فصل چهارم
پشتوانههاى اخلاق
اگر اخلاق را به درختى پربار تشبيه كنيم كه آفتها و خطراتى نيز در كمين آن است،پشتوانههاى اخلاقى را مىتوان به باغبان يا به آبى كه در پاى درخت جارى مىشود تشبيهكرد، كه اگر آب يا باغبان نباشد درخت اخلاق مىخشكد، و يا گرفتار انواع آفتهايى كهسرانجامش مرگ يا كم شدن باغ و بر است، مىگردد.
پشتوانههايى كه علماى اخلاق يا فلاسفه براى اخلاق ذكر كردهاند بسيار متفاوت است و درواقع با جهانبينى هر گروهى ارتباط دارد، و ما در اينجا به چند نمونه مهم آن اشاره مىكنيم:
1- پشتوانه سودجويى
گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از اين نظر توصيه مىكنند كه با منافع مادى در ارتباطمستقيم است; مثلا، يك مؤسسه اقتصادى اگر اصل امانت و صداقت را دقيقا رعايت كند وتمام اطلاعاتى را كه به مشتريان يا مراجعه كنندگان مىدهد بىكم و كاستبا واقعيت تطبيقكند، مىتواند سرمايههاى مردم را به سوى خود جذب كند و سود كلانى از اين طريقعايدش شود.
به همين دليل، افرادى را مىبينيم كه موضعى عمل مىكنند; يعنى مثلا در ساعتى كهكارمند بانك است و با ثروت و سرمايه مردم از نزديك سرو كار دارد نهايت امانت را به خرجمىدهد تا منافع زيادى براى مؤسسه خود جلب نمايد، و هنگامى كه پاى خود را از آن محلبيرون گذاشت ممكن استبه انسانى خائن مبدل گردد، چرا كه سود خود را ممكن است درخيانتبپندارد.
يا اين كه مثلا يك كاسب يا تاجر با مراجعه كنندگان بسيار خوش برخورد، پر محبت، مؤدبو صميمى به نظر مىرسد، تا از اين راه مشتريان و دوستان بيشترى جلب كند اما همينشخص ممكن است در خانه با زن و فرزند يا همسايگان، بسيار بد برخورد باشد.
اين گونه اخلاق كه پشتوانهاى جز سودجويى ندارد، بزرگترين عيبش اين است كه براىاخلاق، هيچ اصالتى قائل نيست; چرا كه در همه جا خط سودجويى را ادامه مىدهد كه گاه دراخلاق است و گاه به پندار او در ضد اخلاق.
جمعى از اين فراتر رفته، اخلاق را نه به خاطر منافع شخصى بلكه به خاطر مصالح جامعهبشرى طلب مىكنند زيرا معتقدند اگر اصول اخلاقى در جامعه انسانى، متزلزل گردد، دنيامبدل به جهنم سوزانى مىشود كه همه اهل آن در عذاب خواهند بود، و تمام مواهب مادىكه مىتواند آسايش و رفاه براى مردم جهان بيافريند، مبدل به هيزمى براى روشن نگهداشتن اين جهنم سوزان مىگردد.
اين گونه افراد گرچه در سطح بالاترى فكر مىكنند، ولى بالاخره اخلاقى را كه آنهامىطلبند براساس سودجويى و جلب منفعت و آسايش و رفاه، استوار است، نه بر پايه اصالتدادن به فضائل اخلاقى.
اين طرز تفكر براى افراد ماديگرا كه اعتقادى به مكتب وحى و نبوت پيامبران ندارند،اجتناب ناپذير است; اخلاق را از اوج آسمان به زمين مىآورد، و آن را به ابزارى براىسودجويى بيشتر يا رفاه و آسايش بيشتر مبدل مىكند.
ترديدى نيست كه اخلاق، اين گونه آثار مثبت اجتماعى و مادى را در بردارد، و ما هم قبلااشاراتى به آن داشتيم، ولى بحث در اين است كه آيا پشتوانه اخلاق همين است و بس، يا اينگونه آثار بايد به عنوان مسائل جنبى در علم اخلاق مورد توجه قرار گيرد.
به هر حال، اعتقاد به اخلاقى كه بر اساس سودجويى و جلب منافع استوار است، از يك سواصالت اخلاق را خدشهدار مىكند و از سوى ديگر از ارزش و عمق آن مىكاهد، و از سوى سومدر مواردى كه احيانا تضادى در ميان سودجويى و اخلاق ديده مىشود يا به تعبير ديگر چنينپنداشته مىشود، با اخلاق وداع مىكند و به سراغ سودجويى مىرود كه پشتوانه اصلى آنبوده است.
2- پشتوانه عقلى
فلاسفهاى كه معتقد به حاكميت عقل بر همه چيز و لزوم پيروى از آن در همه چيز هستند،پشتوانه مسائل اخلاقى را درك عقل از خوب و بد اشياء مىدانند; مثلا، مىگويند عقل بخوبىدرك مىكند كه شجاعت فضيلت است، و بزدلى و جبن رذيلت، و همچنين امانت و صداقت،كمال است، و خيانت و دروغگويى نقصان، و همين ادراك عقلى است كه ما را به دنبال فضائلاخلاقى مىفرستد و از رذائل باز مىدارد.
بعضى ديگر پشتوانه را ادراك وجدان مىدانند، مىگويند وجدان كه همان عقل عملى استمهمترين سرمايه انسان مىباشد; عقل نظرى را ممكن است فريب داد ولى وجدان چنيننيست و مىتواند رهبر حقيقى بشر باشد.
بنابراين، همين كه وجدان ما مىگويد امانت، صداقت، ايثار، فداكارى، سخاوت وجاعتخوب است، همين كافى است كه ما را براى رسيدن به اين نيكيها بسيج كند، و همينكه مىگويد: بخل، خودخواهى، و خودپرستى بد است، كافى است ما را از آن بازدارد.
به اين ترتيب، پشتوانه عقلى و وجدانى به هم مىرسند، و دو تعبير مختلف از يك واقعيتاست.
بىشك وجود اين پشتوانه، يك واقعيت است و مىتواند در حد خود انگيزه مطلوبى براىنيل به تربيت نفوس و فضائل اخلاقى بوده باشد.
ولى با توجه به اين كه - همانگونه كه در بحث وجدان در جاى خود گفتهايم (1) - از يك سووجدان را گاه مىتوان فريب داد، و از سوى ديگر، وجدان با تكرار بديها و زشتيها تدريجا به آنخو مىگيرد، و تغيير رنگ مىدهد، و گاه بكلى حساسيتخود را از دست داده يا تبديل به ضدمىشود، و از سوى سوم، وجدان يا عقل عملى با تمام قداست و اهميتى كه دارد مانند عقلنظرى خطا پذير است; هرگز نمىتوان تنها بر آن تكيه كرد و از همه چيز بىنياز شد، بلكهپشتوانههاى قويترى لازم است كه نه قابل فريب باشد، نه خطا كند، و نه با تكرار اعمال ضداخلاقى تاثير خود را از دست داده و تغيير شكل دهد.
كوتاه سخن اين كه، وجدان اخلاقى، يا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبير ديگرى كه به اينمعنى اشاره كند، پشتوانه خوبى براى نيل به فضائل اخلاقى محسوب مىشود، ولى باكاستيهايى كه دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعتبه آن كافى نيست.
3- پشتوانه شخصيت
بعضى مسائل اخلاقى را از اين رو دنبال مىكنند كه نشانه شخصيت است، و هر انسانىطالب شخصيت مىباشد; هنگامى كه شخصيت را در صداقت و امانت مىبيند به دنبال آنهامىرود، و هنگامى كه ملاحظه مىكند جامعه براى افراد شجاع و سخاوتمند و با وفا و مهربانشخصيت فوقالعادهاى قائل است طالب اين صفات اخلاقى مىشود.
بعكس، هنگامى كه مىبيند افراد بزدل و ترسو، بخيل و ضعيفالاراده، خائن و بىوفا، افرادبىارزش و فاقد شخصيتند، سعى مىكند از اين رذائل خالى شود.
و به اين ترتيب، پشتوانه ديگرى براى مسائل اخلاقى جستجو كرده است.
ولى اگر درستبينديشيم مىبينيم اين پشتوانه نيز به همان مساله وجدان بازگشت مىكند،منتها در اينجا «وجدان جامعه» مطرح است و نه وجدان فرد، يعنى آنچه با وجدان عمومىجامعه هماهنگ است و آن را فضيلت و نشانه شخصيت مىشمرند، جزء اخلاق فضيله و آنچهعكس آن است جزء اخلاق رذيله است، و همين قضاوت عمومى جامعه سبب سوق دادن بهنيكيها و بازداشتن از بديها است.
ما انكار نمىكنيم كه وجدان عمومى جامعه مىتواند الهامبخش مسائل اخلاقى و ارزشها وضد ارزشهايى در اين زمينه باشد.
ولى همان كاستيها و اشكالاتى كه در مورد وجدان فردى ذكر شده در مورد وجدان عمومىجامعه نيز صادق است.
وجدان عمومى جامعه گاه خطا مىكند، و اگر زير بمباران تبليغات نيرومند وسيع نادرستىاز سوى حكومتها و مانند آنها قرار گيرد، ممكن است ارزشها را ضد ارزش، و ضد ارزشها راارزش بداند، همانگونه كه در طول تاريخ نمونههاى فراوان آن ديده شده است; نه تنها درعصر جاهليت عرب، كشتن دختران و زنده به گور كردن آنها در ميان قشر وسيعى، يكفضيلت اخلاقى شمرده مىشد (به خاطر تبليغات گستردهاى كه در اين زمينه به عمل آمدهبود و آن را راه نجات براى جلوگيرى از گرفتار شدن نواميس خود و اسارت آنها در جنگهامىپنداشتند!) (2) ; بلكه امروز هم در بعضى از جوامع پيشرفته مىبينيم كه با تبليغاتگسترده صاحبان زر و زور، و براى نيل به اهداف نامشروع مادى، وجدان عمومى جامعه رافريب دادهاند و ضد ارزشهاى اخلاقى را ارزش مىشمرند.
افزون بر اين، وجدان آدمى گرچه بارقه رحمت الهى است، و نمونهاى از دادگاه عدل بزرگ اودر درون جان انسان در اين جهان مىباشد ولى با اين حال، وجدان آدمى معصوم نيست و گاهگرفتار خطا و اشتباه مىشود، و اگر پايگاه مطمئن و خطا ناپذيرى آن را اصلاح نكند ممكناستسالها به خطاى خود ادامه دهد.
4- پشتوانه الهى
درست است كه هر يك از پشتوانههاى گذشته براى سوق دادن به سوى مسائل اخلاقىنقشى دارد، ولى همانگونه كه در تحليلها اشاره شد بعضى از اين پشتوانهها خالى از جنبههاىانحرافى نيست; مانند پشتوانه سودجويى و منفعت طلبى كه در همه حال راه خود را طىمىكند، گاه در مسير مسائل اخلاقى سير مىكند و در پارهاى از اوقات از آن جدا مىشود.
بعضى ديگر از اين پشتوانهها گرچه چنين نبوده ولى قدرت نفوذ آن محدود و آميخته باكاستيها و نارسائيها و احيانا خطا و اشتباه هست.
تنها انگيزه نيرومند و مؤثر و خالى از خطا و اشتباه و هرگونه كاستى براى مسائل اخلاقى،انگيزه الهى است كه از منبع وحى سرچشمه مىگيرد.
در اينجا فضائل اخلاقى به عنوان ابزارى براى نيل به سودجويى و منفعت طلبى محسوبنمىشود، و وسيلهاى براى رفاه اجتماعى نيست (هر چند اخلاق بطور قطع هم مايه آرامش وآبادانى و رفاه است و هم تامين كننده منافع مادى).
در اينجا اصالتبا انگيزههاى معنوى است; و به تعبير روشنتر، ذات پاك خداوند كه كمالمطلق و مطلق كمال است، و جامع جميع صفات جمال و جلال مىباشد، محور اصلى شمردهمىشود، و هر انسانى مىكوشد خود را به آن كمال مطلق نزديك كند، و پرتوى از اسماء وصفات او را در درون جان خود زنده نمايد; روز به روز به او نزديكتر و شبيهتر شود (هر چندذات پاكش از هرگونه شبيه و مانند واقعى منزه است); و در اين مسير كه به سوى بىنهايتمىرود، هيچ حد و مرزى از كمال را به رسميت نمىشناسد; وجود او مملو از عشق به خدايعنى كمال مطلق مىشود، و انوار ذات و صفات او وجودش را روشن مىسازد، بطورى كه هرلحظه فضيلت و كمال برتر و بالاترى را طالب است; نه در قيد منافع مادى است، نه اخلاق رابراى شخصيت مىخواهد و نه تنها وجدان انگيزه اوست، بلكه انگيزهاى برتر و بالاتر از همهاينها دارد.
او معلومات خود را گذشته از عقل و وجدان، از وحى آسمانى مىگيرد و ارزشهاى راستين رااز دروغين در پرتو آن جدا مىسازد، و با ايمان و يقين كامل و خالى از هرگونه ترديد و تزلزلدر اين راه گام برمىدارد.
در اين زمينه قرآن راهنماى خوبى است:
قرآن مجيد به روشنى اعمال اخلاقى را زائيده ايمان به خدا و روز قيامت مىشمرد و دربسيارى از آيات «عمل صالح» پشتسر ايمان و به عنوان ثمره درخت ايمان آمدهاست.
ايمان را به درخت پربار و پاكيزهاى تشبيه مىكند كه ريشههاى بسيار محكم آن در اعماقجان انسان فرورفته و شاخ و برگش به آسمان كشيده شده و همواره پر از ميوههاى شاداباست.
در يك اشاره زيبا مىفرمايد: «الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلهاثابت وفرعها فى السماء - تؤتى اكلها كل حين باذن ربها; آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبهرا به درخت پاكيزهاى تشبيه كرده كه ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است - و در هرزمان ميوههاى خود را به فرمان پروردگار مىدهد.» (سوره ابراهيم، آيه24 و 25)
بديهى است درختى كه ريشههاى آن در اعماق قلوب است و شاخههايش از تمام اعضاىانسان سربرآورده و در آسمان زندگى او پركشيده درختى است پربار كه هرگز خزانى ندارد، وطوفانها نمىتواند آن را از ريشه بركند. (3)
در سوره «والعصر» همين معنى با تعبير ديگرى آمده است، آنجا كه همه انسانها را در زيان وخسران مىبيند، و تنها كسانى را استثنا مىكند كه در درجه اول، ايمان دارند و سپس عملصالح، و از حق دفاع مىكنند و به صبر و استقامت توصيه مىنمايند. (والعصر ان الانسان لفىخسر - الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر).
همين معنى با تعبير جالب ديگرى در آيه21 سوره «نور» آمده، مىفرمايد: «ولولا فضل اللهعليكم ورحمته مازكى منكم من احد ابدا ولكن الله يزكى من يشاء; اگر فضل و رحمت الهى برشما نبود هيچيك از شما هرگز تزكيه نمىشد، ولى خداوند هر كه را بخواهد (و شايستهبداند) تزكيه مىكند.»
بنابراين، پاكى اخلاق و عمل و تزكيه كامل انسان جز در سايه ايمان به خدا و رحمت او ممكننيست.
همين معنى با تعبير ديگرى در سوره «اعلى» ديده مىشود، مىفرمايد: «قد افلح من تزكى -وذكر اسم ربه فصلى; به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد. و (آنكه) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند!» (سوره اعلى، آيه14 و 15)
مطابق اين آيات، تزكيه اخلاقى و عملى رابطه نزديكى با نام پروردگار و نماز و نيايش او دارد;اگر از آن مايه بگيرد، ريشهدار و پر دوام خواهد بود، و اگر به اصول ديگرى متكى شود سست وكم محتوا خواهد بود.
در آيه93 سوره «مائده» رابطه قوى تقوا و اعمال اخلاقى با ايمان به طرز جالبى منعكس شدهاست، مىفرمايد: «ليس على الذين آمنوا وعملوا الصالحات جناح فى ما طعموا اذا ما اتقواوآمنوا وعملوا الصالحات ثم اتقوا وآمنوا ثم اتقو واحسنوا والله يحب المحسنين; بر كسانى كهايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند گناهى در آنچه خوردهاند نيست; اگر تقوا پيشه كنندو ايمان بياورند و اعمال صالح انجام دهند، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند، سپس تقواپيشه كنند و نيكى كنند، و خداوند نيكوكاران را دوستدارد.»
در اين آيهشريفه، گاه تقوا
قدم بر ايمان و عمل صالح ذكر شده، و گاه مؤخر از آن، و گاه مقدم بر احسان، اين به خاطرآن است كه تقواى اخلاقى و عملى در يك مرحله، قبل از ايمان است، و آن آمادگى براىپذيرش حق و احساس مسؤوليتبراى جستجوى آن است.
سپس هنگامى كه حق را شناخت و به آن ايمان آورد، مرحله عاليترى از تقوا بر وجود او سايهمىافكند و سرچشمه انواع نيكوكاريها مىشود.
و به اين ترتيب، رابطه تنگاتنگى كه ميان «ايمان» و «تقوا» است روشن مىشود.
كوتاه سخن اينكه، قويترين و عاليترين پشتوانه اخلاق، ايمان به خدا و احساس مسؤوليت درپيشگاه اوست. ايمانى كه فراتر از مسائل مادى است و با چيزى نمىتوان آن را مبادله كرد،همه جا با انسان است و لحظهاى از او جدا نمىشود، و همه چيز در برابر آن كوچك و كمرنگاست.
به همين دليل، قويترين چهرههاى اخلاق كه ايثار و فداكارى را در حد اعلى داشته است، درزندگانى اولياء الله مشاهده مىكنيم.
و نيز به همين دليل، در جوامع مادى كه همه چيز با معيار منافع شخصى سنجيده مىشود،مسائل اخلاقى بسيار كمرنگ است، و غالبا در مواردى رسميت دارد كه در طريق همان منافعشخصى است; حسن خلق، ادب، امانت، درستكارى، وفا و سخاوت، همه تا آنجا ارزش دارد كهبتواند سود مادى بيشترى را جلب كند و آنجا كه سود مادى به خطر افتاد، همه اينها رنگخود را مىبازند!
پدر و مادر كه در سنين بالا قدرت سوددهى ندارند بكلى فراموش مىشوند، و آنها را به مراكزنگهدارى سالمندان مىفرستند تا در انتظار مرگ روز شمارى كنند!
فرزندان به محض اينكه توانايى بر كارى پيدا كنند، از خانه بيرون فرستاده مىشوند، نهبراى اينكه استقلال اقتصادى پيدا كنند، بلكه براى اينكه هميشه فراموش شوند.
همسران نيز تا آنجا شريك زندگى و مورد علاقهاند كه سود و لذت مادى بيافرينند; درغيراينصورت، فراموشمىشوند; و بههمين دليل،طلاق دراين كشورهابيداد مىكند!
در مكتبهاى مادى كه براى اخلاق پشتوانه الهى وجود ندارد، استقبال از شهادت در مسيرآرمانهاى والا، نوعى حركت انتحارى و بىمعنى است! و سخاوتهايى كه سبب بخشش اكثراموال انسان مىگردد، نوعى جنون محسوب مىشود! عفت و پارسايى، ضعف نفس، و زهد وبىاعتنايى به زرق و برق عالم ماده، دليل بر ناآگاهى و سادهلوحىاست.
قدرتهاى برخاسته از اين جوامع و سران اين كشورها، بهترين نمونههايى هستند كه معياراخلاق را در اين جوامع نشان مىدهند.
برخورد دو گانه و چند گانه با مسائل مربوط به «حقوق بشر» از سوى اين قدرتها، بسياروحشت انگيز است، آنجا كه حقوق انسانها گوشهاى از منافع آنها را به خطر مىاندازد، بكلىفراموش مىگردد و اين ارزش والا در پاى منافع آنان قربانى مىشود.
خطرناكترين جنايتكاران و متجاوزان بر حقوق انسانها در اينجا افرادى دوست داشتنىمىشوند; و بعكس، انسانهاى پاك و از هر نظر منزه كه به دفاع از حقوق بشر بپاخيزند، امابخشى از منافع مادى آنها را به خطر بيندازند، در نظر آنها به صورت شيطانهايى در مىآيندكه به هر وسيله ممكن بايد سركوب شوند.
به همين دليل، در زمان واحد، در يك گوشهاى از دنيا، مدافع سرسخت دموكراسى وحاكميت ملتها هستند، و درست در همان زمان، در گوشهاى ديگر مدافع سرسختبدترينديكتاتوريها! همه اينها به خاطر آن است كه اصل اساسى براى آنان چيزى جز منافع مادى وسود شخصى نيست، و اخلاق نزد آنها تكيهگاه روشنى ندارد.
نكته ديگرى كه در اينجا شايان دقت است، اين است كه سودجويان مادى تنها به زمان ومكان خود مىنگرند، گذشتگان چه كردند و آيندگان چه خواهند كرد، براى آنها مفهومىندارد، مگر اينكه رابطهاى با زندگى فعلى آنها پيدا كند; منطق آنها اين است: هنگامى كه مانباشيم دنيا را آب بگيرد يا بماند چه تفاوتى مىكند؟
ولى خداپرستان با اعتقاد به زندگى پس از مرگ، و دادگاه عدل الهى در قيامت، بر اين باورندكه اگر آثار نيكى از خود به يادگار بگذارند و انسانهاى نيازمند از آن بهرهمند گردند، هر چندبعد از هزاران هزار سال باشد، بركات معنوى آن، به آنها در جهان ديگر مىرسد; بنابراين، آنهانه تنها وجودى مفيد براى امروزند، كه براى فردا و هزاران سال ديگر نيز فكر مىكنند.
حديث معروف پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه مىفرمايد:
«اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جارية، او علم ينتفع به اوولد صالح يدعو له;
هنگامى كه مؤمن از دنيا مىرود، عملش قطع مىشود مگر از سه چيز: صدقات جاريه(اموالى كه به صورت موقوفه و مانند آن در آمده و مردم دائما از آن استفاده مىكنند) و علومو دانشهايى كه انسانها از آن سود مىبرند و فرزند صالحى كه براى او دعا مىكند.» (4)
به اين ترتيب، ايمان به جهان ديگر سبب كارهاى اخلاقى مهمى مانند باقى گذاشتن صدقاتجاريه و آثار علمى مفيد، و فرزندان صالح مىشود، در حالى كه اين امور در مكتب سودپرستانمادى هيچ كدام مفهوم درستى ندارد.
مرحوم شهيد «مطهرى» در كتاب «فلسفه اخلاق» خود، بعد از آن كه خودپرستى را به سهشاخه تقسيم مىكند (خودى خود، خودى خانواده و خودى ملى) و همه اينها را نوعىخودپرستى كه تضاد با اخلاق دارد مىشمرد، سخنى از «گوستاولوبون» در كتاب معروفش«تمدن اسلام و عرب»، با تلخيص نقل مىكند كه براى تكميل اين بحث مفيداست.
او درباره اينكه چرا ملل مشرق زمين از تمدن غرب آن طور كه بايد استقبال نمىكنند،عللى ذكر مىكند: نخست اينكه آنها آمادگى براى اين كار ندارند; دوم اينكه زندگى ما باوضع زندگى آنها متفاوت است، زندگى آنها ساده است و ما نيازهاى مصنوعى براى خوددرست كردهايم، سپس مىافزايد كه به نظر مىرسد ما اين را كتمان مىكنيم كه طرز رفتارظالمانهاى كه ملل غرب نسبتبه آنها روا داشتهاند (عامل مهم ديگرى است).
پس از آن، اشاره به مظالمى كه غربيها در آمريكا، اقيانوسيه و چين و هند كردهاند مىكند،مخصوصا روى داستان جنگ معروف به «جنگ ترياك» تكيه مىكند كه انگليسيها براى اينكهبه مردم چين مسلط شوند تصميم گرفتند ترياك را بر آنها مسلط كنند، تا قدرت مقاومت آنهادرهم بشكند، چينىها متوجه شدند كه دشمن چه بلايى مىخواهد بر سر آنها بياورد، قيامكردند و خود را آماده دفاع نمودند، ولى سرانجام انگليسىها با شليك گلولههاى توپ بر آنهاغالب شدند و ترياك را در ميان آنها رواج دادند، و طبق آمار هر سال ششصدهزار نفر (در آنزمان) به خاطر ترياك رهسپار ديار عدم مىشدند! (5)
آرى! هنگامى كه اخلاق از پشتوانه «ايمان و ارزشهاى معنوى» برخوردار نباشد هر جا در برابر«منافع شخصى» قرار گرفت، عقبنشينى مىكند!
نكته
آنچه در بالا درباره پشتوانه اخلاق از نظر ايمان به مبدا و معاد گفته شد به اين معنى نيستكه نقش «عقل فطرى» را در عمق بخشيدن به مسائل اخلاقى انكار كنيم، چرا كه بىشكوجدان انسان كه در واقع نماينده خدا در درون جان بشر است، نيز تاثير بسزايى در تحكيممبانى اخلاق دارد مشروط بر اينكه با نيروى ايمان تلطيف گردد، و از حجاب سودپرستى وهواى نفس رهايى يابد.
در قرآن مجيد نيز بارها روى اين مساله تكيه شده است; در آيه100 سوره «يونس» مىخوانيم«ويجعل الرجس على الذين لايعقلون; خداوند پليدى (گناه) را بر كسانى قرار مىدهد كهتعقل نمىكنند و نمىانديشند!»
و در آيه22 «انفال» مىفرمايد: «ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لايعقلون; بدترينجنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه تعقل نمىكنند (نه صداى حق را مىشنوند، نهبه حق سخن مىگويند)!»
و درباره كسانى كه نماز را به سخريه مىگرفتند، در آيه58 سوره «مائده» مىفرمايد: «اتخذهاهزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لايعقلون; آنها نماز را به سخريه گرفتند، به خاطر اينكه تعقلنمىكنند!»
با توضيحاتى كه در بالا داده شد، ديدگاه قرآن مجيد در مسائل اخلاقى بطور خلاصه روشنگرديد.
پىنوشتها
1- به كتاب رهبران بزرگ، ص63 تا106 مراجعه شود.
2- در يكى از اشعار شگفتآورى كه از آن عصر باقى مانده چنين آمده استالموت اخفىسترة للبناتودفنها يردى من المكرماتالم تر ان الله عز اسمهقد وضع النعش بجنبالبنات«مرگ بهترين حجاب براى پوشانيدن دختران است - و دفن كردن آنها نشانهبزرگوارى محسوب مىشود - آيا نمىبينى كه خداوند متعال نعش را در كنار بنات قرار دادهاست (اشاره به صورت فلكى بنات النعش است كه از هفتستاره تشكيل شده، چهار ستاره آنرا نعشى پنداشته است و سه ستاره آن را كه در دنبال آن است دخترانى كه دنبال نعشهستند).»همانگونه كه ملاحظه مىكنيد اين شاعر جاهلى عرب، بزرگترين جنايت را كههمان كشتن دختران بىگناه و فرزندان نوزاد استبه عنوان يكى از مهمترين افتخارات ذكرمىكند.
3- مفسران در تفسير اين آيه، و اينكه منظور از اين «شجره طيبه» چيست؟ و آيا چنينتشبيهى وجود خارجى دارد يا نه؟ گفتگوى بسيار كردهاند، گاه گفتهاند شجره طيبه همانكلمه لااله الا الله است، و گاه آن را به اوامر الهى، و گاه به ايمان تفسير كردهاند، كه همه اينهادر واقع به يك حقيقتباز مىگردد.و نيز در اين كه چنين درختى كه ريشههاى آن در اعماقزمين، و شاخههاى آن در آسمانها، و هميشه داراى ميوه باشد، وجودخارجى دارد يا نه، سخنبسيار گفتهاند.ولى نبايد فراموش كنيم كه لازم نيست هر تشبيهى در تمام جهاتش وجودخارجى داشته باشد، مثلا مىگوئيم قرآن همچون آفتابى است كه هرگز غروب ندارد، به يقيندر خارج آفتاب بىغروب وجود ندارد، بنابراين، منظور فقط تشبيه قرآن به وجود آفتاباست; ولى ويژگيهاى اين آفتاب ممكن استبا آنچه در خارج ديده مىشود متفاوت باشد.
4- بحارالانوار، ج 2، ص 22.
5- فلسفه اخلاق، ص283 (با كمى تلخيص).