امّا بنحو اشاره در زهد و تقوا مردى بى نظير بود (( كان قد بلغ الغاية فى العبادة والتدين ))(1) يعنى او به انتها درجه تقوا و تديننائل شده بود. بطورى كه از كثرت عبادت ، بستگان و آشنايان ايشان وحشت هلاكت او راداشتند، و آن حضرت را از عبادات طاقت فرسا و مشقت آميز نهى مى كردند، ولى او ترتيباثر نمى داد، و يك لحظه از توجه به خدا غافل نبود. او در علم و فقه و فضائل همتائى نداشت (( فلم ير هاشمياافضل و لا افقه منه ))(2) در بين خاندان بنى هاشم از اوافضل و افقه ديده نشد وى در كرم و احسان وجود و سخاوت ضربالمثل بود. (( و كان يخرج فى الليل حاملا الدنانير و الدراهم فيوزعها على الفقراء...))(3) يعنى (در نيمه هاى شب ، پول و خرجى را خود شخصا به در خانه تهيدستان مى برد وبين آنان تقسيم مى كرد) پس از آنكه حضرت را مسموم ساختند و چشم از جهان بست ، فقرافهميدند كه ، سرپرست و دلسوز آنان ، امام سجاد بوده است . موقعيت سياسى امام سجاد (عليه السلام ) وى در انقلاب كربلا دوش بدوش پدر معصومش امام حسين (عليه السلام ) و ساير شهداهمراه بود و خداوند او را بوسيله بيمارى از مرگ در آن موقعيت حساس نجات داد، او در سختترين دوره ها بار مسؤ وليت امامت را به دوش كشيد و به خاطر نجات توده ها از اسارت ،زنجير اسارت را به خود حمل كرد و پس از واقعه عاشورا در كوفه و شام و سپس درمدينه به رسالت الهى و انقلابى خويش ادامه داد. امام در عصرى قرار گرفته بود كه فشار و خفقان و رعب از ناحيه حكومت اموى همه جاىكشور وسيع اسلامى آن روز را احاطه كرده بود. عصر امام سجاد، عصر نهضتها و خونخواهى و قتل و كشتار بود. او رسما نهضت مقدس مختاربن ابى عبيده ثقفى را چون در راه هدف صحيح و طرفدارى از حكومت علوى و انتقام خونشهيدان كربلا بود تصويب كرد و مختار را مورد تفقد و مرحمت قرار مى داد.(4) امام سجاد (ع ) و فتنه عبداللّه زبير در فتنه عبداللّه زبير و قيام او عليه بنى اميه ، امام معصوم ما به هيچ وجه دخالت نداشت، چون قيام فرزند زبير بخاطر برگرداندن مجراى خلافت به مسير اصلى خود نبود،بلكه نهضتى بود كه روى منافع شخصى خود عبداللّه و طرفدارانش دور مى زد، و ازحقوق از دست رفته ملت اسلام مخصوصا حق اهل بيت پيامبر سخنى در ميان نبود، لذا امامسجاد در اين موقعيت سخت به فكر فرو رفته بود و از سرنوشت امت بسيار بيمناك بود.ابوحمزه ثمالى ، يار وفادار حضرتش مى گويد:(5) ((به در خانه امام سجاد رسيدم ، خواستم دق الباب كنم ، ادب نسبت به امام اين اجازه رابه من نداد، نشستم تا خود امام از خانه بيرون آمد، سلام و عرض ادب كردم ، جوابم داد ومرا دعا فرمود. آنگاه با او به كنار ديوارى رسيديم . فرمود: ابا حمزه اين ديوار را مى بينى ؟ عرض كردم : بلى ، فرزند پيغمبر. فرمود: روزى بر همين ديوار تكيه زده بودم و بسيارمحزون و گرفته بودم ، ناگهان مردى خوش صورت و خوش لباس بر من ظاهر شد، وروبروى من به من مى نگريست ، سپس گفت : اى على بن الحسين ، چرا تو را غمگين و محزونمى بينم ؟ آيا بر دنيا غصه مى خورى ؟ و حال آنكه رزقى است حاضر، و خوب و بد از آنبرخوردارند، گفتم : نه براى دنيا غصه اى ندارم ، گفت : و اگر ناراحتى تو براىآخرت است ، و حال آنكه آن وعده ايست درست و ملكى قاهر بر آن روز حاكم است ، گفتم : نهبراى آخرت هم نگران نيستم ، پرسيد: پس اين گرفتگى و حزن تو از چيست ؟ گفتم : از سرنوشت ملت اسلام ، از فتنه پسر زبير بيمناكم .(6) امام سجاد، در زمان حكام جنايتكار اموى تحت نظارت مستقيم و يا غير مستقيم آنان قرارگرفته بود. و تمام حركات و سكنات حضرتش را مراقب بودند. و امام را از بيان احكامالهى و حتى مسائل فرعى فقهى باز مى داشتند و بارها او را با وضع رقت بار و توهينآميز به دربار احضار مى كردند.(7) فرزندان امام سجاد (عليه السلام ): طبق نقل مرحوم شيخ مفيد (8) تعداد اولاد امام چهارم 15 نفرند، چهار دختر و يازده پسر كهعبارتند از: 1 - امام محمّد باقر (عليه السلام ) 2 - عبداللّه 3 - حسن 4 - حسين 5 - زيد 6 - عمر 7 -اصغر 8 - عبدالرحمن 9 - سليمان 10 - على 11 - خديجه 12 - محمّد اصغر 13 - فاطمه14 - عليه 15 - ام كلثوم مادر زيد (ع ) در نام مادر وى اختلاف است ، بعضى او را به نام ((جيداء)) يا ((جيّد)) ياد كرده اند(9) و بعضى نام او را ((حيدان )) مى دانند (10) و در روايتى امام سجاد (عليهالسلام ) او را به نام ((حوراء)) مى خواند(11) او كنيز بود شايسته و با نجابت ، كه مختار بن ابى عبيده ثقفى او را به سى هزار درهمخريد، (12) اين در نظرش جلوه كرد و او را خوشايند شد، كه با خود گفت : نه ، منلياقت اين زن را ندارم ، او شايسته على بن الحسين (عليهماالسلام ) است و او را به عنوانهديه اى ارزنده به خدمت امام فرستاد، و اين بانو از امام چهارم داراى چهار فرزند شد،سه پسر و يك دختر، فرزند اول او، قهرمان كتاب ما زيد (عليه السلام ) ناميده شد. و سهفرزند ديگر عمر، على و خديجه نامگذارى شدند.(13) اين بانو، زنى با نجابت و پرهيزگار و پاكدامن بود. روزى امام باقر (عليه السلام )چشمش به زيد افتاد، فرمود: (( لقد انجبت ام ولدتك يا زيد )) يعنى اى زيد مادرنجيبى تو را زاده است .(14) مشخصات زيد (عليه السلام ) نام مقدس او همانطورى كه مبسوطا خواهد آمد ((زيد)) است كه پيامبر (صلى اللّه عليه وآله ) قبل از ميلاد او، اين نام را برايش انتخاب كرد. لقب هاى او عبارتند از: 1 - ((شهيد)) كه در بعضى روايات او را با اين لقب ياد كرده اند. 2 - (( حليف القرآن)) يعنى هميپيمان قرآن . بخاطر ممارست و ارتباط فراوان او با كتاب خدا اين لقببراى او يادگار مانده است . 3 - (( زيدالازياد)) كنايه از مقام والا و عظمت و شخصيتبى نظير او نسبت به همنام هاى او (مانند: زيد بن حارثه ، زيد بن ارقم ، زيد بن حسن،...) مى باشد.(15) كنيه او ((ابوالحسين )) است به خاطر اينكه يكى از فرزندان رشيد او به نام حسينبود، بنابراين او را به اين كنيه مى خوانند.(16) نقش انگشتر بزرگان صدر اسلام و نيز در زمان ائمه (عليهم السلام ) مسلمين روى نگين انگشتر خودجمله و مطلبى را حك مى كردند كه در واقع اين به حساب شعار فكرى و تجلى روحىشخص گذاشته مى شد. زيد كه مظهر جميع صفات عاليه بود، دو صفت از بهترين صفات كماليه را كه عبارت از((صبر)) و ((راستگوئى )) مى باشد شعار خويش قرار داد و نگين انگشتر خود را باآن زينت داده بود و آن دو جمله (( اصبر تؤ جر - اءصدق تنجح )) يعنى ((شكيبا باشتا به پاداش آن برسى )) و ((راستگو باش تا نجات يابى )) نقش خاتم ((زيد))فرزند انقلابى امام سجاد (عليه السلام ) بود.(17) سيماى زيد (ع ) زيد (عليه السلام ) داراى قامتى رشيد بود و صورتى زيبا و با ابهت داشت كه متانت ووقار از آن به خوبى آشكار بود. چشمان درشت و سياه و جذاب با ابروانى كشيده و نزديك به هم و محاسنى پرپشت وپيشانى برجسته و بلند و بينى برآمده و كشيده او هر بيننده را به ياد صورت زيبا ونمكين جدش رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى انداخت . موى سر و صورتش سياه بود، ولى در اواخر عمر گرانمايه اش با تارهاى سفيدى ،محاسن او جو و گندمى نمايش مى داد.(18) فروغ معنوى و نور ايمان در صورت او بيننده را مجذوب خود مى ساخت ، بطورى كه خصيبوابشى مى گويد: (( كنت اذا راءيت زيد بن على (عليه السلام ) رايت اسارير النورفى وجهه )) يعنى هرگاه زيد بن على را مى ديدم فروغ نور را در صورتش مشاهده مىكردم .(19) همسران وى او در طول زندگى خود سه زن عقدى و سه كنيز داشت اولين همسرى كه زيد (عليهالسلام ) انتخاب كرد ((ريطه )) دختر ابى هاشم عبداللّه بن محمّد حنفيه بود، اين زن ازبانوان با شخصيت و بنام بنى هاشم بود، او در اواخر عمر دو زن ديگر در شهر كوفهاختيار كرد.(20) فرزندان زيد او داراى چهار فرزند پسر بود كه هر يك خود شخصيتى برازنده و عالم و مجاهد بودند،به نامهاى يحيى ، (كه مادرش ريطه است ) عيسى ، حسين و محمّد (كه مادر اين سه نفر كنيزبودند). و ما، در همين كتاب (فصل شانزدهم ) شرح حال آنها را بهتفصيل نگاشته ايم . فصل دوم : تولد تاريخ ولادت روز ولادت ((زيد)) به هيچ وجه مشخص نيست و بين مورخين درسال ولادتش نيز اختلاف است . ابن عساكر (متوفاى 571 ه ق ) سال تولد او را 78 ه ق مى داند (21) و مورخ ديگر بهنام ممحلى (متوفاى 652 ه ق ) سال ولادت او را 75 ه ق ياد مى كند (22) و برخىسال ميلاد او را سنه 80 پنداشته اند.(23) گرچه دانشمند بزرگ شيعه ، شيخ مفيد (24) يادى ازسال ولادت او نكرده ، امّا نتيجه كلام وى مؤ يدقول ابن عساكر در تهذيب است ، زيرا روايات متفق است كه عمر گرانمايه حضرت زيد(عليه السلام ) در موقع شهادت 42 سال بود (25) و شيخ مفيد سنه شهادت او را 120ه ق مى داند. بنابراين بايد سال ولادت او سنه 78 باشد. امّا شيخ مفيد در كتاب ديگرش (( (مسارالشيعه ) ))سال شهادت او را سنه 121 اول صفر ذكر مى كند و ظاهرا اين تاريخ را اختيار كرده است.(26) در مقدمه كتاب ((مسند امام زيد))(27) در شرححال حضرت زيد بن على (عليه السلام ) سال ولادت او را 76 هجرى وسال شهادت را 122 و مدت عمر حضرتش را 46سال مى داند و شيعيان زيدى اكثرا اين تاريخ را معتبر مى دانند. و بعضى سال ولادت او را 66 يا 67 دانسته اند (28) ودليل مى آورند كه چون مختار در سال 67 به شهادت رسيد، لذامعقول نيست او در سال هاى پس از 67، مادر زيد را به امام سجاد (عليه السلام ) هديه دادهباشد. نظر ما در تعيين سال ولادت حضرت زيد (عليه السلام ) مى توان نظريه ديگرى را ارائه داد كهبيشتر مقرون به حقيقت است و تا اندازه اى اطمينان آور است و آنسال ((79 ه ق )) است . به اين بيان : همانطورى كه در صفحه قبل اشاره شد اكثر علماى علماى بزرگ و مورخينمعتبر در اين مطلب اتفاق نظر دارند كه ، عمر مبارك زيد 42سال بوده و سنه شهادت او را 121 ه ق . مى دانند، مانند: شيخ طوسى (29) شيخ مفيد (30) مسعودى (31) ابوالفرج اصفهانى (32) طبرى(33) و (( نقدالرجال ))(34) و جمع ديگرى از مورخين و محدثين . از اين اقوال مى توان اطمينان حاصل كرد كهسال شهادت زيد بن على ((121 ه ق .)) بوده و اگر مقدار عمر حضرتش را كه 42سال است از اين مدت كم كنيم ، سال ولادت (79) بدست مى آيد. (( واللّه اعلم .))نور اميد زيد در زمانى سخت و دوره اى وحشت بار چشم به جهان گشود، در زمانى كه بنى اميه دراوج قدرت و عمالشان يكه تاز ميدان كشور وسيع اسلامى آن روز بودند. در آن زمان ، آزاديخواهان و انقلابيون علوى بالا خص بزرگ آنان و تنها يادگار امام حسين(عليه السلام ) يعنى امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) در فشار سخت سياسى بودند وتمام حركات و سكنات حضرتش در كنترل عمال كثيف حكومت بود، نه تنها او از بيان احكامالهى ممنوع بود، بلكه تماس هاى او با افراد هم دركنترل آنان بود. زيد بن على (عليه السلام ) در دوره اى پا به عرصه وجود نهاد كه ملت در بند كشيدهمسلمان آن روز آرزوى فرمانده اى انقلابى ، مخصوصا از خاندان علتى (عليه السلام ) رادر دل مى پروراند. او در زمانى متولد شد كه كوچكترين قيام مسلحانه علنى توسط ائمه دين (عليهم السلام )سبب از هم پاشيدن تمام آمال شيعيان و انقلابيون و در نتيجه محروم ماندن مردم از وجودائمه معصوم (عليهم السلام ) و بى نظير خويش مى شد، و حتى كمترين اثرى از اسلامواقعى باقى نمى ماند. در اين شرايط سخت احتياج به فرماندهى لايق و ارزنده از دودمان نمونه ابوطالب در همهجا محسوس بود و بايد فرد بارزى از ايشان با صلاحديد امام به نحو سرى و تاكتيكى، فرماندهى رسمى نبرد مسلحانه را به عهده بگيرد. آرى ، در يك چنين محيط حساس و پر خفقان و در سحرگاه يكى از روزها يعنى هنگام طلوعفجر نورى در خانه كوچك امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) در مدينه ، محله بنى هاشمدرخشيد، و ولادت نوزادى را بشارت داد (35) و اين نور بعدا نه تنها دلهاى تاريك وماءيوس و يا خانه ها و كوچه ها و قريه ها و شهرها و بازداشتگاه ها و زندان ها را روشنساخت ، بلكه اين اشعه از فراز قرون و اعصار گذشت ، و براى هميشه چون مشعلىتابناك و جاويد در قلب انقلابيون مسلمان درخشيدن گرفت و به قوت روشنائى خود راهتاريك و پر پيچ و خم نهضت هاى اصيل اسلامى را منور ساخت . رؤ ياى امام چهارم (ع ) ((ابوحمزه ثمالى )) يكى از ياران وفادار و نزديك امام چهار (عليه السلام ) است و دعاىمفصل معروف ابى حمزه ثمالى را از امام آموخت ، او يكى ازرجال برجسته علم و حديث و از فقهاى عاليقدر اسلام بشمار مى رود (36) و بسيار موردعلاقه امام چهارم (عليه السلام ) بود. ابوحمزه مى گويد: (37) سالى عازم زيارت خانه كعبه شدم و از آنجا به مدينه مشرفشدم تا خدمت مولايم امام سجاد برسم و تجديد عهد و عرض ارادتى كنم ، به همين منظوربه خانه امام رفتم و در زدم ، پس از اذن ورود در اطاقى نشستم ، امام نزد من آمد، و پس ازسلام و احوالپرسى و اندكى وقت ، حضرتش با حالتى صميمانه لب را به سخنگشود و فرمود: اباحمزه ، خوابى ديده ام برايت تعريف كنم ، خواب ديدممثل اينكه داخل بهشت هستم و در آنجا از همه نعمتهاى بهشتى برخوردار بودم ، از جملهحوريه اى زيبا برايم آوردند، كه هيچگاه به زيبايى او احدى را نديده بودم ، در همينحال كه من بر جايگاه مخصوص خود تكيه زده بودم ، و لحظاتى از معاشرت من با آنحوريه گذشته بود، كه ناگهان صدايى به گوشم رسيد كه مى گويد: اى على بنالحسين ، زيد براى تو مبارك باد و سه مرتبه اين بشارت غيبى را شنيدم .(38) روز بعد از آن خواب ، صداى در بلند شد و شخصى كنيزى زيبا را به خدمت امام آورد وگفت : اين را مولايم مختار براى شما فرستاده است .(39) (مجلسى (ره ) همين خبر را با تفصيلى بيشتر و اضافاتىنقل مى كند.) (40) ابوحمزه در ضمن نقل رؤ ياى امام چهارم (عليه السلام ) اضافه مى كند كه : سال بعد باز به حج رفتم و از آنجا عازم مدينه شدم و به خدمت مولايم رسيدم ، دقالباب كردم در را برايم گشودند، ناگهان چشمم به امام افتاد در حالى كه نوزادى زيبادر آغوش داشت ، من از اين منظره خوشحال شدم و حضرت بلافاصله اين آيه را برايمتلاوت فرمود: (( هذه تاءويل رؤ ياى قد جعلها ربى حقا)) يعنى اين تعبير خواب منستكه خداوند آنرا حق قرار داد (41) و اضافه كرد: اين فرزند من زيد است .(42) نامگذارى مساءله نامگذارى در اسلام ، اهميت زيادى دارد، روايات فراوانى از پيشوايان ما در اينزمينه رسيده كه سفارش فرموده اند هميشه نامهاى خوب و شايسته را براى فرزندان خودانتخاب كنيد، براى نمونه نظر شما را به چند خبر در پاورقى صفحه جلب مى نماييم.(43) لذا، امام چهارم (عليه السلام ) براى انتخاب نام نوزاد عزيزش از قرآن استمداد مى جويد،به همين منظور امام قرآن را به نحو تفاءل گشود و خيره خيره به صدر آن نگريست ،گويى امام دنبال گمشده اى مى گردد، باز قرآن را بست و دوباره آن را گشود و در آيهصدر صفحه به دقت نظر كرد. عجيب است ، اين آيات كه امام براى انتخاب نام كودكش مى بيند، همه ، آيات جنگ است و جهاد،آيه قتل است و شهادت آيه كشتن است و كشته شدن ، آيه نبرد است و انقلاب . خدايا چه سرى است ، دفعه اول بالاى صفحه قرآن اين آيه بود: ((فضل اللّه المجاهدين على القاعدين ))(44) يعنى خداوند، پيكار كنندگان را برراحت طلبان و خانه نشينان برترى بخشيد. و در دفعه دوم كه امام قرآن را گشود، آيه صريح تر و تكان دهنده تر از دفعهاول آمد، و آن اين آيه بود: (( ان اللّه اشترى من المؤ منين اءنفسهم و اموالهم بان لهم الجنة، يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التورية والانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من اللّه ، فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هوالفوز العظيم .))(45) خداوند جان و مال مؤ منان را خريد، به اينكه براى آنان استبهشت جاويد، آنانكه در راه خدا پيكار مى كنند و مى كشند و كشته مى شوند، وعده اى استحق بر خدا در تورات و انجيل و قرآن ، و كيست وفا كننده تر به عهد از خدا، پس به اينمعامله تان دلشاد باشيد، و اين همان رستگارى بزرگ است . اين همان زيد است امام قرآن را بست ، و با چهره اى آرام و مطمئن ، سه مرتبه فرمود: (( هو واللّهزيد...)) به خدا قسم اين همان زيد است !! و از آن پس او را به نام ((زيد)) خواندند.(46) آرى امام ، بارها از پدرش ، امام حسين (عليه السلام ) و او از اميرالمؤ منين او نيز ازرسول خدا مكرر نام زيد را شنيده بود، و مى دانست كه سخن جدش از روى هوا و هوس نيستو گفته هاى او راست و درست است ، و به اين نكته توجه داشته كه فرزند رشيد و مجاهدىاز او به وجود مى آيد، و در راه خدا به شهادت مى رسد و اين فرزند را پيامبر و پدرانشبه نام زيد خوانده اند. لذا امام با تطبيق آيات و جهاد و شهادت با پيشگوئى هاى جد و پدرانش يقينحاصل مى كنند كه اين همان زيد است ، اين همان انقلابى شهيدى است كه خداوند نام او راتعيين كرده و جبرئيل آن را به پيامبر گفته ورسول خدا مكرر او را به اين نام ياد كرده است ، اين مطلب را علامه مجلسى در رساله ((مفتاح الغيب )) يادآور شده است . اخطب خوارزم در مقتل مى گويد: موقعى حضرت زيد (عليه السلام ) متولد شد امام پس از آناستخاره فرمود: (( عزيت عن هذا المولود و انه لمن الشهداء)) يعنى من از اين مولودمفتخر گشتم ، و او از شهيدان است .(47) اين همان كودكى است كه قبلا پيامبر اسلام اسم وى را تعيين كرده و نام او را با عظمت ومهر ياد كرده است .(48) و ائمه دين بارها اين نام را به زبان جارى مى كردند و ولادت و ظهور و قيام وى رابشارت مى دادند. اين همان فرزندى است ، كه اميرالمؤ منين قبلا بشارت ظهور و قيام او را داده و مردم را بهياريش تحريك مى كند (49) و در مواردى بادل پر غم و چشم اشكبار از او ياد و تجليل مى كند.(50) اين همان فرزندى است كه ، امام سجاد بارها يادآور مى شد.(51) اين همان عالم شب زنده دارى است كه مقام او در ميان شهداء در صحنه قيامت مىدرخشد.(52) اين همان فقيه مسؤ ولى است كه آثار فراموش شده اسلام را احياء مى كند و بخاطر امربه معروف و نهى از منكر مى جنگد.(53) اين همان جانباز سلحشورى است كه نبرد او سرمشق همه انقلابيون و مبارزين است .(54) اين همان عابد و همراه قرآن است كه او را لقب (( حليف القرآن )) دادند.(55) اين همان ، در خون غلتيده راه حقى است كه بخاطر نجات توده ها از بند اسارت و تغييررژيم غاصب وقت و تشكيل حكومت علوى و تفويض آن به امام صادق ، جام شهادت مىنوشد.(56) اين همان برهم زننده حكومت ننگين بنى اميه ومتزلزل كننده بنيان ظلم و جنايت است و همان جسد سوخته ايست كه خداوند بعد از او اذن بههلاكت بنى اميه داد.(57) اين همان قهرمان دليرى است كه فداكاريها و شجاعت او در تاريخ ضربالمثل است .(58) اين همان فرزند عزيزيست كه امام چهارم او را چون جان شيرين بهبغل مى گيرد و مى بوسد و دوست دارد.(59) اين همان ، مجاهدى است كه امام باقر به وجودش افتخار مى كند.(60) اين همان ، شهيد عزيزيست كه امام صادق به ياد او اشك مى ريزد.(61) فصل سوم : پيشگوئيهاى پيشوايان درباره زيد پيشگوييهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نام مقدس زيد (عليه السلام ) و خصوصياتفضائل و قيام و شهادت حضرتش قبلا به وسيله پيامبر اسلام و ائمه معصومين پيشگويىشده بود، و روايات متعددى در اين زمينه در دست است كه اينك ملاحظه مى فرماييد، و مابراى توجه بيشتر خوانندگان عزيز عين اين روايات را در پاورقى مى آوريم . زيد و يارانش بدون حساب داخل بهشت مى شوند 1 - روزى پيامبر اسلام خطاب به فرزند عزيزش ، حسين (عليه السلام ) فرمود: اى حسين، از صلب تو مردى خارج مى شود بنام زيد. سپس پيامبر به فضائل و شخصيت زيد و همرزمانش اشاره مى كند و مى فرمايد: (او ويارانش در روز قيامت ، مقام مشخص و برتر از همه دارند و بر همه مردم مقدمند، آنان باصورتهاى نورانى و چهره هايى گلگون بدون حسابداخل بهشت مى شوند.(62) 2 - و در جاى ديگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) قيام و شهادت و مكان شهادت و بهدار زدن او را خبر مى دهد و سپس با جملاتى رسا و سنگين به مقام معنوى و درجات عاليهاخروى زيد (عليه السلام ) اشاره مى كند و مى فرمايد: او قيام مى كند، و در كوفه بهشهادت مى رسد و در كناسه به دارش مى زنند، و بعد از دفن ، دشمنان ، بدن او را ازقبر خارج مى سازند، درهاى آسمان براى عروج روحش گشوده مى گردد و فرشتگانآسمان و اهل زمين از روح او شاد مى گردند.(63) همنام زيد 3 - زيد بن على (عليهماالسلام ) آنقدر محبوبرسول خدا و مورد علاقه حضرتش بود كه حتى پيامبر اسلام به همنام زيد ابراز علاقهمى كند. روزى حضرتش اشاره به زيد بن حارثه كرد و فرمود: اى زيد، نزديك من بيا، نام توسبب شده ، كه محبتم به تو بيشتر شود، تو همنام محبوبى ازاهل بيتم مى باشى .(64) 4 - و در جاى ديگر پيامبر اسلام شهادت زيد و به دار آويختن حضرتش را خبر مى دهد وسپس مى فرمايد: چشمى كه به عورت او نگاه كند بهشت را نبيند. (65) چون چهارسال بدن مقدس حضرت زيد به نحو دلخراشى به دار آويخته بود وعمال حكومت خون آشام بنى اميه از پائين آوردن و دفن آن جلوگيرى مى كردند.(66) 5 - ابوذر غفارى ، آن صحابى راستين رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى گويد:روزى به خدمت رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) مشرف شدم ، حضرتش را سختگريان و متاءثر ديدم ، اين حالت مرا منقلب كرد، علت گريه حضرت را پرسيدم ،پيامبر در جوابم فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه از صلب فرزندم حسين پسرى به دنيامى آيد به نام ((على )) كه در ميان فرشتگان و مقربان الهى او را ((زين العابدين ))خوانند و از او فرزندى بوجود خواهد آمد به نام ((زيد)) اين فرزند به مقام شهادتنائل مى شود.(67) 6 - جرير بن حازم ، مى گويد: پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را در عالم رؤ يا ديدماو در حالى كه به درختى كه زيد بن على (عليهماالسلام ) را به آن دار زدند و جسد زيدبالاى دار بود تكيه زده بود، پيامبر با حالت متعجب مى گفت : (( اهكذا تفعلون بولدى)) يعنى آيا با فرزندم چنين رفتار مى كنيد.(68) اخبار غيبى اميرالمؤ منين على (ع ) 7 - امام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در خطبه اى حماسى و پرشور خطاب به مردم ، قيامزيد را خبر مى دهد و حتى نام قاتل او را تصريح مى فرمايد و از مردم معاصر زيد مىخواهد كه به يارى او بشتابند، امام در اين خطبه فرمود:(69) اى مردم ، من شما را به حق دعوت كردم ، امّا شما سرپيچى كرديد، و از من اطاعت نكرديد،شما را با چوب ادب كردم باز هم سخنم را نپذيرفتيد همانا بعد از من ، حكام ستمگرى برشما مسلط شوند كه با اين عذاب كم قانع نشوند، بلكه شما را با شمشير و تازيانهشكنجه دهند ليكن من ، با اين اسباب شما را عذاب نمى كنم ، و شكنجه نمى دهم ، زيرا هركس در دنيا، مردم را آزار دهد، خداوند او را در آخرت عذاب مى كند. و نشانه پيش بينى هايماين است كه : مردى از ناحيه يمن به جانب شما مى آيد و بر شما مسلط مى گردد و برگرده شما سوار مى شود او عمال و كارمندان را مى گيرد (شايد اشاره به دستگيرىعمال حكومت خالد قسرى به دست يوسف بن عمر باشد) در اين شرايط سخت و اوضاع وحشتانگيز مردى از خاندان ما قيام مى كند، او را يارى كند، زيرا او مردم را به حق مى خواند وقيامش براى نجات شماست . مردم بعد از خبر، همه مى گفتند: آن مرد از اهل بيت كه قيام مى كند، زيد است ، چون قبلانظير چنين خبر را از پيامبر و اميرالمؤ منين شنيده بودند.(70) مقام بزرگ 8 - در اين خبر كه امام سجاد (عليه السلام ) از پدر بزرگوارش امام حسين (عليه السلام) و او از پدر گراميش اميرالمؤ منين نقل مى كند، مقام والاى حضرت زيد و عظمت قدر وشخصيت بى نظير حضرتش با جملاتى رسا و محكم بيان شده و اميرالمؤ منين (عليهالسلام ) به نحوى از حضرت زيد و اصحاب مجاهدشتجليل و توصيف مى فرمايد كه نظير اين رادمردان مبارز بسيار كم در تاريخ بشريتديده شده است . امام فرمود (71) در پشت شهر كوفه مردى به نام زيد، قيام مى كند چهره او را ابهتىخاص فرا گرفته و آن ، ابهت حكومت و رهبرى است ، نه هيچكس از پيشينيان به مقام شامخاو دست يافتند، و نه آيندگان به آن خواهند رسيد، مگر آن كسانى كه چون اوعمل كنند و در ايمان و مبارزه راه آن مجاهد بزرگ را پيش گيرند، با وضعيت خاصى روزقيامت او و همرزمان و اصحابش جلوه گر مى شوند، در دست آنان طومارهايى يا شبيه آنمشاهده مى گردد، و آنان بر سر و گردن مردم (مقامى برتر از ديگران ) عبور كنند،فرشتگان به استقبال ايشان آيند و به آنان گويند: اينان ، هم پيمانان درستكاران پيشينو دعوت كنندگان بحقند. بعد امام ، به مقام شايسته و رفعت شاءن آن مجاهدان بزرگ اشاره كرده و مى فرمايد: پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز به استقبال آنان مى آيد، و مى فرمايد:فرزندانم ، شما به ماءموريت خود عمل نموديد، پس بدون حساب ،داخل بهشت شويد.(72) در اينجا او را به دار مى زنند 9 - روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از موضعى كه بعدا در آنجا حضرت زيد را به دارآويختند مى گذشت ، حضرت در آن محل قدرى توقف فرمود، بى اختيار به شدت بهگريه افتاد، اصحاب و همراهان امام كه اين حالت غير منتظره را از حضرت ديدند، آناننيز، بى اختيار اشكشان سرازير شد و با حال گريان علت گريه را از امام سؤال نمودند، امام در حالى كه دانه هاى درشت اشك بر صورت مقدسش مى غلتيد و محاسنشريفش از اشك چشمش خيس شده بود، فرمود: (( ان رجلا من ولدى يصلب فى هذاالموضع )) يعنى همانا، مردى از فرزندانم ، در اينجا به دار آويخته خواهد شد.(73) 10 - اميرالمؤ منين مى فرمايد: پيامبر خدا، شهادت فرزندم حسن (عليه السلام ) و به دارآويختن فرزند او (زيد بن على ) را به من خبر داد. من عرض كردم : آيا راضى به شهادت فرزندت مى باشى ؟ در جواب فرمود: آنچه خداوند درباره فرزندم حكم كند تسليم و خشنودم ، آنگاه دستهاىخود را به دعا بلند كرد و فرمود: من دعا مى كنم ، تو آمين بگو، و او دشمنان اسلام رانفرين كرد و من آمين گفتم ، بعد از دعا فرمود:جبرئيل به من بشارت داد، كه دعاى ما مستجاب است .(74) درود خدا بر او و همرزمانش 11 - ((حبه عرنى )) از ياران اميرالمؤ منين مى گويد: من و اصبغ بن نباته همراه على(عليه السلام ) در محل گندم فروشان و قصابان كوفه ، كه در آن وقت بيابانى بود،گذر كرديم ، حضرت قصد داشت به مسجد كوفه برود، ديدم امام مرتب به آن مكان نگاهمى كند و بشدت اشك مى ريزد و جملاتى را زمزمه مى كند، گوش دادم ، مى فرمود: پدرمفدايت ، پدرم فدايت ، اصبغ علت گريه و زمزمه را پرسيد، امام به اطراف خويشنگريست ، كسى نبود، آنگاه فرمود: پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به وسيلهجبرئيل و او از جانب خدا به من خبر داد كه در آتيه اى نزديك فرزندى از من بوجود مى آيد،او در حالى كه با خداوند ملاقات مى كند كه براى او غضب كرده و خداوند از او خشنود وراضى است او در همين جا ((مثله )) مى شود و (اعضاى بدن او را قطعه قطعه كنند) كه بااحدى به اين وضع دلخراش نه قبل از او، نه بعد از او، چنين رفتارى نكنند درود خدا برروح او و ارواح همرزمان شهيد او باد.(75) در راه عراق 13 - موقعى كه كاروان حسينى به طرف عراق پيش مى رفت در بين راه وقايع جالبىپيش مى آمد، از جمله مردى دروغگو مدعى بود كه ، گوسفندى را به يكى از غلامان امامحسين فروخته و پولش را نگرفته است ، مساءله را به عرض امام رساندند، در اين وقتكه امام سجاد حضور داشت از آن مرد مدعى پرسيد: نامت چيست ؟ گفت : زيد. امام فرمود: در مدينه مردى پارچه فروش است به نام زيد، او در دروغگويى معروف است . امام حسين با لبان متبسم رو به فرزندش امام سجاد كرد و گفت : او را با اين (نام ) يادنكن ، پدر بزرگوارم به من خبر داد كه از خاندان ما، بزودى مردى قيام مى كند به نام((زيد)) و در راه مقدسش به شهادت مى رسد. در عالم بالا فرشتگان مقرب و پيامبرانمرسل با روح او ملاقات مى كنند و او را به مقامى رفيع بالا مى برند، او و ياران مجاهدشروز رستاخيز در صحنه محشر از همه مردم مقام والاترى دارند و به آنان (( دعاة الحق)) يعنى داعيان حق ، مى گويند.(76) سخن جانسوز امام چهارم (عليه السلام ) درباره زيد (عليه السلام) 14 - امام چهارم زين العابدين (عليه السلام ) با قلبى پر از اندوه و غم ، به ابوحمزهثمالى فرمود: اى اباحمزه ، اگر بعد از من زنده بمانى ، خواهى ديد، كه اين پسر(اشاره به فرزند عزيزش زيد نمود) در ناحيه اى از نواحى كوفه ، او را مى كشند وبعد دفنش مى كنند، ولى دشمن ، بدن او را از قبر بيرون مى آورد و آن را بروى خاك مىكشند و سپس در محلى به نام ((كناسه )) جسد او را به دار مى زنند، و بعد سنگدلانبنى اميه بدن را از دار پايين مى آورند و آن را آتش مى زنند، آنگاه قطعات سوخته بدناو را خرد مى كنند و به صحرا مى پاشند. (ابوحمزه همه اينها را با چشم خود ديد).(77) ترا به خدا پناه مى دهم 15 - مردى به نام خالد مى گويد: در محضر امام چهارم على بن الحسين (عليه السلام )نشسته بودم ، امام فرزندش ((زيد)) را صدا كرد و او را طلبيد، اين پسر بچه باشتاب به سوى پدر مى آمد كه ناگاه با صورت به زمين خورد، و خون از صورتشجارى گشت ، امام بلافاصله او را از زمين بلند كرد و در حالى كه خون را از رويش پاكمى كرد با دلسوزى فرمود: عزيزم ، ترا به خدا پناه مى دهم كه تو همان زيدى باشىكه در ((كناسه )) كوفه او را به دار مى زنند.(78) 16 - ريطه دختر عبداللّه بن محمّد حنفيه از زبان پدرشنقل مى كند: روزى زيد بن على (عليهماالسلام ) بر عمويش محمّد حنفيه مى گذشت ، تا چشممحمّد به زيد افتاده براى او متاءثر شد و وى را در كنار خودش جا داد و سپس رو به زيدكرد گفت : فرزند برادر، ترا به خدا پناه مى دهم كه همان زيدى باشى كه او را درعراق به دار مى زنند. (79) (بعضى قائلند كه محمّد حنفيه معاصر زيد نبود و او را درك نكرده است ).(80) خبر امام باقر( عليه السلام ) 17 - يونس بن خباب مى گويد: خدمت امام باقر عليه السلام به مكتب مى رفتم ، يك روزامام ، زيد را طلبيد و به او بسيار ابراز محبت نمود و گرم گرفت ، آنگاه وى را در آغوشخود فشرد و با حالتى آميخته با اندوه و تاثر فرمود: برادر عزيز، تو را به خدا پناه مى دهم به دار آويخته كناسه باشى (81) 18 - و باز امام پنجم در تجليل از مقام زيد فرمود: (( هذا سيداهل بيته و الطالب باوتارهم )) يعنى اين بزرگ خاندان خويش است و به خونخواهىآنان بر نخواهد خاست .(82) 19 - و نيز امام پنجم ، زيد را براى خويش پشتوانه اى محكم و پناهى در حوادث مى دانست، و با حالت دعا مى گفت : (( اللهم اشدد ازرى بزيد)) يعنى خدايا، پشت مرا بهزيد قوى فرما.(83) عموجان ترا به خدا پناه مى دهم 20 - امام صادق (عليه السلام ) نيز اين جمله را به زيد فرمود و خبر شهادت را در ضمننقل حديث معروفى كه قبلا از رسول خدا و ائمهنقل كرديم تكرار فرمود. مردى از اصحاب حضرتش به نام معمر مى گويد: (84) من خدمت حضرت صادق (عليهالسلام ) نشسته بودم ، ناگاه زيد بن على بن الحسين (عليهم السلام ) وارد شد و با دودستش دو طرف در اطاق را گرفت ، تا چشم امام به او افتاد با مهربانى و محبت به اوفرمود: عموجان ، تو را به خدا پناه مى دهم كه همان به دار آويخته كناسه باشى ،اتفاقا مادر زيد آنجا حاضر بود، و سخن امام را شنيد، و با دلسوزى مادرى و طرز تفكرزنانه ، جمله بيجانى به امام عرض كرد، وى گفت : تو اين را از روى حسد به فرزندمگفتى ؟! امام صادق (عليه السلام ) با متانت و مهربانى در جواب مادر زيد فرمود: اى كاش حسدبود، اى كاش حسد بود، و سه مرتبه اين جمله را تكرار فرمود، بعد امام به سرگذشتقيام و شهادت زيد اشاره كرده و فرمود: پدرم از جدم (عليهماالسلام ) خبر داد: مردى ازفرزندانم به نام زيد، قيام مى كند، در كوفه به شهادت مى رسد و در كناسه او را بهدار مى زنند، بدن او را از قبر بيرون مى آورند، سپس امام بقيه حديث را كه در عظمت مقام ومنزلت زيد است بيان فرمود و اضافه كرد: براى روح ملكوتى او، درهاى عالم بالاگشوده مى گردد، و فرشتگان آسمان ، از روح ملكوتى او شاد مى شوند، روح او درسينه پرنده سبز زندگى قرار داده شود، و آن پرنده در بهشت بهر جا كه بخواهدپرواز مى كند. فصل چهارم : فضائل زيد (ع ) مقام علمى زيد بن على (ع ) (( يرفع اللّه الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ))(85) ترجمه : خداوند كسانى را كه ايمان آوردند از شما، و آنان كه به آنها علم داده شد بهدرجات عالى بالا مى برد. (( و اللّه ما خرجت و لا قمت مقامى هذا، حتى قراءت القرآن و اتقنت الفرائض ، و احكمتالسنة و الاداب ، و عرفت التاءويل كما عرفتالتنزيل و فهمت الناسخ و المنسوخ و المحكم و المتشابه ، و الخاص و العام و ما يحتاجاليه الامة فى دينها مما لابد لهامنه ، و لا غنى عنه ، و انى لعلى بيند من ربى . ))(86) به خدا سوگند، من قيام نكردم و در اين مقام قرار نگرفته ام ، تا آنكه قرآن را خوانده ام ،و واجبات و سنت و آداب را در خود استوار ساخته امتاءويل قرآن را چون ظاهر آن شناختم ، ناسخ آن را از منسوخ و محكم را از متشابه فهميدم ،خاص و عام آن را فرا گرفتم و آنچه امت اسلام به آن در دين خود لازم دارد و از آن بىنياز نيست ، آموختم و همانا من از ناحيه پروردگارم بادليل و بينه همراهم . از سخنان جاويد زيد بن على (عليهماالسلام ) عالم آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) زيد بن على (عليه السلام ) نه تنها در زهد و عبادت و شجاعت و سخاوت و مردانگىمعروف است ، بلكه در علم و دانش نيز او يكى از بارزترين چهره هاى درخشان اسلام است . زيد در احكام الهى ، فقيهى عميق و دانشمندى بس سترگ بود، علم سرشار و دانش بىكران او زبانزد دوست و دشمن بود. او در موقع بيان احكام الهى و مسائل فقهى چنان ريزبين و دقيق بود كه هر گونه سؤالى از او مى شد، با بيان روايات و احاديث كه از پدر و برادر و برادرزاده اش شنيدهبود، سؤ ال كننده را قانع مى ساخت . مقام علمى زيد آنقدر معروف و مسلم بود، كه او را به ((عالمآل محمّد)) و يا ((فقيه اهلبيت )) ملقب ساخته بودند. امام صادق درباره اش مى فرمود: خدا، زيد را رحمت كند او عالمى درستگفتار بود.(87) و امام هشتم در مقام تجليل و ستايش از او مى فرمود: (( انه كان من علماءآل محمّد)) او از علماى آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) بود.(88) باز امام صادق (عليه السلام ) در جاى ديگر زيد را با عظمت ياد مى كند و مى فرمايد:(( انه كان مؤ منا و كان عارفا و كان عالما و كان صادقا)) يعنى او مردى با ايمان وعارف و دانشمند و درستكار بود.(89) جابر جعفى گويد: بر امام باقر (عليه السلام ) وارد شدم و جناب زيد هم در خدمتحضرتش نشسته بود. در اين هنگام شاعر نامى و اديب عرب ((معروف ابن خر بوذ مكى ))وارد شد. امام به او فرمود: معروف از آن اشعار خوبت مقدارى برايم بخوان ، او هم ايناشعار را خواند:
(( لعمرك ما ان ابو مالك
بوان و لا بضعيف قواه
و لا بالد لدى قوله
يعادى الحكيم اذا مانهاه
و لكنه سيد بارع
كريم الطبايع حلوثناه
اذا سدته سدت مطواعه
و مهما وكلت اليه كفاه ))
ترجمه : سوگند به جان تو، ابومالك اميرى نيست كه قواى او ضعيف باشد و در سخن وگفتار ستيزه جوى نيست ، موقعى كه دانايى او را از چيزى نهى كند و ليكن او آقايى استبزرگوار و خوش اخلاق و مدح و ثناى او شيرين است و اگر چيزى را بعهده وى واگذارى، از عهده برآيد. موقعى كه اشعار به اينجا رسيد، امام باقر دستش را روى شانه زيد نهاد و فرمود: اىاباالحسن اين خوبيها همه صفات توست .(90)