[ 461 ]
117 ـ اسلام چه حقوقى براى زنان قائل است؟
با ظهور اسلام و تعليمات ويژه آن زندگى زن وارد مرحله نوينى گرديد، كه با گذشته فاصله زيادى داشت، در اين دوره ديگر مستقل و از كليّه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى برخوردار گرديد، پايه تعليمات اسلام در مورد زن همانست كه در آيات قرآن مى خوانيم «ولهن مثل الذى عليهن بالمعروف» يعنى زن همان اندازه كه در اجتماع وظائف سنگين بعهده دارد حقوق قابل توجهى نيز دارا است.
اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است، مى بيند، لذا هر دو را در يك صفّ قرار داده و با خطابهاى «يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته، برنامه هاى تربيتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم كرده است، و با آياتى مثل: «و من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة» (غافر 40) و عده برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده و با آياتى مانند:
«من عمل صالحاً من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون.(نحل 95)
تصريح كرده است كه هر يك از زن و مرد مى توانند بدنبال اجراء برنامه هاى اسلام به تكامل معنوى و مادّى برسند، و به حياتى «طيّب» و پاكيزه كه سراسر آرامش است گام نهند.
اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مى داند، و قرآن با آياتى نظير:
«كل نفس بما كسبت رهينة» و يا «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها»
[ 462 ]
اين آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بيان مى دارد، و لذا در برنامه هاى مجازاتى هم مى بينيم در آياتى مثل:
«الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة» و مانند آن هر دو را به مجازات واحدى محكوم مى كند.
از طرفى چون استقلال، لازمه اراده و اختيار است لذا اسلام اين استقلال را در كليه حقوق اقتصادى مى آورد و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالك درآمد و سرمايه خويش مى شمارد. در سوره نساء مى خوانيم:
«للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن»
با توجه به لغت «اكتساب» كه بر خلاف «كسب» براى بدست آوردن مالى است كه نتيجه اش متعلق به شخص بدست آورنده است(1) و همچنين با در نظر گرفتن قانون كلى:
«الناس مسلطون على اموالهم»
يعنى «همه مردم بر اموال خويش مسلطند».
بدست مى آيد چگونه اسلام به استقلال اقتصادى زن احترام مى گذارده و تفاوتى بين زن و مرد نگذاشته است.
خلاصه آنكه زن در اسلام يك ركن اساسى اجتماع بشمار مى رود، و هرگز نبايد با او معامله يك موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيّم نمود.
در معنى تساوى نبايد اشتباه كرد:
تنها مطلبى كه بايد به آن توجه داشت (و در اسلام به آن توجه خاص شده) ولى بعضى روى يك سلسله احساسات افراطى و حساب نشده آنرا انكار مى كنند، مسئله تفاوتهاى روحى و جسمى زن و مرد و تفاوت وظايف آنها است.
1 ـ به كتاب مفردات راغب رجوع شود ـ البته اين نكته در مواردى است، كه لغت «كسب» و «اكتساب» در برابر هم آمده باشد.
[ 463 ]
ما هرچه را انكار كنيم اين حقيقت را نمى توانيم انكار نمائيم كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زيادى هست، كه ذكر آنها در كتب مختلف، ما را از تكرار آنها بى نياز مى سازد، و خلاصه همه آنها اين است كه: چون زن پايگاه پيدايش وجود انسان است، و رشد نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد، همانطور كه جسماً متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسلهاى بعد آفريده شده، از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد.
با وجود اين اختلافات دامنه دار آيا مى توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صددرصد مساوى باشند؟!
مگر نه اين است كه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود؟ آيا عدالت غير از اين است كه هركس به وظيفه خود پرداخته و از مواهب و مزاياى وجودى خويش بهره مند گردد؟!
بنابراين آيا دخالت دادن زن در كارهائى كه خارج از تناسب روحى و جسمى اوست بر خلاف عدالت نمى باشد؟.
اينجاست كه مى بينيم اسلام در عين طرفدارى از عدالت، مرد را در پاره اى از كارهاى اجتماعى كه به خشونت و يا دقت بيشترى نيازمند است. مانند: سرپرستى كانون خانه و... مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار كرده است.
يك «خانه» و يك «اجتماع» هر كدام احتياج به مدير دارند و مسئله مديريت در آخرين مرحله خود، بايد در يك شخص منتهى گردد، و گرنه كشمكش و هرج و مرج برقرار خواهد شد.
با اين وضع آيا بهتر است كه مرد براى اين كار نامزد گردد يا زن؟ همه محاسبات دور از تعصب مى گويد وضع ساختمانى مرد ايجاب مى كند كه مديريت خانواده به عهده او نهاده شود و زن «معاون» او گردد.
گرچه جمعى اصرار دارند اين واقعيتها را ناديده گيرند، ولى وضع زندگى خارجى حتى در جهان امروز و حتى در مللى كه به زنان آزادى و مساوات كامل داده اند، نشان مى دهد كه عملاً مطلب همان است كه در بالا گفته شد اگر چه در سخن خلاف آن گفته شود.(1)
1 ـ تفسير نمونه 2/113
[ 464 ]
ارزش معنوى مرد و زن
قرآن مجيد، زن و مرد را در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه يكسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسيّت و تفاوت ساختمان جسمانى و به دنبال آن پاره اى از تفاوتها در مسئوليّتهاى اجتماعى را دليل بر تفاوت ميان اين دو از نظر بدست آوردن تكامل انسانى نمى شمارد بلكه هر دو را از اين نظر كاملاً در يك سطح قرار مى دهد و لذا آنها را باهم ذكر كرده است آيات فراوان قرآن در عصر و زمانى نازل گرديد كه بسيارى از ملل دنيا در انسان بودن جنس زن ترديد داشتند و آن را يك موجود نفرين شده، و سرچشمه گناه و انحراف و مرگ مى دانستند!.
بسيارى از ملل پيشين حتّى معتقد بودند كه عبادات زن در پيشگاه خدا مقبول نيست. بسيارى از يونانى ها زن را يك موجود پليد و از عمل شيطان مى دانستند، رومى ها و بعضى از يونانى ها معتقد بودند كه اصولاً زن داراى روح انسانى نيست و بنابراين روح انسانى منحصراً در اختيار مردان است.
جالب اينكه تا همين اواخر علماى مسيحى در اسپانيا در اين باره بحث مى كردند كه آيا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند يا نه؟ و پس از مباحثاتى به اين نتيجه رسيدند كه چون روح زن، برزخى است ميان روح انسان و حيوان، جاويدان نيست بجز روح مريم(1)!
از اينجا روشن مى شود اين اتّهام كه پاره اى از افراد بى اطلاع گاهى اسلام را متّهم مى كنند كه اسلام دين مردها است نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است، به طور كلّى اگر در پاره اى از قوانين اسلام به خاطر تفاوتهاى جسمى و عاطفى كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهائى از نظر مسئوليتهاى اجتماعى ديده مى شود به هيچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از اين لحاظ زن و مرد با يكديگر تفاوتى ندارند
1 ـ به كتابهاى «و سترمارك» و «عذر تقصير به پيشگاه محمد(صلى الله عليه وآله)» و «حقوق زن در اسلام» و ساير كتابهاى مربوط به عقائد و آراء بشرى مراجعه شود.
[ 465 ]
و درهاى سعادت به طور يكسان بروى هر دو باز است، چنانكه در آيه قرآن مى خوانيم بعضكم من بعض «همه از يك جنس و يك جامعه هستيد».(1)
1 ـ تفسير نمونه 3/223
[ 466 ]
118 ـ فلسفه حجاب چيست؟
بدون شكّ در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمانهاى گذشته!
ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجاً گوش شنوائى براى اين سخن پيدا شود.
البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى، مخصوصاً در محيط ايران بعد از انقلاب، بسيارى از مسائل حل شده، و به بسيارى از اين سؤالات عملاً پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مى كند كه اين مسأله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گيرد.
مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد.
بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشان دادن اندام خود و تحريك شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع برچيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشوئى اختصاص يابد؟!
[ 467 ]
اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى شود، در حالى كه غربيها و غرب زده هاى هوسباز طرفدار برنامه اولند!
اسلام مى گويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى باشد
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:
1 ـ برهنگى زنان كه طبعاً پيامدهائى همچون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد، مردان مخصوصاً جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هيجان را برخود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمى گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟
مخصوصاً توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته اند «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است»!
آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه اى است؟
اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند، و اين يكى از فلسفه هاى حجاب است.
2 ـ آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشوئى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، چرا كه «هرچه ديده بيند دل كند ياد» و هر چه «دل» در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مى رود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى بندد و با ديگرى وداع مى گويد.
[ 468 ]
در محيطى كه حجاب است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است.
ولى در «بازار آزاد برهنگى» كه عملاً زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غيرآميزش جنسى) در آمده اند ديگر قداستِ پيمان زناشوئى مفهومى نمى تواند داشته باشد و خانواده ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى شوند و كودكان بى سرپرست مى مانند.
3 ـ گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نا مشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مى كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربى كاملا نمايان است، آنقدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد.
نمى گوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصراً بى حجابى است، نمى گوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست، بلكه مى گوئيم يكى از عوامل مؤثر آن مسأله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود.
و با توجه به اينكه «فحشاء» و از آن بدتر «فرزندان نامشروع» سرچشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مسأله روشن تر مى شود.
هنگامى كه مى شنويم در انگلستان، در هر سال ـ طبق آمار ـ پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مى آيد، و هنگامى كه مى شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند ـ نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى ـ بلكه به خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى كه در بسيارى از پرونده هاى جنائى پاى آنها در ميان است، به اهميت اين مسأله كاملاً پى مى بريم، و مى دانيم كه مسأله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است، بنابراين هرچيز كه دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هرگونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است.
[ 469 ]
مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده، مدارسى كه در آن دختر و پسر باهم درس مى خوانند، و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حكمفرما است، كم كارى، عقب افتادگى، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است.
4 ـ مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه نيازى به ارقام و آمار ندارد، هنگامى كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز بروز تقاضاى آرايشِ بيشتر و خود نمائى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور اطاقهاى انتظار،و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند، و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبائى و خود نمائيش مى شود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديوصفت!
در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند با ويژگيهاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟!
براستى دردآور است كه در كشورهاى غربى و غرب زده، و در كشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و درآمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود كه به نام «هنرمند و هنرپيشه»، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى شكستند و قدمشان را خير مقدم مى دانستند!
شكر خدا را كه آن بساط برچيده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش درآمد و شخصيت خود را بازيافت، حجاب بر خود پوشيد اما بى آنكه منزوى شود و در تمام صحنه هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد.
[ 470 ]
خرده گيريهاى مخالفان حجاب
در اينجا مى رسيم به ايرادهائى كه مخالفان حجاب مطرح مى كنند كه بايد به طور فشرده بررسى شود:
1 ـ مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مسأله حجاب ذكر مى كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى دهند اما حجاب سبب انزواى اين جمعيت عظيم مى گردد، و طبعاً آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب مى راند، مخصوصاً در دوران شكوفائى اقتصاد كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچگونه بهره گيرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراكز فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است!، به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار اجتماع درمى آيند.
اما آنها كه به اين منطق متوسل مى شوند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده اند.
زيرا:
اولا: چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى كند، و از صحنه اجتماع دور مى سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست، زيرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در كارگاهها، در راهپيمائيها و تظاهرات سياسى، در راديو و تلويزيون، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى، مخصوصاً در مراقبتهاى پزشكى براى مجروحين جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن.
كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندان شكنى است براى همه اين ايرادها و اگر مادر سابق سخن از «امكان» چنين وضعى مى گفتيم امروز در برابر «وقوع» آن قرار گرفته ايم، و فلاسفه گفته اند بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به بيان ندارد.
[ 471 ]
ثانياً: از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهائى كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخهاى عظيم جامعه را به حركت درآورند، كار نيست؟
آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى كنند از نقش خانواده و تربيت، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پرحركت بى خبرند، آنها گمان مى كنند راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اول صبح خانه را به قصد ادارات و كارخانه ها و مانند آن ترك كنند، و بچه هاى خود را به شير خوارگاهها بسپارند، و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته اى هستند به آنها بچشانند.
غافل از اينكه با اين عمل شخصيت آنها را درهم مى كوبند و كودكانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
2 ـ ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با فعاليتهاى اجتماعى مخصوصاً در عصر ماشينهاى مدرن سازگار نيست، يك زن حجاب دار خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه اش را؟!
ولى اين ايراد كنندگان از يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست، بلكه به معنى پوشش زن است، حال آنجا كه با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى شود.
زنان كشاورز و روستائى ما، مخصوصاً زنانى كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملاً به اين پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند كه يك زن روستائى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر و بهتر از مرد كار مى كند، بى آنكه حجابش مانع كارش شود.
3 ـ ايراد ديگر اينكه آنها مى گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان و مردان فاصله مى افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى كند، و به جاى اينكه خاموش كننده باشد آتش حرص آنها را شعلهورتر مى سازد كه «الانسان حريص على مامنع»!
[ 472 ]
پاسخ اين ايراد يا صحيح تر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريباً در همه مراكز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به كشف حجاب مى كردند مى دهد.
آن روز هر كوى و برزن مركز فساد بود، در خانواده ها بى بند و بارى عجيبى حكمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زياد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى ديگر.
نمى گوئيم امروز همه اينها ريشه كن شده اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از اين نظر سلامت خود را باز يافته، و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابسامانيها نيز سامان پيدا كند، جامعه ما از نظر پاكى خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد.(1)
1 ـ تفسير نمونه 14/442
[ 473 ]
119 ـ چرا ارث مرد دو برابر ارث زن مى باشد؟
با اينكه ظاهراً ارث مرد دو برابر زن است امّا با دقّت بيشتر روشن مى شود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است.
توضيح اينكه اسلام وظائفى بر عهده مردان گذارده كه با توجّه به آن نيمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مى شود، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست، در حالى كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستند، بنابراين يك زن مى تواند تمام سهم ارث خود را پس انداز كند، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج كند، و نتيجه آن عملاً چنين مى شود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج مى شود، و نيمى براى خودش، در حالى كه سهم زن همچنان بحال خود باقى مى ماند.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجّه كنيد: فرض كنيد مجموع ثروت هاى موجود در دنيا معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجاً در ميان زنان و مردان جهان (دختران و پسران) تقسيم مى گردد، اكنون مجموع درآمد مردان را با مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم، مى بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان، و 10 ميليارد سهم زنان است، اما مطابق معمول، زنان ازدواج مى كنند،
[ 474 ]
و هزينه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مى توانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند، و در بيست ميليارد سهم مردان، عملاً شريك خواهند بود، زيرا در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف مى شود.
بنابراين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد مى شود صرف زنان خواهد شد، و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعاً صاحب اختيار 20 ميليارد ـ دو سوم مجموع پول دنيا ـ خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد عملاً براى خود مصرف نمى كنند.
نتيجه اينكه سهم واقعى زنان، از نظر مصرف و بهره بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است، و اين تفاوت بخاطر آن است كه معمولاً قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است، و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگرچه در ظاهر سهم آنها نصف است.
اتفاقاً با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مى بريم كه سؤال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاه بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسش هائى مى كردند، و پاسخ هائى كه از طرف پيشوايان بزرگ (ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) به اين سؤال داده شده غالباً به يك مضمون است، و آن اينكه «خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را برعهده مردان گذارده است به همين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده».
در كتاب «معانى الاخبار» از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود: «اينكه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است به خاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى كند چيزى مى گيرد و مرد ناچار است چيزى بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسئوليتى ندارد».(1)
1 ـ تفسير نمونه 3/290
[ 475 ]
120 ـ چرا ديه زن نصف ديه مرد مى باشد؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگين تر است؟ چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق، از انسانهائى كه بيش از نصف جمعيت روى زمين را تشكيل مى دهند قصاص نشود؟!
در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همانطور كه در فقه اسلام مشروحاً بيان شده اولياى زن مقتول مى توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند به شرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
به عبارت ديگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قيد و شرط است ولى با پرداخت نصف ديه، كشتن او جايز است.
و لازم به توضيح نيست كه پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه بخاطر اين است كه زن از مرتبه انسانيت دورتر است و يا خون او كمرنگ تر از خون مرد است، اين توهمى است كاملاً بيجا و غير منطقى كه شايد لفظ و تعبير «خونبها» ريشه اين توهم شده است، پرداخت نصف ديه تنها بخاطر جبران خسارتى است كه با قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى شود (دقت كنيد).
توضيح اينكه: مردان غالباً در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند و با فعاليتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش درمى آورند، بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبه هاى مالى بر كسى پوشيده نيست كه اگر اين تفاوت مراعات نشود خسارت
[ 476 ]
بى دليلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى گناه او وارد مى شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مى خورد جلوگيرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
البته ممكن است زنانى براى خانواده خود، نان آورتر از مردان باشند، ولى مى دانيم احكام و قوانين بر محور افراد دور نمى زند بلكه كل مردان را با كل زنان بايد سنجيد(دقت كنيد).(1)
1 ـ تفسير نمونه 1/611
[ 477 ]
121 ـ فلسفه مهريّه براى زنان چيست؟
در عصر جاهليّت نظر به اينكه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالباً مهر را كه حقّ مسلّم زن بود در اختيار اولياى آنها قرار مى دادند، و آنرا ملك مسلّم آنها مى دانستند گاهى نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديگرى قرار مى دادند به اين گونه كه مثلاً برادرى، خواهر خود را به ازدواج ديگرى درمى آورد كه او هم در مقابل، خواهر خود را به ازدواج وى درآورد، و مهر اين دو زن همين بود.
اسلام بر تمام اين رسوم ظالمانه خط بطلان كشيد، و مهر را به عنوان يك حقّ مسلّم به زن اختصاص داد، و در آيات قرآن كراراً مردان را به رعايت كامل اين حق توصيه كرده است.
در اسلام براى مهر مقدار معيّنى تعيين نشده است و بسته بتوافق دو همسر است اگر چه در روايات فراوانى تأكيد شده كه مهر را سنگين قرار ندهند ولى اين يك حكم الزامى نيست بلكه مستحب است.
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشوئى بطور يكسان بهره مى گيرند، و پيوند زناشوئى پيوندى است بر اساس منافع متقابل طرفين، با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهر به زن بپردازد؟ وانگهى آيا اين موضوع به شخصيّت زن لطمه نمى زند، و شكل خريد و فروش به ازدواج نمى دهد؟!.
روى همين جهات است كه بعضى بشدّت با مسئله مهر مخالفت مى كنند، مخصوصاً معمول نبودن مهر در ميان غربيها براى غرب زده ها به اين فكر دامن
[ 478 ]
مى زند، در حالى كه نه تنها حذف مهر، به شخصيت زن نمى افزايد بلكه وضع او را به مخاطره مى افكند.
توضيح اينكه درست است كه مرد و زن هر دو از زندگى زناشوئى بطور يكسان سود مى برند، ولى نمى توان انكار كرد كه در صورت جدائى زن و مرد، زن متحمّل خسارت بيشترى خواهد شد زيرا:
اولا مرد طبق استعداد خاص بدنى معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلّط بيشترى دارد، و هر چند بعضى مى خواهند به هنگام سخن گفتن، اين حقيقت روشن را انكار كنند امّا وضع زندگى اجتماعى بشر كه با چشم مى بينيم حتّى در جوامع اروپائى كه زنان به اصطلاح از آزادى كامل برخوردارند نشان مى دهد كه ابتكار كارهاى پر درآمد بيشتر در دست مردان است.
به علاوه مردان براى انتخاب همسر مجدّد امكانات بيشترى دارند ولى زنان بيوه مخصوصاً با گذشت قسمتى از عمر آنها، و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبائى، امكاناتشان براى انتخاب همسر جديد كمتر است.
با توجه به اين جهات روشن مى شود كه امكانات و سرمايه اى را كه زن با ازدواج از دست مى دهد بيش از امكاناتى است كه مرد از دست مى دهد، و در حقيقت مهر چيزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسيله اى براى تأمين زندگى آينده او، و علاوه مسئله مهر معمولاً به شكل ترمزى در برابر تمايلات مرد نسبت به جدائى و طلاق محسوب مى شود.
درست است كه مهر از نظر قوانين اسلام با برقرار شدن پيمان ازدواج به ذمّه مرد تعلّق مى گيرد و زن فوراً حقّ مطالبه آنرا دارد، ولى چون معمولاً به صورت بدهى بر ذمّه مرد مى ماند، هم اندوخته اى براى آينده زن محسوب مى شود، وهم پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشيدن پيمان زناشوئى (البته اين موضوع استثنائاتى دارد ولى آنچه گفتيم در غالب موارد صادق است).
و اگر بعضى براى مهر تفسير غلطى كرده اند و آن را يك نوع «بهاى زن» پنداشته اند ارتباط به قوانين اسلام ندارد، زيرا در اسلام مهر به هيچ وجه جنبه بها و
[ 479 ]
قيمت كالا ندارد، و بهترين دليل آن همان صيغه عقد ازدواج است كه در آن رسماً «مرد» و «زن» به عنوان دو ركن اساسى پيمان ازدواج به حساب آمده اند، و مهر يك چيز اضافى و در حاشيه قرار گرفته است، به همين دليل اگر در صيغه عقد، اسمى از مهر نبرند عقد باطل نيست، در حالى كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمى از قيمت برده نشود مسلّماً باطل خواهد بود، (البته بايد توجّه داشت اگر در عقد ازدواج نامى از مهر برده نشود شوهر موظّف است كه در صورت آميزش جنسى، «مهرالمثل» يعنى مهرى همانند زنانى كه هم طراز او هستند بپردازد).
از آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه مهر جنبه «جبران خسارت» و «پشتوانه براى احترام به حقوق زن» دارد، نه قيمت و بها و شايد تعبير به «نحلة» به معنى «عطيّه» در آيه چهارم سوره نساء اشاره به اين قسمت باشد.(1)
1 ـ تفسير نمونه 3/263
[ 480 ]