بدان كه: - همچنان كه در اوايل كتاب به آن اشاره شد - «ظلم» در اصل لغت، به معنىكار بىجاكردن، و تعدى نمودن از حد وسط است.و ظلم به اين معنى، جامع همه رذايل،و ارتكاب هر يك از قبايح شرعيه و عقليه را شامل است.و اين، ظلم به معنى اعم است.
و از براى ظلم، معنى ديگرى نيز است كه عبارت است از: ضرر و اذيت رسانيدن بهغير، از قبيل: كشتن و يا زدن، يا دشنام و فحش دادن، يا غيبت او را كردن، يا مال او را بهغير حق تصرف كردن و گرفتن، يا غير اينها از كردار يا گفتارى كه باعث اذيت غير باشد. و اين، ظلم به معنى اخص است.
و بيشتر آنچه در آيات و اخبار، و عرف مردم ذكر مىشود اين معنى مراد است.وباعث اين ظلم، اگر عداوت و كينه باشد از نتايج قوه غضبيه خواهد بود.و اگر موجبآن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذايل قوه شهويه محسوب خواهد شد.
به هر حال، به اجماع جميع طوايف عالم، و به اتفاق همه اصناف بنىآدم، ظلم ازهمه معاصى اعظم، و عذاب آن اشد، و ندامت آن بيشتر، و وبال آن بالاتر است.درمواضع متكثره در قرآن بر ظالمين لعن شديد وارد، و در اخبار متواتره ذم عظيم وتهديد بر آن ثابت است.و اگر هيچ تهديدى بر آن نباشد، همين آيه مباركه از براىطايفه ظالمين كافى است كه پروردگار جبار مىفرمايد:
«و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون انما يؤخرهم ليوم تشخص فيه الابصار مهطعين مقنعي رؤسهم لا يرتد اليهم طرفهم و افتدتهم هواء»
خلاصه معنى آن كه: «گمان مكن كه پروردگار، غافل است از كرده ظالمان وستمكاران! نه چنين است، و اين مهلتى كه به ايشان داده به جهت آن است كه: عذاب وسزاى عمل ايشان را به روزى اندازد كه در آن چشمها به كاسه سر مىجهد.و همهمردمان در آن روز شتابان خواهند بود.يعنى از حيرانى و سرگردانى آرام و سكوننخواهند داشت و به هر طرف خواهند دويد.و چشمهاى ايشان باز خواهد ماند، وقدرت نخواهند داشت كه: چشمهاى خود را به هم گذارند.و دلهاى ايشان از شدتخوف و فزع، پريده خواهد بود و از عقل و هر چيزى خالى خواهد بود» . (1)
و باز حق - سبحانه و تعالى - مىفرمايد:
«و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون»
يعنى: «زود باشد بدانند آنان كه ظلم و ستم كردند، كه بعد از موت بازگشت ايشان بهكدام مكان خواهد بود» . (2)
آرى: بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود.و ستمبر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قيامت، نيست مگر از حمق و سفاهت.
مكن بد كه بد بينى اى يار نيككه نايد ز تخم بدى بار نيك
دهقان سالخورده چه خوش گفتبا پسركاى نور چشم من بجز از كشته ندروىاز متمم مكارم اخلاق، و مبعوث بر كافه آفاق، مروى است كه: «پستترين وذليلترين خلق در نزد خدا كسى است كه: امر مسلمانان در دست او باشد و ميان ايشانبه راستى رفتار نكند» . (3)
و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «ظلم و جور كردن در يك ساعت،بدتر است در نزد خدا از شصتسال گناه» . (4)
و فرمود كه: «هر كه از انتقام و مكافات بترسد، البته از ظلم كردن باز مىايستد» . (5)
چون منتقم حقيقى البته انتقام هر ظلمى را مىكشد.و مكافات ظالم را به اومىرساند.
چو بد كردى مباش ايمن ز آفاتكه واجب شد طبيعت را مكافات
از جانب خداوند معبود، وحى به حضرت داود رسيد كه: «به اهل ظلم بگو: مرا يادنكنند كه بر من واجب استياد كنم هر كه مرا ياد بكند.و ياد كردن ظالمين، به لعن كردنايشان است.
در هنگامى كه حضرت سيد سجاد - عليه السلام - را وفات رسيد به حضرت اماممحمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: «زنهار، اى فرزند! كه ظلم نكنى بر كسى، كهدادرسى به غير از خدا نداشته باشد» . (6)
زيرا كه او را چون كسى ديگر نباشد، دستبه درگاه مالك الملوك بر مىدارد و منتقمحقيقى را بر سر انتقام مىآورد.هان، هان اى آنكه زمام اختيار مردم در دست دارى! تابيچارگان بىكس را نيازارى، كه كس بىكسان در مقام آزار تو برآيد.
دردمندان بلا زهر هلاهل نوشندقصد اين قوم خطا باشد هين تا نكنى
منجنيق آه مظلومان به صبحزود گيرد ظالمان را در حصار
از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «هيچ كس نيست كه بهديگرى ظلم كند مگر اينكه خدا به آن ظلم او را مىگيرد، در جان يا مال او» . (7)
مردى كه مدتى والى موضعى بود به خدمت آن والى امامت عرض كرد كه: «آيا توبه از براى من هست؟ فرمود نه، تا هر كه بر ذمه تو حقى دارد به وى برسانى» . (8)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «آنچه مظلوم از دين ظالم مىگيرد بيش از آنچيزى است كه ظالم از مظلوم مىستاند» . (9)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - منقول است كه: «در تفسير قول خداى - عز و جل -
«ان ربك لبالمرصاد»
فرمودند كه: پلى بر صراط هست كه از آن نمىگذردبندهاى كه بر گردن او مظلمه باشد» . (10)
و فرمود كه: «هيچ ظلمى شديدتر و بدتر از ظلمى نيست كه بر كسى باشد كه ياورىبجز خداوند قهار نيابد» . (11)
و نيز فرمود كه: «هر كه بخورد مال برادر خود را به ناحق و به او رد نكند، خواهدخورد در روز قيامتشرارى از آتش دوزخ را» . (12)
و از آن جناب مروى است كه: «پروردگار عالم - جل شانه - وحى فرستاد بهپيغمبرى از پيغمبران، كه در مملكت پادشاه جبارى بود، كه برو به نزد اين مرد جبار و بهاو بگو كه: من تو را وانداشتهام از براى ريختن خون بىگناهان و گرفتن اموال مردمان،بلكه ترا صاحب اختيار كردم به جهت آنكه صداهاى مظلومان را از درگاه من بازدارى.
و نالههاى ايشان را كوتاه كنى.من نخواهم گذشت از ظلمى كه بر احدى شود، اگر چه ازجمله كفار باشد» . (13)
آرى: پادشاهى، حكم شبانى دارد، كه آفريدگار عالم او را بر رعيت گماشته و از اومحافظت ايشان را خواسته.و چنانچه اندكى در حفظ و حراست ايشان اهمال ومسامحه نمايد به زودى دست او را از شبانى ايشان كوتاه فرمايد و در روز محاسبه روزقيامتحساب جزء جزء را از او مىطلبد.
ميازار دهقان به يك خردله (14) كه سلطان، شبان است و دهقان گله
چو پرخاش بينند و بيداد از اوشبان نيست، گرگ است، فرياد از او
شهى كه حفظ رعيت نگاه ميدارد
حلال باد خراجش كه مزد چوپانى است
و گرنه راعى خلق است زهر مارش باد
كه هر چه ميخورد از جزيه مسلمانىست
و نيز از آن حضرت مروى است كه فرمود: «هر كه بدى كند با مردمان و بر ايشانستم روا دارد، او را ناخوش نيايد، چون به او بدى كنند و ستمى به او رسد، چون فرزندآدم، آنچه را مىكارد مىدرود و هيچ كس از تخم تلخ، ميوه شيرين برنمىدارد.و تخمشيرين، بار تلخ نمىدهد» . (15)
اگر بد كنى چشم نيكى مداركه هرگز نيارد گز، انگور بار
مپندارم اى در خزان كشته جوكه گندم ستانى به وقت درو
چه عجب نيست از بسيارى از ابناء زمان، كه انواع ظلم و ستم از ايشان به بيچارگانمىرسد! و اگر روزى ورق زمانه برگردد و دست ايشان از ظلم كوتاه شود، و روزگاردر صدد مكافات برآيد، آه و ناله ايشان از ثريا مىگذرد.و زبان شكوه خالق و خلق رامىگشايد.و بر كسانى كه اگر شفاعت مظلومى را در نزد ايشان مىكرد به هيچ گونه قبولنمىكردند، اعتراض مىكنند و ايشان را ملامت و سرزنش مىنمايند كه آخر، چنينظلمى بر ما مىشود، و تو چنين ساكت نشستهاى! چرا گريبان چاك نمىكنى و بر سر،خاك نمىريزى و شورش و غوغا نمىنمائى؟ !
