|
|
|
|
|
|
خلافت امام على بن ابى طالب عليه السلام در پى قتل عثمان ، مردم به امام على بن ابى طالب عليه السلام پناه آوردند و با آنحضرت بيعت كردند. امام (على ) در خطبه اى شرايط آن روز را بيان كرده است . اينخطبه كه معروف به (شقشقيه ) است ، بيانى شگفت از چگونگى كودتاى سقيفه وعملكرد كودتاچيان و رجوع مردم به آن حضرت پس ازقتل عثمان بن عفان مى باشد: ( ... فما راعنى الا و الناس كعرف الضبع الى ، ينثالون على منكل جانب ، حتى لقد و طى ء الحسنان ، و شق عطفاى ، مجتمعين حولى كربيضة الغنم ... )(75) (پس (از قتل عثمان ) هيچ چيز مرا به زحمت نينداخت مگر ازدحام مردم كه مانند موى كفتار،پيرامونم از هر سو ريختند و هجوم آوردند، بطورى كه از شدت ازدحام آنان و كثرت جمعيت، حسن و حسين زير دست و پا رفتند و دو سوى رداى من پاره شد. اطراف مرا گرفتند، ماننداجتماع گله گوسفند در آغل خود...) پس از بيعت با امام على فتنه ها از هر سو تاختن آغازكرد و بقاياى باند كودتا به توطئه و فتنه گرى پرداختند: ( فلما نهضت بالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون ... (76) ) پس از آن كه به امر خلافت پرداختم ، گروهى پيمان شكستند، و گروهى از بيعت با منسر پيچيدند و گروهى با ستم گرى از طاعت خدا بيرون رفتند... خلاصه آنكه : 1 - يك گروه بطرف دارى از امام على عليه السلام فداكارى بسيار كردند و تا آخرپيرو آن حضرت بودند. 2 - گروه بسيارى بيطرفى اختيار نموده و گوشه اى نشستند. سران اين گروه افرادىچون : سعد بن ابى وقاص ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، محمد بن مسلمه انصارى ، اسامهبن زيد، اخنف بن قيس و... بودند. 3 - گروهى به خونخواهى عثمان بن عفان و در مخالفت با امام على بن ابيطالب به فتنهگرى و توطئه پرداختند. اين گروه را عثمان مى گويند. سران اين گروه عبارت بودنداز طلحه ، زبير، عايشه و... كه در جريان نبرد سركوب شدند. طلحه و زبير كشته شدندو بسيارى ديگر نيز به قتل رسيدند و تعدادى به معاويه پيوستند.سال 36 هجرى . 4 - گروه ديگرى كه معاويه بن ابى سفيان رهبرى آنان را بر عهده داشت ، به غارتشهرها و كشتار مردم مى پرداختند و سرانجام در نبرد صفين روياروى امام على عليه السلامقرار گرفتند (سال 37 هجرى ). نتيجه اين جنگ به حكميت كشيد. نتيجه اى كه ياران وسپاهيان خود امام على بر آن حضرت تحميل كردند و اندكى بعد ازقبول آن ، از امام على مى خواستند تا حكميت تحميلى را رد كند. اين ياران مخالف حكميت ،گروه مارقين يا خوارج را تشكيل مى دهند. 5 - خوارج عليه امام على عليه السلام قيام كردند و در اطراف كوفه دست به غارتاموال و كشتن مسلمانان يازيدند. آن حضرت هر چه در هدايت آنان كوشيد، نتيجه اى نبخشد و سرانجام كار به نبرد كشيد. درسال 39 هجرى نبرد نهروان رخ داد و گروه زيادى از خوارج كشته شدند. بقاياى اينگروه دست از عقايد خود بر نداشتند و به مخالفت و ستيز با امام على ادامه دادند. خوارجمعتقد بودند كه چون امام على حكميت را پذيرفته ، از دين خارج شده و بايد توبه كند. به خوارج يا مارقين شراه نيز گفته مى شود. وجه تسميه آن چنين است كه بنا بهاعتقادشان ، آنان جان خود را براى دريافت پاداش از خداوند در سراى ديگر مى فروختند وجان بازى مى كردند و به اين آيه شريفه قرآن استناد مى كردند: ( و من الناس منيشترى نفسه ابتغا مرضات الله ) (77) خوارج (على و عثمان و معاويه ) را كافر مى دانستند. و معتقد بودند كه لازم نيستجانشينان پيامبر اسلام عرب زبان و از قبيله قريش باشند. شرط خلافت را داشتن تقوى وشجاعت و عدالت مى دانستند. شيعه اماميه ؛ پيروان امام على بن ابيطالب عليه السلام را شيعه گويند. شيعه على بن ابيطالبعليه السلام معتقد است كه پس از پيامبر اسلام ، على بن ابيطالب عليه السلام به نصجلى قرآن و وصيت پيامبر اسلام به امامت و خلافت مسلمانان منصوب و معين شده است . و امامتآن حضرت در فرزندان منصوص و معين آن امام جارى و سارى است . از روايات پيامبر اسلامچنين پيداست كه كاربرد كلمه (شيعه ) از همان آغاز ظهور اسلام توسط خودرسول خدا مكرر بكار مى رفته است : ( على و شيعته هم الفائزون ) ازمشهورترين و معروف ترين اصلاحاتى است كه مسلمانان صدر اسلام ، در مارد بسيار اززبان رسول خدا شنيده اند. بنابراين تشيع پابه پاى اسلام زاده و زيسته است و پديده جديدى نيست تا در اعصاربعد مطرح شده باشد. اين حقيقتى است كه بسيارى از مورخان و مفسران عامه و محققان تاريخ و عقايد اسلامى بهآن معترف اند. آنچه را كه علما متعصب و دولتى عامه و يا مستشرقان غربى مبنى برپيدايش شيعه به عنوان يك حزب سياسى در دوره خلافت امام على عليه السلام و يا بعداز آن ، مى گويند، يك تحريف و دروغ بزرگ بيش نيست . چرا كه در دوره حياترسول خدا اصحاب درجه يك آن حضرت مانند سلمان فارسى ، ابوذر، مقداد، عمار و...شيعه على عليه السلام ناميده مى شدند. و از همين رو نام آنان در ليست سياه كودتاى سقيفه قرار گرفت و مورد خشم و غضبكودتاچيان قرار گرفتند و سرانجام به تبعيد و شهادت رسيدند. بخشنامه هاى سرىكودتاى شقيفه در دوره ابوبكر و عمر نشان مى دهد كه سران كودتا بهعوامل خود دستور مى داده اند (شيعيان )، (اتباع ) و (پيروان ) على بن ابيطالبعليه السلام را شناسائى كنند و زير نظر بگيرند. در بخشنامه سرى (معاويه بنابى سفيان ) به (زياد بن ابيه ) مبنى برقتل عام شيعيان على دستور العمل عمر بن خطاب استناد شده است . (78) كادر منصوص امامت الائمه الاثناعشر؛ در منابع عامه و خاصه روايات بسيارى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آلهنقل شده كه آن حضرت ، رهبران پس از خود را با اسم و رسم و كليه مشخصات معرفىنموده است : 1 - عبدالله ابن مسعود مى گويد: ( سمعت رسول الله صلى الله عليه و آلهيقول : الائمه بعدى اثنا عشر، تسعه من صلب الحسين ، و التاسع مهديهم .)(79) 2 - (عن ابى سعيد الخدرى قال : سمعت رسول اللهيقول للحسين : انت الامام ابن الامام ابن الامام و اخو الامام ، تسعه من صلبك ائمه الابرار، والتاسع قائمهم ) (80) 3 - عن ابى سعيد الخدرى ، قال : سمعت رسول اللهيقول : الائمه بعدى اثنا عشر، تسعه من صلب الحسين . و المهدى منهم (81) 4 - عن ابى ذر، قال : قال رسو ل الله : يا اباذر! انها بضعه منى ، فمن آذها فقد آذانى . الا انها سيده نسا العالمين ، و بعلها سيدالوصيين ، و ابنيها الحسن و الحسين سيدا شباباهل الجنه ، و انهما امامان ان قاما او قعدا، و ابو هما خير منهما و سوف يخرج الله من صلبالحسين تسعه من الائمه معصومون قوامون بالقسط، و منا مهدى هذه الامه .قال : قلت : يا رسول الله ! فكم الائمه بعدك ؟قال : عدد نقباء بنى اسرائيل (82) 5 - عن سلمان الفارسى ، فى حديث طويل .....قال : قلت : يا رسول الله ! فسمهم لى . قال صلى الله عليه و آله : اولهم على بنابيطالب ، و بعده سبطاى ، و بعد هما على بن الحسين زين العابدين ، و بعده محمد بنعلى الباقر علم النبيين ، و بعده جعفر بن محمد الصادق ، و ابنه الكاظم سمى موسى بنعمران ، و الذى يقتل بارض الغربه ابنه على ، ثم ابنه محمد، و الصادق على و الحسين ،و الحجه القائم المنتظر فى غيبه فانهم عترتى من دمى و لحمى ، علمهم علمى ، و حكمهمحكمى ، من آذانى فيهم فلا اناله الله شفاعتى .) (83) 6- عن جابر بن عبدالله انصارى ... قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله ... ... اولهم على بن ابيطالب عليه السلام ثمالحسن ثم الحسين ، ثم محمد بن على لباقر و ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقراه منىالسلام ، ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم على بن موسى ، ثم محمدبن على ، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على ... و ابن الحسن بن على ذالك الذى يفتحالله تعالى ذكره مشرق الارض و مغاربها ذالك الذى يغيب عن شيعته و اوليائه غيبه لا يثبتفيهما على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه بالايمان ... (84) 7- (عن ابى هريره ، عن رسول الله صلى الله عليه و آله ...قال صلى الله عليه و آله : جعل الامامه فى عقيب الحسين يخرج من صلبه تسعه من الائمه ،و منهم مهدى هذه الامه .(85) ) اين روايات نمونه اى است از صدها روايتى كه در اين باره از پيامبر اسلام در منابع عامهنقل شده است . پيشوايان معصوم اسلام 1 - امام على بن ابى طالب عليه السلام حضرت امام امير المؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام ، به شهادت تاريخ و اعترافموافق و مخالف از پگاه خردسالى در خانه پيامبر اسلام تحت سرپرستى آن حضرتقرار گرفت . ولادت آن حضرت ده سال قبل از بعثت بود. در سن شش سالگى بر اثرقحطى در مكه ، پيامبر او را به خانه خود آورد وقتى حضرتش به مقام نبوت رسيد، وىنخستين كسى بود كه به رسالت آن حضرت ايمان آورد و از همان آغاز وفادارى و جانبازىخويش را نسبت به رسول خدا در تمامى صحنه ها ابراز و اثبات كرد. نسائى مى گويد: ( قالعلى عليه السلام : انا عبدالله و اخو رسول الله ، و انا الصديق الاكبر، لا يقولها بعدىالا كاذب ، امنت قبل الناس سبع سنين .) (86) عن زيد بن ارقم قال : (اول من صلى مع رسول الله صلى الله عليه و آله على عليه السلام واول من اسلم برسول الله على ) (87) و نيز آمده است كه (عفيف ) گويد: در جاهليت به (مكه ) شدم و بر (عباس ) واردآمدم ، او مردى تاجر پيشه بود و من براى عيالم لباس و عطر مى خواستم . با او نشستهبودم كه ناگاه جوانى وارد شد، نگاهى به اطراف انداخت و آنگاه روى به خانه كعبهكرد و طولى نكشيد كه پسر بچه اى آمد و پشت سر او ايستاد. در اين هنگام بانوئى نيزدر كنار او ايستاد. از (عباس ) پرسيدم : اينها چه كسانى هستند و اين عبادت بى سابقه در عرب چيست ؟ عباس گفت : آن جوان(محمد بن عبدالله ) صلى الله عليه و آله فرزند برادرم است و آن پسر بچه (على) عليه السلام فرزند من است و آن بانو (خديجه ) عليه السلام دختر (خويلد)همسر (محمد) صلى الله عليه و آله مى باشد. او مى گويد: خداوند مرا جهت رهبرى جهانعرب مبعوث نموده است . و به خدا سوگند كه در روى زمين غير از اين سه نفر ديگرى بهاو ايمان نياورده و اين دين را قبول نكرده است . (88) خدمات و زحمات على بن ابيطالب عليه السلام در راه پيشرفت اسلام مورد توافق كليهمسلمانان است . در روز رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله على 33سال داشت و با اينكه در ميان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله از همه ممتاز بود،حقيقت وجودى - انسانى على و نص جلى خدا و وصايا و تصريحات مكرر و متعدد پيامبردرباره امامت و خلافت او و فرزندش ناديده گرفته شد و آن گونه كه ملاحظه شد،كودتاى جاهلى به پيروزى ظاهرى رسيد. سيرت و سيماى على بن ابيطالب عليه السلام در پرتو كلام نبوى چنين است : ابن صباغ مالكى مى گويد: ( قالرسول الله صلى الله عليه و آله من اراد ان ينظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى تقواو الى ابراهيم فى حلمه و الى موسى فى هيبته و الى عيسى فى عبادته ، فلينظر الىعلى بن ابيطالب ) و ايضاقال : (ان الله تبارك و تعالى اوصى الى فى على عليه السلام ثلاثه اشيا ليله اسرىبى ، بانه : سيد المؤ منين و امام المتقين و قائد الغر المحجلين .) و به هنگام نزول آيه شريفه : (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرايه )قال صلى الله عليه و آله لعلى عليه السلام : هم انت و شيعتك تاتى يوم القيامه انت وهم راضين و مرضيين و ياتى اعداوك غضبانا... ) عباس بن عبدالمطلب گويد: از عمر بن خطاب شنيدم كه مى گفت : درباره على جز حق نمىتوان گفت ، زيرا از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: ( ...يا على انت اول المسلمين اسلاما و انت اول المؤ منين ايمانا و انت منى بمنزله هارون منموسى . (الا انه لا نبى بعدى ) كذب من زعم انه يحبنى و هو يبغضك يا على ، من احبك فقداحبنى و من احبنى فقد احبه الله و من احبه الله ادخله الجنه و من ابغضك فقد ابغضنى و منابغضنى ابغضه الله و ادخله النار.) (89) در روز خيبر پيامبر به اصحاب فرمود: ( لا عطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرار غير فرار،يفتح الله على يديه . (90) ) عبدالرحمن بن ملجم مرادى از نخبگان برگزيده يمن بود كه در ابتداى خلافت امام علىعليه السلام به توصيه و معرفى استاندار يمن به مدينه آمد و خدمت آن حضرت رسيد.عبدالرحمن بن ملجم سخنگوى هيئت اعزامى از يمن بود كه در محضر امام عليه السلام چنينآغاز كرد: ( السلام عليك ايها الامام و البدر التمام و الليث الهمام والبطل الضرغام و الفارس القمقام ، و من فضله الله على سائر الانام ، صلى الله عليكو اليك الكرام اشهد انك اميرالمؤ منين و قاتل الكافرين و المشركين صدقا و حقا و انكوصى رسول الله و الخايفه من بعده و وارث علمه ، لعن الله من جحد حقك و مقامك اصبحتاميرنا و عمدنا... ) ابن ملجم اشعارى نيز در مدح امام عليه السلام خواند. حضرت از او پرسيد: نام تو چيست ؟گفت : عبدالرحمن . حضرت فرمود: پسر كى هستى ؟ گفت : فرزند مراد. فرمود: آيا تو مرادى هستى ؟ گفت : آرى ! فرمود: ( انا لله و انا اليه راجعون و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم . ) حضرت چند بار از او پرسيد: آيا تو مرادى هستى ؟ و او پاسخ مثبت مى داد. ابن ملجم از حضرت تقاضا كرد كه او را نزد خويشمنزل دهد. حضرت تقاضاى او را پذيرفت . پس از سوالاتى چند، حضرت فرمود: ( ... و ستخضب هذا من هذه (و اشار الى لحيته و راسه ) ) و سرانجام چنين كرد. عبدالرحمن بن ملجم پس از حكميت در صفين جز خوارج بود. و همو بود كه در سحر 19 رمضان سال 40 هجرى امام را درحال نماز ضربت زد و حضرتش در 21 رمضان به شهادت رسيد. (91) 2 - امام حسن بن على عليه السلام پيشواى دوم اسلام ولادت : 15 رمضان سال سوم هجرت شهادت : 28 صفر سال 50 هجرى مدت عمر شريفش : 47 سال نحوه شهادت : بوسيله سمى كه معاويه به جعده همسر امام داده بود تا حضرتش را مسمومنمايد. امام حسن عليه السلام فرزند برومند امام على بن ابيطالب عليه السلام است و مادربزرگوارش (فاطمه زهرا) دختر رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىباشد. تعابير مكرر و موكد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره او و برادرشحسين بن على عليه السلام مشهور و معروف است (92) آن حضرت در سخت ترين شرايطسياسى - اجتماعى تاريخ اسلام ، امامت و رهبرى امت را عهده دار گرديد. معاويه بن ابىسفيان دشمن قسم خورده اسلام لحظه اى دست از توطئه برنمى داشت و سرانجام باتوطئه هاى بسيار آن حضرت را مسموم ساخت . (93) صلح شرافتمندانه آن حضرت در تاريخ اسلام فلسفه اى همسان قيام شكوهمند امام حسينعليه السلام دارد. چرا كه تدبير آن حضرت ازقتل عام تنها نسل وفادار به اسلام محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلامجلوگيرى كرد و زمينه رسوايى و سقوط نهائى رژيم اموى را رقم زد. متاءسفانه فلسفهصلح و چگونگى آن بر بسيارى از محققان و مورخان مخفى مانده و تعابير مختلف و بدآموزيهاى گوناگونى را موجب شده است . تدبير آن امام معصوم آنچنان تعيين كننده وسرنوشت ساز بود كه معاويه با همه شيطنتى كه داشت ، ابتدا از درك آن عاجز بود، ولىاندكى بعد به كمك مشاوران و كارشناسانش به عمق تدبير امام عليه السلام پى برد ونقشه قتل آن اه 0دائى قيصرى توسط جعده دختر اشعث آن حضرت را شهيد نمود. 3 - امام حسين بن على عليه السلام پيشواى سوم اسلام ولادت : 3 شعبان سال چهارم هجرت شهادت : 10 محرم سال 61 هجرى مدت عمر شريفش به هنگام شهادت : 57 سال نحوه شهادت : درصحراى كربلا بعد از جنگى نابرابر به دست شمر بن ذى الجوشنشهيد گشت . امام حسين ، سيد الشهدا فرزند دوم امام على عليه السلام ، مادر گرامى آن حضرت فاطمهزهرا دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد. آن حضرت در سال چهارم هجرى ، در روز سوم يا پنجم شعبان در مدينهالرسول متولد شد. كنيه ان حضرت (ابوعبدالله ) و القابش فراوان است . از جمله : سيد الشهدا، سبط و...شهادت آن حضرت در روز دهم محرم سال 61 هجرى بود، وقاتل آن امام معصوم و فرزندان و برادران و اصحاب بزرگوارش به ترتيب يزيد بنمعاويه ، عبيدالله بن زياد، شمر بن ذى الجوشن و همه حراميان شام و كوفه و همه آنانكه سكوت و سازش كردند و تماشاچى بودند، و همه آنان كه از آن پس در تاريخ راه ورسم يزيدى داشته و دارند و هر روز در هر عصر ونسل مكتب و مذهب حسين را لگد مال مى كنند و به زور و زر و تزوير بر مردم حكم مى رانندو حسينيان تاريخ را ذبح مى كنند و خلاصه همه آنان كه مذهب و مكتب حسين را كه همان اسلامنبوى - علوى است ، بد نام و متهم مى سازند و چهره اى وارونه و ترسناك از آن ارائه مىنمايند، هستند. آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن مجتبى عليه السلام به نص قرآنو سنت نبوى به امامت رسيد. از آن طرف يزيد پليد فرزند نابكار معاويه نابكار بازور و زر پدرش مدعى خلافت بود. يزيد گستاخ مى خواست كه از امام معصوم اسلام براىخود بيعت بگيرد و اين آغاز يك قيام شكوهمند توحيدى بود. از ديگر سو، كوفيان دوازدههزار نامه و طومار نوشتند و از حضرتش دعوت كردند كه در كوفه به حمايت از او خواهندپرداخت . و اينك (قيام ) از آغاز تا انجام ، از زاويه زمان و زبان حضرتش (سلام الله عليه وآله ): سال 60 هجرى است ، رژيم كودتا به اوج بدويت خويش رسيده ، قوميت نژادى ،خونى و نظام قبايلى به قلع و قمع موحدان و مسلمانان راستين پرداخته ، يزيد به انكارهمه حقايق پرداخته ، نفس ها در سينه خفه و سياهچالهاى معاويه مملو از شيعيان گرديده ،سازمان اطلاعات و امنيت معاويه همه را زير نظر دارد و همه جا را به سيخ و سوزن كشيده ،فقيهان و محدثان و مفسران و علما يا خفه خون گرفته اند و يا زر خريد يزيداند و يامزدور بى مزد و منت او، همه چيز در هاله اى از ابهام فرو رفته ، سكوت سياه وگورستانى بر همه جا حاكم است . در اين هنگامه ، حسين بن على تنها وارث اسلام محمد وعلى يك تنه برمى خيزد: (شهادت ) نامه : ( الحمدالله و ماشاالله و لا قوه الا بالله ، خط الموت على ولد آدم مخط القلاده علىالفتاه ، و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ، و خير لى مصرع انا لا قيه، كانى باوصالى تتقطعها عسلان افلوات ، بين النواويس و كربلا فيملان منى اكراشاجوفا، و اجربه سغبا، لا محيص عن يوم خط بالقلم ، رضى الله رضانااهل البيت ، نصبر على بلائه ، و يوفينا اجور الصابرين ، لن تشذعنرسول الله صلى الله عليه و آله لحمته ، بل هى مجموعه له فى حضيره القدس تقربهمعينه ، و ينجزلهم وعده ، الا و من كان فينا باذلا مهجته ، موطنا على لقا الله نفسهفليرحل معنا فانى راحل مصبحا، ان شاء الله .) (وصيت ) نامه ؛ فلسفه قيام : ( بسم الله الرحمن الرحيم ، هذا ما اوصى به الحيسن ابن على ابن ابيطالب عليهالسلام الى اخيه محمد المعروف بابن الحنيفه : ان الحسين يشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له ، و ان محمدا عبدوه ورسوله ، جا بالحق من عنده و ان الجنه و النار حق ، و انالساعه آتيه لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور. و انى لم اخراج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امهجدى و شيعه ابى على بن ابيطالب ، فمن قبلنىبقبول الحق ، فالله اولى بالحق ، و من رد على هذا، اصبر حتى يقضى الله بينى و بينالقوم بالحق ، و هو خير الحاكمين و هذه وصيتى لك اخى ،و ما توفيقى الا بالله ، عليهتوكلت و اليه انيب . ) شكوفائى قيام ؛ (مرگ سرخ ) پيام به تاريخ ؛ ( انه قد نزل بنا الامر ما قد ترون ، و ان الدنيا تغيرت و تنكدت و ادبر معروفها، واستمرت حذا ولم يبق منها الا صبابه كصبابه الانا، و خيس عيش كالمرعىالوبيل ، الا ترون الى الحق لا يعمل به و الىالباطل لا يتناهى عنه ليرغب المؤ من فى لقا ربه محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده ، والحياه مع الظالمين الا برما. ) دستور العمل حسينى در تاريخ (روح اسلام نبوى ) ( يا ايها الناس ! ان رسول الله صلى الله عليه و آلهقال : من راى اماما جائرا مستحلا لحرم الله ، ناكثا عهده ، مخالفا لسنهرسول الله صلى الله عليه و آله ، يعمل فى عباده الله بالاثم و العدوان ، فلم يغيرعليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله ان يدخله مدخله . ) ماهيت حكومت يزيدى در تاريخ : (يزيديان حاكم ) ( الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الرحمن ، و اظهروا لفساد وعطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء و احلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ... ) خطاب به يزيديان تاريخ : ( ايه ! يا منتحله دين الاسلام ! و يا اتباع شر الانام ، هذا آخر مقام اقرع به اسماعكم ، واحتج به عليكم ، زعمتم انكم بعد قتلى تتنعمون فى دنياكم ، و تستظلون قصوركم ؟هيهات ، هيهات . ) فرجام يزديان تاريخ : ( ستحاطون عن قريب بما ترتعد به فرائصكم ، و ترجف منه افئدتكم ، حتى لايوويكم مكان ، و لا يظلكم امان ، و حتى تكونوااذل من فرام الامه ، و كيف لا تكونوا كذلك ... ) اى يزيديان حاكم ! اى كسانى كه از اسلام دم مى زنيد، اى پيروانن بدترين خلق خدا، اينك براى آخرين بارپرده گوش شما را به لرزه مى آورم و شما اتمام حجت مى كنم ، گمان مى كنيد كه پس ازكشتن من ، دنيائى پرناز و نعمت خواهيد داشت و در سايه كاخهاى خود خواهيد آرميد؟! هيهات ،هيهات ، اين آرزو را به گور خواهيد برد. به همين زودى چنان بلائى دامن گيرتان شودكه اركان شما را به لرزه آورد، و دلهايتان را به طپش اندازد، بطورى كه در هيچمحل و مكانى قرارتان نگيرد، و هيچ امانى شما را پناه ندهد و همچون كهنه حيض كنيزكانمطرود و منفور گرديد. و چرا كه به چنين روز سياهى نيفتيد...؟! شهيدان كامياب در پگاه عاشوراى تاريخ ؛ ( ان الله سبحانه و تعالى قد اذن فى قتلكم و قتلى فى هذا اليوم ، فعليكمبالصسر و القتال ) ياكرام ! ان هذه الجنه قد فتحت ابوابها، و اتصلت انهارها و اينعت اثمارها و زينتقصورها، و تالفت و لدانها و حورها و هذا رسول الله صلى الله عليه و آله والشهداالذين قتلوا فى سبيل الله ، يتوقعون قدومكم ، و يثباشرون بكم ، فحاموا عن دين الله ودين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول . ) پيام حسين در فراخناى تاريخ انسان : ...( ان لم يكن لم دين فكونوا احرارا فى دنياكم . لا والله ! لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد! عبادالله ! عذت بربى و ربكم ان ترحمون ، اعوذ بربى و ربكم منكل متكبر لا يؤ من بيوم الحساب . ) خطاب به حسينيان تاريخ ، در حكومتهاى يزيدى ... ( اما من مغيث يغيثنا؟ اما من ناصر ينصرنى ؟ اما من ذاب يذب عن حرمرسول الله (صلى الله عليه و آله )... ) (94) و بدين سان شهادت امام حسين بن على عليه السلام و فرزندان و برادران و ياران آنحضرت ، اسلام محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را از زندان اتهام يزيدىتبرئه كرد و براى هميشه تاريخ ، حيات سبز و شكوفه هاى انسانى اسلام را بيمهنمود. و راه و رسم آن حضرت شيوه همه مسلمانان و آزاديخواهان و عدالت طلبان تاريخگرديد تا در هر عصر و نسل در ستيز با استبداد و حكومت يزيدى ، از آن پيشواى آزادى وآگاهى و عدالت الهام گيرند. 4 - امام على بن الحسين عليه السلام پيشواى چهارم اسلام ولادت : 5 شعبان سال 38 هجرى شهادت 25 محرم سال 94 هجرى مدت عمر شريفش : 57 سال نحوه شهادت : در اثر سم وليد بن عبدالملك امام على بن الحسين ملقب به (سجاد)، زين العابدين ، پيشواى چهارم اسلام مى باشد.آن حضرت در قيام عاشورا حضور داشت و بر چگونگى آن از آغاز تا انجام شاهد برحوادث بود. رسالت آن حضرت ابلاغ پيام عاشورا و دريدن نقاب از چهره رژيم اموىبود، علاوه بر اين مسئوليت خطير، تدوين فرهنگ معنوى قيام و رهبرى امت اسلام نيز برعهده آن امام معصوم بود. عملكرد كودتاى سقيفه و رژيم تابعه آن يعنى سلطنت سياه اموى، تمام نتايج و فجايع عقيدتى - فكرى خود را در اين مقطع از تاريخ نشان داد،بنابراين امام سجاد رسالت خطير و سنگينى بر عهده داشت . محتواى صحيفه سجاديهنشان دهنده اين حقيقت است . رهبرى غير مستقيم قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى بخش ديگرى ازمسئوليت امام سجاد را تشكيل مى دهد. رژيم اموى در پى قيام و شهادت امام حسين عليهالسلام بر شدت استبداد و اختناق افزود و امام سجاد را بشدت زير نظر داشت ، تا آنجاكه حضرت را با غل و زنجير به شام بردند و سرانجام حضرتش را مسموم ساختند.(95) 5 - امام محمد بن على عليه السلام پيشواى پنجم اسلام ولادت : اول رجب سال 57 هجرى شهادت : 7 ذى الحجه سال 114 هجرى مدت عمر شريفش : 57 سال نحوه شهادت : در اثر سم هشام بن عبدالملك حضرت امام محمد بن على عليه السلام ملقب به الباقر به معناى شكافنده علوم (و اينلقبى است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به آن حضرت داده است ) مى باشد.ولادت آن امام در ماه رجب سال 57 هجرى در مدينه بود آن حضرت 57سال زندگى نمود و در ذوالحجه سال 114 هجرى در مدينه توسط ابراهيم بن وليد بنعبدالملك برادر زاده هشام و استاندار مدينه ، مسموم شد و به شهادت رسيد و در قبرستانبقيع ، كنار پدر بزرگوارش دفن گرديد. امام باقر عليه السلام در شكوفائى فرهنگعقيدتى اسلام امامت كوشيد، و اين فرصتى بود كه در مقطع امامت آن حضرت و به خاطردرگيريهاى سياسى - نظامى رژيم اموى ، حاصل آمده بود. در همين فرصت اندك بود كهپرتو وجود آن امام معصوم چشم ها را خيره كرد: ( ... عن عبدالله ابن عطاالمكى ، قال ما رايت العلما عند احد قط اصغر منهم ، عند ابىجعفر محمد ابن على ابن الحسين عليه السلام ، و لقد رايت الحكم ابن عتيبه مع جلالته فىالقوم بين يديه كانه صبى بين يدى معلمه و كان جابر ابن يزيد الجعفى اذا روى عنمحمد ابن على عليه السلام شيئاقال : حديثنى وصى الاوصيا و وارث علوم الانبيا محمد ابنعلى ابن الحسين عليه السلام (96) ) و ابن صباغ مالكى مى گويد: ( كان الباقر محمد ابن على خليفه ابيه من بين اخوته و وصيه والقائم بالامامه منبعده ، و برز على جماعته بالفضل و العلم و الزهد. و كان اشهرهم ذكرا و اكملهم فضلاواعظمهم نبلا لم يظهر عن احد من ولد الحسن و الحسين عليه السلام من علم الدين و السنن و علمالقرآن و السير و فنون الادب ، ما ظهر من ابى جعفر الباقر عليه السلام (97) ) 6 - امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام پيشواى ششم اسلام ولادت : 17 ربيع الاولسال 83 هجرى شهادت : 25 شوال سال 148 هجرى مدت عمر شريفش : 65 سال نحوه شهادت : خوردن انگور مسموم به اجبار منصور دوانقى امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام مكنى به ابوعبدالله و ملقب به الصادق ،الفاضل و... پيشواى معصوم ششم اسلام است . ولادت باسعادتش در ربيعالاول سال 83 هجرى و شهادت آن حضرت درشوال سال 184 هجرى در (مدينه ) مى باشد. ابن خلكان مى گويد: ( ابو عبدالله جعفر الصادق ابن محمد الباقر ابن على زين العابدين ابن الحسين ابنعلى ابن ابيطالب عليه السلام (رضى الله عنهم اجمعين ) احد الائمه الاثنى عشر على مذهبالاماميه . و كان من سادات اهل البيت ، و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته و فضله اشهرمن ان يذكر. و له كلام فى صنعه الكيميا... و كان تلميذه ابو موسى جابر بن حيان الطرطوسى . قد الف كتابا يشتمل على الف ورقه تتضمنرسائل جعفر الصادق و هى خمسمائه رساله .) زيد بن على عليه السلام مى گويد: ( فى كل زمان رجل منا اهل البيت يحتج الله به على خلقه و حجه زماننا ابن اخى جعفر لايضل من تبعه و لا يهتدى من خالفه . ) در هر عصرى و نسلى ، مردى از ما اهل بيت حيات و حضور دارد كه خداوند بوسيله آن مرد بربندگانش حجت تمام مى كند حجت زمان ما برادرزاده ام جعفر است كه هر كس او را پيروىكند، گمراه نشود و هركس او را مخالفت نمايد، هدايت نگردد. منصور عباسى قاتل امام صادق مى گويد: ( ان جعفرا كان ممن قال الله فيه : (ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا) و كان ممن اصطفاه الله و كان من السابقين فى اخيرات و انه ليس مناهل البيت الا و فيهم محدث ، و ان جعفر بن محمد محدثنا اليوم ) حقا كه امام جعفر صادق از جمله كسانى است كه خداوند در باره آنان فرموده است : (پسكسانى از بندگان خود را برگزيديم ، وارث قرآن گردانيديم ) و جعفر بن محمد ازجمله كسانى است كه خداوند آنان را برگزيده است . وى از سابقين در خيرات است .اهل بيتى نيست كه در ميان آنها محدثى نباشد و همانا كه جعفر بن محمد امروز محدث ما است . مالك بن انس ، رئيس مذهب مالكى و شاگرد امام صادق مى گويد: ( ... ما رات عين و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشرافضل من جعفر بن محمد الصادق علما و عباده و ورعا ) نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر قلب بشرى خطور كرده كه در علم و عبادت وتقوى برتر از جعفر بن محمد صادق وجود داشته باشد. ابو حنيفه ، رئيس مذهب حنفى و شاگرد امام صادق مى گويد: ( ما رايت افقه من جعفر بن محمد، لما اقدمه المنصور بعث الىفقال : يا ابا حنيفه ! ان الناس قد افتتنوا بجعفر بن محمد فهييى له منالمسائل الشداد فهيات له اربعين مساءله ، ثم بعث الى ابوجعفر و هو بالخيره فاتيتهفدخلت عليه و جعفر بن محمد الصادق جالس عن يمينه فلما ابصرت به دخلتنى من الهيبهلجعفر بن محمد الصادق ما لم يدخلنى لابى جعفر... فجعلت القى عليه فيجيبنى ،فيقول : انتم تقولون كذا و اهل المدينه يقولون كذا و نحننقول كذا... حتى اتيت على اربعين مسئله . ثم قال ابو حنيفه : النسا روينا ان اعلم الناس ،اعلمهم باختلاف الناس ؟ ) دانشمندتر از جعفر بن محمد نديده ام . وقتى منصور عباسى آن حضرت را به بند كشيدهبود، دنبالم فرستاد و گفت : اى ابا حنيفه ! مردمدنبال جعفر بن محمد را گرفته اند، براى امتحان اومسائل سختى را آماده كن . من هم چهل مسئله اماده كردم . منصور دنبالم فرستاد. در آن هنگام وىدر حيره بود. وقتى بر منصور وارد شدم ، امام صادق در طرف راست او نشسته بود، چونبر آن حضرت نگريستم ، از هيبت او برخود لرزيدم ، كه از منصور چنين هراسى نداشتم ...خلاصه چهل مسئله سخت را بر آن حضرت عرضه داشتم و آن امام جوابم را داد و چنين مىفرمود: شما چنين مى گوييد و مردم مدينه چنان و ما چنين مى گوئيم ... تمامچهل مسئله را پاسخ فرمود. پس ابوحنيفه گفت : مگر نه اين است كه مى گوئيم اعلم علماكسى است كه اعلم در مسائل اختلافى مذاهب و مكاتب باشد؟ شهرستانى صاحب ملل و نحل مى گويد: ( جعفر بن محمد الصادق هو ذو علم غزير و ادبكامل فى الحكمه و زهد فى الدنيا و ورع تام عن الشهوات ، قد اقام بالمدينه مده يفيدالشيعه المنتمين اليه و يفيض على الموالين له اسرار العلوم ، ثمدخل العراق و اقام بها مده ، ما تعرض لدامامه قط، و لا نازع فى الخلافه احدا، و من غرقفى بحر المعرفه لم يقع فى شط و من تعلا الى ذروه الحقيقه لم يخف من حط(98)) امام جعفر بن محمد صادق ، صاحب علمى سرشار و ادب و حكمتى لبريز و زهد و تقوائىتام و تمام ، مدتى در مدينه اقامت داشت و پيروانش را غرق علم و دانش ساخت و راز و رمزعلوم را بر آنان فرو ريخت . آنگاه به عراق امد و در آن ديار مدتى اقامت گزيد و از درگيريهاى دنيوى و قدرت طلبى ها بدور بود، چرا كه كسى كه در درياى معرفت غرقاست و غوطه ور، هرگز در نهرى خود را نيندازد و آن كس كه بر بلندى قلهكمال و حق و حقيقت ايستاده ، به پايين پا نمى اندشيد...(99) 7 - امام موسى بن جعفر عليه السلام پيشواى هفتم اسلام ولادت : 7 صفر سال 128 هجرى شهادت : 25 رجب سال 182 هجرى مدت عمر شريفش : 55 سال نحوه شهادت : خوردن خرماى مسموم به اجبار سندى بن شاهك امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) مقلب به (الكاظم ) و مكنى به : (ابوالحسن ) و(ابو ابراهيم ) هفتمين پيشواى منصوص و معصوم اسلام است . آن حضرت به : (العالم) و (العبد الصالح ) نيز ملقب است . امام كاظم عليه السلام در سياه ترين ادوارتاريخ خلافت عباسى ، امامت امت اسلام را بر عهده داشت و بخشى از دوران امامت خود را درسياهچالهاى رژيم عباسى در بغداد گذارند و سرانجام مسموم و شهيد شد. ابن صباغ مالكى مى گويد: ( قال بعض اهل العلم : الكاظم هو الامام الكبير القدر و الاوحد، الحجة الحبر، الساهرليلة قائما، القانع نهاره صائما،... و هو المعروف عنداهل العراق بباب الحوائج الى الله ... ) و ايضا مى گويد: عبد الرحمن بن حجاج بجلى از اصحاب امام صادق مى گويد: روزى بر مولايم (امامصادق ) وارد شدم ، ديدم كه فرزندش (موسى ) در سمت راست حضرت قرار دارد، امامصادق دعا مى كند و او (آمين ) مى گويد. عرض كردم : فدايت شوم ؛ مى خواهم بدانمپس از شما چه كسى (امام ) است ؟ حضرت فرمود: پس از من ، فرزندم ، (موسى )امام است . ابن حجر عسقلانى مى نويسد: هارون الرشيد در يكى از شبها على بن ابى طالب را در خواب ديد كه شمشيرى در دستدارد و... هارون از خواب بيدار شد و دستور داد تا حضرت (امام موسى الكاظم ) را از زندان رهاكردند... هارون (امام كاظم ) را يك سال نزد حاكم (بصره ) زندانى نمود و از او خواست تا آنحضرت را مسموم نمايد، ولى او به چنين جنايتى دست نيالود و استعفاء داد. ( ثم كتب للسندى بن شاهك بتسليمه و امره فيه بامر،فجعل له سما فى طعامه ، و قيل فى رطب ، و مات بعد ثلاثة ايام ...(100)) 8 - امام على بن موسى الرضا عليه السلام پيشواى هشتم اسلام ولادت : 11 ذى القعده اسل 148 هجرى شهادت : آخر صفر سال 203 هجرى مدت عمر شريفش : 55 سال ننحوه شهادت : خوردن خرماى مسموم به اجبار ماءمون امام على بن موسى الرضا عليه السلام ملقب به (الرضا)، (الصابر) و (الزكى) و مكنى به : (ابوالحسن )، هشتمين پيشواى اسلام . ولادت باسعادت آن حضرتيازدهم ذوالقعده سال 148 هجرى و شهادت آن بزرگوار آخر صفرسال 203 هجرى مى باشد. امامت آن جناب نيز در ادامه اعصار تاريك و پر از توطئه رژيمنابكار عباسيان است و ميدانيم كه هارون و مامون عباسى از مزورترين خلفا اين سلسلهخبيثه بشمار مى روند. پيچيده ترين توطئه مامون عباسى ، طرح مسئله ولايت عهدى است كه امام هشتم براى خنثىكردن آن جان خويش را فدا كرد. براى روشن ساختن اين توطئه پيچيده و اقدام شگفت امامرضا عليه السلام ، تحليلى را كه اسلام شناس بزرگ معاصر مرحوم دكتر علىشريعتى (رحمه الله عليه ) از مسئله ولايت عهدى نموده است ، مى آوريم : (... دامنه كار امام رضا عليه السلام در حدى است كه برابر امام حسين ، دريا در برابريك چشمه مى باشد، و اگر كار امام رضا نبود، آن چشمه هم در تاريخ خشك شده و اثرشاز بين رفته بود. وقتى كه سياست پيچيده مى شود، همعوامل فريبى (كه ساده ترين كار است ) امكانش از بين مى رود و هم متاءسفانه تشخيصمردم مشكل مى شود و سرگيجه مى گيرند كه : (قصه چيست )؟ و هم مسئوليت آدممسئول از همه سنگين تر مى شود. ولى وقتى كهمثل يزيد وامام حسين يك بعدى و سر راست است و يك مرد كثيف و گند و جلاد (كه ممكن استروى تخت خليفه ، شعار مسيحيت هم بدهد) شمشيرش را بيرون كشيده و مى گويد: همه بايدبه قلب بيعت كنند، بيعت مى كنى يا نه ؟ معلوم است كه امام حسين بايد بگويد (نه ) و(نه ) هم گفته و قهرمان هم شده است . تشخيص خيلى ساده است ، ايمان آوردن به آن همساده است و قهرمان شدن امام حسين هم خيلى ساده است ؛ كافى است از جانش بگذرد. بله ، براى او كار خيلى مشكلى نيست اما وقتى مثل كار امام رضا مى شود، خيلى پيچيده مى شود: از او دعوت شده كه به او كلكبزنند، آلوده اش كننند و يك عده شيعه را هم به هواى او آرام كنند تا شميشرها را بگذارندو تسليم خليفه شوند. هدف اين است . و امام رضا هم فهميده مى بيند كه اگر بگويد(نه )، باعث مى شود كه خودش (مثل صدها نفر ديگر) در گوشه خانه اش زندانى وبميرد و هيچ كس هم خبردار نشود كه او كى بود، چه بود و خانواده اش چه مى گفت . چراكه تمام افكار عمومى هم در اختيار و در سلطه تبليغات دستگاه است . اگر بگويد (بله) و جهه اش در افكار عمومى خراب شده و شخصيت پاك قهرمانى اش آلوده شده ، اما امكانخدمت بزرگى در راه اين انديشه و اين نهضت بدست آورده ،حال چكار كند؟ اينجا مسئوليت اعتقادى و وجهه اجتماعى اش با هم تضاد دارند. چقدر انتخابمشكل است ! غير از امام حسين است كه هر دويش يكى است : مسئوليتش شهيد شدن است و وجههاش هم در شهيد شدن است . هر دو بر هم منطبق شده و تكليفش معلوم است . تكليف مردم هممعلوم است و هيچ كس هم دچار اشتباه نشده . او بجاى همه اين حرف ها، مى گويد: من از پدرم شنيدم ، او از پدرش ، او از پدرش ... واو از محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و او از خدا كه ... حديث مهم نيست ، سلسله حديث مهم است ؛ در برابر سلسله بنى عباس كه : من ماءمونم ...پسر هادى ام ... پسر منصورم ... پسر مثلا سفاحم ،... پسر عباس بن عبدالمطلب ، و غير ازاين سلسله ، كسى سلسله ديگرى را نمى شناسد، او سلسله تازه اى مطرح كرده كه اصلابه بنى عباس نمى خورد، يك سره به خدا مى خورد. اين سلسله اش خيلى مهم است ؛ يعنىرژيمى در برابر رژيم ديگرى مطرح است . خوب ، حال اين رژيمى كه مطرح كرده ، پيشتوانه اش چيست ؟ ارزشش چيست ؟ اين است كهكلمه ( لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى ) شعارش اين است . مگرحرف ، مفت تر از اين مى شود؟ مگر خليفه لااله الاالله نمى گويد؟ خليفه تمام شمشيرهايى را كه در شرق و غرب مى زند، براى لااله الاالله است ، پسمعلوم مى شود كه دارد حرف تازه اى مى رند؛ براى مسلمان ها حرف تازه اى مى گويد. درنيشابور شعار لااله الاالله در سال 197 هجرى چه حرف تازه اى است ؟اين كه ديگرسلسله حديث نمى خواهد! آيا اين در افكار عمومى مطرح نمى كند كه مى خواهد بگويد: لااله الاالله حاكم و رايجچرند است ؛ همان طور كه (محمد) (صلى الله عليه و آله ) از (حرا) آمدو لااله الاالله تازه اى گفت ، من از آن گوشه مدينه آمدم تا به شماها كهظاهراتوحيدى و (لااله الاالله )ى هستيد، حديث تازه اى را كه نشنيده ايد بگويم . خود اين نشان مى دهد كه چنين عكس العملى در افكار عمومى دارد، بخصوص كه بعد ازمدتى مى ايستد،و همه تعجب مى كنند كه چه حرفى مى خواهد بگويد! بعد مى گويد كه :( اما بشرطها و شروطها و انا من شروطها.) خودش را كه سيدى است كه از مدينهآورده و به او پست داده اند، وصل مى كند بهقبول و تحقق عينى : لااله الاالله . بعد هم نه اسمى از خليفه برده ، و نه از ولايت عهدىخودش و نه از هيچ چيز ديگر. و در نيشابور دوازده هزار نفر هم نوشته اند (در آن موقع ،نيشابور مركز فرهنگ است ). از نيشابور وارد كه شد، اوضاعش پس بود: (ماءمون )فهميد كه چه بلايى به سرش آمده ، و امام به عنوان يك ماءموريت آمده . دليلش اين كهكسى كه (ولى عهد) مى شود، اولين كارى كه بفكرش مى رسد اين است كه زن و بچهاش را از مدينه بردارد و بياورد و در كاخى در (مرو) يا (طوس ) (كاخ ولى عهد)بنشيند. او نه تنها زن و بچه اش را نياورده ، بلكه آنها را نشانده و گفته : براى من همينالان عزابگيريد، در حضور خودم براى مرگم عزادارى كنيد! (ببينيد كه نمايش چقدرآگاهانه است !) بعد در مرو چنان ضربه را مى زند كه ماءمونى كه مى خواهد از وجهه عزيز بنى هاشم واين پسر پيغمبر، نقاب سبزى بر چهره كريه و زشت خودش بپوشاند و خودش را بهشورشيان شيعه كه به آنجا آمده اند، مقدس نشان دهد، در محظورى قرار مى گيرد كهناچار مى شود آن نقاب را از روى خودش بردارد و نه تنها خودش راقاتل امام كند، بلكه در سراسر ايران به قتل عام همه شيعه ها و همه بنى هاشم فرماندهد. و بعد مى بينيم از رى و تمام شمال ايران و خراسان گرفته تا هند و عشق آباد و... همهدر زمان ماءمون قتل عام شده و تا سالها فدائى هاى اين ها كه به كوهها و دهات پناه بردهبودند، هم دعوت كننده توده هاى روستائى به انقلاب شيعى بودند (دنباله كار امام رضا)و هم در سنگرها مقاومت مى كردند و هميشه هم تحت تعقيب ماءمورين خليفه اى بودند كه مىخواست خودش را هم دست و همداستان و تاءييد شونده بوسيله بنى هاشم قرار بدهد يعنىيك مرتبه ماءمورين زيرك هوشيار فيلسوف متظاهر بهاهل بيت را بصورت بدترين جلادى كه يزيد بگردش نمى رسيد، در آورند، چه كسىدرش آورد؟ جز همان ضربه اى كه امام رضا عليه السلام بصورت كثيف ترين ماءمور وخليفه بنى عباس و بنى اميه در آمد. آثارى كه اين ، بعد از مرگ امام رضا گذاشت ، اينبود كه يك مرتبه همه چيز عوض شد، صف بندى مشخص شد و موج موج بنى هاشم كه ازطرف عراق و مدينه بطرف ايران مى آمدند، همه ناچار بدرگيرى با حكومت شدند و همهشهيد شدند. امام رضا عليه السلام يك جنگ شيعه - خليفه در سطح تمام كشورهاى اسلامىراه انداخت . در صورتى كه چنين از زمان ... يا ماءمون ماليده بود. در زمان امام رضا جنگشيعه و خليفه ، امامت و خلافت ، اصلا ماليده بود. از بعد از امام حسين(اسل شصت و يك ) ديگر جنگى نبود. حالا سال دويست و سه است . يعنى صد وچهل سال ، ديگر از امامت خبرى نيست ؛ صد و چهلسال ، يعنى پنج - شش نسل ، با تبليغات دستگاه پرورش يافتند و كسى اسم اينها رانشنيد؛ تا اين كه حضرت دو مرتبه مسئله را مطرح كرد، آنهم در سطحى كه ماءمون تمامايران تا اردن و مصر را به قتل عام و به موج خون كشاند. اين غير از امام حسين است كه درپشت (كوفه ) با (عبيدالله زياد) درگيرى پيدا كرد و از صبح تا عصر كشتند وآنجا دفن كردند و تمام شد و بعد خاطره اى در بعضى ها (كه از آنجا مى روند) مانده بود.اين ، بعد از داستان امام رضا است كه داستان امام حسين هم در چنين زمينه اى طنين مى اندازد وگسترش پيدا مى كند.) (101)
|
|
|
|
|
|
|
|