اين مسأله شده و بحث كردهاند . معمولا وقتی شما اين مسأله را برای يك آدم متدين طرح میكنيد ، او يكجواب اجمالی به آن میدهد . او در جواب اين سؤال كه چرا اينهمه مصيبت وسختی پيدا شد ، چرا من بيمار شدم ، چرا چنين شد ، چرا چنان شد ؟ میگويدلابد يك مصلحتی در آن است . جواب اجمالیای كه افراد میدهند همين است :خدا خودش بهتر میداند ، لابد يك مصلحتی هست در اينكه مرگ را بيافريند، فقر را بيافريند ، جهل را بيافريند ، بيماری را بيافريند . اين جوابيك جواب اجمالی است كه فقط برای افراد مؤمن قانع كننده است ، برایغير مؤمن قانع كننده نيست . مقصودم از افراد مؤمن افراد متعبد نيست ،مقصود يك عده افرادی است كه اعتقادشان به نظام اين عالم آن قدر قوی وشديد است كه وقتی با اين طور مسائل مواجه میشوند ، خود به خود در ذهنشانجهل خودشان منعكس میشود . هر كسی وقتی در مقابل عظمت كار يك نفر قرارگرفت و جز نظم و حكمت و عدالت در كار او نديد ، وقتی كه در يكی دو جابرخورد كند و نفهمد ، اعتراض نمیكند ، میگويد حتما اين هم يك سری داردكه من نمیدانم . میخواهم بگويم اين حرفی هم كه آنها میگويند ، يك حرفبیمنطقی نيست ، نمیخواهيم بگوييم آقا اين حرفها يعنی چه ، خدا خودشبهتر میداند يعنی چه ؟ نه ، اين هم خودش يك منطقی است ، اما به شرطاينكه انسان به آن حدی از ايمان رسيده باشد كه اعتقادش به نظم و حكمت وعدالت عالم آن قدر قوی و نيرومند باشد كه آن بديها و بینظميهايی كهمیبيند ، به نظرش كوچك و حقير بيايد و بگويد من نمیدانم ، مثل كسی كهبه يك كارخانه بسيار بسيار منظمی میرود و در گوشه و كنار به چيزهايیمیرسد كه به نظرش میآيد اينها ديگر زايد است و نبايد باشد ، ولی بعدخودش را تخطئه میكند و میگويد آن كسی كه دستگاه به اين عظمت را با ايندقت درست كرده است ، نمیشود كه اين را ديگر نفهميده باشد ، حتما يكچيزی هست كه من نمیدانم . اما برای كسی كه به اين حد نرسيده است ، اينجواب اجمالی قانع كننده نيست ، حتما بايد اين جواب به اصطلاح تفصيلبيشتری داشته باشد . تحليل ماهيت " شرور " عرض كرديم اينجا سه مرحله وجود دارد : مرحله اول ، مرحله تحليل حقيقتو |