ببرى مال مسلمان و چو مالتببرندبانگ و فرياد بر آرى كه مسلمانى نيست
برگشت اثر هر ظلمى، به خود ظالم يا به اولاد او
و غافل است از اينكه: هر ظلمى كه از كسى سرزد، البته روزگار، اثر آن را به اومىرساند.
همچنان كه حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند كه: «هركه ستم كند، خداوند عالم مسلط مىسازد بر او كسى را كه ظلم كند بر او، يا بر اولاد او، يا بر اولاد اولاد او.
(بلى: كجا با عدل خداوند عادل جمع مىشود كه: زبر دستى، زير دستى را بيازارد، ودست آن بيچاره از مكافات او كوتاه باشد.و حضرت ملك الملوك بر آن مطلع باشد ودر صدد انتقام او برنيايد؟ !
مكن خيره بر زير دستان ستمكه دستى ستبالاى دست تو هم
ستمگر جفا بر تن خويش كردنه بر زيردستان دلريش كرد
مها (16) زورمندى مكن با كهان (17) كه بر يك نمط (18) مىنماند جهان)
راوى گويد: چون حضرت چنين فرمودند، من عرض كردم كه: آن مرد، ظلم مىكندو خدا ظلم را بر اولاد، و اولاد اولاد او مسلط مىسازد؟ فرمود: بلى، خداى - تعالى - مىفرمايد
«و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا».
خلاصه معنى آنكه: بايد بترسند كسانى كه هرگاه اولادى از ايشان بماندبىدست و پا، بر ايشان مهربان و ترسناك باشند، پس بايد از خداى بپرهيزند و سخن نيك بگويند» . (19)
و والد ماجد حقير در جامع السعادات فرموده است كه: «ظاهر آن است كه: مؤاخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادى است كه به ظلم پدران خود راضى بودهاند.يا اولادى كه از ظلم پدر به ايشان اثرى رسيده باشد، چون مالى كه به ايشان منتقل شده باشد» . (20)
و بعضى از علما در سر اين، گفته كه: دنيا دار مكافات و انتقام است، و بايد مكافاتهر ظلمى در دنيا بشود.گو بعضى از آن به روز قيامت افتد.و اين انتقام هم از براى ظالم فايده دارد و هم از براى مظلوم، اما از براى ظالم، به جهت اينكه: چون اين را شنيد ومطلع شد كه هر ظلمى را در دنيا مكافاتى است، بسا باشد كه از ظلم كردن باز ايستد.و امااز براى مظلوم، به جهت اينكه: او از اطلاع بر اين شاد و مستبشر مىگردد.و علاوهبر ثواب اخروى، فرح در دنيا نيز از براى او حاصل مىشود.
لب خشك مظلوم را گو بخندكه دندان ظالم بخواهند كند
پس آنچه به اولاد، و اولاد اولاد ظالم، از ظلم مىرسد اگر چه ظاهرا بر او ظلم است و ليكن در معنى نعمتى است از خدا بر او، كه فايده از براى ديگران نيز دارد.پس هر كهرا اندك عقل و شعورى بوده باشد، و دشمن خود و بازماندگان خود نباشد و اعتقاد بهمرگ و رسيدن به حساب و ثواب و عقاب روز قيامت داشته باشد البته خود را از ظلم نگاه مىدارد.
و عجب است از قومى كه مرگ را به چشم خود مىبينند و دعواى يقين به «حشر و نشر» و بهشت و دوزخ مىنمايند، و احوال اهل ظلم را در دنيا معاينه و ملاحظهمىنمايند، و با وجود اين، پيوسته ظلم و ستم به زيردستان و ضعفا مىنمايند.و از حكمحاكم عادل، و مؤاخذه مالك الملوك، و «سطوت» قهر جبار سموات و ارضين، خوفنمىكنند.و از رسوائى روز قيامت در حضور ملائكه و انبياء و ساير امم گذشته و آيندهانديشه نمىنمايند.و از تخويفات و تهديدات پروردگار خود هيچ باكى ندارند.
بلى: «يوم المظلوم على الظالم اشد من يوم الظالم على المظلوم»
يعنى: «روز توانائى وقدرت مظلوم بر ظالم، بسى شديدتر و بالاتر است از امروز كه ظالم قدرت بر مظلومدارد» . (21)
تحمل كن اى ناتوان از قوىكه روزى تواناتر از وى شوى
زنهار، اى ظالم! دست نگهدار كه دستى بالاى دست تو هست.بر خود بترس كهتواناتر از توئى در كمين است.
ره پرشكن است پر بيفكنتيغ است قوى سپر بيفكن
پاسخ ظالم در روز قيامت! ! !
روز قيامت را به ياد آور.و زمان مؤاخذه را در نظر بگير.و خود را در حضورپروردگار خود ايستاده بين.و مستعد جواب ظلم و ستم بر بيچارگان شو.و جواب آنها رامهيا كن.
پس اى كسانى كه زمام اختيار بندگان خدا را در دست داريد! و خلعت مهترى وسرورى در بر كردهايد! ياد آوريد روزى را كه: در ديوان اكبر ملوك، و سلاطينعدالت گستر، به خلعت زيباى آمرزش ارجمند، و به تاج «و هاج» (22) كرامتسر بلند گردند،مبادا شما لباس ياس در بر، و خاك مصيبتبر سر، اشك حسرت از ديده بباريد.و دستندامتبر سر زنيد.
خطا بين كه بر دست ظالم برفتجهان ماند و او با مظالم برفت
و چون از فكر آخرت، و روز حسرت و ندامتبپردازيد احوال دنياى خود راملاحظه نمائيد.و مفاسد دنيويه ظلم و ستم را متذكر گرديد، و بدانيد كه: عاقبت آننيست مگر اينكه: قوت و شوكتى كه حضرت رب العزة داده به «شآمت» (23) آنباز مىگردد.
چنان كه والى مملكت عدالت، و سرير آراى كشور ولايت فرمود كه: «هيچ سلطانىنيست كه خداى - تعالى - او را قوت و نعمتى داده باشد و او به دستيارى آن قوت ونعمتبر بندگان خدا ظلم كند، مگر اينكه بر خداى - تعالى - لازم است كه: آن قوت ونعمت را بازگيرد.نمىبينى كه خداى - تعالى - مىفرمايد:
«ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم»
يعنى: «به درستى كه خداى - تعالى - تغيير نمىدهد آنچه با طايفهاىهست از شادى و دولت، يا رنج و محنت، تا آنكه ايشان نيات و اعمال خود را تغيير بدهند» . (24)
و هم از سخنان هدايتبنيان آن حضرت است كه:
«بالظلم تزول النعم»
يعنى: بهسبب ظلم، نعمتها زايل مىگردد، (25)
و به نكبت مبدل مىشود.و به شومى آن، احوال ملكو مملكت زبون، و تخت و دولتسرنگون مىگردد.و پادشاهى به واسطه عدالت، باكفر پاينده مىشود.و با وجود ايمان، با ظلم و ستم نمىماند.
خانه هر ملك ستمكارى استدولتباقى به كم آزارى است
پايدارى به عدل و داد بودظلم و شاهى چراغ باد بود
آه مظلوم
آرى: بسا باشد كه ستمكار ظالم، بيدادى بر بيچاره كند كه در چاره جوئيش از هر جابسته.و دست اميدش از همه جا گسسته مىشود.ناچار شكوه و داد خواهى به درگاهپادشاهى برد كه ساحت رحمتش گريزگاه بىپناهان، و غمخوارى مرحمتش فريادرسدادخواهان است.مير ديوان عدلش به دادخواهى گداى بى سروپائى خسرو تاجدارى رادست اقتدار در زير تيغ انتقام مىنشاند.و سرهنگ سياستش براى خاطر پريشانى،سلطان والا شانى را «پالهنگ» (26) عجز در گردن افكنده و به پاى دار مكافات مىدواند.
