بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حضرت مهدی (ع) فروغ تابان ولایت, محمدمحمدى اشتهاردى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MAHDI001 -
     MAHDI002 -
     MAHDI003 -
     MAHDI004 -
     MAHDI005 -
     MAHDI006 -
     MAHDI007 -
     MAHDI008 -
     MAHDI009 -
     MAHDI010 -
     MAHDI011 -
     MAHDI012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نظر علامه بزرگوار شيخ حر عاملى رحمة اللّه :  
محدث و دانشمند معروف شيخ حر عاملى صاحب كتابوسائل الشيعه در آخر باب 33 از ابواب امر به معروف ، مطلب بسيار خوبى گفته استآنجا كه مى گويد:
((درباره تصريح بنام حضرت مهدى (عج )، امر بنام بردن آن حضرت به طور عموم ، ياخصوص ، يا صراحت ، يا اشاره و ابتداء، و يا به عنوان تقرير و بيان كردن ، درروايات و زيارتها و دعاها و تعقيبات نماز و تلقين ميت و... جدا بسيار است .)) (78)
و در پاورقى (وسائل ، ج 11، ص 492) بهنقل از شيخ حر عاملى رحمة اللّه آمده :
جماعتى از علماء ما در كتاب حديث و اصول و كلام و... تصريح بنام حضرت مهدى (عج )كرده اند كه از آنها علامه حلى رحمة اللّه و محقق رحمة اللّه و مقداد رحمة اللّه و سيدمرتضى رحمة اللّه و شيخ مفيد و ابن طاووس رحمة اللّه و... مى باشند، ولى علمايى كهنام بردن آن حضرت را حرام دانسته كم هستند، ما اين مطالب را در رساله جداگانه اى بحثكرده ايم .
اين بود آنچه كه در اين مورد از روايات مختلف و گفتار اصحاب وارد شده است .
شكى نيست كه قول به حرمت نام بردن آن حضرت (عج ) تعبدا، سخنى خالى از تحقيق است، گر چه بعضى از بزرگان به آن تصريح نموده اند، بلكه ظاهر آن است كه : ممنوعيتنام بردن آن حضرت بستگى به وجود ملاك تقيه دارد، ولى در غير موارد تقيه مانندامثال زمان ما بنابر تحقيق حرام نيست .
ايرداى بر كلام علامه مجلسى رحمة اللّه  
آنچه علامه مجلسى پس از ذكر پاره اى از روايات كه دلالت بر ممنوعيت نام بردن آنحضرت تا هنگام ظورش دارد (79) مى گويد:
((قول به اينكه لحن روايات صراحت دارند كه حرمت نام بردن امام عصر(عج ) مخصوصزمان غيبت صغرى نيست كه بعضى آن را به اتكا برخىعلل استنباط كرده و با استبعاد و عمى اختصاص به اين زمان داده اند)) جدا مردود است ، چهآنكه دانستنى كه اين اختصاص به اتكاء علل استنباط شده و استبعاد و همى نيست بلكه درروايات متعدد كه كمتر از روايات ديگر نيست تصريح به عدم اختصاص ممنوعيت بردن نامآن حضرت به عصر غيبت صغرى شده است ، به اضافه رواياتى كه به روشنى دلالتبر جواز و تصريح بنام آن حضرت دارند (كه در قسم چهارم از روايات ، آنها را شناختىكه از نظر عدد زيادتر و از نظر دلالت قوى تر از روايات ديگر بودند).
نتيجه بحثها:  
كوتاه سخن آنكه : ممنوعيت و حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج ) بستگى به خوف و ترسرسيدن ضرر به خود آن حضرت يا طبق ميزانهاى معتبرى كه در تقيه گفته شده دارد و درغير مورد تقيه جايز است به چند دليل :
1- اين مطلب (حرمت در موارد تقيه ، جواز در غير آن موارد) يگانه راه جمع بين روايات وحمل كردن روايات مطلق آن بر روايات مقيد مى باشد (به عبارت روشنتر) روايات مطلق(بدون قيد) يعنى همان قسم اول از روايات و قسم دوم نيز كه خاطر نشان شد (80)بوسيله قسم سوم كه دلالت داشتند بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج )بستگى به موارد تقيه دارد، مقيد مى گردد نتيجه اينكه منظور از عدم جواز نام بردن ، درقسم اول و دوم از روايات در مورد تقيه است .
و اگر اين راه را نپذيريم (طبق دستور تعارض روايات ) وقتى كه قسماول و دوم از روايات با قسم سوم تعارض كردند از اعتبار ساقط مى شوند اگر گفتيمكه هر يك از اين اقسام به حساب زياد بودن آنها قطعى يا همانند قطعى هستند. (81)
بنابراين كه اسناد اين روايات ظنى است (نه قطعى )قائل به تخيير (و انتخاب هر كدام از روايات ) مى شويم و در اين صورت نيز حكم ، بهجواز تصريح به نام حضرت مهدى (عج ) خواهد بود.
قوى ترين قرائن و علائم بر صحت راه جمعى كه خاطر نشان ساختيم قسم چهارم ازروايات است كه دلالت صريح و روشن بر جواز اجمالى نام بردن حضرت را داشتند.
كاش مى دانستم كه قائل به حرمت نام حضرت قائم (عج ) بطور مطلق در همه شرايط وزمانها درباره اين روايات قسم چهارم كه جدا بسيار هستند چه مى گويد؟ آيا طرد و ناديدهگرفتن همه آنها با اكثريتى كه دارند ممكن است ؟ به علاوه فتواى بسيار از اصحاب مابر طبق آن روايات است ، آيا ممكن است كه در مقام تعارض غير قسم چهارم از روايات را برقسم چهارم ترجيح دهيم ؟
چنين نيست ، بلكه هيچ راه حلى جز همان راه جمعى كه ذكر كرديم نيست .
2- احاديث بسيارى از طرق اهل بيت عليهم السلام واهل تسنن وارد شده كه در آنها تصريح گشته است كه اسم مهدى (عج ) همان اسم پيامبرصلى اللّه عليه و آله و سلم و كنيه حضرت مهدى (عج ) نيز همان كنيه پيامبر صلى اللّهعليه و آله و سلم مى باشد.
و روشن است كه اين مطلب در قوه و رديف نام بردن حضرت مهدى (عج ) است ، زيرا ظاهربعضى از رواياتى كه دلالت بر ممنوعيت نام بردن آن حضرت را دارند آن است كه اينممنوعيت بايد طورى باشد كه انسانهاى مورد خطاب ندانند كه اسم شريف آن حضرت چيست، نه اينكه محض ‍ تلفظ بنام آن حضرت ممنوع باشد.
مگر اين كه گفته شود: گر چه مفاد بعضى از اخبار دلالت بر ممنوعيتى دارد كه ندانندنام حضرت مهدى (عج ) چيست ؟ ولى اين روايات با بعضى ديگر از رواياتى كه تنهاتلفظ بنام امام عليه السلام را حرام مى دانند نه دلالت بر آن را اگر چه به قسمى ازاقسام كنايه باشد، منافات دارد (دقت كنيد).
3- قول به حرمت تلفظ بنام شريف آن حضرت بى آنكه موارد تقيه يا محذور ديگرىباشد با قول به جواز تلفظ به لفظ كنائى كه دلالت بر اسم مى كند و يامثل : ((م ح م د)) احتياج به تعبد به اسم كنايه مانند كدورتى در تلفظ اسم آن حضرتاست با اينكه تلفظ به اسم او به كنايه مانند اين كه بگوئيم او همنامرسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است يا با حرفى از هم جدا (م ح م د) جايز است ،با فرض اين كه در ظاهر حتما هيچگونه محذورى در كار نيست ، آيا اين حكم در احكام شرعىشبيهى دارد؟
مثل اين نوع استبعاد و بعيد دانستن حرمت تلفظ به اسم در همه جا يا جواز تلفظ با آن باكنايه گر چه به تنهائى در احكام فقهى دليل نخواهد بود، ولى ممكن است آن را تاءييدگفتار خود قرار دهيم .
نيز اين مطلب را تاييد مى كند بعضى از رواياتى كه در مورد عدم جواز تصريح به نامائمه عليه السلام ديگر غير از امام قائم (عج ) در مورد تقيه وارد شده اند، بنابراين حكمعدم جواز، اختصاص به اسم شريف آن حضرت ندارد.
مانند روايت كه مرحوم كلينى رحمة اللّه با اسناد زياد از عنبسهنقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
(( اياكم و ذكر على و فاطمة فان الناس ليس شيئى ابغض اليهم من ذكر على و فاطمة؛))
پرهيز كنيد از بردن نام امام على عليه السلام و فاطمه عليه السلام چه آنكه چيزىبراى مردم مانند ذكر نام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مبغوضتر نيست .))(82)
عجيب اين كه مطابق با آنچه از مرحوم صدوق رحمة اللّه حكايت شده ، ايشان بعد از اقراربه اين كه در روايت لوح (83) تصريح بنام مهدى (عج ) شده است گويد:
((ولى حديث با تصريح بنام آن حضرت وارد شده ولى نظر من آن است كه از نام بردناو نهى شده است .))
قبلا دانستى كه تصريح به نام شريف آن حضرت منحصر به روايت لوح بلكه منحصربه روايات قسم چهارم كه ذكر شدند و در آنها تصريح به اسم شده بود نيست ، با اينحال معلوم نيست كه چرا مرحوم صدوق رحمة اللّهقول به جواز را در غير موارد تقيه اختيار نكرده ، همان گونه كه صاحبوسائل اختيار كرده است و اين قول به جواز از بيان بسيارى از اصحاب ظاهر مى شود.
شايد مرحوم صدوق عدم جواز را موافق با احتياط ديده است گر چهقول به عدم جواز احتياط در عمل با احتياط در فتوا دو چيزند.
خلاصه اينكه : جدا اين احتياط ضعيف است و رعايت آن واجب نيست .
كوتاه سخن اينكه : از همه مطالبى كه خاطرنشان گرديد، استفاده مى شود كه بردن نامشريف حضرت مهدى (عج ) كه عبارت از محمد(عج ) فرزند امام حسن عسكرى عليه السلاممى باشد در امثال زمان ما كه از اين جهات مورد تقيه نيست جايز است . (84)
نگارنده گويد: نظر صاحب كشف الغمه عالم بزرگ تشيع (على بن عيسى اربلى ) نيزهمين است چنانكه در كشف الغمه ، جلد 3، صفحه 438، گويد: ((فتواى من اين است كه منعتلفظ بنام مهدى (عج ) (محمد) از روى تقيه بوده است ولى اكنوناشكال ندارد.)) (واللّه اعلم ).
غيبت صغرى و غيبت كبرى 
سه دوره 
دوران زندگى امام زمان عليه السلام را مى توان به سه دوره تقسيم كرد:
1- دوره كودكى (از سال 255 تا سال 260).
2- دوره غيبت صغرى (از سال 260 تا 329).
3- دوره غيبت كبرى (از سال 329 هجرى قمرى شروع مى شود تا وقتى كه فرمان و نهضتجهانى آن حضرت از طرف خداوند متعال صادر گردد).
اخبار و روايات در اين مورد بسيار است كه براى آن حضرت دو غيبت خواهد بود، يكىكوتاه ، دومى طولانى ، در غيبت طولانى در غيبت صغرى (كوتاه ) خواص شيعه و نوابخاص آن حضرت با او تماس داشته اند، ولى در غيبت طولانى او، توده مردم از اقامتگاه اوبى خبرند جز دوستان مورد اعتماد كه متصدى خدمتگذارى از اقامتگاه او مى باشند، و طبقروايتى همواره سى تن از شيعيان و نزديكان در حضور آن حضرت هستند كه هر گاه عمريكى از آنان بسر آمد يكى ديگر بجاى او تعيين مى شود. (85)
و به گفته صاحب مستدرك ، مرحوم نورى رحمه اللّه اگر تقدير نباشد كه اين سى نفرمانند خود امام زمان عليه السلام عمر طولانى داشته باشند در هر قرنى 30 نفر از مؤ منينپرهيزكار و بسيار سعادتمند، به سعادت خدمتگذارى و مصاحبت آن حضرتنائل مى شوند. (86)
به هر حال اين افراد همان اوتادند كه در محضر آن حضرت به سر مى برند، اكنوندرباره غيبت صغرى و كبرى به شرح كوتاهى مى پردازيم .
چگونگى غيبت صغرى و نواب چهارگانه 
وضع زمان و عدم پذيرش مردم باعث شد كه امام زمان عليه السلام از نظرها پنهان گردد،اين پنهانى كه از آن به عنوان غيبت ، ياد مى شود تا وقتى كه مردم آماده شدند و شرايطظهور مهيا گرديد ادامه دارد.
ولى طبيعى است كه وقتى امام مردم غايب شد، مردم را بهحال خود نمى گذارد، بلكه افرادى مخصوص را بين خود و مردم واسطه قرار مى دهد،وظيفه مردم هم اين است كه با كنجكاوى دقيق اين افراد را بشناسند و تكليف خود را از آنهابگيرند.
بر همين اساس پس از آنكه امام زمان عليه السلام درسال 260 هنگام رحلت پدر بزرگوارشان ، از نظرها پنهان شدند (و غيبت صغرى بهوجود آمد) تا نيمه شعبان سال 329 چهار نفر از علماء و فقهاء ربانى به ترتيب زير ازجانب آن حضرت تعيين شده و واسطه بين آن حضرت و مردم شدند:
2- محمد بن عثمان رحمه اللّه كه 5 سال عهده دار نيابت خاص بود و درسال 305 درگذشت .
3 حسين بن روح رحمه اللّه كه در شعبان سال 326 وفات كرد.
4- على بن محمد سميرى رحمه اللّه كه در نيمه شعبانسال 329 از دنيا رفت ، و امام به او دستور داد كه ديگر كسى از جانشين خود نكند.
از اين وقت به بعد دوران غيبت كبرى (طولانى ) آغاز شد (دستور و توقيع امام (عج ) بهچهارمين نائبش در كتاب اعلام الورى صفحه 417 و... آمده است ).
غيبت كبرى كه از نيمه شعبان سال 329 شروع شد تا هنگام ظهور حضرت مهدى عليهالسلام ادامه دارد.(87)اينك پرسيد كه شيعيان در اين زمان به چه كسى مراجعه كنند ووظائف دينى خود را از چه كسى بپرسند و به آنعمل كنند؟ پاسخ آنكه : خوشبختانه امام قائم (عج ) در اين مورد مردم را به اطاعت از ولىفقيه فرا خوانده است اينجا است كه مسئله معروف ((ولايت فقيه )) پيش مى آيد و دربارهآن اكنون اندكى توضيح مى دهيم .
شرح كوتاهى درباره ولايت فقيه 
ولايت يعنى رهبرى و حكومت ، فقيه يعنى كسى كه داراى شرايط استنباط احكام از ادلهاسلامى باشد، به علاوه عادل و پرهيزكار نيز باشد.
بنابراين ولى فقيه يعنى مرجع تقليدى كه شايستگى نيابت عام امام زمان عليه السلامرا دارد، چنين فردى مى تواند به جانشينى از امام زمان عليه السلام زمام امور مردم رابدست گيرد، البته عقل و حتى آيات و روايات هم بيانگر اين است كه در ميان افراد، اعلمموجودين تقدم دارند.
درباره اصل ولايت فقيه دلائل فراوان داريم از جمله در روايت آمده است كهرسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم سه بار فرمود:
((خدايا جانشينان مرا مورد رحمتت قرار ده ، شخصى پرسيد جانشينان شما كيانند؟
فرمود: آنانكه پس از من مى آيند، گفتار و سنت (روش و سيره ) مرانقل مى كنند و پس از من آن را به مردم مى آموزند.))
اسحاق بن يعقوب رحمه اللّه گويد از عثمان بن سعد رحمه اللّه اولين نائب خاص امامزمان عليه السلام خواستم نامه اى به امام عصر(عج ) برساند.
و در ضمن نامه پرسيدم در زمان غيبت به چه كسى مراجعه كنيم ؟ امام (عج ) با خط خودشاندر پاسخ چنين مرقوم فرمود:
(( ...و امام الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا، فانهم حجتى عليكم و اناحجة اللّه ؛))
... در حوادث به راويان احاديث ما مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خداهستم بر شما)). (88)
البته دلائل ولايت فقيه بسيار زياد است در اين باره به كتاب شريف ولايت فقيه امامخمينى رحمه اللّه مراجعه كنيد.
در احتجاج طبرسى آمده : امام عسكرى عليه السلام در ضمن حديث ولانى فرمود:
(( فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه مخالفا لهواه ، مطيعا لامر مولاهفللعوام ان يقلدوه ، و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم ؛ ))
((هر كدام از فقهاء كه نگهدارنده نفس خود از انحرافات و صبر انقلابى دارند و حافظ دينخود و مخالف هوى و هوس خود و مطيع فرمان خدايش باشد، بر عوام است كه از وى تقليدكنند و چنين صفاتى را بعضى از فقهاى شيعه دارند، نه همه آنها.)) (89)
با توجه به واژه ((تقليد)) كه به معنى پيروى است ، مى فهميم كه امور مردم در زمانغيبت به فقهاء ربانى سپرده شده و آنها ولايت بر مردم دارند.
اين حديث ، شرايط يك فقيه را كه مى تواند جانشين امام زمان عليه السلام باشد بيان مىكند.
از آنجا كه توضيح اين روايت خود كتاب مفصلى مى خواهد بطور خلاصه بايد حكومتش برمردم همانند حكومت امام على عليه السلام باشد، آنجا كه برادرشعقيل ، كه از گرسنگى رنگ بچه هاى او پريده شده و مطالبه كمك اضافى از بيتالمال مى كند، آهن سرخ گداخته در دستش مى گذارد. (90)
و آنجا كه با خبر مى شود خلخال يك زن يهودى به دست دشمن از پايش در آمده سختعصبانى مى شود. (91)
و آنجا كه مى بيند كارگزارانش به بيت المال تجاوز كرده اند و بنفع خويشاوندانبرداشت كرده اند هر چند پسر عموى آن حضرت باشد نامه اى آتشين مى نويسد و به اواعتراض مى كند و از كار بركنارش مى سازد و مى نويسد: ((اين تبعيض را از دو فرزندمحسن و حسين عليهماالسلام هم نمى پذيرم .)) (92)
و آنجا كه مى بيند فرماندارش به ميهمانى پولدارى رفته فريادش به اعتراض ‍ بلندمى گردد. (93)
نامه هاى آن حضرت ، (كه در نهج البلاغه آمده ) به استانداران و بخشداران وفرماندارانش گوياى اين گونه حقائق است كه نائب بر حق امام زمان عليه السلام رعايتمى كند.
بنابراين ولايت فقيه همان دنباله امامت است . يعنى مجتهد اعلم به نيابت عام از امام زمانعليه السلام امور رهبرى امت را بدست مى گيرد.
توضيح چند اشكال 
آنانكه از اسلام دل خوشى نداشتند و ندارند، و آنها كه حسن نيت دارند ولى شناخت ندارند،شروع به ايراد تراشى به اين مسئله كه دنباله مساءله امامت است كرده اند. بيشتر اينايرادات بى اساس ، از آنان است كه از اسلام مى ترسند، يعنى باتشكيل حكومت اسلامى منافع خود را در خطر مى بينند.
وقتى كه اين ايرادات را بررسى مى كنيم برگشت همه آنها به اين چهار ايراد است :
1- ولايت فقيه يك نوع حكومت روحانيت و انحصارطلبى است .
2- ولايت فقيه موجب استبداد و ديكتاتورى است .
3- ولايت فقيه با حاكميت ملى سازگار نيست .
4- ولايت فقيه موجب تعدد مراكز قدرت و تصميم گيرى مى شود.
پاسخ اين ايراد بطور فشرده 
در مورد اشكال اول :  
اولا ما مدعى نيستيم كه ((ولى فقيه )) كليه امور را بايد در دست داشته باشد و لذا درقانون اساسى مصوب امام و امت بخصوص دراصل 110 اختيارات ولى فقيه را بطور فشرده بيان داشته است .
ما نمى گوئيم ولى فقيه كليه زمام امور قانون گذارى و قدرت اجرائى را بدست مىگيرد، تا گفته شود اين يك نوع حكومت روحانيت و انحصارطلبى است بلكه ضمن آنكه مىبايست كليه مناصب براى مشروع بودنش با اجازه يك حاكم شرع مطلق باشد، ولايت فقيهاز هر گونه انحراف فكرى و مكتبى و انحراف در مسير اجراء و پياده نموده احكامجلوگيرى مى نمايد.
با توجه به اينكه در هر كارى بايد به متخصص مراجعه كرد و با توجه به اينكهلباس و روحانى بودن دليل آن نمى شود كه در موارد حق از او پيروى نكنيم ، ما بايدپيرو حق باشيم هر چند اين حق از جانب روحانيت باشد. به اضافه اينكه بايد بهشرايط ولايت فقيه كه در چه كسى هست توجه كرد نه به لباس او.
در مورد اشكال دوم :  
((ولى فقيه )) خودش غير از اسلام ، نظرى ندارد، تا او را به استبداد راءى متهم كنيم ،صفت آگاه ((تخصص )) و عادل (درستكار) حاكى است كه او در حفظ اسلام قدم برمىدارد، بنابراين اگر از اين خط منحرف شد، خودبخود از اين مقام بر كنار خواهد شد (باتوجه به اينكه ملت مسلمان خواهان اجراى اسلام هستند نه غير اسلام ).
در مورد اشكال سوم :  
وقتى ملت ، مسلمان بودند، و در نهاد انقلابشانتشكيل حكومت اسلامى مى جوشيد، و به عبارت ديگر انقلابشان ، انقلاب نان و آب و مسكننبود بلكه انقلاب مكتبى بود (كه البته در پرتو اين مكتب نان و آب و مسكن نيز هست )معناى آن اين است كه ملت ، حكومت اسلامى را با آنچه كه در آن است مى خواهند، و روشن استكه از مهمترين مقررات اسلام ، مسئله امامت و ولايت فقيه است ، پس به اراده ملت كاملا توجهشده است ، وانگهى وقتى كه اكثريت ملت قانون اساسى را كه در آناصل ولايت فقيه آمده تصويب كردند، آيا معناى اين مطلب اين نيست كه به آراء ملت احترامشده است ؟ با توجه به اينكه در مورد قانون اساسى كاملا به آراء ملت احترام و تكيهشده است و تشكيل مجلس شوراى اسلامى نيز مؤ يد اين مطلب است .
از طرفى اكثريت عملا به دنبال ((ولايت فقيه )) هستند، بنابراين در كجاى ولايت فقيهضديتى با حاكميت ملت ديده مى شود؟!
در مورد اشكال چهارم :  
وقتى كه حكومت اسلامى و اعضاى حكومت اسلامى براساس يك قانون اساسى ، زير نظريك رهبر ((كه ولى فقيه است )) باشد همه ارگانها در يك مسير گام برمى دارند، ديگرتعدد مراكز قدرت لازم نمى آيد.
ما اقرار مى كنيم كه در آغاز پيروزى انقلاب در بعضى از موارد بر اثر عواملى ايناشكال وجود داشت ، علت اين بود كه هنوز آن هماهنگى اسلامى و هدف از حكومت اسلامى درميان نبود. ولى پس از تحقق حكومت تحت نظارت و رهبرى و ولايت فقيه ، حتما قدرتها وتصميمها به يك مركز برگشته و اين اشكال برطرف خواهد شد.
در اينجا اضافه مى كنم : چنين نيست كه عده مخصوصى حكومت را بدست گرفته باشندبلكه همه مردم مسلمان حكومت را بدست گرفته اند، نهايت اينكه نماينده هاى آنها يعنىافراد مورد قبول اكثريت با همكارى ملت دست اندر كار شده اند، اگر يكاتومبيل را در نظر بگيريم ، اين اتومبيل داراى دهها و صدها اعضا است كه هر كدام درساختمان و حركت آن نقشى دارند، ولايت فقيه ، هم نقش دنده عوض كردن و هم نقش ترمز رادارد، تا هم آن را به حركت در آورد و به مقصد برساند و هم هنگام خطر با نگهدارى آن ،خطرات را دفع و رفع نمايد (البته از ذكر اينمثال پوزش مى طلبم )
لازم به تذكر است كه مساءله امامت و دنبال آن ولايت فقيه در بينش تشيع ازاصول و اركان دين است ، و در اصول دين هر كس خودش بايددليل و شناخت داشته باشد و تقليد روا نيست .
در اينجا اين سخن را نيز اضافه مى كنيم كه به حكم آيات و روايات از جمله :
(( يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى ؛))
((اى داود ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم ، بنابراين ببين مردم به حق حكومت وقضاوت كن و از هوى و هوس پيروى مكن .)) (94)
ولايت فقيه كه دنباله روى از پيامبران و امامان (سلام اللّه عليهم اجمعين ) است ، مبانى آنبراساس اصالت جامعه يا اصالت فرد و يا اصالت انسان نيست ، بلكه مبانى آنبراساس اصالت ((اللّه )) است كه امروز به صورت اسلام و قوانين اسلام متبلور شدهاست ، با توجه به اينكه با اجراى اسلام نيازهاى فردى و جامعه و انسانها تاءمين شده وهمه را به سوى كمال و سعادت همه جانبه رهنمون مى سازد.
سؤ ال :  
در ضمن بررسى روايات مربوط به حضرت مهدى عليه السلام آمده كه امام صادق عليهالسلام به مفضل رحمه اللّه فرمود:
(( هر بيعت ، قبل از ظهور مهدى عليه السلام ، كفر، نفاق و تزوير است و لعنت بر بيعتشونده و بيعت كننده .)) (95)
و از امام حسين عليه السلام نقل شده كه فرمود:
(( هر پرچم (برافراشته از رهبرى ) قبل از قيام مهدى عليه السلام طاغوت است .))
و بفرموده امام باقر عليه السلام :
((صاحب آن پرچم طاغوت است .)) (96)
آيا اگر ((ولى فقيه )) در زمان غيبت ، زمام رهبرى را بدست گيردمشمول اين گونه روايات نيست ؟!
پاسخ :  
اين روايات مربوط به آن رهبرانى است كه مستقلا رهبرى امور را بدست مى گيرند، ولىدر ولايت فقيه ، استقلال نيست ، بلكه نيابت به اذن عام حضرت مهدى (عج ) است ، چنانكهخود دلائل ولايت فقيه اين مطلب را ثابت مى كند، و در حقيقت اين پرچم و بيعت ، به عنواننيابت و زمينه سازى براى ظهور آن حضرت مى باشد، و آن حضرت و امامان عليهم السلامديگر هم چنين اجازه بلكه چنين تكليف را به مردان فقيه شايسته داده اند.
فائده غيبت طولانى چيست ؟ (97) 
مى پرسند:  
غيبت طولانى امام مهدى (عج ) و عدم دسترسى ما به او، چه سودى دارد؟
پاسخ :  
امام قائم (عج ) بخاطر عدم پذيرش جامعه ، از نظرها پنهان است ، او همچون امامان معصومعليه السلام ديگر اگر آشكار بود، مردم همان كه با آن امامان كردند با او مى كردند، امااو غائب است تا مردم آمادگى پذيرش او را درطول زمان و با برنامه ريزيهاى دراز مدت وتكامل معنوى و مادى پيدا كنند.
غيبت او چنانكه در روايات آمده همچون پنهان شدن خورشيد پشت ابرها است ، گر چه ابرهااز تابش مستقيم خورشيد ممانعت مى كنند، ولى هرگز نمى توانند تابش خورشيد رابطور كلى محو سازند.
غيبت امام قائم (عج ) دهها فايده دارد كه در اينجا به طور اختصار به چند فايده آن اشارهمى كنيم .
1- غيبت او به پيروانش اميد مى بخشد و آنها را دلگرم مى كند كه داراى چنين رهبرى هستند،با توجه به اينكه اميد، آن هم اميدى اين چنين ، سازنده است .
2- غيبت آن حضرت پيروانش را قدم به قدم آماده مى سازد تا آن حضرت را از عزلتبيرون آورند.
3- آن حضرت در عين اينكه غائب است گاه در مسائل مهم با فقهاء و بزرگان اسلام تماسمى گيرد و آنها را راهنمايى مى كند (چنانكه شواهد آن بسيار است و بعضى از آنها در اينكتاب آمده است .)
4- گفتگو درباره قيام مهدى (عج ) و تشكيل كنگره ها و كنفرانسها و تنظيم نوشته ها ومقالات در طول زمان با فرصت كافى موجب پرورش نفوس و آمادگى ، در انديشه انقلابجهانى بودن و هدف دارى و... مى شود، در نتيجه آمادگيهاى فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ،صنعتى ، اقتصادى و بالاخره نظامى در همه جا پيدا مى شود و به اين ترتيب زمينه سازىظهور آن حضرت مهيا مى گردد.
5- شناخت موانع يك انقلاب جهانى در تمام ابعاد و براندازى آن موانع نياز بهطول زمان و كمك فكرى بسيار در سطح جهان دارد، اين نيز يكى از فوائد غيبت امام قائم(عج ) مى باشد.
6- از طرفى طول غيبت و دورى مردم از رهبر مصلح وعادل موجب فساد در تمام زمينه ها شده ، و همين فساد موجب خستگى و ناراحتى و نارضايتىمردم مى شود و در دل اين فساد، جرقه هاى انقلاب بروز مى كند و مردم ، تشنه مصلحواقعى و عدالت مى شوند، چرا كه تا همه ، رنج ظلم و فساد را نبرند آماده درك لذتعدالت و اصلاح نخواهند شد، چنانكه در روايات مربوط به حضرت مهدى (عج ) بسيارآمده كه :
(( يملاء الارض عدلا و قسطا و نورا كما ملئت ظلما و جورا و شرا؛))
آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل و نور خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم و جور وبدى شده باشد؟)) (98)
و انقلاب واقعى ، انقلابى است كه طبيعى و خودجوش و از متن توده ها برخيزد، و همگانبه خوبى آن را درك كنند.
البته اين سخن به اين معنى نيست كه ما تن به ظلم و فساد دهيم ، و مبارزه با ظلم و فسادنكنيم كه شرع و عقل چنين اجازه اى به ما داده ، بلكه اين سخن خبر از آينده مى دهد، و حاكىاست كه مردم بر اثر دورى از يك مصلح عادل و آگاه چگونه در لجن فساد فرو مى روند،در اين صورت بايد براى يافتن آن مصلح به پاخاست و خود گرفتارى مردم ، آنها رابراى يافتن راه حل برمى انگيزاند.
آرى بايد مدتها بگذرد، تا مردم تكامل يابند و حقائق برايشان كشف گردد، و باتجربيات تلخ خود روى حكومتهاى باطل از آنها روگردان گردند و تشنه وجود امام قائم(عج ) شوند.
در قرآن كريم مى خوانيم :
(( سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق ؛))
بزودى آيات خود را از هر سوى جهان و در وجود خود مردم نشان مى دهيم تا براى آنهاآشكار گردد كه او حق است .)) (99)
در مورد اينكه منظور از ضمير ((او)) به كجا بازگشت مى كند امام صادق عليه السلامدر ضمن روايتى فرمود:
((منظور خروج (عج ) است كه او حق است (و حقانيتش آشكار مى گردد). )) (100)
خودسازى در عصر غيبت حضرت مهدى 
مقدمه 
بايد مسلمانان ، هشيار و بيدار باشند و فراموش نكنند و بدانند كه انگيزه غيبت آن حضرتچه بوده و فوائد آن چيست ؟
انتظار يعنى چه ؟
ياران خاص مهدى (عج ) بايد داراى چه ويژگيهايى و شرايطى باشند؟
امكانات دنياى اسلام بسيار وسيع است و با به كارگيرى صحيح آن مى توان به حكومتجهانى رسيد.
براى تحقق چنين طرحى نياز به برنامه ريزى جامع و جهاد و مبارزه خستگى ناپذير وپى گير و هشيارى است .
هدف ، مشخص است نه كور، بنابراين ، اين گامها به سوى روشنايى برداشته مى شود.
توجه به اماكن مقدسه و شهرهاى با اهميت و صدور انقلاب به اين سرزمينها و بالاخرهآمادگى فرهنگى و اقتصادى و رزمى و تشكيل ارتشهاى ميليونى و راه اندازى نهضتهاىجهانى در همه سرزمينها همچون صدر اسلام ، كه هر فرد مسلمان يك سرباز جانباز حكومتاسلامى باشد.
اتحاد و برادرى و رعايت حقوق همديگر مسلمانان در تمام زمينه ها، با توجه به اينكهتوحيد و نفى شرك مطلق و همچنين تقوى و پاكى و خلوص ‍ در اين امور كه سنگاول اين ساختمان عظيم را تشكيل مى دهد بايد از مهمترين برنامه ها باشد.
علماى اخلاق مى گويند:
مراحل تكامل ، چهار پايه دارد: 1- كشف و شناخت 2- استخراج وعمل 3- فردسازى 4- جامعه سازى .
به راستى كه درست گفته اند، اگر اين مراحل به طور صحيح طى شود، آن وقت است كهما در مسير انتظار هستيم .
خلاصه و جمع بندى كتاب در يك كلمه ، آمادگى و تلاش پى گير در تمام ابعاد اسلامىاست ، توجه به تاريخ اسلام و معانى آيات قرآن و روايات معصومين عليه السلام ما رادر اين جهت كمك بسزايى مى كند، چنانكه گفتيم : مهمترين هدف امام قائم (عج ) پس ازظهور، تهذيب و تكميل نفوس ‍ است كه در پرتو آن ساير امتيازات نيز به دست خواهد آمد.
خودسازى و پاكسازى 
امام صادق عليه السلام فرمود:
(( من سر ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فجوا وانتظروا هنيئا لكم ايتها العصابةالمرحومة ؛))
كسى كه دوست دارد تا از ياران قائم (عج ) باشد، بايد در انتظار ظهور باشد، و حتمابايد كارهايش براساس تقوى و پاكى و اخلاق نيك باشد، چنين كسى منتظر امام (عج ) است، و در اين راه بكوشيد و آماده باشيد، گوارا باد بر شما اى جوانمردان كه رحمت خدا باشما است .)) (101)
علماى اخلاق مى گويند: انسان وقتى كه صبح از خواب برمى خيزد تا شب كه مى خوابدبايد چهار چيز را حفظ كند: 1 مشارطه 2 مراقبه 3 محاسبه 4 محاكمه
يعنى نخست متعهد باشد كه در كارهايش گناه وارد نشود، دوم مواظب باشد كه اين حالتادامه يابد، سوم در آخر، كار خود را به حساب بكشد كه مبادا در حسابش بدهكار خداباشد، چهارم در صورت بدهكارى ، نفس ‍ خود را به محاكمه بكشد و بازخواست نمايد وبه جبران بدهكارى بپردازد.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
((آيا مى خواهيد شما را به زرنگ ترين و احمق ترين احمقها خبر دهم ؟
ياران عرض كردند: آرى .
فرمود: زيركترين زيركها كسى است كه خود را براى بعد از مرگ به حساب بكشد، واحمقترين احمقها كسى است كه از هواى نفس پيروى كند امان و رحمت الهى را داشته باشد.(102)
امام على عليه السلام در ضمن خطبه اى فرمود:
((آيا در قيامت نفوس انسانها حتى به مقدار خردل (ذره ) مورد بازخواست نيست ؟))(103)
قرآن در سوره نساء آيه 1 مى فرمايد:
(( ان اللّه كان عليكم رقيبا؛))
خداوند حتما مراقب كارهاى شما است .))
و در روايات آمده :
(( انه ينشر للعبد فى كل حركة من حركاته و ان صغرت ثلاثهواوين ،الاول ((لم )) الثانى ((كيف )) الثالث ((لمن ))؛))
هنگام انجام عمل هر قدر هم كوچك باشد سه دفتر براى ثبت خصوصيات آن گشوده مىشود: اول (چرا) دوم (چگونه ) سوم (براى چه كس ). )) يعنى انگيزهعمل و چگونگى و كيفيت آن و هدف نهائى آن چيست ؟
(104)
بنابراين بايد منتظران حضرت مهدى (عج ) و زمينه سازان انقلاب جهانى به رهبرى آنحضرت اين امور را رعايت كنند، كه پايه و سنگاول است .
بايد توجه داشت كه مبادا ما مورد نفرين امام (عج ) گرديم .
امام باقر عليه السلام فرمود:
(( من مات و هو عارف لامامته لم يضره تقدم هذا الامر او تاءخره و من مات عارفا بامامتتهكان كمن كان مع القائم فى فسطاطه ؛))
كسى كه بميرد ولى شناخت به امامت (حضرت قائم ((عج )) ) داشته باشد، دير و يا زودشدن ظهورش ، به او ضرر نمى رساند، و كسى كه شناخت به امامت او نداشته باشد وبميرد، مانند كسى است كه همراه قائم (عج ) در ميان خيمه او است .)) (105)
بنابراين ما هم اكنون مى توانيم با خودسازى ، از ياران نزديك امام قائم (عج ) باشيم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation