|
|
|
|
|
|
2- احكام و تعاليم : زنان با مردان تساوى حقوق دارند و آزادند كه بدون حجاب در ميان مردان ظاهر شوند(كسانى كه در ميان پيروان ماپرورش يابند چه مرد باشند و چه زن ،حلال است كه به يكديگر نگاه كنند و سخن بگويند) (بيان ). (پروردگار در كتاب (بيان ) به مران مؤ من اجازه داده است كه به زنان نظر اندازندو نگاه كنند و به زنان هم اجازه داده شده كه اگر خواستند، به مردان مورد علاقه خود نگاهكنند، ولى نبايد به آنچه خدا دوست ندارد نظر اندازد. پروردگار مى خواهد كه زنان ومردان آزاد باشند...) (بيان ). (...به زنان اجازه داده شد كه مانند حوريان بهشتى لباسهاى حرير بپوشند و خود رابيارايند و همچون بهشت از خانه بيرون آيند و ميان مردان وارد شوند و بدون حجاب برصندليها جلوس نكنند...) (تفسير سوره يوسف ). (...هركس بايد از خود فرزندى پديد آورد تا بعد از مرگش او را به خوبى ياد كند واجازه داده شد كه اگر زن و مردى عقيم باشند، مى توانند با (اختيار اقتران ) (رابطهجنسى زن با مرد ديگرى و مرد بازن ديگرى ) ثمره از وجود خود ظاهر كنند...) (بيان ، باب 150، واحد هشتم ) (... پروردگار حكم نجاست را از اشيا برداشته و همه اشيا رادردرياى طهارت فروبردهاست ...) (اقدس + بيان ، باب 16، واحد ششم ، باب 15 واحد پنجم ) (...بر شماباد كه از درون اختيار نكنيد... كسانيكه كه بر يك زن قناعت كند، خود و آن زن را راحت كرده اند....) (اقدس 22، 18، صحيفه احكام 94). (...اگر زن خبر فوت همسر را شنيد، در خانه منتظر شود تا ماههاى چندى بگذرد، بعد مىتواند ازدواج كند....) ( ازدواج با زن پدر حرام است ...ما شرم داريم كه حكم پسر بچه (لواط) را بگوئيم ،پرهيز كنيد از خدا و مرتكب نشويد...) (گنجينه احكام 145 + اقدس 19، 20). (اگر كسى ، موجب آزار واذيت و اندوه فردى شود، بايد 19مثقال طلا يا نقره كفاره دهد واگر ندارد، 19 مرتبه توبه كند) (بيان ، باب 18، واحد هفتم ). ( اگر كسى ، فردى را زندان كند، زندان كند، زن او بر بر وى حرام مى شود و همهاعمال نيك او محو مى گردد واگر به زن حرام شده اش رجوع كند، بايد در هر ماه 19مثقال طلا بپردازد.) (اقدس 39) (...اگر خانه اى را بر عمدا آتش بزند، پس او را بسوزانيد...) (اقدس 18) (...واجب است كه هر شخص براى وارث خود نوزده ورقه كاغذ لطيف و نوزده انگشترى ،كه بر آنها اسماء خداوند منقوش باشد، باقى گذارد...) (بيان باب 18، واحد 7) ( اگر فردى را غصه دار كند، 19 مثقال طلا بدهد.) (بيان : باب 18 واحد 7) ( اگر معلمى ، كودكى را چوب بزند، تا نوزده روز زنش بر او حرام مى شود، اگر چهاز روى عمد نباشد...اگر زن نداشته باشد، بايد نوزدهمثقال طلا بدهد...) (بيان ، باب 16، واحد 6) (... مرد مى تواند نوزده مرتبه در ايام طلاق به زن خودش رجوع كند...) (بيان ، باب8، واحد 5) (هر فرد بايد كتاب بيان را بخواند، و از نوزده آيه كم تر نخواند...) (بيان ، باب8، واحد 5) (شمارى ماههاى سال 19 ماه است ...) (اقدس 34) هر سال 19 ماه و هر ماه 19 روز است : 1 - شهرالبهاء 2 - شهر الجلال 3 - شهر الجمال 4 - شهر العظمه 5 - شهر النور 6 -شهر الرحمة 7 شهر الكلمات 8 - شهر الاسماء 9- شهرالكمال 10- شهرالعزه 11 - شهر المشبه 12 - شهر العلم 13 - شهر القدوه 14 - شهرالقول 15 - شهر المسائل 16 - شهر الشرف 17 - شهر السلطان 18 - شهر الملك 19شهر الصلاة . 5 روز اضافى را به ايام (هاء) و ايام (اعطاء) نام نهاده اند. در اين پنچ روزبهائيان به جشن و مهمانى و اطعام مى پردازند... (دروس الديانه / درس 25). (... پس از هر نوزده سال بايد تجديد اثاثيهمنزل كنيد...) (اقدس 41) پسر و دختر بهائى در سن 15 سالگى بالغ مى شوند و سن كهولت هفتاده سالگىاست كه تكاليف از آنان ساقط مى شود (حق طلاق براى زن و مرد مساوى است ...) (گنجينه احكام 225) (...دزد را بايد تبعيد كرد، در مرتبه دوم زندانى شود و در مرتبه سوم بر پيشانى اوعلامتى زده شود تا همه مردم او را بشناسند...) (اقدس 14) ( وارثان مرده هفت گروه باشند: پدر، مادر، زن ، فرزند، برادر، خواهر، معلم ...)(بيان ). 3 - آثار: 1 - بيان ، عربى تاءليف على محمد شيرازى (باب ). 2 - اقدس ، عربى ، بهاء الله (ميرزاحسينعلى نورى ). 3 - الواح ، عربى ، فارسى ، بهاء الله . 4 - مقاله سياح ، (عبدالبهاء). 5 گنجينه ، احكام ، (؟). 6 - تاريخ نبيل زرندى ، تاءليف اشراق خاورى . 7 - صحيفه عدليه ، (؟). 8 - مذاهب ملل متمدنه ، به فرانسه مسيونيكلا، در پنچ جلد. 9- اقتدارات ، بهاء الله . 10- ديانت بهائى ، (؟). 11- مصابيح هدابت اول ، تاءليف عزيز الله سليمانى اردكانى . 12 - مصابيح هدايت دوم ، تاءليف عزيز الله سليمانى اردكانى . 13 - مصابيح هدايت سوم ، تاءليف عزيز الله سليمانى اردكانى . 14- الواح شوقى افندى ، تاءليف شوقى افندى . 15- تنبيه النائمين ، تاءليف عزيزه خانم ، خواهر صبحازل . 16- هشت بهشت ، 17 - فرائد گلپايگانى ، تاليف ابولفضل گلپايگانى . 18 - نقطه الكاف ، تاليف ميرزاجانى كاشانى از ياران باب . 19 ايقان ، تاءليف بهاءالله . 20 - النور الابهى ، (مفاوضات ) عبدالبهاء. 21- متم بيان (عربى ). 22- آئين باب ،(؟) 23- الكواكب الدريه ، (؟) 24- دروس الديانة ،(؟) 25 - رساله (؟) 26 - ترجيع بندنعيم ،(؟) 27 - مكاتبب ، عبدالبها،. 28 - بديع ، (؟) 29 - مبين ، (بهاء الله ) 30 - احسن القصص (تفسير سوره يوسف ) الله ، تاليف باب ، 31 - ظهورالحق ، تاءليف فاضل مازندرانى . 22- بهجة الصدور، تاءليف حيدر على اصفهانى . 33 - دلائل العرفان ، تاءليف حيدر على اصفهانى . 34 - مجموعه مباركه ، تاءليف سيد جمال الدين اصفهانى . 35 - لوح شوقى ، تاءليف شوقى . 36 - لوح منظور، تاءليف شوقى . (282) 6- فرقه احمديه اين فرقه منسوب به (ميرزا غلام احمدقديانى ). ( 1328 1250-ق / 1908 - 1835 م) مى باشد. (قاديانى ) از احفا (امير بر لاس ) عموى (امير تيمور گورگانى ) است . وقتى(امير تيمور) ايالت ((كش ) رابه تصرف خود دراورد ت انى خاندان به((خراسان ) كوچ كردند و تا اواخر قرن دهم هجرى /16 ميلادى / نام داشت و در نزديكرودخانه (بپاس ) دهكده (اسلامپور) (: اسلام شهر) را بنا نهاد. اجداد غلام احمد دردربار پادشاهان مغول هند مقام يافتند. مركز بعدى اين خاندان شهرستان (قاديان )واقع در ناحيه ((گورداس ) (پنجاب هند) بود. پدر (غلام احمد) مرتضى نام داشت .غلام احمد در سال 1255 ق / 1839 م در قاديان متولد شد. حرفه پدرش طبابت بود. غلام احمد به تحصيلات اسلامى روى آورد و بعد وارد خدمت دولت انگليس شد. از سال 1860 تا 1865 م در شهر سيالكوتمشغول كار بود. بعدها از كار دولتى كناره گرفت و در زادگاه خود قاديان گوشهگيرى اختيار كرد. چهل سال داشت كه كتاب مذهبى خود را به نام براهين احمديه منتشر كرد(1880 م ). اين كتاب ما استقبال مردم روبرو شد. در حدود پنجاه سالگى دعوت خويش را آغاز كرد و مدعى شد كه از طرف خداوند به وىوحى مى شود، و اجازه دارد كه بيعت مردم را بپذيرد. در سال 1904 خود را (مسيح ) و (مهدى موعود) و (تاراكريشنا) خواند. قاديانى گفت : ( حضرت (عيسى ) را به دار نزده اند، بلكه او از دست دشمنانگرخته و به (هندوستان ) هجرت كرده و در (كشمير) اقامت نموده و به تعليم(انجيل ) پرداخته است . (عيسى ) پس از 120سال زندگى درگذشت و در (سرى ناگر) به خاك سپرده شد و مرقد او امروز بهقبر (يوذاسف ) مشهور است .) پس از مرگ قايانى ، پيروان او شخصى را به نام(مولوى نورالدين ) به جانشينى او انتخاب كردند. پس از چندى پسر 25 ساله اش (ميرزابشير الدين محمود احمد) را به عنوان (خليفةالمسيح الثانى ) برگزيدند. وى چهل سال خلافت كرد. و نظم جديدى به مذهبقاديانى داد. عقايد احمديه با عقايد عامه مسلمانان اختلاف زيادى ندارد، اختلاف در سهاصل است : 1 - طبيعت مسيح يافتن . 2 - دعوى مهدويت غلام احمد. 3 - انكار جهاد اسلامى . غلام احمدمى گويد: (در زمان مانبايد جهاد به جنگ وشمشير باشدت بلكه جهاد به معناىكوشش است كه پيروان مذهب بايد در گسترش آن عقيده با صلح و آرامش به جاىآوردند.) (قاديانيه ) خود را (جماعه احمديه ) نيز مى گويند وگاهى آنن را (ميزائيه ) مىنامند. آمارى كه از خودداده اند ،نزديك به نيم ميليون نفر در كشورهاى مختلف مى باشد. كه حدودنيمى از آنان در پاكستان وبقيه در هندوستان و كشورهاى آفريقائى زندگى مى كنند. گروه احمديه بايد حداقليك چهارم درآمد خود را به صندوق انجمن بپردازند. مركز جديد اين جماعت در (ربوه ) پاكستان قرار دارد. يك مجلس مشورتى هم دارند كهاعضاى آن بيشتر انتخابى هستند تا انتصابى . (ربوه ) در 104 كيلومترى (لاهور) پاكستان واقع است . كسانى كه مذهب (احمديه ) رامى پذيرند، بايد احمدى زاده باشند يا رسما اظهار(ايمان ) كنند: (گواهى مى دهم كه تنها خداوند بزرگ را بايد پرستيد.اوكسى است كه انباز و شريكندارد.من مى كوشم تابه همه قوانين اسلام عمل كنم . من (محمد) صلى الله عليه و آله )پيامبر اسلام را خاتم پيامبران مى دانم و نيز به تمام دعوى هاى ميرزا (غلام احمد)قاديانى اعتقاد دارم .) پس ازچندى گروهى از جماعت (احمديه ) جدا شدند و (غلام احمد) را (متجدد)خواندند نه يك (پيامبر) و تاءكيد دارند كه ادعاى (پيامبرى ) نكرده است . اينفرقه (اقليت ) راتشكيل مى دهند ولى در فعاليت مذهبى خود پرشومى باشند و مىكوشند مردم را به اسلامى دعوت كنند نه بهآئين خود.در كشورهاى انگليسى زبان براىاشاعه مذهب خودانتشارات فراوانى دارند.اين گروه را (انجمن اشاعه اسلام احمديه )گويند. مركز تبليغات انجمن در (لندن )، (برلن ) و ((جاكارتا) (در اندونزى) است محققان در تاريخ فرقه احمديه و سير عقايد آن مى گويند كه غلام احمد خود را ابتدا((متجدد) / مجدد؟ / قرن چهاردهم هجرى معرفى كرد و بعدا ادعاى ((نبوت ) كرد. ومدعى ((مهدويت ) و ((رجعت مسيح ) شد. قاديانى به مشايخ صوفيه ارادت بسيار داشت ومعجزه را براى پيامبران ضرورى نمىدانست . پس از مرگ قاديانى پيروان او به دوگروه تقسيم شدند: عده اىدنبال فرزندش راگرفتند و گروهى پيرامون (مولامحمدعلى ) جمع شدند. اقوال و آراء از تاءويلات صوفيه و اسماعيليه گرفته شده است . دولت پاكستان سعى كرد براى نابودى اين فرقه ، آنان را متهم به انكار خاتميتپيامبر اسلام نمايد: دولت عربستان كه پيرو آئين وهابيت است ، با اين فرقه عناد بسيارى دارد و از ورود اينافراد به حجاز جلوگيرى مى كند. اقبال لاهورى از مخالفان اين فرقه بود. علماى مناطق شبه قاره هند، پاكستان ، مصر،سوريه و عراق عليه قاديانيه موضع گرفتند. (گويا چون از ورود حجاز منع شده اند، زادگاه غلام احمد را (مكه ) خويش قراردادند) (؟!). تاريخ و عقايداين فرقه از سوى متعصبان مذاهب مختلف اسلامى تحريف شده و اقاويلىبه آن نسبت داده اند. (283) 7- فرقه وهابيه 1 - پيدايش اين فرقه منسوب به (محمدبن عبدالوهاب ) (بن سليمان بن محمدبن احمدبن راشدبنبريد بن محمدبن بريد بن مشرف بن عمر بن بعضابن ريس بن زاحزبن محمدبن على بنوهيب التميمى ) ازمردم (نجد) (هزارو دويست شش - هزار و صدو پانزده قمرى ) مىباشد. (محمدبن عبدالوهاب ) به مكتب (ابن تيميه ) گرايش داشت . نام اين فرقه ازپدر (محمد) كه (عبدالوهاب ) بود، گرفته شده است . (عبدالوهاب ) كه ازعلماى عينيه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش (عبدالوهاب ) كه از علماىهنابله بود، فرا گرفت . آثار (ابن تيميه ) و (قيم جزى ) (كه شاگرد ابنتيميه بود) را مطالعه كردو تحت تاثير قرار گرفت . ابن تيميه : (ابوالعباس احمدبن عبدالحيلم حرانى ) از علماء حنبلى قرن هفتم و هشتمهجرى است كه عقايد وى مخالفت افكار مذهبى معاصر خود تكفير شد و مدتى زندانى بودمورد آزار مغولان قرار گرفت و از شام به قاهره گريخت . در سال 712 ق دوباره به (دمشق ) بازگشت و درسال 728 ق در گذشت . محمد بن عبدالوهاب در بصره از (شيخ محمد مجموعى ) علم دين آموخت ، در شام و حجازنيز كسب فيض كرد وكمال يافت و سفرهايى به ايران (اصفهان ) نمود. در رابطه با نهضت پاكدينى (محمدبن عبدالوهاب ) چند نكتهقابل تاءمل هست كه خواننده تاريخ عقايد و آراء بايد به آنها توجه كند: نكته نخستاينكه مقطع زمانى پيدايش اين نهضت قابل توجه است . نكته دوم ، تحصيلات محد بنعبدالوهاب و مناطق و مراكزى كه در آن تحصيل وتحقيق كرده است ، مى باشد. در رابطه با نكته نخست ، مى دانيم كه قرنهاى دهم تا سيزدهم هجرىفصل جديدى در تاريخ عقيد و آراء اسلامى بشمار مى رود: (امپراطورى عثمانى ) خود راوارث خلافت اسلامى مى دانست و مدعى بود كه آخرين خليفه عباسى خالفت را به اينخاندان وصيت كرده است . از ديگر طرف ت رقباى ترك عثمانى كه پيشينه اى دراز دراختلافات قبيله اى و محلى و منطقه اى بايكديگر داشتند، ائتلاف كرده و نهضت صفويه رابر پاى داشتند. اتحاد و ائبلاف هفت قبيله ترك ، رژيم صفوى درايران را پديد آورد.استخدام مذهب شيعه اماميه بخشى از استراتژى ستيزه جويانه رقباى ترك عثمانى درمبارزه باامپراطور عثمانيان بود. نهضت شيعيگرى صفويه كه با قوت و قدرتقزلباشهان شمشيرهاى آخته و قتبل عام سنيان شهر نشين ايران اكثرا سنى ، رو بهگسترش بود، تا آن سوى مرزهاى جغرافيايى ايران فرا رفت و در طى نزديك به يكقرن ت سنى كشى و شيعه كشى در اين دو امپراطور و صدور آن به شام وحجاز نزاعفرقهاى و كلاى شيعه و سنى را كه در دوره آل بويه آغاز و بعد همراه با فراز ونشيبهائى ادامه داشت ، تجديد و تشديد كرد و به اوج بى سابقه اى رسانيد. اقداماتعلماى سنى (كه در جهت اهداف سياسى سلاطن صفويه از يك سو و علما سنى در جهت اهدافسياسى امپرااطورى عثمانى از ديگر سو) بر اين كينه ودشمنى رنگ و رونق شگفتى مىداد. بر خواننده محقق در تاريخ ايران روشن است كه دوره صفويه بيش از هر دوره ديگرىدر تاريخ ايران و اسلام شيعه ت بخران سازبوده است : بيشترين و تندترين رديه هاعليه مذهب اماميهدر همين دوره از سوى سنيان نوشته شده است ، علماى بزرگ شيعه كهاصولا در بلاد سنى نشين بى طرف بوده اند، ترور شده اند (نمونه اش شهيد ثانى )بى گناه بلاد عثمانى قتل عام شده اند ورعب و وحشت و ناامنى كليه جوامع شهرى وروستايى شيعيان برون مرزى آن روزگار را فراگرفته بود. و از همه مهمتر سيمايىكه صفويه از (تشيع اماميه ) ارائه داده مى كرد، مسئله يازتر بود و دستاويز حمله وبهانه مناسبى در دست علمامتعصب سنى بود. اسناد تاريخ نشان ميدهد كه در بلاد سنيان ،(تشيع اماميه ) مترادف بود با مذهب شرك و تمام بر چسب هايى كه در ادوار گذشتهتاريخ ت اسلاف سنى شان بر تارك (تشيع ) چسبانده بودند، صحت و مشروعيت مىيافت . اقدامات صفويه تا آنجا شوم و ويرانگر بود كه بسيارى از سنيان متعصب ،اقدامات خلفاء اموى و عباسى را عليه (ائمه شيعه ) (عليه السلام ) توجيه ميكردند، ومى دانيم كه درگذشته قبل از صفويه (غزالى طوسى ) براى خوشايند خلافت وسلطنت تسنن ، (يزيد بن معاويه ) را تبرئه كرد ولعن بر او را حرام دانست .اما اينبارقضيه شكل جدى تر بخود گرفت وكليه خلفا سفاك اموى - عباسى تبرئه شدند. حقانيت، مظلوميت و معنويت تشيع اماميه بايكوت شد و سناين بلاد همچو آتشى در زير خاكسترمنتظر فرصت بودند. (محمدبن عبدالوهاب ) درست در چنين مقطع بلند تاريخى زاد و زيست و ديد ولمس كرد. ونكته دوم ، تحصيلات (محمدبن عبدالوهاب ) است . او در حوزهايى مطالعه مى كرد كهدر معرض تهاجم فرهنگى ، سياسى و نظامى صفويه بودند. آمدن اوبه ايران ومخصوصا (اصفهان ) و اقامت او در آن شهرقابل توجه است . او از نزديك شاد اقدامات متوليان رسمى و دولتى و علمى مذهب اماميهبود. بدو شك محمدبن عبدالوهاب در مراسم محرم اصفحان ديده است كه چگونه در روز(عاشورا) شاه شيعه !! سرهاى بريده سنيان را به عنوان سرهاى بريده امويان !!تحويل مى گيرد و به قاتلين سكه هاى طلا مى هد... خلاصه اينكه محمد بن عبدالوهاب و نهضت افراطى اومحصول چنين دوره اى است . يعنى يك واكنش ! يك عكسالعمل كه مى تواند اشكال مختلفى در انعكاس خود بيابد. آنگونه كه وقتى محمودافغانايران رادر نورديد، (ملا زعفران ) سنى را آورد تامال وجان و ناموس روافض !! را مباح كند و دراصفهان چنين شد.. علمامذهبى در نقد و نفى (وهابيت ) تنها (معلول ) را مى بيند واز علتغافل اند وفورا دست خارجى و... را در كار مى آورند. تعاليم (محمدبن عبدلوهاب ) در واقع تهاجمى است فرهنگى عليه محصولات فرهنگىصفويه و اقدامات نظامى مخرب و ويرانگر وظالمانه او و پيرونش ، عكس العملى استعليه اقدامات قزلباشان صفوى كه در طولحداقل يك قرن تمام با قداره (تشيع ) رادردل و درون توده هاى عامى سنى ايران و اطراف آن فرو كردند وعقايد و اماكن سنيان رازيرو رو كردند. و همان گونه كه قتل عامهاى (شاه اسماعيلاول ) درشيعه كردن سنيان ، عنوان (جهاد) داشت و فتواى فقها را در حمايت خودبهمراهداشتند، تخريب ها وقتل عامهاى وهابيان در بلاد شيعه و انهدام اماكن مذهبى اماميه ، عنوانجهاد و پاكسازى و تطهير اسلام !! و توجيه مذهبى داشت . و در همين جا بايد به اين نكتهواقعيت تاريخى اشاره كرد كه تاريخ اسلام از آغاز تاكنون نشان مى دهد: كليه فرقه هاو نهضتهاى فكرى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و نظامى در سايه و فضاى فرهنگى ،سياسى خلافت و سلطنت پديد آمده اند و هر كدامشان به نحوى دراعتراض به وضعموجود، ابراز وجود كرده اند، اگر در ستيز با عقايد رسمى بوده است و نفى تفكرموجودت بدعت ناميده شده و اگر در نبرد با ساختار سياسى فرهنگى - اجتماعى -اقتصادى موجود ونفى سيادت متوليان رسمى بوده ، تكفير گرديده و تحت پيگرد مذهبرسمى و سياست حاكم قرار گرفته است و بعد در تاريخ عقايد و آرا به بدترين وجهىتحريف شده است وبه صاحبان آرا و عقايدت اقوال و اعمالى نسبت داده اند كه روحشان ازآنها خبر نداشته است و همين اقوال پشتوانه تاريخ نقلى و كتب فرق وملل و نحل گرديدهاست . نكته ديگر اين است كه تاريخ عقايد و آراء بشرى نشان مى دهدكه هر حركت فكرى ( مثبت يامنفى ) اصولا دارىعلل و انگيزه هائى است كه مبادى عقيدتى آن مبتنى بر همينعلل و انگيزهاست ، ايدئولوژى و پيام آن حركت بر همينعلل استوار است و بعد براى توجيه تاريخى خود بهدنبال پيشينه و ريشه مى گردد. دراين شكى نيست كه محمد بن عبدالوهاب ، عقايد كلامىخود رادر تاريخ عقايد و آراء اسلامى جستجو كرده و عقايد ابن تيميه را مناسب ديده وهماهنگيهائى با آنهاداشته است .اما خود ابن تيميهمحصول چه عصرى است ؟ او نيز محصول عصر تنازع بقا مذاهب رسمى است است : عصرمغولان و بعد در دوره ايلخانان ) مذاهب اسلامى در چه رقاتبى براى بقا بودند؛ حنفيانقظب غالب مذاهب تسنن بودند و شيعه اماميه مذهب رقيب نيزگاه غالب مى شد. در اين ميانحنبليان و شافعيان در اقليت و محدوديت بودند وزيديان و اسماعيليان در تعقيب وقتل عام ... ابن تيميه محصول چنين عصرى است كه عقايد وآراش را بايد در قالبهاى منجمد و متحجرشاعره واصحاب الحديث ومرجئه و جبريه ديد. آنچه مهم است ، بايد بهعلل ، عوامل و انگيزه هاى خيزش بك حركت و به ريشه هاى توجيها تاريخى آن . در منابع شيعه اماميه ابن تيميه اينگونه معرفى شده است : احمدبن تيميه (728 - 661ق ) فقيه ، محدث ومتكلم حنبلى است وى متولد 661 ق . در حران (سوريه ) مى باشد و درايام حمله مغولان مقيم دمشق شد. او داراى تاءليفات بسيارى است بالغ بر سيصد جلد است .(ابن تيميه ) بر كليه مذاهب اسلامى انتقاد داشت و كتبى عليه اين مذاهب نوشت . در عينحال مورد احترام عامه بود. (ناصر) خليفه فاطمى وى را به زندان انداخت با پا درميانى مادرش آزاد شد. او قائل به تجسم و تشبيه بود. (علماء عامه ) عليه او اظهارنظر كرده اند و كتبى بر رد عقايد وى نوشته اند. برخى ابن تيميه را (بدعت گذار)و برخى ديگر كافر دانسته اند. گويند (بخارى ) وى را (كافر) دانسته است . آثار و عقايد او در شام و اطراف ممنوع اعلام گرديد و خليفه وقت دستور داد هر كس بر اينعقايد باشد، مال و جانش مباح است . از عقايدى كه به وى نسبت داده اند اين است كه وى تمام عقايد مسلمانان را زير سؤال برده و آنان را در پرستش متوليان رسمى مذاهب به يهود ونصارى تشبيه كرده كهاحبار و رهبان خود را مى پرستند گويند عقايد و آثار او در تجسم و تشبيه خداوند استبه اصحاب سقيفه توهين روا داشته ، مردم را از زيارت قبررسول الله باز داشتهو آن را نوعى شرك تلقى كرده است . عقايد و آراء او بر خلافعقايد عامه مسلمانان است ، لذا كليه فقهاء رسمى عليه او هماهنگعمل كردند و به زندانش انداختند. 2 - عقايد و آراء: مى گويند وهابيها معتقدند كه هيچ انسانى موحد است و نه مسلمان مگر اينكه امورى را ترككند، از جمله : 1 - به وسيله هيچ يك از رسولان و اولياء پروردگار به خداوندتوسل نجويد، و هرگاه اقدام به اين كار كند و بگويد: اى خدا! توسط پيامبرت محمد(صلى الله عليه و آله ) به تو متوسل مى شوم كه مرامشمول رحمت خود قرار دهى ، اينگونه افراد در راه شرك گام نهاده و مشرك مى باشند. 2 - زائران به قصد زيارت به آرامگاه رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) نزديك نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذاريد و در آنجادعا نخوانند و نماز نگذاريد و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند. 3 - از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) طلب نكنند؛ اگر چه پروردگار، حق شفاعت راپيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) داده است ولى از طلب آن نهى فرموده است . برمسلمانان جايز است كه بگويد: (يا الله ! شفع لى محمدا) : (پروردگارا! محمد(صلى الله عليه و آله ) را شفيع من قرار ده ) ولى روا نيست كه بگويد: (يا محمد!(صلى الله عليه و آله ) اشفع لى عندالله ). و كسى كه از پيامبر طلب شفاعت كند، مانند اين است كه از بت ها شفاعت خواسته باشد 4- بايد هرگز به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) سوگند ياد نكندو او رانداننمايد (: يا محمد) و آن حضرت را با عبارت (سيدنا) توصيف نكند و الفاظى ازقبيل : بحق محمدو.. بر زبان جارى نسازد. 5 - نذر براى غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خداوند شرك است . 6 - زيارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه بر آنها وتزئين قبور و سنگ كتيبه ، چراغروشن كردنو شمع گذاشتن بر آنها شرك است . 7 - وهابيون بر اين باور شدند كه مسلمانان درطى روزگار وقرون ، از آئين اسلاممنحرف شده اند و در دين خدا بدعت هائى جاى داده اند كه با شرع اسلام متناقض مى باشد.به عقيده وهابيون بايد از اصولى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) حكمفرموده ، پيروى كرد و از منهيات او دورى نمود. بايد فقط پرودگار اميدوار بود و از اوترسيد و به او توكل كرد و شفاعت خواست . 8 - هرگونه مراسم تشييع جنازه و سوگوارى حرام است . ارواح اموات كارى نمى توانندبكنند و در امور دنيوى و اخروى زندگان دخالتى نمى توانند داشته باشند. تاءويل آيات حرام است ... 9- كار بردن القاب كه بر عزت و احترام دلالت دارد، در مورد افراد بشر ناصواب است؛ زيرا احترام و تعضيم تنها شايسته خداوند است . 10 - هرگاه مسلمانى از دنيا برود، روح او در بهشت است واين جاى شادى و سرور دارد نهغم و اندوه . گويند وهابيون قائل به جنگ با ديگر فرق و مذاهب اسلامى هستند و مدعى اند كه يابايدبه آئين وهابيت در آينده و يا جزيه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به كفر و شركمى كنند واموال و انفس و نواميس بقيه را حلال مى دانند. از ديدگاه وهابيون مرتكب كبيرهكافر است و هر كس در جنگ كشته شود، به بهشت مى رود. وهابيون آيات قرآنى واردهپيرامون شرك و كفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق مى كنند. گفتگوى يك عالم شيعه با محمد بن عبدالوهاب : در برخى كتب ، سخن از مباحثه يك دانشمند شيعى به نام (شيخ جواد قمى ) (؟) با محمد(محمد بن عبدالوهاب ) رفته است . گرد آوردنده اين مطالب را از كتاب خاطرات منسوببه فردى نام (همفر) انگليسى (؟) نقل كرده است . دانشمند شيعى : چرا از امام على بن ابى طالب عليه السلام پيروى نمى كنى ؟ محمد بن عبدالوهاب : از ديدگاه من على مانند عمر گفتارش حجت نيست ، تنها حجت ما كتاب خداوسنت پيامبر است . دانشمند شيعى : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : ( انا مدينه العلم و علىبابها، ) در اين صورت ميان على و ديگران فرق هست . محمد بن عبدالوهاب : اگر گفتار على حجت بود پس چرارسول خدا صلى الله عليه و آله نفرمود: (كتاب الله و على بن ابى طالب ). دانشمند شيعى : آرى ! رسول خدا صلى الله عليه و آله اين را فرموده است : ( انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ) و على رئيس عترت رسول الله صلى الله عليه و آله است . دانشمند شيعى مدارك زيادى از منابع عامه در اثبات اين گفتهرسول خدا صلى الله عليه و آله ارائه كرد. محمد بن عبدالوهاب : اگر پيامبر چنين گفته باشد، پس او چه مى شود. دانشمند شيعى : (سنت ) رسول خدا صلى الله عليه و آله شارح (كتاب الله ) است و(عترت ) رسول شارح (سنت ) او است وقتى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از دنيا رفت ، مسلمانان به يك شارح نيازداشتند كه قرآن را تفسير و تشريع كند. اين كار تنها از عترترسول ساخته بود. محمد بن عبدالوهاب سكوت كرد وپاسخى نداشت كه بدهد. 3 - رهبران فرقه وهابيه : وارث مقتدر و مسلط آئين وهابيت ، اندكى پس از پيدايش آن ، خاندانآل سعود شد. اين خاندان كه از دير باز بر جزيره العرب دست داشته ، توانست با تكيهبر اين آئين و حمايت وگسترش واحيا آن تنها وارث بى چون وچراى وهابيت گردد. 1 -محمد بن سعود، نخستين فرد از خاندان سعود است كه مذهب وهابيه راقبول كرد (م 1279 ق ) 2 - عبدالعزيز بن سعود. وى بر (احساء) و(قطيف ) دست يافتوسواحل خليج فارس را نيز در اختيار گرفت . درسال 1216 ق كربلا را غارت كرد. اندكى بعد مكه وطائف را زير نفوذ گرفت وبر عماندستيافت . در سال 1218 قمرى توسط يكى از شيعيان كشته شد. 3 - سعود بن عبدالعزيز. در دوره رهبرى وى وهابيان به بغداد وعمان مكه و مدينه وحوران يورش بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها برداشتند .نيروهاى عثمانى وهابيانبردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها بر داشتند. نيروهاى عثمانى وهابيان را شكست دادندو شهرها را پس گرفتند. وى در سال 1229 قمرى درگذشت . 4 - عبدالله بن سعود. وى توسط طولون پاشا شكست خورد ودستگير گرديد. اووفرزندان او در سال 1233 قمرى در قسطنطنيه به دار آويخته شدند. 5 - مشارى بن سعود (برادر عبدالله ). اونيز توسط محمد على پاشا دستگير گشت و درسال 1234 قمرى در راه مصر در گذشت . 6 -تركى بن عبدالله بن محمد بن سعود. وى قدرت را در رياض بدست گرفت . اندكىبعد مصريان وى را از شهر بيرون راندند. ولى او دوباره قدرت را بدست آورد وبهرياض بازگشت . تركى بر احسا وبحرين دست يافتودرسال 1249 قمرى توسط مشارى بن عبدالرحمن كشته شد. 7 - مشارى بن عبدالرحمن بن مشارى بن حسن بن مشارى بن سعود 8 - خالد بن سعود (1257- 1255 ق ) 9- عبدالله بن شبيان بن ابراهيم بن شبيان (1259 - 1257) 10 - فصيل بن تركى (دوبار قدرت را بدست گرفت : باراول 1255 قمرى ، وبار دوم 1282 - 1259 قمرى ) 11 -عبدالله بن فصيل بن تركى (سه بار قدرت را بدست گرفت : 1291 - 1287 ق و1301 - 1300 و 1304 - 1301 قمرى ) 12 - سعود بن تركى . 13 - محمد بن سعود 14 - عبدالرحمنبن فصيل 15 - محمد بن فصيل 16 - عبدالعزيز بن عبدالرحمن فصيل خاندان آل سعود همچنان سيادت وقدرت خود را بر سراسر جزيره العرب حفظ كرده اند واينك بر سرزمين وحى حكومت ميكنند. (ملك فهد) پادشاه عربستان سعودى وارث اجدادواسلاف خويش است كه با اقتدار كامل بر تخت سلطنت نشسته وخود را (خادم حرمينشريفين ) معرفى مى كند. 4 - تهاجم وتخريب : وهابيان به انجام عقايد وشعائر خويش پرداختند وبراى محو به اصطلاح آلودگيها ازساحت اسلام به تهاجم وتخريب روى آوردند: 1 - حمله به مدينه منوره : وهابيان از بيابهانهاى نجد تا صحراهاى حجاز تاختند و به مدينه يورش بردند وحرمپيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را غارت كردند و مزار شريف نبوى را مورد بىاحترامى قرار دادند. 2 - حمله به كربلاى معلى : وهابيان چند مرتبه به كربلا حمله برده اند درسال 1216 ق ، امير سعود به اتفاق سپاه نيرومندى از مردم نجد و عشاير جمو؛ و حجاز وتهامه و...به عراق يورش بردند. در ماه ذوالقعده همانسال به شهر كربلا رسيده آن شهر را محاصره كردند. سپاهيان وهابى برج و باروى شهر را خراب كرده ، وارد شهر شدند و گروه بسيارى ازاهالى كربلا را در كوچه وبازار و منازل كشتندواموال مردم را غارت كردند. گنبد روى آرامگاه امام حسين بن على عليه السلام را خرابكردند و صندوق روى بارگاه را كه از زمرد و ياقوت و جواهرات تزئين شده بود،گرفتند و بردند. در حدود دو هزار نفر ازمردم كربلا كشته شدند. برخى مورخان ايرانى تاريخ حمله به كربلا را در ذوالحجهسال 1216 ق در روز عيد غدير نوشته اند. و هابيان به حرم مطهر امام حسين بن علىعليه السلام اهانت روا داشتند. 3 - حمله به نجف اشرف : امير سعود از كربلا به نجف رفت (1216 ق ) و آن شهر را محاصره نمود. اهالى نجف بهمقاومت پرداختند. وهابيان نتوانستند به داخل شهر راه يابند. مردم قبلا خزانه حرم امام علىعليه السلام را به بغداد منتقل كرده بودند تا از غارت در امان بماند. در اين حمله ناموفقپنج تن از اهالى نجف كشته شدند. در سال 1220 يا 1221 قمرى گروهى از وهابيان به رهبرى امير سعود به نجف يورشبردند. در اين حمله نيز با مقاومت مردم روبرو شدند. در اين مقاومت مردم ، علما و طلاب شركت داشتند. نيروهاى امير سعود پانزده هزار نفر بودندكه هر چه كوشيدند، نتوانستند به شهر راه يابند. در اين درگيرى هفتصد نفر از وهابيانكشته شدند. 4 - حمله به شرق اردن : در سال 1343 قمرى گروهى از وهابيان به شرق اردن يورش بردند و بسيارى از مردمآن سامان را كشتند واموالشان را غارت كردند. دولت وقت اردن به كمك مردم شتافت ووهابيان عقب نشينى كرده ، شكست خوردند. در اين نبرد 300 نفر از وهابيان كشته شدند وتعدادى به اسارت در آمدند. وهابيان براى گسترش قلمرو و نفوذ خود دست به هرگونه حركاتى ميزدند .اين حملاتو حركات با قتل و غارت همراه بود. امير ان نيرومند حاكم بر صحراى نجد با وهابيانمخالفت مى كردند ولى نتوانستند از نفوذ و سيطره آنان جلوگيرى كنند. اشراف مكه وحكام حجاز، وهابيان را خارج از دين معرفى ميكردندو از ورود آنان به حرم جلوگيرى مىنمودند. اين وضعيت در دوره رهبرى محمد بن سعود برقرار بود. پس از وى عبدالعزيز بن سعود زمام امور در دست گرفت . او در سىسال اول امارت خود هميشه با قبائل مجاور در حال جنگ بود. درسال 1208 ناحيه احساء را فتح كرد و بر قطيف نيز دست يافت تصرف اين دو ناحيه ،وهابيان را بر خليج فارس راه داد. وهابيان همچنان از ورود به حرم و انجام مراسم حج ممنوع بودند. سرانجام وهابيان اجازهمشروط يافتند. آنان بايد جزيه ميدادند تا امير مكه به آنان راه دهد. در سال 1212 قمرى وهابيان بر امير مكه پيروز شدند و به قرار داد صلح راضىگرديدند. در سال 1214 قمرى وهابيان توانستند در مراسم حج شركت كنند. ديرى نپائيد كه قرار داد صلح نقض شد واختلاف بين دو طرف آغاز گرديد .جنگ خونينبين وهابيان و امير مكه سالها به طول انجاميد. در اين نبرد طولانى بار ديگر وهابيانپيروز شدند و شهر طائف را به تصرف خود در آوردند گويند: وهابيان مردم طائف راقتل عام كردند، كودكان را سر بريدند، قاريان قرآن را درحال تلاوت كشتند وقرآنها و كتب حديث را سوختند اين واقعه درسال 1217 قمرى روى داد. وهابيان پس از تصرف طائف قصد داشتند بهمكه روند، اماحضور حاجيان در مراسم حج ، آنان را ترساند. پس از پايان مراسم وعزيمت حجاج به اوطانشان وهابيان رهسپار مكه شدند .در مكه چهارده روز اقامت گزيدند و مردم را به توبهوا مى داشتند. وهابيان به تخريب آرامگاهها و قبور و ديگر اماكن مقدس پيرامون حرم و مكهپرداختند. كليه ساختمانهائى را كه بلندتر از كعبه بود، ويران كردند آنان به هنگاماين شرك زدائى از ساحت اسلام ! شعار مى دادند وطبل مى زدند. اين پاكسازى سه روز ادامه يافت . وهابيان مقرر داشتند كه كعبه حق انحصارى مذهب خاصى نيست : بايد كه نماز صبح راشافعيان بخوانند و نماز ظهر را مالكيان ، ونماز عصر را حنبليان و نماز مغرب را حنفيانبخوانند و بايد نماز عشا براى همه آزاد است . نماز جمعه را بايد (مفتى مكه ) بخواندو بايد كهكتاب (كشف الشبهات ) تاءليف : مجحمد بن عبدالوهاب در (مسجد الحرام )تدريس شود و همه مردم شركت كنند. (سعود) 24 روز ديگر در مكه ماند، آنگاه براى دستگيرى شريف غالب به طرف جدهرهسپار گرديد و آنجا را در محاصره انداخت و چون شهر داراى قدرت دفاعى نيرومندىبود، امير سعود نتوانست آنجا را فتح كند، ناگزير به نجد بازگشت و شريف غالبدوباره مكه را تصرف كرد. همان طور كه قبلا اشاره شد، وهابيان به مدينه منوره نيز يورش بردند و بى احتراميهاكردند، اشيا قيمتى را بردند ومساجد و قبور را ويران كردن ، حرم نبوى را غارت كردنوقبرستان بقيع را منهدم ساختند. قاضى و حاكم شرع مدينه را كه از طرف عثمانىمنصوب بود، بيرون كردن و حاكمى به نام شيخ عبدالحفيظ از خود قرار دادند. مردم را اززيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بازداشتند و شيعيان را از زيارت قبور ائمهعليه السلام در بقيع منع كردند. يكى از مورخان عرب درباره حوادث مدينه نوشته است كه وهابيان قبه ائمه شيعه دربقيه را ويران كردند ولى به حرم نبوى صلى الله عليه و آله كارى نداشتند. امير سعوداز مردم مدينه پرسيد: با قبه هاى بقيع چه بايد كرد؟ مردم از ترس گفتند: بايد خرابكرد. وهابيان با كمك مردم قبه هاى را ويران ساختند و تمام جواهرات اهدائى اين مقابر رابردند. وهابيان در سال 1222 قمرى مراسم حج را تعطيل كردند و مردم را از انجام مناسك بازداشتند. در سال 1220 قمرى مردم عراق را از حج بازداشتند ودرسال 1222 قمرى مردم و شام را به مكه راه ندادند. اين ممنوعيت براى مردم عراق چهارسال و براى مردم مصر و شام سه سال برقرار بود. اقدامات وهابيان در اماكن شيعهواكنشهائى را به دنبال داشت فردى شيعه از اهالى عماريهموصل عراق به قصد كشتن عبدالعزيز پدر امير سعود راهى نجد شد. گويا قرار بود كهامير سعود عامل حمله به كربلا و نجف را بكشد، ولى چون دسترسى به او ممكن نبود،پدرش را از پاى در آورد. اين مرد شيعى در لباس دراويش ، خود را فردى عابد وزاهد و گوشه گير نشان دادومريد آل سعود معرفى كرد. او نتوانست با رفتار حساب شده خود، مورد توجه واحترامعبدالعزيز قرار بگيرد. سرانجام به هنگام نماز عصر، وقتى عبدالعزيز به سجده رفتهبود، با دشنه شكم او را دريد و كارش را ساخت . ضارب توسط عبدالله بن محمد بنسعود (برادر عبدالعزيز) از پاى در آمد. در تواريخ آمده است كه ضارب افغانىالاصل بوده است ونام وى را از ملا عثمان نوشته اند. برخى منابع بر شيعه بودنضارب تاكيد كرده اند كه از اهالى عماريه بوده است .
|
|
|
|
|
|
|
|