مظلومى از ضرب چوب ظالمى بر خود بپيچد كه شحنه غضبش با وى در نپيچد.وستم كيشى، اشكى از ديده درويشى فرو نريزد، كه سيلاب عقوبتش بنيان دولت وى ازهم بريزد.
نخفته ست مظلوم، ز آهش بترسز دود دل صبح گاهش بترس
نترسى كه پاك اندرونى شبىبرآرد ز سوز جگر ياربى
چراغى كه بيوهزنى برفروختبسى ديده باشى كه شهرى بسوخت
پريشانى خاطر دادخواهبراندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداستكه نتواند از پادشه داد خواست
از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «بترسيد از ظلم كردن، به درستىكه: دعاى مظلوم به آسمان بالا مىرود و به محل استجابت مىرسد» . (27)
گويند: يكى از پادشاهان با هوش كه از تير دعاى خسته دلان با حذر بودى، فرمودهبود كه: «اين دو بيتبر بساط وى نقش كرده بودند كه روز و شب در نظر وى باشد:
لا تظلمن اذا ما كنت مقتدرافالظلم مقدرة تفضى الى الندم
تنام عيناك و المظلوم منتبهيدعو عليك و عين الله لم تنم
يعنى: زنهار، ظلم مكن در وقت توانائى، كه آخر آن ندامت و پشيمانى است،زيرا كه: در دل شبها چشم تو در خواب استراحت، و مظلوم با ديده بىخواب لب او بهنفرين تو باز است.و ذات پاك خداوند عادل از خوابيدن مبرا، و ناله مظلومان راشنواست» .
زود باشد كه شحنه عدلش به جانبدارى آن مظلوم تيغ قهر كشيده سزاى آن دركنارت نهد.
اگر زير دستى برآيد ز پاىحذر كن زناليدنش بر خداى
گرفتم ز تو ناتوانتر بسىستتواناتر از تو هم آخر كسىست
سلطان محمود غزنوى مىگفته كه: «من از نيزه شير مردان اين قدر نمىترسم كه ازدوك پيره زنان.و با وجود همه اينها، خود ظلم و ستم باعث پريشانى رعيت، و موجبويرانى مملكت مىگردد» .
چنانچه حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمودهاند كه: «آفت العمران من جورالسلطان» يعنى: «خرابى معمورهها، از جور و ستم پادشاه است» .
و ديگر مىفرمايد: «من ظلم رعيته نصر اعدائه» يعنى: «هر كه بر رعيتخود ظلمكند يارى دشمنان خود كرده» . (28)
فراخى در آن مرز و كشور مخواهكه دلتنك بينى رعيت ز شاه
دگر كشور آباد بيند به خوابكه بيند دل اهل كشور خراب
علاوه بر آنچه مذكور شد، نام آن ستمكار در اطراف و اقطار، به ظلم و ستم اشتهارمىيابد و دل نزديك و دور از او نفور مىگيرد.و سالهاى سال و قرنهاى بىشمار بدنامى و رسوائى در دودمان او مىماند.و در روزگاران، بدى او را ياد مىكنند، و چهزيانكارى از اين بدتر و بالاتر است.
خرابى و بدنامى آيد ز جوربزرگان رسند اين سخن را به غور (29)
تفو بر چنان ملك و دولتبودكه لعنتبر او تا قيامتبود
نماند ستمكار بد روزگاربماند بر او لعنت پايدار
اعانتبه ظالم و راضى به فعل او شدن
و بدان كه ظلم و ستم، مذموم، و فاعل آن در دنيا و آخرت معذب و ملوم است.وهمچنين هر كه اعانت كند ظالمى را در ظلمى كه مىكند، يا راضى به فعل و عمل اوباشد، يا سعى در خدمات برآمدن مقاصد او كند، او نيز مثل ظالم است در گناه وعقوبت.
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه ظلم كند، و هر كهيارى ظالم كند، و هر كه راضى به ظلم او باشد، هر سه ظالمند و در ظلم شريكاند» . (30)
و فرمود: «هر كه اعانت كند ظالمى را در ظلمى كه مىكند، خدا ظالمى را بر اومسلط مىسازد كه او را ظلم كند.و او هر چه دعا كند به اجابت نرسد.و بر ظلمى كه بر اومىشود اجرى از براى او نباشد» . (31)
مروى است كه: روزى سيد رسل - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «شر الناسالمثلث» يعنى: «بدترين مردمان «مثلث» است.عرض كردند كه «مثلث» كيست؟ فرمود:
كسى است كه سعايت و بدگوئى كسى را در نزد پادشاه و امراء و حكام جور كند، كه اوسه نفر را هلاك كرده:
اول: خود را به جهت معصيتى كه نموده.
دوم: آن پادشاه، يا امير را به جهت ظلمى كه به آن مظلوم نموده.
سيم: آن مظلوم را در دنيا هلاك كرده، به جهت اذيتى كه به او رسانيده، و تضييعحق او كرده» . (32)
فرمود: «هر كه همراه ظالمى برود، از براى اعانت و يارى كردن او، و داند كه او ظالماست، آن كس از اسلام بيرون رفته و داخل كفر شده» . (33)
و نيز از آن جناب مروى است كه: «چون روز قيامتشود منادى ندا كند كه كجايندظالمان و كسانى كه شبيه و مانند ظالماناند؟ حتى آن كسى كه قلمى از براى ايشانتراشيده، يا دواتى به جهت ايشان «ليقه» كرده؟ پس همگى را در تابوتى از آهن جمعسازند و در آتش جهنم اندازند» . (34)
و مراد از «شبيه ظالمان» ، كسانى هستند كه به ظلم ايشان راضى باشند.
پىنوشتها:
1. ابراهيم، (سوره 14)، آيه 42 و 43. 2. شعراء، (سوره 26)، آيه 227 3. بحار الانوار، ج 75، ص 352، ح 61. 4. بحار الانوار، ج 75، ص 352، ح 61. 5. كافى، ج 2، ص 331، ح 6. 6. بحار الانوار، ج 75، ص 308، ح 1. 7. بحار الانوار، ج 75، ص 313، ح 22 8. بحار الانوار، ج 75، ص 329، ح 59 و كافى، ج 2، ص 331. 9. بحار الانوار، ج 75، ص 312، ح 21. 10. بحار الانوار، ج 75، ص 312، ح 19. 11. كافى، ج 2، ص 331، ح 1. 12. كافى، ج 2، ص 333، ح 15. 13. بحار الانوار، ج 75، ص 331، ح 65. 14. «خردل» ، گياهى است كه برگهايش شبيه برگ ترب اما كوچكتر، و دانههاى ريز و قهوهاى رنگ دارد،(در اينجا مراد، دانههاى آن است) 15. كافى، ج 2، ص 334، ح 22 16. مه، بزرگ و قدرتمند. 17. جمع «كه» ، كوچكها. 18. روش و طريقه. 19. [نساء، (سوره 4) آيه 9] كافى، ج 2، ص 332، ح 13. 20. جامع السعادات، ج 2، ص 221. 21. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1193، حكمت 233. 22. درخشان. 23. نامباركى 24. رعد، (سوره 13)، آيه 11. 25. غرر الحكم (مترجم)، ج 1، ص 331، ح 52. 26. كمند 27. كنز العمال، ج 3، ص 500، خ 7601. 28. غرر الحكم (مترجم)، ج 2، ص 618، ح 173 29. تفكر و انديشه. 30. بحار الانوار، ج 75، ص 312، ح 16.و كافى، ج 2، ص 333، ح 16. 31. بحار الانوار، ج 75، ص 372، ح 21. 32. بحار الانوار، ج 75، ص 377، ح 31. 33. بحار الانوار، ج 75، ص 377، ح 31 34. بحار الانوار، ج 75، ص 372، ح 17.
|