بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شخصیت و قیام زید بن علی (ع), سید ابوفاضل رضوى اردکانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     ZEID0001 -
     ZEID0002 -
     ZEID0003 -
     ZEID0004 -
     ZEID0005 -
     ZEID0006 -
     ZEID0007 -
     ZEID0008 -
     ZEID0009 -
     ZEID0010 -
     ZEID0011 -
     ZEID0012 -
     ZEID0013 -
     ZEID0014 -
     ZEID0015 -
     ZEID0016 -
     ZEID0017 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

احترام فوق العاده امام صادق (ع ) نسبت به زيد (ع ) 
عبداللّه بن جرير مى گويد: جعفر بن محمّد (عليه السلام ) را ديدم براى عمويش زيدركاب زين اسب را مى گرفت تا سوار شود و بعد از سوار شدن ، لباس او را روى زينپهن مى كرد.(91)
سعيد بن خيثم گويد: بين عبداللّه بن حسن و زيد بن على بر سر موقوفات على (عليهالسلام ) مناظره بود و آن دو قاضى مراجعه كردند، موقعى كه برخاستند بروند، ديدمعبداللّه دويد و مركب زيد را جلو آورد و ركاب را گرفت تا وى بر مركب سوار شد.(92)
بزرگان شيعه و شخصيت علمى زيد (ع ) 
علماى بزرگ و صاحب نظرات علم رجال و حديث مقام علمى حضرت زيد (عليه السلام ) رابا عباراتى محكم و رسا بيان كرده اند و او را به عنوان يكى از بارزترين چهره هاىفقهى و علمى آل محمّد ستايش مى نمايند.
اردبيلى (ره ) مى گويد: زيد بن على مردى جليل القدر و عظيم المنزلت است ، او در راهخدا به مقام شهادت رسيد و درباره شخصيت بزرگ او رواياتى بس زياد رسيده است كهمجال نقل آن نيست .(93)
و شيخ در كتاب ((تكلمه )) در مقام بيان فضائل حضرت زيد (عليه السلام ) مىفرمايد:
علماى اسلام بر جلالت و وثاقت و ورع و علم وفضل وى اتفاق دارند.(94)
شيخ طوسى در كتاب ((فهرست )) از عمر بن موسى وجهى (كه از روات عاليقدر اسلاماست ) نقل مى كند كه گفت : هيچكس را در تشخيص آيات قرآن از ناسخ و منسوخ وبرگرداندن متشابه آن به محكم ، چون زيد بن على (عليه السلام ) نديدم .(95)
علامه بزرگ امينى در كتاب (( الغدير )) در مقام دفاع از ساحت مقدس حضرت زيد وبيان فضائل و مناقب علمى حضرتش مى گويد: (( ... و من مقدمى علماءاهل البيت ....)) (96) او يكى از برجسته ترين علماىاهل بيت (عليه السلام ) بود، فضائل و كمالات از هر طرف او را احاطه كرده بود، علم از اوچون آب چشمه مى جوشيد.
بزرگان اهل سنت و شخصيت علمى زيد 
علماء و پيشوايان بزرگ اهل سنت ، مانند: ابن حجر، ذهبى ، ابن تيميه و هيثمى و ابن شبهموقع تجليل از مقام شامخ علمى زيد بن على (عليه السلام ) مى گويند: (( انه من اكابرالعلماء و افاضل اهل البيت فى العلم و الفقه )) يعنى زيد بن على از شخصيتهاىبزرگ علمى خاندان نبوت و برجسته ترين عالم و فقيه آنان بود.(97)
ابوحنيفه يكى از بزرگترين پيشوايان اهل سنت و امام فرقه حنفى ها درباره مقام علمى زيد(عليه السلام ) با جمله اى رسا و شگرف او را ياد مى كند و مى گويد: (( شاهدت زيدبن على كما شاهدت اهله فما راءيت فى زمانه افقه منه و لا اسرع ، جوابا و لا ابين قولالقد كان منقطع القرين )). )) يعنى زيد را چون دودمانش ديدم (در عظمت و علم ) ولى درعصر او كسى را داناتر و حاضر جواب تر و خوش بيان تر از او نديدم ، او در گفتگوبا قاطعيت سخن مى گفت .(98)
سفيان ثورى ، درباره زيد مى گويد: او داناترين خلق خدا به كتاب خدا بود، او جاىحسين بن على (عليهماالسلام ) را پر كرد.(99)
ابوطالب يكى از علماى اسلام گويد: مقام و مرتبه زيد (عليه السلام ) آنقدر روشن استكه اگر نام متكلمين را گويى زيد از آنها است و اگر زهاد را بگويى از آن دسته است واگر شجاعان و دليران را شمارى او نيرومندترين آنهاست ، و اگراهل معرفت و حفظ و سياست را بگويى او را شامل مى شود.(100)
شعبى گويد: مردى چون زيد از مادر نزاييده است .(101)
نشو و نماى زيد (ع ) 
مدينه ، پايگاه نشو و نماى زيد عليه السلام در آن عصر مركز حركت علمى وسيعى بود،از زمان رسول خدا صل الله و عليه و آله بنيانگذار بزرگترين و كاملترين فرهنگبشرى به بعد اين مكان توجه دانشمندان جهان را به خود جلب كرد و مسلمين و صحابهپيامبر صل الله و عليه و آله علوم مختلف : تفسير، حديث فقه ، و ساير علوم اسلامى رافرا مى گرفتند. و مسلمين قرآن را به دقت مى خواندند و مى فهميدند و آن را برنامهروزمره زندگى خويش ‍ قرار داده بودند (102)
بعد از رحلت رهبر عاليقدر اسلام باز اين شهر مركز بزرگترين دانشگاه اسلامى بود ومسلمين مشكلات علمى خود را در آنجا حل مى كردند (103) مخصوصا عصر زيد عصر علمبود و تجزيه و تحليل مسائل اسلامى .
امام باقر (شكافنده علم ) برادر عاليقدر زيد و سرآمد روزگار خويش درحل مشكلات و مسائل بغرنج و پيچيده علمى بود، لذا پيامبر او را قبلا به (((باقرالعلوم ) )) يعنى شكافنده علم ملقب ساخته بود.(104)
خلاصه مدينه در عصر ائمه دين مخصوصا عصر امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام )بزرگترين پايگاه علمى جهان محسوب مى شد و دانشجويان برجسته از مردان و زنانبعنوان نمونه هايى از شخصيت هاى فقهى و علمى از آنجا برخاستند.(105)
لذا مى بينيم كه ، اين دو امام بزرگ بعنوان عاليترين نمونه معلمان بشريت در صحنهفرهنگ علمى جلوه مى كنند، و جامعه تشيع به كاملترين و گرانبهاترين ذخاير علمى وفقهى خود دست مى يابد. و اكثر روايات و اخبار و احاديثآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) در عصر اين دو پيشواى بزرگ اسلامى به دست مسلمينرسيده است .
زيد بن على يكى از مشعلداران و شاگردان ممتاز مكتب اين دو امام بزرگ پس از استفاده هاىشايان علمى كه از پدر بزرگوارش امام سجاد (عليه السلام ) نمود مى باشد.
او در مكتب پدر علوم مختلفى را آموخت و پس از او از محضر پر فيض ‍ برادر عاليقدرش امامباقر و سپس مدت كوتاهى نزد برادرزاده اش امام بزرگوار امام صادقآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) آن را تكميل نمود. (106) و مقام علمى زيد بن على بهجايى ترفيع يافت كه گاهى ائمه بزرگ اسلام دانشمندان مبرزى را براى استفاده علمىو تصديق آنان به محضر زيد بن على ارجاع مى دادند. ما بعنوان نمونه و شاهد، يك روايتجالب را در اينجا نقل مى كنيم :
احاطه علمى زيد (ع ) 
ابوحمزه ثمالى و ابوخالد واسطى كه دو تن از شخصيتهاى بزرگ علمى اسلامند و خودفقيه و صاحب نظرند مى گويند: رساله اى را بر ردّ مخالفان نوشتيم ، و پس از اتمامآن را به مدينه برده تا از نظر مبارك معلم بزرگ ما امام باقر (عليه السلام ) بگذردكه احيانا اگر اشكالاتى داشته باشد، با تذكر حضرت برطرف نماييم ، موقعى كهبه مدينه آمديم و خدمت امام مشرف شديم ، حضرت را از نوشتن كتاب مطلع ساختيم ، امام درضمن تشويق و ترغيب ما در اين كار فرمود: بسيار كار شايسته كرديد و سعى و كوشششما، ارزنده است .
و بعد امام پرسيد: آيا اين كتاب را به ((زيد)) ارائه داده ايد؟ گفتيم : خير، فرمود: آنرا در حضور او بخوانيد، آنگاه ببينيد نظر او چيست ؟
ما طبق دستور امام به حضور زيد (عليه السلام ) رفتيم و او را از جريان كتاب مطلعساختيم به ما فرمود: آنچه نوشته ايد بخوانيم ببينيم چيست ؟
ما كتابچه را تا آخر خوانديم ، گفت : بسيار خوب ، زحمت كشيده ايد و كوشش فراوان كردهايد امّا، اين نوشته مايه شكست شماست ، آنگاه او يكى پس از ديگرى مطالب ما را رد كرد.به خدا قسم ما، نمى دانيم از چه تعجب كنيم ، آيا از اينكه او گويى كتاب را يكباره حفظكرد و آيا از ردّ مستدل او متعجب باشيم .
آنگاه خود او راه استدلال و شيوه بحث و بيان مطالب متناسب را به ما راهنمايى فرمود، ورويه ردّ مخالفان را بنحو احسن به ما نشان داد.
بعد از اين مجلس ، باز خدمت امام باقر (عليه السلام ) مشرف شديم و جريان را و وجوهاستدلال زيد (عليه السلام ) را براى حضرتش بازگو كرديم .
امام (عليه السلام ) فرمود: روزى پدرم ، زيد را خواست و دستور داد تا قرآن بخواند، اوخواند، سپس پدرم آيات مشكلات قرآن را از او پرسيد، و او يكى يكى جواب صحيح مىداد، پدرم اينقدر تحت تاءثير استعداد فوق العاده و دانش او قرار گرفت ، كه برخاست وبين دو چشم زيد را بوسيد.
بعد، امام باقر (عليه السلام ) خود نيز، مقام علمى و تبحر فوق العاده زيد را بهاصحابش گوشزد كرد و با جمله اى جالب و رسا فرمود: (( ان زيدا اعطى من العلممثل ما علينا بسطة )) يعنى به زيد همانند علم مادر وسعت و احاطه افاضه شده است.(107)
زيد بن على (ع ) مفسر و همراز قرآن 
زيد بن على مى گويد: (( خلوت بالقرآن ثلاث عشرة سنة اقراءه و اءتدبره ...))(108) يعنى (سيزده سال با قرآن خلوت كردم آيات آنرا مى خواندم و درباره آن مىانديشيدم .)
يكى از القاب زيد بن على (عليهماالسلام ) (( حليف القرآن )) يعنى همراه قرآن است(109) او هميشه با قرآن سر و كار داشت و آنى از ذكر خدا و كتاب اوغافل نبود.
ابونصر بخارى از ابن جارود روايت مى كند كه مى گفت : (( قدمت المدينة فجعلت كلماسئلت عن زيد بن على قبل لى ذاك حليف القرآن ذاك اسطوانة المسجد)) يعنى به مدينهآمدم و از هر كه حال زيد بن على را پرسيدم ، در جوابم گفته مى شد، همان (( حليفالقرآن )) همان ستون مسجد.
آرى او آنقدر با مسجد و عبادت انس گرفته بود كه وى اكثر اوقات خود را در مسجد مىگذراند، بطورى كه چون ستونى از ستونهاى مسجد جلوه مى كرد.(110)
او در تشخيص معانى قرآن و طرز قرائت آن ، صاحب نظر بود و در بحثهاى خود، هميشه باالهام از اين كتاب ، خصم را مغلوب مى ساخت درباره زيد گفته اند: (( و كانت له فيهقرائة خاصه )) يعنى او قرائت خاصى در قرآن داشت (111) و كتابى در اين زمينهتاءليف نمود، و گفته اند: (( فقد علم القرآن و اوفى فهمه )) يعنى او قرآن راآموخت و خوب آنرا مى فهميد.(112)
امام صادق (عليه السلام ) در اين مقام از ممارست و مطالعه عميق وى سخن مى گويد و باجمله اى افتخارآميز از او ياد مى كند: (( كان واللّه اقرءنا للكتاب )) به خداسوگند، او در ميان ما بيش از همه به قرائت قرآناشتغال داشت .(113)
او در زندان تفسير قرآن مى گفت  
مردى به نام ابى غسان ازدى مى گويد: زيد بن على (عليهماالسلام ) در مسافرت بهشام در زمان حكومت جائر هشام پنج ماه به زندان افتاد، هيچ مردى را داناتر از او به كتابخدا نديدم ، در اين مدت كوتاه كه با او همزندان بودم سوره حمد و بقره را بطور جالب وشيوا با بيانى رسا به نحو تفسير از او آموختم .
آرى او از فرصت استفاده كرد و زندان را بهشكل مدرسه اى عالى تبديل نمود و حتى در موقع گرفتارى تا آنجا كه برايش ممكن بودبه وظيفه روشنگرى خويش پرداخت و براى زندانيان تفسير قرآن مى گفت .
عظمت قرآن از نظر زيد (ع ) 
او زندانيان را از سرچشمه علوم و حكمتها و زهد و تقواى خود سيراب مى نمود و آنان را بهكتاب حق و احكام خدا دعوت مى كرد، مى گفت : (114) رحمت خداشامل حال شما گردد. بدانيد كه بهترين و روشنترين راهها براى رسيدن به سعادتواقعى ، دانستن قرآن و عمل كردن به دستورها و قوانين آنست . زيرا اين كتاب عزيز، داراىشرافت و عظمت خاصى است كه خداوند به آن بخشيده است و نام آن را، روح ، رحمت ، شفاء،هدايت و نور نهاده است . خداوند با فصاحت و بلاغت اعجازآميز آن نقشه هاى دشمنان ومخالفان حق را نقش بر آب ساخته است .
اين كتاب را چنان لطيف و ملايم روح قرار داده كه براى گوش ها، ناماءنوس و ناهنجارنيست . و چنان محكم و تازه است كه با رد مخالفان خللى به آن نرسد و كهنه نگردد.
عجايب و شگفتيهاى اين كتاب هميشه تازگى و حلاوت خاصى دارد.
فوائد آن آنقدر زياد و بيكران است كه انتهايى براى آن تصور نمى شود.
اين قرآن داراى چهار سيما و صورت است .
اول - سيماى حلال و حرام كه اكثر مردم اين احكام را مى دانند.
دوم - سيماى دقيق تر كه جز علماء و متفكران به آن دست نيابند.
سوم - سيماى فصاحت و اسلوب الفاظ كه جز فصحاى عرب حلاوت آن را درك نكنند.
چهارم - سيماى باطنى يا تاءويل قرآن كه جز خداوندمتعال كسى آن را نداند.(115)
بدانيد كه قرآن داراى ((ظاهر)) و ((باطن )) و ((حد)) و ((اطلاق )) ظاهرش همانتنزيل است (و الفاظى كه نازل شده و مردم مى فهمند) و باطنشتاءويل (معانى خلاف ظاهر و دقيق ) آن است و (حد) آن همان احكام و قوانين تشريعى آن استو (مطلق ) عبارت از ثواب و عقاب آن مى باشد.(116)
در مجلس حاكم كوفه 
در كتاب (( زينة المجالس )) نقل مى كند: روزى حضرت زيد (عليه السلام ) نزد خالدبن عبداللّه استاندار كوفه رفت ، خالد به پاس احترام آن جناب از جاى برخاست ، آنگاهبه مردى يهودى كه در مجلس حاضر بود رو كرد و گفت :
چرا يهود تو را بزرگ مى پندارند و بر خود مقدم مى دارند؟
يهودى گفت : چون من از نسل داوود پيغمبر هستم .
خالد گفت : به چند واسطه ؟
يهودى گفت : چهل واسطه .
خالد: اشاره به زيد بن على (عليهماالسلام ) كرد و گفت اين زيد بن على فرزند پيغمبرماست به سه واسطه .
يهودى گفت : پس احترام كن و بزرگ دار اين مردى كه خداوند بواسطه او تو را بزرگكرده است .
خالد گفت : من احترام و اكرام او را بر خود واجب مى دانم .
يهودى گفت : اگر راست مى گويى او را بر مسند خويش بنشان و جايت را به او بسپار.
خالد گفت : من حرفى ندارم امّا خليفه هشام بن عبدالملك به اين كار راضى نيست .
يهودى گفت : هشام نمى تواند تو را از رضاى خدا منع كند.
خالد گفت : ساكت باش ، اگر مى خواهى از اينجا به سلامت بروى .
يهودى گفت : تا خدا نخواهد، كسى نمى تواند كوچكترين آسيبى به من برساند.
سخن كه به اينجا كشيد، زيد (عليه السلام ) برخاست و اين كلمات را به زبان آورد:
روشن باد چشم پيغمبرى كه يهوديان اعتقاد بيشتر به او دارند تا اين مردم (بنى اميه)(117)
زيد بن على (عليهماالسلام ) محدث و فقيه اهلبيت  
مهمترين و معتبرترين كتب روائى ما كه در احكام و فروع بعنوان مدرك و سند از آن استفادهمى شود چهار كتاب است ، در اين كتابها تماممسائل و احكام اسلام به شكل روايت و حديث از پيشوايان معصوم ما پيامبر خدا و ائمه اطهار(عليهم السلام ) رسيده است و فقهاء و بزرگان دين براى استنباط شرايع اسلام بعد ازقرآن اين چهار كتاب را بيشتر از ساير آثار شيعه مورد استفاده و استناد قرار مى دهند، اينچهار كتاب عبارتند از:
1 - كتاب كافى قسمتى از آن در اصول اعتقادات است كه به نام((اصول كافى )) معروف است و قسمت ديگر آن در فروع و احكام است و ((فروع كافى)) نام دارد.
شيخ مفيد مى گويد: كافى در رديف جليل ترين كتب شيعه و سودمندترين آنهاست . تعداداحاديث آن (16199) حديث (118) و در غناء معارف و احكام همين قدر بس ، كه تعدادروايات كتاب كافى (اصول و فروع ) بيش از تعداد روايات وارده در ((صحاح ششگانه)) اهل سنت است .
مؤ لف بزرگوار كتاب اصول كافى مرحوم ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب كلينى استمتوفاى 320 ق . او از مبرزترين علماى شيعه مى باشد.
نجاشى درباره وى گفته : او در زمان خود شيخ و پيشواى شيعه بود و حديث را از همهبيشتر ضبط كرده و بيش از همه مورد اعتماد است .
2 - كتاب (( من لا يحضره الفقيه : )) تاءليف شيخاجل شيعه ، ابى جعفر محمّد بن على بن الحسين بن بابويه قمى (معروف به صدوق )متوفاى 381 ق . اين كتاب نيز از معتبرترين كتب روائى شيعه است تعداد احاديث آن به(5963) مى رسد.(119)
3 - كتاب (( تهذيب الاحكام )) سومين كتاب روائى معتبر شيعه است و تعداد احاديث آنبه 1359 خبر مى رسد.
4 - كتاب (( الاستبصار )) اين كتاب نيز از ارزنده ترين كتب روائى شيعه است ،تعداد روايت آن به 4511 حديث مى رسد.
مؤ لف (تهذيب ) و (( (الاستبصار)، )) شيخ الطايفه و رئيس ابوجعفر محمّد بن حسن(معروف به شيخ طوسى ) است ، متوفاى 460 ه‍ ق .
جامع كتب اربعه 
محدث متبحر و محقق علامه شيخ محمّد بن حر عاملى متوفاى 1104 ه‍ ق . همه روايات اين چهاركتاب را يكجا جمع كرد و رواياتى را از كتب ديگر به آن اضافه نمود و به نام جاويد(( وسائل الشيعه )) در دسترس ‍ عموم قرار داده است .
و اين كتاب كه جديدا در 20 جلد منتشر شده 16 جلد آن با تصحيح و تحقيق وتذييل مرحوم آية اللّه شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى به طرز جالبى چاپ شده است ، وريشه و مدرك فقه اماميه بشمار مى رود.
روايات زيد بن على در كتب اربعه 
روايات كتب اربعه از طريق اسناد و رجال اسلامى به ائمه دين (عليهم السلام ) منتهى مىشود و يكى از بارزترين چهره هاى روات اين احاديث در كتب اربعه زيد بن على بن الحسين(عليهم السلام ) مى باشد كه ما فهرست تعداد احاديث منقوله از حضرتش رانقل مى كنيم :

روايات زيد بن علي (ع) در كتب اربعه

اسم كتابجلدكتاببابحديث
كافي33754
كافي33766
كافي671510
كافي61345
تهذيب1--248
تهذيب2--578
تهذيب6--208
تهذيب6--321
تهذيب1--792
تهذيب6--326
تهذيب8--849

اسم كتابجلدحديثاسم كتابجلدحديث
استبصار1196استبصار6347
استبصار1951استبصار6780
استبصار1972استبصار764
استبصار1976استبصار7976
استبصار11000استبصار7977
استبصار1711استبصار3484
استبصار11426استبصار31085
استبصار11433استبصار3511
استبصار1718استبصار31309
استبصار11517استبصار3712
استبصار21119استبصار31457
استبصار21449استبصار3804
استبصار11432استبصار8136
استبصار3108استبصار8679
استبصار3191استبصار8852
استبصار3449استبصار8954
استبصار4107استبصار41003
استبصار9201استبصار11341
استبصار9451استبصار1758
استبصار10698استبصار11099
استبصار4987استبصار3215
استبصار4898استبصار10585
استبصار41092استبصار1648
من لايحضر31740من لايحضر4417
من لايحضر4753من لايحضر31669
طبقه زيد بن على (ع ) در حديث  
زيد (عليه السلام ) در اسناد حدود شصت و يك روايت واقع شده است و همه اين روايات رااز پدران پاكش (عليهم السلام ) نقل مى كند.
طريق صدوق (120) به زيد بن على (ع ) 
مرحوم شيخ صدوق در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) احاديثى را از معصوميننقل كرده است كه معاصر آنان نبوده و آنچه از ايشان روايت كرده بوسائط بوده است كهآن واسطه ها را نقل نكرده آنگاه در آخر كتابش طريق خود را به آنان يادآور شده است .مرحوم اردبيلى در (( جامع الرواة )) آخر جلد دوم اين طريق رانقل كرده است .
از جمله كسانى كه مرحوم صدوق بوسائط از او روايت دارد زيد بن على بن الحسين (عليهمالسلام ) مى باشد.
طريق صدوق به زيد (عليه السلام ) به اين ترتيب است : شيخ صدوق از پدرش و محمّدبن حسن ، اين دو از سعد بن عبداللّه از ابى الجوزاء منبه بن عبداللّه ، از حسين بن علوان ،از عمرو بن خالد، از زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ).
در صحت اين طريق دو نظريه است ، مشهورا آن را طريق صحيح مى دانند و بعضى تضعيفكرده اند. آن كسانى كه اين طريق را ضعيف مى دانند، به خاطر وجود ((حسين بن علوان ))و ((عمرو بن خالد)) در سلسله اين اسناد است ، چون علاوه بر اينكه اين دو را عامى (غيرشيعه ) مى دانند مى گويند وثاقت اين دو نفر ثابت نشده است ، و مرحوم اردبيلى از جملهكسانى است كه طريق را بخاطر اين دو ضعيف خوانده است .(121)
امّا دسته ديگر از علماى بزرگ شيعه كه در علمرجال صاحب نظر و استادند اين طريق را صحيح مى دانند و مى فرمايند جميع افرادى كهدر اين طريق آمده اند همه مورد وثوق و اعتمادند، امّا ((حسين بن علوان )) گرچه به عامىبودن معروف است ، امّا ثقه و مورد اعتماد است ، البته برادرش ‍ ((حسين بن علوان )) از اوواثق است و به شيعه نزديك تر است و علماىرجال شيعه همه وى را توثيق كرده اند.
و ((علامه )) در كتاب ((خلاصه )) و ((نجاشى )) در كتاب((رجال )) درباره اين مرد مى گويند:
او كوفى و عامى است و از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) است برادرش ‍ حسن كنيه اوابومحمّد است اين دو برادر از امام صادق رواياتىنقل كرده اند: (( و الحسن اخص بنا و اولى )) حسن به ما (اماميه ) نزديكتر است.(122)
ابن عقده ، گويد: (( ان الحسن كان اوثق من اخيه و احمد عند اصحابنا)) نزد اصحاب ما(حسن ) از برادرش (حسين ) وثاقتش ‍ محكم تر و پسنديده تر است كلمه (اوثق ) درمقابل ثقه است يعنى حسين ثقه است و برادرش اوثق است و همين كلام ابن عقده در وثاقتحسين بن علوان كافى است .
در رجال (كشى ) مى گويد حسين بن علوان با چند تن ديگر ازرجال عامه اند (( الا ان لهم ميلا و محبة شديدة )) امّا در آنانميل و محبت شديدى نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) بود.(123)
امّا عمرو بن خالد - او به خالد واسطى معروف است و از زيد بن على روايت دارد و كتاببزرگى تاءليف كرده است .(124)
او از اصحاب امام باقر (عليه السلام ) است . و نيز از عامه بود، امّا همانند حسين بن علوانعلاقه و محبت شديدى نسبت به خاندان پيامبر داشت .(125)
ابن فضال مى گويد: عمرو بن خالد در نقل حديث مورد وثوق و اعتماد است و بعضى او را(زيدى ) از پيروان زيد و قائلين به امامت او مى دانند.(126)
همانطور كه در مقدمه بحث گفته شد بيشتر بزرگان شيعه اين طريق را صحيح مى دانندو حسين بن علوان و عمرو بن خالد را توثيق كردند.
آية اللّه حاج سيد ابوالقاسم خوئى در كتاب (( معجمرجال الحديث )) مى فرمايد:
(( والطريق صحيح و ان كان فيه حسين بن علوان و عمرو بن خالد، و لقد سها الاردبيلىفى عدالطريق ضعيفا)). )) يعنى اين طريق صحيح است اگر چه در آن حسين بن علوان وعمرو بن خالد مى باشد، و اردبيلى دچار سهو شده كه اين طريق را ضعيف دانسته است.(127)
كاتب و راوى صحيفه سجاديه 
در مقدمه صحيفه سجاديه چاپهاى جديد از اول كتاب تا ص 23 در ضمن دانستن سندصحيفه به داستان شيرينى از زبان يحيى بن زيد (عليه السلام ) فرزند شهيد وانقلابى حضرت زيد (عليه السلام ) مصاحبه او با مردى از اصحاب و نزديكان امام صادقبه نام متوكل بن هارون و مطالبى كه بين آنان رد وبدل شد و سخنان امام صادق و قضاوت حضرتش درباره زيد و يحيى و بعضى ديگر ازانقلابيون آل محمّد برخورد مى كنيم ، كه اينك ما ترجمه آن را در اينجا مى آوريم و چونداستان و سرگذشت مفصلى است از آوردن عين متن عربى آن خوددارى مى كنيم .
خواننده عزيز مى تواند به مقدمه صحيفه سجاديه مراجعه فرمايد. و در اين مقدمه روشنمى شود كه راوى و كاتب صحيفه حضرت زيد (عليه السلام ) مى باشد.
البته ما براى اختصار در نقل اين مقدمه از ذكر سلسله سند حديث و ناقلين آن خوددارى مىكنيم .
صحيفه اى كه يكى از دانشمندان مصرى درباره اش مى گويد: كتاب صحيفه سجاديهگنجينه اى از علم و دانش و حكمت بود كه به روى ما گشوده شد.
آرى اين صحيفه كاتب و حافظ آن عالم آل محمّد زيد بن على بن الحسين است .(128)
داستانى شيرين و جالب  
متوكل فرزند هارون گفت : يحيى بن زيد بن على (عليه السلام ) را پس از كشته شدنپدرش هنگامى كه به خراسان مى رفت ملاقات كردم . (129) به او سلام كردم ، جوابداد، فرمود: از كجا مى آيى ؟ گفتم از حج .
سپس از من احوال كسان و عموزادگان و بستگان خويش را در مدينه پرسيد، مخصوصا ازحال جعفر بن محمّد صادق (عليه السلام ) بسيار پرسش كرد، من او را ازحال امام صادق (عليه السلام ) و اندوه حضرتش به كشته شدن پدرش زيد بن على(عليهماالسلام ) پدرم را به جنگ نكردن با بنى اميه امر فرمود و پند و اندرز داد و او راآگاه نمود كه اگر قيام كند، و از مدينه بيرون رود پايان كارش به كجا مى انجامد.
از بيان جناب يحيى چنين استفاده مى شود: عمل حضرت زيد نكوهيده و موافق امر امام نبودهاست ، ولى آنچه از اخبار بدست مى آيد ستودن آنجناب است و خروج و جنگ او را با بنىاميه براى خونخواهى حضرت امام حسين (عليه السلام ) مى دانند و اين با نهى حضرت امامباقر (عليه السلام ) منافات ندارد، زيرا نهى آن حضرت يا از روى تقيه و (تاكتيك )بود و يا از روى شفقت و مهربانى بر او بوده است .(130)
خبر ناگوار 
سپس يحيى از متوكل پرسيد:
- آيا پسر عمويم جعفر بن محمّد (عليه السلام ) را ديدار نمودى ؟
متوكل : آرى .
يحيى : درباره من چيزى از او شنيدى ؟
متوكل : بلى .
يحيى : چه فرمود؟ به من بگو.
متوكل : قربانت شوم دوست ندارم آنچه از او درباره ات شنيده ام روبرو با تو بگويم .
يحيى : مرا از مرگ مى ترسانى ؟ هر چه شنيده اى بگو.
متوكل : آن حضرت فرمود: تو كشته و به دار آويخته مى شوى چنانكه ، پدرت كشته وبه دار آويخته شد.
در اين هنگام رنگ يحيى عوض شد و اين آيه را خواند: (( يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عندهام الكتاب )) (131) يعنى خداوند آنچه خواهد (و مقدر شده باشد) محو مى كند و آنچهخواهد ثابت خواهد ماند و اصل كتاب نزد او است .
اى متوكل ، خداوند متعال اين امر (حكومت اسلامى ) را بوسيله مبارزات پى گير ما محكم خواهدساخت . خداوند به ما علم و شمشير داد و هر دو را در ما جمع نمود و به عموزادگان ما علمتنها داد.(132)
متوكل : فدايت شوم ، من مى بينم مردم رغبتشان به پسر عمويت جعفر (عليه السلام ) از توپدرت بيشتر است و دور آنها را بيشتر مى گيرند.
يحيى : درست گفتى عمويم محمّد بن على (عليهماالسلام ) و فرزندش مردم را به زندگىمى خوانند ولى ما آنان را به مرگ دعوت مى نماييم .
متوكل : فرزند رسول خدا شما بهتر مى دانيد يا ايشان و كدام اعلم هستيد؟ ديدم يحيى ساكتشد و مدتى دراز چشمانش به زمين خيره شد. گويا يحيى فكر مى كرد كه مقصودمتوكل چيست ؟ آيا مى داند و مى پرسد تا عقيده يحيى را درباره امام صادق (عليه السلام )و پدرش امام باقر (عليه السلام ) بداند، يا چون نمى داند مى پرسد، و يا استفهام وپرسش او از روى توبيخ و سرزنش است .(133)
پس از آن يحيى سر را بلند كرد و گفت : همه ما داراى علم و دانشيم امّا فرق ما و آنها((امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ))) در اين است كه : هر چه ما مى دانيم ، آنان نيزمى دانند، ولى هر چه آنان مى دانند، ما نمى دانيم .(134)
(و اينكه نفرموده : آنان داناترند، براى آنست كه خود را نسبت به عمو و عموزاده اشدرباره حقايق و علوم الهيه نادان مى پنداشت ).(135)
صحيفه كامله 
يحيى : خوب ، چيزى از عمويم يادداشت و يا حفظ نكرده اى ؟
متوكل : آرى ، يادداشت و نوشته هايى از او دارم .
يحيى : ببينم .
متوكل : پس من انواعى از علم كه از آن حضرت يادداشت نموده بودم به او نشان دادم و در آنميان دعايى كه حضرت صادق (عليه السلام ) شخصا آن را به من املاء فرموده بود وحضرتش به من فرموده بود كه پدرش امام باقر (عليه السلام ) آن را به املاء كرده وآن دعاء از دعاهاى پدرش امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) و از جمله دعاهاى صحيفه كاملهاست (136) آن دعا را به او دادم .
يحيى آنرا تا به آخر از نظر گذراند و به دقت مطالعه كرد، و گفت : اجازه مى دهى آن رارونويس كنم .
متوكل : پسر رسول خدا در آنچه از خودتان است اجازه مى خواهيد؟
يحيى : الا ن يك دعائى از صحيفه كامله از آنچه پدرم آن را از پدرش (على بن الحسينعليهماالسلام ) نقل شده به تو نشان مى دهم ، پدرم براى حفظ آن و اينكه آن را بهنااهل ندهم بسيار سفارش كرد.
((عمير)) فرزند متوكل مى گويد: پدرم (متوكل ) برايم تعريف كرد كه : موقعىگفتگويم با يحيى به اينجا رسيد، چنان محبت يحيى در دلم افتاد كه بى اختيار،برخاستم و سر او را بوسيدم ، و گفتم : به خدا قسم من ، خداوند را با دوستى و پيروىشما پرستش مى كنم ، و اميدوارم كه ، مرا در زندگى و مرگ بوسيله ولايت و دوستى شماسعادتمند و نيكبخت فرمايد.
سپس متوكل مى گويد: يحيى آن صحيفه اى كه به او داده بودم ، به جوانى كه همراهشبود، داد و به او فرمود: اين دعا را با خط قشنگ براى من بنويس و بياور، شايد موفقشوم آن را حفظ كنم ، چون من اين دعا را از پسر عمويم جعفر بن محمّد (عليهماالسلام ) خدا اورا حفظ كند مى خواستم ، امّا نمى داد!!
