آرى جنايتكاران اموى مى پنداشتند كه ديگر بعد از كشته شدن امام حسين و يارانش و خاموشكردن شعله هاى انقلاب زيد (عليه السلام ) و يحيى ديگر بر تمام مشكلات فائق آمدند وهميشه بر اريكه قدرت با ناز و نعمت به عيش و شهوترانى بهميل هواى خويش حكومت مى كنند، امّا غافل از اينكه : (( الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى معالظلم )) حكومت با كفر دوام آورد، امّا با ظلم دوامى نخواهد داشت آنان حتىخيال نمى كردند كه روزى دست انتقام از آستين عدالت بدر آيد و پوزه آنان را به خاكمذلت بمالد.
آرى خون شهيدان ، مى جوشد و انتقام دشمنان گرفته خواهد شد، پس از پيروزى بنىعباس كه در واقع مرهون فداكاريها و مجاهدت حضرت حسين (عليه السلام ) و ياران نمونهاش و آنگاه زيد و ياران او و سپس فرزندش يحيى و ديگر مجاهدين علوى بود.
آفتاب قدرت و عزت بنى اميه غروب كرد، و آن مغروران و از خود راضيان چنان به ذلت ونكبت گرفتار شدند كه در تاريخ كم سابقه است ، و خداوند انتقامى از آنان گرفت كهتا ابد ذلت آنان دوام يافت و ديگر روى خوشى نه در دنيا و نه در آخرت به خودنديدند، آرى (( ان ربك لبالمرصاد)) (699) همانا خداى تو، در كمينگاه است .
حمام خون
صداى زنگ انقلاب و حماسه زيد (عليه السلام ) در اطراف قصور بنى عباس قطع نمىشد، و انشاد يك بيت شعر، ياد زيد را زنده مى كرد و احساسات مردم را به جوش مى آورد.
در اوايل قدرت عباسيان بود كه شبل بن عبداللّه بر عبداللّه بن على عباسى وارد شد، واطراف او هشتاد نفر از سران بنى اميه كنار سفره طعام نشسته بودند.شبل اين اشعار را خواند (بعضى اين اشعار را به سديف بن ميمون نسبت مى دهند).(700)
(( اصبح الملك ثابت الاساس
|
انزلوها بحيث انزلها اللّه
|
واذكروا مصرع الحسين وزيدا
|
ثاويا بين غربة و تناسى )) |
در اين هنگام عبداللّه فرمان داد، به بنى اميه حمله ور شوند، ناگهان دژخيمان و جلادان كهقبلا خود را آماده اين كارزار كرده بودند، بر سر آنان ريختند و همه را با هم خرد كردند وحمام خونى از آنان به وجود آمد و اجساد مرده و نيمه جان آنان را زير فرشها قرار دادند، وروى آن نشستند تا همه آنان هلاك شدند. (701) و نظير اين پيشامد را در مجلس سفاحاولين خليفه عباسى نيز نقل كرده اند، سديف ميمون به قولى سراينده اين اشعار، گويدمن حس كردم كه يكى از آنان در زير فرشى كه من نشسته بودم زنده بود و حركت مى كرد،من اين قدر فشار آوردم تا مرد و ديگر حركت نكرد، (( و ذلك جزاء الظالمين )) اين استسزاى ستمكاران .
آنگاه سديف برخاست و اين اشعار را خواند:
(( طعمت امية ان سيرضى هاشم
|
عنها و يذهب زيدها و حسينها
|
حتى يباد كفورها و خؤ ونها )) (702)
|
و اثر زيد در اين سخن على بن محمّد قاضى تنوخى (متوفات سنه 342 ه ق ) ديده مىشود، او در مقام رد بر ابن مغتر (متوفاى 296) كه به بنى عباس درمقابل بنى طالب و علويون افتخار كرده و گفته است :
(( ابى اللّه الا ما ترونى فما لكم
|
غضابا على الاقدار يا آل طالب )) |
تنوخى چنين جواب داده است :
(( و قلتم نهضنا ثائرين شعارنا
|
بثارات زيد الخير عند التجارب
|
فهلا يا ابراهيم كان شعاركم
|
فترجع دعواكم تملة خائب )) (703)
|
از نقل مطالب گذشته چنين نتيجه مى گيريم كه سقوط دولت امويان و انتقام عباسيان ازآنان يكى از آثار و نتايج قيام زيد (عليه السلام ) بود.
آنچه در بخش گذشته ذكر شد درباره اثر و نتيجه قيام زيد (عليه السلام ) در نابودىحكومت بنى اميه بود.
اثر قيام در حكومت بنى عباس
همانطور كه قبلا گفته شد، قيام زيد (عليه السلام ) مشعلى فروزان بود كه به دستانقلابيون زبانه مى كشيد شعار آنان (مبارزه با ظلم و بيدادگرى ) بود، و چون نهضتهدفش روشن و آشكار و مسير آن معلوم بود ديگر فرق نمى كند، خواه ستمگران در جلدبنى اميه باشند خواه بنى عباس ، مقصود سقوط رژيم هاى فاسد و روى كار آمدن حكومت حقبه رهبرى امامى عادل از دودمان پيامبر بود، و چون بنى عباس بعد از به دست گرفتنقدرت و بر اوضاع مسلط شدن اين هدف را كاملا مى دانستند از انقلابيون و مجاهدينى كهراه حسين (عليه السلام ) و زيد و يحيى را مى پيمودند، سخت به وحشت افتادند، بنىعباس خود خوب مى دانستند كه علويون و آزاديخواهان به هيچ وجه زير بار حكومت ناحق واستبدادى آنان نخواهند رفت و آنان را مستحق خلافت و حكومت نمى دانند بلكه اين حق واقعىائمه دين چون امام صادق و فرزندان پاك و معصوم او بود و ساير نهضت ها و قيام هايىكه در مقابل عباسيون به وقوع پيوست روى همين طرز تفكر و عقيده به وقوع پيوست .
آرى مشعلفروزانى كه در كناسه كوفه مى خواست خاموش شود به همت جوانمردى چون يحيى درخراسان شعله ور شد، و ريشه بنى اميه را سوزاند و آنمشعل دست به دست ، جوانانى مبارز و نمونه كه هر كدام به تنهايى شخصيتى كم نظيربه حساب مى آمدند مى گشت ، افرادى كه در تارى از نظر شخصيت معنوى و لياقت وكرامت و علم و پارسايى كمتر نظير آنان يافت مى شد، مبارزينى سلحشور كه امام صادق(عليه السلام ) همه آنان را با عظمت ياد مى كند، و افرادى كه از ايشان به شهادترسيدند، حزن و اندوه امام صادق (عليه السلام ) و گريه هاى جانسوز حضرتش در فقدانآن عزيز مردان مقام والا و مرتبه رفيع آنها را گويا بود.
آرى بنى عباس بعد از رسيدن به قدرت تمام عهدها و قولهاى خود را نسبت به همكارى باعلويون و آزاديخواهان فراموش كردند (704) و با شكلى خطرناك تر و عوام فريبانهتر از بنى اميه به حكمرانى پرداختند، امّا، انقلابيون فريب نخوردند، و رسما بر ضدآنان ، آن جنايتكاران غاصب وارد نبرد شدند، نبرد مسلحانه ، و قيام خونين ، نبردهاىسهمگين و پر ماجرا و بار ديگر و بارها، نهضت زيد (عليه السلام ) تجديد شد، وفرياد (( (يا منصور امت ) )) كاخ نشينان عباسى را به وحشت انداخت .
قيام نفس زكيه (705)
اولين فرياد خشم آگين و قيامى كه بر ضد دستگاه غاصب عباسيان بلند شد، و پشتستمگران را لرزاند.
فرياد محمّد بن عبداللّه بن حسن (نفس زكيه ) است كه با كمك عيسى بن زيد بن على قيامكرد كه ما، در (فصل فرزندان زيد) در همين كتاب به شرححال او پرداخته ايم و در اين جا فقط به عنوان شاهد، نام مقدس او زينت بخش اين صفحهمى گردد.
عيسى بر ضد ابى جعفر منصور خليه هتاك و خطرناك عباسى قيام كرد، و چيزى نماندهبود كه طومار حكومت عباسيان را در بهار قدرتشان به هم بپيچاند.(706)
امّا قدرت بنى عباس تصميم به تار و مار كردن عيسى و طرفدارانش گرفت و هنوز بهمقصود خود نرسيده بود كه جوانمردى دلير و با فضيلت از دودمانرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و از فرزندان امام مجتبى (عليه السلام ) به نام محمّدبن عبداللّه بن حسن كه به (نفس زكيه ) معروف بود رهبرى قيام را به عهده داشت .
درباره هدف نفس زكيه از انقلابش اختلاف است بعضى قائلند كه وى مدعى مهدويت و امامتبود و هدف او با زيد بن على فرق مى كرد و البته ادله و شواهدى هم در دست هست امّابعضى قائلند كه هدف او همان بود كه زيد بن على (عليهماالسلام ) و يحيى (عليهالسلام ) آن را تعقيب مى كردند و آنان در يك جمله خلاصه مى شد.
(( ارجاع الحقوق الى اصحابها الشرعيين )) برگرداندن حقوق به صاحبان واقعى وشرعى آن (707) و تغيير مسير خلافت اسلامى كه حق مسلم امام معصوم از خاندان پيامبربود، و تفويض حق به صاحب واقعى آن ، گرچه اين نهضت هم روى عواملى به شكستظاهرى آن انجاميد امّا، ادامه يافت و اين مشعل خاموش نگشت . (( (واللّه اعلم ) ))عيسى بن زيد (عليه السلام ) كه از پرچمداران اين نهضت بود، بعد از هم پاشيدن آن بهمدينه برگشت ، امّا وى آرزوى بزرگى در دل داشت و آن انتقام از بنى عباس و نابودىظلم بود، و او معتقد بود كه قيام تنها راه نابود كردن قدرتهاى ديكتاتوران و ستمگراناست ، ولو بعد از شكستها و از هم پاشيدن ها باشد.(708)
عيسى بعد از شهادت محمّد به برادر او ابراهيم قهرمان نهضت (باخمرى ) پيوست و بعداز شكست نهضت و شهادت ابراهيم متوارى شد و بطور مخفيانه در كوفه زندگى مى كرد ودر زمان حكومت مهدى از دنيا رفت شرح حال اين مرد بزرگ علوى را در همين كتاب بخش(فرزندان زيد) ملاحظه فرمائيد.
شهرستانى مى گويد: يحيى بن زيد (عليه السلام ) پرچم نهضت را به (نفس زكيه )سپرد و او بعد از شهادت يحيى رهبرى انقلابيون را عليه حكومت وقت به عهده داشت.(709)
قيام زيد سبب ايجاد روح مقاومت در جنبش هاى آزاديخواهانه بود كه ادامه يافت و نفس زكيهدر قيامش همان راه زيد (عليه السلام ) را پيش گرفت و جالب اينكه او به همان شعرمعروف زيد (عليه السلام ) در مواقعى مختلفتمثل مى جست كه مى گويد:
ترس او را آواره كرد و مورد خوارى قرار مى گرفت كسى كه تيزى شمشير را دوستندارد چنين خواهد بود.(710)
شايد ريشه قيام نفس زكيه همان نهضت زيد (عليه السلام ) بود (711) و عيسى بن زيدو حسين از فرزندان زيد (عليه السلام ) در قيام با وى همكارى كردند.(712)
و بعضى از كسانى كه جزء ياران زيد بودند بعدا به نهضت نفس زكيه پيوستند مانندابوخالد واسطى ، و قاسم بن مسلمه سلمى .(713)
ابن هرمز با وجود اينكه پيرمردى مسن بود همراه او قيام كرد.(714)
از جمله فرزندان امام صادق (عليه السلام ) و اولاد عمر بن خطاب و نوه هاى زيد و سايربزرگان قريش با نفس زكيه بيعت كردند.(715)
پيوستن بزرگان و شخصيتهاى مسلمان به نهضت ، حاكى از خشنودى و پشتيبانى مردم ازجنبش بود.