بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شخصیت و قیام زید بن علی (ع), سید ابوفاضل رضوى اردکانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     ZEID0001 -
     ZEID0002 -
     ZEID0003 -
     ZEID0004 -
     ZEID0005 -
     ZEID0006 -
     ZEID0007 -
     ZEID0008 -
     ZEID0009 -
     ZEID0010 -
     ZEID0011 -
     ZEID0012 -
     ZEID0013 -
     ZEID0014 -
     ZEID0015 -
     ZEID0016 -
     ZEID0017 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

قيام ابراهيم بن عبداللّه 
قيام نفس زكيه به وسيله خليفه عباسى ابوجعفر منصور سركوب گرديد. امّا اينمشعل فروزان خاموش نگشت ، و بعد از وى برادرش ابراهيم بن عبداللّه بن حسن اين پرچمرا به دست گرفت ، و در بصره قيام كرد و با شيعيان و يارانى جان بر كف كاخ بنىالعباس را به لرزه درآوردند، آنان در بصره قيام كردند و عيسى و حسين دو فرزندانرشيد زيد (عليه السلام ) را در دو قيام از جمله فرماندهان بودند، و ابراهيم و جمعى ازياران دلير و نمونه اش در سرزمين (باخمرى ) با وضع فجيعى به شهادترسيدند.(716)
در اين قيام پيروان وفادار زيد (عليه السلام ) با ابراهيم مشورت كردند و عده اى از آناننيز به اموال خود نهضت را تقويت نمودند. (717) در اين قيام آزاديخواهان زيادى ازاهالى فارس و اهواز و ساير بلاد دور دست اسلامى مانند رى و خراسان شركتداشتند.(718)
اين قيام در سال 145 ه‍ ق در بصره به وقوع پيوست .
و مهم اينكه در قيام زيد (عليه السلام ) و بعد از قيام يحيى و سپس نهضت (نفس زكيه ) وقيام برادرش ابراهيم مردان بزرگى از اهل علم و فقهاء و شاعران و سخنرانان معروفمسلمان شركت داشته اند.(719)
نام زيديه ، هميشه رعب و وحشت عجيبى در دل حكام جور داشته است و هر گاه شخصيتى ازآنان كشته و يا زندگى را بدرود مى گفت خلفاى جور بسيارخوشحال مى شدند، موقعى مهدى عباسى خبر درگذشت عيسى بن زيد را بعد از آنكه سالهادر مخفيگاه بسر مى برد و متوارى بود، شنيد بسيارخوشحال شد.(720)
احمد بن عيسى بن زيد، با وجود اينكه در قيام مسلحانه شركت نداشت و بيشتر اوقات خودرا به عبادت و كسب علوم و تفقه در دين مى گذراند هارون الرشيد خليفه هتاك عباسى ،بسيار از او وحشت داشت و به شدت زندگى را بر او تنگ گرفته بود، اكثر اوقات او رادر زندان ها و بازداشتگاهها نگه مى داشت .(721)
دولت عباسى از حركت و جنبش شيعيان هميشه هراسان بودند و بزرگترين خطرى كهآسايش را از آنان سلب كرده بود، نهضت ها و قيام هاى پى در پى شخصيت هاى علوى بهپيروى از زيد (عليه السلام ) بود، براى تفصيل قيام اين دو برادر به ((مقاتل الطالبيين )) مراجعه فرمائيد.
قيام محمّد بن ابراهيم طباطبا 
بعد از نهضت خونين (باخمرى ) به رهبرى ابراهيم بن عبداللّه بن حسن (عليه السلام )،قيام محمّد بن ابراهيم طباطبا ضربه هولناك ديگرى بود كه بر پيكر عباسيان وارد شد،و محمّد به ابراهيم با كمك ابوالسرايا به موفقيتهاى چشم گير و پيروزى هاى مهمىنايل شدند، محمّد در سال 199 ه‍ ق در زمان خلافت ماءمون قيام كرد و مرام و هدف او از قيامهمان بود كه زيد (عليه السلام ) داشت او همانند زيد (عليه السلام ) مردم را به (رضاىآل محمّد) دعوت مى كرد (722) فرماندهى اين ارتش به عهده ابوالسرايا بود و اكثركسانى كه به او پيوستند هواداران زيد (عليه السلام ) بودند.(723)
قيام محمّد تا اندازه اى به ثمر رسيد او بر بلاد عراق فاتح شد و ارتش ماءمون را در همشكست . (724) و دامنه فتوحات او تا حجاز كشانده شد، و حسين بن حسن بن جعفر بن علىمعروف به (افطس ) در مدينه مردم را به بيعت و پيوستن به او دعوت نمود و مردم به اودست يارى دادند.(725)
اساس و ريشه قيام ابن طباطبا، همان تشكيل حكومتعدل اسلامى و اجراى قوانين اسلام و انتقام خون شهيدان بود.(726)
نهضت ابوالسرايا 
نام ابوالسرايا (سرى بن منصور) است وى يكى از شيعيان غيور و با شهامت و مبارز بودكه حاضر نشد ننگ بيعت حكومت غاصب عباسيان راتحمل كند او مدتها متوارى و بطور پنهانى زندگى مى كرد و منتظر فرصت بود تا باجمعى كه اطراف او هستند در وقت مناسبى قيام كنند او نسبت بهاهل بيت پيامبر اخلاص فراوانى داشت و درباره اش گفته اند: (( كان علوى الراءى ذامذهبفى التشيع )) او هم عقيده علويون در مساءله خلافت بود، داراى مذهب تشيع بود، اينمرد دلير با لشكر خود به محمّد بن ابراهيم بناسماعيل بن طباطبا پيوست .
و بطور خلاصه جريان پيوستن او را به محمّد بن ابراهيم مى نگاريم .(727)
مردى از اهالى جزيره (728) به نام نصر بن شيث كه از سران قبيله خويش بود و بهتشيع اظهار عقيده مى كرد (( و كان متشيعا حسن المذهب )) او مردى شيعى و خوش عقيدهبود، او در سفر حج خود به مدينه آمد و از بقاياىاهل بيت جويا شد مردم يكى يكى از بازماندگان خاندان پيامبر را براى او شمردند ومخصوصا محمّد بن ابراهيم (729) را نام بردند او را ستودند، اين مرد به نزد محمّد آمدو با لحنى آميخته از تاءثر و حسرت و انتقادآميز گفت : تا كى زير دست باشيد وشيعيانت بيچاره و حقتان مغصوب باشد؟ چرا قيام نمى كنيد و حقتان را از دشمنان نمىگيريد؟ محمّد با لحنى آرام گفت : آخر كسى را نداريم و ياوران ما اندك اند.
او گفت : شما به جزيره بياييد من تمام عشيره و طائفه ام را همراه شما خواهم كرد.
و محمّد از اين ابراز پشتيبانى خشنود شد، و به جزيره رفت امّا طايفه نصر بن شيث زيربار نرفتند و به يارى او نرفتند، محمّد خشمگين از جزيره به حجاز بازگشت .
ملاقات با ابوالسرايا 
در بين راه به ابوالسرايا برخورد كرد و سرگذشت خود را با او گفت ابوالسراياگفت من حاضرم با اين غلامان و رفقايم به تو كمك كنم و قيام نمائيم وعده ما كوفه ،محمّد بن ابراهيم از اين وعده دلشاد شد، و به كوفه آمد و شيعيان و انقلابيون را به دورخود جمع كرد و مردم زيادى با او بيعت كردند و منتظر ابوالسرايا با لشكر او شدند، وموقعى تصميم محمّد براى جنگ با غاصبين حكومت قطعى شد كه در بين راه ديدند زنىدنبال شترهايى كه خرما بارشان بود مى دويد و گاهگاهى كه دانه هايى كه از خرماروى زمين مى افتاد جمع مى كرد و در عبايى كه روى سرش بود مى ريخت محمّد جلو رفت واز آن پيرزن علت كارش را پرسيد، وى جواب داد من زنى هستم كه مرد و سرپرستى ندارمو چند دختر يتيم دارم كه كارى از آنان ساخته نيست من اين دانه هاى خرما را جمع مى كنم و ازاين راه قوت شبانه روزى خود و دخترانم را فراهم مى كنم ، محمّد سخت گريست و متاءثرشد، آرى او فرزند خاندان كرم و محبت است و او مى داند كه وجود اين محرومان و تيرهبختان اجتماع نتيجه بى انصافى و جنايت عمال حكومت است كهاموال مردم را حيف و ميل مى كنند و فقط صرف منافع و عياشيهاى خود مى نمايند او به آنپيرزن خسته دل گفت : به خدا سوگند، من به خاطر تو وامثال تو قيام مى كنم و تا آخرين قطره خونم در راه شما محرومان و مظلومان مى جنگمابوالسرايا به وعده خويش وفا كرد و براى يارى محمّد حركت كرد نصر بن مزاحم ازمردى روايت كرد كه گفت : من كنار قبر حسين (عليه السلام ) بودم و شب سردى بود و بادو باران مى آمد ديدم دو اسب سوار آمدند نزديك قبر شدند و سلام كردند و زيارت مفصلىخواندند و ابياتى را زمزمه كردند و با من كلماتى را رد وبدل نمودند و گفتند:
اى پيرمرد، تو در نزد خدا به خاطر زيارت قبر حسين (عليه السلام ) اجر بزرگى دارىآنگاه گفت : جمعيت زيادى از شيعيان دور او جمع شدند و او خطبه اى خواند و گفت : مردم ،شما كه حسين (عليه السلام ) را يارى نكرديد حالا به بازماندگان او كمك كنيد او باخون خود قيام مى كند و به خاطر حفظ ميراث محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) و اقامه دينخروج مى كند و هم اكنون من ، به طرف كوفه مى روم (( للقيام بامر اللّه ، و الذب عندينه و النصر لاهل بيته ، فمن كان له نية فى ذلك فليلحق بى )) به خاطر قيام بهامر خدا و دفاع از دينش و يارى اهل بيت او، پس هر كس در اين كار هم عقيده من است به منبپيوندد، سخنان گرم و پر شور ابوالسرايا، مردم را به جوش و خروش آورد و جمعيتزيادى به او پيوستند او با ياران خود به نزديك كوفه آمد، و محمّد بن ابراهيم بايارانش منتظر او بودند كه از دور دو پرچم زرد و گوش اسبها و سرنيزه ها به چشمخورد صداى محمّد به (( اللّه اكبر )) بلند شد، و ابوالسرايا و لشكر خود به محمّدپيوستند و با هم وارد كوفه شدند و محمّد خطبه اى خواند و مردم را به بيعت به (رضاىآل محمّد) و عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و امر به معروف و نهى از منكر و روش ‍ كتابخدا دعوت نمود، ازدحام عجيبى شد و جمعيت بى سابقه اى به محمّد پيوستند و مراسم بيعتدر محله اى از كوفه به نام (قصر الضرتين ) صورت گرفت .(730)
خداوند بر ملائكه مباهات مى كند 
سعيد بن خيثم بن معمر گويد: شنيدم زيد بن على (عليهماالسلام ) مى فرمود: (( يبايعالناس رجل منا عند قصر الضرتين ، سنة تسع و تسعين و ماءة ، فى عشر من جمادى الا ولى، يباهى اللّه به الملائكة )) مردم در محله القصر الضرتين با مردى از ما بيعت مى كنندو اين در سال 199 دهم جمادى الاولى خواهد بود، خداوند به او بر ملائكه اش مباهات مىكند.(731)
جابر جعفى از امام باقر (عليه السلام ) روايت مى كند كه فرمود:
(( يخطب على اعوادكم يا اهل الكوفة سنة تسع و تسعين و ماءة فى جمادى الاولىرجل منا اهل البيت ، يباهى اللّه به الملائكة )). ))بر منبر شما اى مردم كوفه در سال صد و نود و نه در ماه جمادى الاولى مردى از ما خاندانپيامبر خطبه مى خواند، خداوند به او بر ملائكه اش ‍ مباهات كند.(732)
شركت علويون در نهضت ابوالسرايا 
قيام محمّد بن ابراهيم و سپس محمّد بن محمّد بن زيد (عليه السلام ) به فرماندهى ارزندهابوالسرايا ضربات سختى را به دشمن وارد ساخت .
و مردم توجه و گرايش عجيبى نسبت به اين قيام پيدا كردند به طورى كه مى گويندتعداد بيعت كنندگان در نهضت ابوالسرايا به دويست هزار نفر رسيد.
و در اين قيام وجود بزرگان حجاز و عراق از فقهاء و شعراء و سرانقبائل شركت داشتند و علويون فرزندان ابوطالب (عليه السلام ) نقش فعالى در ايننبرد داشتند.
غير از محمّد بن ابراهيم و محمّد بن زيد كه پيشواى نهضت بودند از علويون اين افراد نيزدر آن شركت داشتند.
1 - حسن بن حسن بن زيد بن على (عليه السلام ).
او در روز قنطره كوفه در جنگ كشته شد، او از دليران نهضت ابوالسرايا بود.(733)
2 - حسن بن اسحاق بن على بن الحسين (عليه السلام ) و بعضى گفته حسن بن اسحاق بنحسين بن زيد بن على (عليه السلام ) و بعضى زيد بن حسين ، ياد كرده اند.
او در واقعه (سوس ) همراه ابوالسرايا مى جنگيد و در آنجا كشته شد.(734)
3 - محمّد بن حسين بن حسن بن على بن الحسين (عليه السلام )، او در جنگ يمن در كنارابوالسرايا كشته شد.(735)
4 - على بن عبداللّه بن محمّد بن عبداللّه بن محمّد بن على بن عبداللّه بن جعفر بن ابىطالب (عليهم السلام ) او نيز در جنگ يمن به شهادت رسيد.(736)
اينها افرادى برجسته از خاندان پيامبر بودند كه در جنگهاى آزادى خواهانه و عدالتطلبانه ابوالسرايا به شهادت رسيدند.
نهضت ابوالسرايا 
بعد از درگذشت محمّد طباطبا مردم به نوه زيد، محمّد بن زيد بن على (عليهماالسلام )بيعت كردند. (737) اين خود شاهد سخن ما است كه اين جنبشها همه پيامدها و نتايج و آثارو قيام زيد (عليه السلام ) بوده است .
فرماندهى اين قيام به عهده ابوالسرايا بود و اينرجل سلحشور كه قبلا از جمله دعات و رسولان ابن طباطبا بود اين جنبش كه بر ضد دستگاهماءمون عباسى صورت گرفت قواى زيديه نقش فعالى داشتند. (738) و (( زيدالنار )) فرزند امام هفتم ، نيز از افراد دلير اين قيام بود و او خانه هاى بنى عباس رابه آتش كشيد و به همين جهت او را (( (زيد النار) )) لقب دادند.
دامنه نهضت ابوالسرايا، بسيار توسعه يافت بطورى كه آنان موفق شدند به نامنهضت سكه بزنند و روى سكه ها اين آيه منقوش بود: (( ان اللّه يحب الذين يقاتلونفى سبيله صفا كاءنهم بنيان مرصوص )) (739) همانا خداوند دوست مى دارد آنكسانى را كه در راه او نبرد كنند و به طور صف زده و منظم و همانند بنائى استوارباشند.(740)
اين قيام با كشته شدن ابوالسرايا فرمانده سلحشور جنبش از هم پاشيد و اين واقعه درسال 199 ه‍ ق به وقوع پيوست .(741)
اين نهضت نيز فتوحات فراوانى داشت و انقلابيون ابوالسرايا تا مدت زيادى براوضاع مسلط شدند، (براى شرح بيشتر به ((مقاتل الطالبيين )) مراجعه فرمائيد.)
تشكيل حكومت زيدى در يمن 
قيام ابن طباطبا، به ثمر رسيد و بازماندگان علوى موفق شدند در يمن حكومت زيديهتشكيل دادند و رسما زمام امور را در آن نواحى به دست بگيرند.
علت پيدايش حكومت زيدى در يمن اين بود كه بعد از درگذشت ابن طباطبا، برادرش قاسممعروف به (رس ) به سوى بلاد هند گريخت و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت و مردم رابه رضاى آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) دعوت مى نمود او درسال 245 ه‍ ق در هند درگذشت .(742)
(رس ) فرزند رشيدى به نام حسين داشت ، حسين از هند به يمن آمد، (743) و روى مقامىكه در زهد و تقوا و نسب داشت مردم را به خود جلب نمود و در آنجا موفق شد حكومتى براساس عقايد زيديه تشكيل دهد مردم در سال 288 ه‍ ق با وى بيعت كردند. (744) و درعصر حاضر تا چند سال پيش ‍ پيشوايان حكومت زيديه يمن از اولاد همين حسين بن قاسم(رس ) بودند.(745)
قيام در طالقان 
همان طور كه قبلا اشاره شد، نهضت مقدس زيد (عليه السلام ) ابعاد وسيعى در كشورپهناور اسلامى آن روز داشت و آثار و نتايج آن در مراكز حساس به وقوع پيوست ، از جملهدعوت به تشكيل حكومت عدل اسلامى از طرف محمّد بن قاسم بن عمر بن على بن الحسين(عليهم السلام ) بود كه در طالقان ظهور كرد اين دعوت درسال 219 به وقوع پيوست و اين رجل علوى مردم را به (رضاىآل محمّد) مى خواند (746) كه در واقع اين دعوت ، تعقيب هدف زيد (عليه السلام ) و روىاصول و مبانى حضرتش بود، زيديه نسبت به محمّد بن قاسم احترام خاصىقائل هستند و او را امام و مهدى خويش مى خوانند.(747)
امّا اين حركت از ناحيه عمال حكومت معتصم خليفه عباسى سركوب شد، و رهبر آن محمّد بنقاسم به زندان افتاد.(748)
قيام يحيى بن عمر در كوفه 
مشعل جاودانى كه زيد (عليه السلام ) به دست پويندگان راه حق و علويون شيعيان دادهبود خاموش شدنى نبود و اگر در نقطه اى از بلاد اسلامى خاموش مى شد بلافاصله درنقطه اى ديگر زبانه مى كشيد و لرزه بر اندام جنايتكاران مى افكند.
باز كوفه شاهد قيام مردى از دودمان آل محمّد به نام يحيى بن عمر (عليه السلام ) بود.(749) قيام يحيى بن عمر در سال 250 ه‍ ق به وقوع پيوست و يحيى موفق شد دركوفه جمعيت زيادى از شيعيان را متوجه خويش سازد و قوايى عظيمتشكيل دهد.(750)
گروه زيديه در اين قيام با يحيى همكارى كردند و در نهضت او نقش فعالىداشتند.(751)
يحيى به تشكيل و تحكيم موضع خويش پرداخت واموال و مركب ها و سلاح هاى زيادى را براى مقاتله با دولت عباسى فراهم آورد.(752)
شعار يحيى در قيام (عدل اسلامى ) بود و درباره او گفته اند:
(( (انه خرج غضباللّه )، )) همانا خروج او براى خشمگين شدن در راه خدابود.(753)
امّا اين نهضت هم ديرى نپائيد كه از طرف عمال بنى عباس سركوب شد، و يحيى اينشخصيت عزيز به شهادت رسيد.(754)
مسعودى گويد: موقعى كه سر مقدس يحيى را به بغداد پايتخت حكومت عباسى بردند آنرا در بلندى آويزان كردند، (( ضج الناس من ذلك )) مردم از ديدن اين صحنه منقلبشدند، (( انما كان فى نفوسهم من المحبة له لانه استفتح اموره بالكف عن الدماء، والتورع عن اخذ شى ء من اموال الناس ، و اظهرللعدل و الانصاف )) (755) بخاطر آنكه مردم او را دوست مى داشتند، چون او قيامش رابا حفظ خون مردم و خوددارى از اخاذى و پول گرفتن از آنان شروع نمود و او عدالت وانصاف را اظهار كرد.
مخصوصا مردم بغداد علاقه و محبت زيادى نسبت به وى اظهار مى كردند (756) مىگويند: على بن داود بن هيثم در مجلسى كه محمّد بن عبداللّه طاهر (متوفاى 253 ه‍ ق )آراسته بود حاضر بود او از قتل يحيى خشنود بود. على بن داود به او گفت : اى امير تواز كشته شدن مردى خوشحال شده اى كه اگر پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) زندهبود براى او سوگوارى مى كرد (757) و موقعى كه سر يحيى را به دستور خليفهعباسى (مستعين ) به سامراء بودند و در (باب عامه ) نصب كردند، مردم زيادى دور آن راگرفتند و به سوگوارى و عزا پرداختند، و رژيم عباسى از ترس و اجتماع مردم جراءتنكرد كه سر يحيى را در (باب جسر) بغداد نصب كند چون مردم قصد داشتند سر را ازعمال حكومت بگيرند.
قيام صاحب زنج 
قيام (صاحب زنج ) بخاطر آنكه اكثر اطرافيان او بردگان زنگبار بودند به صاحب زنجمعروف شد.
درباره او در تاريخ مطالب زياد و تهمت هاى ناروايى آمده است (758) بعضى او رامنسوب به نهضت زيديه مى دانند و مى گويند، مقصود (صاحب زنج ) على بن محمّد نوهعيسى بن زيد (عليه السلام ) بود. و او گاهى خودش را از فرزندان حسين و گاهى محمّد وحتى يحيى معرفى مى كرد و نسب واقعى او معلوم نيست . (وحال آنكه يحيى بلاعقب بود) گرچه نسبت ديگرى از اونقل شده است در هر صورت ، بر فرض اينكه قيام اين مرد روى عدالت هم نبوده باشد، امّااو از زمينه مساعد مجاهدات زيديه به نفع خويش استفاده كرده و ضربات سختى بر پيكرحكومت عباسيان و عمال آنان وارد ساخت .
تشكيل حكومت علوى در طبرستان 
در سال 250 ه‍ ق در زمان حكومت مستعين عباسى ، طبرستان ايران (مازندران فعلى ) شاهدنبرد سهمگين قواى خليفه سفاك عباسى و شيعيان بود اين نهضت به رهبرى حسن بن زيد(759) پايه ريزى شد و اين رجل دلير علوى موفق شد بر طبرستان فاتح شود و درآنجا حكومتى بر اساس عدل و انصاف و محبت و ولايت خاندان پيامبر اسلامتشكيل دهد، و دامنه اين فتوحات و پيروزى تا اراضى جرجان (گرگان ) توسعه يافت ،البته بعد از جنگ و درگيرى شديدى كه بين قواى شيعه وعامل خليفه به نام محمّد بن طاهر فرمانرواى خراسان به وقوع پيوست حسن بن زيد بعداز 20 سال حكومت در سنه 270 ه‍ ق در طبرستان درگذشت ، (760) و برادرش محمّد بنزيد زمام امر را به دست گرفت .
محمّد با رافع بن هرثمه والى بلاد ديلم (گيلان فعلى ) برخورد شديدى داشت امّا قواىوى پيروز شد، و به خاطر بسط عدالت و اجراى احكام اسلام فاتحانه وارد ديلم شد، وبيعت رافع تمام شد.(761)
محمّد در سال 277 ه‍ ق بر ديلم مسلط شد، و درسال 287 يعنى ده سال بعد به منظور تصرف خراسان و ايجاد حكومت علوى در آنجا دستبكار شد و به سوى آنجا حركت نمود، در آنجا با قواى اميراسماعيل سامانى (متوفاى سنه 295 ه‍ ق ) برخورد كرد، امّا نيروى محمّد با شكست روبروشد، و خود وى در اثر جراحات وارده در جنگ درگذشت . (762) بعد از شهادت محمّد، نوهاو مهدى ابومحمّد حسن بن زيد، در بلاد ديلم خطبه خواند (763) و مردم را به راه محمّد وتعقيب هدف وى دعوت نمود. و بعد از او باز طبرستان شاهد حكومتى عادلانه بر مبناى حكومتاسلامى بود.
حكومت طبرستان 
رهبرى حكومت حقه طبرستان به عهده مردى نمونه و لايق از دودمانآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) به نام حسن بن على معروف به (اطروش ) بود.
اطروش از علماء و فقهاى بزرگ شيعه و از فرزندان امام على (عليه السلام ) است او درطبرستان اصول تشيع را بنا به آنچه زيد بن على (عليهماالسلام )قائل بود (764) تشيع واقعى ترويج نمود و مردم طبرستان دين مجوسى داشتند، وجمعيت انبوهى از ساكنان آن منطقه با دست با كفايت اين شخصيت بزرگ علوىاصول تشيع را پذيرفتند.
اطروش از بزرگان اماميه است اگر چه زيديه او را هم مذهب خود مى دانند امّا اوقائل به امامت ائمه اثنى عشر بود و جد امى علمين سيد مرتضى و سيد رضى است كه ما درفصل (مؤ لفات زيديه ) در همين كتاب به نام و تاءليفات اين مرد بزرگ اشاره كردهايم .
اطروش كتابها و مؤ لفات زيادى در اصول اعتقادات و احكام شيعه دارد. اطروش درسال 301 ه‍ ق بر مناطق وسيع طبرستان و ديلم استيلا يافت (765) و با فرمانرواىرى برخوردهاى مسلحانه شديدى داشت كه بالاخره بر او فائق آمد و نفوذ وى در منطقه رىگسترش يافت .(766)
درباره وضع حكومت او تاريخ به عدالت و انصاف قضاوت كرده مى گويد: (( و قدساس الاطروش الناس بسيرة الصالحة )) اطروش با روش ‍ صالحه اى بر مردم حكومتمى كرد، و باز گفته اند: (( فلم ير الناساعدل منه ، و لا احسن من سيرته ، و اقامته للحق ))، )) (767) مردم حاكمى رادادگرتر از او نديدند و كسى را در روش و اقامه حق از او نيكوتر نيافتند.
اطروش مردى فقيه و دانشمند بود (( و كان له علم وافر فى الا راء والنحل )) (768) او علم فراوانى در آراء و عقايد داشت . علامه كبير امينى شرححال اولين شهيد فضيلت را در كتاب ارزنده اش (( (شهداء الفضيله ) )) به ناماطروش شروع كرده است .
وفات وى را به سال 304 ه‍ ق ياد كرده اند و بعد از او حسن بن قاسم ، ملقب به (داعى )رهبرى مردم را عهده گرفت و آنان را به سيره و روش اطروش ‍ اداره نمود، امّا متاءسفانهبا شهادت داعى در سال 316 ه‍ ق ، دولت علوى در طبرستان منقرض شد.(769)
قواى زيدى و شيعيان مشعل جاويدان نهضت را هميشه به دست داشتند، و براى اجراى حق وعدالت جانفشانى كردند و موفق شدند در بلاد مختلف اسلامى از يمن و حجاز تا مصر وليبى و الجزائر و مغرب و ايران و هند اميران و حكمرانان و ائمه مردم باشند. (770) اينها مداركى از ادامه نهضت و تعقيب هدف مقدس زيد بود و اين حوادث مهم تاريخى كه درسرنوشت امت اسلام اثر بسزايى داشت نبود مگر در اثر نهضت زيد بن على (عليهماالسلام) و تاءثير افكار تابناك او بر دلهاى شيعيان و آزاديخواهان مسلمان ، و بالاخره هيچگاهنداى آزادى بخش و دلنشين زيد كه مى فرمود: (( لم يكره قط قوم حر السيوف الا و قدذلوا)) (771) در گوشها خاموش ‍ نمى شود.
((يكى از خدمات شايان و مهم اطروش آشنا كردن مردم گيلان و مازندران و قزوين و رىبه اصول تشيع بود. و طائفه مقتدر ديلميان درشمال ايران به دست با كفايت اين عالم بزرگ شيعه شدند. و نتيجه اين تربيت ، ظهورسلاطين آل بويه بود كه اواخر حكومت عباسيان قدرت را به دست گرفتند و عراق و ايرانو بسيارى از بلاد اسلامى را با اصول و معارف و شعائر شيعه آشنا ساختند)).(772)
زيد (ع ) مدعى امامت نبود 
در اينجا مناسب است نظرات علما و بزرگان را در اين بارهنقل كنيم :
1 - شيخ مفيد (ره ) در ارشاد مى گويد: بسيارى از شيعيان به امامت زيد (عليه السلام )معتقدند و علت پيدايش اين عقيده اين شد كه : زيد در موقع قيام مى گفت من شما را به(رضاى آل محمّد) دعوت مى كنم ، مردم خيال مى كردند مقصود از رضاىآل محمّد خود او است و حال آنكه زيد اين اراده را نداشت چون او به مقام و مرتبه و امامتبرادر و برادر زاده اش امام باقر و امام صادق اعتراف و اقرار داشت .(773)
2 - علامه مجلسى مى گويد: (( و كان قائلا بامامة الباقر و الصادق (عليهماالسلام))) او به امامت امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) معتقد بود.(774)
3 - مامقانى مى فرمايد: عقيده عده اى نسبت به امامت زيد (عليه السلام ) به فريب شيطاناست ، با وجودى كه خود زيد اين عقيده را نفى مى كرد، وقائل به امامت فرزند برادرش امام صادق (عليه السلام ) بود.(775)
4 - صاحب (( (رياض الجنة ) )) مى گويد: زيد بن على (عليهماالسلام ) هميشه در آنفكر بود كه انتقام خون جدش حسين (عليه السلام ) و شهيدان كربلا را از دشمن بگيرد وبه همين منظور قيام كرد، امّا گروهى پنداشتند وى دعوى امامت براى خودش دارد و اين گمانخطا و بيهوده است چون او مقام و مرتبه برادر خويش و برادرزاده اش را مى دانست و موقعوصيت پدرش كه امام صادق را جانشين قرار داد حاضر بود و يقين داشت كه امامت بابرادرش مى باشد، و بعد از او به امام صادق (عليه السلام ) است .
5 - سيد جليل علتى بن عبدالحميد نيلى نجفى در (( (انوار المضيئه ) )) مى گويد:
جمعى از كم رشدان و كوته فكران خيال كردند، قيام زيد بن على بن الحسين به خاطر آنبود كه خود دعوى امامت داشت ، اين افتراء و كذب و بهتان بزرگى است نسبت به ساحتمقدس جناب زيد (عليه السلام ) و او هرگز چنين ادعايى نداشت ... او مردم را به رضاىآل محمّد دعوت كرد و قيامش ‍ مسلحانه بود مردم زيادى از كوته نظران وجهال كوفه گمان كردند وى مدعى امامت براى خويش است ، وحال آنكه زيد (عليه السلام ) چنين عقيده اى نداشت ، او مى دانست كه امام ، برادرش امامباقر (عليه السلام ) و برادرزاده اش امام صادق (عليه السلام ) است بخاطر نص وصيتكه خود به آن علم داشت ... تا آنجا كه مى گويد:
و گروه زيديه پيروان اين عقيده غلط در عالم منتشر شدند و بر گمراهى خود ماندند،بسيارى از آنان در سرزمين يمن و مكه و عده اى در گيلان و جاهاى ديگر زندگى مى كنند،اينان نه تكيه گاه محكمى از نظر اسلام دارند و نه سندى كه به آن چنگ بزنند، آنانچون چهار پايان بلكه گمراه ترند.
6 - در (( كفاية الاثر )) (776) است كه : اگر كسى بگويد: به اينكه زيد بنعلى روايات و نصوص وارده را در حق ائمه معصوم شنيده بود و معتقد به آن بود چرا باشمشير قيام كرد؟ و دعوى امامت براى خويش داشت ؟ و با امام صادق اظهار مخالفت نمود؟ وحال آنكه مى دانست امام صادق داراى مقام ارجمند و محلى شريف و جايگاهى رفيع است ، وصلاح امت را مى داند و نزد خاص و عام به علم و دانش و زهد مشهور است .
مى گوييم : اين سخن را جز انسان معاند و ستيزه جو نمى گويد، حاشا كه زيد (عليهالسلام ) چنين پندارى داشت .
باز مرحوم خزاز قمى در مقام دفاع چنين ادامه مى دهد:
پس من به يارى خدا مى گويم : قيام زيد بن على (عليهماالسلام ) به خاطر امر بهمعروف و نهى از منكر بود نه بر سبيل مخالفت با برادرزاده اش ، امام صادق (عليهالسلام )، ولى اختلاف از ناحيه مردم شروع شد، چون موقعى زيد قيام كرد ولى جعفر بنمحمّد (عليهماالسلام ) قيام نكرد، عده اى خيال كردند، سكوت امام صادق (عليه السلام ) درمقابل خروج زيد مخالفت حضرت با وى است و چون با او همكارى نكرد، گفتند پس امام باراه او موافق نيست .
و حال آنكه اين خود يك نوع سياست و تاكتيك سياسى و عاقلانه اى بود.
و موقعى چنين پيش آمد زيديه (پيروان زيد) گمان كردند امام كسى است كه حتما بايد باسلاح قيام كنند نه آنكه در خانه اش بنشيند و پرده را بيفكند و در خانه را بر خود ببندد.
اين دو جهت (قيام زيد و سكوت امام ) سبب اختلاف بين مردم شد.
امّا بين امام صادق (عليه السلام ) و زيد (عليه السلام ) هيچگونه اختلافى نبود ودليل بر صحت قول امام اين است كه ، خود زيد (عليه السلام ) مى فرمود: هر كس طرفدارعلم است به نزد برادرزاده ام امام صادق (عليه السلام ) برود و هر كس طرفدار شمشير،به نزد من بيايد، و اگر او براى خودش ادعاى امامت داشت علم كه خود عاليترينكمال است از خود نفى نمى كرد، چون معلوم است امام بايد از ديگران اعلم و برتر باشد.
7 - علامه شهيد قاضى نوراللّه شوشترى : صاحب كتاب معروف (( (احقاق الحق ) ))مى فرمايد: تحقيق اين است كه زيد بن على (عليهماالسلام ) مدعى امامت نبود و او معتقد بودكه مستحق امامت و خلافت ، در زمان او برادرزاده اش امام صادق (عليه السلام ) مى باشد(777) ما قسمتى ديگر از فرمايش ايشان را درفصل (دعوت زيد عمومى بود) نگاشته ايم .
امام هشتم (ع ) از زيد دفاع مى كند 
امام هشتم برادرى داشت به نام زيد او شهامت و شجاعتى فوق العاده داشت ، او به كمك(ابوالسرايا) قيام كرد و رسما عليه حكومت بنى العباس ‍ وارد مبارزه شد، و خانه آنان رابه آتش كشيد، به اين جهت به (( (زيدالنار) )) معروف گشت .(778)
عمال ماءمون او را دستگير كردند و به نزد ماءمون به پايتختش بردند اگر وساطت امامنبود شايد به مرگ محكوم مى شد، امّا ماءمون به خاطر امام او را بخشيد.
ماءمون روزى به همين مناسبت با حالتى خشمگين به امام هشتم عرض كرد، پسر عم ، اينزيد هم مانند همان زيد بن على است او هم مرد آشوب گرى بود و قيام كرد و كشته شد، تاماءمون اين جمله را خدمت امام عرض كرد، امام منقلب شد، و با سخنان مهيج ومستدل از مقام والاى حضرت زيد بن على (عليهماالسلام ) دفاع كرد. فرمود:
ماءمون اين زيد را (( (زيد النار) )) با زيد بن على مقايسه نكن (( فانه كان منعلماء آل محمّد غضب للّه عزوجل فجاهد اعدائه حتىقتل فى سبيله )) او از دانشمندان خاندان پيامبر بود براى خدا خشمگين شد و با دشمناناو جنگيد و در راه او به شهادت رسيد، اى ماءمون پدرم موسى بن جعفر (عليهماالسلام ) مىفرمود: خدا رحمت كند عمويم زيد (عليه السلام ) را اگر پيروز مى گشت به وعده خويشعمل مى كرد، (و حكومت را به امام صادق مى سپرد) با پدرم (امام صادق ) درباره قيامشمشورت كرد، پدرم در جواب فرمود: (( يا عمى ان رضيت ان تكونالمقتول المصلوب بالكناسة فشاءنك ))، )) اى عمويم اگر دوست دارى همانمقتول به دار آويخته كناسه (كوفه ) باشى پس راه تو آن است .
آنگاه زيد برخاست و رفت ، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((ويل لمن سمع واعيته فلم يجبه )) واى بر آن كس كه نداى او را بشنود و به كمك اونشتابد.
(خواننده عزيز از اين اقوال و روايات غرض زيد كاملا از قيامش روشن مى شود كه او مدعىامامت نبود و از آخر حديث مطلب آشكار است كه امام رخصت جهاد و قيام مى دهد، و اگر قيام وخلاف ميل امام و خواسته خدا بود قطعا امام در مقام مشورت او را نهى مى كرد.
در ذيل حديث امام صراحت عقيده خويش را نسبت به اين نهضتاصيل با جمله (واى بر كسى كه به نهضت او جواب مثبت ندهد و كمك نكند) بيان مى كند، لذاجمعى از بزرگان شيعه چون مرحوم شهيد در قواعد مامقانى در (( تنقيحالمقال ، )) و آية اللّه خوئى در رجالش تصريح مى كنند كه قيام زيد به اذن امام(عليه السلام ) بود.
و ما در چند جاى اين كتاب اين مطلب را روشن ساخته ايم و درفصل اقوال علماى اسلام درباره قيام زيد و شخصيت وى در اواخر اين كتاب مطلب كاملاروشن مى گردد.
(برگرديم به اصل مطلب ): آنگاه ماءمون به امام هشتم (عليه السلام ) عرض ‍ كرد اىاباالحسن آيا زيد مدعى امامت براى خويش نگشت ، و بيرون از حق وى نبود؟
امام در پاسخ فرمود: زيد، چيزى كه حق خودش نبود مدعى آن نگشت ، او از چنين ادعايى ازخدا بيم داشت ، او تقوايش بالاتر از اين بود كه چنين پندارد.
اى ماءمون اين گواه خيالات و سخنان براى كسى خوب است ادعا كند كه بر امامت وى نص وتصريح فرموده ، آنگاه مردم را بدبين و گمراه گرداند و سپس امام جملات خود را با اينجمله پايان داد: (( و كان زيد بن على عليهماالسلام و اللّه ممن خوطب بهذه الاية : و جاهدوافى اللّه حق جهاده هو اجتبيكم )). )) (779) به خدا قسم زيد از جمله كسانى است كهمصداق اين آيه شريفه قرار مى گيرد: جهاد كنيد در راه خدا، حق جهاد را كه او شمابرگزيد.(780)
سخن سيد عليخان 
مرحوم سيد عليخان حويزى در (( (نكت البيان ) )) در بيانفضائل جناب زيد جمله زيبايى دارد، او پس از بيان مطالبى مى گويد: (( و لم يكنمعتقدا كمعتقد الذين يزعمون انهم تبعوا آثاره استضاء و انارة و استناروا مناره من فرقالزيديه ))، )) (781) او معتقد به اعتقاد كسانى كه گمان كردند از وى پيروى مىكنند و از نور وجودش استفاده مى كنند از فرق زيديه نبود.
زيد به امامت ائمه معصومين (عليهم السلام ) ايمان و اقرار داشت  
1 - متوكل بن هارون ، گفتگوى مفصلى با يحيى فرزند زيد (عليه السلام ) دارد كه درقسم (راوى صحيفه سجاديه ) در همين كتاب آورده ايم ، امّا جمله اى از سخنان مربوط بهاين فصل است كه در اينجا مى آوريم : موقعى يحيى حالات عبادت و زهد پدرش را شرح دادمتوكل گويد: فرزند پيغمبر، امام بايد چنين باشد، يحيى گفت : اى اباعبداللّه ، پدرم امامنبود، ولى وى از سادات بزرگوار و از زهاد و مجاهدين در راه خدا بود.
گفتم : آيا پدرت مدعى امامت بود؟ و احاديثى در رد مدعيان دروغين امامت ازرسول خدا به ما رسيده است !
يحيى گفت : ساكت باش ، پدرم زيرك تر و داناتر از آن بود كه چيزى كه حق وى نيستادعا كند.
بلكه او مى گفت : من شما را به (رضاى (مرضى )آل محمّد) دعوت مى كنم و منظور وى از رضا پسر عمويم امام صادق (عليه السلام ) بود.
گفتم : پس در اين زمان امام صادق فقيه و امام است ؟
گفت : بلى در خاندان خود از همه داناتر و بالاتر است .(782)
حجت زمان 
2 - مرحوم مجلسى در (( بحارالانوار )) از امالى صدوق (ره ) از عمرو بن خالد روايتكرده كه گفت : زيد بن على بن الحسين مى فرمود در هر زمانى مردى از ما از خاندانپيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) حجت خداست بر مردم ، و حجت زمان ما فرزند برادرم جعفربن محمّد الصادق (عليهماالسلام ) است پيروان او هرگز گمراه نمى شوند و مخالف وىراه هدايت نيابد.(783)
3 - محمّد بن بكير گويد: داخل شدم بر زيد بن على (عليهماالسلام ) و صالح بن بشرنزد وى نشسته بود، من بر او سلام كردم ، و او در آن هنگامخيال جنگ و قيام در سر داشت ، عرض كردم : فرزند پيغمبر، از چيزى كه از پدربزرگوارت شنيده اى مرا حديث كن ، او در جواب من فرمود: پدرم از جدش ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) حديث كرد كه هر كس خداوند به او نعمت بخشد پسسپاس و شكر او را به جاى آورد و آن كس كه رزق و روزيش دير رسد از خدا طلب آمرزشكند و آن كس كه اندوهگين گردد بگويد: (( لاحول و لا قوة الا باللّه )) نيست نيرو و قدرتى مگر به دست خدا، تا به اينجا مى رسدكه .... محمّد بن بكير مى گويد عرض كردم : فرزند پيغمبر از اين بيشتر برايم بگو،حضرت مطالبى بيان كرد.
آنگاه فرمود: اى فرزند بكير به وسيله ما خدا شناخته شد و به وسيله ما عبادت مى شودما طريق به سوى خدائيم از ماست محمّد مصطفى (صلى اللّه عليه و آله ) و از ماست علىمرتضى (عليه السلام ) و از ماست مهدى (عليه السلام ) اين امت و قيام كننده آنان .(784)
مهدى (عليه السلام ) قيام مى كند 
ابن بكير گفت : يابن رسول اللّه ، آيا پيامبر خدا با شما عهدى مقرر و مشخص ‍ فرمودهكه در چه وقت قائم شما قيام مى كند.
فرمود: اى پسر بكير، (( انك لم تلحقه و ان هذا الامر يكون بعد ستة من الاوصياء بعدهذا ثم يجعل اللّه خروج قائمنا فيملا ها قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما)) تو هم عصربا وى نيستى ، او بعد از امامت شش ‍ تن از جانشينان (از امام صادق تا امام يازدهم ) اين امر(امامت ) را (رسما و ظاهرا) به دست خواهد گرفت آنگاه وى خروج مى كند و زمين را پر ازجور و ستم شده باشد.
عرض كردم : فرزند پيغمبر آيا تو صاحب اين امر (امامت ) نيستى ؟؟
فرمود: نه ، من از عترت و خاندان پيامبرم .
بعد از اين سخنان ، من برخاستم و رفتم ولى زود برگشتم و گفتم : آنچه فرمودى ازروى علم و بينش و اجتهاد خودت بود يا از پيغمبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به تورسيده است ؟! حضرت در پاسخ من اين آيه را تلاوت فرمود:
(( لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير)) (785) اگر من غيب مى دانستم خوبى ها رابيشتر نزد خود جمع مى كردم . ولى عهد و پيمانى است كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به ما بسته است آنگاه اشعارى راخواند.(786) (787)
ائمه دوازده نفرند 
4 - يحيى فرزند برومند حضرت زيد مى گويد: از پدرم تعداد ائمه معصومين را سؤال كردم .
فرمود: (( الائمة اثنى عشر، اربعة من الماضين و ثمانية من الباقين )) امامان دوازدهنفرند، چهار نفر از گذشتگانند (تا امام چهارم ) و هشت نفر باقى اند و عصر آنان در پيشاست .
يحيى مى گويد: عرض كردم پدر، اسامى آنان را بفرمائيد.
فرمود: امّا گذشتگان ، على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين (عليهم السلام)، و امّا بازماندگان و آيندگان برادرم ، باقر (عليه السلام ) و بعد از او جعفر صادق(عليه السلام ) و سپس موسى فرزندش آنگاه على فرزند وى و بعد از وى محمّد فرزندوى و بعد از او على ، سپس حسن و آخرى آنان مهدى .
گفتم : اى پدر (( الست منهم ))؟ )) آيا تو از آنها نيستى (يعنى امام نيستى )؟؟
فرمود: نه ، ليكن من از عترتم .
گفتم : پس نام آنها را از كجا دانستى ؟
فرمود: عهدى بود از رسول خدا كه به ما رسيده است .(788)
علاوه بر اين جناب زيد (عليه السلام ) در ضمن اشعارى ، اعتراف خود را به امامت امامباقر و امام صادق (عليهماالسلام ) آشكار كرده است .(789)
5 - محمّد بن مسلم - يكى از چهره هاى درخشان علم و فقه در اسلام است او يكى از مبرزترينو شايسته ترين شاگردان مكتب امام صادق (عليه السلام ) است ، مى گويد: خدمت زيد(عليه السلام ) رسيدم و به او عرض كردم ، جمعى از مردم گمان مى كنند شما اماميد؟
زيد فرمود: اين طور نيست من امام نيستم ، بلكه از عترترسول خدايم گفتم : پس صاحب خلافت و امام كيست فرمود: هفت تن از خلفاء، آنگاه محمّد بنمسلم مى گويد: بعدا خدمت امام باقر (عليه السلام ) رسيدم و مذاكرات خود را با زيدبراى حضرتش بازگو كردم ، امام فرمود: برادرم زيد درست گفته است بعدا عصر هفتنفر از امامان و اوصياء و مهدى (آل محمّد) خواهد رسيد.
ناگهان در اين بين ، اشك بر چشمان مبارك امام حلقه زد و با زبانى حزن آميز فرمود: اىپسر مسلم گويا مى بينم بدن زيد را در كناسه بالاى دار زده اند (تا آخر روايت).(790)
6 - ابوخالد واسطى ، روايت كرده ، كه : جناب زيد از پدرش از امام حسين (عليه السلام )از پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نقل كرد، كه :رسول خدا به امام حسين فرمود: اى حسين تو و نه نفر از فرزندان معصوم تو امامند، نهمىآنها مهدى مى باشد، خوشا به حال كسى كه با آنان دشمن باشد.
آن دو را لعنت مى كنم 
عبداللّه بن علاء مى گويد: به زيد بن على (عليهماالسلام ) گفتم : درباره آن دو چه مىگويى ؟
فرمود: آن دو را لعنت مى كنم .
گفتم : امام و صاحب امر تو هستى ؟
فرمود: نه من از عترت طاهره مى باشم .
گفتم : پس ما را به سوى چه كسى امر مى كنى (و امام ما كيست ؟)
فرمود: (( عليك بصاحب الشعر و اشار الى الصادق جعفر بن محمّد (عليهماالسلام )))(791) بر تو باد آن لباس موئى يا صاحب محاسن و اشاره كرد به امام صادق (عليهالسلام ).
7 - عمار ساباطى - يكى از شخصيتهاى برجسته و علاقمند به خاندانرسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) مى گويد: روزى مردى از سليمان بن خالد كه خوداز طرفداران زيد (عليه السلام ) و از شاگردان امام صادق (عليه السلام ) بود كه بهكمك زيد همراه وى خروج كرد، پرسيد: درباره امام صادق (عليه السلام ) و زيد (عليهالسلام ) چه مى گويى ؟ كدام بهترند؟ و در اين هنگام زيد (عليه السلام ) هم در گوشهاى ايستاده بود.
سليمان گفت : به خدا سوگند يك روز امام صادق (عليه السلام ) بهتر است از تمامروزهاى دنيا نسبت به زيد.
بعد راوى گويد: سليمان مركب خود را به حركت درآورد و نزد زيد رفت و سرگذشت رابراى او شرح داد، و من هم به طرف آنان رفتم ، شنيدم زيد گفت : جعفر (عليه السلام )در حلال و حرام امام است .(792)
خواننده عزيز، اينها احاديث و رواياتى بود كه دلالت داشت زيد مدعى امامت نبود، و هيچگاهبه فكر اين مطلب نيفتاد و حتى شائبه آن در ذهنش ‍ نبوده است ، آيا با درك مقام علمى وتقوايى زيد و اينكه او در ميان فرزندان امام سجاد (عليه السلام ) بعد از امام باقر(عليه السلام ) از همه بالاتر و برتر باشد از جهت علم و بينش و تقوا و درستكارىچگونه ممكن است چنين شخصيتى اين فكر بسر داشته كه دعوى امامت براى خويش كند.
بلكه اختلاف و اين تهمت از ناحيه مردم و بعضى از پيروان او بوجود آمده .
علت چه بود؟ 
با آنكه مكرر از زيد در مساءله امامت سؤ ال مى شد و مردم كم و بيشفضائل و مناقب زيد را شنيده و مى دانستند، اين شبهه براى بعضى كه تحت تاءثيرشخصيت فوق العاده حضرت زيد بوده اند پيش مى آمده كه با اين كمالات پس او امام است ،لذا مرتب در اين باب از او سؤ ال مى شده و حضرتش ‍ خود را از اين نسبت تبرئه كردهاست .
و از آن طرف عللى براى ايجاد اين شبهه در اذهان بعضى از مردم بود.
1 - اينكه زيد (عليه السلام ) با در نظر گرفتن موقعيت حساس امام صادق (عليه السلام) و ماءموريت به تقيه براى حفظ جان حضرت ، ناچار من باب تقيه ممكن است گاهى مىگفته : من شما را به خود دعوت مى كنم .
2 - دستگاه خلافت بنى اميه حساسيت خاصى نسبت به ائمه حق داشته و خلفاى هم عصرزيد بسيار مراقب امام باقر و فرزند او امام صادق (عليه السلام ) بودند و به طورى كهبارها آنها را احضار و تحت نظر داشتند لذا، براى اينكه مردم از بركت وجود و علومسرشار اين دو امام محروم نگردند و در ضمن آنان به رسالت آسمانى و وظيفه روشنگرىخود و كمك سرى به مجاهدين و رزمندگان ادامه دهند لازم بود، موقعيت آنان و فعاليتسياسى ايشان بسيار سرى و با تاكتيك همراه باشد. لذا زيد (عليه السلام ) علنا درمقابل مردم آنها را به عنوان رهبر و پيشواى نهضت معرفى نمى كرد.
3 - شخصيت فوق العاده زيد و قيام مسلحانه او و طرفدارى شخصيت هاى ممتاز و علماىبزرگ اسلام آن عصر از وى سبب شد كه اين شبهه براى بعضى پيش بيايد.
4 - كنار كشيدن ظاهرى امام صادق (عليه السلام ) از صحنه نبرد و سخنان آميخته با تقيهحضرت پيرامون زيد كه تنها جنبه تقيه داشت در بوجود آمدن اين فكر (امامت زيد) بىاثر نبود.
5 - افكار و سخنان زيد كه جنبه دو پهلويى داشت و براى جمع كردن نيرو و ايجاد وحدتميان رزمندگان و پيروان خويش عنوان مى شد كه حتى جمعى از غير شيعيان هم در كنار اوبودند، موجب پيدايش اين عقيده شد.
6 - ملاقات هاى سرى و علنى با بعضى از شاگردان برجسته امام صادق چون (مؤ من طاق) و (زراه ) و (محمّد بن مسلم ) و طرز مكالمه زيد و بعد ملاقات آنان با امام صادق (عليهالسلام ) و بازگو كردن كلمات كه با زيد داشته در خدمت امام و احيانا افراد ديگر، وجواب تقيه آميز و سربسته امام موجب پيدايش اين شبهات در ذهن عده اى شد كه زيد مدعىامامت است و يا قيام او بدون اذن امام و رضاى امام بود كه ما در(فصل بررسى روايات ) به تمام اين گونه اخبار كه مشعر به قدح و يا عدم رضايتامام نسبت به نهضت مقدس زيد است ، بررسى و پاسخ داده ايم .
خلاصه با بودن اين همه روايات در مدح و عظمت زيد كه حد آن بيش از تواتر است ، و اينعللى كه ذكر شد، شخصيت و مرام و هدف زيد (عليه السلام ) كاملا روشن مى گردد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation