بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن, غلامرضا نیشابورى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-130001 -
     M-130002 -
     M-130003 -
     M-130004 -
     M-130005 -
     M-130006 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

قرآن و تقدير از شهيدى باوفا
يكى از مسلمانان رسول خدا صلى الله عليه و آله به نام انس بن نضر در جنگبدر حاضر نبود بعدا كه آگاه شد خيلى ناراحت گرديد كه چرا نبوده و در آن جنگ شركتنكرده است . با خدا عهد و پيمان بست كه اگر جنگ ديگرى رخ داد حتما شركت كند و تاسرحد شهادت جانبازى نمايد تا اينكه جنگ احد پيش آمد، او به عهد خود وفا كردهدر آن جنگ شركت نمود و هنگامى كه گروهى فرار كردند، او همچنان ايستادگى كرد وجنگيد تا به شهادت رسيد، آنگاه در ارزش كار اين شخص فداكار اين آيه معروفنازل گرديد:
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا . (162)
در ميان مؤ منان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادندبعضى پيمان خود را به آخر رساندند و بعضى در انتظارند و هرگز در عهد و پيمانشانتغيير و تبديلى نيست . (163)
به اين ترتيب انس بن نضر مطابق اين آيه به عنوان منتظران براى اداى پيماناز طرف خدا به شمار آمد.
به حكم اين آيه بوسيدن حرم ، شرك نيست
يكى از دانشمندان مى گفت : در مدينه بودم ، يكى از شيعيان ايرانى ، پنجره و ديوار مرقدرسول اكرم صلى الله عليه و آله را بوسيد، امام جماعت مسجد كه دانشمند وهابى بود، اورا ديد، بر سرش فرياد كشيد كه چرا مى بوسى ؟ اين ديوار از سنگ است و آن پنجره آهناست چرا سنگ و آهن را كه فهم و شعور ندارند مى بوسى ؟ و مرتكب شرك مى شوى ؟ مندر برابر فريادهاى او، دلم به حال آن شيعه ايرانى سوخت ، به جلو رفتم و به امامجماعت وهابى ، آنجا گفتم : بوسيدن اين در و پنجره ، نشانه پيوند و علاقه ما بهرسول اكرم صلى الله عليه و آله است و هيچ گونه شركى در آن نيست . گفت : نه ، اينكار شرك است . گفتم : آيا آيه 96 سوره يوسف را نخوانده اى كه مى فرمايد:
فلما ان جاء البشير القاه على وجهه فارتد بصيرا .
هنگامى كه بشارت دهنده اى (مبشر زنده بودن يوسف عليه السلام نزد پدرش يعقوب )آمد، آن (پيراهن ) را بر صورت يعقوب افكند ناگهان يعقوب بينا شد
اين پيراهن ، پارچه بود، چطور شد كه پارچه اى چشم يعقوب را بينا كرد؟ امام جماعتوهابى در پاسخ به سؤ ال من درمانده شد و نتوانست جواب بدهد. ولى حقيقت اين است كهآن پيراهن به يوسف صديق نسبت داشت ، و يعقوب در كنعان ، بوى خوش آن را كه درنزديك مصر بود، استشمام كرد (چنانكه اين معنى در آيه 94 سوره يوسف آمده است )بنابراين انتساب چيزى به اولياء بزرگ خدا، آثار درخشانى دارد، و اين عقيده نه تنهاشرك نيست بلكه عين توحيد است ، زيرا آثار درخشان اولياء خدا، از توحيد و عقيده پاكآنها، سرچشمه گرفته است (164).

امام نهم با قرآن ارشاد مى كند
مردى خدمت امام محمد تقى عليه السلام رسيد با حالى كه شادى و خرسندى از ظاهرشآشكار بود. آن جناب فرمود:
ترا شادمان مى بينم سبب چيست ؟
- يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدم از پدرت كه مى فرمود: شايسته ترينروزى كه انسان بايد شادمان باشد روزى است كه او را صدقات و نيكى و نفع بهبرادران دينى از طرف خداوند نصيب شده باشد. امروز ده نفر از برادران دينيم بر من واردشدند همه بى بضاعت و عيالمند. آنها را پذيرايى كردم به هر يك مقدارى كمك نمودم ازاين رو خرسندم .
فرمود: بجان خودم سوگند ترا شايسته است اين شادمانى به شرط اينكه آنعمل را نابود نكرده باشى يا بعد از اين نابود نكنى .
عرض كرد: چگونه ممكن است از بين ببرم با اينكه من از شيعيان خالص ‍ شمايم ؟
فرمود: هم اكنون نابود كردى آن نيكى و كمك به برادران را.
پرسيد: به چه چيزى از بين بردم ؟
امام عليه السلام فرمود: اين آيه را بخوان :
ولاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى
صدقه هاى خود را با منت نهادن و آزار كردن باطل نكنيد.
عرض كرد: به اشخاصى كه آنها را صدقه و كمك نمودم نه منت گذاردم و نه آنها راآزردم .
آنجناب تفصيل داد كه : در آيه ولاتبطلواصدقاتكم يالمن والاذى خداوند نفرمودباطل نكنيد به منت گذاردن و آزردن كسانى كه به آنها صدقه داده ايد، منظور هر نوعاذيتى است . در نظر تو آزردن آنهايى كه صدقه داده اى بزرگتر است يا فرشتگانىكه ماءمور هستند و يا آزردن ما؟
جواب داد: آزردن شما و ملائكه .
حضرت جواد عليه السلام فرمود: به راستى مرا آزردى و صدقه خود راباطل كردى .
پرسيد با چه كارم شما را آزردم يا بن رسول الله ؟
آنجناب شرح داد: با همين سخنت كه گفتى چگونهباطل مى كنم آن را با اينكه از شيعيان خالص شمايم ! مى دانى شيعه خالص ما كيست ؟
با تعجب عرض كرد: نه .
حضرت فرمود: حزبيل مؤ من آلفرعون و صاحب يس كه خداوند مى فرمايد: وجاءرجل من اقصى المدينه يسعى سلمان ، ابوذر، مقداد و عمار خود را با چنين اشخاصىبرابر داشتى آيا با اين سخن ملائكه و ما را نيازردى ؟
عرض كرد: استغفرالله و اتوب اليه يا بنرسول الله پس چه بگويم ؟
فرمود: بگو من از دوستان شمايم و دشمن دشمنانتان و دوست دوستانتان .
عرض كرد: و همين را مى گويم و همينطور نيز هستم و از آنچه گفتم كه بواسطهنپسنديدن خدا مورد پسند شما و فرشتگان نيز نبود، توبه كردم .
امام عليه السلام فرمود: اكنون ثوابهاى از بين رفته صدقه ات بازگشت نمود(165)

ره نيكمردان آزاده گير
چو ايستاده اى دست افتاده گير
ببخشاى كانان كه مرد حقند
خريدار بازار بى رونقند
جوانمرد اگر راست خواهى وليست
كرم ، پيشه شاه مردان عليست
سعدى

اوصاف حاملان قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O ان اءحق الناس بالتخشع فى السر و العلانيهلحامل القرآن و ان احق الناس فى السر و العلانيه بالصلاه و الصوملحامل القرآن ثم نادى باعلى صوته : يا حامل القرآن ! تواضع به ، يرفعك الله و لاتعزر به ، فيذلك الله . يا حامل القرآن ! تزين به لله يزينك الله به و لا تزين بهللناس فيشينك الله به .
الكافى 2/604، و البحار 92/185: و مستدركالوسائل 4/250
O همانا سزاوارترين مردمان به فروتنى و خشوع در پنهان و آشكارحامل قرآن است و شايسته ترين آدمى به نمازگزارى و روزه دارى اندرون و بيرونحامل قرآن است . سپس با صداى بلند ندا سرداد: اىحامل قرآن ! به خاطر قرآن عزت و بزرگى مجوى كه خدا تو را پست و زبون سازد. اىحامل قرآن ! براى خدا خود را به قرآن آراسته كن ، كه خدا تو را به قرآن زينت دهد. وبراى مردم خود را به قرآن مياراى ، كه خدا ترا به قرآن رسوا و شرمنده سازد.
استدلال به قرآن عليه طاغوتى ستمگر
هارون الرشيد پنجمين خليفه مقتدر عباسى ، طاغوتى بزرگ و ديكتاتورى بى نظير درزمان خود بود و در ميان تمام خلفاى عباسى هيچكدام قدرت و شكوه ظاهرى او را نداشتند ومردم ستمديده نمى توانستند در برابر او و دژخيمان جلاد او كوچكترين حركتى بر ضد اونشان دهند.
امام هفتم شيعيان حضرت موسى كاظم عليه السلام در برابر اين طاغوت قلدر، هيچگونهواهمه اى نداشت و در فرصتهاى مناسب افشاگرى مى كرد و فتوى آن حضرت در مورد حرمتورود و همكارى در دستگاه هارون در همه جهان اسلام پيچيده بود.
روزى به مناسبتى امام موسى بن جعفر عليه السلام را به كاخ زيبا و سر به فلككشيده و استوار هارون بردند. هارون پس از احوالپرسى متعارف به آن حضرت رو كرد وگفت : اين كاخ چيست ؟ امام بى آنكه به سلطنت و قدرت هارون اعتنايى كند، فرمود: اينخانه تبهكاران است كه قرآن (در سوره اعراف / آيه 146) مى فرمايد:
ساءصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الارض بغيرالحق و ان يرواكل آيه لايومنوا بهاوان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا
بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبر مى ورزند از ايمان به آيات خودمنصرف مى سازيم (بطورى كه ) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند به آن ايمان نمىآورند و اگر راه هدايت را ببينند آن را انتخاب نمى كنند.
هارون گفت : پس اين خانه (كاخ )، خانه كيست ؟ امام فرمود: اين خانه زمانى براى شيعيانما بود و براى غير آنها، آتش شعله ور است .
هارون گفت : چرا صاحب خانه (شيعيان ) آن را تصرف نمى كنند؟ امام (قريب به اينمضمون ) فرمود: در وقت خودش كه تعمير آن امكان داشت خواهند گرفت و اكنون هنوز وقتشنرسيده است .
هارون گفت : شيعيان تو كجايند؟ امام كاظم عليه السلام اين آيه را تلاوتفرمود:
لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى ناتيهم البينه :
آن كسانى كه از اهل كتاب و مشركان كافر شدند (از انحراف ) بازنايستند و حجت روشنبراى آنها بيايد. (166)
اينجا بود كه هارون خشمگين شد كه همچون مارگزيده به خود مى پيچيد و چنان بى ادبىو گستاخى به ساحت مقدس امام عليه السلام نمود كه قلم از بيان آن شرم دارد (167).آرى ، امامان ما در برابر ستمگران و طاغوتيان اين چنين قاطعانه سخن مى گفتند و آن رامحكوم مى ساختند.
از استخاره هاى آيت الله حسن زاده آملى
استاد حسن زاده آملى درباره انگيزه چاپ كتاب الهى نامه مى گويند: الهى نامه كلماتى چند است كه از سنوات هزار و سيصد نود تا نود و چهار هجرى به قلم اينكمترين ، حسن حسن زاده آملى ، به اقتضاى تبدلبال و تحول حال ، به رشته نوشته درآمده است ، لذا در تلقى آن ، تثبيت لازم است كه درواقع تنافى ، منتفى است . طبعم به طبع آن راغب نبود كه نشر آن را چه بوده ، جز اينكهبا تصويب و ابرام اصدقاء فاضل مركز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالىرجاء از ساحت قدس قرآن مجيد، بصورت استخاره ، استجازه نموده ام ، به جواب و اجازاتاين آيه كريمه مباركه ، تشرف يافته ام : وفى نسختها هدى و رحمه للذين هملربهم يرهبون (168)
به رجاء واثق اين كه بعضى از نفوس مستعده را مفيد افتد جمع بر نشر آن صورتگرفت (169).
شدت تاءثير آيات قرآن در امام على عليه السلام
حبه عرنى مى گويد: در آن اثناء كه من و نوف در حياط قصر دارالاماره كوفهخوابيده بوديم ناگهان متوجه شديم كه امير المومنين در باقيمانده شب ، همچون آدمىسرگردان دست بر ديوار گذاشته و مى خواند: ان فى خلق السماوات و الارض واختلاف الليل و النهار تا آخر آيه ، اين آيات را مى خواند و بسان كسى كه هوش وعقل خود را از دست داده - حيرت زده و سرگردان - گام مى زد، آنگاه فرمود: اى حبه آياخوابى يا نگرانى و بيدار؟
عرض كردم : بيدارم ، شما كه اينگونه بى تابى و ناراحتى مى كنيد ما چه كنيم و وضعما چگونه خواهد بود؟ پس چشمها را پايين آورد و گريه كرد. سپس ‍ به من فرمود: اىحبه راستى كه براى خداوند موقفى است و براى ما در برابر او موافقى ، چيزىاز اعمالمان بر او پوشيده نيست ، اى حبه راستى كه خداوند به من و تو از رگ گردننزديكتر است . اى حبه راستى كه هيچ چيز مرا و تو را از ديد خداوند نخواهد پوشانيد.آنگاه خطاب به نوف كرده و فرمود: اى نوف آيا تو در خوابى ؟ عرض كرد: ياامير المومنين بيدارم و گريه من امشب به طول انجاميد. حضرت فرمود: اى نوف اگر امشبگريه تو از خوف خداوند به طول انجاميد فرداى قيامت چشمانت در برابر خداوند روشنخواهد گرديد.
اى نوف قطره اى اشك از چشم آدمى از خوف خدا نمى ريزد مگر اينكه درياهايى را از آتشدوزخ خاموش مى گرداند. اى نوف منزلت هيچكس ‍ بالاتر نيست از كسيكه از خوف خداوندبگريد و در راه خدا دوستى و دشمنى كند. اى نوف كسى كه در راه خدا دوستى كند محبتاحدى را بر محبت خداوند ترجيح نمى دهد و مقدم نمى داند و كسى كه در راه خدا دشمنى كندبه دشمنان خدا خير نمى رساند و به نفع آنان گام بر نمى دارد.
در آن هنگام كه دوستى و دشمنى شما براى خدا باشد و ديگر صفات نيكى كه ذكر شد،شما حقايق ايمان را كامل كرده ايد. سپس آن دو نفر را مؤ عظه كرد و متذكر نمود و در اواخرآن فرمود: از خداوند بر حذر باشيد به تحقيق كه من شما را انذار كردم . سپس شروع بهرفتن و گام برداشتن كرده و مى فرمود: اى كاش مى دانستم كه در غفلتهايم تو - اى - خدا- از من اعراض مى كنى يا ناظر به سوى من مى باشى . و اى كاش مى دانستم در اين خوابطولانى و كمى شكر و سپاسگزاريم بر نعمتهاى توحال من چگونه است ؟
حبه گويد: به خدا قسم حضرت امير المومنين عليه السلام به همينحال ادامه داد تا سپيده صبح طالع شد. (170)
حكم خدا در ميان يهوديان احياء مى شود
مرحوم ابوالفتوح رازى قضيه مفصلى را درباره آيه و من الذين هادوا سماعون للكذبسماعون لقوم آخرين لم ياءتوك (مائده / 41) ياد مى كند كه ما خلاصه اى از آن رادر زير مى آوريم :
جماعتى از احبار يهود گروهى را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله - راجع به دو نفراز اشراف اهل خيبر كه زنا كرده بودند فرستادند. و حكم آنها در تورات عبارت بود ازرجم بود كه نمى خواستند درباره آن دو اجرا نمايند. و چون يهوديان بنى قريظه و بنىالنصير با مسلمين در حال صلح به سر مى بردند اين جماعت را با گروهى از اين دو قبيلههمراه ساختند. پس از در ميان نهادن جريان ، آن حضرت فرمود: محكوم به رجم و سنگسارشدن هستند. آنها زيربار نرفتند.
حضرت فرمود: حكم آنان حتى در تورات شما عبارت از رجم است . آنان منكر شدند. تااينكه حضرت از آنها خواست جوانى به نام ابن صوريا را احضار كردند، و وىدر برابر سوگند آن حضرت اقرار كرد كه حكم زناى محصنه در تورات عبارت ازرجم است .
يهوديان به ابن صوريا اعتراض كردند. وى در پاسخ آنها گفت : در برابر چنانسوگندى ياراى انكار از من سلب شد.
حضرت فرمود: چرا حكم خدا را تحريف كرديد؟
ابن صوريا عرض كرد: اگر فرد بينوايى در ميان ما مرتكب زناى محصنه مى شد او راسنگسار مى كردند ولى اشراف از اين كيفر در صورت ارتكاب زنا مصون بوده اند، درنتيجه عمل زنا در ميان اشراف رايج گرديده ، و اگر مى خواستيم حد را اجرا كنيمفريادشان بلند مى شد و مانع اجراى آن مى گشتند.
تا آنكه پسر عموى پادشاه مرتكب زنا شد و ما از اجراى حد درباره او دريغ كرديم ؛ اما ازآن پس نمى توانستيم حد را در مورد زناكاران اجرا نماييم ، و بهانه مى آوردند تا پسرعموى پادشاه مشمول اين قانون واقع نشود و كيفر نگردد و ما زير بار اين حكم نمى رويم. پادشاه احساس درماندگى كرد و شورايىتشكيل داد و نتيجه آن شد كه قانون حد و تازيانه زدن را تصويب كردند: ريسمانى راتافتند و آن را قيراندود ساختند و به وسيله آنچهل ضربه به زناكار وارد ساختيم و روز او را سياه كرده و بر الاغى واژگون نشانديمو او را دور شهر گردانيديم .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هم اكنون بازيافتيد كه من به حق ،رسول خدا هستم ، آنگاه فرمان داد آن مرد و زن زناكار را احضار و بر در مسجد رجم وسنگسار كنند، و اين حكم اجرا شد. حضرت خطاب به خدا گفت : گواه باش كه من نخستينكسى هستم كه يكى از اوامر ترا - كه در ميان يهود به دست فراموشى سپرده شده بود -احياء نمودم .
سرانجام پس از گفتگوهايى كه ميان آن حضرت و ابن صوريا رد وبدل شد ابن صوريا ايمان آورد، و به آن حضرت از تبعيض يهوديان در اجراى حدگزارشهايى به عرض رساند كه اگر آنها يكى از ما را مى كشتند به ما اجازه قصاصنمى دادند و ديه اى كه از ما مى ستاندند دو برابر ديه اى بود كه از ما گرفتند(171).

نوشته اى از خداوند آورد و آزاد شد
نقل كرده اند كه زياد مردى از خوارج را گرفت و حبس نمود، اتفاقا آن شخص فرار كرد،زياد هم برادر او را گرفت و بجاى او زندانى نمود و تهديد كرد كه اگر برادرت راآوردى ترا رها مى كنيم وگرنه گردنت را خواهم زد. آن مرد گفت : اگر نامه اى از طرفامير و فرمانرواى مسلمانان بياورم كه برائت و بى گناهى مرا تصديق كرده باشد آيامرا رها مى كنى ؟ زياد گفت : آرى . آن مرد گفت پس من نوشته اى از خداى عزيز و رحيم مىآورم و خدا از من و از تو و از فرمانروايى مسلمين گراميتر است علاوه كه دو شاهد هم براين نوشته ، اقامه مى كنم و آن دو، ابراهيم و موسى عليه السلام هستند. خداى تبارك وتعالى كه راستگوترين گويندگان است مى فرمايد:
ام لم ينباء بما فى صحف موسى و ابراهيم الذى وفى ان لاتزر وازره وزر اخرى وانليس للانسان الا ما سعى وان سعيه سوف يرى ثم يجزاه الجزاء الاو فى .
آيا آگه نشد به آنچه در تورات موسى و صحف ابراهيم كه وفادارى كرد، آورده كه هيچكس بار گناه ديگرى را بدوش نخواهد برد و اينكه انسان نتيجهعمل خود را بزودى خواهد ديد، سپس پاداش كاملترى داده خواهد شد.
زياد گفت : خلوا سبيله فهذا رجل قد لقن حجته اين مرد را رها كنيد كه حجت وبرهانش تلقين داده شده است .
و حاملا لمن حمله .
حامل : اسم فاعل است يعنى حمل دهنده چنانكه حملاول صيغه ماضى و ضمير مستتر آن فاعل و ضمير ظاهرمفعول جعل است .
خداوند قرآن را حامل كسى قرار داده كه او قرآن راحمل دهد. اى امت اسلامى اگر شما امروز قرآن راحمل داديد و اين بار پرمحتوا و آسمانى را بدوش گرفته با تفسير قرآن وعمل به آن خو گرفتيد، قرآن كريم هم روز رستاخيز شما راحمل داده و از مواقف مشكل و خطير قيامت مى رهاند. البته چنانكه اشاره كرديم مقصود ازحمل قرآن اين نيست كه آدمى قرآنى جيبى را دربغل داشته باشد كه اين عمل ، هيچگونه مؤ نه اى
ندارد و براى هركس حتى براى انسان كافر و منحرف نيز ميسر است . بلكه مقصود آنستكه محتواى قرآن و قوانين و مقررات آنرا در نهاد خويشتن جا داده وحمل دهيم و با عمل كردن و پاى بند بودن به نظامات عادلانه قرآن ، اين بار آسمانى رابدوش گرفته و حمل نماييم . و خلاصه بجاى آنكه قرآن را در جيب خود بگذاريم در قلبخود جاى دهيم و با قرآن دمساز شويم . (172)

منزلت حاملان قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O حمله القرآن عرفاء اهل الجنه .
الكافى 2/606، و الخصال 1/28
O حاملان قرآن سرشناس اهل بهشتند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O اشراف امتى حمله القرآن .
معانى الاخبار / 178
O شريفان امت من حاملان قرآنند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O اهل القرآن اهل الله و خاصته .
مجمع البيان 1/151، و شرح غررالحكم 1/382، و اعلام الدين / 100
O اهل قرآن اهل خدا و خاصان بارگاه اويند.
اقرار به شكست
بعد از بالا گرفتن كار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، مشركين مكه چهار نفر ازبزرگان و فصحاء معروف عرب را جمع كرده و به آنها وعده هاى فراوان دادند، و از آنهاخواستند كه يكسال در محل و موطن خود كار كنند و هر يك مانند يك چهارم قرآن بسازد، و درمدت معين و زمان موعود، رؤ ساى شرك آنها را در مسجد الحرام جمع كردند، و آنها نتيجه كاررا مطالعه نمودند. اولى بلند شد و گفت : وقتى به اين آيه برخوردم : وقيل يا ارض ابلغى مآئك و يا سماء اقلعى و غيض الماء و قضى الامرو استوت على الجودىو قيل بعدا للقوم الظالمين (173). دانستم كه نمى توانم با آن معاوضه و مقابلهكنم . دومى بلند شد و گفت : من هم آنوقت فهميدم كه نمى توانم با قرآن معارضه كنم ،كه به اين آيه شريفه برخوردم : فلما استيئسوا منه خلصوا نجيا (174).سومى هم عذر خود را خواست با اين آيه : و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفتعليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لاتحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (175). و بالاخره چهارمى بلند شد و عجز خود را با اين آيه ابراز كرد:
ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ينهى عن الفحشاء و المنكر والبغى يعظكم لعلكم تذكرون (176). همه عجز و ناتوانى خود را اعلام كردند واز صحنه خارج شدند (177).

غلط خواندن قرآن وادارش كرد
ابوعبيده گويد: ابوالاسود قواعد علم نحو را از على بن ابى طالب - عليه السلام -آموخته بود و آنچه را از على عليه السلام ياد گرفته بود به هيچكس ياد نمى داد تازياد بن ابيه به او پيام داد كه جزوه اى تنظيم كند تا براى مردم سرمشق باشد و كتابخدا با آن فهميده شود. ابوالاسود نپذيرفت و از او خواست وى را از آن كار معذور بدارد.مدتى گذشت تا اينكه ابوالاسود روزى صداى شخصى را شنيد كه آيه ان الله برى منالمشركين و رسوله (178) را مى خواند و لام و رسوله به صداى (-) ... ورسوله مكسور خواند (179). را ابوالاسود گفت : گمان نداشتم كار مردم به اينجاكشيده شده باشد، پس به نزد زياد بن ابيه برگشت و گفت : آماده ام دستور امير را اجراكنم ، فقط يك نويسنده زيرك و باهوش در اختيار من بگذاريد كه هر چه گويم انجام دهد.از طايفه عبدالقيس نويسنده اى آوردند، اما او را نپسنديد، نويسنده دوم از همان طايفه بود -ابوالاسود به او گفت : فقط به دهان من نگاه كن چون هنگام تلفظ يك حرف كه جزئى ازاجزاء كلمه است ديدى دهانم را گشودم بر بالاى آن حرف نقطه اى گذار و اگر لبانم رابه هم كشيدم ، دو لب را بر يكديگر نهادم نقطه اى در جانب راست پيش از آن حرف بگذارو اگر مشاهده كردى دهان را شكسته دارم يا لب زيرين به سوى ذقن آرم نقطه اى در زيرآن حرف قرار بده ، پس اين است نقطه هاى ابوالاسود. شرح : مراد از نقطه ها در آنجااعراب و صداهاست و منظور از نقطه فوق به معنى (-) فتحه و نقطه زير (-) كسره ، ونقطه جلوى حرف (-) ضمه است .

بهره گيرى از قرآن
ابن وهب گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه سه كار انجام دهد، از سه موهبتمحروم نخواهد شد:
1 - كسى كه دعا كند، از استجابت آن بهره مند مى گردد.
2 - كسى كه شكر كند، بر نعمتش افزوده مى شود.
3 - كسى كه توكل كند، امورش سامان مى يابد.
سپس (براى هر كدام از موارد فوق ، به آيه اى از قرآناستدلال كرد و) فرمود: آيا قرآن ، كتاب خداوندمتعال را خوانده اى كه در مورد اول مى فرمايد:
ادعونى استجب لكم (180):
مرا بخوانيد تا (دعاى ) شما را اجابت كنم .
و در مورد دوم مى فرمايد:
لئن شكرتم لازبدنكم (181):
هرگاه شاكر و سپاسگزار خدا باشيد قطعا بر نعمت شما مى افزايم
به اين ترتيب مى بينيم كه امامان ما در وعظ و ارشاد مردم از آيات قرآن بهره مىگرفتند، و گاه مثل حديث فوق ، آيات قرآن را ذكر مى كردند كه گفتارشان به بركتقرآن آميخته باشد و بهتر اثر كند (182).
گفتارى از ملا حسينقلى همدانى (ره )
اين عارف بزرگ در نامه اى مى نويسد: خلاصه بعد از سعى در مراقبت البته طالبقرب بيدارى و قيام سحر را لااقل يك دو ساعت به طلوع فجر مانده الى مطلع الشمس ازدست ندهد. و نماز شب را با آداب و حضور قلب به جا بياورد. و اگر وقتش زيادتر شدبه ذكر يا فكر يا مناجات مشغول شود ليكن قدر معينى از شب بايدمشغول ذكر با حضور بشود. در تمام حالاتش ‍ خالى از حزن نباشد اگر نداردتحصيل نمايد به اسبابش . و بعد از فراغ تسبيح سيده نساء عليهم السلام و دوازدهمرتبه سوره توحيد و ده مرتبه لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك الىآخر و صد مرتبه لا اله الا الله و هفتاد مرتبه استغفار بخواند و قدرى از قرآن شريفتلاوت نمايد و دعاى معروف صباح (كه در مفاتيح محدث قمىقبل از دعاى كميل منظور است ) يعنى : يامن دلع لسان الصباح الى آخر البته خوانده شودو دائما با وضو باشد و اگر بعد از هر وضو دو ركعت نماز بكند بسيار خوب است ملتفتباشد كه به هيچ وجه اذيتش به غير نرسد و در قضاء حوائج مسلمين لاسيما علما ولاسيمااتقيائهم سعى بليغ نمايد.
و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر بخواند (183).
حافظ قرآن شدن زاذان شاعر كوفى
زاذان كه كنيه اش ابو عمره فارسى بوده و به گفته شيخ طوسى و علامه حلىاز احمد برقى و علامه مامقانى از كتاب خرايج و جرايع راوندى از سعد خفان ازخواص امير المومنين عليه السلام از زاذان نقل كرده و مى گويد كه :
من به او گفتم : تو قرآن را از حفظ خوب مى خوانى ، بگو ببينم نزد چه كسى آموختى؟
زاذان خنديد و گفت : من در جوانى صورت زيبا وخوشگل و صداى خوبى داشتم و همواره شعر،غزل و تصنيف مى سرودم پس روزى كه در كنار شهر كوفهمشغول آواز و شعر خواندن بودم ، امير المومنين عليه السلام از نزديك من گذشت . پس ، ازصداى من خوشش آمد.
فرمود: اى زاذان ! چرا قرآن نمى خوانى ؟
گفتم : اى امير المومنين ! من چگونه قرآن بخوانم كه به خدا قسم جز سورهقل هو الله كه در نماز مى خوانم ، سوره ديگرى بلد نيستم ، امير المومنين عليه السلامفرمود: بيا نزديك من پس در گوش من سخن گفت كه نفهميدم و ندانستم چه گفت ؛فرمود: دهانت را باز كن پس دهانم را گشودم و او آب دهان مبارك خود را به دهان منريخت و به خدا قسم كه قدمى برنداشته بودم از نزد او، مگر اينكه ديدم تمام قرآن بااعراب و تجويدش ، در سينه من نقش بسته و حفظ شده و بعد از آن هرگز نياز پيدا نكردمكه از كسى سؤ ال كنم .
سعد خفاف مى گويد: قصه و داستان او را به حضرت امام محمد باقر عليه السلام عرضكردم ، فرمود: زاذان درست گفت ، امير المومنين عليه السلام در گوش او اسم اعظم خدا راخواند كه هرگز در نمى شود. (184)

نفرين بر التقاط
حسين بن خالد مى گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم : جمعى مى گويندرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ان الله خلق آدم على صورته . خداوندآدم را به صورت خودش آفريد آيا اين حديث درست است ؟ امام هشتم عليه السلامفرمود: قاتلهم الله ... خدا از ميان ببرد (بكشد) اين افراد را كه آغاز حديث را حذف كردهاند (يك قسمت را گرفته و قسمت ديگر را ناديده مى گيرند و بر اين اساس كه يكنوعالتقاط است راءى مى دهند) بلكه اصل جريان اين است :رسول خدا صلى الله عليه و آله از كنار دو نفر مرد عبور كرد كه آن دو همديگر را فحشمى دادند، شنيد يكى از آنها به ديگرى مى گويد:
قبح الله وجهك و وجه من يشبهك .
خداوند صورت تو و صورت آنكس را كه شبيه تو است زشت گرداند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: اى بنده خدا، اين سخن را به برادرت مگوفان الله خلق آدم على صورته خداوند آدم را به صورت او آفريده است (185) يعنى نتيجه فحش دادن به حضرت آدم عليه السلام است .
هرگز پيامبر را به اين حالت نديده بودم
اين طاووس از حضرت امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه : عثمان به مضعون گفت: كه من در مكه روزى به خانه حضرت رسالت پناه گذشتم ، ديدم آن حضرت در خانهنشسته است . پس نزد او نشستم و مشغول سخن شدم ، ناگاه ديدم كه ديدگاه مباركش بهسوى آسمان باز ماند تا مدتى ، پس ‍ ديده خود را به جانب راست گردانيد و سر خود راحركت مى داد، مانند كسى كه با كسى سخن گويد و از كسى سخن بشنود. پس از مدتىبجانب آسمان نگريست پس به جانب چپ خود نظر كرد رو به جانب من گردانيد و از چهرهگلگونش عرق مى ريخت ، من گفتم : يا رسول الله هرگز شما را به اين حالت نديدهبودم . فرمود: كه مشاهده كردى حال مرا؟ گفتم : بلى . فرمود:جبرئيل بود كه بر من نازل شد و اين آيه را (سورهنحل / آيه 90) آورد:
ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر والبغى يعظلكم لعلكم تذكرون (186).
بدرستى كه خدا مرا امر مى كند به عدالت و نيكوكارى و عطا به خويشان و نهى مى كنداز كارهاى زشت و ناپسند و ظلم ، پند مى دهد به شما، كه شما پند گيريد.
پيروزى جاودان
مرحوم مجلسى نقل مى كند كه ابن ابى العوجاء كه يكى از ماديين بود، با سه نفر ازهمفكران خود قرار گذاشتند كه با قرآن مبارزه نمايند. هر يك متعهد شدند كه بخشى ازقرآن را بعهده بگيرند و همانند آن سوره هائى بياورند قرارداد آنها تايكسال بود، پس از پايان مدت تعيين شده در مكه دور هم بطور سرى جمع شدند، يكى ازآنها گفت : من چون به اين آيه رسيدم از معارضه بازماندم . آيه اين است :
و قيل يا ارض ابلعى مائك و ياسماء اقلعى و غيض الماء . (187)
و بزمين گفته شد كه آب را فرو بر، و به آسمان امر شد كه باران را قطع كن ، آب يكلحظه خشك شد.
ديگرى گفت : من چون به اين آيه رسيدم دست از معارضه برداشتم .
آيه اين است :
فلما استيشسوا منه خلصوا نجيا. (188)
پس چون برادران يوسف از اجابت خواهش خويش ماءيوس شدند در خلوت راز خود به ميانآوردند.
امام صادق آنها را ديد و اين آيه را تلاوت فرمود:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوابمثل هذاالقرآن لا ياءتون بمثله .... .
بگو اگر جن و انس با هم مجتمع شوند بر اينكه بياورندمثل اين قرآن هيچگاه نخواهند آورد.
همگى از عظمت قرآن متحير و از شكست خود خجلت زده شدند. آرى قرآن در تمامى جنبه ها،داراى معجزات قوى و برتر است . هم از نظر فصاحت و بلاغت داراى اعجاز است ، هم از جهتعلوم و ساير جهات معنوى . ادبا و فصحا و بلغاى جهان عرب در اعجاز قرآن مات و حيرتزده اند (189).

عمل به قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O رب تال للقرآن ، و القرآن يلعنه .
جامع الاخبار / 65، و التنبيهات العليه / 169
O بسا كسانى قرآن را تلاوت كنند، در حالى كه قرآن بر آنها لعن و نفرين فرستد.
قالرسول الله صلى الله عليه و آله :
O من تعلم القرآن فلم يعمل به ، و آثر عليه حب الدنيا و زينتها استوجب سخط اللهتعالى .
عقاب الاعمال / 330، و اعلام الدين / 412
O هر كه قرآن ياد گيرد آنگاه بدو عمل نكند و دوستى و زينت دنيا را بر او ترجيح دهدمستوجب عذاب خداوند خواهد بود.
سوره واقعه و بى نيازى از مردم
عثمان بن عفان - بمنظور عيادت - بر عبدالله بن مسعود وارد شد، وى بيمار بود و با همينبيمارى از دنيا رفت . عثمان به عبدالله بن مسعود گفت : از چه چيزى مى نالى و رنج مىبرى ؟
عبدالله گفت : از گناهانم .
عثمان گفت : هم اكنون چه مى خواهى ؟
عبدالله گفت : خواهان آمرزش و رحمت پروردگارم هستم .
عثمان گفت : آيه به پزشك نيازى نيست تا براى درمان تو او را دعوت كنم ؟
عبدالله گفت : پزشك مرا بيمار كرده است و همو اگر بخواهد مرا شفا خواهد داد. (190)
عثمان گفت : آيا نمى خواهى به تو كمك مالى كنم ؟ و از عطا و بخشش ، تو را بهره مندسازم ؟
عبدالله گفت : آن زمان كه من نيازمند بودم از عطا و بخشش به من دريغ مى كردى ، ولىاكنون كه نيازى ندارم مى خواهى به من ، مال عطا كنى ؟
عثمان گفت : (اگر ترا به مال و عطا نيازى نيست ) عطيه من براى دخترانت مى ماند.
عبدالله گفت : دخترانم را نيز به عطيه و بخشش تو نيازى نيست ؛ چون به آنها سفارشكرده ام كه سوره واقعه را بخوانند. زيرا ازرسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه مى فرمود: اگر كسى هر شب سورهواقعه را بخواند، فقر و بى چيزى بدو روى نمى آورد.
ابى بصير گويد (191): كه امام صادق عليه السلام فرمود:
هرگاه كسى در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند نزد خدا و خلق محبوب مى گردد. وهرگز در دنيا سختى فقر و بى چيزى و آفتى از آفات دنيا را در زندگانى خود نبيند.(192)

فضيل از راهزنى تا زاهدى
فضيل كه در كتب رجال ، به عنوان يكى از راويان موثق از امام صادق عليهالسلام و از زهاد معروف معرفى شده ، و در پايان عمر در جوار كعبه مى زيسته ، و همانجادر روز عاشورا بدرود حيات گفت . در آغاز كار، راهزن خطرناكى بود كه مردم از او وحشتداشتند.
روزى از نزديكى يك آبادى مى گذشت . دختركى را ديد و نسبت به او علاقه مند شد. عشقسوزان دخترك ، فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوار خانه او بالا رود، و به هرقيمتى كه شده به وصال او نائل گردد، در اين هنگام بود كه صداى آيه كريمه : الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله ... او را منقلب كرد، اين آيه ،همچون تيرى بر قلب آلوده فضيل نشست ؛ درد و سوزى در دروندل احساس ؛ تكان عجيبى خورد و اندكى در فكر فرو رفت : اين كيست كه سخن مىگويد؟! و اين پيام را به چه كسى مى دهد؟! به من مى گويد: اىفضيل ! آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوى ، و از بين راه خطا برگردى ؟! خود را ازاين آلودگى بشويى ، و دست به دامن توبه زنى ؟!
ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مى گفت : بلى والله ، قد ءان بلى واللهقد ءان به خدا سوگند وقت آن رسيده است ، به خدا سوگند وقت آن رسيده است .
قرآن و علت گرفتاريها
هنگامى كه ماءمون على بن موسى الرضا عليه السلام را وليعهد خود قرار داد، عده اى بهدر خانه آن جناب آمده اجازه ورود مى خواستند. گفتند: به حضرت رضا عليه السلام عرضكنيد يك دسته از شيعيان على عليه السلام مى خواهند خدمت شما برسند. در جواب آنهافرمود: من مشغولم ، آنها را برگردانيد. فردا آمدند مانند روزقبل خود را معرفى كردند باز فرمود: آنها را برگردانيد تا دو ماه بهمين طريق مى آمدندو برمى گشتند. بالاخره از شرفيابى ماءيوس شدند. روزى به دربان گفتند: به آقاىما على بن موسى عليه السلام بگو ما شيعه پدرت على عليه السلام هستيم . دشمنانبواسطه اجازه ندادن شما ما را سرزنش كردند. اين بار برمى گرديم و از خجالت بوطنخود نخواهيم رفت زيرا تاب شماتت دشمنان را نداريم . اين مرتبه اجازه فرمودداخل شدند و سلام كردند، آن جناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد، همانطور كهايستاده بودند عرض كردند: يا بن رسول الله اين چه ستمى است كه بر ما روا مى دارى ،ما را خوار مى گردانى بعد از اينهمه سرگردانى كه اجازه شرفياب شدن نمى دادىديگر چه براى ما باقى مى ماند؟
فرمود: اين آيه را بخوانيد:
ما اصابكم من مصيبه فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير
هر مصيبتى كه بر شما وارد مى شود بواسطه كارهايى است كه كرده ايد با اينكهبسيارى از آنها را مى بخشند.
در اين عمل من از خدا و پيغمبر و على و اباء طاهرينم عليهم السلام پيروى كردم آنها شمارا مورد عتاب قرار دادند و من نيز چنين كردم . عرض كردند: سبب چه بود كه باعث عتاب وسرزنش شديم ؟ فرمود: چون شما ادعا مى كنيد ما شيعيان على عليه السلام هستيم . واىبر شما، شيعيان آن آقا حسن و حسين عليه السلام و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بنابى بكرند. آن كسانى كه كوچكترين مخالفت نسبت به دستورات على عليه السلامنكردند و مرتكب يك كار كه او نهى كرده بود نشدند اما شما مى گوييد ما شيعه على عليهالسلام هستيم در بيشتر از كارها مخالف او هستيد و نسبت به بسيارى از واجبات كوتاهى مىكنيد. حقوق برادران را سبك مى شماريد، جايى كه نبايد تقيه نماييد مى كنيد و تقيه نمىكنيد آنجا كه بايد بكنيد، اگر بگوييد دوستان و محبين آن آقاييم با دوستانش دوست و بادشمنانش دشمن هستيم ، اين سخن را رد نمى كنم اما مقامى بسيار ارجمند را ادعا كرديد، اگرگفته خود را بوسيله كردار ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد مگر رحمت خدا نجاتتان بدهد.
عرض كردند: يا بن رسولالله صلى الله عليه و آله اينك از گفته خود استغفار مى كنيم و توبه مى نماييمهمانطور كه شما تعليم داديد، مى گوييم شما را دوست داريم . دوست دوستان شما و دشمندشمنانتان هستيم . در اين هنگام على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود مرحباءبكم يااخوانى و اهل ودى مرحبا به شما اى برادران و دوستان من ، بالاتر بياييد بالاتر بياييد،پيوسته آنها را بطرف بالا مى برد تا پهلوى خود نشانيد آنگاه از دربان سؤال كرد چند مرتبه اينها آمدند و اجازه نيافتند، عرض كرد: شصت بار فرمود: شصت مرتبهبرو و سلام مرا نيز برسان . بواسطه استغفار و توبه اى كه كردند گناهانشان محوشد و به سبب محبتى كه با ما دارند سزاوار احترامند. به احتياجات خود و خانواده شانرسيدگى كن و از نظر مالى بر آنها فراوان توسعه ده براى مخارج و هدايا و تحفه ورفع احتياجات . (193)

اينها قرآن مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند
ابو سعيد خدرى ، يكى از اصحاب معروف پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد: روزىابوبكر به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: در فلانبيابان مى گذشتم ، چشمم به مردى خوش سيما افتاد كه باكمال خشوع نماز مى خواند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوبكر فرمود: برو و اين شخص را بهقتل برسان . ابوبكر به سوى آن شخص رفت ، ولى وقتى كه او را با آنحال عبادت ديد، از كشتنش صرف نظر كرد و برگشت .
پيامبر به عمر بن خطاب فرمود: تو برو او را بكش . عمر نيز رفت و او را در آنحال ديد، او را بحال خود گذاشت و بازگشت و عرض كرد: اىرسول خدا من مردى را ديدم كه با كمال خشوع ، نماز مى خواند دلم نيامد او را بكشم .
پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: برو او رابقتل برسان . على عليه السلام با شمشير آخته اش به سوى او رفت تا هركس هست ،فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را در موردش اجرا كند. ولى او از آن جا رفتهبود، و متاءسفانه شمشير على عليه السلام به خون آن دغلبازكوردل ، سيراب نگرديد.
على عليه السلام به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت و به عرض ‍ رساند:به محل ماءموريت رفتم ، ولى آن شخص را در آن جا نديدم !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين شخص و طرفدارانش ، قرآن مى خوانند، ولىقرآن از گلويشان تجاوز نمى كند، و همچون رميدن تير از كمان ، از دين ، خارج مىگردند، آنها را بكشيد كه بدترين و ناپاكترين موجودات هستند (194).

قرآن و تبديل گناهان به حسنات
سلمان بن خالد گفت : اين آيه را خدمت حضرت صادق عليه السلام قرائت كردم :
الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات :
توجه داشته باشيد كه هر كه توبه كند و ايمان آورد وعمل صالح انجام دهد خداوند گناهان او را به حسناتتبديل مى كند.
فرمود اين آيه درباره شماست : روز قيامت بنده مؤ من گنهكار را مى آورند. در پيشگاه خداىمتعال مى ايستد. خداوند خود متصدى حساب او مى شود. به يك يك گناهانش او را متوجه مىكند كه در فلان روز و ساعت چنين كارى كردى . مى گويد: آرى ، پروردگارا همين طوراست . به تمام گناهانش ‍ آگاه مى كند و او همه را اقرار و اعتراف مى نمايد. آنگاه خداوندمى فرمايد: بنده من در دنيا اين گناهان را بر تو پوشاندم ، اينك نيز مى بخشم . فرمانمى رسد از طرف خداوند كه به جاى گناه او را ثواب بدهيد؛ در اين هنگام كه گناهانشبحسنات تبديل شد، نامه عمل او را در ميان مردم مى آورند.اهل محشر تعجب مى كنند از اين نامه كه يك گناه در آن نيست . مى گويند اين بنده يك معصيتهم نكرده است (195)!
آيت الله خوانسارى قدس سره و حافظ قرآن
مرحوم آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى (قدس سره ) صاحب نماز ياران در قم كه از بزرگان مراجع عصر ما بود به كربلايى كاظم حافظ قرآن پساز آزمايشها گفت : قرآن را مى توانى بر عكس بخوانى ؟ گفت : آرى ! و شروعكرد به خواندن سوره بقره ، بزرگترين سوره قرآن ، از آخرين آيه كه آيه شريفه آمنالرسول ... است وارونه به طرف اولين آيات .
آقاى (خوانسارى ) گفت : بسيار عجيب است ، من شصتسال است قل هو الله احد را كه چهار آيه است مى خوانم ، ولى نمى توانم بدون فكر وتاءمل از آخر كفوا احد برگردم به اول سوره و اين مرد عامى دهاتى ، سوره بقره كه286 آيه است ، بدون تاءمل مستقيما و معكوس از حفظ مى خواند (196). و همچنين با مرحومكربلايى كاظم ساروقى حافظ قرآن ، در مدرسه فيضيه كنار حوض ملاقات كردم . و دوآيه را كه در كلمات با هم اشتراك داشتند، به هم منظم كردم و از او پرسيدم دو آيه يكىاز سوره انعام و ديگرى از آخر سوره ص بدين قرار:
لكل نباء مستقر و سوف تعلمون (197). و لتعلمن نباءه بعد حين (198).
بلافاصله گفت اين دو آيه از جاى قرآن است ؛ يكى از سوره انعام و ديگرى ازسوره ص است .
علامه مجلسى درباره قرآن چنين مى گويد
با نام خدا قلم نور را بدست گرفت در مقدمه كتابش چنين نگاشت : من در ابتداى جوانى درتحصيل انواع مختلف علوم حريص بودم و از هر علمى بهره كافى بردم پس آنگاه در آثارو نتايج علوم تاءمل كردم و در غرضها و نيات جويندگان آن دانش ها انديشيدم و به ايننتيجه رسيدم كه :
اگر اين علوم از سرچشمه زلال وحى و الهام گرفته نشود سودى نخواهد داشت و حكمتاگر از بزرگان دين اخذ نشود نمى تواند موجب رستگارى گردد. پس از مطالعه و تحقيقدريافتم كه تمام علوم در قرآن كريم و اخباراهل بيت يعنى گنجينه داران علوم الهى مى باشد. پس آنچه را كه مدتى از عمر خود درتحصيل آن ضايع گردانيده بودم رها كردم ؛ با وجود آنكه آن علوم در زمان ما بسيار رايجو متداول است و توجه به علومى كردم كه به سود آخرتم بود، در حالى كه بازار آن دراين عصر زمان كساد است پس ‍ بحث و تحقيق در اخبار پيشوايان پاك عليهم السلام را وجههخاطر خود ساختم .(199)

تدبر در قرآن
O تدبروا آيات القرآن ، و اعتبروا به ، فانه ابلغ العبر .
شرح غررالحكم 3/284
O در آيات قرآن تدبر پيشه كنيد، و از آن عبرت گيريد، كه آن رساترين عبرتهاست .
قالعلى عليه السلام :
O تفقهوا فى القرآن ، فانه ربيع القلوب .
نهج البلاغه / 164 خطبه 110
O در حقائق قرآن تفقه و انديشه كنيد، زيرا كه قرآن بهار و خرمى دلهاست .
پايان كتاب .

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation