زنهار، تا فريب نفس و شيطان را نخورى.و خود را صاحب ملكه تواضع، و خالى از مرض كبر ندانى، تا نيك مطمئن شوى و خود را در معرض آزمايش و امتحان در آورى،زيرا كه: بسيار مىشود كه آدمى ادعاى خالى بودن از كبر را مىكند، بلكه خود نيز چنانگمان مىكند ولى چون وقت امتحان مىرسد معلوم مىشود كه اين مرض در خفاياىنفس او مضمر است و فريب نفس اماره را خورده و خود را بىكبر دانسته، و به اينجهت از معالجه و مجاهده دست كشيده.
و از براى هر يك از كبر و تواضع علاماتى چند است كه آدمى به آنها امتحان، وحالت نفس او از كبر و تواضع شناخته مىشود.
و علامت اول آنكه: چون با اقران و امثال خود در مسالهاى از مسائل، گفتگومىكند اگر حق بر زبان ايشان جارى شود، و آنچه او گويد مطابق واقع نباشد اگر اعترافبه آن كرد و از اينكه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلتبرآوردند اظهار شكرگزارىايشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شكرگزارى مشكل نبود پس اين علامت آن تواضعاست.و اگر قبول حق از ايشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمىنتواند نمود معلوم است كه تكبر دارد.و بايد بعد از تامل در بدى عاقبت آن، در خباثتنفس خود تامل كند و در صدد معالجه برآيد و خود را بر آنچه گران استبر او از قبولحق و اعتراف بدان و شكرگزارى حق گويان بدارد.و مكرر اقرار به عجز و قصور خودكند.و به گوينده حق دعا كند و او را آفرين و ستايش گويد، تا اين صفت از او رفع شود.
و بسا باشد كه در خلوت مضايقه از قبول حق ندارد وليكن در حضور مردم بر اوگران باشد، در اين وقت، كبر نخواهد داشت وليكن مبتلا به مرض ريا خواهد بود و بايدآن را معالجه نمايد به نحوى كه در مرض ريا بيايد.
علامت دوم آنكه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد كه امثال واقران بر او مقدم نشينند و او فروتر از ايشان نشيند، و مطلقا تفاوتى در حال او نكند.وهمچنين در وقت راه رفتن، مضايقه نداشته باشد كه عقب همه راه رود.و اگر چنينباشد، صفت كبر ندارد.و اگر بر او گران باشد، متكبر است و بايد چاره خود كند، وزير دست امثال خود بنشيند و عقب ايشان راه رود تا از اين مرض خلاص گردد.
حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند كه:
«تواضع آن است كه: آدمى در مكانى كه پستتر از جاى او باشد بنشيند.و به جائى كه پائينتر از جاى ديگر باشد راضى شود.وبه هر كه ملاقات كند سلام كند.و ترك مجادله كند، اگر چه حق با او باشد.و نخواهدكه او را بر تقوى و پرهيزكارى مدح كنند» . (29)
و بعضى از متكبرين طالب صدر، مىخواهند امر را مشتبه كنند عذر مىآورند كهمؤمن نبايد كه خود را ذليل كند.و بعضى از متشبهان به اهل علم متمسك مىشوند كه: علم را نبايد خوار كرد.و اين از فريب شيطان لعين است.
اى بيچاره مسكين! بعد از آنكه جمعى در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتىاست در زير دست آنها نشستن؟ و چه خوارى از براى علم است؟ سخن از كسانى استكه آنها نيز مثل تو هستند، يا نزديك به تو.اين عذر اگر مسموع باشد در جائى است كهاگر مؤمنى در مجمع اهل كفر باشد، يا صاحب علمى در مجمع فساق و ظلمه حاضرشود.علاوه بر اين، اگر عذر تو اين است، چرا اگر اتفاقا در جائى زير دست نشستىمتغير الحال مىشوى و مضطرب مىگردى؟ بلكه گاه استخود را چون كسى تصورمىكنى كه عيبى بر او ظاهر شده.به يك بار زير دست نشستن، ذلت ايمان و علم به وجودنمىآيد.هزار مسلمان و عالم را مىبينى كه انواع مذلتبه ايشان مىرسد چنان متغيرنشوى كه به يك «گز» (30) زمين جايت تفاوت كند، و چنان مىدانى كه اين حرمت ايمان وعلم است.نه چنين است، بلكه اين از شايبه شرك و جهلى است كه در باطن تو است.وبعضى از متكبرين هستند كه: چون وارد مجمعى مىشوند و در صدر، جائى نمىبيننددر صف «نعال» (31) مىنشينند، با وجود اينكه ميان صدر، وصف نعال جاى و مكان خالىبسيار است.يا بعضى اراذل را ميان خود و ميان كسانى كه در صدرند مىنشانند كهبفهمانند كه اينجا كه ما نشستهايم نيز صدر است، يا اينكه ما خود از صدر گذشتهايم.
و گاه است در زاويهاى كه صدر قرار دادهاند جا نيست زاويه ديگر مقابل آن را درصف نعال رو به خود مىكند و مىنشيند.و بسا باشد در راه رفتن چون ميسر نشود كهمقدم بر همه شود اندكى خود را پس مىكشد تا فاصله ميان او و پيش افتادگان حاصلشود.و اينها همه نتيجه كبر و خباثت نفس، و اطاعتشيطان است.و اين بيچارگان، ايناعمال را مىكنند به جهت عزت خود و نمىدانند كه زيركان، به خباثت نفس ايشانبرمىخورند.
تيز بينانند در عالم بسىواقفاند از كار و بار هر كسى
علامتسيم آنكه: پيشى گرفتن در سلام كردن بر او گران نباشد.پس اگر مضايقه داشته و توقع سلام از ديگران داشته باشد متكبر خواهد بود.و عجب آنكه جمعى كهخود را از جمله اهل علم مىدانند سواره در كوچه و بازار مىگذرند و از پيادگان ونشستگان چشم سلام دارند! و حال آنكه سزاوار آن است كه: ايستاده بر نشسته، و سواره بر پياده سلام كند.اف بر ايشان كه يكى از سنن سنيه پيغمبر آخر الزمان را آلتتكبر خود قرار دادهاند.
علامت چهارم آنكه: چون فقير بىنوائى او را دعوتى نمايد اجابت كند و به مهمانىاو يا حاجتى ديگر كه از او طلبيده برود.و به هتحاجت رفقا و خويشان، به كوچه وبازار آمد و شد نمايد.اگر اين بر آن گران باشد تكبر دارد.و همچنين ضروريات خانهخود را از آب و هيمه و گوشت و سبزى و امثال اينها را از بازار خريده خود بردارد و بهخانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.و اگر در خلوت مضايقهنداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ريا خواهد بود.
حضرت امير المؤمنين - صلوات الله عليه - فرمودند كه:
«برداشتن چيزى و به خانهآوردن به جهت عيال، از كمال مردى چيزى كم نمىكند» . (32)
«روزى آن سرور يك درهم گوشتخريدند و بر گوشه رداى مبارك گرفته به خانهمىبردند بعضى از اصحاب عرض كردند يا امير المؤمنين! به من ده تا بياورم.فرمود:
صاحب عيال، سزاوارتر است كه بردارد» . (33)
و مروى است كه: «حضرت امام صادق - عليه السلام - مردى از اهل مدينه را ديد كهچيزى را از براى عيال خود خريده بود و مىبرد، چون حضرت را ديد شرم كرد.
حضرت به او فرمود كه: از براى عيالتخريدهاى و برداشتهاى؟ به خدا قسم كه اگر اهلمدينه نبودند هر آينه دوست داشتم كه من نيز از براى عيال خود چيزى بخرم و بردارم» . (34)
و ظاهر آن است كه: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار اين نوع رفتار متعارفنبود، و در نظر مردم قبيح مىنمود، و موجب عيب كردن مردمان و غيبت كردن ومذمت نمودن ايشان مىشد، به اين جهت آن حضرت اجتناب مىفرمودند.و از آنجامستفاد مىشود كه: چنانچه امرى به حدى رسد كه ارتكاب آن در عرف قبيح باشد وباعث اين شود كه مردم به غيبتكردن صاحب آن مشغول شوند، ترك كردن آن بهتراست.و اين نسبتبه اشخاص و ولايات و عصرها مختلف مىشود، پس بايد هر كسملاحظه آن را بكند.و مناط آن است كه: به حد قباحت و مذمت رسد.پس هان، تافريب خود را نخورى و تكبر را به اين واسطه مرتكب نشوى.
علامت پنجم آنكه: بر او پوشيدن جامههاى سبك و درشت و كهنه و چرك گراننباشد، كه اگر در بند پوشيدن لباس نفيس، و بر تحصيل جامه فاخر حريص باشد و آن را شرف و بزرگى داند متكبر خواهد بود.
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه:
«اين است و جز اين نيست كه منبندهاى هستم كه بر روى خاك مىنشينم و چيزى مىخورم، و جامه پشمينه مىپوشم، وشتر را مىبندم، و انگشتان خود را مىليسم، و چون بندهاى مرا بخواند اجابت مىكنم. پس هر كه طريقه مرا ترك كند از من نيست» . (35)
و مروى است كه: «سيد انبياء - صلى الله عليه و آله - پيراهنى را پوشيده بودند و دروقت وفات آن حضرت بيرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، كه چندوصله آن از پوست گوسفند بود» .
«به سلمان گفتند كه: چرا جامه نو نمىپوشى؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزادشوم خواهم پوشيد» . (36)
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جامه كم قيمت و پست پوشيدناز ايمان است» . (37)
«سيد اولياء در زمان خلافت ظاهريه، جامهاى بسيار كهنه كه بر آن پينه بسيار بودپوشيده بود، بعضى از اصحاب با او عتاب كرد.حضرت فرمود: در آن چند فايدههست: يكى آنكه: مؤمنين، اقتدا به من مىكنند و چنين رفتار مىكنند.و ديگر آنكه: دلرا خاشع مىكند و از كبر پاك مىگرداند» . (38)
علامتششم آنكه: با كنيزان و غلامان خود در يك سفره طعام خورد و با ايشانهمخوراكى كند، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.
شخصى از اهل بلخ روايت كند كه: «با سلطان سرير ارتضا، على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه و اولاده التحية و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزى سفره حاضر كردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سياه را بر سفره جمع كردند، من عرض كردم: فداى تو شوم اگر سفره جدائى از براى ايشان قرار دهى بهتر است.فرمود: ساكتباش، به درستى كه: خداى همه يكى و دين همه يكى و پدر ومادر همه يكى است، و جزاى هر كس را به قدر عمل او مىدهند» . (39)
و مخفى نماند كه: امتحانات و آزمايشهاى كبر و تواضع، منحصر به اينها نيست،بلكه اعمال و آثارى ديگر بسيار هست، مانند اينكه: بخواهد كسى در پيش او بايستد.
حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمودند كه: «هر كه خواهد مردى از اهل آتشرا بيند نگاه كند به مردى كه نشسته و در برابر او طايفهاى ايستاده باشند» . (40)
بعضى از صحابه نقل كردهاند كه: «احدى در نزد اصحاب پيغمبر از آن سرور عزيزترو محترمتر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد مىشد به جهت او از جاىبر نمىخاستند چون مىدانستند كه آن حضرت از آن كراهت دارد. (41)
و از جمله علامات كبر اين است كه: تنها در كوچه و بازار نرود و خواهد كه ديگرىهمراه او باشد.و بعضى متكبرين هستند كه چون كسى را نيابند، سواره راه روند.
مروى است كه: «هر كه كسى در عقب او راه رود مادامى كه چنين است دورى او ازخدا زياد مىشود» . (42)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - بعضى اوقات با اصحاب راه مىرفتند واصحاب را پيش مىانداختند و خود ميان ايشان راه مىرفتند» . (43)
و باز از جمله علامات كبر اين است كه: از زيارت كردن بعضى اشخاص مضايقهكند، اگر چه در زيارت آنها فايدهاى از براى او باشد.و مضايقه كند از همنشينى فقرا ومريضان و آزارداران.
مروى است كه: «مردى آبله بر آورده بود و آبله او چرك برداشته و پوست آن رفتهبود و بر حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - داخل شد در وقتى كه آن حضرت به چيزخوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوى هر كه نشست از پيش او برخاست، حضرت اورا پهلوى خود نشانيد و با او چيزى خورد» . (44)
«روزى آن حضرت با اصحاب، چيزى مىخوردند، مردى كه ناخوشى مزمنىداشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوى خود نشانيد و فرمود:
چيزى بخور» . (45)
و علامات ديگر از براى كبر بسيار است كه كبر به آن شناخته مىشود.و طريقه ورفتار سيد انبيا - صلى الله عليه و آله - جامع جميع علامات تواضع، و خالى از همهشوايب كبر بود، پس سزاوار امت او آنكه اقتدا به او نمايند.
ابو سعيد خدرى كه از اصحاب حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - بود روايت كرده كه: «آن حضرت خود علف به شتر مىداد.و آن را مىبست.و خانه را مىرفت.وگوسفند را مىدوشيد.و نعلين خود را پينه مىكرد.و جامه خود را وصله مىنمود.و باخدمتكاران چيز مىخورد.و چون خادم از دست آسيا كشيدن خسته مىشد آنحضرت خود آسيا مىكشيد.و از بازار چيزى مىخريد و به ستيا به گوشه جامه خودمىگرفت و به خانه مىآورد.و با غنى و فقير و كوچك و بزرگ مصافحه مىكرد.و بههر كه بر مىخورد از كوچك و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران،ابتداء به سلام مىكرد.جامه خانه و بيرون او يكى بود.هر كه او را مىخواند اجابتمىكرد.و پيوسته ژوليده و غبار آلوده بود.به آنچه او را دعوت مىكردند حقيرنمىشمرد، اگر چه هيچ بجز خرماى پوسيده نمىبود.صبح از براى شام چيزى نگاهنمىداشت و شام از براى صبح چيزى ذخيره نمىكرد.سهل المؤنه بود.خوش خلق وكريم الطبع و گشاده رو بود.و با مردمان نيكو معاشرت مىكرد تبسم كنان بود بىخنده، واندوهناك بود بىعبوس.در امر دين، محكم و شديد بود بىسختى و درشتى با مردمان.
متواضع و فروتن بود بىمذلت و خوارى.بخشنده بود بىاسراف.مهربان بود به جميعخويشان و اقارب.قريب بود به جميع مسلمانان و اهل ذمه.دل او رقيق بود و پيوسته سربه پيش افكنده بود.و هرگز اين قدر چيز نمىخورد كه «تخمه» (46) شود.و هيچ وقت دستطمع به چيزى دراز نمىكرد» . (47)
فصل: تواضع و فروتنى
مذكور شد كه ضد صفت كبر، تواضع است.و آن عبارت است از: شكسته نفسى، كهنگذارد آدمى خود را بالاتر از ديگرى بيند.و لازمه آن، كردار و گفتار چندى است كهدلالتبر تعظيم ديگران، و اكرام ايشان مىكند.و مداومتبر آنها اقوى معالجه است ازبراى مرض كبر.و اين از شرايف صفات، و كرايم ملكات است.و اخبار در فضيلت آنبىنهايت است:
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:
«هيچ كس تواضع نكرد مگر اينكه خدا او را بلند گردانيد» . (48)
ز خاك آفريدت خداوند پاكپس اى بنده افتادگى كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدتتكبر به خاك اندر اندازدت
بعزت هر آنكو فروتر نشستبه خوارى نيفتد زبالا به پست
بگردن فتد سركش و تند خوىبلنديتبايد بلندى مجوى
مروى است كه: «خداوند يگانه به موسى - عليه السلام - وحى كرد كه: من قبول مىكنم نماز كسى را كه از براى عظمت من تواضع كند.و بر مخلوقات من تكبر نكند.ودر دل خود خوف مرا جاى دهد.و روز را به ذكر من به پايان رساند.و به جهت من خود را از خواهشهاى نفس باز دارد» . (49)
روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به اصحاب خود فرمودند كه:
«چرا منحلاوت عبادت را در شما نمىبينم؟ عرض كردند كه: چه چيز استحلاوت عبادت؟ فرمود كه: تواضع» . (50)
و از آن حضرت مروى است كه: «چهار چيز است كه خدا كرامت نمىكند مگر بهكسى كه خدا او را دوست داشته باشد:
يكى صمت و خاموشى، و آن اول عبادت است.
دوم توكل بر خدا.
سيم تواضع.
چهارم زهد در دنيا» . (51)
و نيز از آن جناب مروى است كه:
«هر كه فروتنى كند از براى خدا، خدا او رابر مىدارد.و هر كه تكبر كند خدا او را مىافكند.و هر كه قناعت كند خدا او را روزىمىدهد.و هر كه اسراف كند خدا او را محروم مىگرداند.و هر كه بسيار ياد مرگ كندخدا او را دوست مىدارد.و هر كه بسيار ياد خدا كند خدا او را در بهشت در سايه خودجاى دهد» . (52)
حضرت عيسى - عليه السلام - فرموده است كه:
«خوشا به حال تواضع كنندگان دردنيا، كه ايشان در روز قيامتبر منبرها خواهند بود» . (53)
خداى - تعالى - به داود - عليه السلام - وحى فرمود كه:
«همچنان كه نزديكترين مردمبه خدا متواضعاناند، همچنين دورترين مردم از خدا متكبراناند» . (54)
مروى است كه: «سليمان پيغمبر - عليه السلام - هر صبح بر بزرگان و اغنياء و اشراف مىگذشت تا مىآمد، به نزد مساكين، پس با ايشان مىنشست و مىگفت: مسكينى هستمبا مساكين نشسته» . (55)
و مروى است كه: «پدر و پسرى از مؤمنين بر حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - وارد شدند حضرت برخاست و ايشان را اكرام نمود و بر صدر مجلس نشانيد و خود دربرابر آنها نشست و فرمود كه: طعامى آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتىآورد تا دست ايشان را بشويد، حضرت از جاى برجست و آفتابه را گرفت كه دست آنمرد را بشويد آن مرد خود را بر خاك ماليد و عرض كرد كه: يا امير المؤمنين چگونهراضى شوم كه خدا ما را بيند و تو آب به دست من بريزى؟ حضرت فرمود: بنشين ودستخود را بشوى خدا تو را و برادرى از شما را مىبيند كه هيچ فرقى نداريد وبرادرتان مىخواهد به جهتخدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنيا به او كرامتشود.پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود كه: قسم مىدهم تو را به حق عظيمى كهمن بر تو دارم كه مطمئن دستخود را بشوى همچنان كه اگر قنبر آب به دست تومىريخت.پس حضرت دست او را شست...» . (56)
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: تواضع، اصل هر شرف وبزرگى نفيس، و مرتبه بلندى است.و اگر تواضع را زبانى بود كه مردم مىفهميدند، ازحقايق عاقبتهاى پنهان خبر مىداد.و تواضع آن است كه: از براى خدا و در راه خداباشد و ماسواى اين مكر است.و هر كه از براى خدا تواضع و فروتنى كند خدا او راشرف و بزرگى مىدهد بر بسيارى از بندگانش.و از براى اهل تواضع، سيمائى است كهملائكه آسمانها و دانايان اهل زمين ايشان را مىشناسند.و از براى خدا هيچ عبادتىنيست كه آن را بپسندد و قبول كند مگر اينكه در آن تواضع است.و نمىشناسد آنچهدر حقيقت تواضع است مگر بندگان مقربى كه به حدانيتخدا رسيدهاند.
خداى - تعالى - مىفرمايد كه: بندگان خدا كسانىاند كه در روى زمين با تواضع راهمىروند.و خداوند - عز و جل - بهترين خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت:
«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين» (57)
و تواضع مزرعه خشوع و خضوع وخشيت و حياست.و شرف تام حقيقى سالم نمىماند مگر از براى كسى كه متواضع باشددر نزد خدا» . (58)
و حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه تواضع كند در دنيا ازبراى برادر مؤمن خود پس او در نزد خدا از جمله صديقان است.و حقا كه او از شيعيانعلى بن ابى طالب است» . (59)
فايده: مذموم بودن ذلت و خوارى
سابق بر اين مذكور شد كه: هر صفت فضيلتى وسط است و دو طرف افراط و تفريطآن مهلك و مذموم است.پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن صفتكبر است - كه مذكور شد - و طرف تفريط آن ذلت و پستى است.
پس همچنان كه كبر مذموم است، همچنين خوار و ذليل كردن خود نيز مذموم ومهلك است، زيرا كه: از براى مؤمن جايز نيست كه خود را ذليل و پست كند.پس اگرعالمى مطاع، كفشدوزى بر او وارد شود آن عالم از جاى خود برخيزد و او را در مكانخود بنشاند و درس و تعليم را به جهتحرمت او ترك كند و چون برخيزد تا در خانهدر عقب او بدود، خود را ذليل و خوار كرده است، و از طريقه مستقيمه تجاوز نمودهاست.و طريقه محموده و عدالت، آن است كه: به طريقى كه مذكور شد تواضع كند ازبراى امثال و اقران خود و كسانى كه مرتبه ايشان نزديك به اوست.و اما تواضع عالم ازبراى بازارى، آن است كه: با او بنشيند و نيك سخن گويد.و به طريق مهربانى با او تكلمكند.و دعوت او را اجابت كند.و در قضاى حاجت او سعى كند.و خود را بهتر از اونداند، به جهتخطر خاتمه و امثال اينها.
و مخفى نماند كه: آنچه مذكور شد از مدح تواضع و فروتنى، نسبتبه كسانى استكه متكبر نباشند.اما كسى كه متكبر باشد، بهتر آن است كه: تواضع او را نكنند، زيرا كه:
فروتنى و ذلت از براى كسى كه متكبر باشد موجب پستى و ذلتخود است و باعثگمراهى آن متكبر، و زيادتى تكبر او مىشود.و بسا باشد كه اگر مردم تواضع او رانكنند و بر او تكبر كنند متنبه شود و تكبر را ترك كند.
و از اين جهت است كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر گاهمتواضعين امت مرا ببينيد، از براى ايشان تواضع كنيد.و هر گاه متكبرين را ببينيد بر ايشانتكبر كنيد، به درستى كه اين باعث مذلت و حقارت ايشان مىشود» . (60)
پىنوشتها:
1. غافر (سوره 40)، آيه 35. 2. نحل (سوره 16)، آيه 23. 3. اعراف (سوره 7)، آيه 146. 4. زمر (سوره 39)، آيه 72. 5. بحار الانوار، ج 73، ص 216، ح 7. 6. احياء العلوم، ج 3، ص 290.و كنز العمال، ج 3، ص 526، خ 7740. 7. محجة البيضاء، ج 6، ص 213 8. كافى، ج 2، ص 311، ح 14. 9. الترهيب و الترغيب، ج 3، ص 570، ح 40. (با اندك تفاوتى) . 10. سنن ترمذى، ج 8، ص 175 (با اندك تفاوتى) .و قريب به اين مضمون در بحار الانوار، ج 73، ص 232. 11. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 179 (با اندك تفاوتى) . 12. مستدرك حاكم، ج 4، ص 597.و الدر المنثور، ج 4، ص 73. 13. احياء العلوم، ج 3، ص 297 و قريب به اين مضمون در بحار الانوار، ج 78، ص 312. 14. احياء العلوم، ج 3، ص 291 15. محجة البيضاء، ج 6، ص 213.و احياء العلوم، ج 3، ص 290. 16. بحار الانوار، ج 73، ص 218، ح 10.و كافى، ج 2، ص 310. 17. كافى، ج 2، ص 311.و بحار الانوار، ج 73، ص 219، ح 11. 18. كافى، ج 2، ص 312، ح 17. 19. كافى، ج 2، ص 122، ح 2. 20. كافى، ج 2، ص 311، ح 13. 21. بحار الانوار، ج 73، ص 224، ح 16. 22. مؤمن، (سوره 40)، آيه 60. 23. انعام، (سوره 6)، آيه 53. 24. مؤمنون، (سوره 23)، آيه 47. 25. ابراهيم، (سوره 14)، آيه 10. 26. خوددارى. 27. بزرگى ورزيدن 28. گردن كشى 29. كافى، ج 2، ص 122، ح 6 30. واحد طول، معادل 24 انگشت. 31. جمع نعل: كفش، كنايه از پائين مجلس 32. بحار الانوار، ج 73، ص 207. 33. بحار الانوار، ج 73، ص 207. 34. كافى، ج 2، ص 123، ح 10 35. اتحاف السادة المتقين، ج 8، ص 407. 36. بحار الانوار، ج 73، ص 205. 37. احياء العلوم، ج 3، ص 306.به نقل از سنن ابى داود و ابن ماجه.و محجة البيضاء، ج 6، ص 248. 38. نهج البلاغة فيض الاسلام، ص 1132، حكمت 99. 39. بحار الانوار، ج 49، ص 101، ح 18 40. احياء العلوم، ج 3، ص 305.و محجة البيضاء، ج 6، ص 247. 41. احياء العلوم، ج 3، ص 305.و محجة البيضاء، ج 6، ص 247. 42. احياء العلوم، ج 3، ص 305.و محجة البيضاء، ج 6، ص 247. 43. بحار الانوار، ج 73، ص 206. 44. بحار الانوار، ج 73، ص 206. 45. محجة البيضاء، ج 6، ص 220.و احياء العلوم، ج 3، ص 293 و 294 46. سوء هاضمه، فساد در معده. 47. بحار الانوار، ج 73، ص 208. 48. بحار الانوار، ج 75، ص 120، ح 7. 49. محجة البيضاء، ج 6، ص 220.و احياء العلوم، ج 3، ص 294. 50. احياء العلوم، ج 3، ص 294 و محجة البيضاء، ج 6، ص 222. 51. محجة البيضاء، ج 6، ص 231.و احياء العلوم، ج 3، ص 294. 52. به اين مضمون در كنز العمال، ج 3، ص 113، خ 5735. 53. احياء العلوم، ج 3، ص 294.و در بحار الانوار، ج 78، ص 309. 54. كافى، ج 2، ص 123، ح 11 55. محجة البيضاء، ج 6، ص 227.و احياء العلوم، ج 3، ص 295. 56. بحار الانوار، ج 75، ص 118، ح 1. 57. شعراء، (سوره 26) آيه 215. 58. بحار الانوار، ج 75، ص 121، ح 12 59. بحار الانوار، ج 75، ص 117، ح 1. 60. محجة البيضاء، ج 6، ص 222.
|