بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حضرت مهدی (ع) فروغ تابان ولایت, محمدمحمدى اشتهاردى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MAHDI001 -
     MAHDI002 -
     MAHDI003 -
     MAHDI004 -
     MAHDI005 -
     MAHDI006 -
     MAHDI007 -
     MAHDI008 -
     MAHDI009 -
     MAHDI010 -
     MAHDI011 -
     MAHDI012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

2- علامه حلى رحمة اللّه در خدمت امام زمان عليه السلام : 
پيش از آنكه ملاقات عجيب عالم و محقق بزرگ جهان تشيع علامه حلى رحمة اللّه با امام زمانعليه السلام را شرح دهم ، اجازه دهيد مختصرى از شرححال اين مرد خدا را به نظرتان برسانم :
جمال الدين حسن بن يوسف بن مطهر حلى رحمة اللّه معروف به ((علامه حلى )) از علماىبرجسته قرن هشتم هجرى است كه در سال 726 ه‍ ق از دنيا رفت و در نجف اشرف به خاكسپرده شد، اين مرجع تقليد عاليقدر، سلطان محمد خدا بنده پادشانمغول را شيعه كرد و در اين مسير خدمت بسيار بزرگى به مذهب جعفرى نمود. (329) اودر تمام علوم اسلامى ، استاد ماهرى بود و تاءليفات او را بيش از 500 جلد كتاب تخمينزده اند.
اينك توجه كنيد كه اين مرد دينى چگونه مورد عنايت امام عصر(عج ) قرار مى گيرد:
او در حله يكى از شهرهاى عراق سكونت داشت ، هر شب جمعه از حله باوسائل آن زمان به كربلا مى رفت . (با اينكه بين اين دو شهر بيش از 10 فرسخ است )با اين كيفيت كه پنجشنبه سوار بر الاغ خود به راه مى افتاد و شب جمعه در حرم مطهر امامحسين عليه السلام مى ماند و بعد از ظهر روز جمعه به ((حله )) مراجعت مى كرد.
در يكى از روزها كه به طرف كربلا رهسپار بود، در راه شخصى به او رسيد و همراهعلامه با هم كربلا مى رفتند علامه با رفيق تازه اش شروع به صحبت كرد و مسائلى رابيان نمود از آنجا كه به فرموده امام على عليه السلام :
(( المرء مخبوء تحت لسانه ؛))
((شخصيت مرد در زير زبانش نهفته است .))
علامه درك كرد كه با مردى بزرگ و عالمى سترگ ، هم صحبت شده است ، هر مسئله مشكلىمى پرسيد، رفيق راهش جواب مى داد به طورى كه علامه كه خود را يگانه دهر مى دانست ،از علم رفيق راهش متحير ماند گرم صحبت بودند تا آنكه در مسئله اى ، آن شخص بر خلاففتواى علامه فتوا داد علامه گفت : اين فتواى شما بر خلافاصل و قاعده است دليل هم كه اين قاعده را از بين ببرد نداريم .
آن شخص گفت :
((چرا دليل موثقى داريم كه شيخ طوسى رحمة اللّه در كتاب تهذيب در وسط فلانصفحه ، آن را نقل كرده است .))
علامه گفت : چنين حديثى را در كتاب تهذيب نديده ام .
آن شخص گفت :
((كتاب تهذيبى كه پيش تو هست در فلان صفحه و سطر اين حديث مذكور است !!))
علامه در دنيايى از حيرت فرو رفت از اين رو كه اين شخص ناشناس به تمام علائم وخصوصيات نسخه منحصر به فرد كتاب تهذيب آگاهى داشت .
علامه درك كرد كه در برابر استاد علامه ها قرار گرفته ، لذا شروع كرد به ذكرمسائل مشكله اى كه براى خودش حل نشده بود، در اين موقع تازيانه اى را كه دست داشتبه زمين افتاد، در همين حين اين مسئله را از آن شخص ‍ پرسيد كه آيا در زمان غيبت كبرى ،امكان ملاقات با امام زمان عليه السلام هست ؟
آن شخص تازيانه را برداشته بود و به علامه مى داد و دستش به دست علامه رسيدفرمود:
((چگونه نمى توان امام زمان را ديد در صورتى كه اينك او در دست توست .))
علامه چون متوجه شد، خود را به دست و پاى امام زمان عليه السلام انداخت و آنچنان محوعشق آن حضرت شد كه مدتى چيزى نفهميد، پس ‍ از آنكه بهحال خود آمد كسى را نديد، به خانه مراجعت كرد و فورى كتاب تهذيب خود را باز نمود وديد آن حديث با همان علائم از صفحه و سطر، تطبيق مى كند، در حاشيه اين كتاب در همانصفحه نوشت : اين حديثى است كه مولايم امام زمان عليه السلام مرا به آن خبر داده است .
عده اى از علماء همان خط را در حاشيه همان كتاب ديده اند. (330)
همين علامه شنيد يكى از علماى بزرگ اهل تسنن كتابى در رد شيعه نوشته كه عده اى را باآن گمراه نموده ولى آن كتاب را در دسترس قرار نمى دهد، علامه مدتها به طور ناشناسدر پيش آن عالم سنى ، شاگردى كرد تا بلكه آن كتاب را به دست بياورد و به حمايتاز تشيع بر آن رد بنويسد تا آنكه از آن عالم تقاضا كرد كه چند روزى آن كتاب را دردسترسش قرار دهد، آن عالم ، كتاب را در اختيار علامه نمى گذارد، سپس حاضر شد كه آنكتاب را يك شب به علامه بدهد و گفت من نذر كرده ام كه اين كتاب را بيش از يك شب بهكسى ندهم .
علامه با اشتياق تمام آن كتاب را به خانه آورد و تصميم گرفت همان شب از تمام آنكتاب نسخه بردارى كند (تا بعدا به رد آن بپردازد)
مشغول نوشت آن كتاب شد، چند صفحه اى نوشت ، خسته شد و خواب او را گرفت در همينحال ناگاه ديد مرد عربى وارد اتاق شد و گفت :
((اى علامه ! تو كاغذها را خطكشى كن ، من برايت مى نويسم .))
علامه بى درنگ مشغول خطكشى شد ولى در همينحال خوابش برد وقتى كه بيدار شد ديد تمام كتاب را آن مرد عرب نوشته و در آخر آناين جمله به چشم مى خورد: ((كتبه الحجة ؛ اين كتاب را حجت (عج ) نوشته است .!))

العجل اى صاحب محراب و منبر العجل
العجل اى حامى دين پيمبر العجل
العجل اى باعث ايجاد عالم العجل
العجل اى وارث شمشير حيدر العجل
شهسوار زودتر بشتاب كه از انبوه كفر
كشور ايمان شده يك سر مسخر العجل
تا بكى ما را بماند بر سر راه وصال
چشم حسرت روز و شب چون حلقه بر در العجل
مهدى آخر زمان ، اى پادشاه انس و جان
خيز و ميكن دفع دجال بداختر العجل
از پى خونخواهى آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم از نيام
بركش آن صمصام و بنشين بر تكاور العجل
3- فريادرسى امام زمان عليه السلام در بحرين : 
كشور ((بحرين )) كه مدتى است اعلام استقلال كرده ، درطول تاريخ ، از نظر سياسى و جغرافيايى و غيره درحال تغيير و تبديل بوده از نظر تاريخى يكى از كشورهاى پر حادثه جهان بوده است .
اين كشور كه امروز از هشت جزيره تشكيل شده و از ناحيهشمال هم مرز با كشور ((قطر)) و از ناحيه جنوب هم مرز با كشور عربستان سعودى مىباشد، داراى شهرهاى بزرگ و تمدن اقتصادى خوبى است ، در ((منامه )) كه پايتختاين كشور مى باشد، بالغ بر صد هزار نفر ساكن هستند شهر عوالى در بحرين مركزبزرگ نفتى آن كشور است ، و طبق آثار باستانى كشف شده ، اين كشور بيش از هزارسال قبل از ميلاد تاكنون داراى ثروتهاى سرشارى بوده و هر زمان از نظر اقتصادى ،درخشش داشته است . (331)
ما در اينجا كارى به ريشه تاريخى اين كشور و تغيير وتبديل سياسى آن و اينكه چگونه و چه وقت جزء كشورهاى اسلامى قرار گرفت و چه وقتجزء ايران بوده و چند سال تحت الحمايه انگليس و يا ديگران بوده نداريم ، به هرحال چنانكه از كتب تاريخى استفاده مى شود اين كشور از نظرات مختلف ديار شگفتيها وقصه ها بوده ، و مردم آن همواره در سايه ثروت سرشار آن از تعمتهاى الهى برخورداربوده اند.
اين مختصرى از دورنماى اين كشوره تازه مستقل بود، ولى آنچه در اينجا منظور است ،داستان مردم بحرين در حدود 350 سال قبل يعنى در زمان سلطنت خاندان صفويه در ايرانمى باشد.
در اين زمان مردم بحرين ، به نيكى و پاكى مشهور بودند شدت علاقه اكثر مردم بحرينبه اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام و اخلاص آنان در اين مسير به اندازه اى است كهشيخ بهايى براى پدرش در ضمن نامه اى نوشت :
((اگر دنيا مى خواهى به هند برو و اگر آخرت مى خواهى به بحرين نزد ما بيا و اگرنه دنيا مى خواهى و نه آخرت در ميان عجم بمان )) از اين رو شيخ حسين بن عبدالصمدپدر بزرگوار شيخ بهايى در بحرين توقف كرد تا به جوار رحمت پرودگار شتافت واينك قبر او در يكى از روستاهاى بحرين معروف بوده و مزار او مورد توجه ساكنان اطرافآن قريه است .
در اواخر حكومت سلسله شاهان صفوى در ايران دستهاى استعمار، كشور آباد و غنى بحرينرا به سوى خود برد، و آن را تحت الحمايه بيگانگان قرار داد، در اين دوران درى بهتخته خورد و حوادثى پيش آمد و اوضاع سياسى اقتضاء كرد كه والى و فرمانداربحرين ، شخصى ستمكار و دست نشانده بيگانگان شد كه به دشمنى با اميرمؤ منان علىعليه السلام و علاقمندان آن حضرت معروف بود ،اتفاقا او معاون و وزيرى داشت كه ازرئيس خود بيشتر با امام على عليه السلام و دودمان و شيعيانش دشمن بود، اين دو نفرهمواره موجب مزاحمت و آزار و شكنجه مردم بحرين شده و آنان را كه به ولاء و دوستى اهلبيتعليهم السلام مشهور بودند با عوامل مختلف تحت شكنجه و آزار قرار مى دادند، اين روشادامه داشت و لحظه به لحظه شديدتر مى شد، تا آنكه وزير، نقشه اى بسيار مرموز وخائنانه طرح كرد و به خيال خام خود خواست در وقت خود آن نقشه را پياده كند و بر ضدمردم شيعه بحرين به كار اندازد و به طور كلى سلب آزادى از آنان كند ولى اينك ببينيدچگونه اين نقشه را ايفا كرد؟ و چگونه نقشه اش نقش بر آب گشت ؟
درخت انار شهادت مى دهد:  
وزير كه نقشه خود را با موفقيت كامل در مرحله نتيجه گيرى رسانده بود باكمال خرسندى در حالى كه در دستش انارى بود نزد فرماندار (332) آمد گفت : اين اناررا بگيريد و ببينيد كه حتى به وسيله اين انار، درخت انار شهادت داده است كه پس ازپيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم جانشين آن جناب ابوبكر است بعد عمر، بعدعثمان و در مرحله چهارم على عليه السلام مى باشد.
فرماندار خيلى دقيق انار را وارسى كرد، ديد روى پوست آن دور تا دور، اين كلمات نقشبسته است :
(( لا لاه اللّه محمدا رسول اللّه ابوبكر و عمر و عثمان و على خلفاءرسول اللّه ))
ملاحظه كرد كه به قلم خلقت و طبيعت اين كلمات نگاشته شده و به هيچ وجه ممكن نيست كهساختگى باشد، رو به وزير كرد و با لحن جدى گفت : اين مطلب ازدليل هاى روشن و واضحى است كه ما را به بطلان مذهب رافضى ها (شيعه ها) رهنمون مىشود.
وزير گفت : آرى ! همانگونه است كه شما فرموديد ولى افسوس كه اين طائفه (شيعه ها)بر اثر تعصب زياد به مذهب خود به آسانى زير بار ايندليل واضح نمى روند، به نظر من بهتر اين است كه آنان را حاضر كنيد و در يك مجلسباشكوهى در ملاء عام اين انار را حاضر كنيد و در يك مجلس ‍ باشكوهى در ملاء عام اين اناررا به ايشان نشان دهيد، اگر بدين وسيله به حقانيت مذهب تسنن پى بردند و به آنگرايش پيدا كردند، زهى موفقيت ! و معلوم است كه در اين صورت شما به ثواب وپاداش خوب و بسيارى رسيده اى و اگر امتناع ورزيدند و با مشاهده اين برهان قاطع ،باز از گمراهى خود دست برنداشتند، آنان را به انتخاب يكى از سه چيز مجبور كنيد:
يا بسان يهود و نصارى به ما ((جزيه )) بدهند و در برابر ماذليل و خوار باشند و يا پاسخ قانع كننده ايندليل روشن را بدهند و يا آنكه مردان آنان را بهقتل برسانيم و زنان و فرزندانشان را اسير بنماييم و اموالشان را به غارت ببريم .
فرماندار كه با دقت ، گفتار وزير را گوش مى داد، گفت : پيشنهاد خوبى كردى و بايدچنين كرد، به دنبال اين پذيرش دستور داد علماء و سادات و نيكان مردم بحرين در مجلسباشكوهى به گرد هم آيند تا آن انار كذائى را به آنان نشان داده و از آنها پاسخبخواهد.
مجلس تشكيل شد وزير و عده اى از شخصيت ها در حضور فرماندار قرار گرفتند، در همينهنگام فرماندار انار را به بزرگان شيعه نشان داد و گفت : ببينيد درخت انار چگونهشهادت بر حقانيت مذهب ما داده است ، بايد يا پاسخ ايندليل را بياوريد و يا جزيه داده و ذليل و خوار زندگى كنيد و يا آمادهقتل و غارت باشيد!
بزرگان بحرين كه در ظاهر دليل قانع كننده اى بر بطلاندليل انار نداشتند و خود را در فشار و بن بست سخت مى ديدند با خواهش و تمنا سه روزمهلت خواستند، فرماندار نيز سه روز به آنها مهلت داد تا شيعيان پاسخ آندليل را بياورند و گرنه خود را براى اطاعت او امر فرماندار حاضر نمايند، به اينترتيب تا اينجا ترفند و نقشه وزير در مسير خود قرار گرفته و از اينكه به مرحلهاجراء و نتيجه گيرى برسد، نزديك مى شد.
مشورت و راه حل :  
شيعيان و تربيت شدگان مذهب جعفرى به خوبى فرموده رئيس مذهب خود امام صادق عليهالسلام را درك كرده بودند كه :
(( لا ظهير كالمشاوره ؛))
((هيچ يارى چون مشورت و از فكر همديگر استمداد جستن نيست .))
اينان همگى در يك مجلس به گرد هم آمدند، پراكنده نشدند كه بگويند بادا باد هر چهشد كه شد، در اين باره به فكر راه حل افتادند و هر كسى چيزى گفت تا سرانجامگروهى گفتند: اين مطلب ، راه حلى جز توسل به امام عصر(عج ) كه در پشت پرده غيبتاست و چون خورشيدى در پشت ابرها است و به ما روشنى و نشاط بخشيده ندارد، بايد ازايشان دادخواهى و استدعا كرد تا به داد ما برسد.
در ميان تمام جمعيت خود، ده نفر از زاهدين و شايستگان را انتخاب كردند و در ميان آن ده نفرسه نفر كه از نظر تقوى و عمل نيك ، لياقت ملاقات با امام زمان عليه السلام را داشتندبرگزيدند، تا هر يك شبى را در اين سه شب به بيابان برود ومشغول عبادت و تضرع و زارى گردد و متوسل به امام عصر(عج ) شده و از آن جناب تمناكند بلكه عنايت خاصه آن بزرگوار دردها را درمان بخشد.
به اين ترتيب در شب اول يكى از آن سه نفر به بيابان رفت ومشغول تضرع و زارى گرديد ولى آن شب صبح شد و او نتيجه نگرفت ، شب دوم ، يكىديگر از آن سه نفر رفت اين شب هم بسان شباول بى نتيجه به پايان رسيد، تا شب سوم شد كه آخرين مهلت بود و شيعيان در جوشو خروش بودند تا سومين نفر به نام ((محمد بن عيسى رحمة اللّه )) در آن شب بهبيابان رفت ، تضرع و زارى را به آخرين درجه رسانيد، در شب تاريك با سر و پاىبرهنه و حالتى خاص به امام زمان عليه السلام استغاثه كرد، با تضرع و زارى تواءمبا اخلاص كامل ، عرض مى كرد: اى ولى عصر(عج ) به فرياد ما شيعيان برس !
زمان دقيقه به دقيقه مى گذشت لحظات آخر شب فرا رسيده بود،توسل محمد بن عيسى رحمة اللّه به درجه نهائى رسيده بود هنگام سحر ناگاه شنيد دربيابان شخصى به او گفت :
اى محمد بن عيسى ! اين چه حالتى است كه تو پيدا كرده اى و در اين شب تاريك به اينبيابان خلوت آمده اى ؟
محمد بن عيسى رحمة اللّه : اى مرد! به من كارى نداشته باش ، من براى امر بزرگى بهاينجا آمده ام و آن را جز براى امام زمان عليه السلام هرگز اظهار نمى كنم و از آنبزرگوار فقط مى خواهم كه به داد من و به داد يك مشت شيعه برسد! هنوز گفتار محمدبن عيسى رحمة اللّه تمام نشده بود كه از جانب همان مرد، شنيد كه :
(( يا محمد بن عيسى انا صاحب الامر))؛)) اى محمد من همانم كه او را طلب مى كنى ، حاجتخود را بگو تا برآورم .))
محمد گفت : اگر تو امام زمان من هستى ، حاجت مرا مى دانى ، نيازى به اظهار آن نيست .
امام فرمود:
آرى ! تو به اينجا آمده اى تا پاسخ انار كذائى را از من بگيرى و شيعيان را از اينمهلكه نجات دهى .
محمد بن عيسى گويد: تا درك كردم كه او حضرت ولى عصر(عج ) است به سوى اوشتافتم بر زانويش سر نهادم ، دست بر دامن پر مهرش زدم و عرض ‍ كردم اس سرور ماتو پناه ما هستى به داد ما برس اى دادرس پريشان احوالان .
آنجا كه پرده ها كنار مى رود!  
آرى براى هر نقشه خائنانه روزى هست كه پرده بردار پرده بردارد و صورت نازيباىزير پرده را نشان دهد، عاقل آن است كه دورانديش بوده و همواره درصدد باشد تاقبل از آنكه پرده ها برداشته شود، زير پرده ها را اصلاح نمايد، قائمآل محمد(عج ) گوشه اى از پرده ها را بالا زد طاقت نياورد به سؤال بنده اى دلداده چون محمد بن عيسى توجه نكند رو به او كرد و فرمود:
((اى محمد بن عيسى ! وزير فرماندار درخت انارى را در حياط خانه خود نشانده است آندرخت چون به ثمر رسيد، او قالبى را با گل بهشكل انارى درست كرد و آن قالب را كه تو خالى بود دو نصف كرد و در ديوارداخل آن دو نصف قالب همان كلمات (333) را به صورت برجسته نوشت ، آنگاه آن دونصف قالب را روى يكى از انارهاى كوچك درخت گذارد و آنها را محك بست ، آن انار در ميانآن دو نصف غالب بزرگ شد تا درون قالب را پر كرد و در نتيجه آن نوشته هاىبرجسته ديواره داخلى دو نصف قالب ، روى پوست انار قرار گرفت ، رفته رفته تواءمبا رشد انار، آن كلمات بر پوست انار به طور طبيعى نقش بست ، فردا كه روز موعودهست هنگامى كه نزد فرماندار رفتيد به او بگو من جوابدليل انار را دارم ولى اين جواب را جز در خانه وزير اظهار نمى كنم ، فرماندار خواهناخواه مى پذيرد،، چون به خانه وزير رفتيد، در طرف دست راست خانه وزير، بالاخانهاى هست بگو جواب را نمى گويم مگر در اين بالاخانه ، در اين هنگام ، وزير خود را در بنبست مى بيند و اصرار مى كند كه به بالاخانه نرويد، تو هم اصرار تمام كن ، بهناچار وزير قبول مى كند هنگامى كه به بالاخانه رفتيد نگذار تا وزير تنها برودوقتى داخل بالاخانه شديد، روزنه اى را مى بينى و در مابين آن كيسه سفيدى را مى نگرىبا عجله تمام آن كيسه را بردار، و در ميان آن ، قالب نامبرده را كه ازگل ساخته شده و با آن نقشه خائنانه وزير، طراحى گشته بيرون بياور، نزد فرمانداربگذار و به او بگو كه اين انار به وسيله اين قالب به اين صورت در آمده است ، درنتيجه فرماندار از حيله و خيانت وزير مطلع شده و حقانيت شما و بطلان عقائد آنان آشكارمى گردد.
اى محمد بن عيس ! به فرماندار بگو كه ما براى تصديق گفتار خود علامت ديگرى داريمو آن اينكه داخل انار از خاكستر و دود پر است ، اگرقبول ندارى ، اين انار را بشكن ! در اين هنگام وزير، انار را برداشته و مى شكند خاكسترو دود آن بيرون آمده و ريش و صورت وزير را فرا مى گيرد (اين هم علاوه بر روسياهىمعنوى وزير روسياهى ظاهرى او) )).
محمد بن عيسى بسيار خوشحال شد، به دست و پاى امام (عج ) افتاد و تشكر كرد و بهسوى رفقاى خود با كمال خوشحالى مراجعت نمود، هنگام صبح مردم بحرين در مجلسفرماندار حاضر شدند، وقت پاسخگويى شيعه ازدليل انار اعلام شد، محمد بن عيسى آنچه را كه امام عصر(عج ) به او دستور داده بود يكىپس از ديگرى انجام داد تا آخرين مرحله كه در نزد فرماندار و وزير انار را شكست وخاكستر و دود ميان انار به صورت وزير پاشيد.
فرماندار كه سخت مجذوب و تحت تاءثير قرار گرفته بود، گفت : ((اى محمد بن عيسى! اين پاسخ را چه كسى به تو ياد داد؟))
محمد بن عيسى گفت : امام و حجت زمان عليه السلام به من آموخت .
فرماندار گفت : امام زمان كيست ؟
محمد بن عيسى گفت : امام زمان ما عليه السلام از جانب خداوند، حجت روى زمين است ودوازدهمين امام ما مى باشد (آنگاه اسامى همه ائمه عليهم السلام را يكى پس از ديگرىشمرده تا به صاحب الامر(عج ) رسيد.)
گواهى فرماندار:  
با اينكه فرماندار در عقيده باطل خود سخت استقامت مى ورزيد، و سرسخت با شيعيان مبارزهمى كرد، و حتى حاضر بود رهبران و ائمه آنان را به فحش بكشد اما اينك در برابرحادثه اى عجيب قرار گرفته است ، اينك خود را درمقابل قدرت عظيم مى بيند.
عجز سراسر او را فر گرفت ، ناگزير سر فرود آورد، ورق قلبش برگشت سخن قلببه وسيله زبانش اظهار شد:
(( اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا عبده و رسوله و ان الخليفة بعدهبلافصل اميرالمؤ منين على بن ابيطالب ؛))
((گواهى به يگانگى خداوند مى دهم ، گواهى مى دهم كه محمد صلى اللّه عليه و آله و سلمبنده و رسول خدا است ، جانشين بلافصل بعد از او اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليهالسلام مى باشد.))
سپس ائمه پس از امام على عليه السلام را يكى پس از ديگرى تا امام زمان عليه السلاماسم برد و اعتراف به امامت آنها نمود.
آنگاه دستور داد تا آن وزير خائن و دسيسه گر را اعدام كردند، تا همواره خاطره بطلانباطل و احقاق حق تجلى كند، سپس از اهل بحرين عذرخواهى كرد و به آنان احسان نمود.
به اين ترتيب به قول معروف ((پايان شب سيه سپيد است )) اين واقعه چون درخششىبود كه در تاريخ شيعه دلهاى دلدادگان را تا روز قيامت سفيد كرد. (334)
4- شفاى بيمار 
داستان اسماعيل هرقلى رحمة اللّه نيز عجيب است كه به زخم و درد شديد و طولانىگرفتار شده بود و تمام دكترهاى آن زمان او را جواب كردند، سرانجام باتوسل به امام قائم (عج ) در سامرا و كنار قبر امام حسن عسكرى عليه السلام و در سردابمعروف ، بالاخره به نتيجه رسيد و امام قائم (عج ) او را شفا دادند. (335)
5- تشرف يكى از فرزندان آية اللّه اراكى قدس سره 
مرجع عاليقدر آية اللّه العظمى شيخ محمد على اراكى (قدس سره ) عالم زاهد و سلمانعصر كه قبلا در مدرسه فيضيه قم نماز جماعت مى خواند براى يكى از علماء حضرت آيتاللّه شيخ محمد رازى نقل مى كند كه اكنون از زبان آقاى رازى بشنويد:
آية اللّه اراكى در شب سه شنبه 26 ربيع الثانى 1393 (هجرى قمرى ) براى اين جانبنقل فرمود كه دخترم ، كه همسر حجة الاسلام حاج سيد آقاى اراكى است مى خواست مشرفبه مكه شود ترس داشت از تزاحم حجاج ، كه شايد نتواند طواف را كاملا انجام دهد، منبه او گفتم اين ذكر را مداومت كن ، ((يا حفيظ يا عليم )) و مشرف شد و بعد از مراجعت بهمن گفت : آن ذكر را مداومت نمودم و در موقع طواف ، با ازدحام مردم مخصوصا سودانى هاروبرو شدم . ترسيدم كه من در اينجا محرمى ندارم تا مواظب باشند كه به من تنه نزنندو مرا نياندازند يك وقت ديدم كسى به من گفت :توسل به امام زمان عليه السلام پيدا كن .
من گفتم : امام زمان عليه السلام !! گفت : همين آقا كه جلو تو مى رود، امام زمان عليهالسلام است .
من ديدم آقاى بزرگوارى جلو من است و اطراف او به قدر يك متر تقريبا حريم است وخالى است و احدى جرئت ورود به اين حريم را ندارد به من گفته شد در اين حريم واردشو، پشت سر آقا من فورا قدم به حريم گذارده به طورى كه دستم به پشت آقا مىرسيد و دست بر پشت آقا گذارده و به صورت خود مى ماليدم و مى گفتم قربانت بروم ،اى امام زمان عليه السلام به طورى گرم سرور بودم كه غفلت كردم بر حضرتش سلامكنم و هفت شوط طواف را در پشت سر آقا بدون مزاحمت و اينكه دست يا بدن كسى به منبخورد انجام دادم و تعجب مى كردم كه چطور از اين همه جمعيت كسى وارد حريم نمى شود ودر هر مرتبه كه خواستم طواف كنم به همين كيفيت بود منتهى به صورتهاى ديگر.(336)
6- راهنمايى حضرت مهدى (عج ) در مسجد جمكران : 
يكى از افراد موثق ، از مرجع تقليد، مرحوم حضرت آيت اللّه العظمى سيد شهاب الديننجفى مرعشى (وفات يافته 7 صفر 1414 ه‍ ق )نقل كردند كه ايشان فرمودند:
يكى از علماى نجف اشرف كه مدتى به قم آمده بود، براى مننقل كرد، مشكلى داشتم ، به مسجد جمكران رفتم ، درد دلم را در عالم معنى به حضرت ولىعصر(عج ) عرض كردم و از او خواستم كه وساطت كرده از درگاه خدا شفاعت كند تامشكل من حل گردد. براى اين منظور به طور مكرر به مسجد جمكران رفتم ، ولى نتيجه اىنگرفتم ، تا اينكه روزى در آن مسجد، در هنگام نماز دلم شكست و خطاب به امام زمان عليهالسلام عرض : ((مولا جان ! آيا جايز است كه در محضر شما و درمنزل شما باشم و به ديگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشيد، آيا زشت نيست با وجودامامى مانند شما حتى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم عليه السلاممتوسل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم ؟))
از شدت ناراحتى ، بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم ، ناگهان با چهره نورانىقلب عالم امكان حضرت حجت (عج ) روبرو شدم ، بيدرنگ سلام كردم ، جواب سلامم را داد وفرمود:
((نه تنها زشت نيست و ناراحت نمى شوم كه به علمدار كربلامتوسل گردى ، بلكه به شما راهنمايى نيز مى كنم كه هنگامتوسل به علمدار كربلا چه بگويى ؟ هنگامى كه براى رواى حاجت به آن حضرتمتوسل شدى بگو:
(( يا ابا الغوث ادركنى ؛))
((اى پدر پناه دهندگان به فريادم برس و به من پناه ده .)) (337)
7- نتيجه تواضع به مسجد جمكران ، پايگاه مقدس امام زمان عليهالسلام
يكى از اعضاى هيئت امناى مسجد مقدس جمكران در قمنقل كرد: در كنار مسجد جمكران تنها يك نفر مدفون است ، و قبرش در نزديك در شمالىمسجد داخل صحن مى باشد، اين شخص به نام ((حاج ابواقاسم زاهدى فر)) آدم بى رياو بدون تكبر و بدون توقع در مسجد جمكران خدمت مى كرد، حتى با اينكه انسان موقر وحاجى بود، توالتهاى مسجد را پاك مى نمود.
اين شخص بيمار شد و در بيمارستان آيت اللّه العظمى گلپايگانى بسترى گرديد. بهبالينش رفتم ديدم وضع وخيمى دارد، به من وصيت كرد كه مرا در قبرستان بقيع (دوكيلومترى مسجد جمكران ) دفن كنيد. او از دنيا رفت پس ‍ از تجهيزات ، جنازه او را به مسجدآوردند و نماز بر جنازه خوانده شد و همه جمعيت تشييع كنند آماده شده بودند كه او را بهقبرستان بقيع براى دفن ببرند، ناگاه آقاى لطيفى (از افراد برجسته امناء مسجد)تلفن كرد كه دفن جنازه را به تاءخير بيندازيد، دفن جنازه تاءخير افتاد، سرانجام بعداز ساعتى ، آقاى لطيفى آمدند و فرمودند: ((ايشان را در كنار مسجد دفن كنيد.))
گفتم چرا اينجا هنوز كسى دفن نشده است فرمود: ((حضرت آيت اللّه العظمى نجفىمرعشى تلفن كرد كه مرحوم حاج ابوالقاسم زاهدى فر را در كنار درگاه مسجد دفننماييد.)) به اين دستور عمل شد.
آرى اخلاص و تواضع آن مرحوم كه حتى مستراحهاى مسجد را تميز مى كرد باعث شد كهقبرش در بهترين جا قرار گرفت ، و همواره زير پاى زائران مسجد مقدس جمكران است .به اين ترتيب ، آقا امام زمان عليه السلام خادمى او راقبول كرد، اين است نتيجه بندگى خالصانه كه انسان را به معراج مى برد. به گفتهشاعر:
تواضع سر رفعت اندازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت
8- محبت امام زمان عليه السلام به شيخ مفيد: 
محمد بن محمد بن نعمان كه از علماى بسيار برجسته شيعه و موردقبول شيعه و اهل تسنن بود و مرجع خاص و عام به شمار مى رفت و بيش از 200 كتاباسلامى نوشت و آبروى شيعه در قرن پنجم بود و در همه رشته هاى علوم اسلامى استاد ونابغه به شمار مى آمد: روزى در خانه بود، شخصى به حضورش آمد و پرسيد زنىحامله فوت كرده ولى بچه در رحمش زنده است ، آيا او را همانطور دفن كنيم ، يا شكمش راشكافته و بچه اش را بيرون آوريم ؟
شيخ مفيد رحمة اللّه گفت : همانگونه دفنش كنيد، آن شخص برگشت و در وسط راه ديدسوارى به او نزديك شد و گفت :
شيخ مفيد فرمود: شكم آن زن را پاره كنيد و بچه را بيرون آوريد.
آن شخص چنين كرد، پس از مدتى جريان را براى شيخ مفيدنقل كردند، شيخ گفت من كسى را نفرستاده بودم ، معلوم است كه آن سوار صاحب الامر(عج )بوده است ، اكنون كه در احكام اشتباه مى كنم خوب است ديگر فتوا ندهم ، در خانه اش رابست و از خانه بيرون نيامد.
ساعاتى نگذشت كه از طرف امام زمان عليه السلام توقيعى (نوشته اى ) به خدمت شيخمفيد گذاشته شد:
((اى شيخ ! براى مردم فتوا بگو و ما آن راتكميل خواهيم كرد، و نمى گذاريم كه در خطاء و اشتباه بمانى ، آنگاه در مسند فتوا نشست.)) (338)
مى نويسد: وقتى كه شيخ مفيد رحمة اللّه در سن 85 سالگى در سوم ماه رمضانسال 413 قمرى از دنيا رفت ، آنچنان جمعيت از شيعه و سنى براى تشييع جنازه اش اجتماعكردند كه تا آن روز بى نظير بود و همه از شدت ناراحتى گريه مى كردند (339)وى را در حرم كاظمين عليهماالسلام دفن كردند.
چندين بار از جانب امام زمان عليه السلام براى اين مرد بزرگوار، نوشته اى به خطشريف آن حضرت (عج ) صادر شد، در آغاز يكى از آنها آمد:
(( لللخ السديد و الولى الرشيد الشيخ المفيد... سلام اللّه عليك ايها الولى المخلصفينا باليقين ...؛))
((به برادر استوار و ولى رشيد شيخ مفيد، سلام خدا بر تو اى ولى خالص در راه ما وداراى يقين به ما....))
و در توقيع ديگرى آمد:
(( سلام عليك ايها الناصر للحق و الداعى اليه بكلمة الصدق ...؛))
((سلام بر تو اى ياور حق و دعوت كننده به حق با سخنان راستين ....)) (340)
هنگامى كه اين عالم بزرگوار از دنيا رفت ، با خط شريف امام زمان عليه السلام بر روىقبرش نوشته شده بود:
(( لا صوت الناعى بفقدك انما يوم على آلالرسول عظيم ان كنت قد غيبت فى جدث الثرى ، فالعلم و التوحيد فيك مقيم و القائمالمهدى يفرح كلما تليك عليه من الدروس علوم ...؛))
((خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نياورد، امروز برآل محمد عليه السلام روز مصيبت بزرگى است .
اگر تو در ميان خاك قبر پنهان شدى ، علم و توحيد همراه تو اقامت كرد.
قائم مهدى (عج ) خوشحال مى شود هر وقت كه درسها و علوم تو را برايش ‍ مى خوانند(كتابهاى تو را طالبان ، مورد مطالعه و بحث قرار مى دهند).))
بالاخره در ضمن يكى از نامه ها (توقيعات ) به شيخ مفيد رحمة اللّه مى نويسد:
((ما به مناجاتهاى تو توجه داريم ، خداوند تو را به خاطر آن وسيله (و موفقيتى ) كهبه تو از دوستانش بخشيد حفظ كند و از توطئه دشمنان نگهدارد.)) (341)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation