فصل پنجم
اخلاق و آزادى
در اينكه آيا اخلاق، آزادى انسان را محدود مىكند و اين محدوديتبه سود يا زيان اوست؟بحثهاى زيادى شده است، كه به اعتقاد ما بسيارى از اين بحثها ناشى از تفسيرهاى نادرستىاست كه براى معنى آزادى شده و مىشود، از جمله:
1 - گاه گفته مىشود: اخلاق از آن نظر كه انسان را محدود مىكند مانع پرورش استعدادهااست!
2- و گاه گفته مىشود: اخلاق غرائز را سركوب مىنمايد تا سعادت واقعى فرد محقق گردد،در حالى كه اگر اين غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمىكرد!
3- و گاه مىگويند: برنامههاى اخلاقى با فلسفه اصالةاللذة مخالف است و مىدانيم هدفآفرينش همان «لذت» است كه انسان بايد به آن برسد!
4- و گاه در نقطه عكس آن گفته مىشود: اساسا بشر آزاد نيست و هميشه تحت عواملجبرى گوناگونى قرار دارد; بنابراين، نوبتى به توصيههاى اخلاقى نمىرسد!
5- و بالاخره گاه مىگويند: بناى اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس يا طمعاست، و اينها جنبه ضد اخلاقى دارد!
اين سخنان ضد و نقيض، از يك سو نشان مىدهد كه ارزيابى صحيحى درباره اصل مفهومآزادى نشده و از سوى ديگر، اخلاق دينى بويژه اخلاق اسلامى و پشتوانههاى آن بخوبى مورددقت قرار نگرفته است.
به همين دليل، بايد نخستبه سراغ مساله آزادى برويم.
چرا انسان آزادى را با تمام وجودش مىطلبد؟ و چرا انسان بايد آزاد باشد؟ اساسا آزادى چهنقشى در پرورش روح و جسم دارد؟ و در يك كلمه «فلسفه آزادى چيست»؟
پاسخ همه اين سؤالات بطور خلاصه اين است كه: در درون وجود انسان، استعدادها وشايستگيها و نيروهاى بالقوهاى نهفته شده كه بدون آزادى هرگز شكوفا نمىشود، به هماندليل كه انسان خواهان شكوفايى استعدادها و تكامل استخواهان آزادى كه وسيله نيل به آناست مىباشد.
ولى آيا اين آزادى كه باعثشكوفايى استعدادهاى خلاق است آزادى بىقيد و شرط استياآزادى هدايتشده و توام با برنامهريزى؟
اين مطلب را با ذكر يكى دو مثال مىتوان توضيح داد:
باغبانى را فرض كنيد كه براى پرورش انواع گلها و ميوهها دامن همتبه كمر زده است، بذرافشانده، نهال غرس كرده و درختان را به موقع آبيارى مىكند، بديهى است اگر اين درخت درفضاى آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانههاى باران استفاده نكند و يا ريشههاى آن دراعماق خاك آزادانه پيشرفت ننمايد و با سنگ و موانع ديگر رو به رو شود هرگز نه گلى نصيبباغبان مىشود و نه ميوهاى; بنابراين، آزادى ريشهها و ساقهها و شاخ و برگها براى شكوفاشدن استعدادهايشان ضرورى است.
اما گاه ممكن است اين درختشاخههاى اضافى نامناسبى پيدا كند، و يا از مسير رشد واقعىمنحرف و كج و معوج شود، باغبان قيچى باغبانى را به دست مىگيرد و بدون هيچ ملاحظه وترحمى شاخههاى اضافى را كه تنها فايدهاش گرفتن نيروى درخت و تضعيف آن است قطعمىكند. هيچ كس نمىتواند به اين باغبان اعتراض كند كه چرا درخت را آزاد نگذاردى كههرگونه مىخواهد شاخ و برگ بياورد.
و نيز درخت كج و معوج را با چوب صاف و مستقيم محكم مىبندد تا صاف شود و هيچ آدمعاقلى نمىتواند به او ايراد بگيرد چرا درخت را در بند كردى و جلو او را گرفتى; زيرا او درجواب مىگويد: درخت را بايد آزاد گذاشت تا ميوههاى شيرين گلهاى زيبا دهد، نه آزادى درطريق انحراف و به هدر دادن نيروها!
در مورد انسان نيز همينطور است، او داراى استعدادهاى فوقالعاده مهمى است كه اگردرست رهبرى شود، به بالاترين درجات تكامل مادى و معنوى مىرسد، او آزاد است ازاستعدادهاى خلاقش در اين راه استفاده كند، ولى آزاد نيست كه آنها را به هدر دهد، و درمسيرهاى كج و معوج نابود كند.
آنها كه آزادى را به معنى عامى كه شامل هرگونه بىبندوبارى مىشود تفسير كردهاند، درحقيقت معنى آزادى را نفهميدهاند، آزادى يعنى آزاد بودن در بهكارگيرى نيروها درمسيرهايى كه انسان را به هدفهاى والاترى (خواه مادى يا معنوى) مىرساند.
در مثالى ديگر، آزاد بودن عبور از جادههاى كوچك و بزرگ براى رسيدن به مقصدهاىمعلوم، هرگز مفهومش هرجومرج در رانندگى و بىاعتنايى به تمام مقررات آن نيست.
هيچ آدم عاقلى نمىگويد مقيد بودن رانندگان به رعايت اين مقررات مانند توقف پشت چراغقرمز، رعايت جادههاى يك طرفه، عبور از دست راست و مانند اينها، مخالف آزادى رانندگىاست، و موجب محدوديت رانندگان است، همه به چنين سخنى مىخندند و مىگويند آزادىبايد در چارچوب مقرراتى باشد كه انسان را به مقصد برساند نه اينكه باعث اتلاف اموال وقتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساسا بسيارى از اين آزاديهاى كاذب، نوعى اسارت قطعى است.
جوانى كه از آزادى خود سوء استفاده كرده و گرفتار مواد مخدر و اعتيادهاى كشنده ديگرشده است، در واقع اسير است و با اعمالش حكم اسارت خود را امضا مىكند. آزاديهاى توام بارعايت موازين اخلاقى به انسان آزادى واقعى مىدهد و از اسارت او در چنگال هوى وهوسهاى كشنده رهايى مىبخشد و چه جالب است در اينجا كلام مولى على عليه السلام كهمىفرمايد: «ان تقوىالله مفتاح سداد، وذخيرة معاد، وعتق من كل ملكة، ونجاة من كل هلكة;تقواى الهى كليد گشايش هر درى است و ذخيره رستاخيز و سبب آزادى از هرگونه بردگى(شيطان) و نجات از هرگونه هلاكت!» (1)
از تحليل فوق و مثالهاى بالا آزادى واقعى از آزاديهاى كاذب يا به تعبير صحيحتر اسارتهايىتحت نام آزادى، شناخته مىشود; و جلو سوء استفاده از اين مفهوم مقدس را مىتوان گرفت; وهيچ گاه كسى نمىتواند به بهانه اين كه اخلاق، انسان را محدود مىكند، ارزشهاى اخلاقى رازير سؤال ببرد.
همچنين پاسخ كسانى كه مىگويند اخلاق غرائز را سركوب مىكند، در حالى كه اگر اينغرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمىكرد، روشن مىشود.
غرائز آدمى همچون دانههاى حياتبخش باران است كه از آسمان نازل مىشود، بىشك اگرلازم و مفيد نبود خدا آن را از آسمان نازل نمىكرد، ولى اين به آن مفهوم نيست كه ما اجازهدهيم قطرههاى باران دستبه دست هم دهند و سيلابى ويرانگر به وجود آوردند، بلكه عقل ودرايت مىگويد بايد سدى در مقابل آن كشيد و دريچهها و كانالها و نهرهايى به وجود آورد واين موهبت الهى را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغها هدايت كرد غرائز آدمى نيز ماننداين دانههاى حياتبخش باران است كه اگر تحتبرنامه و كنترل در مسيرهاى سازنده درنيايدمبدل به سيلابى ويرانگر مىشود كه همه چيز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد مىتوان اين نتيجه را به روشنى گرفت كه اخلاق نه انسان را محدودمىكند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سركوب مىنمايد، بلكه كار اخلاقبهرهگيرى از آزادى انسان در مسير سعادت و رهبرى غرائز براى رسيدن به كمال مطلوباست.
با توجه به اين تفسير كه به نظر ما تفسير صحيح آزادى است پاسخ بسيارى از سخنانمخالفان اخلاق روشن مىشود و نيازى به توضيح نيست.
اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقى
بىشك رابطه بسيار نزديكى ميان اعتقاد به آزادى اراده انسان و «مسائل اخلاقى» وجود دارد;زيرا همانگونه كه در گذشته نيز اشاره كردهايم اگر اعتقاد به آزادى انسان نفى شود تماممفاهيم اخلاقى فرو مىريزد و از كار مىافتد.
به همين دليل، اديان الهى كه عهدهدار تربيت نفوس و تهذيب اخلاقند سرسختترين مدافعآزادى بشرند! (دقت كنيد)
و نيز به همين دليل، قرآن مجيد مملو از آياتى است كه آزادى اراده انسان را تثبيت نموده وجبر را نفى مىكند. اين آيات بالغ بر صدها آيه مىشود، كه در مباحث جبر و اختيار به آناشاره شده است. (2)
اصولا امر و نهى و هرگونه تكليف ديگر و دعوت به اطاعت و نهى از معصيت و ثواب و عقاب وحساب و جزا، و دادگاه و اجراى حدود و مجازاتها و امور ديگرى مانند آن، همه تاكيدهاىمكررى بر مساله آزادى اراده انسان است.
و اگر آياتى در قرآن مىبينيم كه دستاويز طرفداران مكتب جبر شده دقيقا ناشى از عدمتوجه به تفسير صحيح اين آيات است. چرا كه اين آيات ناظر به نفى تفويض است نه اثباتجبر، و شاهد آن در خود قرآن بوضوح ديده مىشود كه شرح آن در منابعى كه قبلا به آناشاره شد آمده است و اينجا جاى آن بحث نيست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادى انسان مىتواند عاملمؤثرى براى هرگونه بىبندوبارى اخلاقىبوده باشد، چرا كه هر گنهكارى به بهانه اين كه سرنوشت او از روز ازل بطور جبرى رقم زدهشده و او نمىتواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطهور مىگردد،اتفاقا شواهد تاريخى نيز بر اين معنى داريم كه گناهكارانى به استناد همين مكتب، خود را درارتكاب گناه و اعمال ضد اخلاقى معذور مىدانستند، و مىگفتند: «ما اگر خوب يا بديم ازناحيه خود ما نيست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنين پرورش داده و در سرنوشت مانوشته است! نه نيكوكاران بايد افتخار به نيكى خود كنند، و نه بدكاران بايد مورد سرزنش وملامت قرار گيرند!»
به همين دليل، پيامبران الهى، و بيش از همه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى تحكيممبانى اخلاق و تهذيب نفوس، قبل از هر چيز آزادى اراده انسان را تثبيت مىكردند.
به هر حال، بحث جبر و اختيار و مسائل ديگرى مانند قضا و قدر، هدايت و ضلالت، سعادت وشقاوت، از ديدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطى است كه به خواستخدا در مباحث آيندهتفسير موضوعى به سراغ آن خواهيم رفت. هدف در اينجا تنها اشارهاى به اين مساله و تاثيرآن در مسائل اخلاقى است نه ورود در اصل اين مساله.
اما كسانى كه اصل و اساس را لذت مىشمرند و ارزش نهايى براى آن قائلند و اخلاق را از آننظر كه مخالف اين معنى است نامناسب مىدانند و همچون «آريستيپ» كه قبل از ميلادمىزيسته مىگويند: «خير عبارت است از لذت، و شر چيزى جز الم نيست و هدفنهايىانسان در زندگى كام گرفتن از لذائذ جهان است، و نبايد به نتايج نيك و بد آن فكر كرد!» (3)
آنها از اين نكته غافلند كه به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادى بدانيم و از لذائذ معنوىكه به مراتب از لذات مادى روحپرورتر است صرف نظر كنيم، رسيدن به لذت مادى نيز بدونرعايت اخلاق ممكن نيست، چرا كه كامجويى و لذت بىقيد و شرط، رنج و الم بسيار دردناكىدر پىدارد كه به خاطر آن هم كه باشد، بايد از آن لذت نقد كه رنجى عظميتر در پىدارد،صرف نظر كرد.
اين سخن گرچه از دهان كسى خارج شده كه ظاهرا در رديف فلاسفه پيشين است ولى بهسخنان مبتلايان به مواد مخدر مىماند كه وقتى به آنها گفته شود، لذت امروز شما مايهبدبختى عظيم و درد و رنج طاقتفرساى فردا است، در جواب مىگويند: دم غنيمت است، وامروز را درياب و فكر فردا مباش!
ولى فردا كه غول وحشتناك بيماريهاى جانكاه عصبى، قلبى و مغزى، كه ناشى از اعتيادستبه او حملهور مىشود، بر منطق گذشته خويش مىخندد و تاسف مىخورد، ولىبدبختانه غالبا راهى براى بازگشت وجود ندارد.
توصيههاى اخلاقى در مورد رعايت عفت، امانت، راستى، و صداقت و جوانمردى و فتوت، همهاز اين قبيل است. جامعهاى كه نادرستى و خيانت در آن رايج مىشود، چه لذتى از زندگىنصيب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمى كه بخل سراسر وجودشان را گرفته، و همه چيز را براى لذت شخصى خود مىطلبنددر برابر هجوم مشكلات، سخت آسيبپذيرند، چرا كه هر فردى در آن جامعه تنها است وايستادن افراد تنها در مقابل مشكلات، بسيار مشكل است در حالى كه اگر روح همبستگى وسخاوت و فتوت در ميان آنها حاكم باشد، هر فردى به زمين مىافتد، ديگران به يارى اومىشتابند و در چنين جامعهاى هيچ كس خود را تنها نمىبيند، و در برابر هجوم مشكلاتزانو نمىزند.
اين همان چيزى است كه سابقا بطور مشروح و با اتكا به آيات قرآن مجيد به آن اشاره كرديمكه رعايت اصول اخلاقى هميشه داراى دو بعد استيك بعد معنوى و يك بعد مادى، و اگر ازبعد معنوى آن فرضا صرف نظر كنيم بعد مادى آن چنان گسترده است كه سزاوار استبههمه اصول اخلاقى پايبند باشيم تا در اين دنيا نيز بهشتى بسازيم كه همه در آن غرق لذتباشند و از جهنم سوزانى كه زاييده مفاسد اخلاقى استبركنار بمانيم.
سرانجام به سراغ سخن كسانى مىرويم كه مىگويند اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا،به خاطر ترس يا طمع است، و اينها جنبه ضد اخلاقى دارند! (4)
اين سخن نيز از دو جهت، قابل نقد است:
نخست اين كه: تعبير به طمع و ترس، تعبير نادرستى است، صحيح اين است گفته شود كهگروهى از پيروان اديان به خاطر سعادتمند شدن در جهان ديگر و رهايى از مجازاتهايى كهناشى از عدل الهى استبه سراغ ارزشهاى والاى اخلاقى مىروند، اين هرگز ضد اخلاق نيست، چرا كه كامجويىهاى زندگى فانى را فداى زندگى باقى كرده و منابع كوچكترى را فداىمواهب بزرگترى نموده است.
آيا اگر كسى به خاطر پرهيز از رسواييهاى ناشى از خيانت و دروغ از اين دو كار پرهيز كند،عملى ضد اخلاقى انجام داده، و يا اگر كسى به خاطر حفظ سلامتخويش، لب به مشروباتالكى تر نكند و سراغ مواد مخدر نرود، عملش ضد اخلاق است، همچنين اگر كسى دربرخورد با مردم نهايت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نكنند و درزندگى تنها نماند، آيا عملى ضد اخلاقى انجام داده؟
كوتاه سخن اين كه، هر كار اخلاقى ممكن است آثار و منافع مادى نيز داشته باشد، توجه بهآن آثار نبايد طمع ناميده شود، و پرهيز از اثرات زيانبار اعمال ضد اخلاقى نبايد به عنوانترس و جبن كه يك امر غير اخلاقى است تلقى شود.
پىنوشتها
1- نهج البلاغه، خطبه 230.
2- به تفسير نمونه (فهرست موضوعى، صفحه99) و انوارالاصول، جلد اول، بحث جبر واختيار مراجعهشود.
3- علم اخلاق يا حكمت عملى، صفحه243.
4- به كتاب تجديد حيات معنوى جامعه، صفحه169 مراجعه شود.