پىنوشتها:
1. «سوفيست» به معناى دانشمند، و «سوفسطاى» به معناى حكمت آموز است.مكتب سوفسطائى (sophism) در اواخر قرن پنجم قبل از ميلاد در يونان زمين به وجود آمد، طرفداران اين مكتب معتقد بودند كه حق و باطل و راستو دروغى در واقع نيست، بلكه حق چيزى است كه انسان آن را حق بداند و باطل چيزى است كه انسان آن را باطلبداند.رك: اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 1 ص 20 (مقاله دوم) و اسلام و عقائد آراء بشرى ص 61 2. گروهى زياد. 3. كجى و انحراف. 4. اشتغال و ممارست داشته باشد. 5. استوار و محكم. 6. بحار الانوار، ج 76، ص 156، ذيل ح 1. 7. جمع نعت: صفت.صفتهاى زيبا. 8. «تجرد» ، يعنى خود را از علائق و وابستگىهاى دنيوى دور كردن، و براى مشاهده حقائق و حق آمادهشدن، است.و به معناى خالى كردن قلب و سر سالك از ما سوى الله به حكم «فاخلع نعليك» ، و به معناى بريدن از دوجهان و جميع تعينات و فانى شدن در حق، مىباشد.رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 484، وشرح منازل السائرين كاشانى، ص 259 9. «جبروت» ، عبارت از عالم عقول است كه مجرد از ماده و صورت و مدت است و بالاتر از عالم ملكوت استكه مجرد از ماده و مدت است نه مجرد از صورت.ابو طالب مكى، عالم جبروت را عالم اسماء.و صفات الهيه مىداند. جبروت است جلوهگاه صفاتملكوت از فعال حق مرآتفرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 630. (و جهت آگاهى بيشتر به كتاب انسان كامل، ص 157 مراجعه شود) . 10. «حديث قدسى» آن است كه معنا و مفهوم آن از طرف خداوند متعال بر پيامبر الهام مىشود و او با لفظ وعبارت خودش آن را بيان مىكند، بر خلاف قرآن، كه هم لفظ و هم معنا از طرف خداوند است. (كشاف اصطلاحاتالفنون، ج 1، ص 280.و لغت نامه دهخدا، ماده «حديث») . 11. آنچه در كتب روائى تفحص نموديم مدرك اين حديث را نيافتيم ولى در كتب فلسفى - عرفانى مانند: تمهيد القواعد ابن تركه، ص 138.و مفاتيح الغيب ملاصدرا، ص 293 و...اين حديثبه چشم مىخورد. و در پاورقى احقاق الحق، ج 1، ص 431، از علماى اهل سنت مانند ابن تيميه، ابن حجر، سيوطى و...نقلكرده كه: اين حديث از كلام حضرت رسول اكرم (ص) نبوده و هيچگونه سند صحيح و ضعيف براى آن نيافتهاند واين روايت در كلمات صوفيه زياد وارد شده و بر اين حديث اعتماد نموده و اصول خود را بر اين بنا نمودهاند. 12. جمع طبع، خوى سرشت. 13. خلق كرده و آفريده.يعنى: تعظيم اهل علم و...يك امر فطرى و طبيعى است كه خداوند در سرشت همگانقرار داده است 14. فاطر، (سوره 35)، آيه 28. 15. زمر (سوره 39)، آيه 9. 16. عنكبوت (سوره 29)، آيه 43. 17. بقره (سوره 2)، آيه 269. 18. كنز العمال، ج 10، ص 135، خ 28679.و كافى، ج 1، ص 32، ح 2. (از امام صادق - عليه السلام - ) . 19. بحار الانوار، ج 2، ص 144، ح 4 20. (جامع الاخبار شعيرى، ص 37 با تقديم و تاخير بعضى از جملات.و در بحار الانوار، ج 1، ص 203 قسمتىاز حديث را به صورت تقطيع ذكر نموده) . 21. بحار الانوار، ج 2، ص 144 ح 1.و امالى شيخ صدوق، باب 10، ص 40، ح 3. (ط بيروت) . 22. كافى، ج 1، ص 35، ح 5. 23. بحار الانوار، ج 2، ص 19، ذيل ح 50 24. كافى، ج 8، ص 247، ح 347. 25. بحار الانوار، ج 1، ص 171، ح 24 26. آفت زده (كور) . 27. حيوانيت. 28. درمانده 29. كافى، ج 1، ص 49، ح 5. 30. بحار الانوار، ج 2، ص 28، ح 6. 31. بحار الانوار، ج 2، ص 34، ح 30 32. حقوق و مقررى دولتى. 33. دريغ 34. متروك. 35. بى رونق، بدون خريدار. 36. علم شناختستارگان و تاثير آنها در جهان خاكى (جهت آگاهى بيشتر به كتاب فرهنگ معارف اسلامى،ج 3، ص 1991 مراجعه شود) . 37. علمى است كه به وسيله آن به وزنهاى شعر و تغييرات آن پى مىبرند.علم عروض، ميزان و قواعد كلاممنظوم (شعر) است.يعنى شعر را بر آن عرضه كنند تا شعر موزون از ناموزون پديد آيد.فرهنگ معارف اسلامى، ج2، ص 1255.و دهخدا، ماده «عرض» . 38. ستاره شناسى (آمار ستارگان، حركت آنها و...) . 39. خوشحالى، سرور. 40. گاهى از اوقات 41. كتابهاى حكمت و فلسفه. 42. پيروان برگزيده، كه مقصود مسلمانان (پيروان حضرت محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - ) است. 43. كسى كه وجودش ضرورى و ذاتى است و در وجود محتاج ديگرى نيست، در اصطلاح متكلمين و فلاسفهبه ذات حق، واجب الوجود گويند همان گونه كه غير از ذات حق را ممكن الوجود نامند. 44. صفتخدائى، در اصطلاح عرفا به «مرتبه ايجاد» ، مرتبه «الوهيت» اطلاق مىكنند و آن بعد از مرتبه فيضاقدس و مقدس است.و همچنين به مرتبه الوهيت«و احديت» و «ربوبيت» نيز اطلاق مىكنند.جهت اطلاع بيشترمراجعه شود به: مقدمه شرح فصوص قيصرى ص 11. 45. يعنى بسان پديدههاى ديگر داراى اجزاء خارجى نيست كه از يك رشته قطعات تركيب و تشكيل يابد. 46. يكى ديگر از صفات سلبى خدا پيراستگى ذات او از جسم بودن و عوارض آن، (مانند نياز به اجزاء ومكان و...) مىباشد. 47. جهان نيستى. 48. «علم حضورى» آن است كه واقعيت معلوم، عين واقعيت علم باشد، يعنى ذات «معلوم» پيش عالم حضورداشته باشد، مثل: علم انسان به خودش. 49. «علم حصولى» ، يعنى علمى كه واقعيت علم با واقعيت معلوم دو تا است، مانند: علم انسان به زمين، آسمان،درخت و...جهت اطلاع بيشتر رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1332.و خدا را چگونه بشناسيم، ص 176. 50. «برهان» ، به معناى اقامه دليل است.رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 416- 424. 51. صفات كماليه آن صفاتى است كه متضمن معناى كمال بوده و ذات حق، تمامى آن صفات را دارا مىباشدو از آنها به صفات جماليه و ثبوتيه نيز تعبير مىكنند مانند: علم، قدرت، اراده، حياة و.. 52. صفات سلبيه صفاتى است كه متضمن معناى نقص بوده و ذات حق از تمامى آن صفات منزه است و ازآنها به صفات جلاليه نيز تعبير مىكنند مانند: شريك داشتن، جسم بودن، مركب بودن و...رك: شرح تجريد 279 والالهيات، ج 1، ص 81. 53. فهمهاى روشن، تيز بين، استوار. 54. ظاهرا اشاره به فرمايش حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - است كه فرمودند: «كل مولود يولد علىالفطرة...» يعنى: هر نوزادى با فطرت خداشناسى به دنيا مىآيد.بحار الانوار، ج 3 ص 281، ح 22. 55. خلق شدهاند. 56. سرشت و طبيعت 57. جدل يكى از صناعات پنجگانه (برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه) منطق است.و جدل، قياسى راگويند كه: مقدمات آن از مشهورات و مسلمات تشكيل مىيابد و نتيجه آن الزام نمودن و متقاعد ساختن طرف پختاست.و از نظر رتبه، پائينتر از برهان است كه مقدمات او از يقينيات و بديهيات تشكيل مىيابد و نتيجه آن نيز قطعىو يقينى است.رك: المنطق - مظفر - ج 3/371- منطق صورى ص 196. 58. او محمد بن محمد بن - حسن طوسى معروف به خواجه نصير الدين است كه تمام دانشمندان شرق و غرب اورا به استادى مىشناسند.علامه حلى (ره) ميگويد: او استاد جهان بشريت و عقل يازدهم است. او حدود 84 كتاب در فنون مختلف تاليف نموده و رصد خانه مراغه را بنا نهاد و در سال 672 ه ق از دنيا رفتو در كاظمين به خاك سپرده شد.جهت اطلاع بيشتر رك: اعيان الشيعه ج 9/414 روضات الجنات ج 6/300. 59. تلخيص المحصل ص 472. 60. يعنى خداوند - تبارك و تعالى - قدرتمند و آگاه زندهاى است كه: مرگ در ساحت مقدس او راه ندارد، وحيات تمام موجودات عالم وابسته به او است 61. او قادر و تواناى مطلقى است كه به انجام هر چيزى توانائى دارد، و هيچگونه ضعف و ناتوانى در اومتصور نيست. 62. يعنى او به تمام امور ظاهرى و باطنى، آشكار و نهان، گذشته و آينده، آگاهى كامل دارد و چيزى درعوالم هستى بر او پوشيده و پنهان نيست. 63. يعنى تمام افعال او از روى اراده و اختيار صورت مىپذيرد و در انجام هيچ عملى مجبور و مضطر نيست. (در ميان دانشمندان اسلامى در معنا و تفسير «صفت اراده حق متعال» اختلاف زياد است.بعضى آنرا از صفات ذات،و بعضى ديگر از صفات فعل دانستهاند.برخى او را شوق نفسانى و برخى ديگر به معناى تصميم و قصد گرفتهاند. خواجه نصير الدين طوسى (ره) او را به معناى آگاهى خداوند متعال بر تمام نظام هستى بر وجه اتم تفسير نموده كهبوعلى سينا و صدر المتالهين نيز قريب به اين معنا را انتخاب نمودهاند.و حكيم سبزوارى آنرا به معناى علم عنائى گرفتهاست.جهت اطلاع بيشتر رك: اسفار ج 6 ص 316، 331، 333 شرح تجريد، ص 288.الالهيات، ج 1، ص 165. 64. يكى از صفات حقتعالى تكلم و سخن گفتن اوست، كه گاه بصورت وحى و صداى خفى مىباشد كه پيامبرآنرا مىشنود و ديگران از شنيدن آن عاجزند.و گاه بصورت ايجاد صوت و حروف در اجسام مىباشد كه شنوندهصداى گوينده را مىشنود بدون آنكه گوينده را ببيند مانند: مكالمه حضرت موسى در كوه طور.و گاه به وسيله اعزامفرشته و پيك وحى صورت مىپذيرد (در سوره شورى آيه 51- به اين معانى اشاره شده: و ما كان لبشر ان يكلمهالله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا ) جهت اطلاع بيشتر رك: شرح تجريد، ص 289، اسفار، ج 7، ص2، الالهيات، ج 1، ص 189 65. عنكبوت (سوره 29) آيه 69. 66. بحار الانوار ج 1 ص 225 ح 1. 67. يعنى به گمان و يا تقليد از ديگران اكتفا مىكنند 68. رك: كافى، ج 2، ص 42، ح 1 و 2، و ص 44، ح 1 و 2.و بحار الانوار، ج 69، ص 159، ح 1. 69. استوارى، محكمى، ثباتى. 70. اشاره به ايمان فطرى است.يعنى خداوند قلب آدمى را قبل از آنكه با دليل و استدلال آشنا باشد محل رشدايمان قرار داده است، چنانچه در قرآن مجيد مىگويد: «فطرة الله التى فطر الناس عليها» يعنى: «خداوند عالمتوحيد و خداشناسى را در سرشت تمام انسانها قرار داده است» .روم (سوره 30)، آيه 30. 71. ظاهرا مراد ايشان متكلمين عامه است، مانند معتزله و باطنيه و اخوان الصفا، كه در پاورقى صفحه 86 به آناشاره شد 72. يعنى: «آن از فضل و بخشش خداوند است كه به هر كس خواهد عطا مىكند» .مائده، (سوره 5) آيه 54. 73. يعنى: «هر كس نفس (ناطقه) خود را از گناه و بدكارى پاك و منزه سازد به يقين رستگار خواهد بود.و هركه آن را به كفر و گناه پليد گرداند البته زيانكار خواهد گشت.شمس (سوره 91)، آيه 9 و 10. 74. كنز العمال، ج 3، ص 16، خ 5217 75. خود آن علوم شخصا مورد قصد و غرض نيستند 76. رجوع شود به پاورقى صفحه 86. 77. هر امرى را كه فقيه و مجتهد بر حسب ذوق، سليقه و عقل خود نيكو پندارد، و در عرف فقهاى اهل سنتمعانى ديگرى هم دارد.رك: الاصول العامه للفقه المقارن ص 359. 78. آشكار، روشن. 79. حديثى كه از طريق اهل سنت نقل شده باشد. 80. تيز كردن.
|