بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن, غلامرضا نیشابورى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-130001 -
     M-130002 -
     M-130003 -
     M-130004 -
     M-130005 -
     M-130006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مقدس اردبيلى تنديس پارسايى
فقه ، كه علم به احكام و قوانين و وظايف فردى و اجتماعى هر مسلمان است از قرآن مجيد سنت، اجماع و استدلال عقلى به دست مى آيد. چهاردليل كه هر يك مؤ يد و جبران كننده ابهام و اجمال ديگرى است و هميشه در كنار هم راهگشاىپيچيده ترين و ريزترين مسائل و قوانين زندگى بشرى هستند تا آنجا كه هيچ بن بستىدر قوانين اسلام وجود ندارد. در عصر نبوى ، مسلمانان تكاليف خود را مستقيما از قرآن مجيداستفاده مى كردند و اگر حكمى مجمل بود بيانش را از نبى اكرم صلى الله عليه و آله مىخواستند و پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسلمانان را باعمل و گفتار به كيفيت و اجراى هر يك از تكاليف رهبرى مى فرمود و مجملات را براىصحابه شرح مى داد و صحابه در تفسير آيات از گفته هاىرسول خدا صلى الله عليه و آله بهره مى گرفتند و گاهى نيز آن مطالب را مى نوشتند.
پس از وفات نبى اكرم صلى الله عليه و آله ، آيات قرآنى و احاديث وافعال نبوى كه دو شاهد عادل بر شنيدن يا ديدن آن از پيغمبر صلى الله عليه و آلهگواهى مى دادند، اساس حكم و داورى قرار گرفتند، گاه برخى از صحابه نيز از خود،اظهار راءى مى كردند، ولى به صراحت مى گفتند كه اين حكم راءى من است و همه صحابهمتفق بودند كه هيچ كس در فقه قضاء برتر از على بن ابيطالب عليه السلام نيست . آنحضرت بهتر از ديگران به احكام شرعى احاطه داشت ولى برخى بدون آگاهى ، از هماندوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله درتاءويل و تفسير آيات ، اظهار راءى و نظر مى كردند و اين امر بعد از وفات پيامبر صلىالله عليه و آله و افتراق امت ، فزونى يافت و روز به روز بر تعداد مفسران بى مايهافزون گرديد. چنانچه در دوره خلافت امويهاجعل حديث و تاءويل به دلخواه آيات توسط آن احاديثمجهول به قوت بيشترى رسيد و نيز در دوره عباسيان تا آنجا كه پيش رفت كه احاديثنبوى عليه السلام بدون تاءييد ائمه طاهرين ، ارزش خود را از دست داد. بنابراين امامانشيعه كه از همان اول متوجه اين قضيه بودند، براى حفظ آثار نبوى و در نهايت ، حفظمعارف قرآنى و حذر از تحريف و تاءويل و تفسيرهاى جاهلان در هر فرصت و زمانى بهتوضيح آيات و تاءويل و تفسير آن همت مى گماشتند و به مرور زمان گنجينه بزرگىاز سخنان امامان اثنى عشر گرد آمد كه بشريت را از اين اضطراب رها ساخت تا آنجا كهامروز فقه تشيع ، غنى ترين و اساسى ترين قانون اساسى زندگى بشرى است و بهراحتى مى تواند افقهاى فكر بشرى را درنورديده و به سؤ الات و شبهات و خواستهاىبشرى ولو در قرن فضا و اتم و كامپيوتر جواب دهد. از اين رو فقهاى عظام و دانشورانكرام و شاگردان با وفاى مكتب جعفرى از همان ابتدا به جمع آورى و تدوين كتب فقهى برمبناى آيات قرآن و احاديث همت گماشتند.
در اين رهگذر، فقيه محقق ، ملا احمد مقدس اردبيلى در عصر خود، گوى سبقت را از دانشمندانمعاصر خود ربوده و به جمع آورى و تدوين آيات و احكام پرداخت و كتابى پر ارج براىجامعه اسلامى به يادگار گذاشت كه در نوع خود بى نظير است و درطول تاريخ از كتب مرجع علماء و مجتهدين در هرنسل و عصرى به شمار مى رود و علماى زيادى بر اين اثر ارزنده ، پاورقى و شرح وتوصيف نوشته اند كه هر يك حائز اهميت و درخور توجه (49) مى باشد.

زنى كه يك شبه قرآن را تلاوت كرد
عبدالله بن مسعود گويد: چرا بر كسانى كه خدا در قرآن بر ايشان لعن فرستاده لعنتنفرستم ؟ يعنى زنان خال كوبنده (واشمه ) و زنانى كه نزد آنان براىخال كوبى مى روند (مستوشمه ) و آرايشگرانى كه موى برخى زنان را به سر بعضىديگر وصل مى كنند (واصله ) و كسانى را كه براى اينعمل نزد آنها مى روند (مستوصله ). (50)
زنى اين سخن ابن مسعود را شنيد، تمام قرآن را قرائت كرد، ولى اين گفته اين مسعود را درآن نيافت . روز بعد نزد او آمد و گفت : شب گذشته ، تمام قرآن را تلاوت كردم و آنچه راتو گفتى در آن نيافتم ، خداوند كه زنان و اشمه را لعنت نكرده است . ابن مسعود گفت :مگر خداوند نفرموده است :
وما اتاكم الرسول فخذوه و مانها كم عنه فانتهوا (51)
و رسول خدا فرموده :
خداوند زنهاى واشمه و مستوشمه را لعن كرده است . (52)
در اين روايت تاريخى چند نكته برجسته و قابل توجه ، به چشم مى خورد:
1 - ميزان دقت و توجه يك زن به روايتها و نقل مطالب . اين خانم وقتى احساس كردمطلبى به قرآن نسبت داده شده كه در آن نيست ، به تفحص و تحقيق پرداخت .
2 - تلاوت قرآن در يك شب . اين بانو براى ارزيابى درستى و نادرستى سخن ابنمسعود در يك شب تمام قرآن را تلاوت كرد.
3 - ادب اعتراض . قبل از بررسى و كسب اطمينان زبان به اعتراض نگشود.
4 - پيگيرى . پس از بررسى نزد گوينده رفته و او را متوجه خطايش كرد، گرچه ابنمسعود از سلاح توجيه استفاده كرد، ولى او وظيفه خويش را به انجام رسانيد.
جامعيت علمى قرآن
قال على عليه السلام :
O ما من شى ء الا و علمه فى القرآن و لكنعقول الرجال تعجز عنه .
ينابيع الموده / 412
O چيزى نيست كه دانش آن در قرآن نباشد و ليكنعقل آدميان از درك آن عاجز باشد.
قال على عليه السلام :
O سلونى عن القرآن فان فى القرآن بيانكل شى ء فيه علم الاولين و الاخرين .
تفسير فرات / 68
O از من درباره قرآن بپرسيد كه در قرآن بيان هر چيزى آمده است و در قرآن دانشپيشينيان و پسينيان است .
مصحف على عليه السلام
مصحف منسوب به حضرت على عليه السلام كه هم اكنون نيز چند نسخه از آن موجود است ،در نقاط مختلف دنيا وجود دارد.
مرحوم ابوعبدالله زنجانى مى نويسد:
من در ماه ذى حجه سال 1353 ه .ق در كتابخانه اميرالمؤ منين عليه السلام نجف ، قرآنىبه خط كوفى ديدم كه در پايان آن آمده بود: كتبه على بن ابيطالب فى سنه اربعينمن الهجره يعنى اين قرآن را على عليه السلام درسال چهلم هجرى نوشته است .
زنجانى مى گويد: چون كلمه ابى و ابو در شيوه نگارش كوفى ،يكسان نوشته مى شود افرادى كه به خط كوفى آشنايى ندارند پايان اين مصحف رابه صورت كتبه على بن ابوطالب ... خوانده اند. (53)
على عليه السلام اولين مصحف را نوشت
سيوطى مى نويسد: از طريق ابن سيرين نقل شده است كه گفت : على عليه السلام هنگامىكه پيامبر صلى الله عليه و آله رحلت فرمود، گفتند:
اليت ان لا آخذ ردائى الا لصلوه و جمعه حتى جمع القرآن فجمعته (54) .
سوگند باد كردم كه ردا در بر نگيرم جز براى نماز جمعه تا آنگاه كه قرآن را جمعآورى نمايم و در نتيجه موفق به جمع قرآن شده ام .
سيوطى پس از نقل اين روايت چنين اضافه مى كند:
پس از بيعت مردم با ابوبكر، على عليه السلام در خانه خود نشسته بود، به ابى بكرگفتند: على عليه السلام نمى خواهد با تو بيعت كند، ابى بكر شخصى را نزد آنحضرت فرستاد و به او گفت : آيا بيعت با مرا مكروه مى دارى ؟
على عليه السلام فرمود: من ديدم كه در كتاب خداوند (يعنى قرآن ) چيزهايى افزوده مىشود، پس با خودم گفتم كه جز براى نماز ردا در بر نگيرم تا قرآن را جمع آورى كنم .
ابى بكر گفت : كار شايسته اى انجام داده اى (55).
و نيز ابن نديم ، مدت و زمانى را كه على عليه السلام بعد از رحلترسول خدا صلى الله عليه و آله در جمع آورى قرآن صرف كرد مشخص ساخته و در اينباره مى نويسد: آن حضرت سوگند ياد كرد كه ردا بر دوش نگيرد مگر آنگاه كه قرآن رافراهم آورد؛ سه روز از خانه بيرون نيامد تا توانست قرآن را جمع كند و آن نخستينمصحفى بود كه مجموع قرآن در آن فراهم آمد و آن مصحف نزد خاندان جعفر بود.

پيامبر مسجد را به آتش كشيد
بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را بنا كردند و ازرسول خدا صلى الله عليه و آله خواستند در آن مسجد اقامه نماز نمايند. حضرت بهدرخواست آنها پاسخ مثبت داد، و نماز را در آن مسجد اقامه مى كردند. جماعتى از منافقان -كه از بنى غنم بن عوف -، نسبت به بنى عمربن عوف در قلبشان احساس حسادتكردند و به هم گفتند: ما هم مسجدى بنا مى كنيم و نماز خود را در آنجا اقامه مى نماييم ، ولزومى ندارد در نماز جماعت محمد صلى الله عليه و آله حضور به هم رسانيم . مىگويند: اين جماعت منافقان ، متشكل از دوازده و يا پانزده نفر بودند كه مى توان اين افرادرا از ميانشان نام برد:
خدام بن خالدين عبيد بن زيد، ثعلبه بن حاطب ،هلال بن اميه ، معتب بن قشير، ابو حبيبه بن ازغر، عبادبن حنيف ، جاريه عامر، فرزندانمجمع و زيد، بنتل بن حارث ، بجادبن عثمان ، و ديعه بن ثابت و...
وقتى اين گروه منافقين چنين مسجدى بر سرپا كردند (مسجد ضرار). حضوررسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند، آن هم در حالى كه آن حضرت عازم غزوه تبوكبود، آنها به عرض رساندند: ما به منظور رعايتحال بيماران و نيازمندان و با توجه به اينكه گاهى شبها بارانى و سرد مى گرددمسجدى را بنياد كرديم و دوست مى داريم شما نيز به اين مسجد تشريف بياوريد و در آنجابا ما نماز گزاريد. آن حضرت فرمود: من اكنون عازم سفر هستم آنگاه كه از سفربازگشتم به خواست خدا نزد شما آمده و براى شما در اين مسجد اقامه نماز خواهم كرد.وقتى آن حضرت از غزوه تبوك مراجعت كرد آيه زير و آياتى كه پس از آن قرار داردنازل گرديد:
والذين التخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين و ارصادا لمن حارب اللهو رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون (56)
و آنانكه به منظور گزند و زيان رسانى و كفرورزى و ايجاد تفرقه ميان مؤ منين و تمهيدكمينگاه براى كسانى كه قبلا با خدا و رسول او به محاربه و نبرد برمى خواستندمسجدى را بنا و انتخاب كردند و سوگند آوردند جز خيرخواهى نظر ديگرى نداشتيم ، خداگواهى مى كند كه تحقيقا آنان دروغگويانى بيش نيستند.
اين آيه تا آيه 110 سوره توبه در جهت افشاء نيات پليد منافقين - در پشت سنگر مسجدضرار نازل شد. منافقين اين مسجد را به منظور آسيب رساندن به مسجد قبا و تقويت كفربنياد كردند، و هدف آنها در بناى مسجد ضرار اين بود كه مى خواستند ميان افراد باايمانى كه در مسجد قبا گرد هم مى آمدند تفرقه ايجاد كنند، و سنگر و كمينگاهى براىابوعامر راهب كه از پيش در حال محاربه با خدا ورسول به سر مى برد - تدارك ديده باشند.
خداوند متعال در طى اين آيات به پيامبرش اعلام كرد كه اگر چه آنها سوگند ياد مى كنندو مى گويند: ما در بناى اين مسجد جز خيرخواهى و دلسوزى نسبت به ضعفاء هدف ديگرىدر سرنداريم ، و آن هدف اين است كه مى خواهيم مسجدها رو به فزونى گذاشته و دردسترس نيازمندان قرار داشته باشد و معابدى كه مردم خداى را در آنها بندگى كنند وبه خانه هاى افراد با ايمان نزديك باشد! آرى خدا به پيامبرش اعلام كرد كه اينمنافقان در اين ادعا و سوگند خود دروغ مى گويند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بازگشت از غزوه تبوك ونزول اين آيات به عاصم بن عوف و جلانى و مالك بن رخشم - كه به سوى اين مسجد مىرفتند (مسجدى كه اهل آن ستمكاران و خائنان هستند)؛ فرمود: اين مسجد را درهم كوبيده وويرانش سازيد، و همه مصالح قابل احتراقش ‍ را بسوزانيد و خاكسترش را به باد دهيد.گويند رسول خدا صلى الله عليه و آله عمار بن ياسر و وحشى را ماءمور چنين كارىساخته بود. آن دو نيز مسجد ضرار را به آتش كشيدند، و سرانجام آن حضرت دستور دادكه مسجد مزبور را به عنوان كناسه و زباله دانى مورد استفاده قرار داده تامردارها و زباله ها را بدآنجا برند.
مرحوم طبرسى در ذيل و ارصادا لمن حارب الله و رسوله مى نويسد: آنكه براىنبرد با خدا و رسولش در كمين نشست ابو عامر راهب بود. آنگاه مى گويد: داستان ابوعامر چنان بود كه در دوره جاهليت ، پيشه اش رهبانيت بوده و پلاس در بر مى كرد. وقتىنبى اكرم صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد نسبت به آن حضرت حسادت مى ورزيد، واتحاد و همبستگى گروههاى مختلف اسلامى را دچارتزلزل ساخته و آنها را از هم مى پراكند. ابو عامر پس از فتح مكه به طائف گريخت وچون ديد مردم طائف ايمان آوردند به صوب روم رهسپار گرديد و دوباره آشكارا به آييننصرانيت درآمد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله ابوعامر را فاسق و به عنوانفردى گرفتار جرمهاى سنگين ملقب و معنون فرمود (57).

نقشه اى مؤ ثر
مى نويسند: زياد بن سميه كه والى بصره بود از ابى الاسود دئلى (م - 69 ه .ق )درخواست كرد تا قاعده و راه و رسمى براى اصلاح زبان عربى و به ويژه روشىبراى قرائت صحيح قرآن وضع نمايد و به وى يادآور گرديد كه : ان هذه الحمراءقد كثرت و افسدت من السنه العرب (اختلاط عجم و تازيان رو به فزونى نهاده وزبان تازى را به تباهى كشانده است )، سپس به وى گفت : چقدر به جا و به مورد استروش و قاعده اى فراهم آورى تا مردم بتوانند بدان وسيله زبان و لغت خود را اصلاحنموده و كلام الهى را با اعراب و نشانه هاى حركات و سكون بخوانند. ابى الاسود ازانجام اين كار امتناع ورزيد؛ زياد بن سميه شخصى را ماءمور كرد كه در مسير رفت و آمدابى الاسود بنشيند، تا وقتى ابى الاسود، به وى نزديك شد قرآن را با صداى بلندبخواند (و طورى وانمود كند كه منظورش اين نيست كه ابى الاسود صداى او را بشنود)وقتى ابى الاسود نزديك شد اين شخص كلمه رسوله را در آيه ان الله برىمن المشركين و رسوله به كسر لام قرائت كرد، اين طرز قرائت (كه معناى نادرست وزننده اى داشت ) بر ابى الاسود گران آمد و گفت : خداوندمتعال ، منزه و بزرگوارتر از آن است كه ازرسول و فرستاده خويش بيزار گردد. ابى الاسود بلافاصله نزد زياد ابن سميه آمد وگفت : همين الان حاضرم به درخواست شما جامهعمل بپوشانم و اين كار به نظرم پسنديده است . بنابراين نويسنده اى برايم فراهم آورتا به اعراب گذارى قرآن همت گمارم . زياد بن سميه 30 نفر نويسنده براى ابىالاسود در نظر گرفت و آنها را نزد وى فرستاد و او نيز از ميان آنها يك تن را كه ازقبيله عبد قيس بود انتخاب كرد و به وى گفت : قرآن را برگير و با رنگىمتفاوت از رنگ خط قرآن طبق گفته هاى من نشانه گذارى كن . ابى الاسود به او گفت :وقتى ديدى لبهايم را در مورد حرفى گشوده و بالا بردم يك نقطه روى آن حرف قراربده (فتحه ) و هر گاه درباره حرفى ، لبهايم را پائين آوردم ، نقطه اى زير آن بگذار(كسره ) و وقتى لبهايم را در مورد حرفى بستم يك نقطه در وسط آن بنويس (ضمه ) ودر صورتى كه همراه با اين كلمات و حركات حرفى را با غنه ادا كردم ، دو نقطه در همانموضع بگذار (تنوين ).
ابى الاسود با تاءنى و شمرده شمرده آيات قرآن را مى خواند و نويسنده مذكور حروف وكلمات قرآن را به منظور مشخص كردن اعراب آنها نقطه گذارى مى كرد، سپس هر برگىاز قرآن كه نقطه گذارى آن انجام مى گرفت ، ابى الاسود در آن تجديد نظر مى فرمودو به همين ترتيب تمام قرآن نقطه گذارى شد و ديگران نيز در نگارش قرآن از اين روشپيروى مى كردند.
جاودانگى قرآن
قال الكاظم عليه السلام :
O ان رجلا ساءل ابا عبدالله عليه السلام مابال القرآن لا يزداد عند النشر و الدراسه الا غضاضه ؟فقال : لان الله تبارك و تعالى لم ينزله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس ، فهو فىكل زمان جديد، و عند كل قوم غض الى يوم القيامه .
العيون 2/87، و اعلام الدين /211
O مردى از امام صادق عليه السلام ، پرسيد: از چه روى قرآن به هنگام گشوده شدن ومطالعه در آن ، همواره تازگى دارد؟ فرمود، زيرا خداوند تبارك و تعالى قرآن را براىزمان خاص و مردمان خاص فرو نفرستاده است آن كتاب در هر زمانى جديد است و تا روزقيامت نزد هر قومى تازه باشد.
فرشته اى ميان آسمان و زمين
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد فترت وحى سخن مى گفت ، پس ‍ فرمود:
در حالى كه راه مى رفتم صدايى از آسمان شنيدم ، سر برداشتم ، ناگهان ديدمفرشته اى كه در غار حرا بر من نازل شده بود، در ميان زمين و آسمان نشسته است ، از اينمنظره مرا رعب فراگرفت . به منزل بازگشتم و گفتم مرا بپوشانيد! پس مراپوشانيدند و خداوند اين سوره را نازل فرمود:
يا ايهاالمدثر قم فانذر و پس از آن وحى پياپى مى رسيد و انقطاعىحاصل نمى شد. (58)
اين حديث در كتاب وحى محمدى بدون ذكر منبع آن آورده شده است . (59)

معلمين اعزامى
بعد از جمع آورى قرآن ، 5 تن از معلمين قرآن جهت تعليم مردم ، به ميان آنان اعزامگرديدند.
بدين ترتيب كه زيد بن ثابت ماءمور تعليم قرآن در مدينه شد و عبدالله بن سائب بهمكه و مغيره بن شهاب به شام و ابوعبدالله سلمى به كوفه و عامد بن عبدالقيس بهبصره اعزام شدند.
اينان كسانى بودند كه قرائت قرآن را مستقيما ازرسول خدا آموخته بودند. (60)

استشفاء از قرآن مجيد
سيد محمود حميدى گفت : در مرض عمومى آنفولانزا (محرم 1337 ه .ق ) كه بيشتر اهالىشيراز بدان مبتلا شدند، من و اهل خانه ام همه مبتلا شديم . من از شدت مرض بيهوش شدم ودر آن حال سيد جليل مرحوم سيد ميرزا (امام جماعت مسجد فتح ) را ديدم كه در مسجدوكيل پس از نماز جماعت به يك نفر گفت : به مردم بگو دست راست خود را بر دو شقيقهخود گذارند و آيه شريفه :
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا (61).
را هفت مرتبه بخوانيد و اين آيه را بر هر كه بخوانيد خدا شفا مى دهد. چون به خود آمدمآيه شريفه را هفت مرتبه خواندم ، فورا خدا شفا داد؛ برخاستم و دست بر شقيقه فرزندمگذاردم ، او هم فورا خوب شد و از بستر بيمارى برخاست .
بدين ترتيب تمام اهل خانه در همان روز خوب شدند و پس از آنسال هر كس از خانواده ام به سردردى دچار مى شد، همين آيه شريفه را بر او مى خواندمفورا شفا مى يافت (62).
رقيب و عتيد كيستند؟
اسحاق بن عمار گويد: وقتى ثروتم زياد شد، غلامى را مامور كردم بر در خانه بنشيندو مستمندان شيعه را كه مراجعه مى كنند برگرداند. در همانسال به مكه مشرف شدم . خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم . سلام عرض كردمجوابم را از روى گرفتگى خاطر و سنگينى داد. گفتم : فدايت شوم چه باعث شد كه از منگفته هستيد و رو گردانيد؟ چه چيز لطف شما را نسبت به من تغيير داده ؟
فرمود: همان چيز كه باعث تغيير عقيده تو درباره مومنان شده است .
عرض كردم : به خدا سوگند كه حق آنها و حقيقت اعتقادشان را مى دانم . ولى از اين مىترسم كه مشهور به انفاق شوم و بر من هجوم آوردند.
فرمود: مگر نمى دانى هرگاه دو مومن با يكديگر ملاقات كرده مصاحفه كنند ميان دو انگشتآنان صد رحمت از خدا روى مى آورد كه نود و نه رحمت متعلق است به آن يكى كه برادردينى خود را بيشتر دوست دارد. و اگر از فرط علاقه يكديگر را ببوسند، به آنها ازآسمان خطاب مى رسد كه گناهان شما آمرزيده شد و وقتى با هم به رازدل مى نشينند، ملائكه موكل بر آنها و كاتبان كرام به يكديگر مى گويند: از اين دو مومندور شويم . شايد با هم سخنى دارند كه خداوند نمى خواهد ما از رازدل آنها اطلاع پيدا كنيم . سخن حضرت به اينجا كه رسيد عرض كردم : ممكن است آن دو ملككاتب كه سخن آنها را مى شنوند دور شوند و گفتارشان نشوند و ننويسند با اينكهخداوند مى فرمايد:
ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد. يعنى تلفظ نمى كند سخنى مگر اينكه دو ملك رقيب وعتيد براى ضبط آن آماده اند. از شنيدن سخن من ، حضرت صادق عليه السلام لحظه اىسر به زير انداخت آنگاه سربرداشته قطرات اشك از ديدگان فرو مى ريخت ، فرمود:اسحاق ! اگر ملائكه نويسنده ، نشنوند و ننويسند خداوند عالم و دانا به اسرار وپنهانى هاست . او اگر شك كنى كه آيا او تو را مى بيند، كافر خواهى شد و درصورتى كه يقين داشته باشى كه خدا ترا مى بيند و باز مرتكب گناه شوى ، پس او راپست تر از همه ناظرين قرار داده اى (چرا كه از او خجالت نمى كشى ! تعالى الله عنذلك علواكبيرا) (63).
غار حرا و اولين نزول وحى
از زبان رسول گرامى صلى الله عليه و آله مى شنويم كه فرمود: در غار حرا درخواب به سر مى بردم كه جبرييل بر من وارد شد و برايم پاره اى از ديبا كه كتابى ونوشته اى در آن بود آورد و گفت : بخوان . گفتم : خواندن نمى دانم .جبرييل مرا فشرد و رها كرد و گفت : بخوان . تا سه بار اين وضع تكرار شد و در آخربار به من گفت : بخوان . گفتم : چه چيزى بخوانم ؟ گفت : اقرا باسم ربك الذىخلق خلق الانسان من علق ... (64) پس از آنجبرييل از كنارم دور شد و من بيدار شدم چنانكه گويى نقشى بر قلبم نوشته شد، ازغار بيرون آمدم و به نيمه راه كوه رسيدم ، در اين اثنا ندايى به گوشم رسيد كه مىگفت : اى محمد تو رسول خدايى و من جبرييل هستم ، به راه خود ادامه بده . و هرگامى كهبرمى داشتم با ترس و بيم آميخته بود تا به خانه رسيدم .
خديجه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: وقتى پيغمبر صلى اللهعليه و آله وارد خانه شد رنگ پريده و خسته به نظر مى رسيد، پرسيدم : چرا رنگپريده اى ؟ حضرت قضيه را براى همسرش بازگو كرد، خديجه سر اين داستان رااز ورقه بن نوفل - كه مردى آگاه و بصير بود پرسيد. ورقه او را بشارت داد كه اوپيامبر اين مردم است و سپس به خديجه گفت كه به آن حضرت بگويد: پايدارباشد
.
نوشته اند وقتى رسول اكرم صلى الله عليه و آله از غار حار بازگشت مدتى وحىمنقطع گرديد ولى اين مدت به سر آمده و زمان انقطاع وحى منقضى شد. جابر بن عبداللهانصارى در اين باره نقل مى كند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت : پس از آن كهچندى در غار حرا مجاور بودم از آنجا بيرون آمدم و به وادى رسيدم ، ندايى از آسمان بهگوشم رسيد و همان فرشته اى را كه پيش از اين ديده بودم در آسمان مشاهده كردم وبيمناك شدم و به سوى خانه بازگشتم ، وقتى كه به خانه رسيدم گفتم مرا بپوشانيد(و اين جمله را سه بار تكرار كردم ) مرا پوشاندند، در اين اثنا اين آياتنزول يافت : يا ايهاالمدبر # قم فانذر (65) پس از آن وحى پيوسته ادامهيافت و آيات قرآنى تا پايان عمر آن حضرتنازل گرديد (66).
جوان صداى فرشتگان را مى شنود
يكى از بزرگان چنين نقل مى كند: در اوقاتى كه در زنجان بودم يك روز صبح جوانى كهاز تربيت شدگان مكتب اسلام بود و برنامه زيارت عاشوراى او هرگز ترك نمى شد،سراسيمه به خدمت حاج ملا آقا جان آمد و گفت : من هنگامى كه در اتاق نشسته بودم وزيارتم را تمام مى كردم ، ناگهان عطر عجيبى تمام فضاى اتاق را پر كرد و سپس مانندآنكه صدها زنبور در اتاق به حركت در آمدند و من صدايى شنيدم ، حاج ملا آقا جان گفتند:فردا نيز همين حالت برايت پيش مى آيد خوب گوش بده ببين چه مى گويند. فرداى آنوز آن جوان آمد و گفت : گمان مى كنم كه ذكر لا اله الا الله الحق المبين را تكرارمى كردند. معظم له گفت : بعد از اين تو نيز با آنها اين ذكر را بگو تا حجاب بيشترىاز تو برطرف شود آن جوان پس از دو روز آمد و گفت : حدود دو ساعت با آنها كلمه لااله الا الله الملك الحق البين را تكرار كردم يك مرتبه چشمهايم به اشك افتاد وانوار سفيدى چون جرقه آتش ‍ ولى سفيد را ديدم كه تمام فضاى خانه را پر كرد.ترسيدم و ديگر ادامه ندادم .
چنين است كه وقتى روح ، حواس (ذائقه و شامه و سامعه ) را تحت تاءثير قرار داد نوبتبه قوه بينايى نيز مى رسد. (67)
هدايت قرآن
O ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم
الاسراء /9
O همانا اين قرآن به استوارترين راه هدايت مى كند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O اذا التبست عليكم الفتن ، كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن .
الكافى 2/599 و تفسير العياشى 1/2
O هنگامى كه فتنه ها، همچون پاره هاى شب تاريك ، شما را در خود فرو گرفت ، برشماست كه ملازم قرآن شويد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O ليس القرآن بالتلاوه و لا العلم بالروايه و لكن القرآن بالهدايه و العلمبالدرايه .
كنز العمال 1/550
O نه قرآن به تلاوت باشد و نه دانش به روايت و ليكن قرآن به هدايت باشد و دانشبه درايت .
بحر العلوم هديه قرآن را نپذيرفت
آغا محمد خان قاجار، قرآنى به خط ميرزاى تبريزى كه خطاط معروفى بود با جلدى كهبه ياقوت و الماس و زبرجد و ساير سنگهاى گرانبها تزئين شده بود به رسم هديهبراى بحرالعلوم ارسال كرد وقتى قرآن را آوردند كه به ايشان برسانند دربمنزل را زدند با كوبيدن حلقه در بحرالعلوم خود پشت دربمنزل آمد و در را باز نمود، در حالى كه دست مبارك آن بزرگمرد بالا و قلم به دستشانبود. خطاب به آنان فرمود:
چه كار داريد؟ گفتند: حضرت سلطان ، قرآنى براى شما فرستاده اند استاد نگاهى بهجانب قرآن نمود و گفت : اين زينتها و دانه ها چيست كه بر جلد آن نصب شده است ؟ عرضشد: اينها سنگهايى گرانبهاست كه جلد قرآن را با آنها تزئين نموده اند. گفت : چرا بركلام خدا چيزى آويخته ايد كه باعث زندانى شدن وتعطيل آن مى گردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا كنيد و بفروشيد و قيمت آن را، ميان مساكينقسمت كنيد. عرض كردند: قرآن را كه با خط خطاطى معروف است و ارزش زيادى داردقبول فرماييد. گفت : قرآن را هركس آورده نزد او باشد و آن را تلاوت نمايد. اين رافرمود و در منزل را بست . (68)
بهترين شكر الحمدالله است
از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
هرگاه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله كارى پيش مى آمد كه وى را شاد و مسرورمى ساخت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ستايش و شكر به درگاه خداوندمتعال مى فرمود:
الحمدلله الذى بنعمته تنم الصالحات
(سپاس و حمد مخصوص خدايى است كه به سبب او كارهاى خوب و شايسته صورت مىگيرد).
و هنگامى كه در كارى ، براى پيامبر ناراحتى و افسردگى پيش مى آمد مى فرمود:الحمدالله على كل حال .
(سپاس خداى را در هر پيشامد بد و ناگوار و ناراحت كننده (69).

پيامبر از كوه صفا بالا مى رفت و صدا مى زد...
نام او عبدالعزى و از فرزندان عبدالمطلب بود، پس عموى پيامبر نيز محسوب مىشد و از اين جهت كنيه ابولهب بر او گذاشتند كه گونه هاى برافروخته وزيبايى داشته است . (70) او از دشمنان سرسخت پيامبر بود. طارق محاربىنقل مى كند كه : روزى در بازار ذى العجاز (ظاهرا از بازارهاى مكه بوده است ) جوانى راديدم كه مى گفت :
ايها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا و مردى از پشت سر، به پاى او سنگمى زد و پاى او را مجروح ساخته بود و فرياد مى زد: ايهاالناس انه كذاب ، او دروغ مىگويد، سخنى از وى باور نكنيد. پرسيدم : اين شخص ‍ كيست ؟ گفتند: آن محمد است كهخود را پيامبر معرفى مى كند و اين عمويش ابولهب است كه او را تكذيب مى كند. (71) درشاءن نزول آيات بالا از ابن عباس نقل كرده اند كه : روزى پيامبر از كوه صفا بالا رفتهو صدا زد: يا صاحباه ! اى دوستان و بستگان من !... جمعى از قريش دور او جمع شدند وگفتند: براى چه منظورى از ما دعوت كردى ؟ گفت : اگر به شما بگويم صبح يا عصردشمنى به سراغ شما مى آيد، آيا گفته مرا باور مى كنيد يا نه ؟! گفتند: آرى . فرمود: انى نذير لكم بين يدى عذاب شديد ، من به شما پيش از رسيدن عذاب شديدىاعلام خطر مى كنم ! ابولهب حاضر بود و گفت : تبا لك اءلهذا دعوتنا جميعا؟: نابودشوى ! آيا به خاطر اين منظور ما را دعوت نمودى ؟! سپس اين سورهنازل شد: تبت يدا ابى لهب و تب ...: نابود باد دستان ابولهب و خود او....

مژده ورودى پيروزمندانه
لقد صدق الله رسوله الرؤ با بالحق لتد خلن المسجد الحرام انشاء الله امنينمحلقين روسكم و مقصرين لاتخافون فعلم مالم تعلموافجعل من دون ذلك فتحا قريبا (72)
خوابى را كه خداوند بر فرستاده خود نماياند، رؤ ياى صادقه قرار داد. بى گمان دركمال آزادى به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهيد شد و پس از فراغت ازاعمال ، سرهاى خود را خواهيد تراشيد و ناخن ها را خواهيد چيد، در حالى كه ترسى ازدشمن نخواهيد داشت خداوند مى داند آنچه را كه شما نمى دانيد و علاوه بر اين پيروزى ،پيروزى نزديكترى نيز (يا پيروزى ديگرى را هم در همين نزديكى ) براى شما قرار دادهاست .
در سال ششم هجرى رسول خدا صلى الله عليه و آله خوابى ديد كه رؤ ياى رحمانىبود (و تمام رؤ ياهاى انبياء عليهم السلام رحمانى است ) و مطابق آن پيش بينى شده بودكه با كمال آزادى ، با مسلمانان وارد مسجدالحرام خواهد شد و آيات قرآن هم صداقت وروحانى بودن آن خواب را خبر داده و تاءييد كرد مسلمانان پس از دريافت اين مژده بههمراهى پيامبر به سوى مكه (به قصد زيارت ) حركت كردند و پس از ممانعتاهل مكه ، مسلمانان با رهبر خود بيعت جنگ نمودند (بيعت رضوان ) و در نتيجهاهل مكه مرعوب گرديده و حاضر شدند كه قرارداد متاركه جنگ نوشته شود و به امضاىطرفين برسد. مسلمانان بازگشتند و در سال بعد باكمال آزادى ، عمره اى به جاى آوردند و به عنوان خروج از احرام سرها را تراشيده و ناخنهاى خود را چيدند (حلق و تقصير نمودند) و مفاد آيه كاملا عملى گرديد. بايد دانست كهصلح حديبيه بسيار مهم بود زيرا در نتيجه آن خاطر مسلمانان از طرف دشمنشماره يك و خطرناكشان آسوده شد و توانستند به حساب دشمنان ديگر برسند.بنابراين صلح حديبيه ، فتح قريب بوده است ؛ بعضى هم فتح خيبر را مصداق فتحقريب مى دانند و علامه طباطبايى اين قول اخير را با سياق آيه ناسازگار مى داند.(73)
فضيل بن عياض و توبه
در بعضى تفاسير نوشته شده كه فضيل بن عياض مدتى از عمرش را در طغيان و عصيانگذراند تا اينكه شبى به قصد دستبرد به قافله اى حمله كرده و قافله را تعقيب مىنمود كه ناگاه صداى خواننده قرآن به گوشش خورد كه اين آيه را مى خواند:
الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله ... (74).
آيا نرسيده وقت آنكه كسانى كه ايمان آورده اند، دلشان براى ياد خدا خاشع شود؟
اين آيه شريفه فورا دلش را بيدار كرد و گفت : بلى ، وقتش رسيده . از همان راهبازگشت و توبه كامله نمود و اداء حقوق كرد و هر كس بر او حقى داشت ، او را از خودراضى ساخت و بالاخره از نيكان روزگار شد.

فاطمه عليها السلام به قرآن عمل كرد
شب زفاف دختر جوان و والاى پيغمبر فرا رسيده بود، بنا بود كه بانوى بزرگ اسلامرا به خانه همسرش امام على عليه السلام ببرند،رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيراهنى تازه و نوين براى شب زفاف و عروسىفاطمه فراهم كرده بود زيرا فاطمه عليها السلام در خانه پدر بيش از زفاف پيراهنىوصله دار به تن داشت . اتفاقا در شب زفاف سائلى بر درب خانه فاطمه سس اظهارنتگدستى و گرفتارى نمود و گفت :
از بيت نبوت پيراهنى كهنه مى خواهم . حضرت فاطمه عليها السلام در آغاز تصميمگرفت كه همان پيراهن وصله دار خود را به او بدهد، ناگهان به ياد اين فرموده خداوندافتاد: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون . از اين روى پيراهن نو و زيباىخود را به آن مستمند داد و باز همان پيراهن كهنه و پيشين را به تن كرد و پوشيد، اما هنگامزفاف كه فرا رسيد جبرئيل فرود آمد و به پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند به تو سلام مى رساند و به من امر فرموده كه به فاطمه عليها السلام سلامكنم و هديه اى از جامه هاى سندس سبز به وسيله من براى فاطمه عليها السلام فرستادهاست . پيامبر صلى الله عليه و آله سلام خداوند را به فاطمه عليها السلام ابلاغ نمود وآنگاه جامه اى را كه جبرئيل آورده بود بر تن او كرد. (75)
حافظين قرآن در عهد رسول الله كيانند؟
در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عده فراوانى بودند كه كمى قرآن مجيد را حفظكرده و بخاطر سپرده بودند و از ايشان به حفاظ القران ، قراء القرآن و يا جماع القرآن ياد مى شود.
ابن نديم در كتاب الفهرست (ص 41، مصر، 1348 ه .ق ) تحت عنوان الجماع القرآن على عهد النبى صلى الله عليه و آله على عليه السلام ، سعد بننعمان ، ابوالدرداء، معاذ بن اوس و تنى چند از ديگر صحابه را از حافظان قرآن در زمانرسول اكرم صلى الله عليه و آله معرفى مى كند. (76)

خداوند پيامبر را دلدارى مى دهد
سيوطى سوره شريفه كوثر را در شمار سوره هايى كه يكجانازل شده است آورده و از مسلم و او از انس روايت كرده كه روزى پيغمبر صلى الله عليه وآله خواب خفيف و مختصرى نمود و پس از بيدار شدن فرمود:
اين سوره همين الان بر من نازل شد و تا آخر آن را قرائت فرمود. نيز در كتاب اسبابالنزول از ابن المنذر و او از ابن جريح نقل مى كند: روايت است وقتى كه ابراهيم فرزندپيغمبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، قريش گفتند: پيغمبر پس از اين ، ابتر و بىدنباله مى ماند پس سوره انا اعطينا نازل شد تا براى آن حضرت تسلى باشد وعلى بن ابراهيم در تفسير خود مى نويسد: وقتىرسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مسجد شد و عمروبن العاص و حكم بن ابى العاصدر مسجد بودند، عمر اظهار داشت يا ابالابتر (در جاهليت كسى را كه اولاد نداشت ابتر مىخواندند) و سپس گفت : من پيغمبر را مبغوض مى دارم پس سوره شريفه كوثرنازل شد كه : اى پيغمبر ما به تو كوثر عطا كرديم . (كوثر: خير كثير و از جمله كثرتاولاد است ) و كسى كه ترا دشمن مى دارد او ابتر است در نتيجه كسى كه بى نصيب از خيراست ، او ابتر است نه تو.
بنابر آنچه كه در اسباب النزول آمده (گفته شده كه سند آن هم صحيح است ) كه ابنعباس مى گويد: كعب بن اشرف وارد مكه شد، پس قريش به او گفتند:
تو سيد و بزرگ قريشى ولى اين كسى كه بالاى منبر است مى گويد كه از ما بهتر استو با اينكه ما اهل حج و سقايت و دربان خانه خدا هستيم . كعب گفت : نه شما بهتر از نيكانيد.پس آبه ان شانئك هوالابتر نازل شد پس ‍ بايد گفت : هرگاه كسى به اين حديثاعتماد كند بايد بگويد: مراد اين است كه اين آيهنازل شده است ولو در ضمن سوره ، تا با احاديث ديگر كه دلالت برنزول يكجايى سوره داشتند منافات پيدا نكند.(77)

قرآن اينگونه ادب مى كند
جنگ تبوك پيش آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را به جهاد ترغيب و تشويقنموده و با سپاهى حركت كرد. سه نفر از مؤ منينى كه سابقه نفاق نداشتند تخلف كرده وبه همراه لشكر اسلام نرفتند. كعب بن مالك شاعر، يكى از متخلفين بود كه مى گفت درآن روزها نبرد و قدرتم بيش از پيش بود و سابقه نداشت در يك زمان دو وسيله سوارىداشته باشم مگر در همان اوان جنگ تبوك هر روز با خود مى گفتم امروز خواهم رفت ، آنروز مى گذشت و نمى رفتم . باز فردا همين طور بالاخره سستى نموده و از حضور در جنگخوددارى كردم . با هلال بن اميه و مواره بن ربيع مصادف شدم آنها هم مانند من تخلف كردهبودند و آن طور كه خودشان مى گفتند، وضع كار آنها نيز پيچيده بود. تا اينكه شنيديمسپاه اسلام به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعت كرد، از كرده خود پشيمان شديمو به استقبال بيرون آمديم . وقتى خدمت رسول خدا رسيديم به آن جناب سلام عرض ‍كرديم و براى اين كه سالم است تبريك و تهنيت گفتيم . ولى آن حضرت جواب ما را ندادو از ما رو برگردانيد به دوستان و آشنايانمان سلام كرديم آنها هم جواب ندادند. اينخبر به گوش خانواده هاى ما رسيد. ايشان نيز از حرف زدن با ما خوددارى كردند. وضععجيبى پيش آمد به مسجد كه وارد مى شديم با هركس صحبت مى كرديم جواب نمى داد.
زنان ما خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رفته ، گفتند: شنيده ايم از شوهران ما روبرگردانيده اى آيا ما نيز از آنها جدا شويم ؟رسول خدا به آنها فرمود: كناره گيرى نكنيد ولى نگذاريد با شما نزديكى كنند. كعب ودو رفيقش با مشاهده اين وضع گفتند: بودن ما در مدينه چه فايده دارد اكنون كه با ماسخن نمى گويند بهتر است كه از مدينه خارج شويم و در كوهى به راز و نياز و توبهو استغفار مشغول گرديم . با خداوند توبه ما را مى پذيرد و يا به همينحال از دنيا مى رويم .
آنان به جانب يكى از كوههاى مدينه رفته روزها روزه مى گرفتند و شبها را به مناجاتمى گذارندند. خانواده آنها برايشان غذا مى بردند ولى صحبت نمى كردند. پنجاه روزبه اين حال سپرى شد و آنها گريه و استغفار مى كردند. روزى كعب به دوستان خود گفت: اكنون كه مورد خشم خدا و پيامبر و خانواده و دوستان قرار گرفته ايم پس چرا ما خودبر ديگران خشم نگيريم ؟ بياييد از هم جدا شويم هر كدام دور از ديگرىمشغول راز و نياز و توبه و بازگشت شويم و با هم صحبت نكنيم تا بميريم يا خداتوبه مان را قبول كند.
سه روز از يكديگر فاصله گرفتند، شبها دردل كوه هر كدام به گوشه اى راز و نياز داشته به طورى دور بودند كه همديگر را نمىديدند. شب سوم حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خانه ام سلمه بود و اين آياتنازل شد:
لقذ تاب الله على النبى و المهاجرين و الانصار الذين انبعوه فى ساعه العسره منبعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم انه بهم رئوف رحيم و على الثلثهالذين خلفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم وظنوا ان لاملجا منالله الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم (78).
خدا بر پيغمبر و شما امت و اصحابش از مهاجر و انصار كه در ساعت سختى كه نزديكشود دلهاى فرقه اى از آنها از رنج و تعب بلغزد (در سختيهاى جنگ تبوك و غيره ) و آنهاپيروى از رسولش كردند باز لطف فرمود و از لغزشهاشان درگذشت كه او دربارهرسول و مؤ منان به يقين مشفق و مهربانست و بر آن سه تن (فراه وهلال و كعب ) كه (از توبه يا از جنگ تبوك ) تخلف ورزيدند تا آنكه زمين با همهپهناورى بر آنها تنگ شد و بلكه از خود دلتنگ شدند و دانستند كه از غضب خدا جز بهلطف او ملجا و پناهى نيست پس خدا بر آنها باز لطف فرمود تا توبه كنند كه خداوند اوملجا و پناهى نيست پس خدا بر آنها باز لطف فرمود تا توبه كنند كه خداوند بسيارتوبه پذير و در حق خلق مشفق و مهربان است .
بدين ترتيب خداوند توبه آنان را قبول نمود و آنها را به رحمت بى منتهاى خود بخشيد.(79)
جبرئيل در تشييع جنازه او حاضر شد
امام صادق عليه السلام فرمود، پيامبر بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواندند و نود هزارفرشته كه جبرئيل هم با آنان بود اقتداء كردند.رسول خدا به جبرئيل فرمود:
براى چه سعد بن معاذ استحقاق پيدا كرد كه تو با آن همه فرشته بر جنازه اش نمازبگذاريد؟ جبرئيل گفت :
سعد همواره سوره توحيد را نشسته ، ايستاده ، پياده و سواره در سفر و حضر مىخواند. (80)

درسى اجتماعى از يك آيه
روزى امام حسن عليه السلام از محلى عبور مى كرد، چشمش به جوانى افتاد كه قاه قاه مىخنديد، نزد جوان رفت و فرمود، اى جوان ، آيا شنيده اى كه در روز قيامت ، همه مردم وارددوزخ مى شوند؟ جوان گفت : آرى شنيده ام و دانسته ام . امام حسن عليه السلام فرمود، ازكجا شنيده اى و دانسته اى ؟ آن جوان جواب داد: از اينكه خداوند در قرآن مى فرمايد:
و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا .
همه شما (بدون استثناء) وارد جهنم مى شويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعىاز ناحيه پروردگارتان (كه بعضى آن را مربوط بهپل صراط مى دانند).
امام حسن عليه السلام فرمود:
آيا تو اطمينان دارى كه از آن افرادى نيستى كه تو را در جهنم نگه دارند؟ جوان پاسخداد: نه ، چنين اطمينانى ندارم . امام حسن عليه السلام فرمود: پس كسى كه نمى داندبهشتى است يا جهنمى اين گونه نمى خندد (و همه دهان را براى خنديدن نمى گشايد). آنجوان از اين نصيحت دلسوزانه امام حسن عليه السلام پند گرفت و بعد از آن روز ديگر آنجوان را خندان نديد. (81)
تعليم و تعلم قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O ان هذا القرآن مادبه الله . فتعطموا مادبته ما استعطعتم .
تفسير الامام / 60 و محمع البيان 1/16 و جامع الاخبار/ 47 و تفسير ابى الفتوح 1/11
O اين قرآن ضيافت خداوند است پس بياموزيد ضيافتش را چندانكه توانيد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
O تعلموا القرآن و علموه الناس .
جامع الاحاديث /67
O قرآن را فراگيريد، و آن را به مردم بياموزيد.
منظور از ظلم شرك است
ابن مسعود مى گويد: وقتى آيه :
الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم (82)نازل شد كار بر مردم دشوار گشت . به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتند:
ما كداميك به خود ظلم نكرده ايم ؟
رسول خدا فرمود: معناى اين آيه آنچنان كه شما گمان مى بريد، نيست . آيا نشنيده ايد كهلقمان صالح گفت :
ان الشرك لظلم عظيم (83) بنابراين منظور از ظلم ، شرك است (84).

بلاغت و شيوايى الفاظ قرآن
مردى از قريش پيش از اسلام آوردن عمر بن خطاب به وى گفت : خواهر تو از دين بيرونشد (و به دين محمد صلى الله عليه و آله پيوست ). عمر به خانه خواهر خود مى رود وبه صورت او سيلى سختى مى زند، بطورى كه چهره او را مجروح مى سازد. پس از چندلحظه اى كه خشم عمر فرو مى نشيند. نگاهش به صحيفه اى مى افتد كه در زاويه خانهقرار داشت و روى آن نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم سبح الله ما فى السموات و ما فى الارض و هو العزيزالحكيم ...
و بر صجيفه اى ديگر خواند:
بسم الله الرحمن الرحيم طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ...
عمر پس از توجه و تفطن به بلاغت قرآن و شيوايى الفاظ و عبارات آن اسلام آورد. وجوداين صحيفه ها در خانه خواهر عمر حاكى از آن است كه وى به خواندن آشنايى داشته است .(85)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation