و سبب آن يا ضعف نفس است، يا طمع مالى.و آن از جمله مهلكات است.و ضررآن عام، و فساد، آن تام است، زيرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر پيچيده شود، واساس آن برچيده شود، آيات نبوت از ميان مردم بر طرف، و احكام دين و ملت ضايع و تلف مىگردد.و جهل و نادانى عالم را فرو مىگيرد.و ضلالت و گمراهى ظاهرمىشود.و آثار شريعت رب العالمين فراموش، و چراغ آيين سيد المرسلين خاموش، فتنهو فساد شايع، و ولايت و اهل آنها نابود و ضايع مىگردند.
و از اين جهت است كه مىبينى و مىشنوى كه: در هر روزگارى كه قوى النفسديندارى كه حكم او نافذ و جارى بود، از علماى صاحب ديانت، يا امراىصاحب سعادت از پى اين كار دامن همتبر ميان زد، و در راه دين و آئين از ملامت وسرزنش مردمان انديشه نكرد، همه مردمان به طاعات و «مبرات» (1) راغب، و تحصيلعلم و عمل را طالب شدند.و بركات از آسمان بر ايشان نازل، و خير دنيا و آخرتايشان را حاصل شد.و در هر زمانى كه عالم عاملى، يا سلطان عادلى همتبر اين امرخطير نگماشت، و اين كار عظيم را سهل انگاشت، امر مردم فاسد، و بازار علم و عملكاسته گشته مردم به لهو و لعب مشغول، و به هوا و هوس گرفتار، و خود سر شدند.و يادخدا و فكر روز جزا را فراموش، و از باده معاصى و ملاهى مست و مدهوش گشتند.
و به اين سبب در آيات و اخبار، مذمتبسيار بر ترك امر به معروف و نهى از منكر شده.
خداى - تعالى - مىفرمايد:
«لو لا ينهيهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون»
يعنى: «چرا نهى نمىكنند علماء و دانايان، ايشان را ازگفتار گناه و خوردن حرام؟ هر آينه بدكارى است آنچه مىكنند» . (2)
و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هيچ قومى نيست كهمعصيت كنند و در ميان ايشان كسى باشد كه قدرت داشته باشد ايشان را منع كند ونكند، مگر بيم آن است كه خداى - تعالى - فروگيرد ايشان را به عذابى كه از نزد او نازلمىگردد» . (3)
و نيز از آن سرور منقول است كه فرمود: «بايد البته امر به معروف و نهى از منكرنماييد.و الا بدان شما بر شما مسلط مىشوند.پس خوبان شما دستبه دعا بر مىدارند ودعاى ايشان به درجه اجابت نمىرسد» . (4)
و فرمود كه: «خدا عذاب نمىكند خواص را به گناه عوام، تا معاصى در ميان ايشانظاهر و هويدا گردد و خواص را قدرت بر انكار آنها باشد و انكار نكنند» . (5)
و از حضرت امير مؤمنان - عليه السلام - منقول است كه فرمود: «به درستى كه كسانى كه پيش از شما به هلاكت رسيدند بدان واسطه بود كه مرتكب معاصى شدند، و علماىايشان آنها را نهى نكردند، چون معصيت ايشان به طول انجاميد عقوبات الهى بر ايشاننازل گرديد» . (6)
و فرمود كه: «امر به معروف و نهى از منكر، دو مخلوقاند از خلقهاى الهى، پس هر كهيارى كند آنها را خدا او را عزيز كند.و هر كه ذليل كند آنها را خدا او را ذليل كند» . (7)
و نيز از كلمات آن حضرت است كه: «هر كه ترك كند انكار منكر را به دل و دستو زبان، او مردهاى است در ميان زندگان» . (8) و فرمود كه: «رسول خدا ما را امر كرد كه ملاقات كنيم با اهل معاصى با روهاىدرهم كشيده» . (9) و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «خداوند عالم به شعيبنبى وحى فرستاد كه: من صد هزار نفر از قوم ترا عذاب خواهم كرد، چهل هزار نفر بدان،و شصت هزار نفر از نيكان.عرض كرد كه: پروردگارا! نيكان را چرا؟ خطاب رسيد: بهجهت آنكه «مماشات» (10) و سهل انگارى با اهل معصيت كردند و به غضب من غضبناكنگشتند» . (11) و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «پاكيزه نشد طايفهاى كه ازاقوياى ايشان حق ضعفاى ايشان گرفته نشد» . (12) و از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - دو ملك را فرستاد به شهرى كهآن را با اهلش سرنگون سازند، چون به آنجا رسيدند، مردى را ديدند كه خدا رامىخواند و تضرع مىكند و زارى مىنمايد.يكى از آن دو ملك گفت: اين مرد رانمىبينى؟ گفت: چرا و ليكن آنچه خدا فرموده به جا مىآوريم.آن يك گفت: من كارىنمىكنم تا پروردگار رجوع كنم و از او سؤال كنم.پس مراجعت كرد و عرض كرد:
پروردگارا! چون به اين شهر رسيديم فلان بنده ترا ديديم كه تو را مىخواند و تضرعمىكرد.خداى - تعالى - فرمود: امرى كه كردم به جا آوريد، به درستى كه آن مرد كسىاست كه هرگز در غيظ به جهت امر من متغير نشده، يعنى در معاصى به غضب نيامده» . (13)
و روزى آن حضرت به طايفهاى از اصحاب خود فرمودند كه: «بر من لازم است كهبىگناهان شما را به گناهكاران مؤاخذه نمايم.و چگونه لازم نباشد و حال اينكه از مردىاز شما عمل قبيحى به شما مىرسد و انكار بر او نمىكنيد.و از او دورى نمىنمائيد.واذيت نمىرسانيد او را تا آن را ترك كند» . (14)
و فرمود كه: «البته بار خواهم كرد گناهان نادانان شما را بر علما و دانايان شما. چه چيز باز مىدارد شما را كه چون از مردى از شما معصيتى به شما برسد به نزد اوبيائيد و او را سرزنش كنيد و پند و نصيحت كنيد؟ ! شخصى عرض كرد كه: قبولنمىكنند.فرمود: از ايشان دورى كنيد و از نشستن با ايشان اجتناب نمائيد» . (15)
و اخبار بسيار در منع از حاضر شدن در مجالس معصيت، وارد شده، در صورتى كهنهى از آن، و دفع آن مقدور و ممكن نباشد.
و رسيده است كه: «اگر كسى در مجلس معصيتحاضر شود لعنتبر او نازلمىشود» . (16)
بنابراين، جايز نيست داخل شدن در خانههاى ظلمه و فساق، در هنگامى كه مشغولظلمى يا فسقى باشند.و همچنين جايز يستحاضر شدن در مجامعى كه در آنهامعصيتى واقع مىشود و آدمى قدرت بر دفع آن ندارد، زيرا كه: ملاحظه معاصى، بدونضرورت جايز نيست.و عذر اينكه: من قدرت بر دفع آن ندارم مسموع نى.و به اينسبب بود كه: جمعى از پيشينيان، عزلت اختيار كرده و از مردم كناره گرفته و به اينمضمون عمل مىنمودند.
اگر در جهان از جهان رستهاىستدراز خلق برخويشتن بستهاىست
و سبب عزلت ايشان اين بود كه مبادا در بازار و راه و مجامع و عيدگاه ملاحظهعصيان پروردگار را نمايند و از دفع آن عاجز باشند.
و چون حال مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر را دانستى، و فهميدى كه بر آنچه قدر مفاسد مترتب است، خواهى دانست كه: امر به معصيت و نهى از طاعت چهمفسدهاى دارد.و چه عقاب در مقابل آن است! روزى حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «چگونه خواهيد بود هرگاهزنان شما فاسد شوند؟ و جوانان شما فاسق گردند؟ و امر به معروف نكنيد و نهى از منكرننمائيد؟ از روى تعجب عرض كردند كه: همچنين وقتى خواهد بود؟ فرمود: بلى.و بدتر از اين، چگونه خواهيد بود هرگاه معروف در نظر شما منكر باشد و منكر معروف؟» . (17)
و هر كه تامل كند در اخبار و آثار، و آگاه باشد بر تواريخ و حكايات پيشينيان، وبلاها و عقوباتى كه به ايشان رسيد، و مشاهده عصر خود را كند، و آنچه در آن حادثمىشود ببيند از: ابتلاى مردمان بعد از شيوع معاصى، به بعضى آفات سماويه و ارضيه،يقين مىكند كه: هر عقوبت آسمانى و زمينى، از: طاعون و وباء، و قحط و غلا، وكم شدن آب و باران، و تسلط اشرار و ظالمان، و قتل و غارت و زلزله و امثال اينها، بهسبب ترككردن مردمان است امر به معروف و نهى از منكر را.
فصل: اهتمام در امر به معروف و نهى از منكر
بدان كه ضد كوتاهى در امر به معروف و نهى از منكر، سعى و اجتهاد در آنها است.واين از اعظم شعائر دين، و اقواى علامتشريعت و آئين است.و آن مقصد كلى است ازبعثت انبيا و اوصيا، و نايب گردانيدن متدينين از علمائى كه مدار گردش آسياى جميعاديان است.و اختلال آن موجب بازماندن آن از دور آن است.و از اين جهت مدح وترغيب به آن در آيات و اخبار بىپايان رسيده، و امر به آن شده.
خداوند عالم - جل شانه - مىفرمايد:
«و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون»
يعنى: «بايد از شما طايفهاى باشندكه مردم را به خير بخوانند و امر به معروف كنند و نهى از منكر نمايند.و اين طايفهرستگاراناند» . (18)
و نيز مىفرمايد: «كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عنالمنكر»
يعنى: «شما بهترين امتى هستيد كه بيرون آمدهايد، زيرا كه: امر مىكنيد بهمعروف و نهى مىكنيد از منكر» . (19)
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: به خدائى كه جان من درقبضه قدرت اوست كه البته شما را يكى از دو چيز خواهد بود: يا آنكه امر به معروفكنيد و اهل معاصى را از منكرات باز داريد.يا آنكه حق - سبحانه و تعالى - عذابى از نزدخود بر شما گمارد و هر چند دعا كنيد اجابت نكند» . (20)
و نيز از آن حضرت منقول است كه: «جميع اعمال حسنه و جهاد در راه خدا در پيش امر به معروف و نهى از منكر نيست مگر مثل جرعهاى در پيش درياى بىپايان» . (21)
و از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - هيچ پيغمبرى را مبعوث نكردمگر اينكه از براى او خواص اصحاب چند هستند، و آن پيغمبر در ميان ايشان به قدرىكه خدا مىخواهد مكث مىكند.و به كتاب خدا و اوامر او عمل مىكند، تا اينكه خداقبض روح آن پيغمبر را كند.آن خواص مىمانند و به كتاب خدا و امر او و طريقهپيغمبر او عمل مىنمايند.و چون ايشان منقرض شدند بعد از ايشان هم طايفهاىمىرسند كه بر سر منبرها مىنشينند كه قول ايشان معروف، و عمل ايشان منكر است.
پس هر وقتشما اين زمان را دريابيد واجب استبر هر مؤمنى كه با ايشان جهاد ودفاع كند.و اگر قدرت نداشته باشد در دل با ايشان نزاع داشته باشد.و به غير از اين،اسلامى نيست» . (22)
و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «امر به معروف ونهى از منكر، اجل كسى را نزديك نمىكند، و روزى كسى را كم نمىكند، و بهتر از اين،كلام حقى است كه كسى در پيش حاكم جابرى بگويد» . (23)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «امر به معروف ونهى از منكر، طريقه پيغمبران، و شيوه نيكان است.فريضه عظيمهاى است كه ساير فرايضبه واسطه آن به پاى داشته مىشود.و به آن، راهها امن مىگردد.و مكاسب، حلالمىشود.و مظلمهها به صاحبانش رد مىشود.و زمين، آباد مىگردد.و از دشمنان دين،انتقام كشيده مىشود.و امر شريعت، استقامتبه هم مىرساند.پس به دلهاى خود برمعصيت و اهل آن انكار كنيد.و انكار ايشان را به زبان آوريد.و روهاى ايشان رابخراشيد.و در راه خدا از ملامت ملامت كنندگان خوف و انديشه منمائيد.پس اگر قولشما را قبول كردند و از معصيتباز ايستادند و به حق رجوع كردند ديگر راهى وتسلطى بر ايشان نيست.به درستى كه تسلط بر كسانى است كه مردمان را ظلم مىكنند ودر زمين به ناحق سركشى مىنمايند، و ايشاناند كه عذابى دردناك از براى ايشان آمادهاست.و با اين كسان، جهاد كنيد، با بدنهاى خود و دشمن داريد ايشان را به دلهاىخود» . (24)
و در بعضى اخبار وارد است كه: «موسى - عليه السلام - بر پروردگار عرض كرد كه:
كدام يك از بندگان تو در نزد تو محبوبتر است؟ خطاب رسيد: آنكه در تحصيل رضاى ما چنان كوشد كه ديگران در تحصيل آرزوهاى خود.و كسى كه به پناه بندگان صالح ما در آيد.و كسى كه چون معصيت مرا ببيند چنان غضبناك گردد كه پلنگ از براى خود،يعنى از اندك و بسيار خلق نينديشد.و از كشتن باك ندارد» . (25)
بلى: مؤمن بايد كه در حال معاينه معاصى به جهت تحصيل رضاى پروردگار جبارغيرت دين، و عصبيت و حميت چنان بر او مستولى گردد كه از كثرت و قوت مخالفانحق نينديشد.و به مهابت و سطوت ملوك و سلاطين التفات نكند.و در نصرت حق، ازمال و جان و آبرو مضايقه ننمايد.
رسانيدن امر حق طاعت استززندان نترسى كه يك ساعت است
يكى از صحابه به حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - عرض كرد كه: «كدام يك ازشهيدان نزد خدا گرامىترند؟ فرمود: مردى كه در پيش حاكم ظالمى سخن حق گويد وآن ظالم او را بكشد.و اگر نكشد ديگر گناه بر او نوشته نمىشود» . (26)
پس هر كه طالب سعادت و رضاى حضرت رب العزة باشد بايد در هر وقت ازملاحظه معاصى، خوددارى نكند.و چگونه كسى كه خود را بنده خدا داند در حينمشاهده نافرمانى او خوددارى تواند كرد، و حال اينكه دو نفر كه با هم فى الجمله ربطىدارند نمىتوانند ملاحظه سهل انگارى در امر يكديگر را بكنند.و چه ربطى از خالقيتبالاتر و برتر است؟ و كسى كه خود را وابسته به ديگرى داند، - مانند حاكم نسبتبهپادشاه، يا ملازم حاكم نسبتبه حاكم، يا امثال آنها - اگر ببيند كه كسى مخالفت آنشخص را مىكند در صدد معارضه و منازعه بر مىآيد.پس چگونه مىشود كه كسىمخالفت پروردگار را ببيند و متعرض نگردد، و رضاى مردم را بر رضاى خدا مقدمدارد.و به تجربه ثابت، و از اخبار و آثار ظاهر مىگردد كه: پاس شريعت داشتن، و همتبر اصلاح حال بندگان خدا گماشتن، موجب عزت، و غلبه حرمت در نظرها، و طول عمرمىگردد.
وجوب امر به معروف و نهى از منكر و شرايط آن
و مخفى نماند كه: آنچه از آيات و اخبار مذكوره، و ساير آيات «عديده» (27) ، و اخبارمتواتره مستفاد مىشود اين است كه: امر به معروف و نهى از منكر بر هر فردى از افرادمكلفين واجب است.و اين مطلب، مورد اتفاق جميع علماى شيعه و سنى است.به اين معنى كه: امر كردن به واجبات، و نهى كردن از افعال محرمه، وجوب دارد.و اما امر بهمستحبات، و نهى از امور مكروهه، واجب نيست، بلكه سنت است.و وجوب امر بهواجب و نهى از حرام چهار شرط دارد:
اول آنكه: علم داشته باشد به اينكه: اين فعل بر آن شخص واجب استيا حرام.
پس در امور متشابه، امر به معروف و نهى از منكر وجوب ندارد.بنابراين، هر كه علم به همرسانيد به وجوب يا حرمت هر امرى، به نحوى كه احتمال اختلاف مجتهدين را در آنندهد، مثل اينكه: ضرورى دين يا مذمتيا اجماعى همه علماء باشد بر او لازم است كهامر و نهى در آن كند.و كسى كه علم قطعى نداشته باشد به حكم چيزى، و اجماعىنباشد، بلكه اختلافى باشد يا احتمال اختلاف فقها را در آن امر بدهد اگر چه خودمجتهد باشد و در حكم آن رايى داشته باشد، يا راى يكى از مجتهدين را در آن بداندنمىتواند كسى را به عنوان وجوب به آن امر و نهى نمايد، و در آن امر به معروف ونهى از منكر به عمل آورد.مگر در حق كسى كه بداند لازم بر آن كس همان حكمى استكه او نيز مىداند.
خلاصه كلام آنكه: در مسائل «قطعيه اجماعية» (28) بر هر كسى امر به معروف ونهى از منكر در حق هر كسى لازم است.و اما در غير آنچه اجماعى است، و اختلافآراى مجتهدين در آن ممكن است، مجتهدى يا مقلدى امر و نهى در آن نمىتواندكرد، مگر بر كسى كه بداند اعتقاد او هم موافق اعتقاد اوست، يا بايد موافق باشد.
دوم آنكه: احتمال فايده و اثرى بر امر و نهى خود بدهد.پس چنانچه يقين داند ياظن غالب او اين باشد كه: اثرى مترتب نمىشود امر به معروف و نهى از منكر واجبنخواهد بود.
سوم آنكه: متضمن مفسده و ضررى نباشد.پس اگر در امر به معروفى يانهى از منكرى مظنه ضررى به خود يا به يكى از مسلمانان باشد، وجوب آن قطع خواهدشد.
همچنان كه در بعضى از روايات رسيده كه: هر كه متعرض صاحب تسلط جابرىبشود و بليه به او برسد اجر و ثوابى از براى او نخواهد بود.
و آنچه مذكور شد كه: گرامىترين شهيدان كسى است كه سخن حقى در نزد ظالمىبگويد و او را بكشد در صورتى است كه ابتداء مظنه مفسده نداشته باشد و چنين داندكه: ضررى به او نخواهد رسيد.
چهارم آنكه: از شخصى كه معروف ترك شده يا منكر صادر گرديده آثار پشيمانى و توبه به ظهور نرسد، كه اگر آن شخص نادم شود ديگر احتياج به امر به معروف ونهى از منكر نيست.
و از جمله امورى كه در امر به معروف و نهى از منكر لازم است آن است كه: علم بهصدور آن هم رسيده باشد، به اين نحو كه: آدمى خود آن را ببيند يا علم به آن بههم رساند بدون اينكه تفحص يا تجسس نمايد.اما به محض احتمال يا مظنه، تجسس ازآن جايز نيست و در صدد فحص نبايد برآمد.پس اگر كسى گمان برد كه: شخصى درخانه مشغول معصيتى است، اما يقين نداشته باشد نمىتواند داخل آنجا شود.و نبايددر صدد تحقيق آن برآيد.و همچنين جايز نيست گوش فرا داشتن، تا معلوم شود كهصدائى كه مىآيد معصيت استيا نه.يا بوئيدن دهان، به جهت آنكه معلوم كنى شرابخورده استيا نه.يا تحقيق اينكه آيا در خانه شراب دارد؟ يا آنچه در ظرف اوستشراب استيا نه؟ يا پرسيدن اينكه در زير دامان، آلت «سازى» پنهان كرده استيا نه؟ وخلاصه آنكه تا علم حاصل نشود تفحص و تجسس نمودن جايز نيست.و از همسايه ورفقاى فاسق تفتيش فسق او را كردن روانه.
بلى اگر كسى تفحص نمود و بر آن معصيتى معلوم شد، در آن وقت نهى از آن لازماست، اگر چه ابتداء خوب نكرده است كه تجسس نموده.و لازم نيست كه آن كهامر به معروف و نهى از منكر مىكند عادل باشد، و خود هيچ معصيتى، يا همان معصيت رانكند، بلكه بر هر كه بر ترك معروفى، يا فعل منكرى مطلع شد بر او امر و نهى لازماست.خواه خود آن شخص خوب باشد يا بد.اگر خود، آن معصيت را بكند به آنجهت عاصى و گناهكار خواهد بود.و اگر با وجود اين، از ديگرى مطلع شود امر و نهىنكند دو گناه كرده خواهد بود.
بلى: كسى كه خود مرتكب معصيتى باشد و ديگران را از آن نهى كند خالى ازخجالت و شرمسارى در نزد حضرت بارى نيست.
همچنان كه در اخبار رسيده كه به حضرت عيسى - عليه السلام - وحى رسيد كه:
«اول نفس خود را پند ده، اگر پند پذير شدى، آن وقت مردم را پندگوى.و اگر نه، از من حيا و شرم كن» . (29)
و ليكن ظاهر آن است كه: اين در صورتى است كه امر به معروف و نهى از منكر به قهرو غلبه و تسلط باشد.اما اگر به عنوان پند و موعظه و نصيحتباشد دور نيست كه شرطباشد كه خود، مرتكب آن معصيت نگردد.و مردمان بر صدور آن معصيت از او مطلعنباشند، زيرا اگر مردم او را مرتكب آن گناه دانند موعظه او اصلا فايده و اثرى نمىبخشد.و دانستى كه با وجود عدم اثر، امر و نهى واجب نيست.
خلاصه اينكه: امر به معروف و نهى از منكر، به دو وجه مىشود:
شرايط آمر و ناهى
يكى به قهر و تسلط، مثل شكستن ساز و ريختن شراب و باز داشتن از زنا و لواط وامثال اينها.و شرط اين وجه، عدالت و عدم صدور آن معصيت از امر و نهى كننده نيست.
و يكى ديگر به وعظ و نصيحت و ترسانيدن از خدا و عذاب، و ظاهر آن است كه:
چون با وجود فسق آن شخص، و ارتكاب خود، آن معصيت را اثرى بر نصيحت اومترتب نشود، شرط باشد كه: مردم او را مرتكب آن معصيت ندانند.
و آنچه مذكور شد از براى هر كسى است كه ملاحظه معصيتى را كند و بر آن مطلعشود.اما شخصى كه خود را نصب مىكند از براى اصلاح حال مردم، و ارشاد و هدايتايشان، و تبليغ احكام شريعت، و بر مسند نيابتحضرت سيد المرسلين و ائمه معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين - مىنشيند بايد متصف به صفت تقوى و عدالت و ورع وزهد باشد.و عالم به احكام كتاب خدا و احاديث ائمه هدى بوده، جامع شرايط حكم وفتوى باشد.
و اشاره به اين شخص فرموده استحضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - درمصباح الشريعه كه مىفرمايد: «هر كه هوا و هوس خود را ترك نكرده، از آفات نفساماره و شهوات آن دورى نجسته، و لشكر شيطان را «منهزم» (30) نساخته، و در پناه خدا وامان و نگاهدارى او داخل نشده، صلاحيت امر به معروف و نهى از منكر را ندارد، زيرا كههر كه: چنين نباشد هر وقتى كه امرى از اوامر الهيه را ظاهر سازد حجتبر خود اومىشود، و مردم به او يقين نمىكنند و خداى - تعالى - مىفرمايد: «آيا مردم را به خوبىامر مىكنيد و خود را فراموش مىنمائيد؟ و خطاب به او مىرسد كه: اى خيانتكار! مخلوقات مرا نهى مىكنى از آنچه خود به عمل مىآورى و داخل آن گرديدهاى؟ !» . (31)
و بدان كه: از براى چنين شخصى، يعنى كسى كه بناى امر به معروف و نهى از منكرمىگذارد و در صدد اصلاح حال مردم بر مىآيد سزاوار است كه: خوش خلق و صاحبصبر و حلم و قوى النفس باشد كه از سخن مردم مضطرب و اندوهناك نشود.و اگر درحق او چيزى گويند كه لايق او نباشد متزلزل نگردد، زيرا كه: مردم همگى تابعهوا و هوساند، و در پى استيفاى لذات خوداند.پس اگر ايشان را نهى كند، بر ايشان شاق و گران مىباشد.و به اين جهت، زبان خود را در حق او مىگشايند و نسبتبه او سخنانىمىگويند كه: لايق شان او نيست.و بسا باشد كه: در مقابل او گفتار يا كردار خلاف ادبىنسبتبه او به عمل مىآورند.پس بايد دلى قوى داشته باشد كه به اينها مضطرب نگرددو از جا در نرود.و بايد با مردم مهربان باشد.و با ايشان به رفق و مدارا رفتار كند، چونپند و نصيحتبه رفق و ملايمت، بهتر در دل جا مىكند و بيشتر تاثير مىكند.و بايدبىطمع از مردم باشد.و قطع طمع و اميد از ايشان نموده باشد، زيرا كه: كسى كه طمع بهمال مردم دارد، يا اميد ستايش و مدح به ايشان دارد نمىتواند اصلاح مردم كند وامر به معروف و نهى از منكر نمايد.
گويند: «يكى از بزرگان در خانه گربهاى داشت و قصابى در حوالى او دكان داشت، وآن شخص هر روز از آن قصاب به جهت گربه خود پارهاى گوشت مىگرفت.روزى ازآن قصاب معصيتى ديد اول به خانه آمد و گربه را بيرون كرد بعد از آن به نزد آنقصاب آمده وى را از آن معصيت منع كرد و نهى نمود و سخنان درشتبا او گفت.
قصاب گفت: گربه تو چيزى نخورد.گفت: تا گربه را بيرون نكردم و طمع از تو نبريدمدر مقام منع تو بر نيامدم» . (32)
از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «صاحب امر به معروف بايدعالم باشد به حلال و حرام، و از آنچه متعلق به نفس اوست.و در آنچه امر و نهىمىنمايد فارغ شده باشد.و خير خواه مردمان، و مهربان به ايشان باشد.و ايشان را بهلطف و گفتار نيك به خوبى بخواند.و معرفتبه تفاوت اخلاق مردم داشته باشد، تا باهر كسى به نوعى كه بايد رفتار كند.و به مكرهاى نفس مكاره و كيد شيطان، بينا و داناباشد.هر اذيتى از مردم به او رسد بر آن صابر باشد، و در صدد مكافات ايشان نباشد.
شكايت از ايشان نكند و حميت و عصبيتبكار نبرد.و از براى نفس خود به غيظ نيايد.
نيتخود را از براى خدا خالص سازد و استعانت و يارى از او جويد.پس اگر مردمنافرمانى كنند و با او جفا نمايند صبر كند.و اگر فرمان او برند و سخن او را قبول كنندشكر گزارى ايشان را كند.و امر خود را به خدا واگذارد.و به عيب خود بينا باشد» . (33)
شرايط امر و نهى شونده
و مخفى نماند كه آنچه ذكر شد شرايط و آداب آن كسى بود كه امر به معروف ونهى از منكر مىنمايد.و اما كسى را كه بايد امر و نهى كرد شرط او در غالب آن است كه:
عاقل و بالغ باشد.بلى: در بعضى از منكرات اين شرط نيست، چون اگر كسى طفل ياديوانه را ببيند كه شراب مىخورد بر او واجب است كه شراب را بريزد و او را منع كند.
و همچنين اگر ديوانهاى را ببيند كه با ديوانه لواط يا زنا مىكند، يا با حيوانى جمع شدهبايد او را منع كند.
فصل: مراتب امر به معروف و نهى از منكر
چون وجوب امر به معروف و نهى از منكر را دانستى و شرايط آن را شناختى، بدان كه:
از براى آن چند مرتبه است:
اول: انكار قلبى، به اين نحو كه: در دل، منكر فاعل معصيتباشى.و از اين جهت اورا دشمن داشته باشى.و اين مرتبه، مشروط به چهار شرطى كه گذشت نيست، بلكه همينبه دو شرط از آنها مشروط است: يكى اينكه: عالم باشد به اينكه آنچه را مرتكب شدهمعصيت است.و ديگر آنكه: آن شخص كه مرتكب منكر شده نادم و پشيمان نباشد.
دوم: ارشاد و هدايت و شناسانيدن اينكه آنچه را كرده معصيت است، زيرا بسيارىاز مردم از راه جهل و نادانى مرتكب بعضى معاصى مىگردند.
سوم: اظهار تنفر و اكراه از آن شخص عاصى، و كناره جوئى و دورى كردن از او، وترك دوستى و مجالستبا او.
چهارم: به زبان، منع كردن و انكار بر او نمودن.ابتدا به پند و نصيحت، و چنانچهمفيد نشد به تهديد و ترسانيدن.و اگر آن نيز اثر نكرد به درشتى و سخنان زبر به او گفتنو دشنام دادن.به اين نوع كه: اى نادان، و اى جاهل، و اى احمق، و اى فاسق و امثال اينها.
پنجم: به بازداشتن او از معصيتبه قهر و تسلط، چون شكستن آلات لهو و لعب، وريختن شراب، و گرفتن مال مغصوب و به صاحب آن رد كردن و امثال اينها.
ششم: با زدن به دست و پا بدون اينكه منتهى به قتل و جراحتشود.
هفتم: به شمشير كشيدن و سلاح داشتن و مجروح كردن و كشتن.و اين مرتبه در نزداكثر علماى ما موقوف به اذن امام - عليه السلام - است.و از براى رعيتبدون اذن امامجايز نمىدانند، و ليكن سيد مرتضى و جماعتى، از براى كسى كه متمكن باشد و موجبفسادى نباشد تجويز كردهاند، اگر چه اذن امام در آن به خصوص نباشد.
فصل: مختصرى از محرمات شايعه در ميان مردم
چون وجوب امر به معروف و آداب و شرايط آن را معلوم كردى، بدان كه: منكرات، يعنى اعمال ناشايسته كه شامل حرام و مكروه استبسيار است.و آنچه در امثال اينروزگار در ميان مردم شايع شده و رسوم ايشان بر آنها جارى گشته بىشمار، و احصاءآنها به طريق تفصيل ممكن نيست.و مجمل آنها نيز بسيار است.از آن جمله اعمالىاست كه: غالب آن است كه در مساجد مىباشد، مثل: اخلال به واجبات نماز و بعضىافعال آن، چون ترك «طمانينه» (34) در ركوع و سجود.و تاخير نماز از وقت آن.ونجاسات داخل مسجد نمودن.و در آنجا سخن دنيا گفتن.و خريد و فروش كردن.وديوانگان و اطفال در آنجا بازى كردن.و غنا كردن در قرآن و غلط خواندن آن.وحاضر شدن زنان و نظر كردن ايشان به مردان.و نظر كردن مردان به ايشان.و داخل شدنجنب و حايض در آن.و غنا كردن مؤذنين - در اذان - و تعزيه خوانان و ساير خوانندگان.
و پيش از وقت اذان گفتن.و حديث دروغ در موعظه يا تعزيه نقل كردن.و فتوى دادنغير اهل.و در وعظ و نقل حديث ريا كردن و قصد خودنمائىكردن، و امثال اينها.وهمه اينها افعال ناشايسته است كه بعضى از آنها حرام و بعضى مكروه است.
و هر كه بر حرام آنها مطلع شد نهى از آن بر او واجب، و هر كه بر مكروه آنها مطلعگرديد نهى از آن بر او مستحب است.
و از آن جمله، اعمال ناشايستى است كه: بيشتر در بازارها روى دهد، چون: دروغگفتن در معاملات.و پنهان كردن عيب متاع.و قسم دروغ.و نزاع كردن.و فحش ودشنام و طعن و لعن و كم فروشى و معاملات فاسده.و داخل شدن در خريد و فروشبرادر مؤمن خود.و رباخوردن، و غير اينها.
و از آن جمله، افعال منكرهاى است كه در كوچهها و «شوارع» (35) است، چون: ستونهادر ميان راه گذاردن.و دكه و تختگاه ساختن، كه باعث تنگى راه شود، يا متصل به ملكغير كند.و راه بر مردم تنگ كردن به گذاردن طبقهاى اطعمه يا هيمه و چارپا بستن.وبار هيمه و خار و خس و نجاستبردن به نوعى كه مردم متاذى شوند، مگر اينكه ديگرراهى نباشد.و چارپايان را زياده از قدر طاقتبار كردن.و در ميان راه ذبح كردن، وخون و سرگين در آنجا ريختن.و خاكروبه و خاكستر و امثال آن افكندن.و آبپاشيدن، به نوعى كه: موجب لغزش پاباشد.و ناودان در كوچههاى تنگ گذاردن، كهضرر آن به ماره رسد.و سگ گزنده بر در خانههايى كه بر سر راه باشد بستن، و امثالاينها.
و همچنين معاصىاى كه در حمامها و كاروانسراها و مجلسها و مدرسهها و رباطها و دفترخانهها و غير اينها يافت مىشود، از: كذب و غيبت و ريا و اسراف و خودنمائى وسخن لغو و مثل اينها.و همه اين منكرات را هر كه مطلع شد بايد در مقام دفع و منع آنبرآيد.و امثال اينها كه ذكر شد، از معاصى جزئيه است.
و اما گناهان عظيمه، چون: بدعت در دين، و ظلم بر مسلمين، و قتل و زنا و لواط وشرب خمر و غنا و ساز و نظر به نامحرم و خوردن مال حرام، و نماز در مكان غصبى، ووضو و غسل در آب حرام، و تصرف در مال وقف، و غصب موقوفات، و معامله باظلمه، و جاهل بودن به اصول دين و مسائل عبادات و غير اينها بىحد و نهايت است.واحصاى آنها ممكن نيست، خصوصا در امثال اين زمان.پس اگر از براى مؤمندين دارى ميسر شود كه: بعضى از اينها را دفع كند، از براى او جايز نيست كه در خانهخود بنشيند و از مردم كناره جويد، بلكه بر او واجب است كه بيرون آيد و دامن بر ميانبندد و دين خدا را اعانت كند.بلكه از براى هر مسلمى سزاوار آن است كه: ابتدا از خودشروع كند و خود را به صلاح آورد.و مواظبتبر طاعات نمايد.و محرمات را ترككند، بعد از آن، به اهل و اولاد و اقارب و خويشان خود پردازد.و ايشان را ارشاد كند،و از اعمال ناشايسته باز دارد.و چون از ايشان فارغ شد تعدى به همسايگان و اهل محلهخود كند.و از ايشان به اهل شهر خود.و همچنين تا به هر جاى از عالم كه دست اوبرسد.و چنانچه كسى با وجود قدرت در يكى از اينها، اهمال و مسامحه كند بايدمستعد مؤاخذه پروردگار در موقف قيامتباشد.
پىنوشتها:
1. خوبيها. 2. مائده، (سوره 5)، آيه 63. 3. محجة البيضاء، ج 4، ص 98.و احياء العلوم، ج 2، ص 270. 4. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 176. 5. محجة البيضاء، ج 4، ص 100 6. بحار الانوار، ج 100، ص 74، ح 11. 7. بحار الانوار، ج 100، ص 75، ح 21. 8. تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181. 9. كافى، ج 5، ص 58، ح 10. 10. مدارا كردن و همراهى. 11. كافى، ج 5، ص 56، ذيل ح 1. 12. كافى، ج 5، ص 56، ح 2. 13. وسائل الشيعه، ج 11، ص 413، ح 2 و بحار الانوار، ج 100، ص 86، ح 60. 14. وسائل الشيعه، ج 11، ص 415 و تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181. 15. بحار الانوار، ج 2، ص 22، ح 63. 16. جامع السعادات، ج 2، ص 236 17. بحار الانوار، ج 100، ص 74، ح 14.و ص 91، ح 82.تهذيب الاحكام، ج 6، ص 177، ح 359. 18. آل عمران، (سوره 3)، آيه 104. 19. آل عمران، (سوره 3)، آيه 110. 20. محجة البيضاء، ج 4، ص 99.و احياء العلوم، ج 2، ص 270 21. بحار الانوار، ج 100، ص 89، ذيل ح 70. 22. محجة البيضاء، ج 4، ص 101. 23. بحار الانوار، ج 100، ص 89، ح 70. 24. كافى، ج 5، ص 56، ح 1.و تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181، ضمن ح (372) 21 25. احياء العلوم، ج 2، ص 273. 26. احياء العلوم ج 2، ص 273. 27. شماره شده (زياد) 28. تمام علما بر آن قول باشند 29. احياء العلوم، ج 2، ص 275.و محجة البيضاء، ج 4، ص 111 30. شكستخورده. 31. مصباح الشريعه مترجم، ص 357، باب 64 32. جامع السعادات، ج 2، ص 248. 33. شرح مصباح الشريعه، باب 64، ص 362 34. سكون و آرامش. 35. جمع «شارع» است، يعنى: خيابانها.
|