بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دوره کامل قصه های قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبیاء(ع ), سید محمد صوفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HGESEH01 -
     HGESEH02 -
     HGESEH03 -
     HGESEH04 -
     HGESEH05 -
     HGESEH06 -
     HGESEH07 -
     HGESEH08 -
     HGESEH09 -
     HGESEH10 -
     HGESEH11 -
     HGESEH12 -
     HGESEH13 -
     HGESEH14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
مقدمه
آدم
فرزندان آدم
شيث (هبة الله )
ادريس
نوح
هود
صالح
ابراهيم
ابراهيم در بتخانه
ابراهيم در آتش
احتجاج ابراهيم با نمرود
يك گرفتارى ديگر
ابراهيم و نشانهاى از رستاخيز:
ابراهيم و ستاره پرستان
اسماعيل
بناى كعبه
قربانى بزرگ
لوط
ذوالقرنين
يعقوب
يوسف
يوسف در خانه عزيز:
در محفل بانوان مصر
يوسف در زندان
آزادى و نجات :
برادران يوسف در مصر
نقشه يوسف براى نگهداشتن بنيامين
ديدار
نتايج اين داستان
ايوب
شعيب
موسى
يك حادثه
موسى در مدين
معجزات موسى
نقشه براى قتل موسى
مهاجرت موسى از مصر
بنى اسرائيل بت ميخواهند
ميقات موسى و انحراف بنى اسرائيل
بقره بنى اسرائيل
قارون
تيه
چهل سال سرگردانى
وفات هارون و موسى
داود
پيروزى بدست داود
معجزات داود
دو داستان از داود
نتايج اين داستان
سليمان
وادى مورچگان
سليمان و بلقيس
وفات سليمان
يونس
يونس در دريا
اصحاب رس
زكريا و يحيى
اصحاب سبت
عيسى و مريم
مائده آسمانى
نشر دين عيسى (ع )
اصحاب كهف
خواب طولانى
اصحاب اخدود
اصحاب فيل
محمّد (ص )
بعثت
اسراء
هجرت
ورود پيغمبر اكرم (ص ) به مدينه
جنگ بدر
جنگ احد
يك اشتباه خطرناك :
تازه داماد در آغوش شهادت :
جنگ خندق
اولين ضربه به قريش :
يك تاكتيك نظامى :
يهود بنى قريظه
پيمان عدم تعرض
سقوط آخرين پايگاه يهود
ماجراى فدك
نداى جهانى
جنگ موته
انفاق در حال ركوع
فتح مكه
داستان حنين
اعلام بيزارى
جنگ تبوك
مباهله
آخرين سفر پيامبر(ص )
غدير: پر ماجراترين روزهاى اسلام
يك حادثه
غوغاى خلافت
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم ، جلوه گاه حضرت احاديث (1) و منبع اسرار ربوبيت است . كتابى است كهدسترسى به حقايق ژرف آن ، جز براى (مطهرون )(2) كه اذهب الله عنهم الرجسو طهرهم تطهيرا (3) و جز طريق آن ، امكان پذير نيست (4).
كتابى كه راهنماى بهترين و قويم ترين راهها(5)و هدايت كننده به سوى بزرگترينسعادت (بهشت ) است .(6)
كتابى كه (نور مبين ) و (برهان ) پروردگار جهان ، براى نجات بشريت است.(7)
كتابى كه به (تزكيه ) و (تعليم )(8) جهانيان مى شتابد و آنان را به(تفكر)(9) و(تعلق )(10) در جهان هستى و آيات پروردگار عالم دعوت مىكند.
كتابى كه بشريت را به پاكى و فضيلت و تخلق به اخلاق و صفات انسانى ، رهبرىمى نمايد(11).
كتابى كه مردم را به اقامه عدل (12) و اداء امانت (13) و تقوا(14) راهنمايى مىكند.
كتابى كه (موعظه ) خداوند و (شفاء) دلها و (هدايت ) و (رحمت ) است (15)براى همه مردم ، در همه ادوار، تا روز قيامت .(16) كتابى كه پيامبر بزرگ اسلام (ص) در باره آن ، مى فرمايد:
يعنى (بر شما باد به آموختن و آشنائى وعمل كردن به قرآن ، زيرا قرآن ، شفاء سودمند و داروى مبارك است .)
كتابى كه اميرالمومنين (ع ) درباره آن مى گويد:
واعلموا انه ليس على احد من فاقه ، و لا لاحدقبل القرآن من غنى . فاستشفوه من ادوائكم ، و ااستعينوا به على الاوائكم فان فيه شفاء مناكبر الداء، و هو الكفر، و النفاق ، و الضلال ، فاسسئلوا الله به ، و توجهوا اليهبحبه ...
يعنى :( بدانيد و آگاه باشيد كه هيچكس را، پس از ارتباط و آشنائى با قرآن ، فقر وفاقه اى نيست و بدون قرآن ، براى هيچكس بى نيازى ميسر نخواهد بود. پس براى درمانبيماريهاى خود، از قرآن كريم استشفاء كنيد و براى رفع سختى ها و شدائد روزگار، ازقرآن كمك بگيريد. زيرا شفاى بزرگ ترين دردها يعنى كفر، نفاق ، گمراهى و ضلالت، در قرآن است . حوائج خود را بوسيله قرآن از خداوند درخواست كنيد و با عشق و علاقهبه قرآن ، به درگاه خدا برويد...)
كتابى كه به دلهاى پر اضطراب ، آرامش مى بخشد(17) و مردم سرگردان و پريشانرا، به اطمينان و سكون مى رساند.
كتابى كه سرگذشت پيشينيان را همانگونه كه بوده است ، شرح مى دهد(18)و از راهيبان ماجراى زندگى آنان ، به بيدارى و هشيارى مردم و عبرت گرفتن از سرنوشت آنانكمك مى كند.
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
عليكم بالقرآن ! فما وجدتم آية نجابها من كان قبلكم فاعملوا به ، و ما وجدتموههلك من كان قبلكم فاجتنبوه (19)
يعنى : (بر شما باد به آشنائى و قرائت قرآن كريم . وقتى به آيه اى مى رسيد كهگذشتگان ، در اثر انجام كارى ، به نجات و سعادتنائل شده اند، به آن عمل كنيد و وقتى آيه اى را مى خوانيد كه پيشينيان شما، به واسطهانجام كارى ، به هلاكت رسيده اند از آن كار، اجتناب كنيد.
قرآن كريم ، بنابر اصح اقوال ، مشتمل بر 6236 آيه است (20) و موضوعات ومطالب آن را مى توان به چهار بخش كلى تقسيم نمود كه هر يك از آن بخشها نيز،موضوعات جزئى و فرعى بسيارى را در بر مى گيرد.
1- عقايد. اين بخش ، شامل آياتى است كه مستقيما در ارتباط با اعتقادات قلبى است . مانند:ايمان به خداوند و يگانگى او، ايمان به پيامبران ، فرشتگان ، وحى ، معاد، حساب وكتاب ، صراط، ميزان ، بهشت و دوزخ و امثال آنها.
2- احكام . اين بخش از آيات شامل مقرراتى است كه اوامر و نواهى خداوند را شئون مختلفزندگى ، بيان مى كند و مى توان اين بخش را به دو قسمت تقسيم كرد
الف : آياتى كه كيفيت روابط بندگان را نسبت به آفريدگار جهان تعيين مى كند. مانندنماز، روزه ، حج ، و نظائر آنها كه عبادات نامگذارى شده است .
ب : آياتى كه روابط مردم با يكديگر را تنظيم مى كند. مانند: قوانين مربوط به ادارهكشور اسلامى ، جهاد در راه خدا، تعيين مرزهاى مالكيت ، مقررات مربوط به كشاورزى ،تجارب ، ازدواج ، طلاق ، ارث ، همچنين قوانين كيفرى همچون حدود، ديا، قصاص ، و مانندآنها كه تحت عنوان معاملات از آنها ياد مى شود.
3- مسائل اخلاقى . كه انسان را به سوى فضائل اخلاقى وكمال نفسانى سوق مى دهد و صفات عاليه انسانى را در افراد تقويت مى كند و به طوركلى آنچه در وصول انسان ، به سعادت و كمال مؤ ثر است ، بيان مى نمايد.
4- قصص قرآن . اين بخش كه رقم قابل ملاحظه و چشمگيرى از آيات قرآن راتشكيل مى دهد، عبارتست از: يك سلسله داستانهاى آموزنده و قصه هاى عبرت آموز كه مىتواند به عنوان فلسفه تاريخ مورد استفاده همگان قرار گيرد.
بنا به تصريح قرآن كريم ، هدف از نقل ماجراهاى پيشينيان ، تنها بيدارى مردم و عبرتگرفتن از سرنوشت آنان است . چنانكه پس ازنقل سرگذشت يوسف ، مى فرمايد:
لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب (21)
و همچنين در آيات ديگرى از قرآن كريم به اين مطلب اشاره شده و بدين جهت ، تلاوتكنندگان قرآن كريم ، بايد آن كلام مقدس را با دقتكامل بخوانند و به ترجمه و تفسير آن توجه كنند، تا به هدف قرآن نزديك شوند.
با توجه به اينكه عامه مردم ، كمتر مى توانند از قرآن كريم و مفاهيم آموزنده آن مستقيمااستفاده كنند، كتاب حاضر منحصرا در ارتباط با قصص قرآن نگارش يافته و كوشششده كه با عباراتى ساده و قابل فهم براى عموم مردم نگاشته شود، تانيل به آن هدف مقدس ، يعنى عبت گرفتن از سرگذشت گذشتگان را آسان تر نمايد.
بدون ترديد، طبع انسان ، به شنيدن و خواندن سرگذشتها و قصه ها، رغبت وميل فراوان دارد و قرآن كريم ، اولين كتابى است كهنقل داستانها و سرگذشتهاى واقعى پيشينيان را در راه تربيت و ارشاد مردم به كارگرفته و از اين ميل و رغبت طبيعى ، در راه هدايت آنها بهره بردارى كرده است .
در سالهاى دهه 1330 شمسى ، گاهنامه اى بنام (مكتب انبيا) بوسيله جمعى از فضلاىحوزه علميه قم منتشر ميشد. از اينجانب خواستند قصص قرآن كريم را بصورت سلسلهمقالاتى تنظيم و در اختيار آنان قرار دهم . ضمنا كتابى كه در اين زمينه وسيله چند تن ازدانشمندان عرب نگاشته شده بود، بعنوان الگو، ارئه دادند.
بر همان اساس ، مقالاتى تنظيم و در آن مجله ، بدون نام نويسنده انتشار دادند كه موردرضايت اينجانب نبود و همواره در صدد بودم ، بخشهاىاول كتاب را كه حالتى اقتباس گونه داشت ، حذف و با استفاده از منابع روائى و تفسيرشيعه ، مطالبى مستقل تنظيم و ارائه نمايم .
اينك خداى بزرگ و مهربان را سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت فرمود و كتاب حاضر،بدون حتى نيم نگاهى به كتبى كه در اين زمينه نگاشته شده ، تقديم علاقه مندان ميگردد.
اين كتاب در دو بخش تنظيم شده است :
بخش اول : قصه هاى قرآن از خلقت آدم تا هجرت خاتم انبياء(ص ).
بخش دوم : حوادث بعد از هجرت تا وفات پيامبر اسلام (ص ).
آخرين فصل كتاب كه تحت عنوان (غوغاى خلافت ) آمده ، خارج از موضوع كتاب و تنهابمنظور تكميل مباحث پيشين ، مو رد بحث قرار گرفته است .
اميد است اين خدمت ناقابل ، مورد قبول در گاه حضرت احديث قرار گيرد و در راه آشنافارسى زبانان با قرآن كريم و بهره مند شدن از رهنمودهاى اين كتاب مقدس ، نقشى هرچند كوچك ايفا نمايد. انه ولى التوفيق .
شهريور 1367 حوزه علميه قم
سيد محمد صحفى
آدم
واذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوااتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك ...
او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفريدگان فراوانى همانند فرشتگان وجنيان بودند ولى آنگونه كه بايد و شايد، توان شناخت او را نداشتند و در حد معينىمتوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.
او، ميخواست شناخته شود و كسانى باشند كه داراى قدرت فراوان در راه كسب معرفت وطى مدارج شناخت باشند.
چنين پديده اى ، چيزى جز انسان نميتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر وعقل پر توان كه قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفريدگار بزرگ خود گام بردارد وهيچگاه از تلاش در اين راه ، احساس خستگى و درماندگى نكند.
انسانى با پيكر خاكيان و روح افلاكيان .
انسانى با روح نامحدود و قدرت پيشرفت بى نهايت .
انسانى پاى در كره خاك و سر بر بلنداى افلاك .
آرى خداوند متعال براى اينكه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بيافريند وگل سر سبد موجودات را ايجاد فرمايد.
انسانى كه خليفة الله شود و نماينده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى كرانآفريدگار جهان باشد.
اين پديده شگرف ، با مشخصات ويژه اى كه خداوند اراده فرموده بود، نياز به مكانىمناسب و شرايطى مساعد داشت .
ميهمانسرائى لازم بود كه امكان پذيرائى از اين ميهمان گرامى را از هر جهت در خود،داشته باشد.
كره زمين براى پذيرائى و مهماندارى آفريده شد.
خداوند متعال كره زمين را در روز(22) و امكانات زندگى آنرا در دو روز و آسمانهاىرفيع را در دو روز و جمعا در شش روز ايجاد فرمود(23):
اينك مهمانسراى عظيم با هواى مطبوع ، آبهاى گوارا، درختها و جنگلها، معادن و ذخائرفراوان و از سوى ديگر با نور حيات بخش خورشيد و ماه و ميليو نها شرايط ديگربراى پذيرايى از اين ميهمان آماده و مقدمات آفرينش ‍ انسان كاملا فراهم بود.
در روى زمين تنها جاى انسان خالى بود تا در نقاط دور و نزديك آن سير و سياحت بپردازد،از مناظر طبيعى و زيباى آن لذت ببرد و به آباد كردن زمين همت گمارد.
عقل و فكر خود را بكار گيرد. ابزار لازم براى پيشرفت و ترقى خود بسازد. در اعماقدرياها و اوج آسمانها جستجو كند و آيات حيرت آور خداوند را ببيند و لحظه به لحظه ،بيش از پيش آفريدگار توانا و حكيم را بشناسد و به تسبيح و تقديس او زبان بگشايدو به فرمانبردارى او كمر ببندد.
فرشتگان بر اساس وظايفى كه براى هر يك تعيين شده بود، به عبادت و اطاعت او امرالهى اشتغال داشتند و از اراده خداوند درباره خلقت انسان بى اطلاع بودند.
خداوند آنانرا از اراده خويش آگاه ساخت و بآنان فرمود: بزودى در زمين خليفه و جانشينىقرار خواهم داد و بشرى از خاك مخصوص ايجاد خواهم كرد. وقتى آفرينش او انجام يافت ومن از روح خود در پيكر خاكى او دميدم ، همگى در برابرش سجده كنيد(24)
اين خبر فرشتگان را در بهت و حيرت فرو برد و چون از حكمت اراده خداوند آگاه نبودند،احتمالا پرسشهايى در ذهن آنها مطرح شد كه سبب نگرانى عميق آنها گرديد:
آيا از ما تقصيرى سر زده و در انجام وظائف عبوديت كوتاهى كرده ايم كه خداوندبآفرينش انسان ، اراده فرموده است .
آيا بشر پس از استقرار خود در زمين ، بر سر مالكيت آن و بهره مند شدن از سرمايه هاىگوناگون آن ، اختلاف و درگيرى پيدا نخواهد كرد؟
آيا به دنبال اختلاف ، خون يكديگر را نخواهند ريخت و زمين را ميدان جنگ و فساد نخواهندكرد؟
آيا و آيا...
براى روشن شدن اذهان خود، روى به درگاه خدا آوردند و عرضه داشتند: خداوندا آيا درروى زمين بشرى را جانشين ميسازى كه فساد برپا كند و دست به كشتار و خون ريزىبزند؟
خداوندا ما فرشتگان ، كمر خدمت بسته ايم و همواره به تسبيح و تقديس تو مشغوليم ،چه نيازى به آفرينش بشر احساس مى شود؟
پاسخ پروردگار كوتاه و عميق و در عين حال قانع كننده بود:
(من ميدانم آنچه شما نميدانيد). در آفرينش بشر حكمتهائى نهفته است كه شما از پىبردن به آن ، ناتوانيد.
اراده خداوند تحقق يافت و پيكر آدم ، از گل مخصوصى خلق شد، اما هنوز روح در آن دميدهنشده بود.
فرشتگان با بهت و حيرت از آن بازديد مى كردند و از ساختمان جالب و بى سابقه آن ،دچار اعجاب ميشدند و در انتظار دميدن حيات در آن بودند.
لحظه حساس و تعين فرا رسيد. نسيم حيات وزيد و از روح الهى در آن پيكر خاكى دميدهشد.
آدم به جنب وجوش در آمد و خيل فرشتگان ، طبق فرمان خداوندمتعال در برابر خليفة الله به سجده افتادند.
همه درحال سجده بودند و تنها يك نفر، كه در صف فرشتگان جاى داشت ولى عنصرش ،عنصرى ديگر و از نژاد جن بود، سجده نكرد:ابليس (25).
ابليس كه سابقه عبادت چندين هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود، از فرمانخداوند سرپيچى كرده و از سجده كردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت بافرمان خداوند، امر ساده و كوچكى نبود. او بخاطر اين سركشى ، استحاقهرگونه عقوبتى داشت ، ولى خداوند در مجازاتش ،قبل از محاكمه و روشن شدن علت ، تعجيل نفرمود تا براى بندگان نيز درسى باشد وگناهكاران را قبل از بررسى علت يا علل گناه ، مجازات نكنند.
شايد امر خداوند را نشنيده باشد يا در آن لحظه مانعى فراراهش وجود داشته كه او را ازانجام سجده باز داشته است .
خطاب رسيد: اى ابليس ! چرا دستور را اطاعت نكردى و در برابر آدم همانند سايرفرشتگان به سجده نيفتادى ؟ (26)
جوابى كه ابليس داد، روشن ساخت كه جز تكبر و خودبينى ،دليل ديگرى در دست ندارد.
گفت : خداوندا! من هرگز در برابر موجودى كه از خاك تيره آفريده اى سجده نخواهمكرد. خلقت من از عنصر آتش است . آتشى كه گرم و نورانى و حرارت بخش است ولى خلقتآدم از خاك است . خاك سرد و تيره و خاموش (27).
خطاب رسيد: از صف فرشتگان و بندگان مطيع من ، خارج شو كه تو ديگر شايستگىحضور در اين مكان را ندارى و بدان كه تا روز قيامت ،مشمول لعنت من خواهى بود(28).
شيطان اگر در اين هنگام كه متوجه خطاى خود و كيفر شديد آن شد، لب به عذر خواهى وتوبه گشوده بود، احتمالا مورد عفو قرار ميگرفت و خداوند منان كه عذرپذير و داراىرحمت واسعه است ، از گناهانش ميگذشت و او را مى بخشيد ولى شيطان راه عناد و لجاجت راپيش گرفت و در نتيجه ، لعنت و نفرين خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روزرستاخيز گريبانگيرش ‍ گرديد.
در آن حال شيطان مزد عبادتهاى چندين هزار ساله خود را مطالبه كرد و از خداوند درخواست كرد كه در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانى ، باندازه عمر جهان عطا كند و او راتا روز قيامت زنده نگه دارد(29).
عمر طولانى خوب است ولى براى كسى كه آنرا در راه خير و سعادت خويش بكار گيرد واز آن سرمايه گرانبها عاقلانه و درست استفاده كند اما براى افراد منحرف و گناهكار،عمر طولانى جز افزايش بدبختى حاصلى ندارد، زيرا يك فرد منحرف هر چه بيشتر زندهبماند پرونده اعمالش سياه تر و بر ميزان گناهانش افزوده خواهد شد.
شيطان عمر طولانى را براى جبران لغزش و خطاى خود نمى خواست ، بلكه در تداركسركشى و طغيان دامنه دارترى بود.
او ميخواست از آدم و فرزندانش كه بخيال خام او، سبب بدبختى و اخراج او شده بودند،انتقام بگيرد و آنانرا نيز با وسوسه و فريب ، همراه خود، به سيه روزى و تباهىبكشاند.
خداوند با درخواست او موافقت فرمود و به او وعده داد كه تا روز معين و احتمالا تا روزىكه زمين بهد بندگان صالح خداوند واگذار شود و از لوث ناپاكى و ناپاكان پاكگردد و قبل از برپايى محشر، زنده بماند(30).
فرصت گرانبهائى به شيطان داده شد ولى او از اين مهلت طولانى و فرصت پر ارزش، سوء استفاده كرد و با خداوند اعلام جنگ داد و گفت :
خداوندا، در مقابل اين كيفرى كه متوجه من ساختى ، بر سر راه بندگانت خواهم نشست ، ازهر طرف آنانرا مورد حمله قرار خواهم داد.
زندگانى ناپايدار دنيا را در چشم آنان زيبا و دوست داشتنى جلوه گر خواهم كرد و همه راجز بندگان مخلص تو را كه مرا در حريم زندگانى آنان راهى نيست - به گمراهى خواهمكشانيد و خواهى ديد كه بيشتر بندگانت ، راه ترا رها خواهند كرد و در دام من گرفتارخواهند گشت (31)
پاسخ پروردگار قاطع و روشن بود. در جواب تهديد شيطان فرمود:
راه من ، راه راست و روشن است ، هيچگونه ابهام و تاريكى در آن وجود ندارد و تو هيجگونهتسلطى بر بندگان من ندارى مگر آنانكه باميل و رغبت ، طوق بندگى تو را بر گردن و راه پر پيچ و خم تو را بر صراط مستقيم منترجيح دهند كه عذاب دوزخ آماده است و جايگاه تو و پيروانت در آن خواهد بود.
اينك زمان آن رسيده بود كه فرشتگان بمقام والاى آدم پى برده و حكمت آفرينش او را درككنند.
خداوند متعال نامهاى فرشتگان و ديگر موجودات كوچك و بزرگ جهان هستى از ذره تا كرهو از اتم تا ستاره را به آدم آموخت و حافظه نيرومند او را سرشار از دانستنى هاىگوناگون عالم خلقت فرمود.
سپس آنهمه موجودات را در مقابل فرشتگان قرار داد و فرمود: اينك شما نام اين موجودات وخصوصيات و اسرار آنها را براى من بازگو كنيد.
فرشتگان كه داراى چنين قدرتى نبودند و از نظر علمى ، سرمايه و اندوخته اى نداشتند،از پاسخ عاجز ماندند و. گفتند: خداوندا، ما جز آنچه تو به ما آموختى چيزى نميدانيم وتنها توئى كه بر همه چيز عالم و از همه اسرار آگاهى و كارهايت بر اساس حكمت است .
آنگاه نوبت به آزمايش آدم رسيد و خداوند به آدم دستور داد كه نام فرشتگان و ديگرموجودات عالم را براى فرشتگان بگويد.
آدم لب به سخن گشود و از آنچه خداوند به او آموخته بود، فرشتگان را آگاه كرد. درآن حال از جانب خداوند ندا آمد: اى فرشتگان مگر من پيش از اين به شما نگفتم كه من از غيبآسمان و زمين آگاهم و مسائل مرئى و نامرئى شما را ميدانم ؟!
فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لياقت و آن سرمايه عظيم علمى كه آدم از خود نشانداد، سر تعظيم و تسليم فرود آوردند و راز آفرينش انسان ، اينگل سر سبد جهان هستى ، اين خليفة الله بر آنها آشكار شد و دانستند كه خداوند حكيم بنابه مصالحى كه تنها او ميداند و بس ، انسان را آفريده است .
شيطان رانده و مطرود شد و از آن جايگاه رفيع اخراج گرديد و آدم تنها ماند. تنهايىوحشت آور و خسته كننده . او نياز به همنشين و همدم داشت . همدمى كه او را از غربت و تنهايىبرهاند و يار و ياور او در پيمودن راه زندگى باشد.
خواب او را ربود و ساعتى را در عالم خواب و بى خبرى بر او گذشت و در همان ساعات ،خداوند متعال از باقيمانده گل آدم ، حوا را آفريد تا همدم و مونس او باشد.
وقتى آدم از خواب بيدار شد حوا را ديد كه در كنارش نشسته و چشم به او دوخته است .
حيرت زده پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من زنى هستم كه خداوند مرا براى همسرى توآفريده است كه از تنهايى نجات يابى و انيس و مونس تو باشم .
برق شادى در چشمان آدم جهيد، زيرا در آن شرايط، چيزى براى او دلپذيرتر و شادىبخشتر از داشتن همنشينى مناسب و همسرى شايسته نبود.
در آن حال خطاب رسيد: اى آدم مايلى با تعهد مهريه اى كه من تعيين مى كنم با حوا ازدواجكنى ؟
آدم پذيرفت و ازدواج آنها انجام گرفت و آرامش خاطرى كه خداوند براى همسران در كناريكديگر مقدر فرموده ، براى آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانى از قلبش رختبربست و احساس آرامش نمود خداوند نعمت و احسان خود را بر آدم ، به حدكمال رسانيد و به او فرمود: اى آدم اينك بهشت (32)با تمام نعمتهايش ، با نهرهاىجارى و آبهاى روانش ، با ميوه هاى گوناگون و رنگارنگش و خوراكى هاى لذيذ و بىمانندش در اختيار شما است . همراه با همسرت در آن مسكن گزينيد و از همه امكانات آناستفاده كنيد ولى به اين درخت نزديك نشويد و هشيار باشيد كه شيطان دشمن قسم خوردهشما است . مبادا شما را فريب دهد و وادار به سرپيچى از فرمان من كند كه در نتيجه بهبدبختى خواهيد افتاد.(33)
هنوز زمان زيادى نگذشته بود و اين زوج خوشبخت ، بهره چندانى از بهشت و نعمتهاى آننبرده بودند كه وسوسه هاى دشمن حيله گر آغاز گرديد.
شيطان كه بيمارى تكبر و خود برزگ بينى او را از مقامى رفيع به اعماق هولناك درهسقوط و بدبختى كشانيده بود، اينك در اثر ديدن خوشبختى آدم و حوا، دچار بيمارىخطرناك حسد هم شده و ديدن زندگانى سعادتمند آن دو، آتشى در درونش شعله ور ساختهبود، آماده شد كه آنها را نيز از سعادت و خوشبختى محروم سازد.
بدين جهت با چهره دوستانه و خيرخواهانه نزد آدم و حوا آمد و آنها را به خوردن ميوه درختىكه از آن نهى شده بودند، دعوت كرد.
آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذيرفتند، و لب به آن ميوه ممنوعهنزدند، ولى شيطان دست بردار نبود، ديگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانهمطرح كرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم و ازاين پيشنهاد جز سعادت شما چيزى نمى خواهم .
خداوند شما را از خوردن ميوه اين درخت نهى كرده ، زيرا اگر از آن بخوريد، همانندفرشتگان خواهيد شد و عمرى جاودانه و بى پايان خواهيد يافت .(34)
اينجا شيطان ، مطلبى را مطرح كرد كه براى آدم و حوا فوق العاده مهم بود، خلود وابديت .
علاقه به جاودانگى جز ذات همه انسانهاست و هر انسانى علاقه دارد نابود نشود و ازعمر جاودانه بهره مند گردد. آدم و حوا نيز از اين قاعده كلى مستثنى نبودند. لذا وقتىشيطان گفت اگر از ميوه اين درخت بخوريد، جاودانه خواهيد شد، بر روى نقطه ضعف آنهاانگشت گذاشت و محكم ترين ضربه را بر اراده آنها فرود آورد و آنچه نبايد، اتفاقافتاد.
آدم و حوا از ميوه درختى كه حق خوردن آنرا نداشتند و در نتيجه لباسهاى بهشتى ازبدنشان فرو افتاد و برهنه و عريان ، و بدون ترديد درمقابل لبخندهاى استهزاءآميز و پيروزمندانه شيطان ، مات و سرگردان بجاى ماندند.
باز هم سرپيچى و نافرمانى ولى اين بار نه از جانب شيطان ، كه از سوى آدم و حوا، وباز هم بررسى و محاكمه براى روشن شدن علت سرپيچى و گناه .
خطاب رسيد: مگر من شما را از نزديك شدن به آن درخت منع نكرده بودم ؟ مگر به شماهشدار نداده بودم كه شيطان دشمن شما است ؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و از راهخلاف رفتيد.
آدم و حوا در درياى پشيمانى غوطه ور بودند، لب به عذر خواهى گشودند و از اشتباهخود، با لحنى خاضعانه ، درخواست عفو و بخشش كردند.
تفاوت آدم و شيطان در اينجا بخوبى آشكار است . شيطان گناه ميكند و از گناه خود دفاعولى آدم اگر مرتكب اشتباهى شود، راه لجاجت را نمى پيمايد بلكه درصدد جبران لغزشخود برمى آيد و آدم و حوا همين كار را كردند و عرضعه داشتند:
پروردگادا، ما به خود ستم كرديم و فريب شيطان را خورديم و اينك چشم اميد به عفو وكرم بى منتهاى تو داريم .
خداوندا، اگر تو ما را نبخشائى و از لغزش ما نگذرى ، در زمره زيانكاران خواهيم بود.
گناه آدم و حوا در حقيقت ترك اولى بود، زيرا نهى خداوند، نهى ارشادى بود، نه نهىتكليفى ، ولى شايسته بود كه آنها اين كار كوچك را نيز مرتكب نميشدند.
به هر حال عذر خواهى صادقانه آدم و حوا موردقبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و ديگر باره آنهامشمول عنايات خداوند منان شدند.
خلقت آدم و حوا از آغاز، براى زندگى در زمين بود، نه زندگى در بهشت .
اراده خداوند آن بود كه آدم خليفه روى زمين باشد و توقف كوتاه او در آن باغ مصفا (بهشت) به منظور آناده شدن براى زندگانى آينده بود.
آدم و فرزندانش و نسلهاى آينده اش بايد در روى زمين تلاش كنند. بركات الهى رااستخراج نمايند. سرمايه هاى جسمى و فكرى خود را به كار گيرند. از هوش خداداده وعقل تواناى خود بهره گيرند و خلاصه زمين را آباد كنند.
بدين جهت پس از قبول توبه آدم و حوا، بآنان دستور داده شد در روى زمين مسكن گزينند وگوش بفرمان خداوند كه بوسيله پيامبران و فرستادگان او ابلاغ خواهد شد، داشتهباشند.
به آنان يادآورى شد كه دشمنى شيطان نسبت به انسانها ادامه خواهد يافت و آنان بايدهمواره هشيار باشند و از خطرات شيطان خود را حفظ كنند.
آنان كه فرمانبردار خداوند باشند، از سعادت دو جهان بهره مند و كسانى كه مطيع شيطانباشند و از راه سرپيچى و گناه را در پيشه گيرند، مجازات سخت خداوندگريبانگيرشان خواهد شد.
فرزندان آدم
واتل عليهم نبا ابنى ادم بالحق اذقربا قربانافتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر...
(سوره مائده : 26)
آدم و همسرش ، زندگانى عادى خود را در خانه جديد، كره خاكى ، آغاز كردند.
گاهى در نقاط پيرامون خود گردش مى كردند. از كوهها و تپه ها بالا مى رفتند و ازدشتها و صحراها عبور مى كردند و گاهى در سايه درختان به استراحت مى پرداختند. آنهانيازمند غذا بودند و براى تاءمين آن ، نهال برخى درختهاى بهشتى مانند درخت خرما وانگور و انار و زيتون را در اختيار آنها قرار داد كه بكارند و از ميوه هاى آنها، براى ادامهزندگى استفاده كنند.
گاهى به ياد آن دوران خوب و خوش بهشت مى افتادند و به خاطر از دست دادن آنهمه نعمتو آسايش و رفاه ، اشك تاءسف و حسرت از ديده روان ميساختند و همواده شيطان را كهعامل اصلى محروميت آنها از بهشت و گرفتار شدن در زندگى پر مشقت دنيا بود، لعنت ونفرين ميدادند.
روزها يكى پس از ديگرى ميگذشت و رفته رفته ، آدم و حوا با زندگى جديد خود خو مىگرفتند و خود را با رنجها و سختيهايش تطبيق ميدادند.
قلم و قضاى پروردگار چنين مقدر فرمود كهنسل بشر در روى زمين فزونى گيرد و باقى بماند و هدف اصلى خلقت را كه شناختخداوند و بندگى او و سير تكاملى و آباد كردن زمين بود، تحقق يابد.
حوا چند نوبت باردار شد و فرزندانى بدنيا آورد كه موجب خوشنودى و دلگرمى آنانگرديد.
از تنهائى بدر آمدند و چشمان آن دو، به ديدار فرزندانشان روشن شد و خداوند را بهخاطر آنهمه احسان و انعام شكر گذارى كردند.
از سر گذشت فرزندان آدم ، در قرآن كريم ، تنها ماجراىهابيل و قابيل ، بدون ذكر نام آن دو به عنوان پسران آدم ذكر شده است (35).
با اينكه هابيل و قابيل برادر و از يك پدر و مادر بودند، شخصيتهاى متفاوتى داشتند وداراى خلق ها و خصلتهاى متفاوتى بودند.
هابيل روحى پاك ، تقوئى قوى و ايمانى محكم داشت ، در حاليكه برادرش ‍ تند خو وشيطان صفت بود.
بدليل صلاحيتهاى اعتقادى و اخلاقى ،هابيل نامزد جانشينى پدر گرديد، در حاليكهقابيل از نظر سن و سال از او بزرگتر بود.
آتش حسد در درون قابيل شعله ور شد و كينه برادر دردل گرفت .
پدر، براى رفع كدورت و دلتنگى برادران ، و براى اينكه بهقابيل بفهماند كه انتخاب هابيل براى جانشينى او، فرمان خداست نه تبعيض ميان آنها،دستور داد هر يك از آنها، يك قربانى به درگاه خدا تقديم كنند تا قربانى هر كدامقبول شد، جانشين پدر گردد.
پيشنهاد پدر مورد قبول برادران قرار گرفت و محلى براى تقديم قربانى آنها معينشد.
هابيل گله دار بود و براى قربانى ، بهترين گوسفندى كه در گله داشت انتخاب كرد ودر محل قربانى قرار داد.
قابيل كشاورز بود و از محصولات زراعى خود، مقدارى كم ، آنهم از نوع نا مرغوب آن ، بهجايگاه تعيين شده آورد.
در آن روزگار، نشانه قبول شدن قربانى بندگان ، پيدايش جرقه اى از نوع آتش ‍ وسوزانيدن قربانى بود .
دو برادر هداياى خود را در محل معين قرار دادند و در نقطه اى دورتر به انتظار نشستند.انتظار آنها زياد بطول نيانجاميد كه شعله نمايان شد و قربانىهابيل را در خود فرو برد ولى هديه قابيل همانگونه دست نخورده باقى ماند.
قابيل كه انتظار چنين پيشامدى را نداشت با خم فراوان ، جايگاه را ترك گفت ولى شعلهسوزان حسد، بيش از پيش در درونش زبانه كشيد.
روزى به هابيل گفت : من نمى گذارم تو زنده بمانى و مقامى كه بايد بمن برسد تواشغال كنى . من تو را خواهم كشت و به اين وضع خاتمه خواهمداد.هابيل با نهايت وقار و آرامش زبان به نصيحت او گشود و گفت برادر جان ، تو اشتباهميكنى ، كشتن من مشكل تو را حل نمى كند. قبول نشدن قربانى تودليل ديگرى دارد و آن اين است كه خداوند بزرگ ، فقط قربانى و عبادت بندگان باتقوا را قبول مى كند و تو تقوا ندارى . من زنده باشم يا نباشم چيزى تغيير نمى كند.
صلاح تو در اين است كه در اخلاق و رفتارت تجديد نظر كنى . بسدى پاكى و فضيلتو تقوا روى آور. بديها و پليديها را از دل و جانت بزدائى و خود را به ملكات فاضله وصفاب پسنديده بيارائى تا لطف خدا شامل حالت شود و هدايايت موردقبول قرار گيرد.
علاوه بر اين ، خونريزى و آدم كشى گناهى است بزرگ كه اگر مرتكب شوى بر سيهروزى و بدبختى تو خواهد افزود و من هرگز براى كشتن تو، اقدام نخواهم كرد.
سخنان برادرانه و خير خواهانه هابيل در دل سياهقابيل اثرى نگذاشت و او را از آن تصميم شيطانى منصرف نكرد.
شب و روز در پى بدست آوردن فرصتى بود كههابيل را دور از چشم پدر و مادر و تنها پيدا كند و نقشه شوم خود را به اجرا در آورد.
در يكى از روزها اين فرصت بدست آمد و قابيلبرادر را تنها يافت . با خشونت و سنگدلى فراوان قطعه سنگى را كه در اختيار داشتبر سر برادر كوبيد و آن انسان شريف و بيگناه را بهقتل رسانيد و بدين ترتيب اولين خون ناحق بزمين ريخته شد و نخستين جنايت رخ داد.
جسد بى جان و غرقه در خون قابيل روى زمين افتاد وقابيل نفس راحتى كشيد و از پيروزى خود غرق در لذت و شادمانى شد.
اما هنوز لحظاتى نگذشته بود كه قابيل به فكر فرو رفت كه اگر پدرش ، جسد خونآلودهابيل را ببيند و بفهمد كه او مرتكب چنين جنايتى شده ، از او رنجيده خاطر خواهد شد وبه او نفرين خواهد كرد و او را طرد خواهد نمود. پس بايد كادى كند كه اين جنايت وحشتناك، از چشم پدر پنهان بماند و او پى به راز اين كار نبرد.
تا آنروز انسانى از دنيا نرفته بود كه به خاكش بسپارند وقابيل هم ياد گرفته باشد كه بايد بدن هابيل را به خاك بسپارد.
قابيل نيازمند به راهنما بود. بايد به او ياد داد كه چه كند. اما چه كسى و از چه طريقىراهنمائيش كند. او بى ارزش تر از آن بود كه از طريق وحى آسمانى ارشاد شود. ازطرفى پيكر پاك هابيل هم نبايد روى زمين بماند و حرمت او خدشه دار گردد.
اينجا بود كه به فرمان خداوند، كلاغى سمت معلمى او را بر عهده گرفت و در مقام يكفرد نالايق و حقير به او آموزش داد.
كلاغها معمولا ذخيره غذائى خود يا هر آنچه را كه بخواهند براى آينده نگهدارى كنند وشايد هم جسد همنوعان خود را زير خاك پنهان ميكنند.
كلاغى ظاهر شد وبا چنگ و منقار خود، نقطه اى از زمين را حفر كرد و گودالى پديد آورد ودر مقابل چشمان قابيل ، چيزى را در آن گودال گذاشت و سپس خاك بر آن ريخت و زير خاكپنهانش كرد.
آن جنايتكار تيره روز، آه سردى كشيد و زبان به ملامت خود گشود و گفت : آيا من از كلاغناتوان تر بودم كه بدانم كه با بدانم جسد برادرم چه كنم ؟ واى بر من . آنگاه درسىرا كه از كلاغ آموخته بود در موردهابيل به كار بست و بدن او را در قبرى كه كنده بود،بخاك سپرد.
گم شدن هابيل و غيبت طولانى او، پدر را نگران كرد. او را ازقابيل پرسيد ولى او با لحنى تند و خشن گفت : مگر من نگهبان او بودم يا مگر او را بهمن سپرده بودى كه حالش را از من مى پرسى ؟!
پاسخ نامناسب و لحن تند او، با توجه به سابقه اى كه از دشمنى او نسبت بههابيل داشت ، بر نگرانى پدر افزود و سخت اندوهگين و افسرده شد.
جبرئيل امين ، ماجراى آن قتل فجيع را به اطلاع آدم رسانيد و او را به مزارهابيل راهنمائى نمود.
پدر داغديده بر آرامگاه فرزند دلبندش اشكها ريخت و عزادارى و سوگوارى نمود وهمانگونه كه پيش بينى ميشد به قابيل نفرين كرد و او را براى هميشه از خود راند.
داغ فرزند شايسته اى چون هابيل ، مسئله اى نبود كه به آسانى از خاطر آزرده پدر محوشود و آنرا بفراموشى بسپارد.
دنيا در نظر پدر داغدار، تيره و تار شده بود و همه چيز اين جهان ، بنظرش ‍ زشت وناخوشايند مينمود، در اينمورد، تنها عنايات خداوند بود كه ميتوانست نجات بخش آدمباشد.
آرى ، آدم از آغاز خلقت ، مشمول الطاف حضرت حق بوده و در اينجا نيز كمكهاى الهى بهفريادش رسيد و بار سنگين آن را براى او قابلتحمل نمود.
پسر ديگرى ، در نهايت شايستگى ، خداوند به او عطا فرمود كه شيث ناميده شد و چونهديه الهى بود، او را (هبة الله ) لقب دادند.
اين پسر و فرزندان ديگرى كه يكى پس از ديگرى ، قدم به جهان هستى گذاشتند، جاىخالى هابيل را پر نكرد و زندگى آدم و حوا را كه ميرفت از رونق بيفتد رونق تازهبخشدند.
پسرها رفته رفته بزرگ شدند و قدم به دوران بلوغ گذاشتند و براى بقاءنسل انسان ، چاره اى جز ازدواج نبود.
قرآن در مورد كيفيت ازدواج فرزندان آدم سكوت اختيار فرموده و تنها روايات اسلامى دراختيار ما است كه نحوه ازدواج آنان را به دو گونهنقل كرده اند.
صورت اول آنكه : حوا در هر نوبت باردارى ، دو فرزند كه يكى پسر و يكى دختربدنيا مى آورد و وقتى آنها به سن بلوغ رسيدند، پسرى كه از نوبتاول بود با دخترى كه از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبتاول ازدواج كردند.
اين گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم ميگويند: چون در آن زماغن چاره اى نبود، خداونداينگونه ازدواج را بصورت موقت ، اجازه داد و براى هميشه ممنوع گرديد.
صورت دوم آنكه خداوند براى پسران آدم همسرانى از حوريان و جنيان در صورت بشرفرستاد و نسل بعد كه دخترها و پسرها عموزاده بودند با يكديگر ازدواج كردند و بدينترتيب نسل بشر در روى زمين فزونى گرفت و آنچه خداوند مقدر و مقرر فرموده بود،تحقق يافت .
شيث (هبة الله )
ثم ارسلنا رسلنا تتر اكلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهماحاديث فبعدا لقوم لا يومنون .
(سوره مؤ منون : 44)
اولين كسى كه بعد از دحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پيامبرىنائل آمد، شيث (هبة الله ) بود. او وصى و جانشين آدم شد و امانتهاى الهى و صحيفه هائىكه جانب خداوند نازل شده و جمعا بيست و يك صحيفه بود، دريافت و جمع آورى و منظمنمود و سپس به نشر آن تعاليم و هدايت و راهنمائى فرزندان آدم كه رفته رفته جمعتقابل ملاحظه اى را تشكيل ميدادند كمر بست .
از ميان آثار بجاى مانده از آن صحيفه ها، اين صحيفه است كه خداوند به آدم وحى فرستادكه ؛ من تمام نيكى ها و سعادت ها را در چهار كلمه براى تو بيان ميكنم .
آدم پرسيد: آن چهار كلمه كدامند؟
خطاب آمد: كلمه اول از آن من ، كلمه دوم از آن تو، كلمه سوم ميان من و تو و كلمه چهارم ميانتو و مردم .
آنكه از آن من است اينستكه مرا بپرستى و شريكى براى من قرار ندهى .
آنكه از آن تو است آنكه در برابر كارهائى كه مى كنى ، آنچه را كه بيش از هر چيز بهآن نيازمندى ، بتو پاداش دهم .
آنكه ميان من و تو است : از تو دعا كردن و خواستن و از من اجابت و پذيرفتن .
و بالاخره آنكه ميان تو و بندگان من است اينستكه : براى مردم دوست بدارى آنچه براىخودت دوست دارى (36).
آدم پس از گذرانيدن عمرى طولانى ، احساس كسالت و ناتوانى كرد. به فرزندش شيثگفت : پسرم ، زمان مرگ من نزديك شده و اينك من مريض و ناتوانم و خداوند به من دستورداده كه تو را وصى خود قرار دهم و وديعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم ، اينكوصيت نامه من كه شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند ميباشد، زير سر من است . وقتى مناز دنيا رفتم آنرا بردار و كسى را نيز از آن مطلع مكن .
در وصيت نامه من تمام مسائلى كه به آن نيازمند شوى ، چه در امور دينى و چه درمسائل دنيوى ثبت و ضبط شده است .
پسرم ، در اين لحظات كه بيمارى و رنج بر من غلبه كرده ،ميل دارم از ميوه هاى بهشتى ، تناول كنم .
از دامنه كوه بالا برو و هر يك از فرشتگان را ديدى سلام مرا به او برسان و بگو:پدرم مريض است و از شما ميخواهد كمى از ميوه هاى بهشتى براى او هديهبفرستيد(37).
شيث به ارتفاع كوهستانى كه در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، ميوه اى بدستآورد.
در بين راه جبرئيل را با گروهى از فرشتگان ديد،جبرئيل بر او سلام كرد و پرسيد: كجا ميروى ؟
گفت : پدرم مريض شده و از من خواسته است مقدارى از ميوه هاى بهشتى ، از فرشتگان بهرسم هديه بگيرم و اينك براى اين منظور به كوه آمده ام .
جبرئيل گفت : خداوند به تو صبر و اجر عنايت كند پدرت چشم از جهان پوشيد و به عالمابدى پيوست . آنگاه همگى كنار جسد آدم آمدند. فرشتگان بفرمان پروردگار بدن او راغسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند.
شيث جلو ايستاد و نمازى با پنج تكبير، بهمان شيوه اى كه خداوند در امت اسلامى مقررفرموده و تا روز رستاخيز اين شيوه ادامه خواهد يافت ، بر جنازه آدم خواند(38).
سپس جنازه او را طبق راهنمائى جبرئيل ، با احترام وتجليل فراوان بخاك سپردند و شيث در غم از دست دادن پدر بيتابى ميكرد.جبرئيل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظيفه پيامبرى تشويق نمود.
شيث متجاوز از هزار سال زندگى كرد و همواره باجبرئيل و فرشتگان الهى در ارتباط بود و وحى خداوندى را دريافت و به مردم ابلاغميكرد. بر اساس ‍ سنت تغيير ناپذير آفرينش ، دوران زندگى شيث به سر آمد و بهدستور خداوند، ادريس را كه از بهترين نواده هاى آدم بود، بجانشينى برگزيد و ودائعنبوت را به او سپرد.
ادريس
و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا و رفعناه مكانا علينا. (سورهمريم : 57)
ادريس از نواده هاى آدم و اولين كسى است كه بعد از آدم و شيث به مقام پيامبرىنائل گرديد.
وى مردم را به پرستش خداى يگانه و اجتناب از گناه دعوت ميكرد و به پيروان خود مژدهآمدن پيامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبياء (6) را بشارت ميداد و ميگفت :
آنحضرت به تمام فضائلنفسانى آراسته است و دين او دينى است كه روى زمين را اصلاح خواهد نمود.
از ادريس كلمات حكمت آميزى نقل شده كه به زبانهاى مختلف جهان ترجمه شده است و ازسخنان او است :
1- بهترين شكرانه نعمتهاى خداوند، احسان و نيكى به بندگان او است .
2- قسم دروغ نخوريد و دروغ گويان را قسم ندهيد.
3- از كسبهاى پست اجتناب كنيد.
4- در پيشگاه خداوند با نيتهاى خالص قدم بزنيد.
ابتداى پيامبرى ادريس چنان بوده است كه :
پادشاهى ستمگر بر قوم ادريس حكومت ميكرد و فرمانش برمال و جان مردم نافذ بود.
روزى پادشاه براى تفريح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گرديد. عبورش بهچمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد.
از وزراى خود پرسيد: اين چمنزار از كيست ؟
گفتند: از مردى است خدا پرست با فلان نام و نشان .
شاه دستور داد مرد بينوا را احضار كردند. باو تكليف كرد كه اين زمين دا به من واگذار كن.
مرد با ايمان كه متكى به خداوند بود گفت :
عائله اى دارم كه از تو محتاج ترند. شاه گفت : پس بمن بفروش . مرد حاضر نشد. شاهغضبناك به خانه بازگشت ولى بسيار ناراحت بنظر ميرسيد و در انديشه بود كه زمينرابچه وسيله اى از مالكش بگيرد.
شاه زنى ناپاك داشت . چون شوهر را غضبناك ديد سببش راپرسيد.
شاه داستان زمين و مالك زمين را نقل كرد و گفت :
امتناع اين مرد از تسليم زمين ، مرا سخت آزرده ساخته است .
زن گفت چاره كار آسان است . عدهاى از يارانناپاكدل و خدانشناس خود را طلبيد و برويد نزد شاه و گواهى دهيد كه فلان مرد (مالكزمين ) از دين شاه روگردان شده و به صف گمداهان پيوسته است .
به گواهى آنان ، مالك زمين كشته شد و ملك به تصرف شاه درآمد. درياى غضبپروردگار در برابر اين جنايت بزرگ به جوش آمد و به ادريس وحى رسيد كه :
نزد اين ستمكار برو و باو بگو: به كشتن بنده من اكتفاء نكردى . ملك او را گرفتى وعائله او را بيچاره ساختى . بهوش باش كه از تو انتقام ميگيريم و سلطنت را از تو سلبميكنم . مركز فرمانروائى ترا ويران و و گوشت زن ناپاك ترا طعمه سگان ميسازم .
آيا حلم و بردبارى من ترا مغرور و سركش ساخته است ؟
ادريس پيام پروردگار را رسانيد ولى شاه در جوابش گفت :
پيش از آنكه بدست من كشته شوى ، از نزدم بيرون برو!
ملكه به شوهر خود گفت : از پيام خداى ادريس هيچگونه بيم در خودت راه راه نده . منميفرستم او را بكشند. چنذد نفر در تعقيب ادريس فرستاد. ماءمورين در جستجوى ادريسبودند و ادريس به دستور خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفى ساخت و از خداونددرخواست كرد:
خداوندا! باران رحمت خود را بر اين شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .
دعاى ارديس مستجاب شد و وى به غار كوهى پناهنده شد و خداوند فرشته اى بر اوگماشت كه همه شب غذاى مورد احتياج او را باو برساند.
ادريس در پناه غار با آرامش خاطر بسر ميبرد و موضوع نفرين او ورد زبانها بود. در آنهنگام پروردگار عالم به انتقام آنمرد بيگناه ، شاه ستمگر را از تخت سلطنت سرنگونكرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت . شوهرش ‍ را ويران و زنش را طعمه سگاننمود و سلطنت بدست يكنفر گردنكش و گناهكار ديگر افتاد .
"از گمشدن ادريس بيست سال گذشت . يكقطره باران هم نباريد زندگانى مردم بسى سختشد. زراعتها از بين رفت و باغستانها از بى آبى خشكيد. اهالى دست نيازمندى به شهرها ونقاط ديگر دراز كردند و در اثر فشار و بيجارگى به خود آمدند و گفتند: اين بدبختىما براى نفرين ادريس است كه از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اينك ادريسناپديد است ولى خداى ادريس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است . بدرگاه خدا رفتندو از گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ريختند.
خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادريس را بشهر برگردانيد و مردم بحضور اوشرفياب شدند و توبه خود را تجديد كردند. ادريس از خدا طلب باران كرد ابرهاصفحه آسمان را پوشانيد و بارانى سودمند باريد و مردم سيراب گشتند.
سالها گذشت و ادريس برهبرى و راهنمائى قوم خوداشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و بمقامى ارجمند رسانيد.

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation