بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عصمت, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - کليات
     02 - پيشگفتار
     03 - واژه شناسى
     04 - عصمت و اختيار
     05 - ناسازگارى با طبيعت انسانى
     06 - عصمت در اديان ديگر
     07 - پى آمدهاى اعتقاد به عصمت
     08 - عصمت در دريافت و ابلاغ وحى
     09 - عصمت در اعتقادات
     10 - عصمت از گناه
     11 - عصمت از خطا
     12 - تفاوت درجات معصومان
     13 - برخورد اصحاب پيامبر با مسأله عصمت
     14 - تفاوت عصمتِ قبل و بعد از نبوّت
     15 - عصمت امامان
     16 - عصمت انسان هاى ديگر
     17 - عصمت حضرت زهرا
     18 - آيه تطهير
     19 - امام على
     20 - نقش شيعه در رواج انديشه عصمت
     21 - منابع و مآخذ
     22 - پاورقي ها
     fehrest -
 

 

 
 

عصمت از خطا

ش11) شواهد تاريخى نشانمى دهد كه برخى از اصحاب پيامبر به راحتى بهايشان اعتراض مى كردند. آيا اين نشانگر آننيست كه آنان اعتقادى به عصمت او نداشته اند؟

ياران رسول خدا(صلىالله عليه وآله) در درجات گوناگونى از معرفتجاى داشتند و چه بسا سست ايمانانى كه بر كار آنحضرت خرده مى گرفتند و براى مثال، عدالت وىرا در تقسيم غنائم زير سؤال مى بردند وپيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در پاسخ مى فرمود:«اگر عدالت را نزد من نتوان يافت، كجا مى توانسراغى از آن گرفت؟»(109) برخىاز خاور شناسان اين اعتراضات را دستاويزىبراى ترديد در عصمت پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) قرار داده، با چشم پوشى از انبوهرويدادهايى كه از رواج انديشه عصمت حكايتدارد، مى گويند

در سال هاى آغازيناسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمد[(صلىالله عليه وآله)] آزادانه بازگو مى شد، هرچند گرايشى متناقض با آن وجود داشت كه در صددبود كاستى هاى پيامبر را به حداقلبرساند.(110)نگاهى گذرا بهوقايع صدر اسلام كافى است تا روشن سازد كهمسأله عصمت براى بسيارى از ياران رسول خدا(صلىالله عليه وآله) مسلّم و خدشه ناپذير بودهاست، و اگر كسى از سر نا آگاهى يا با انگيزه هايىديگر، در برابر اعمال پيامبر لواى مخالفت برمى افراشت، با اعتراض ديگران روبرو مى شد.(111)اينك به نقل چند حكايت در اين باره مى پردازيم

ش1) گفتگو درباره جنگبدر

پيش از جنگ بدر، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با اصحاب خود بهمشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانىبر زبان راندند كه آزردگى خاطر رسول خدا(صلىالله عليه وآله) را در پى آورد. آنگاه مقداد وسعد بن معاذ لب به سخن گشودند و جملاتى به زبانآوردند كه بيانگر فرمانبردارى كامل آنان ازپيامبر خدا بود و از اعتقاد به جدايى ناپذيرىنبوت و عصمت حكايت داشت. بخشى از سخنان سعد بنمعاذ چنين است

پدر و مادرم فداى تو باداى رسول خدا! ما به تو ايمان آورديم و تصديقتنموديم و گواهى داديم كه آنچه آورده اى همهحق است و از جانب خدا. به هر چه مى خواهىفرمان بده; هر آنچه را دوست دارى از اموال مابرگير و هر اندازه كه مى خواهى باقى گذار...سوگندبه خدا كه اگر دستور دهى تا خويش را به دريازنيم، سرپيچى نخواهيم كرد.(112)م

اينگونه حكايات بيانگرآن است كه بر خلاف پندار برخى از نويسندگان،(113)مسلمانان سال هاى آغازين اسلام، ميان «محمّدانسان» و «محمّد پيامبر» جدايى نمى افكندندو فرمانبردارى و سر سپردگى خود را تنها به يكىاز آن دو منحصر نمى كردند; بلكه با پيروى ازمنطق قرآن همه سخنان او را برخاسته از وحىرحمانى و بركنار از خواهش هاى نفسانى مى دانستند

الهامش از جليل و پيامشز جبرئيل نطقش نه از طبيعت و رأيش نه از هوى(114)م

ش2) گواهى ذوالشهادتين

پيامبر گرامى اسلام(صلىالله عليه وآله) از سواء بن قيس اسبى راخريدارى نمود و پيش از دريافت آن، با انكارفروشنده روبرو گشت، در اين هنگام، خزيمة بنثابت انصارى به نفع رسول خدا(صلى الله عليهوآله)گواهى داد و بر انجام چنين معامله اىتأكيد ورزيد. پس از آن، پيامبر(صلى الله عليهوآله) از خزيمه پرسيد: «چگونه بر معامله اىگواهى دادى كه شاهد رويداد آن نبودى؟» خزيمهپاسخ داد

يا رسول اللّه! انااصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟(115)اىرسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانى راستگومى دانم، چگونه سخنان ديگرت را دروغبشمارم؟

پيامبر اكرم(صلى اللهعليه وآله) اين سخن را پسنديد و براىسپاسگذارى از معرفت والاى خزيمه، گواهى او رابرابر با گواهى دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتين»معروف گشت

ش3) ارزيابى صلح حديبيّه

در رويداد حديبيه، وقتىپيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مصلحتمسلمانان را در برقرارى پيمان صلح ديد و بهفرمان خداوند از در آشتى با مشركان درآمد، عمربن خطاب، با چهره اى بر افروخته، ابابكر رااين چنين مورد خطاب قرار داد: «آيا او فرستادهخدا نيست؟ مگر نه اين است كه ما مسلمانيم وآنان مشرك؟ چرا بايد به چنين پستى و ذلّتى تندهيم؟» ابابكر در پاسخ گفت

انه رسول اللّه(صلىالله عليه وآله) و ليس يعصى ربّه;(116)يقيناًاو رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند راناديده نمى گيرد

خشم عمر با اين سخنانفرو ننشست و او سرانجام همين پرسش ها را باخود پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز در ميانگذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود

انا عبدالله و رسوله،لن اخالف امره و لن يضيّعنى;(117)منبنده خدا و فرستاده اويم. هيچگاه از فرمان اوسرپيچى نكنم و او نيز هرگز مرا خوار نسازد

افزون بر سخنان پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و ابابكر كه به روشنىبيانگر عصمت رسول خدايند، اعتراض عمر نيز ازجدايى ناپذيرى نبوت و عصمت حكايت دارد; زيرااز آنجا كه عمر چنين پيمانى را خطا مى دانست،اين پرسش را در انداخت كه اگر او رسول خدا است،چرا بايد به چنين ذلّتى تن دهد. در حالى كه اگردر نظر وى، نبوت و عصمت از يكديگر جدايى مى پذيرفتند،اين احتمال نيز مطرح مى گشت كه محمّد «ص»پيامبر خدا است، اما در اين تصميم به خطا رفتهاست