بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن, غلامرضا نیشابورى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-130001 -
     M-130002 -
     M-130003 -
     M-130004 -
     M-130005 -
     M-130006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

قرآن پرده از نيات فاسقى برمى دارد
پيامبر صلى الله عليه و آله وليد بن عقبه را براى جمع آورى زكات از قبيله بنىالمصطلق اعزام داشت . هنگامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نمايندهرسول الله صلى الله عليه و آله مى آيد با خوشحالى بهاستقبال او شتافتند، ولى از آن جا كه ميان آنها و وليد در جاهليت خصومت شديدى بودتصور كرده كه آنها به قصد كشتن او آمده اند، بنابراين بدون تحقيق بازگشت و خدمتپيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد كه آنها از پرداخت زكات خوددارىكردند، و امتناع از پرداخت زكات يك نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى شود!
پيامبر صلى الله عليه و آله سخت خشمگين شد و تصميم گرفت با آنها پيكار كند. ولىاين آيه نازل شده :
يا ايهاالذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنيا فبيبوا ان تصبيو اقوما بجهاله فتصبحوا علىما فعلتم نادمين . (119)
و بدينوسيله دستور داده شد هرگاه فاسقى خبر مى آورد درباره آن تحقيق كنيد و بعد واردعمل شويد. (120)
قرآن و احترام آن
مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى زياد اصرار داشت كه احترام ظاهرى قرآن كاملامحفوظ شود، همان طور كه اهل تسنن هنگام قرائت قرآن براى رعايت احترام سكوت مى كنند.ميان شيعه نيز اگر اين شيوه جارى شود بسيار خوب و بموقع است ، ولى در مجالسشيعه چون عادت برخلاف جارى بود ترك آن در نهايت دشوارى به نظر مى رسيد، اينبود كه فرمايش آن مرحوم عملى نمى شد. آنگاه مى فرمود:
پيغمبر دو چيز را در ميان ما گذاشت كتاب الله و عترت طاهره ولى ما با سنى ها دست بهدست داده هر دو آنها را از بين برديم ما كتاب الله را از بين برديم آنها نيز عترت طاهره را(121).

اين كوهها را بوسيله قرآن عقب بران
جمعى از مشركان مكه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و بهدنبال پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادند. حضرت به اميد هدايت آنها به سوى آنهاآمد. آنها گفتند: اگر دوست دارى از تو پيروى كنيم اين كوههاى مكه را بوسيله قرآنت عقببران تا كمى اين زمين تنگ و محدود ما گسترش يابد! و زمين را بشكاف و چشمه ها ونهرهاى پديد آور تا درختان غرس كنيم و زراعت نماييم ! تو كه به گمان خود كمتر ازداود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخر كرده بود كه با او هم صدا بودند وتسبيح خداوند مى گفتند، پس باد را مسخر ما گردان كه بر دوش آن سوار شويم و بهشام برويم و مشكلات خود را حل كنيم و مايحتاج را تهيه نماييم و همان روز بازگرديمكه خود را كمتر از سليمان نمى دانى ! و نيز تو كه خود را كمتر از عيسى نمى دانىمردگان ما را زنده كن تا درباره حقانيت تو از آنها سؤال كنيم ! اين آيه نازل شد:
و لقد استهزى برسل من قيلك فاميلت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب .(122)
و بدينوسيله به آنها گوشزد كرد كه آنچه را مى گويند از سر لجاجت است نه براىايمان آوردن ، وگرنه معجزه كافى ارائه شده است . (123)
قرائت قرآن
قال على عليه السلام :
O من اءنس بتلاوه القرآن ، لم توحشه مفارقه الاخوان .
شرح غررالحكم 5/369
O هر كه به تلاوت قرآن انس گيرد، دورى برادران ايمانى او را دلتنگ و تنها نسازد.
قالالصادق عليه السلام :
O القرآن عهد الله الى خلقه . فقد يبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده ، و انيقراء منه فى كل يوم خمسين آيه .
الكافى 2/609
O قرآن پيمان خداوند است با بندگانش . شايسته آن است كه انسان مسلمان در پيمان خودنظر كند، و هر روز پنجاه آيت از آن بخواند.
اگر نجات پيدا كنم تفسيرى مى نويسم
درباره طبرسى صاحب مجمع البيان نوشته اند كه او بيهوش شده بود، و به گمانمرگ ، دفنش كرده بودند. پس در قبر بهوش آمده و ملتفت شده كه در گلوى مرگ گيركرده . نذر كرد كه اگر از اين ورطه نجان يابد تفسيرى بكلام الله بنويسد. از قضاتوفيق الهى نباشى را رهنمون كرد كه براى اخذ كفن قبر او را شكافت ، خواست كفن از تناو بربايد دست نباش را گرفت ، نباش ‍ وحشت كرد و گفت : مترس من نمرده بودم اشتباهامرا دفن كرده اند خداوند تو را وسيله نجات من قرار داد. پس نباش او را به خانه خودآورده به كسان وى خبر كرد و خودش هم بوسيله وى از اين كار زشت توبه كرد و نجاتيافت (124).

چرا قرآن را با اين زينتها زندانى كرده ايد
روزى آيت الله وحيد بهبهانى در حالى كه مشغول مطالعه بود، دربمنزل را مى كوبند و وى در حالى كه قلم در دست داشت بسوى درب مى رود و آن را مىگشايد: آه تو هستى ميرزا شمس الدين ، سلام .
سلام استاد. چند نفر با شما كار داشتند. گويا از فرستادگان شاه ايرانند، من آنها راراهنمايى كردم .
آقا در حالى كه به فرستادگان دربار چشم دوخته بود، مى پرسد چه شده ؟ كارىدارند؟
يكى از نمايندگان آغا محمد خان با سبيلهاى سياه تابداده ،هيكل درشت و قد بلند دست به سينه نهاده ، مى گويد: سلام قربان !
سلام عليكم .
سپس به اشاره مرد چهارشانه ، يكى از همراهانش كه ريش انبوه سياهى داشت ، درصندوقچه اى را گشوده ، در برابر ديدگان آقا قرار داد.
اين هديه اى است از سوى آغا محمدخان قاجار پادشاه ممالك مخروسه ايران . ايشان سلامرسانده ، فرمان دادند اين صندوقچه را به شما بسپاريم .
چه هست فرزندم ؟
قرآن قربان ، قرآنى بسيار نفيس به خط ميرزاى تبريزى . سپس قرآن را گشوده ، مىگويد: ملاحظه مى فرماييد قربان ، بى نظير است .
اين دانه ها چيست كه بر جلد قرآن چسبانده اند؟
قربان : اينها سنگهاى گرانبهاست كه جلد قرآن را زيبا ساخته و به ارزش آن افزودهاند.
فرزندم ، چرا كلام پروردگار را به پيرايه هاى مى آراييد كه به سبب آنها از دسترسمردم دور شود و در صندوقچه ها قرار گيرد؟ اين دانه ها را جدا كرده ، بفروشيد و بهاىآن را ميان دانشجويان و مردم تهيدست پخش كنيد.
آقا پس قرآن را كه به خط ميرزاى تبريز است بپذيريد.
هركس قرآن را آورده ، نزد او باقى بماند تا پيوسته در آن بنگرد و كلام خداوند رابخواند!
سپس در را بسته ، باز مى گردد. محمد على كه بر سر صندوق كتابهاست ، مى پرسد:كه بود پدر؟
فرستادگان دربار ايران . هديه اى آورده بودند.
چه هديه اى ؟
يك قرآن . چه روزگارى شده قرآنها را با طلا و زمرد و الماس آزين مى بندند و مىگويند بر ارزش كتاب خدا افزوده مى شود آيا چند تكه سنگ به اندازه اى ارجمند است كهمى تواند بر ارزش سخن پروردگار بيفزايد؟ مى بينى چگونه است ؟ محمد على فرصتادامه گفتار را از پدر مى گيرد و مى پرسد: حالا كجاست آن قرآن ؟
كجاست ؟ نزد فرستاده دربار
نپذيرفتيد؟
نه ، ما كه قرآن براى خواندن داريم ، گفتم نزد خودش باشد تا پيوسته بخواند وسپس مشغول ادامه مطالعه خود شد و اعتنايى به فرستادگان نكرد. (125)

آيه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شيى را با آن به صبح آورد
ابوذر مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبى به عادت برخاست و همه وقت شبرا با قرائت اين آيه گذرانيد:
ان تعذيهم فانهم عبادك وان تغفرلهم فانك انت العزيز الحكيم . (126)
اگر اينها را عذاب كنى پس اينها بندگان تواند و اگر آنان را بيامرزى پس توعزيز و حكيمى .
و پيوسته اين آيه را تكرار مى فرمود (127)

اشتباه در قبله
رسول خدا صلى الله عليه و آله سريه اى را براى جنگ با كفارگسيل داشت كه من (جابر) نيز در آن سريه شركت داشتم . تاريكى شب در اثناء سفر فرارسيد، و ما سمت قبله را نمى توانستيم شناسايى كنيم . گروهى از همسفران ما گفتنت :
قبله را بازيافتيم كه بدين سو و در طرفشمال قرار دارد. نماز را خواندند و خطوطى را در تاريكى بر روى زمين - در چنين سويى- رسم كردند. اما عده ديگرى از ميان جمع ما گفتند:
قبله در اين سو و در طرف جنوب قرار دارد (و همانسو نماز گذاردند) و خطوطى به عنواننشانه بر روى زمين كشيدند. وقتى بامدادان بر ما فرا رسيد و آفتاب درخشيدن آغاز كرد،ديديم خطوطى كه اين دو گروه بر زمين رسم كردند هيچكدام به سمت قبله نبوده است .آنگاه كه از سفر بازگشتيم راجع به چنين پيشامدى ازرسول خدا صلى الله عليه و آله سؤ ال كرديم . آن حضرت در برابر سؤال ما لختى ساكت ماند و از پى آن آيه : ولله المشرق والمغرب ...نازل گرديد (128).
شب قدر بهتر از هزارماه
مسعودى مى گويد: جميع مدت سلطنت بنى اميه تا بيعت با ابوالعباس ‍ سفاح هزار ماه بود: چون بنى اميه 90 سال و 11 ماه و 13 روز سلطنت كردند. در تفسير راضىنقل شده كه قاسم بن فضل از امام مجتبى عليه السلامنقل كرده : كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خواب ديد، بنى اميه مانند ميمون بالاىمنبرش رفت و آمد مى كنند، اين عمل برايش ‍ گران آمد. خداىمتعال سوره قدر (انا انزلناه ...) را نازل كرد و بهرسول خدا فهماند كه يك شب قدر بهتر از هزار ماه سلطنت بنى اميه است . قاسم مىگويد. وقتى حساب كرديم ديديم سلطنت بنى اميه هزار ماه بود.

فاطمه عليها السلام اولين عمل كننده به اين آيه
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: چون آيه : لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا ،نازل شد من هم شاءن والاى رسول الله را توقير و تنظيم كرده و ديگر از اينكه آنحضرت را بعنوان ياابه (اى پدر و اى بابا) بخوانم اجتناب كردم ، بلكه مىگفتم : يا رسول الله . پيغمبر يك يا دو يا سه بار از من اعراض ‍ كرد - بى اعتنايىفرمود - سپس رو به من آورده گفت :
اى فاطمه آن آيه درباره تو و بستگان تو ونسل و فرزندان تو نازل نشده ، تو از منى و من از تو، آيه درباره آن جفاكاران تندخو وخشن قريش نازل گرديده ، آنان كه اصحاب كبر و منيت و خودخواهى اند قولى يا ابهفانها احيى للقلب و ارضى للرب (129) تو به هنگامى كه مرا مى خوانىبگو: يا ابه (اى بابا - اى پدر) زيرا با گفتن تو، قلب مرا بيشتر زنده و شاداب مىكنى و بيشتر موجب جلب رضا و خشنودى خداوندمتعال خواهد شد.
او هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند
محدث قمى مى نويسد:
از حدائق المقربين نقل است كه ميرداماد در تعبدات به نهايت رسيده بود قرآن مجيد رابسيار تلاوت مى نمود به طورى كه يكى از افراد مورد اعتماد براى مننقل كرده كه در هر شب پانزده جزء قرآن مى خواند. (130)

مقصود از يؤ منون بالجبت و الطاغوت چيست ؟
كعب بن اشرف يهودى - (كه در خيبر اقامت داشت ) - همراه هفتاد نفر يهودى پس از واقعه احدسوار بر مركب رهسپار مكه شدند تا عليه رسول خدا پيمانى منعقد سازند و آن عهد وپيمانى را كه ميان يهوديان و رسول خدا صلى الله عليه و آله قبلا منعقد گشته بود،نقض كنند. كعب بن اشرف بر ابوسفيان وارد شد و ابوسفيان نيز مقدم او را گرامى داشتو پذيرايى گرمى از وى به عمل آورد. همراهان كعب نيز در خانه هاى قريشان فرود آمدند.اهل مكه به اين يهوديان گفتند: شما اهل كتاب هستيد و محمد صلى الله عليه و آله هم صاحبكتاب است ؛ اما چون شما از نظر داشتن كتاب با محمد صلى الله عليه و آله داراى نوعىسنخيت و تجانس مى باشيد مطمئن نيستيم كه مبادا نقشه اى در كار باشد و حق داريم كه اينترديد را به خود راه دهيم كه ممكن است آمدن شما به مكه حيله و نيرنگى از سوى شما بهضرر ما باشد؟
اهل مكه آنگاه كعب بن اشرف را مخاطب قرار داده و گفتند: اگر مى خواهى در معيت تو وهمراهان و هم مسلكهاى تو عليه مسلمين وارد عمل شويم و به دشمنى با آنها قيام كنيم بايددر برابر اين دو بت سجده كرده و به آن دو اظهار ايمان نمايى . كعب بن اشرف دربرابر آندو بت به سجده افتاد.
منظور از يومنون بالجبت و الطاغوت عبارت از سجده و خاكسار شدن كعب در برابر اين دوبت است كه به جبت طاغوت نامبردار بودند.
آنگاه كعب بن اشرف رو كرد به اهل مكه و گفت : اىاهل مكه ! سى نفر از ما يهوديان و سى نفر از شما مشركين بايد در معيت يكديگر كنار كعبهبرويم و شكم و پهلوى خود را به كعبه بچسبانيم و با صاحب خانه پيمان ببنديم كهدر جهت قتال و نبرد با محمد صلى الله عليه و آله مساعى و فعاليت خود را به كارگيريم . آنان با چنين كيفيتى با صاحب كعبه ، يعنى خدا پيمان بستند. وقتى از اين كارآسودند، ابوسفيان به كعب بن اشرف گفت : تو مردى آشنا به خواندن كتاب بوده وتورات را قرائت مى كنى و بهره اى از علم دارى . ما از خواندن و نوشتن و علم و فرهنگبى بهره ايم ، به ما بگو: آيا ما راه راست را بهتر باز يافته و بهتر رهنمون شده ايمبا محمد صلى الله عليه و آله و آيا ما با حق داراى قرب فزونترى هستيم يا او؟ كعب بناشرف گفت اين سؤ ال را بر دين و آيين خود عرضه كنيد و با معيارهايى كه در دين شماوجود دارد بسنجيد. ابوسفيان گفت : ما براى حاجيان ، شتران بلند كوهان ، نحر وقربانى مى كنيم و سقايت آنها را به عهده گرفته و سيرابشان مى سازيم و به وظيفهضيافت و مهماندارى خود در مورد حجاج و مسافرين پاى بنديم و اسيران و دربند كشيده هارا از قيد اسارت مى رهانيم ، و خانه پروردگارمان را بازسازى مى كنيم و طواف كعبهبه جاى مى آوريم ، ما اهل حرم هستيم و محمد صلى الله عليه و آله از دين نياكان خودفاصله و بيگانگى برقرار ساخته و پيوند خويشاوندى را گسسته و حرم را ترك گفتهاست . دين و آيين ما كهن و ديرينه است ، اما دين محمد نوپا و تازه به دوران رسيده است . درپى اين سخنان مكارانه ماسك حق به جانب خورده ابوسفيان بود كه كعب بن اشرف گفت :شما - سوگند به خداوند به راهى راست تر از آن راهى كه محمد صلى الله عليه و آلهدر پيش گرفته است رهنمون هستيد. به دنبال چنين رويدادى كه خداوندمتعال آيه : الم ترالى الذين اوتو النصيبامن الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت ... را نازل كرد (131).

تفاوت على عليه السلام در تفسير قرآن با خلفاى ثلاثه
بعضى گفته اند علت نقل روايات خيلى كم از سه خليفه ابوبكر و عمر و عثمان در بابتفسير قرآن اين است كه هر سه نفر آنان در ميان مردمى زندگى مى كردند كه همگى بهآيات قرآن و تفسير آنها آگاهى داشتند، معانى و احكام آن را مى فهميدند و به خصوصياتزبان عربى آشنا بودند. اما على بن ابيطالب عليه السلام بعد از آنان آنقدر زندگىكرد تا آنكه مردم به وجود كسى كه قرآن را برايشان تفسير كند احتياج شديد پيداكردند.
به علاوه امام (على بن ابيطالب عليه السلام ) به برترى فكرى علم و دانش ‍ سرشارو اشرافات قلبى از ديگران ممتاز بوده است (در ضمن بايد توجه داشت كهاشتغال سه خليفه اول به امر خلافت و اجراى حكومت علت كمىنقل روايت از ايشان است ) چنانچه معمر از وهب بن عيوب بن ابىالطغيل نقل مى كند كه گفت : على عليه السلام را ديدم كه خطبه مى خواند و مى گفت :
سلونى فوالله لما تسالونى عن شى ء الا اخبرتكم . و سلونى عن كتاب اللهفوالله ما من آيه الا و اءنا اعلم ابالليل نزلت ام بالنهار؟ افىسهل ام فى جبل (132) ؟
در اينجا ذكر اين نكته ضرورى است كه سيوطى و زرقانى هيچيك به روشنى بيان نكردهاند كه اندك بودن روايات تفسيرى از سه خليفه (ابوبكر، عمر، عثمان ) اگر بهدليل عدم احتياج مردم به تفسير قرآن بوده است ، آيا اين عدم احتياج به سبب اكتفا به دانشخود بوده يا به مقدار كفايت از پيامبر صلى الله عليه و آله دريافت كرده بودند؟ درصورتى كه اختلاف در تفسير قرآن خود شاهدى گويا بر اين مطلب است كه اعراب آنزمان در شناخت همه قرآن با يكديگر برابر نبودند و در فهم محكم و متشابه آن ، حتىعلما و دانشمندان آن زمان نيز متفاوت بودند و عده اى بر عده اى ديگر برترى داشتند(133) تا آنجا كه برخى همه قرآن را محكم و گروهى همه آن را متشابه مى دانستند.
آنچه از روايات تفسيرى فهميده مى شود اين است كه شخص پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله خود آيات مجمل قرآن را بيان مى نموده ، ناسخ و منسوخ آن را متمايز مى كرده و بهاصحابش مى فهمانده است .
اما بحث و سخن اصلى در اين است كه آيا همه صحابه آن حضرت به كليه مطالبى كهپيامبر بر ايشان بيان مى نمود احاطه داشتند و تمام آنها را به درستى درك مى كردند ياخير؟ مگرنه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود مى گفت :
رب حامل ففه ليس بفقيه (134) و مگر نه اين است كه بسيارى از علما و دانشمندان علوماسلامى را عقيده بر آن بوده و هست كه عرب در فهم قرآن نمى توانست به شناخت لغتبسنده كند و بيشتر آنان در بسيارى از موارد احتياج به توضيح پيدا مى كردند.

اوصاف حاملان قرآن
قال الصادق عليه السلام :
O القراء ثلاثه : قارى ء القرآن ليستدر به الملوك ويستطيل به على الناس فذاك من اهل النار و قارى ء قراءالقرآن فحفظ حروفه و ضيعحدوده فداك من اهل النار و قارى ء قراء القرآن فاستتر به تحت برنسه فهويعمل بمحكمه و يؤ من بمتاشبهه و يقيم فرائضه ويحل حلاله و يحرم حرامه فهذا ممن ينقذه الله من مضلات الفتن ، و هو مناهل الجنه و يشفع فيمن شاء .
الخصال 1/142
O قاريان قرآن سه گونه اند: كسى قرآن خواند از براى آنكه از سلاطين منفعت طلبد وبر مردم فخر فروشد كه اين شخص از اهل دوزخ باشد. و كسى قرآن خواند و حروفشرعايت كند ولى حدودش ضايع كند. اين نيز ازاهل دوزخ باشد. كسى قرآن خواند ولى به خودمشغول باشد و به محكم قرآن عمل كند و به متشابهش ايمان آرد و واجباتش به پا دارد وحلالش را حلال داند و حرامش را حرام سازد. اين شخص از كسانى باشد كه خداى آنان رااز فتنهه هاى گمراه كننده برهاند و از اهل بهشت باشد و درباره هر كه خواهد شفاعت كند.
تصرف ولايتى در حفظ قرآن
نامش محمدكاظم از اهالى ساروق ، از روستاهاى فراهان بود، در روستايى دورافتاده و درخانواده اى بى سواد و فاقد امكانات ديده به جهان گشود و در همان جا به كار كشاورزىاشتغال داشت . نه كتابى خوانده بود و نه مدرسه اى رفته و نه حتى حروف فارسى ياعربى را مى شناخت . آن وقتى كه او را ديدم ، مردى ساده با سرو قامتى كوچك ، پيشانىپرچين و كوتاه و رنگ تيره گندمى بود. به گونه اى كه روانشناسان مى گفتند:
در مغز او هيچ نيرو و استعداد براى حفظ و درك مطلب و مفاهيم به طور طبيعى ديده نمىشود عجيب اينكه با اين سابقه ناگاه با عنايتى از سوى خاندان وحى و رسالتتمامى آيات قرآن را يك باره حافظ شد آن هم به گونه اى حافظ بود كه مى توانستقرآن را از آغاز تا پايان و به عكس قرائت كند كه براى افراد عادى ميسر نيست .
به او آمادگى و قدرت عجيبى در اين مورد عنايت شده بود كه پس از دهها بار آزمايش ازسوى علما و مراجع تقليد و بزرگان حوزه علميه ايران و عراق نشان داده بود كه نه تنهاتمامى قرآن را بى هيچ غلط يا درنگ مى تواند از حفظ بخواند بلكه هر قرآنى به دستاو مى دادند آيه مورد نظر افراد را از حفظ مى خواند و با يك اشاره آن را مى يافت و نشانمى داد و آيات قبل و بعد را مى خواند و مى گفت در كدام سوره است و آيه مشابه دارد ياندارد و همه علماء امر او را غيرعادى مى نگريستند.
قرآن را بسيار سريع و بى غلط مى خواند و معمولا در شبانه روز دوبار قرآن را ازاول تا آخر ختم مى كرد.

على عليه السلام با قرآن است و از آن جدا نمى گردد
روزى سلمان و ابوذر و مقداد، در مدينه كنار يكديگر نشسته بودند. مردى كه از كوفهبراى تحقيق و يافتن راه حق آمده بود، نزد آنها نشست و گفت : مرا راهنمايى كنيد،سلمان گفت : عليك يكتاب الله فالزمه ، وعلى بن ابيطالب فانه مع القرآنلايفارقه بر تو باد به كتاب خدا قرآن ، پيوند خود را با قرآن ، برقرارساز و همچنين به على عليه السلام بپيوند و در راه او حركت كن ، زيرا على عليه السلامبا قرآن است ، و از آن جدا نمى گردد. سپس گفت : من گواهى مى دهم كه ازرسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، فرمود: على عليه السلام با حق است و هر كجاحق بگردد، على عليه السلام همان جا مى گردد، على عليه السلام راستگو و مشخص كنندهحق و باطل است (135).

منادى توحيد را كذاب خواندند
سالهاى آغاز بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بود، مردم در بازارچه ذى المجازسرگرم خريد و فروش بودند، ناگاه محمد صلى الله عليه و آله را ديدند كه روپوشسرخى بر دوش افكنده و با صداى بلند مى گويد:
ايهاالناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا
اى مردم ! بگوييد معبودى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد.
در همان لحظه ديدند، ابولهب (عموى پيامبر) پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله حركتمى كند، و به سوى آن حضرت سنگ مى پراند، به طورى كه بر اثر سنگ اندازى او،پاى مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله پر از خون شده بود، گوش كردند، شنيدندابولهب فرياد مى زند:
يا ايهاالناس لا تطيعوه قانه كذاب :
اى مردم ! از سخنان محمد پيروى نكنيد، زيرا او دروغگو است (136) .

شيخ مفيد چهره درخشان تشيع
همان گونه كه مى دانيم شيخ مفيد از چهره هاى بسيار درخشان شيعه است . ابوعلى جعفرىكه داماد مفيد و يكى از شاگردان اوست ، گفته است شبها مختصرى مى خوابيد و باقى رابه نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد؛ ما كان ينام منالليل الا هجعه ثم يقوم يصلى او يطالع اويدرس اويتلو القرآن . (137)

خواندن قرآن هنگام غذا
امام رضا عليه السلام هنگامى كه كنار سفره مى نشست و مى خواست غذا بخورد، دستور مىداد سينى بزرگى كنار سفره مى گذاشتند، آنگاه از هر غذايى كه در سفره بود، ازبهترين آنها برمى داشت ، و در آن سينى مى گذاشت ، سپس دستور مى داد آنها را براىنيازمندان ببرند.
آنگاه آيه 11 به بعد سوره بلد را قرائت مى فرمود:
فلا اقتحم العقبه و ماادراك ماالعقبه فك رقبه او اطعام فى يوم ذى مسغبه يتيما ذا مقربه او مسكينا ذا متربه
ولى او (انسان ناسپاس ) از گردنه مهم بالا نرفت - و تو نمى دانى آن گردنه چيست؟ - آزادكردن برده است - يا اطعام كردن در روز گرسنگى يتيمى از خويشاوندان را، يامستمندى به خاك افتاده را.
سپس مى افزود:
خداى متعال مى دانست كه همه به آزادكردن بردگان قادر نيستند. از اين رو، راه ديگرى(مانند غذارسانى به مستمندان ) به سوى بهشتش قرار(138) داد
فرياد زد محمد صلى الله عليه و آله كشته شد
و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل اءفان مات اءوقتل انقلبتم على اءعقابكم و من ينقلب على عقيبه فلن بضرالله شيئا و سيجزى اللهالشاكرين (139).
محمد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيزبودند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به عقب برمى گرديد؟ و هر كس بهگذشته بازگردد، هرگز ضررى به خدا نمى زند و بزودى خداوند شاكران را پاداشخواهد داد.
آيه فوق ، ناظر به يكى از فرازهاى جنگ احد است ؛ لحظاتى كه آتش جنگ ميان مسلمانان ومشركان به شدت شعله مى كشيد، ناگهان آوايى بلند شد و كسى فرياد زد: محمدصلى الله عليه و آله كشته شد... و اين درست همان لحظه اى بود كه مردى به نامعمر وبن قميئه حارثى سنگى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله پرتابكرد و نتيجه اصابت آن ، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پايين وى شكافت و خونصورتش را فراگرفت . در اين موقع ، دشمن درصدد برآمد كه پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش ‍ اسلام، جلو حملات آن را گرفت و خود در اين ميان به فوز شهادتنائل آمد. شباهت زياد وى به پيامبر صلى الله عليه و آله ، دشمن را بدين توهم دچارساخت كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خاك و خون غلطيده است و از اين رو فريادبرآوردند و خبر شهادت حضرت را با صدايى بلند به همه لشگرگاه رسانيدند.
انتشار اين خبر به همان اندازه كه در تقويت و روحيه مشركان مؤ ثر واقع شد در صفوفمسلمانان تزلزل و ضعف پديد آورد! جمعى كه اكثريت راتشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و گريز از ميدان نبرد را به پايدارى و مقاومتترجيح دادند و به سرعت صحنه نبرد را ترك كردند، حتى در انديشه برخى ، پناهآوردن به اردوى شرك و امان خواستن از سران مشركان به طور جدى مطرح گرديد! تنهااقليتى فداكار و پايدار همچون على عليه السلام و و ابودجانه و طلحه و برخى ديگربودند كه با استقامت و جانفشانى ، ديگران را نيز به استوارى و ثبات در راه عقيده دعوتكردند. از جمله انى بن نصر به ميان آنان آمد و گفت : اى مردم ، اگر محمد صلىالله عليه و آله كشته شده خداى محمد صلى الله عليه و آله كشته نشده است ، بايستيد وپيكار كنيد و در راه آرمان الهى پيامبر صلى الله عليه و آله شربت شهادت بنوشيد! و درپى اين سخنان به دشمن حمله كرد و شهيد شد. ديرى نگذشت كه زنده بودن پيامبر صلىالله عليه و آله بر همگان روشن شد و برگ برنده دشمنباطل گشت و مسلمانان به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشتند.
آيه فوق ، در چنين زمينه اى نازل گرديده و مسلمانان سست ايمان و زودباور را موردنكوهش و سرزنش قرار داد (140).
زبيده و قرآن گران قيمت
زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گران قيمت داشت كه آن را با زر و زيور وجواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت . يك روز هنگامى كه از همانقرآن تلاوت مى كرد به آيه لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (141)رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت :
هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم . بهدنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهايش را دربيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد. مى گويند امروزهم بقاياى آن چاهها وجود دارد و به نام او ناميده مى شود (142).

سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم
زيد فرزند امام سجاد عليه السلام از مردان نمونه تاريخ است كه در تمامى ابعاد مانندعرفان ، زهد، جهاد، شجاعت ، علم و فقاهت ، بيدارى ، هجرت و... پس از امامان ، بى نظيربود. قابل ذكر است كه در نگين انگشتر او كه خط فكرى او را نشان مى داد، نوشته شدهبود:
اصبر توجه اصدق تنجع :
استقامت كن تا به پاداش آن برسى ، و راستگو باش تا نجات يابى .
مادر او كنيز بود و حوراء يا غزاله نام داشت ، زيد بهسال 66 يا 67 هجرى بعد از طلوع فجر متولد شد و درسال 121 در سن 55 سالگى بر ضد طاغوت زمانش ، هشام بن عبدالملك قيام كرد وسرانجام به شهادت رسيد. از سخنان اوست : سيزدهسال قرآن را با تدبر خواندم ، چيزى در قرآن بهتر از آگاهى و عبادت نيافتم (143).
جالب اينكه قبل از تولد زيد، از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلاماز ولادت و سپس انقلاب او و كيفيت شهادت و نام و نشان او خبر داده بودند و به اين ترتيبدر ذهن امام سجاد عليه السلام ترسيمى از زيد بود كه در آينده رهبر انقلاب مى شود. تااينكه طبق معمول ، امام سجاد عليه السلام پس از اذان صبح ، نماز صبح را خواند ومشغول تعقيب گرديد و عادت آن حضرت اين بود كه تعقيب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه مىداد. در اين هنگام خبر آوردند كه خداوند پسرى به آن حضرت عنايت فرموده است .
امام سجاد عليه السلام به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين كودك را جه نام بگذارم ؟هر كسى نامى گفت ، حضرت قرآن طلبيد، قرآنى را به آن حضرت دادند، به قرآنتفاءل زد، آيه اول صفحه اول اين آيه آمد: وفضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما : خداوند، مجاهدان را بر نشستگانبه پاداش بزرگ برترى داد.
بار ديگر قرآن را گشود. اين بار در آغاز صفحهاول قرآن ، اين آيه آمد:
ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فىسبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراه والانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستيشروا بيعكم الذى بايعتم به ذلك هوالفوز العظيم : (144)
خداوند جان و مال مؤ منان را در برابر بهشت ، خريدارى كرده ، مؤ منانى كه در راه خدا مىجنگند و يا خود كشته مى شوند و اين وعده قطعى در تورات وانجيل و قرآن است ، كيست كه باوفاتر از خدا در انجام وعده اش باشد، پس شما در اينمعامله اى كه كرده ايد به خود مژده دهيد كه اين پيروزى سعادتى بزرگ است .
امام سجاد عليه السلام اين دو آيه را در ذهن خود بررسى كرد و ديد هر دو در مورد جهاد وايثار در راه خداست ، و از آن ترسيمى كه در مورد زيد،رسول خدا و على عليه السلام فرموده بود كه در صلب امام سجاد پديد مى آيد، نتيجهگرفت اين كودك همان زيد است ، آنگاه مكرر به حاضران فرمود: سوگند به خدا اينفرزند، همان زيد است ، و نام او را زيد گذاشت . (145)

با اين آيه حال پيامبر دگرگون شد
وقتى آيه وجى ء يومئذ بجهنم ... نازل شد، رنگ چهره مباركرسول خدا صلى الله عليه و آله دگرگون گشت . اين حالت بر اصحاب گران آمد،بعضى به سراغ على عليه السلام رفتند و ماجرا را بيان كردند.
على عليه السلام آمد و ميان دو شانه پيامبر صلى الله عليه و آله را بوسيد و فرمود: اىرسول خدا، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داد؟ فرمود:جبرئيل اين آيه بر من تلاوت كرد. على عليه السلام گفت : چگونه جهنم را مى آورند؟فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن درحال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش ‍ مى زند، سپس من در برابر جهنمقرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست ، خداوند گوشت تو را برمن حرام كرده است . على مى فرمايد: در آن روز هر كس در فكر خويش است ، اما محمد مىگويد
رب امتى ، رب امتى
پروردگارا! امتم امتم .

قرائت از روى قرآن
قال الباقر عليه السلام :
O افضل العباده ، القراءه فى المصحف .
الغايات /187
O برترين عبادت ، خواندن قرآن از روى مصحف است .
قال الصادق عليه السلام :
O ثلاثه يشكون الى الله عزوجل مسجد خراب لا يصلى فيه اهله ، و عالم بينجهال ، و مصحف معلق قد وقع عليه الغبار لا يقرافيه .
الكافى 2/613، و الخصال 1/142
O سه گروه نزد خدا شكايت برند: مسجد ويرانى كه اهلش در آن نماز نگزارند. دانايىكه بين جاهلان تنها بماند و قرآن رها شده و غبار گرفته كه خوانده نگردد.
قرآن مزد رسالت را اينگونه مى دهد
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد،انصار گفتند: ما خدمتش مى رسيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد ايناموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد. هنگامى كه اين سخن را خدمتشعرض كردند، آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (146)من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را بر آنها تلاوت كرد و سپس فرمود:نزديكان مرا بعد از من دوست داريد. آنها با خوشحالى و رضايت از محضرش بيرون آمدند.اما عده اى از منافقان گفتند: اين سخنى است كه بر خدا افترا بسته و هدفش اين است كه مارا بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند.
اين آيه نازل شد: ام يقولون افترى على الله كذبا فان يشاءالله يختم على قلبك ويمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته انه عليم بذات الصدور (147)
و بدينوسيله پاسخ آنان را داد و گروهى از آنها پشيمان شدند و گريه كردند و توبهنمودند و خدا توبه آنها را پذيرفت . (148)
قرآن و ارفاقى در حق روزه داران
در تفسير نعمانى از على عليه السلام نقل مى كند: هنگامى كه خداوندمتعال روزه را واجب كرد، همچنين واجب نمود كه روزه داران در شبهاى ماه رمضان نيز جماعنكنند، چنانچه روزه اى كه بر بنى اسرائيل واجب شده بود نيز بايستى در شبهاى ماهرمضان جماع نكنند و نيز هرگاه در اول شب قبل از افطار خواب مى رفت نبايستى چيزىبخورند. پيرمردى از اصحاب پيغمبر به نام مطعم بن جبير در حفر خندق شركت داشت واين عمل در ماه رمضان بود. مطعم روزى پس از فراغت از حفر خندق بهمنزل خود آمد و نماز مغرب خود را بجاى آورد ولى زوجه او افطارى او را به تاءخيرانداخت و او را خواب ربود و زوجه اش وقتى كه ديد او در خوابست بيدارش نمود، مطعممتوجه شد كه خواب بوده اطهار كرد تنها خودت افطار كن و براى من كه خوابيده ام ، طعامحرام است . ناچار امساك كرد. فرداى آن روز با همانحال مشغول حفر خندق شد، ناگاه بيهوش گشت و پيغمبر از سبب آن پرسيد، پس جريان رانقل كرد، و ديگر اينكه مسلمانان چون نمى توانستند در شب جماع نكنند و امساك نمايندناچار مخفيانه جماع مى كردند. پيغمبر اسلام در اين رابطه با پروردگارش مناجات كردو آيه شريفه اجل لكم ليله الصيام الرفث ... تا جمله كلوا و اشربوا حتى يتبن لكمالخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر ثم اتمواالصيام الىالليل (يعنى بخوريد و بياشاميد تا رشته سفيد از رشته سياه از صبح پديد آيدسپس روزه را تا شب ادامه دهيد) نازل گرديد. پس اين آيه شريفه ، حكم سابق را نسخكرد. (149)

خاطرات پيامبر از جبل النور
غار حراء كه در قله كوه بسيار بلندى در مكه قرار گرفته و اكنون به آن كوهجبل النور مى گويند از عجايب معنوى تاريخ اسلام است .
پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از بعثت سالى يك ماه تمام به (غار حراء) مى رفت ، شبو روز در آنجا بود و به عبادت مى پرداخت و هر وقت ماه به پايان مى رسيد از كوهسرازير مى شد و يكسره كنار كعبه مى آمد و آن را هفت بار طواف مى كرد و سپس به خانهخود باز مى گشت . پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه به مقام رسالت رسيد و وحىبر او نازل شد در همان ماهى بود كه طبق معمول هرسال در غار حرا به سر مى برد (150).
جالب اينكه طبق قرائن و احاديث على عليه السلام (كه در آن هنگام كمتر از دهسال داشت ) به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در غار حرا مى رفت و در جوار آنحضرت به عبادت مشغول مى شد، چنان كه در نهج البلاغه حضرت على عليه السلامفرمود:
و لقد كان بجاور فى كل سنه بحراء فاراه و لايراه غيرى .
پيامبر صلى الله عليه و آله هر سال در غار حرا مى پرداخت و كسى جز من او را نمى ديد(151).
پيامبر شاهد بر امت
عبدالله بن مسعود مى گويد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
قرآن را براى من قرائت كن و من اتفاقى سوره نساء را باز كردم ، وقتى به آيه فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد وجنابك على مؤ لاء شهيدا (152) رسيدم ديدم اشك ازچشمان پيغمبر صلى الله عليه و آله فرو مى ريزد، فرمود:
اكنون بس است (153).

قرآن و كمك به جبهه
سپاه اسلام براى جنگى (كه ظاهرا جنگ تبوك بود) آماده مى شدند. اين جنگ نياز شديد بهكمك مالى داشت ، هركس هر اندازه مى توانست كمك مى كرد، يكى از مسلمين به نامابوعقيل انصارى (يا سالم بن عمير) يك كارگر ساده بود، آنچه از مزد كارگرىبدست مى آورد، در مخارج ساده زندگيش مصرف مى شد، و ديگر زياد نمى آمد، ولى اوتصميم گرفت تا شبانه نيز اضافه كار كند، بلكه بتواند به ارتش اسلام كمك مالىنمايد. او شب براى شخصى به كشيدن آب از چاه پرداخت و از اين راه دو من خرما بدستآورد، يك من آن را براى خانواده اش ذخيره كرد، و يك من ديگر آن را به حضور پيامبر صلىالله عليه و آله آورد و به عنوان كمك ناچيز به آن حضرت داد. جمعى از كوردلان منافقصفت در آنجا بودند، و كمك ناچيز آن كارگر زحمتكش را به مسخره گرفتند، و پوزخندمى زدند كه مثلا آيا كار لشگر اسلام به جايى رسيده كه نيازمند به يك من خرماى يككارگر ساده دارد؟ اين پوزخند نيش دار گناه بزرگى بود، چرا كه هم يك كارگر تحقيرمى شد و هم دهن كجى به سپاه اسلام بود. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آلهنازل شد و دو آيه سوره توبه (آيه 79 - 80) را در محكوميت و طرد آن مسخره كنندگانكوردل نازل كرد:
الذين يلمزون المطوعين من المؤ منين ...
كسانى كه از كمكهاى مالى مؤ منان مطبع ، عيبجويى مى كنند و آنها را كه دسترسى جزمقدار ناچيز، توان ندارند مسخره مى نمايند، خدا آنها را مسخره مى كند و براى آنان عذابدردناك است ، اى پيامبر! چه براى آنها استغفاره كنى و چه نكنى (حتى ) اگر هفتاد باربراى آنها استغفار كنى . هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش راانكار كردند، و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند (154).

قرآن و مذمت توجيه گران
خلاصه داستان سبت كه در قرآن در آيه 163 تا 166 سوره اعراف آمده اين است :جمعى از بنى اسرائيل در ساحل درياى احمر در شهر ايله به نقلى در زمان حضرت داوودزندگى مى كردند. خداوند خواست آنها را امتحان كند. توسط پيامبرشان صيد ماهى در روزشنبه را بر آنها حرام اعلام كرد. آنها به اصطلاح از راه كلاه شرعى وارد شده ، حوضچههايى در كنار دريا درست كردند، وقتى ماهيها روزهاى شنبه به آن حوضچه ها مى آمدند،هنگام غروب سر بند آن حوضچه ها را مى بستند، ماهيهاى زيادى در آن حوضچه ها مى ماندبعد در روز يكشنبه يا روزهاى بعد آنها را صيد مى كردند و مى گفتند: خدا ما را از صيدماهى در روز شنبه نهى كرده نه در روزهاى بعد.
قرآن در آيه 165 سوره اعراف مى فرمايد:
آنها كه ظلم (به خود) كردند و نافرمانى نمودند به عذاب سختى گرفتار كرديمولى آنها را كه نهى از منكر مى نمودند نجات داديم اما سرنوشت دسته سوم (يعنى آنانكهاين فرمان را گوش كردند ولى سكوت نمودند و نهى از منكر نمى كردند) در قرآن بهخوبى روشن نيست (155).
عكرمه مى گويد: نزد ابن عباس رفتم (156) و ديدم قرآن به دستش گرفته و مىخواند و گريه مى كند، (علت گريه اش را چنين ) گفت : مى دانم نهى از منكر كنندگاننجات يافتند و گنهكاران عذاب شدند ولى نمى دانم خداوند با سكوت كنندگان جه كرد؟كه هم اكنون حال ما (كه ساكت هستيم ) چنين است (157). با توجه به اينكه طبق ظاهرآيه 166 سوره اعراف و روايات متعدد گنهكاران به صورت ميمون مسخ شدند و سپس بههلاكت رسيدند. ميمون حيوانى است كه در تقليد كوركورانه بارز است ، شايد مسخ آنهابه صورت ميمون بخاطر همان تقليد كوركورانه آنها از همديگر در صيد ماهى بوده است.

دليل تكرار در سوره كافرون
ابوشاكرد بصانى يكى از نادقه عصر امام صادق عليه السلام از ابوجعفراحول (معروف به مؤ من طاق ) دليل تكرار آيات سوره كافرون را سؤال كرد و گفت : آيا ممكن است شخصى حكيم اين چنين تكرارى در كلامش باشد؟ ابوجعفرپاسخى نداشت ، چيزى نگفت تا وارد مدينه شد و اين سؤال را از امام صادق عليه السلام پرسيد. حضرت فرمود: علت تكرار اين بود كه قريشبه رسول خدا پيشنهاد كردند كه يك سال تو خدايان ما را بپرست ،سال ديگر ما خداى تو را مى پرستيم ، و دوبارهسال بعد تو خدايان ما را پرستش كن و سال چهارم ما خداى تو را مى پرستيم و چون آنهاتكرار كردند، خداوند هم در جواب پاسخ آنها آيات را مكرر فرمود.
هنگامى كه ابوجعفر اين پاسخ را براى ابوشاكر بيان كرد او گفت : اين سخن تو نيستبلكه از امام صادق عليه السلام است . (158)

اى رسول خدا قرآن (ص ) ديگرى بياور تا قبول كنيم
عده اى از بت پرستان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و گفتند: آنچه در اين قرآندرباره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما (لات و عزى و منات وهبل ) و مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل قبول وتحمل نيست ، اگر مى خواهى از تو پيروى كنيم ، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آننباشد، و يا اينگونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير بده !
اين آيات نازل شد:
و اذا تتلى عليهم ءاياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءناائت بقران غير هذا اوبدله قل مايكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الاما يوحى الى انى اخاف ان عصيتربى عذاب يوم عظيم (159).
هرگاه آيات روشن ما بر خلق تلاوت شود منكرات معاد كه اميدوار به لقاء ما نيستندبه رسول ما اعتراض كرده گفتند: اگر تو رسولى ، قرآنى هم غير از اين بياور، يا همينرا به قرآن ديگر مبتدل ساز، اى رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد از پيش خودقرآن را تبديل كنم من از هيچ چيز جز وحى خدا پيروى نخواهم كرد و اگر عصيانپروردگار كنم ، از عذاب روز بزرگ قيامت مى ترسم .
و به اين وسيله پاسخ كوبنده اى به آنان داده شد. (160)
دو آيه را مى خوانم ولى موفق نمى شوم
شخصى خدمت امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: دو آيه در قرآن است كه من هر چهبه سراغ آن مى روم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نمى رسم ). حضرت فرمود: كدامآيات ؟ او گفت : آيه اول اين سخن خداوند است كه فرمود: مرا بخوانيد تا دعاى شما رامستجاب كنم ادعونى استجب لكم و من خدا را مى خوانم اما دعايم مستجاب نمى شود!
امام فرمود: آيا فكر مى كنى خداوند عزوجل وعده خود را تخلف كرده ؟ گفت : نه . فرمود:علت آن چيست ؟ عرض كرد: نمى دانم . فرمود: اينك به تو خبر مى دهم كسى كه اطاعتخداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد.عرض كرد: جهت دعا چيست ؟ فرمود: نخست حمد خدا مى كنى ، و نعمت او را يادآور مى شوى ،سپس شكر مى كنى ، بعد درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرستى ، سپسگناهانت را به خاطر مى آورى و اقرار مى كنى و از آنها به خدا پناه مى برى و توبهمى نمايى ، اين است جهت دعا!
سپس فرمود: آيه ديگر كدام است ؟ عرض كرد: اين آيه كه مى فرمايد: در راه خدا انفاقكنيد تا خدا بهتر از آن را به شما بدهد. و ما انفقهم من شى ء فهو يخلقه و هو خيرالرازقين ولى من در راه خدا انفاق مى كنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عايدم نمىشود! امام فرمود: اگر كسى از شما مال حلالى بدست آورد و در راه خداحلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نمى كند مگر اينكه خدا عوضش را به او مى دهد(161).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation