گفتيم ابوالفرج كتابی دارد كه از كتب معتبره تاريخ اسلام شمرده شده بهنام " مقاتل الطالبين " تاريخ كشته شدنهای بنی ابی طالب ( اولاد ابیطالب ) . او در اين كتاب ، تاريخچه قيامهای علويين و شهادتها و كشتهشدنهای اولاد ابی طالب اعم از علويين و غير علويين را - كه البتهبيشترشان علويين هستند - جمع آوری كرده است كه اين كتاب اكنون در دستاست . در اين كتاب حدود ده صفحه را اختصاص داده به حضرت رضا ، وجريان ولايتعهد حضرت رضا را نقل كرده ، كه وقتی ما اين كتاب را مطالعهمیكنيم میبينيم با تاريخچههايی كه علمای شيعه به عنوان تاريخچه نقلكردهاند خيلی وفق میدهد ، مخصوصا آنچه كه در " مقاتل الطالبين " آمدهبا آنچه كه در ارشاد مفيد آمده - اين دو را با هم تطبيق كردم - خيلی بهمنزديك است ، مثل اين است كه يك كتاب باشند ، چون گويا سندهای تاريخیهر دو به منابع واحدی میرسيده است . بنابراين مدرك ما در اين مسئلهتنها سخن علمای شيعه نيست . حال برويم سراغ انگيزههای مأمون ، ببينيم مأمون را چه چيز وادار كرد كهاين موضوع [ را مطرح كند ؟ ] آيا مأمون واقعا به اين فكر افتاده بود كهكار را واگذار كند به حضرت رضا كه اگر خودش مرد يا كشته شد خلافت بهخاندان علوی و به حضرت رضا منتقل شود ؟ اگر چنين اعتقادی داشت آيا ايناعتقادش تا نهايت امر باقی مانده ؟ در اين صورت بايد قبول نكنيم كهمأمون حضرت رضا را مسموم كرده ، بايد حرف كسانی را قبول كنيم كهمیگويند حضرت رضا به اجل طبيعی از دنيا رفتند . از نظر علمای شيعه اينفكر كه مأمون از |