بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن, غلامرضا نیشابورى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-130001 -
     M-130002 -
     M-130003 -
     M-130004 -
     M-130005 -
     M-130006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
فضل القرآن
پيشگفتار
جاذبه داستانهاى واقعى
ويژگيهاى داستانهاى اين كتاب
1 - استوار بر حقايق
2 - بيان ايدئولوژى حق و باطل
3 - تنوع ياران حق
4 - تازگى و ايجاد ارتباط
چه نوع داستانى را بخوانيم ؟
قرآن شفاعت مى كند
اهتمام حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى به قرآن كريم
حره ، پاسدارى از حريم ولايت با سلاح قرآن
تعليم و تعلم قرآن
علامه طباطبائى (ره )، مفسر نمونه
منافقى در محضر پيامبر
هفتاد ساله اى حافظ كل قرآن شد
عمر از خواندن قرآن عصبانى مى شود
استشهاد به آيات در كلام معصومين
كليسا، مسيحيان را از حقايق قرآن دور مى كند
عثمان سوزاننده مصاحف
نكته اى ظريف
بايد از قرآن دليل بياورى و الا گردنت را مى زنم
شرف الاشرف دختر سيد بن طاووس حافظ قرآن
كشتار معلمين قرآن در بئر معونه
قرآن و مفاتيح نورانى
اشتياق به تلاوت قرآن در ميان اصحاب
اولى الامر چه كسانى هستند؟
برنارد شاو فيلسوف شهير انگليسى
اينگونه شما از آيات پند بگيريد
تكريم حاملان قرآن
الم ، جلوه اى از اوصاف خداوند است
فاطمه مالك مفسره اى عاليقدر
زيد بن ثابت نويسنده وحى
بسم الله الرحمن الرحيم ، سم را خنثى كرد
معاويه شاگرد ناخلف
اعزام معلم قرآن
قرآن با دو شاهد تاءييد مى شد
نويسنده وحى توبيخ مى شود!!
شما فقط بك جمله بگوييد كافى است
منزلت حاملان قرآن
فاطمه دختر حاج سيد على كويتى
قرآن و ادوار سه گانه
فاطمه خواهر عمر بن الخطاب پاسدار قرآن
تصميمى عجولانه و كفاره اى سنگين
مقدس اردبيلى تنديس پارسايى
زنى كه يك شبه قرآن را تلاوت كرد
جامعيت علمى قرآن
مصحف على عليه السلام
على عليه السلام اولين مصحف را نوشت
پيامبر مسجد را به آتش كشيد
نقشه اى مؤ ثر
جاودانگى قرآن
فرشته اى ميان آسمان و زمين
معلمين اعزامى
استشفاء از قرآن مجيد
رقيب و عتيد كيستند؟
غار حرا و اولين نزول وحى
جوان صداى فرشتگان را مى شنود
هدايت قرآن
بحر العلوم هديه قرآن را نپذيرفت
بهترين شكر الحمدالله است
پيامبر از كوه صفا بالا مى رفت و صدا مى زد...
مژده ورودى پيروزمندانه
فضيل بن عياض و توبه
فاطمه عليها السلام به قرآن عمل كرد
حافظين قرآن در عهد رسول الله كيانند؟
خداوند پيامبر را دلدارى مى دهد
قرآن اينگونه ادب مى كند
جبرئيل در تشييع جنازه او حاضر شد
درسى اجتماعى از يك آيه
تعليم و تعلم قرآن
منظور از ظلم شرك است
بلاغت و شيوايى الفاظ قرآن
پيامبر پيوسته اين آيه را مى خواند
قرآن را غلط مى خواند و افتخار مى كرد
يك روز او به اندازه يك ماه رشد داشت
صادقين در قرآن كيانند
ايثار به مسكين و يتيم و اسير
معلم قرآن را در پستوى خانه مخفى كردند
مقايسه اى بيجا
قرائت قرآن با صداى حزين
ببينيد چگونه آيه اى خطاكارى را هدايت مى كند
انگشتر قرآنى
عمر معناى اءب را نمى دانست
ابن ام مكتوم مردى نابينا
قرآن و قسم دروغ
قرآنى به دريا افتاد
نفوذ گفتار مرحوم ملا على كنى (ره )
خود را به ستون مسجد بستند
جامعيت علمى قرآن
قبل از آتش جهنم در آتش دنيا سوخت
آيه اى كه در مورد بلال بر پيغمبر نازل شد
استخاره آيه الله حجت قدس سره شريف
پيامبر از مردم پيمان گرفت
معنى سبحان الله
پيامبر بعد از نزول آيه زكات او را قبول نكرد
دو آيه اسيرى را آزاد كرد
قرآن پرده از نيات فاسقى برمى دارد
قرآن و احترام آن
اين كوهها را بوسيله قرآن عقب بران
قرائت قرآن
اگر نجات پيدا كنم تفسيرى مى نويسم
چرا قرآن را با اين زينتها زندانى كرده ايد
آيه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شيى را با آن به صبح آورد
اشتباه در قبله
شب قدر بهتر از هزارماه
فاطمه عليها السلام اولين عمل كننده به اين آيه
او هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند
مقصود از يؤ منون بالجبت و الطاغوت چيست ؟
تفاوت على عليه السلام در تفسير قرآن با خلفاى ثلاثه
اوصاف حاملان قرآن
تصرف ولايتى در حفظ قرآن
على عليه السلام با قرآن است و از آن جدا نمى گردد
منادى توحيد را كذاب خواندند
شيخ مفيد چهره درخشان تشيع
خواندن قرآن هنگام غذا
فرياد زد محمد صلى الله عليه و آله كشته شد
زبيده و قرآن گران قيمت
سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم
با اين آيه حال پيامبر دگرگون شد
قرائت از روى قرآن
قرآن مزد رسالت را اينگونه مى دهد
قرآن و ارفاقى در حق روزه داران
خاطرات پيامبر از جبل النور
پيامبر شاهد بر امت
قرآن و كمك به جبهه
قرآن و مذمت توجيه گران
دليل تكرار در سوره كافرون
اى رسول خدا قرآن (ص ) ديگرى بياور تا قبول كنيم
دو آيه را مى خوانم ولى موفق نمى شوم
قرآن و تقدير از شهيدى باوفا
به حكم اين آيه بوسيدن حرم ، شرك نيست
امام نهم با قرآن ارشاد مى كند
اوصاف حاملان قرآن
استدلال به قرآن عليه طاغوتى ستمگر
از استخاره هاى آيت الله حسن زاده آملى
شدت تاءثير آيات قرآن در امام على عليه السلام
حكم خدا در ميان يهوديان احياء مى شود
نوشته اى از خداوند آورد و آزاد شد
منزلت حاملان قرآن
اقرار به شكست
غلط خواندن قرآن وادارش كرد
بهره گيرى از قرآن
گفتارى از ملا حسينقلى همدانى (ره )
حافظ قرآن شدن زاذان شاعر كوفى
نفرين بر التقاط
هرگز پيامبر را به اين حالت نديده بودم
پيروزى جاودان
عمل به قرآن
سوره واقعه و بى نيازى از مردم
فضيل از راهزنى تا زاهدى
قرآن و علت گرفتاريها
اينها قرآن مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند
قرآن و تبديل گناهان به حسنات
آيت الله خوانسارى قدس سره و حافظ قرآن
علامه مجلسى درباره قرآن چنين مى گويد
تدبر در قرآن
بسم الله الرحمن الرحيم
قال على عليه السلام : حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه ويعلمه القرآن .
على عليه السلام فرمودند: از حقوق فرزند بر پدر آنست كه اسم نيكو بر اوانتخاب نموده و او را با آداب اسلامى آشنا كرده و قرآن به ياد دهد.
نهج البلاغه
فضل القرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله
اذاالتبست عليكم الفتن كفطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن ، فانه شافع مشفع وماحل ، من جعله امامه قاده الى الجنه ، و من جعله خلفه ساقه الى النار، و هوالدليل بدل على خير سبيل ، و هو كتاب فيه تفصيل ، و بيان وتحصيل ، و هوالفصل اليس بالهزل ، و له ظهر و بطن ، فظاهره حكم و باطنه علم ، ظاهرهانيق و باطنه عميق له نجوم و على نجومه نجوم لا تحصى عجائبه ، و لا تبلى غرائيه ،فيه مصابيح الهدى ، و منار الحكمه و دليل على المعرفه لمن عرف الصفه ،فليجل جال بصره ، وليبلغ الصفه نظره ، ينج من عطب و ينخلص من نشب
.
پيامبر گرامى اسلام فرمودند:
هرگاه فتنه ها به شما رو آورد و محيط جامعه مانند شب تاريك سياه گردد. پس بر شماباد تمسك به قرآن زيرا قرآن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته درگاه الهى است وگواهى است كه شهادتش پذيرفته مى شود. هركس قرآن را فراروى خود قرار دهد او راسرانجام به بهشت رهنمود مى كند و هركه قرآن را پشت سرانداخت سرانجام در آتشسرنگون خواهد شد، قرآن راهنمايى است كه به بهترين راه دلالت مى كند. قرآن كتابىاست كه سراسر روشنگرى است و قرآن كتاب خداست نه شوخى .
داراى ظاهرى است و باطنى ، ظاهر آن استوارى و حكمت است و باطن آن علم و آگاهى . ظاهرآن ظريف و ژرف است و باطن آن عميق و دقيق ، عجايب قرآن پايان ناپذير است و اسرار آنفرسوده ناشدنى .
نورافكن هاى هدايت و رهبرى در همه جاى قرآن به چشم مى خورد و مشعلهاى فروزان حكمتدر همه جاى آن نمايان است . هر فرد آگاهى بايد به اين چشم انداز به دقت بنگرد تا راهو رسم آگاهى را فراگيرد. (1)
پيشگفتار
          جاذبه داستانهاى واقعى  
          
بسم الله الرحمن الرحيم
آنچه از قديم الايام در ميان تمام جوامع بشرى از هر قشرى و هر صنفى علاقمند بيشترداشته است داستان و سرگذشت گذشتگان است و اكنون نيز با وجود گسترش علم واطلاعات فرهنگى ، اجتماعى و اخلاق ، آنچه بيشتر موجباستقبال قرار گرفته داستانها و رمانهاست كه آثارى غيرمستقيم در روح و جان افراد بشردارد و از اين طريق مى توان حقايق و معارف را به آنانمنتقل ساخت . و قرآن كريم به همين نقش مثبت داستان اشاره كرده و مى فرمايد:
لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الا لباب (2)
در بيان آثار و سرگذشت گذشتگان عبرتى است براى صاحبان خرد.
و قرآن خود بصورت عملى آن را اجرا نموده و سرگذشت پيامبران و اصحاب آنان را بيانداشته و انسانها را تشويق كرده است و بيست بار با ذكر سرگذشت بدكاران ،بدسيرتان ، منحرفين ، منافقين و گفتار مشركين از نيات پليد آنان درطول تاريخ پرده برداشته و مسلمانان را به هوشيارى درمقابل آنان دعوت كرده است و به تبعيت از قرآن كريم ، بزرگانى همچون استاد شهيدحضرت آيت الله مطهرى به اين كار مهم دست زد و اولين كتاب خود را كه داستانراستان بود جهت ارتباط بيشتر نسل جوان با حوادث شيرين و آموزنده صدر اسلاممنتشر كرد و آن را افتخارى براى خود به حساب آورد و در برابر كسانى كه با مساءلهداستان نويسى با بى توجهى و كم ارزشى برخورد مى كردند بى اعتنا بود و ديديمآن حركت درس خوبى بود تا كسانى كه اين قدرت را دارند از طعنه ديگران نترسند وانجام وظيفه نمايند. داستانهاى قرآن و آنچه با قرآن ارتباط دارند از ويژگيهاى خاصىبرخوردار است كه ما در اينجا به بعضى از آنها به اختصار اشاره مى كنيم .
ويژگيهاى داستانهاى اين كتاب
          1 - استوار بر حقايق  
          
در طول تاريخ اذهان و كتابها پر از افسانه هاى خيالى است كه هيچ حقيقت و واقعيتى درخارج ندارند بلكه ساخته فكر سازندگانشان هستند و هر كسى بسته به نگرش و فكرخود افسانه هايى را ساخته و آن را نقل و ترويج كرده است و غالبا اين سعى ، بار مثبتىنداشته و فقط جنبه سرگرمى داشته است . بخصوص در دوران كهن و قديم ؛ و از صدراسلام براى مقابله با قرآن ، افسانه هايى براى مردم بيان مى كردند تا بتوانند جلوىنفوذ و گسترش قرآن را بگيرند ولى داستانها و سرگذشتهايى كه در قرآننقل مى شود از منابع تاريخى جمع آورى گشته و تماما حقيقت داشته وقابل پيروى و عمل بوده و مى توان از آنها درس و عبرت گرفت .
          2 - بيان ايدئولوژى حق و باطل  
          
آنچه بصورت غيرمستقيم مى توان از ميان داستانها و سرگذشتهاى قرآن بدست آورد ايناست كه هر گروه از حق و باطل ضمن ايفاء نقش ، فكر و ايده خود را بيان نموده و نياتقلبى خود را به ظهور مى رسانند. اگرچه بسيار اتفاق افتاده است كه آنان عملى رابراى مقابله با اسلام و قرآن انجام مى دادند ولى هنگامى كه در خلوت با همدستانشانشروع به صحبت مى كردند به حقيقت قرآن و عظمت آن اعتراف مى نمودند. ولى در مجموعبا خواندن اين سرگذشتها مى توان ايدئولوژى ايمان و كفر را نيز ياد گرفت و يارانحق و باطل را شناخت و با پافشاريها و جانبازيها و رشادتهاى آنان در حمايت از حق آشناشد.
          3 - تنوع ياران حق  
          
از ويژگيهاى مهم ياران حق ، عموميت شركت كنندگان است . زيرا قرآن و معارف قرآنمطابقت كامل با فطرت انسان دارد و همه را به طرف خود جذب مى نمايد و اين نكته درداستانهاى قرآن بخوبى پيدا و هويداست ، از كودك در گهواره همچون عيسى بن مريمعليه السلام و يا موسى بن عمران عليه السلام و خواهرخردسال او تا پيامبران بزرگ همچون شيخ الانبياء حضرت نوح عليه السلام نام بردهمى شود. در حماسه سراسر شور و عشق عاشورا از كودك شش ماهه همچون على اصغر ونوجوانى به نام قاسم و جوانى به نام على اكبر و پيرمردهايى چون حبيب بن مظاهرشركت دارند و در ميدان حفظ قرآن چه كودكانى كهقبل از رسيدن به سن تكليف تمام قرآن را حفظ كرده اند و موجبات شگفتى تمامشنوندگان و بينندگان را فراهم مى آورده اند و همچنين شاگردانى در مكتب ائمه تربيتشده اند كه كثيرى از آنان مانند فضه خادمه ، بيستسال در تمام عمر خود جز با قرآن سخن نگفت و آنچه خود مى خواست و آنچه در جوابديگران مى گفت فقط با قرآن مى فهماند در حالى كه در صفباطل ، شركت كنندگان از صنفهاى مشخص هستند و عموما قاسطين ، ناكثين و مارقين و ياطرفداران زر و زور و تزوير مى باشند و طرفداران و حاميان و تربيت شدگان آنان ازافراد عقب افتاده و احمقى هستند كه كوركورانه و بدون هيچ گونه تفكرى از آنان پيروىكرده و براى راه خود هيچگونه هدفى را منظور نكرده و منطقى جز منطق زور نداشته و درگمراهى خود اصرار دارند.
          4 - تازگى و ايجاد ارتباط  
          
از ويژگيهاى مهم و اساسى قرآن ، تازگى و طراوت آنست چه در زماننزول قرآن و چه بعدها توانست قلوب انسانها را تسخير كند. در آن زمان نه تنها قلوبانصارى را تسخير كرد بلكه يهود كه مردمانى لجوج واهل عناد بودند وقتى قرآن را مى شنيدند وجدانشان بيدار شده و نمى توانستند خود راكنترل نمايند و بى اختيار به زمين افتاده و سجده مى كردند: چنانچه فرمود:
ان الذين اوتو العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان سجدا .
وقتى قرآن براى مؤ منين به تورات خوانده مى شد با چانه هاى خود سجده كنانبه زمين مى افتادند.
اسلام با عرضه كردن واقعيت دين و احكام و مبانى آن همراه با استدلالهاى روشن و بدونهيچگونه تحميل عقيده و تقليد كوركورانه ، قلوب مردم را فتح كرده و آنها را جذب خود مىكند و همين شناخت باعث مى شود تا آنان با فداكارى و از خودگذشتگى در راه پيشبرداهداف عاليه اسلام جان نثارى كنند.
ولتر از قول بولن ويلى ديه مى گويد:
آيين محمد صلى الله عليه و آله چنان خردمندانه است كه براى تبليغ آن هيچ نيازى بهجبر و قهر نيست . كافى است كه اصول آن را به مردم بفهمانند تا همه بدان بگرايند.اصول دين محمد صلى الله عليه و آله چنان باعقل انسانى سازگار است كه در مدتى كمتر از پنجاهسال اسلام در قلب نيمى از مردم روى زمين جاى گرفت .
برنارد شاو مى نويسد:
من هميشه نسبت به دين محمد صلى الله عليه و آله بواسطه خاصيت زنده بودن شگفتآورش نهايت احترام را داشته ام . به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق وتسلط بر حالات گوناگون و صور متغير زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد منچنين پيش بينى مى كنم (و هم اكنون هم آثار آن پديدار شده است ) كه ايمان محمد صلىالله عليه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود.
          چه نوع داستانى را بخوانيم ؟  
          
اما حال كه ضرورت و اهميت داستان نويسى مشخص گرديد بايد به اين سؤال پاسخ گفت كه چه داستانى را بايد مطالعه كرد؟ آيا هر داستان و يا هر كتابداستانى قابل مطالعه است ؟ آيا نبايد در خوراك فكر توجه كرد؟ همانگونه كه امامباقر عليه السلام فرموده : تعجب مى كنم از كسانى كه در خوراك تن و بدن دقت مى كنندولى در خوراك روح خود فكر نمى كنند! آيا مى شود به هر كتابى و به هر نويسنده اىاعتماد كرد و يا اينكه بايد با دقت كافى ابتدا به هدف نويسنده و اهدافى كه داستاندنبال مى كند پى برد.
چه بسا ديده و شنيده مى شود افراد و جوانانى با خواندن يك داستان آموزنده و زندگىسعادتمندانه اى را در پيش گرفته و هدايت شده اند و همچنين مسير فكرى عده اى باخواندن يك داستان تغيير پيدا كرده و براى هميشه گمراه گشته اند. چه خوب است حالاكه مى خواهيم اوقات فراغت خود را پر نموده و در اين راه از خواندن و مطالعه استفادهنماييم از داستانهايى استفاده كنيم كه واقعيت داشته و براى گذشتگان تجربه شده است. اما اينك ما در صدد آن هستيم كه از ميان هزارها داستان تلخ و شيرين اتفاق افتاده در صدراسلام ، بعضى از آنها را براى شما نقل نماييم تا با تاريخ قرآن و سرگذشتهاى آنبيشتر آشنا شويد و ايمانمان به يقين تبديل شود و اينجانب به شما عزيزان اين اطمينانرا خواهم داد كه ممكن نيست كسى اين كتاب را مطالعه نمايد و در پايان تصديق به حقانيتمكتب مقدس ‍ اسلام و كتاب مقدس آسمانى ما قرآن و آورنده آن ننمايد و به عظمت آن اعترافنكند.
بديهى است در زمان ما كه صنعت و تكنولوژى پيشرفت چشم گيرى نموده است و جوانانبدنبال آن هستند كه زندگى آينده خود را انتخاب نمايند. ديده مى شود عده اى از جوانانفريب خورده براى ارضاء خود و تاءمين گمشده خود بهدنبال مدها و لباسها و رفتارهاى زودگذر مشغول مى شوندغافل از آنكه هيچ يك از آنها نمى تواند نياز او را تاءمين كرده و پاسخ مثبت دهد - بلكهروز به روز عطش او بيشتر شده و آنقدر ادامه مى دهد كه بعضا موجب هلاكت او مى شود -بحمداله پيرو فعاليتهاى بسيار كه به بركت نظام مقدس جمهورى اسلامى و هدايتهاى آنپير فرزانه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى (قدس سره الشريف ) ورهبريهاى مقام معظم رهبرى ولى امر مسلمين حضرت آيت الله العظمى خامنه اى مدظله العالىو تشويقهاى معظم له و تلاش دولت خدمتگذار در جايگزينى و احياء فرهنگ قرآن وتشكيل محفلهاى قرآنى و شبى با قرآن ، نمايشگاههاى علوم قرآنى ، و سرمايه گذاريهاىخوب در اين زمينه ، اميد آن مى رود تا روزى شعاع نورانى قرآن بتواند تمام دلها را جذبو نورانى نمايد. بدين منظور اينجانب نيز فكر كردم نقشى در اين حركت الهى داشتهباشم و بتوانم با تدوين كتابى تحت عنوان سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن ،خاطرات و رشادتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران و اصحاب آن حضرت در جهتتبليغ قرآن و حفظ آن را بار ديگر زنده نمايم و بدينوسيله قلوب جوانان را به اينطريق سيراب كرده و آنان را با گذشته قرآن آشنا نمايم .
ضمنا اگر به مطلبى برخورد نمودم كه احساس مى كردم مفيد است آنها را نيزنقل كرده ام . از عموم عزيزان تقاضا دارم اينجانب را از نظرات و انتقادات خود بهره مندنمايند.
اميد است مقبول درگاه حق واقع شود. و من الله التوفيق
حاج شيخ غلامرضا نيشابورى
اسد آباد - 20/7/1374
قرآن شفاعت مى كند
كافى در كتاب شريف خود از يوسف بن عمار نقل مى كند كه او مى گويد: امام صادق عليهالسلام فرمود:
در قيامت سه نوع دفتر ثبت وجود دارد كه نعمتهاى خدا در آن ثبت شده است و دفترى كهحسنات در آن است و نامه اى كه سيئات در آن نوشته شده است . دفتر نعمتها و حسنات درمقابل هم قرار مى گيرند و نعمتها، حسنات را در خود غرق مى كنند. (زيرا هرچه انسان انجامداده باشد، در مقابلش خداوند نعمتى عطا كرده است و نعمتهاى اضافى نيز بخشيده است ،علاوه بر اينكه هرچه حسنه انجام داده است با نعمتهاى خداوند انجام داده است ).
دفتر سيئات نيز تنها و بدون مقابل باقى مى ماند (كه فرد بايستى به محاسبه كشيدهشود و درباره آنها از او سؤ ال شود)، آنگاه از فرزندان آدم آن كه مؤ من است براى حسابدعوت مى شود.
قرآن در اينجا، در بهترين حالت پيشاپيش او قرار مى گيرد و مى گويد:
پروردگارا!من قرآنم و اين بنده توست ، كه خود را با تلاوت من رنج داده و شبهاى دراز،مرا به ترتيل خوانده و در بيدارى صبحگاهان ، اشك از ديدگانش جارى شده ، پس او راخشنود كن همانگونه كه او مرا خشنود نموده است .
در اينجا امام صادق عليه السلام فرمودند: پس خداوند با عزت و جبروت مى فرمايد:
اى بنده من ، دست راستت را باز كن . پس آن را از رضوان و خشنودى خود پر مى كند و دستچپش را از رحمت خود مملو مى سازد. سپس گفته مى شود: اين بهشت براى توست ، پس قرآنبخوان و بالارو، و هنگامى كه آيه اى قرائت مى كند، درجه اى اوج مى گيرد. (3)

اهتمام حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى به قرآن كريم
اين مرجع بزرگوار به قرائت قرآن كريم بسيار مقيد بودند و قرائت قرآن هنگام صبح وپايان شب جزء برنامه هاى تخلف ناپذير ايشان بوده است . يعنى روزشان را با قرآنآغاز و بيدارى خود را نيز با قرآن به پايان مى رساندند.
هيچگاه مطالعه ، رسيدگى به امور و كارهاى ديگر مانع اين كار ايشان نشده و در ساعتمخصوص قرائت - كه بعضى از دوستان و آشنايان ، نزديكان و خويشاوندان قصد حضورداشتند - صريحا مى گفتند: مى خواهم قرآن بخوانم . و اين برنامه ايشان از دورانكودكى و نوجوانى بوده و روزى به تعويق مى گفتند: يك وقتى از ايشان شنيدم كه مىفرمود: اين قرآنها را كه از كشورهاى مختلف برايم مى فرستند - به عنوان دارلقرآن- توفيقى است كه هر كدام را مى خوانم و تلاوت مى نمايم .
معظم له بسيارى از سوره ها و آيات نورانى قرآن را حفظ بوده و در موارد گوناگونحتى مطالب عرفى ، به آيه اى يا قسمتهايى از آنمتمثل مى شدند.
پيامهاى آن جناب مشحون از آيات قرآن بوده و حتى در برخى اعلاميه ها بيش از پنج آيهبه چشم مى خورد كه اين كمال تسلط بر معانى قرآن و حضور ذهن قوى ايشان را نشان مىدهد. يكى از مؤ سسات وابسته به ايشان دارالقرآن كريم است كه نشانگر اهتمامو احترام به قرآن مى باشد. اين مؤ سسه كه سالها پيش به خواست ايشان و همت والاىمرحوم حجه الاسلام مهدى گلپايگانى بنا گذاشته شد، به امر نشر و ترويج و ترجمهو گردآورى نسخه هاى خطى و چاپى و طبع وتشكيل كتابخانه تخصصى قرآن و ديگر كوششهاى قرآنى مى پردازد و هم اينك يكى ازمؤ سسات موفق و پيشرفته قرآنى كشور به شمار مى رود. (4)

حره ، پاسدارى از حريم ولايت با سلاح قرآن
وى دختر حليمه سعديه ، از دوستان و مواليان امير المؤ منين عليه السلام است و دربرابر پيشواى ستمگر، با زبان جهاد كرد. مناظره اى دارد با حجاج بن يوسف ثقفى ، كهبا تكيه بر آيات قرآنى ، حريم ولايت را پاس مى دارد.
شرح ماجرا:
وقتى بر حجاج وارد شد، حجاج پرسيد: تو حره دختر حليمه هستى ؟
حره گفت : فراست از غير مؤ من !
حجاج گفت : خدا تو را اينجا آورد، مى گويند تو على را از ابوبكر، عمر و عثمان برترمى دانى . گفت ، دروغ گفته اند، آنان كه گفته اند من على عليه السلام را تنها از اينهابرتر مى دانم . حجاج گفت : ديگر از چه كسانى او را برتر مى دانى ؟
گفت : از آدم ، نوح ، لوط، ابراهيم ، داوود، سليمان و عيسى بن مريم عليهم السلام .
حجاج گفت : واى بر تو! او را از صحابه و هفت پيامبر بزرگ برتر مى دانى ؟ اگردليل اقامه نكنى ، سرت را از تنت جدا مى كنم .
گفت : خداوند در قرآن او را بر اين پيامبران مقدم داشته ، من از خود نگفتم . خدا درباره آدمعليه السلام فرمود:
و عصى آدم ربه فغوى (5)
آدم عصيان پروردگار كرد، پس گمراه شد.
و در حق على فرمود:
و كان سعيكم مشكورا(6)
سعى على ، فاطمه ، حسن ، حسين ، و فضه مشكور ومقبول است . (7)
حجاج گفت : آفرين ! به چه دليل او را بر نوح و لوط ترجيح مى دهى ؟
گفت : خدا درباره آن دو پيغمبر فرموده است :
ضرب الله مثلا للذين كفروا امراه نوح و امراه لوط كانتا تحت عبدين من عبادنافخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قبل ادخلا النار مع الداخلين .
تحريم / 10.
خدا براى كافران زن نوح و زن لوط را مثال آورد كه تحت فرمان دو بنده صالح مابودند و به آنها خيانت كردند و آن دو شخص نتوانستند آن زنان را از قهر خدا برهانند وحكم شد آن دو زن را با دوزخيان به آتش درافكنيد.
اما همسر على عليه السلام فاطمه است كه خدا با خشنودى او خشنود مى گردد و از خشم اوبه خشم مى آيد.
حجاج گفت : آفرين ! به چه دليل او را از ابراهيم برتر مى بينى ؟
گفت : خدا فرموده است :
و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحى الموتىقال او لم نومن ، قال : بلى و لكن ليطمئن قلبى .
و چون ابراهيم گفت : پروردگارا، به من نشان ده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟خداوند فرمود آيا ايمان ندارى ؟ گفت : چرا، ليكن مى خواهم مطمئن شوم .
اما مولايم امير المؤ منين فرمود:
لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا.
اگر پرده ها كنار رود، بر يقين من افزوده نخواهد شد.
و اين سخن را نه كسى قبل از او گفت و نه بعد از او.
حجاج گفت ، آفرين ! چرا او را بر موسى مقدم مى دارى ؟
گفت : خداوند فرموده :
فخرج منها خائقا يترقب .
موسى از شهر مصر با حال ترس و نگرانى از دشمن به جانب شهر مدين روآورد.
اما فرزند ابوطالب ، ليله المبيت بر بستر پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد و هراسدر او راه نيافت و خدا در حقش اين آيه را نازل كرد:
و من الناس من يشرى نفسه ائتغاء مرضات الله .
برخى از مردم ، در راه خشنودى خدا، از جان خود در مى گذرند.
حجاج گفت : آفرين بر تو اى حره !، چرا او را بر داوود و سليمان ترجيح مى دهى ؟
گفت : خداوند او را برتر دانسته است . در كتابش فرموده :
انا جعلناك خليفه فى الارض فاءحكم بين الناس بالحق و لا نتبع الهوى فليضلك عنسبيل الله .
اى داوود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم ، پس ميان مردم به حق قضاوت كن ، و از هواپيروى مكن تا تو را از راه خدا گمراه نكند.
حجاج سؤ ال كرد: اين آيه اشاره به كدام قضاوت داوود است ؟
گفت : مردى باغ انگورى داشت و ديگرى گوسفند داشت . گوسفندان به باغ انگور رفتهو آنجا چريدند. اين دو مرد نزد داوود براى شكايت آمدند، داوود چنين قضاوت كرد كهگوسفند را بفروشند و پول آن را در بهبودسازى باغ انگور صرف كنند تا بهشكل اول بازگردد، فرزند داوود گفت : پدر، از شير گوسفندان به صاحب باغ دهند، تاباغ را آباد كند، خداوند فرموده است : قفهنمناها سليمان . (ما آن را به سليمانفهمانديم ).
اما اميرالمؤ منين فرموده است : از من بپرسيد از مطالب فوق عرش ، از من سؤال كنيد درباره زير عرش ، سؤ ال كنيد از منقبل از آنكه مرا از دست بدهيد.
و نيز روز فتح خيبر، به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمد،رسول خدا به حاضرين فرمود: برترين شما، داناترين شما و بهترين قضاوت كنندهعلى است .
حجاج گفت ، آفرين ! چرا او را از سليمان برتر مى دانى ؟
گفت : سليمان از خدا خواست :
رب هب لى ملكا لاينبغى لاحد من بعدى .
پرودگارا به من مملكتى ده كه بعد از من سزاوار كسى نباشد.
اما على عليه السلام فرمود: اى دنيا، من تو را سه بار طلاق داده ام ، و نيازى به توندارم . آنگاه اين آيه در موردش نازل شد:
تلك الدار الاخره نجغلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لافسادا . اين خانهآخرت را، براى كسانى كه اراده علوم سركشى در زمين را ندارند اختصاص داده ايم .
حجاج او را تحسين كرد و گفت : چرا او را از عيسى برتر مى دانى ؟
گفت خدا درباره عيسى گفته است :
اذ قال يا عيسى بن مريم اءنت قلت للناس اءتخذونى و امى الهين من دون الله ؟قال : سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس الى بحق ان كنت قلته فقد علمنه تعلم ما فىنفسى و لا اعلم ما فى نفسك انك انت علام الغيوب ماقلت لهم الا ما امرتنى به .
و ياد كن آنگاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت : آيا تو مردم را گفتى كه من و مادرم را دوخداى ديگر سواى خداى عالم اختيار كنيد، عيسى گفت : خدايا تو منزهى ، هرگز مرا نرسدكه چنين سخنى ناحق گويم . چنانچه من اين گفته بودم تو مى دانستى ، كه تو از اسرارمن آگاهى و من از سر تو آگاه نيستم ، همانا تويى كه به همه اسرار غيب جهانيان كاملاآگاهى ، من به آنها هرگز چيزى نگفتم جز آنچه تو مرا بدان امر كردى .
عيسى قضاوت درباره كسانى كه او را از خدا دانستند به قيامت واگذاشت ، اما على عليهالسلام كسانى كه را درباره او غلو كردند، محاكمه كرد وقتل رسانيد.
اينها فضايل على است و ديگران را با او قياس نيست .
حجاج او را تحسين كرد و گفت : خوب پاسخ گفتى وگرنه تو را مجازات مى كردم ، آنگاهاو را گرامى داشت و به او هديه داد.

تعليم و تعلم قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O من علم آيه فى كتاب الله تعالى ، كان له اجرها ما تليت .
مستدرك الوسائل 4/235
O هر كه آيتى از كتاب خداى را به ديگرى بياموزد، ثواب آن آيت ، هر زمانى كه خواندهگردد بدو نيز رسد.
قال على عليه السلام :
O تعلموا القرآن ، فانه احسن الحديث .
نهج البلاغه / 164، خطبه 110
O قرآن را فراگيريد زيرا كه قرآن نيكوترين سخن تازه باشد.
علامه طباطبائى (ره )، مفسر نمونه
علامه در مراتب عرفان و سير وسلوك معنوى مراحلى را پيموده بود.اهل ذكر و دعا و مناجات بود در بين راه كه او را مى ديدم غالبا ذكر خدا را بر لب داشت ودر جلساتى كه در محضرشان بوديم وقتى جلسه به سكوت مى كشيد ديده مى شد كهلبهاى استاد به ذكر خدا حركت مى كرد. بهنوافل مقيد بود و حتى گاهى ديده مى شد كه در بين راهمشغول خواندن نمازهاى نافله است . شبهاى ماه رمضان تا صبح بيدار بود، مقدارى مطالعهمى كرد و بقيه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذكارمشغول بود. در قم حداقل هفته اى يكبار به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف مىشد و در ايام تابستان به زيارت حضرت رضا عليه السلام مى شتافت . شبها به حرممطهر مشرف مى شد و در بالاى سر مى نشست و باحال خضوع به زيارت و دعا مى پرداخت . (8)
منافقى در محضر پيامبر
ابن اسحاق ، ابن منذر و اين ابى حاتم از عباس روايت كرده اند كه گفت :نبتل بن حارث در مجلس رسول الله صلى الله عليه و آله مى نشست و بهحرفهاى آن حضرت گوش مى داد و گفته هاى آن حضرت را به منافقان گزارش مى كرد.
همين شخص بود كه پيش منافقان اطهار داشت : محمد اذن است ، هركس ‍ چيزى به اوبگويد تصديق مى كند.
خداوند اين آيه را درباره او نازل كرد:
و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذنقل اذن خير لكم يو من بالله و بومن للمومنين و رحمه للذين امنوا منكم و الذين يوذونرسول الله لهم عذاب اليم . (9)
بعضى از منافقان آنانى هستند كه دائم پيغمبر را اذيت مى كنند و مى گويند او شخصساده و زودباورى است . بگو اى پيغمبر، زودباورى من لطفى به نفع شماست -رسول به خدا ايمان آورده و به مؤ منان هم اطمينان دارد و براى مؤ منان حقيقى شما وجودشرحمت كامل الهى است و براى آنها كه رسول را آزار مى دهند از قهر حق عذاب دردناك مهياست.
هفتاد ساله اى حافظ كل قرآن شد
تقريبا 15 سال قبل ، از جمعى از علماى اعلام قم و نجف اشرف شنيدم كه پيرمرد هفتادساله اى به نام كربلايى محمدكاظم كريمى ساروقى (ساروق از توابع فراهان اراكاست ) كه هيچ سوادى نداشته ، تمام قرآن مجيد به او افاضه شده بطورى كه تمامقرآن به طرز عجيبى كه ذكر مى شود حافظ شده است . عصر پنج شنبه كربلايىمحمدكاظم به زيارت امامزاده اى كه در آن محل مدفون است مى رود، هنگام ورود دو نفر سيدبزرگوار را مى بيند كه به او مى فرمايند: كتيبه اى را كه اطراف حرم نوشته شدهبخوان .
مى گويد: آقايان من سواد ندارم و قرآن را نمى توانم بخوانم . مى گويند: بلى ، مىتوانى . پس از التفات و فرمايش آقايان حالت غيرطبيعى عارضش ‍ مى گردد و همانجامى افتد تا فردا عصر كه اهالى ده براى زيارت امامزاده مى آيند او را افتاده مى بينند،پس او را بلند كرده بخود مى آورند. به كتيبه مى نگرد مى بيند سوره جمعه است . تمامآن را مى خواند و بعد خودش را حافظ تمام قرآن مى بيند و هر سوره از قرآن مجيد را كهاز او مى خواستند از حفظ به طور صحيح مى خوانده است و از جناب آقاى ميرزاحسن ، نوادهمرحوم ميرزاى حجه الاسلام شنيدم كه گفت : مكرر او را امتحان كردم هر آيه اى را كه از اوپرسيدم فورا مى گفت از فلان سوره است و عجيبتر آنكه هر سوره اى را مى توانست بهقهقرا بخواند يعنى از آخر سوره تا اول آن را مى خواند و نيز فرمود كتاب تفسيرصافى در دست داشتم برايش باز كرده ، گفتم : اين قرآن است و از روى خط آن بخوان .كتاب را گرفت چون در آن نظر كرد گفت : آقا تمام اين صفحه قرآن نيست و روى آيهشريفه دست مى گذاشت و مى گفت : تنها اين سطر از قرآن است يا اين نيم سطر ازقرآنست و هكذا و مابقى قرآن نيست . گفتم : از كجا مى گويى ؟ تو كه سواد عربى وفارسى ندارى ؟ گفت : آقا كلام خدا نور است : اين قسمت نورانى است و قسمت ديگرشتاريك است (نسبت به نورانيت قرآن ) و چند نفر ديگر از علماء اعلام را ملاقات كردم كه مىگفتند: همه ما او را امتحان كرديم و يقين كرديم امر او خارق عادتست و از مبداء فياض به اوچنين افاضه شده است .
در سالنامه نور دانش سال 1335 صفحه 223 عكس كربلايى محمدكاظم مزبور را چاپكرده و مقاله اى تحت عنوان (نمونه اى از اشراقات ربانى ) نوشته و در آن شهادت عده اىاز بزرگان علماء را بر خارق العاده بودن امر اونقل نموده است تا جايى كه مى نويسد: از مجموع دستخطهاى فوق ، موهبتى بودن حفظقرآن كربلايى ساروقى به دو دليل ثابت مى شود:
1 - بيسوادى او كه عموم اهالى ده به آن شهادت مى دهند و احدى خلاف آن را اظهار ننمودهاست . نگارنده شخصا از ساروقيهاى ساكن تهران تحقيق نمودم با اينكه موضوعبيسوادى او در جرايد كثيرالانتشار چاپ و منتشر شده معذالك هيچكس تكذيب نكرده است .
2 - بعضى از خصوصيات حفظ قرآن او كه از عهدهتحصيل و درس ‍ خواندن خارج است به شرح زير مى باشد:
1 - هرگاه يك كلمه عربى يا غيرعربى بر او خوانده شود فورا مى گويد در قرآن هستيا نيست .
2 - اگر يك كلمه قرآنى از او پرسيده شود فورا مى گويد در چه سوره و در كدام جزواست .
3 - هرگاه كلمه اى در قرآن مجيد آماده باشد تمام آن موارد را بدون وقفه مى شمارد ودنباله هركدام را مى خواند. (10)
4 - هرگاه در يك آيه كلمه يا يك حركت غلط خوانده شود يا زياد و كم كنند بدون انديشهمتوجه مى شود و خبر مى دهد.
5 - هرگاه چند كلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شوندمحل هر كلمه را بدون اشتباه بيان مى كند.
6 - هر آيه يا كلمه قرآنى را كه به او بدهند بلافاصله نشان مى دهد.
7 - هرگاه در يك صفحه عربى با غيرعربى يك آيه مطابق ساير كلمات نوشته شودآيه را تميز مى دهد كه تشخيص آن براى اهلفضل نيز دشوار است .
اين خصوصيات را خوش حافظه ترين مردم نسبت به يك جزء بيست صفحه فارسى نمىتواند داشته باشد تا چه رسد به 6666 آيه قرآنى . و پس ‍ ازنقل شهادت چند نفر از علماء مى نويسد: موهبت قرآن كربلايى كاظم براى مردمى كه فكرمحدود خود را در چهار ديوارى ماديات محدود كرده و منكر ماوراء طبيعت هستند اعجاب آور بودهو سبب هدايت عده اى از گمراهان گرديده است ولى اين امر با همه اهميتش در نظراهل توحيد يك شعاع كوچك از اشعه بيكران افاضات خداوندى به وسيله انبياء و سفراء حقبه كرات به ظهور رسيده و در تواريخ ثبت و ضبط است ؛ در عصر حاضر نيز كسانىكه به علت ارتباط و پيوند با مبداء تعالى ، صاحب كراماتى هستند وجود دارند كه اهميتآنان به مراتب از حافظ قرآن ما بيشتر است . نكته اى كه در پايان اين مقاله لازم استتذكر داده شود اين است كه در نتيجه انتشار شرححال حافظ قرآن و معرفى او به مردم تهران از عده اى متدينين بازار شنيدم كه چندسال قبل يعنى در زمان مرحوم حاج آقا يحيى ، مرد كورى به نام حاجى عبود به مسجد سيدعزيزالله رفت و آمد داشت كه در عين كورى حافظ قرآن با خصوصيات كربلايىساروقى بود، او نيز محل آيه را در عين كورى نشان مى داد و براى مردم با قرآن استخارهمى كرد...
مى گويند روزى كتاب لغت فرانسه به قطر قرآن مجيد را به او دادند تا استخاره كندفورا آن را پرت كرد و عصبانى شد و گفت : اين قرآن نيست . در مجلسى كه حافظ قرآنحضور داشت جناب آقاى ابن الدين استاد محترم دانشگاه خصوصيات حاجى عبود را تائيدنموده و اظهار كردند كه نامبرده را در منزل آقاى مصباح در قم در حضور آيت الله حاج شيخعبدالكريم حائرى ملاقات و آزمايش كرده اند.
اينها از آثار قدرت حق است كه گاهى براى ارشاد مردم و اتمام حجت ظاهرى است . ذلكفضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم

عمر از خواندن قرآن عصبانى مى شود
مردى نزد عمر قرآن تلاوت كرد، عمر متغير شد، آن مرد گفت : من نزدرسول خدا صلى الله عليه و آله قرآن را قرائت كردم ولى پيغمبر صلى الله عليه و آلهبر من متغير نشد. بالاخره هر دو نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند. آن مرد عرضكرد: اى رسول خدا مگر قرائت فلان و فلان آيه را اينگونه به من تعليم ندادى ؟پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى . عمر قلبا ناراحت شد و پيغمبر صلى اللهعليه و آله اين حالت را در چهره او خواند و سه بار به او فرمود:
شيطان را از خود دور كن . سپس گفت : عمر، همه قرآن برابرند مادامى كه رحمتى را بهعذاب و عذابى را به رحمت مبدل نسازى . (11)

استشهاد به آيات در كلام معصومين
امام صادق عليه السلام به فرزندش اسماعيل مى فرمايد:
هنگامى كه گروهى از مؤ منان در نزد تو شهادت دادند تصديقشان كن ، زيرا خدا مىفرمايد:
يومن بالله و يومن للمومنين . (12)
(پيامبر به خدا و مؤ منان عقيده و ايمان دارد).
امام صادق عليه السلام درباره زنى كه سه بار طلاق گرفته و به شوهرش حرامگرديده مى فرمايد: اگر اين زن با مرد ديگرى ازدواج كند و از او طلاق بگيرد در اينصورت مى تواند با شوهر اول خود دوباره ازدواج كند، گرچه آن مرد ديگر برده و غلامباشد، زيرا خداوند مى فرمايد:
فلا تحل له من بعده حتى تنكح زوجا غيره . (13)
(با همسر اول خود نمى تواند ازدواج كند، مگر اينكه قبلا با مرد ديگرى ازدواج نمايد).

همچنين مردى ناخن پايش افتاده و به عنوان معالجه مراره اى بر روى آن گذاشتهبود، از امام صادق عليه السلام حكم آن را از نظر مسح سؤال نمود. امام در جواب وى فرمود: حكم اين مساءله وامثال آن در قرآن وجود دارد، زيرا خداوند مى فرمايد:
و ما جعل عليكم فى الدين من حرج .
(در دين خدا، سخت گيرى و حرج نيست )
آنگاه فرمود: در موقع وضو روى همان دارو را مسح كن .

كليسا، مسيحيان را از حقايق قرآن دور مى كند
گوته در جايى نوشته است :
استعمار و كليسا نگذاشته اند قرآن و معناى دستورات آن به مردم برسد. و سپس چنين ادامهمى دهد:
ساليان دراز كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدس ‍ و عظمتآورنده آن دور نگهداشته اند. اما هرقدر كه ماقدم در جاده علم و دانش گذارده و پردهجهل و تعصب نابجا را دريده ايم ، عظمت احكام مقدس اسلام كه قرآن مجموعه آن است ، بهت وحيرت عجيبى در ما بوجود آورده است و دور نيست كه اين كتاب توصيف ناپذير، توجه عالمرا به خود جلب نموده ، تاءثير عميقى در علم و دانش جهان گذاشته و بالنتيجه جهان مدارگردد. (14)
اين بود شمه اى از گفتار غربى ها در مورد قرآن ، آنها حقيقتهاى قرآن را روشن و واضحبيان نموده اند، و اين ما هستيم كه بايد وقت را مغتنم بشماريم و از مكتب قرآن نهايت استفادهرا بنماييم .
عثمان سوزاننده مصاحف
نويسنده المبانى در مقدمه اين كتاب ، در دفاع از كار عثمان در مورد سوزاندنمصاحف ، داستانى جالب نقل مى كند و مى نويسد:
علقمه بن مرثد از عيزار روايت كرده است كه وقتى مختار بن ابى عبيده (ثقفى ) واردكوفه شد ما از جمله قبيله هايى بوديم كه نزد او شتافتيم و سويدين عطيه به مسجد ماآمد و خطاب به ما گفت : اى گروه تنعه (نام قبيله ) مرا با شما از نظر خويشى وهمسايگى و حقى كه بر من داريد پيوندى است ، شنيده ام به سوى اين مرد شتافته ايد، هماكنون داستانى را براى شما نقل مى كنم كه از خود او شنيدم : ميان مكه و مدينه راه مىپيمودم ناگهان احساس كردم قضيب و چوبدستى روى شانه ام قرار گرفته است . روىبرگرداندم ديدم مختار بن ابى عبيده است . به من گفت : يا شيخ درباره اين شيخ چه مىگويى ؟ گفتم كدام شيخ ؟ گفت : على بن ابيطالب . گفتم او را به گوش و چشم وزبان و دل دوست دارم و ولاى او را خواهانم . ولى او گفت : من با چشم و گوش و دلم به اوكينه مى ورزم و بغض او را در دل دارم . وقتى اين داستان براى مردم بازگو شد مردم بهسويدبن عطيه (يا علقمه ) گفتند: اييت الا تثبيطا منال رسول الله صلى الله عليه و آله و نصرهالنعثل حراق المصاحف (15) يعنى تو مى خواهى مردم را ازآل رسول خدا صلى الله عليه و آله منصرف سازى و به نصرت و دفاع از عثمان برانگيزى عثمانى كه سوزاننده مصاحف است . سويد گفت : شما عثمان را سوزاننده حراقمصاحف مى خوانيد، ولى سوگند به خدا داستانى را برا شما بازگو مى كنم كه از زبانعلى بن ابيطالب عليه السلام شنيدم كه مى گفت : اى مردم از خدا بترسيد مبادا دربارهعثمان دچار گزافه گويى و غلو گرديد، و از گفتن حراق المصاحف درباره اودست برداريد. سوگند به خدا او مصاحف را نسوزانيد مگر در حضور جمعى از ما كه يارانپيامبر صلى الله عليه و آله بوديم . و ما آن را جمع نموديم . گفت : نظر شما درباره اينمصاحف (كه سوزانده شد) چيست ؟ چون مردم در قرائت قرآن دچار اختلاف بودند و هر يك ازآنها به ديگرى مى گفت : قرائت من بهتر و افضل از قرائت تو است . و از اينگونه سخنهاكه شبيه به كفر بود با هم مبادله مى كردند ما گفتيم : اى اميرالمؤ منين راءى تو چيست ؟فرمود: از نظر من مصلحت در اين است كه مردم بر يك قرائت و بر يك مصحف ، متحد گردندزيرا وقتى شما هم اكنون درباره قرائت قرآن دچار اختلاف نظر هستيد، قطعا اختلاف مردمىكه از پس شما مى آيند شديدتر خواهد بود. گفتم : راءى شما خوب و پسنديده است . علىعليه السلام گفت : سوگند به خدا اگر من در زمان عثمان زمامدار مى بودم همان عملى رادرباره مصاحف پيش مى گرفتم كه عثمان بدان دست يازيد.
مردم به سويد گفتند: سوگند به آن خدايى كه جز او نيست تو را سوگند مى دهيم آيااين سخن را از دهان حضرت على عليه السلام شنيدى ؟
سويد گفت : سوگند به آن خدايى كه بى همتاست من اين سخن را از على بن ابيطالبعليه السلام شنيدم .
نويسنده كتاب المبانى پس از گزارش اين قضيه ، يادآور مى شود كه اين حديث وتاريخچه آن ، دليل بر تاءكيد كار عثمان در تدوين مصحف و سوزاندن مصاحف ديگر است .و اين كار توسط همه صحابه صورت گرفت !نظير همى حكايت نيز در مقدمه شهرستانىآمده است . (16)
ولى بعضى از خاورشناسان مانند بلاشر و ديگران معتقدند كه على عليه السلامكار عثمان را منحصرا در جمع آورى و تدوين قرآن تاءئيد نموده ، و از وى دفاع كرده استو منظور آن حضرت ، دفاع از عثمان در سوزاندن مصاحف نبوده است على عليه السلامصرفا از آن جهت به دفاع از كار عثمان پرداخت كه به تعدد و تنوع مصاحف خاتمهبخشد. از جمله مصاحفى كه به صورت پراكنده بر روى برگها و پوست و استخوانشانه شتر و گوسفند و چوبهايى كه بر محمل اشتران مى نهادند و چريده هاى خرما كهبه صورتى پريشان نگارش يافته بود، عثمان توانست بدينوسيله غائله اختلاف قرآنها را از ميان بردن آثار پراكنده اى كه بيم آن مى رفت بسترد و مردم را بر يك مصحفمتحد سازد و از اين طريق توانست در ميان مردم همبستگى ايجاد نمايد.
          نكته اى ظريف  
          
زراره از امام صادق عليه السلام پرسيد:
از كجا فهميديد كه در وضو به قسمتى از سر بايد مسح كرد نه به همه آن ؟
امام عليه السلام در جواب وى فرمود:
لمكان الباء به جهت وجود باء كه در آيه وضو بكار رفته است و ازظاهر آن چنين بر مى آيد كه تنها مسح كردن قسمتى از سر لازم است نه تمام آن .

بايد از قرآن دليل بياورى و الا گردنت را مى زنم
حجاج بن يوسف ثقفى (استاندار خونخوار عبدالملك در كوفه ) بوده و با شيعيان و ياراناميرالمؤ منين على عليه السلام دشمنى بسيار داشت و حتى ظن شيعه و طرفدار على عليهالسلام بودن در مورد يك نفر كافى بود كه حجاج او را بهقتل برساند. عامر شعبى مى گويد: شبى حجاج مرا طلبيد، هراسان شدم ،برخاسته و نزدش رفتم ، ناگهان در كنار مسند او سفره اى چرمين ديدم پهن شده (رسمبود كه افراد را روى آن مى كشتند) و شمشير تيزى در كنار آن بود. سلام كردم ، جوابسلام مرا داد و گفت :
نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم . و مرا در كنار خود نشاند. سپس ‍ بهيكى از دژخيمان اشاره كرد، او رفت و مردى را كه با طناب و زنجير بسته بودند، آورد ودر برابر حجاج نشانيد. آنگاه حجاج به من رو كرد و گفت : اين شيخ (سعيد بن جبير)مى گويد: حسن و حسين دو پسر پيامبر صلى الله عليه و آله هستند. بايد از قرآن در اينباره دليل بياورد و گرنه هم اكنون (با اين شمشير روى اين چرم ) سرش را از بدنش جدامى سازم .
گفتم : لازم است كه او را زنجير و بند آزاد سازيد كه اگردليل از قرآن آورد آزاد شود و گرنه با اين شمشير نمى توان كه زنجير را قطع كرد.خواه و ناخواه بايد اين زنجيرها را از بدنش جدا كرد و آنگاه او را كشت ، حجاج دستور دادبند و زنجير را از بدن او جدا كردند. خوب به او نگاه كردم ، ناگهان ديدم سعيد بنجبير مفسر قرآن و يار و شاگرد خاص امام سجاد عليه السلام است اندوهگين شدم و باخود گفتم : چگونه مى توان در مورد اينكه حسن و حسين عليه السلام پسران پيامبر صلىالله عليه و آله هستند استدلال كرد؟ ناگهان صداى حجاج بلند شد كه به سعيد مى گفت: دليل خود را از قرآن در مورد اينكه حسن و حسين پسران پيامبر صلى الله عليه و آلههستند چنانكه ادعا مى كنى بياور، و گرنه گردنت را مى زنم . سعيد گفت : به منمهلت بده . حجاج چند لحظه سكوت كرد و دگر بار گفت :دليل خود را بياور! سعيد گفت : اندك مهلت بده . حجاج پس از لحظاتى ،براى سومين بار گفت : به تو مى گويم ،دليل خود را از قرآن بياور كه چگونه مى توان گفت حسن و حسين دو فرزند پيامبر صلىالله عليه و آله هستند؟ سعيد اندكى فكر كرد و سپس گفت :
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم و وهبنا له اسحاق و يعقوبكلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون وكذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياسكل من الصاحبين .
و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم ) و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را نيز قبلاهدايت كرده ايم و از فرزندان او (ابراهيم ) داود و سليمان و ايوب و يوسف و هارون را(هدايت كرديم ) و اين چنين نيكوكاران را پاداش ‍ مى دهيم و (همچنين ) زكريا و يحيى و عيسىو الياس ، هر كدام از صالحان بودند. (17)
پس از خواندن اين آيات ، سعيد پرسيد: نام عيسى در اين آيه به چه عنوان آمده است ؟!
حجاج گفت : به عنوان اينكه از ذريه (فرزندان ) ابراهيم است .
سعيد گفت : با اينكه عيسى پدر نداشت در عينحال به عنوان ذريه (فرزند) ابراهيم عليه السلام به شمار آمده است ، زيرا عيسىفرزند مريم دختر ابراهيم بود، از اين رو عيسى به عنوان فرزند ابراهيم خوانده شدهبنابراين بطريق اولى ، مى توان گفت : حسن و حسين دو پسر پيامبر صلى الله عليه وآله هستند زيرا مادرشان دختر بدون واسطه پيامبر است .
حجاج از اين استدلال دقيق و محكم قانع شد، دستور داد ده هزار دينار به سعيد بن جبيردادند و او را آزاد ساخت . شعبى مى گويد: وقتى صبح شد، با خود گفتم شايسته استنزد اين (شيخ ) بروم و از محضرش معانى قرآن را بياموزم . به سراغ او رفتم و او را درمسجد يافتم در حالى كه دينارها را در كنارش تقسيم كرده و آنها را به فقراء صدقه مىداد. مرا كه ديد فرمود: اينها همه به بركت حسن و حسين عليه السلام است ، اگر در يكمورد اندوهگين مى شويم ، هزاربار خشنود مى گرديم و از همه بالاتر خدا و رسولشخشنود مى شوند. (18)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation