه از بعضى گناه دون بعضى ديگر كه از آن نوع باشند معنى ندارد و صحيحنيست.مثل اينكه توبه كند كه مال حرام نخورد اما از گوشتحرام مضايقه نكند.يا توبهكند كه غيبت زيد را نكند اما از غيبت ديگران مضايقه نكند.يا زنا به فلان زن نكند وامثال اينها.
فصل: قبولى توبه داراى شرايط
بدان كه: توبه كه جامع شرايط بوده باشد در درگاه الهى مقبول استبه اجماع جميععلما و تصريح آيات و اخبار.
خداى - تعالى - مىفرمايد:
«و هو الذى يقبل التوبة عن عباده».
يعنى: «خدا آنچنانكسى است كه توبه بندگان را قبول مىفرمايد» . (35)
و مىفرمايد:
«و من يعمل سوءا او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما».
يعنى: «هر كه عمل بدى كند يا ظلم به نفس خود كند پس توبه كند و طلب آمرزش ازخدا نمايد مىيابد خدا را آمرزنده و رحم كننده» . (36)
و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هرگاه اين قدر گناه بكنيد كه تا آسمان برسد پس پشيمان شويد خدا توبه شما را قبول مىنمايد» . (37)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «پشيمانى، كفاره گناهان است» . (38)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «هر كه يكسال پيش از مردن، توبه كند حق - تعالى - توبه او را قبول مىكند.پس فرمود: سال، زياد است هر كه يك ماه پيش ازمردن توبه كند خداى - تعالى - توبه او را قبول مىفرمايد.و بعد از آن فرمود: ماه، زياداست هر كه يك هفته قبل از مردن توبه كند خدا توبه او را قبول مىفرمايد.پس فرمودكه: هفته نيز بسيار است هر كه يك روز قبل از وفات، تائب باشد توبه او قبول مىشود. پس فرمود كه: روز نيز زياد است هر كه توبه كند پيش از آنكه مرگ گلوى او را بگيرد ومرگ را معاينه ببيند خداى - تعالى - توبه او را قبول مىفرمايد» . (39)
و حضرت امام باقر - عليه السلام - به محمد بن مسلم فرمود كه: «مؤمن هرگاه توبه كندگناهان او آمرزيده است.پس بعد از توبه و آمرزش، عمل را از سرگيرد.و آگاه باشيد،به خدا قسم كه توبه نيست مگر از براى اهل ايمان.
محمد بن مسلم عرض كرد كه: اگربعد از توبه عود به گناه كند و باز توبه كند حال او چگونه است؟
حضرت فرمود: اى پسرمسلم! آيا چنان مىبينى كه بنده مؤمن از گناه نادم شود و از خدا طلب آمرزش نمايد وخدا توبه او را قبول نكند؟!
عرض كرد كه مكرر چنين مىكند، يعنى گناه مىكند و توبهمىنمايد؟
فرمود: مؤمن هر وقت عود به استغفار و توبه كند خدا عود به آمرزش مىنمايد.به درستى كه خداى - تعالى - آمرزنده و رحيم است.و توبه را قبول مىكند.و گناهان را عفو مىفرمايد» . (40)
مروى است كه: «حضرت آدم - عليه السلام - عرض كرد كه: پروردگارا! شيطان را برمن مسلط ساختى و او را در عروق بدن من جاى دادى، در عوض آن چيزى به من عطافرماى.خطاب رسيد كه: اى آدم! از براى تو اين را قرار دادم كه هر يك از ذريه تو كهقصد معصيتى كند و آن را مرتكب نشود چيزى بر آنها نوشته نمىشود.و چون مرتكبآن گردد يك گناه بر او نوشته مىشود.و اگر قصد طاعتى كند و آن را نكند يك حسنه ازبراى او ثبت مىشود.و اگر بكند ده حسنه از براى او نوشته مىشود.آدم عرض كرد كه:
پروردگارا! زياد كن.خطاب رسيد كه: اگر ايشان گناهى كند و استغفار كند او رامىآمرزم.آدم - عليه السلام - عرض كرد: الهى! زيادتر كن.فرمود كه: توبه را از براى ايشان قرار دادهام.تا نفس ايشان باقى است.آدم عرض كرد كه: اين قدر مرا كافىاست» . (41)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «مردى گناه مىكند و خدا بهجهت آن گناه او را داخل بهشت مىكند.راوى مىگويد كه عرض كردم: به جهت گناهداخل بهشت مىشود؟ فرمود: بلى گناه مىكند پس هميشه از آن گناه خود ترسناكاست و نفس خود را دشمن دارد، به اين جهتخدا او را به بهشت مىبرد» . (42)
و فرمود كه: «بنده مؤمن چون گناه كند هفتساعتخدا او را مهلت مىدهد، اگراستغفار كرد چيزى بر او نوشته نمىشود.و اگر هفتساعت گذشت و توبه و استغفارنكرد يك گناه بر او نوشته مىشود» . (43)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «هيچ مؤمنى نيست كه در شبانه روزى چهلگناه كبيره كند پس پشيمان شود و بگويد:
«استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم بديع السموات و الارض ذوالجلال و الاكرام و اسئله ان يصلى على محمد و آل محمد و ان يتوب على».
مگر آنكه خداى - تعالى - آن گناهان را بيامرزد.پس فرمود كه هيچ خوفى نيستبر كسى كه شبانه روزى زياده از چهل گناه كبيره مرتكب شود» . (44)
و در اسرائيليات وارد شده است كه: «جوانى بيستسال عبادت كرد بعد از آن عاصىشد و بيستسال معصيتخدا را نمود، روزى در آينه نظر كرد ديد علامت پيرى درموى او ظاهر شده آهى از دل بركشيد و گفت: خداوندا! بيستسال اطاعت تو كردم وبيستسال معصيت تو نمودم نمىدانم اگر بازگشتبه سوى تو نمايم قبول مىكنى؟ ناگاهشنيد كه قائلى مىگويد كه: تو ما را قبول كردى ما نيز تو را قبول كرديم.پس دست از مابرداشتى ما هم دست از تو برداشتيم.و عصيان ما را ورزيدى تو را مهلت داديم.و اگر بازبه سوى ما آيى تو را قبول مىكنيم» . (45)
و بالجمله شكى نيست كه اين درگاه، درگاه نااميدى نيست.و هر كه رو به آنجاآورد او را قبول مىكند.
هر كه در اين خانه شبى داد كردخانه فرداى خود آباد كرد
حكايت توبه «شعوانه»
منقول است: «در بصره زنى بود «شعوانه» نام كه مجلسى از فسق و فجور منعقد نمىشد در بصره كه از وى خالى باشد.
روزى با جمعى از كنيزان خود در كوچههاى بصره مىگذشتبه در خانهاى رسيدندكه از آن افغان و خروش بلند بود گفت: سبحان الله! در اين خانه عجب مصيبت وغوغايى است! كنيزى را به اندرون فرستاد از براى استعلام از حقيقتحال، آن كنيزرفت و معاودت نكرد.و كنيزى ديگر را فرستاد آن نيز رفت و نيامد.ديگرى را فرستادو به او تاكيد نمود كه زود معاودت كن.كنيز رفت و برگشت و گفت: اى خاتون! اينغوغاى مردگان نيست، ماتم زندگان است.اين ماتم بدكاران و عاصيان و نامه سياهاناست.شعوانه كه اين را بشنيد گفت: آه، بروم و ببينم كه در اين خانه چه خبر است.
چون به اندرون رفت ديد واعظى در آنجا نشسته و جمعى در دور او فراهم آمدهايشان را موعظه مىكند و از عذاب خدا مىترساند.و ايشان همگى به گريه و زارىمشغولند.و در حينى رسيد كه واعظ تفسير اين آيه مىكرد كه:
«اذا راتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظا و زفيرا و اذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا».
يعنى: در روز قيامت چون دوزخ، عاصيان را ببيند در غريدن آيد وعاصيان در لرزيدن آيند.و چون عاصيان را در دوزخ افكنند در مقام تنگ و تاريك وزنجيرهاى آتشين به يكديگر باز بسته فرياد واويلا برآورند.مالك جهنم به ايشان گويد:
زود به فرياد آمديد بسا فرياد و فغان كه بعد از اين از شما صادر خواهد شد» . (46)
شعوانه چون اين را شنيد بسيار در وى اثر كرد و گفت: اى شيخ! من يكى ازروسياهان درگاهم آيا اگر توبه كنم حق - تعالى - مرا مىآمرزد؟ گفت: البته اگر توبه كنىخداى - تعالى - تو را مىآمرزد اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد.گفت: اى شيخ! شعوانه منم و توبه كنم كه من بعد گناه نكنم.آن واعظ گفت: خداى - تعالى - ارحم الراحمين است و البته اگر توبه كنى آمرزيده شوى.
پس شعوانه توبه كرد و بندگان و كنيزان خود را آزاد كرد و به صومعه رفت ومشغول عبادت پروردگار شد و دايم در رياضت مشغول بود، به نحوى كه بدنش گداخته شد و به نهايت ضعف و نقاهت رسيد.
روزى در بدن خود نگريست، خود را بسيار ضعيف و نحيف ديد گفت: آه آه، در دنيا به اين نحو گداخته شدم و نمىدانم در آخرت حالم چون خواهد بود؟ ندايى بهگوش او رسيد كه دل خوش دار و ملازم درگاه ما باش تا روز قيامتببينى حال تو چونخواهد بود» . (47)
نيامد بدين در كسى عذر خواهكه سيل ندامت نشستش گناه
چه شبهه در اينكه: هر كه ملازم درگاه او باشد و از خوف او ترك معاصى كند درروز قيامت رحمت الهى او را فرو مىگيرد و به درجات عاليه و مراتب متعاليه مىرسد.
حكايت توبه مرد گناهكار و قبولى توبهاش
و نيز نقل است كه: «مردى بود كه جميع عمر خود را در معصيتبه سر برده بود ودر مدت عمر خود هرگز خيرى از او صادر نشده و اصلا از هيچ معصيتى انديشهنمىكرد.و صلحاى عصر و اتقياى روزگارش از او دورى جستندى و از او نفرتكردندى.
ناگاه موكل قضا دستبر دامن عمرش دراز كرده ملك الموت آهنگ قبض روحشنمود.چون يقين به مرگ كرد و يافت كه وقت رحلتش رسيده نظر در جرايد اعمالخود كرد آن را از اعمال صالحه خالى ديد و خطى كه رقم رجايى داشته باشد نديد.و بهجويبار عمل خود نگريست، شاخى كه دست اميد در آن توان زد نيافت.عاجزوار آهىاز دل بىقرار بركشيد و بىاختيار گفت:
«يا من له الدنيا و الآخره ارحم لمن ليس له الدنيا و الآخرة».
يعنى: «اى آنكه دنيا و آخرت از توست، رحم كن بر حال كسى كه نه دنيادارد و نه آخرت» .اين كلمه به گفت و جان داد.
اهل شهر بر فوت او شاد شدند و از مردنش فرحناك گشتند و او را در مزبلهاىانداختند و خس و خاشاك بر او ريختند و آن موضع را از خاك پركردند.شب يكى ازبزرگان را در خواب نمودند كه: فلان در گذشت و او را در مزبله انداختند برخيز و او رااز آنجا بردار و غسل ده و كفن كن و بر او نماز كن و او را در مقبره صلحا و اتقيا دفنكن.گفت: خداوندا! او بد عمل بود و در ميان خلق به بدكارى و بدنامى مشهور بود.چهچيز به درگاه كبريا آورد كه مستحق كرامت و بخشش گرديد؟ خطاب آمد كه: چون بهحال نزع رسيد در جرايد اعمال خود نظر كرد و بجز خطا و معاصى چيزى نديد لهذامفلس وار به درگاه ما بناليد و عاجزوار به بارگاه ما نظر كرد و دست در دامن فضل ما زدلهذا به بيچارگى و عجز او رحمت كرديم.و گناهان او را از نظر پوشيديم.و از عذاب اليمش نجات داديم.و به نعيم مقيمش رسانديم» .
اى يك دله صد دله دل يك دله كنمهر دگران را از دل خود يله كن
يك صبح به اخلاص بيا بر در مابرنايد اگر كام تو از ما گله كن
فصل: اقسام توبه و بيان آنها
بدان كه: دانستى كه توبه، عبارت است از: پشيمانى بر معصيتى كه از آدمى سرزده، وعزم بر ترك آن در آينده.و همين قدر در قبول توبه كافى نيستبلكه بايد دانست كه:
گناهى كه از آدمى سرزده يا محض «حق الله» است و غير خداى - تعالى - را در آنحقى نيست.يا در آن «حق الناس» نيز هست.
پس اگر از قسم اول باشد آن نيز بر دو قسم است:
يا چيزى است: كه قضا و تلافى از براى آن واجب نيست.مثل شرب خمر و ساززدن و امثال اينها، و در توبه اين قسم، همان پشيمانى و عزم بر ترك و حزن و اندوه درارتكاب آن در قبول توبه كفايت مىكند.
و يا چيزى است كه: تلافى آن شرعا لازم است، چون نماز و روزه و زكوة و خمسو كفاره و امثال اينها، و در اين قسم، علاوه بر پشيمانى و عزم بر عدم ارتكاب آنمعصيتبه قدر امكان، آنچه را ترك نموده قضا مىنمايى تا ديگر يقين به بقاى قضا درذمه خود نداشته باشى.
و اگر از قسم دوم باشد كه در آن حق مردم نيز باشد پس چون لا محاله در آنهاحق الله نيز هستبايد تلافى حق الله آن را به ندامت و پشيمانى و حسرت و حزن و الم وعزم ترك نمودن آن را بكند.
و اما حق الناس، پس آن حق، يا حقى است كه تعلق به مال مىگيرد يا بدن يا بهعرض و آبرو، يا به حرم و اهل.
پس اگر حق مالى باشد، واجب است كه اگر قدرت داشته باشى آن را به صاحبشرد نمايى.و اگر صاحبش مرده باشد به وارث آن رسانى.و اگر صاحبش معلوم نباشد بهفقرا رسانى.و اگر به جهت تنگدستى قدرت بر اداى آن نداشته باشى از صاحب نحليتحاصل نمايى.و اگر او حلال نكند يا دسترسى به صاحب آن نداشته باشى بايدتضرع و زارى به درگاه حضرت بارى نمايى كه در روز حساب او را از تو راضى نمايد.
و بسيار از براى صاحبش طلب آمرزش نمايى و افعال حسنه به جا آورى تا روز قيامتبه عوض آن حق بدهى. و اگر حق بدنى باشد مثل اينكه: او را كشته باشى يا زده باشى يا عضوى از او راشكسته باشى يا مجروح كرده باشى پس واجب است كه تمكين كنى تا صاحب حق، آنرا قصاص نمايد.و آنچه از تو نسبتبه او صادر شده متحمل شوى كه او نيز نسبتبهتوبه عمل آورد.يا اينكه به عجز و «الحاح» ، (48) يا احسان و انعام، او را از خود راضىسازى.و اگر دسترسى به اينها نباشد باز بايد به در خانه خدا رفت و عجز و انابه نمود كهصاحب حق را راضى كند.و طاعات و عبادات بسيارى به جا آورد كه عوض حق او گردد.
و اگر حق آبرويى باشد مثل اينكه: او را دشنام يا فحش دادهاى يا تهمت زده باشىيا غيبت نموده باشى يا بىجهتشرعى به او اهانت رسانيده باشى و دل او را شكستهباشى، بايد اگر ممكن باشد و در اظهار آن، مظنه غيظ صاحب حق نباشد از او حليتحاصل نمايى.و او را از خود خوشنود نمايى.و اگر ممكن نباشد به جهت او استغفار وطلب آمرزش نمايى.و در زيادتى افعال حسنه كوشى كه عوض حق او شود.و چنانچهافترا و بهتانى به او زده باشى يا غيبت او را كرده باشى بايد اگر دانى كه در نزد كدامشخص گفتهاى ثانيا در نزد او اعتراف به كذب خود نمايى.
و اگر حق در اهل و حرم باشد مثل اينكه: - العياذ بالله - با زن كسى زنا كرده باشىپس امر آن در غايت صعوبت و نهايت اشكال است و راهى از براى حليت جستننيست.و اظهار آن به شوهر جايز نيست.و اگر از كسى چنين امرى صادر شده باشدچاره آن نيست مگر آنكه شب و روز به درگاه پروردگار بنالد و تضرع و زارى نمايد ومواظبتبر طاعت و عبادت به جهت آن شوهر نمايد.و نماز بسيار و روزه بىشمار وحج و صدقه و تلاوت قرآن به جهت او به جا آورد.و اگر آن مرد زنده باشد علاوه براينها انعام و احسان به او كند.و اكرام و احترام او به جا آورد.و خدمت او را به قدرامكان مرتكب شود.و سعى در مهمات و حوائج او نمايد كه شايد به اين وسايل در روزقيامت از او بگذرد.و اگر او نگذرد خداى - تعالى - اينها را در مقابل حق او مىدارد.واگر مقابل شده باشد، به حكم خدايى گناه از عمل او برداشته شود.و به هر حال بايدساعتى از تضرع و زارى غافل نشود و روز و شب را به گريه به روز سياه خود به سر بردتا باشد كه لطف الهى شامل حال او شده، در روز قيامت پرده او را ندرد.و صاحب حقرا به الطاف پنهانى خود خشنود سازد.
شرايط توبه از نظر حضرت على - عليه السلام -
و مخفى نماند كه: آنچه مذكور شد شرط قبول توبه است كه بدون آنها توبه قبول نيست.بلكه فى الحقيقه بدون آنها توبه متحقق نمىشود.
و از براى كمال توبه و تماميت آن نيز شرايطى چند است و كسى كه خواهد توبه اوبه سرحد كمال باشد و زنگ معصيتى كه كرده بالمره از آئينه دل او زدوده شود بايد بعداز تلافى و تدارك هر معصيتى به دوام ندامت و قضاى عبادت و اداى مظالم پيوستهبر حال خود گريان و هميشه متالم و محزون باشد.و به ازاى آن معصيت، نفس خود رابه زحمتبيندازد و رياضت دهد و در اكل و شرب تقليل نمايد.
مروى است كه: «شخصى در خدمتحضرت امير المؤمنين - عليه السلام - گفت: «استغفر الله» .
آن حضرت فرمود: مادرت بر تو بگريد آيا مىدانى حقيقت استغفارچيست؟ ! به درستى كه استغفار درجه «عليين» (49) است.و بر مجموع شش معنى واقعمىشود:
اول: پشيمانى بر گذشته.
دوم: عزم بر ترك گناه در مدة العمر.
سوم: ادا كردن حقوق مردم.
چهارم: قضا كردن هر واجبى كه فوت شده.
پنجم: گداختن هر گوشتى كه از حرام روييده به حزن و الم، تا پوستبه استخوان چسبد و گوشت تازه برويد.
ششم: الم و زحمت طاعت و عبادت به بدن چشانيدن به ازاى آنچه از شيرينى معصيت چشيده.چون كسى اين شش امر را به جا آورد بگويد: استغفر الله» . (50)
و مراد حضرت، استغفار كامل است.و مراد آن نيست كه استغفار كردن بدونمجموع اين شش امر، لغو و بىفايده است، زيرا شكى نيست كه: تلفظ به كلمه «استغفر الله» از روى اخلاص، با فهميدن معنى آن نيز موجب تخفيف عذاب است.
بلكه گفتن آن از براى ثواب اگر چه معنى آن را نفهمد خالى از ثواب نيست، همچنان كهبسيار از عوام مىگويند.
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «توبه«حبل الله» و «مدد عنايت» اوست و لابد است از مداومت آن.و از براى هر طايفه از بندگان، توبهاىاست.تا اينكه فرمودند كه: اما توبه طايفه عوام آن است كه: باطن خود را از گناهانبشويد به آب حسرت، و اعتراف به گناه و پشيمانى برگذشته و ترسناك بودن بر آنكهديگر مثل آن از براى او صادر شود.و بايد گناهان را سهل و حقير نشمارد و دايم بر تقصيرات خود در بندگى و طاعتخدا گريان و متاسف باشد.و خود را از شهوتهاىنفسانيه محافظت نمايد.و استغاثه به خدا نمايد كه او را اعانت فرمايد بر وفاى به توبه.ومحافظت كند او را از عود به گناه.و رياضت دهد نفس خود را به عبادت و مجاهده.وواجباتى كه از او فوت شده قضا نمايد.و ستمى كه بر كسى كرده تدارك آن كند.وآنچه از حقوق مردمان در ذمه او باشد ادا كند.و از همصحبتان بد، اجتناب نمايد.وشبها را به بيدارى به صبح رساند.و روزها را به تشنگى روزه به شب آورد.و هميشه درعاقبت كار خود تفكر نمايد.و از خدا استعانت جويد كه در حالت وسعت و شادى وزمان سختى و بدحالى، او را بر جاده شريعت، مستقيم و ثابتبدارد.و در بلاها ومصيبتها صبر كند تا از درجه توبه كنندگان ساقط نشود.و چون چنين كند از گناهان خودپاك، و عمل او زياد، و درجات او بلند مىگردد» . (51)
و از جمله شرايط كمال توبه آن است كه: سعى نمايد كه آثار كدورت و ظلمت كه ازگناهان بر دل او مجتمع شود به نور طاعت محو كند، زيرا هر شهوت و معصيتى كه ازانسان صادر مىشود از آن ظلمت و تيرگى بر دل مىنشيند، همچنان كه از نفس، تيرگى برآئينه مىنشيند.و چون بسيار شد، دل زنگ مىگيرد.و اگر زنگ بسيار بر روى هم جمعشود دل او را فاسد مىكند و ديگر قابل اصلاح و صفا نمىشود.پس كسى كه توبهمىكند بايد آثار گناهان گذشته را از دل خود محو كند.و محو آنها به طاعات و عباداتمىشود، زيرا همچنان كه به سبب معصيت، ظلمت و كدورت به سراچه دل مىرسدهمچنين از عبادت، نورى در آن دل حاصل مىشود و به واسطه آن نور، ظلمت معاصىزدوده مىگردد.
همچنان كه حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «در عقب هر گناهىعبادت كن تا آن را محو كند» . (52)
پس بايد توبه كار، خود را بر طاعاتى كه ضد آن معاصى است كه كرده بدارد تا اثرمعصيت را بزدايد، زيرا دفع هر مرضى به ضد آن مىشود.پس اگر در مجامعلهو و لعب، غنا شنيده باشد كفاره آن را به شنيدن قرآن و مواعظ و احاديث و نشستندر مساجد و امثال آن كند.و كفاره شرب خمر را به رياضت نفس و تشنگى نمايد.وكفاره خوردن چيز حرام را بعد از تصدق قيمت آن، روزه داشتن و كمخوردن كند.وهمچنين هر چيزى را به مناسب آن معالجه كند تا اثر آن گناه محو شود.و اگر چه دفعآن به عبادت ديگر غير مناسب هم ممكن است ليكن معالجه مناسب، زودتر اثر مىكند.
فايده: اجتناب از گناهان كبيره، كفاره گناهان صغيره
بدان كه: شريعت مقدسه، گناه را دو قسم كرده است: كبيره و صغيره.و حكم فرمودهاست كه: اجتناب از گناهان كبيره، كفاره گناهان صغيره است.
چنانچه خداى - تعالى - فرمود:
«ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم».
يعنى: «اگر اجتناب كنيد از كبائر آنچه بر شما حرام شده است، آن را كفاره ساير گناهانشما مىكنيم» . (53)
و اجتناب از كبيره، در وقتى كفاره صغيره مىشود كه به قدرت و اراده، آن را ازبراى خدا ترك كنى نه آنكه قدرت بر آن نداشته باشى.يا از راه ترس مردم يا حفظ آبروو يا به جهت عدم شوق و رغبت، آن را نكنى چنين اجتنابى كفاره صغائر نمىشود.
و در تعيين گناهان كبيره ميان علما، خلاف بسيار است.بعضى آنها را هفت گفتهاند.
و بعضى بيشتر.و از بعضى روايات هفتصد مستفاد مىشود.و ظاهر آن است كه: هرگناهى كه در قرآن مجيد وعده عذاب به آن شده كبيره است.و از جمله گناهان كبيرهاست: شرك به خدا و قتل مسلم عمدا و قذف زنان محصنه، يعنى نسبت زنا به زنانمسلمه كه مشهور به زنا نباشند دادن.مثل اينكه: كسى را ولد الزنا بگويى يا نسبت زنا بهزن و خواهر كسى بدهى.و عقوق والدين و زنا و ظلم و حكم به غير حق و خوردن ماليتيم را به ظلم، و خوردن ربا و ترك نماز عمدا.و در بعضى احاديث، از گناهان كبيرهشمردهاند: سحر را و قسم دروغ را و حبس زكوة و كتمان شهادت، و شرب خمر، ودزدى و قمار و كم فروشى و لواط و شهادت ناحق و اعانت ظالمين بر ظلم و دروغ و غناكردن و شنيدن، و تكبر و خيانت و حبس حق مردم بدون عذر شرعى.
اسبابى كه گناه صغيره را كبيره مىكنند
و مخفى نماند كه: هر گناه صغيره به سبب يكى از پنج چيز كبيره مىشود:
اول: اصرار بر آن كردن، يعنى مكرر مرتكب آن شدن.
دوم: حقير شمردن آن، زيرا هر گناهى را كه اندك شمارى نزد خدا عظيم مىشود.
و در حديث وارد است كه: «مؤمن هر گناهى را كه كرده آن را مانند كوهى مىبيند كه بر بالاى سر او باشد و ترسد كه بر او افتد.و منافق گناه را مثل مگسى بيند كه بر بينىاو نشيند.پس آن را بپراند» . (54)
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «بپرهيزيد از محقرات ازگناهان، كه آنها آمرزيده نشوند.عرض كردند كه: محقرات گناه كداماند؟ فرمود كه: آناست كه مردى گناهى كند و بگويد خوشا به حال من اگر غير از اين گناهى نداشتم» . (55)
سوم: شاد شود به كردن آن و قدرت يافتن بر فعل آن.مثل اينكه: كسى مسلمانى راخجل سازد يا مغبون كند يا او را ايذايى برساند و بگويد: ديدى او را چگونه رسواكردم! يا خجل ساختم! يا مغبون نمودم! و به اين، دلشاد باشد.و چنين كسى مثل كسىاست كه: دوايى به جهت دفع مرض او به او بدهند او آن را بريزد و شادى كند كه ديدىچگونه از خوردن آن فارغ شدم.
چهارم: گناهى را بكند و آن را بدون جهتشرعى اظهار كند در نزد كسى كه مطلع نيست.
پنجم: آن شخص گناهكار كسى باشد كه مردم به او اعتماد داشته باشند و پيروى آنكنند و او گناه صغيره كند كه مردم بر آن مطلع شوند و وقع آن گناه در نظر ايشان كمشود.مثل اينكه: شخص عالمى لباس ابريشم بپوشد يا مسخرگى كند، يا در مجمع معصيتبنشيند و امثال اينها.
فصل: اقسام توبه كنندگان
بدان كه: توبه كنندگان از جهت وفاى به توبه و عدم آن بر چند قسماند:
اول آنكه: از همه معاصى توبه كند و به توبه خود تا آخر عمر ثابتبماند، و ديگر ازاو گناهى سر نزند مگر خطاهاى بسيار جزئيه كه غير معصوم خالى از آنها نيست.و چنينتوبه، توبه نصوح است و صاحب نفس مطمئنه است.
دوم آنكه: از گناهان كبيره توبه كند و اصول طاعات و عبادات را به جا آورد اماخالى از همه گناهان نباشد.و گاهى «هفوه» (56) يا از روى سهو و غفلت، نه به محض عمد وقصد تمام، گناهانى چند از او صادر گردد.و چون به گناهى چند اقدام نمايد ملامتنفس خود كند، و تاسف و ندامتبسيار خورد.و ثانيا عزم كند كه ديگر پيرامون مثلآن نگردد و قرار دهد كه از آنچه باعث گناه مىشود اجتناب لازم داند.و صاحب آن،صاحب نفس لوامه است.و خير او بر شرش غالب است.
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به آن اشاره فرموده است.مجمل آنچه راكه گفته است اين است كه: «خوبان شما كسانى هستند كه بسيار به فتنه مىافتند و بسيار توبه مىكنند و چنين شخصى از درجه اعتبار توبه ساقط نيست» . (57)
سوم آنكه: توبه كند و مدتى بر توبه خود ثابت و مستقيم باشد و پس از مدتى دربعضى از گناهان شيطان و نفس اماره بر او غالب شوند و از دفع آنها از خود عاجز شود،و از روى عمد و قصد مرتكب آن گردد.و اما با وجود اين، مواظبتبر طاعات نمايد.واگر گناهانى را كه قدرت بر آن نداشته باشد تارك باشد.و همچنين در بعضى گناهان،عنان نفس خود را بگيرد و بعد از ارتكاب آن گناه هم قصد توبه از آن را بكند و بگويد:
امروز و فردا توبه از آن خواهم كرد و ليكن نفس، هر روز او را فريب دهد و گويد: فرداتوبه كن.و به اين سبب، توبه او تاخير افتد.و صاحب اين درجه را صاحب نفس مسؤولهخوانند و اميد نجات به چنين شخصى نيز هست.
چهارم آنكه: توبه كند و مدتى بر آن ثابتباشد بعد از آن توبه خود را بشكند و بهلجه گناهان فرو رود و از ياد توبه در رود و مطلقا ندامت و پشيمانى از گناهانى را كهمىكند نداشته باشد.و صاحب اين، صاحب نفس اماره است.و شر او بر خيرش غالباست و از درجه توبه كنندگان ساقط است.
عدم اعتماد به نفس نبايد مايه پشيمانى از توبه شود
و مخفى نماند كه: هرگاه كسى از گناهى كه كرده پشيمان شود و توبه كند و ليكن بهنفس، اعتماد نداشته باشد كه ديگر امر به گناه نكند و عود به آن ننمايد، و خاطر جمع ازخود نباشد، نبايد به اين سبب از توبه باز ايستد و چنان گمان كند كه توبه او فايدهنمىبخشد، زيرا اين فريب شيطان است و از كجا مىداند كه ديگر متمكن از آن معصيتخواهد شد.شايد پيش از آن با توبه از دنيا برود.و بايد قصد او اين باشد كه: ديگر عودنكند.و از خدا استعانت جويد.اگر به اين قصد وفا كرد به مطلب خود رسيده.و اگرنفس بر او غالب شد گناهان سابق او آمرزيده شده و از آنها خلاصى يافته.و به غير ازاين، گناهى كه بعد از اين توبه مرتكب شده بر او چيزى نيست، و اين از مطالب عظيمه وفوايد جليله است.پس نبايد خوف از شكستن توبه، كسى را از توبه باز دارد، بلكه بايدمبادرت به توبه نمايد.و اگر بعد به گناه عود كند باز دفعة توبه كند و از عقب آن حسنهبه جا آورد كه محو آثار آن گناه را بكند.
و در بعضى از اخبار وارد شده كه: «اگر كسى در عقب گناه، هشت امر به جا آورداميدوار به عفو آن گناه باشد: عزم بر توبه آن داشته باشد.و شايق باشد كه ديگر مرتكب آن نگردد.و از عقاب بر آن خايف باشد.و به آمرزش آن اميدوار باشد.و بعد از آنگناه، دو ركعت نماز كند.و بعد از آن، هفتاد مرتبه استغفار كند.و صد مرتبه بگويد:
«سبحان الله العظيم و بحمده».
و چيزى تصدق كند.و يك روز، روزه بگيرد» . (58)
و در بعضى از اخبار وارد شده كه: «بعد از گناه، وضوى كامل بگيرد و داخل مسجدشود و دو ركعت نماز كند.و در بعضى روايات چهار ركعت رسيده» . (59)
پىنوشتها:
1. محجة البيضاء، ج 7، ص 93.و احياء العلوم، ج 4، ص 46 2. كافى، ج 2، ص 272، ح 19. 3. كافى، ج 2، ص 273، ح 21. 4. كافى، ج 2، ص 273، ح 22. 5. كافى، ج 2، ص 270، ح 8. 6. احياء العلوم، ج 4، ص 48. 7. كافى، ج 2، ص 272، ح 17. 8. كافى، ج 2، ص 269، ح 3. 9. بحار الانوار، ج 73، ص 330، ح 13.و كافى، ج 2، ص 272، ح 16. 10. بحار الانوار، ج 73، ص 331، ح 15.و كافى، ج 2، ص 272، ح 18 11. جمع «حله» ، جامه نو و بلند، كه بدن را بپوشاند. 12. جامع السعادات، ج 3، ص 49 13. كافى، ج 2، ص 440، ح 2. 14. محل تابش نور. 15. بقره، (سوره 2)، آيه 222. 16. محجة البيضاء، ج 7، ص 7. 17. كافى، ج 2، ص 435، ح 8. 18. كافى، ج 2، ص 435، ح 9. 19. بحار الانوار، ج 6، ص 28، ح 31 20. كافى، ج 2، ص 432، ح 5. 21. كافى، ج 2، ص 432، ح 3. 22. نور، (سوره 24) آيه 31. 23. تحريم، (سوره 66) آيه 8. 24. رك: كافى، ج 2، ص 439- 430. 25. احياء العلوم، ج 4، ص 7.و محجة البيضاء، ج 7، ص 13 26. احياء العلوم، ج 4، ص 7 27. يس، (سوره 36)، آيه 9. 28. بقره، (سوره 2)، آيه 7. 29. محجة البيضاء، ج 7، ص 22 30. محجة البيضاء، ج 7، ص 20. 31. محجة البيضاء، ج 7، ص 21.و احياء العلوم، ج 4، ص 10 و 11. 32. محجة البيضاء، ج 7، ص 21. 33. مادى 34. جامع السعادات، ج 3، ص 61. 35. شورى، (سوره 42) آيه 25. 36. نساء، (سوره 4) آيه 110 37. محجة البيضاء، ج 7، ص 24. 38. محجة البيضاء، ج 7، ص 25. 39. كافى، ج 2، ص 440، ح 2. 40. بحار الانوار، ج 6، ص 40، ح 71.و كافى، ج 2، ص 434، ح 6 41. كافى، ج 2، ص 440، ح 1. 42. كافى، ج 2، ص 426، ح 3. 43. بحار الانوار، ج 6، ص 41، ح 77.و كافى، ج 2، ص 437، ح 3. 44. كافى، ج 2، ص 438، ح 7. 45. جامع السعادات، ج 3، ص 69- 68. 46. فرقان، (سوره 25) آيه 13- 12 47. رياحين الشريعه، ج 4، ص 364.به نقل از نفحات الانس 48. در طلب چيزى اصرار و پافشارى كردن 49. افراد بلند مرتبه يعنى: استغفار كنندگان داراى درجات بلندى هستند.رك: منهاج البراعة، ج 21، ص 496. 50. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1281، حكمت 409 51. بحار الانوار، ج 6، ص 31، ح 38. 52. محجة البيضاء، ج 7، ص 19. 53. نساء، (سوره 4) آيه 31. 54. محجة البيضاء، ج 7، ص 59 55. كافى، ج 2، ص 287، ح 1. 56. از روى لغزش و خطا 57. كافى، ج 2، ص 432، ح 4 58. جامع السعادات، ج 3، ص 85. 59. جامع السعادات، ج 3، ص 85.
|