متوكل مى گويد: من يك مرتبه متوجه شدم كه چه اشتباهى كردم و از كار خود پشيمان شدمو نمى دانستم چه بكنم ، امام صادق (عليه السلام ) هم امر نفرموده بود كه آن را به كسىندهم .
صحيفه اى ديگر 
امّا بعد ديدم ، يحيى جامه دانى خواست و يك صحيفه اىقفل زده و مهر كرده را از آن بيرون آورد و تا چشمش به مهر آن افتاد آن را بوسيد و در اينحال قطرات اشك از چشمش سرازير شد.
سپس مهر را شكست و قفل را گشود و صحيفه را باز كرده بر چشم خود نهاد و به صورتشماليد و فرمود: به خدا قسم اى متوكل ، اگر جريان كشته شدن و به دار آويخته شدنم راكه از پسر عمويم نقل كردى نبود اين صحيفه را به تو نمى دادم . و از دادن آن به توبخل داشتم .
(اين بخل از جهت آن بود كه مبادا صحيفه اى به دستنااهل بيفتد و يا چنين نسخه گرانبها و بى مانندى كه به خط پدرش زيد (عليه السلام )و املاى جدش على بن الحسين (عليهماالسلام ) است گمشده و نابود گردد).
سپس يحيى اضاف كرد: ولى من مى دانم كه پيشگويى حضرت صادق (عليه السلام ) حقو درست است و آن را از پدرانش فرا گرفته ، و بزودى درستى آن آشكار خواهد شد، پسترسيدم كه چنين علمى به دست بنى اميه بيفتد و آن را پنهان دارند و در گنجينه ها براىخود نگهدارى كنند.(137)
پس آن را بگير و بجاى من نگهدار و منتظر باش ، هرگاه خداوند كار من و اين گروه (بنىاميه ) را به پايان رسانيد و او پايان دهنده همه كارهاست و بدان كه ، اين صحيفه امانت وسپرده به من نزد تو باشد تا آن را به پسر عموهايم محمّد و ابراهيم (138) فرزندانعبداللّه بن حسين بن على (عليهم السلام ) برسانى ، زيرا هر دو در اين كار (قيام عليهحكومت غاصب بنى اميه ) جانشينان من هستند.
ملاقات با امام 
متوكل گفت : من صحيفه را گرفتم و موقعى شنيدم كه يحيى بن زيد كشته شده به مدينهباز گشتم و خدمت امام صادق (عليه السلام ) مشرف شدم و سرگذشت يحيى و مذاكراتىكه بين ما واقع شده بود براى حضرتش تعريف كردم ، امام خيلى گريه كرد و سختاندوهناك شد و فرمود: خدا پسر عمويم را بيامرزد، و او را پدران و اجدادش محشورفرمايد، به خدا قسم اى متوكل علت آنكه صحيفه را به يحيى ندادم همان بود كه او برصحيفه پدرش ‍ مى ترسيد (و آن افتادن بدستنااهل بود) اكنون آن صحيفه كجاست ؟
گفتم : بفرمائيد اين همان صحيفه است .
امام آنرا گشود و فرمود: به خدا قسم اين خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين(عليهماالسلام ) است .
سپس به فرزندش اسماعيل (139) فرمود: اسماعيل ، برخيز و دعائى كه تو را بهحفظ و نگهداريش امر نمودم ، بياور، اسماعيل برخاست و صحيفه اى بيرون آورد كه گوياهمان صحيفه اى بود كه يحيى بن زيد به من داده بود.
امام صادق ، آنرا بوسيد و بر چشم خود نهاد و فرمود: اين نوشته پدرم و گفته جدم استكه در حضور خودم پدرم آن را نوشت .
متوكل مى گويد: عرض كردم : فرزند رسول خدا، اجازه مى خواهيد آن را با صحيفه زيد ويحيى تطبيق و مقابله كنم .
امام اجازه داد و فرمود: تو را براى اين كار سزاوار ديدم .
موقعى كه من آن دو صحيفه را با هم تطبيق كردم ديدم هر دومثل هم است و (از نظر عبارات و مطالب با هم فرقى نداشتند، حتى صحيفه اى كه امام بهمن داده بود با صحيفه يحيى بن زيد يك حرف تفاوت نداشت )
سپس از امام صادق اجازه خواستم كه صحيفه يحيى را (بنا به وصيت او) به فرزندانعبداللّه بن حسن بدهم .
امام در جوابم اين آيه را خواند: خداوند شما را امر مى كند كه امانتها را به صاحب آنبرسانيد (140) بله ، اى متوكل صحيفه را به آن دو (ابراهيم و محمّد) بده .
من برخاستم كه به سراغ آن دو بروم امام فرمود: بنشين ، سپس كسى را به طلب محمّد وابراهيم فرستاد و آن دو آمدند، امام صحيفه را به آنها داد و فرمود: اين ارث پسر عموىشما يحيى است كه از پدرش زيد به او رسيده است و آن را به شما و نفر اختصاص دادهاست و به برادرانش (141) نداده . و من در اين باره با شما پيمانى مى بندم .
آن دو برادر، گفتند: خدا تو را رحمت كند، بفرمائيد سخن شما پذيرفته است .
امام فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون مبريد.
محمّد و ابراهيم : چرا؟
امام : پسر عمو شما درباره آن ، از چيزى بيم داشت كه من درباره شما هم بيم آن را دارم .
محمّد و ابراهيم : بله او موقعى از اين جريان بيم داشت كه مى دانست كشته مى شود.
امام صادق : شما هم ، خاطر جمع نباشيد به خدا قسم مى دانم به زودى قيام خواهيد كردهمانطورى كه او (يحيى ) قيام كرد و كشته خواهد شد چنانكه او نيز كشته شد.
در اين هنگام آن دو برادر برخاستند و اين جمله را زمزمه مى كردند: (( لاحول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم )) يعنى نيست جنبش و نيرويى جز به يارى خداىبرتر و بزرگ .
محمّد و ابراهيم برخاستند و رفتند، سپس امام صادق (عليه السلام ) فرمود:متوكل ، چسان يحيى با تو گفت كه (عمويم محمّد بن على و پسرش جعفر بن محمّد مردم رابه زندگى مى خوانند و ما ايشان را به مرگ دعوت مى كنيم ؟)
متوكل : بله ((خداوند كار تو را اصلاح كند)) اين مطلب را پسر عمويت يحيى به من گفت.
امام : (( يرحم اللّه يحيى ))، )) خدا يحيى را بيامرزد، (142) پدرم از پدرش ازجدش از على (عليه السلام ) مرا خبر داد:
رؤ ياى رسول خدا 
روزى پيامبر روى منبر نشسته بود، اتفاقا خواب سبكى به حضرتش دست داد، در عالمخواب ديد مردمى چند مانند بوزينه گان به منبرش مى جهند و مردم را به قهقهرا (عقبگرائى و ارتجاع به عصر جاهليت ) بر مى گردانند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بيدار شد و نشست در حالى كه چهره اش را اندوه و غمنمايانى فرا گرفته بود، پس ناگاه جبرئيلنازل شد و اين آيه را براى آن حضرت آورد: ((و خوابى را كه به تو نمايانديم و درختملعونى كه در قرآن ياد شده است جز براى آزمايش مردم نبود، و آنان را (از كيفر خدا) مىترسانيم ، ولى آنها را جز طغيان و سركشى سخت نيفزايد.(143)
سپس امام فرمود: مقصود از ((شجره ملعون )) يعنى درخت ملعون ، بنى اميه اند.
پيامبر فرمود: اى جبرئيل آيا ايشان در عهد و روزگار من خواهند بود؟جبرئيل پاسخ داد: نه ، ولى آسياب اسلام از آغاز هجرت و بيرون آمدن تو ((از مكه بهمدينه )) مى گردد، و گردش آن ده سال است ، (در ايندهسال از حكومت تو بدعتى در اسلام رخ نمى دهد و بعد از ايندهسال در مدت بيست و پنج سال خلافت سه خليفه يعنى ((دوسال و هفت ماه خلافت ابوبكر، و ده سال و شش ماه ، عمر و يازدهسال و يازده ماه عثمان )) حكومت اسلام از گردش باز مى ماند، سپس در پايانسال سى و پنج بعد از هجرت تو باز تا مدت پنجسال به گردش مى افتد، پنج سال حكومت عدالت و حق و خلافت اميرالمؤ منين (عليهالسلام ) است .
آنگاه بناچار آسياب گمراهى و ضلالت به گردش مى افتد و بر محور خود پا برجاست(اين جمله اشاره به حكومت ارتجاعى بنى اميه است كه چهارده نفر بودنداول آنان معاوية بن ابى سفيان و آخر آنان مروان حمار، بود)
سپس نوبت حكومت سلطنتى و پادشاهى فراعنه (خودخواهان و گردن كشان ) خواهد رسيد،(اين جمله اشاره به حكومت كثيف بنى عباس است كه سى و هفت نفر بودند، اولشان عبداللّهسفاح و آخرشان عبداللّه مستعصم است و مجموعا پانصد و بيست و چهارسال زمام حكومت را به دست گرفتند و در سال ششصد و پنجاه و شش هجرى قمرى برچيدهشدند).
هزار ماه جنايت !! 
سپس امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى در اين باره (سلطنت آلوده بنى اميه ومدت آن ) اين آيه ها را فرستاد: ما قرآن را در شب قدر فرستاديم ، و چه ميدانى كه شبقدر چيست ، شب قدر، بهتر از هزار ماه است (144) كه بنى اميه در آن پادشاهى مى كنندو در آن زمان شب قدر نيست .(145)
بعد امام فرمود: پس خداى عزوجل پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله ) را آگاه نمود، كهبنى اميه پادشاهى و سلطنت اين امت را در اين مدت (هزار ماه ) به دست مى گيرند، اگركوهها با ايشان سركشى كنند بر آن كوهها چيره شوند، تا اينكه خداوندمتعال زوال و نابودى پادشاهى آنها را بخواهد (146) و بنى اميه در اين مدت ، دشمنى وكينه ما اهل بيت را شعار و روش خويش قرار مى دهند، خدا پيامبرش را به آنچه در ايامحكومت آنان با اهل بيت محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) و به دوستان و پيروان آنها مى رسد،خبر داده است .
آنگاه امام با اين آيه درباره بنى اميه استدلال مى كند: آيا نديدى كسانى (بنى مغيره وبنى اميه ) كه نعمت خدا را به كفر و ناسپاسىتبديل نمودند و (خود و) قوم و پيروانشان را به ديار هلاكت و تباهى رهسپار كردند، آنهابه دوزخ كه بد جايگاهى است درآيند.(147)
سپس امام در ضمن تاءويل آيه فرمودند: ((نعمت خدا)) در اين آيه محمّد واهل بيت او است ، دوستى آنان ، ايمان است كه انسان راداخل بهشت مى كند، و دشمنى با آنان ، كفر و نفاق است كه انسان را به دوزخ مى برد،پس ‍ رسول خدا اين راز را در پنهانى با على واهل بيت او (عليهم السلام ) فرمود.
متوكل مى گويد: سپس امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ يك از مااهل بيت تا روز قيام قائم ما (( (حجة بن الحسن العسكرىعجل اللّه تعالى فرجه الشريف ) )) براى جلوگيرى از ستمى و به پاداشتن حقىقيام نمى كند مگر آنكه بلاء و آفتى او را از بيخ بركند، و قيام او بر اندوه ما وشيعيانمان بيافزايد (لازم به توضيح است كه اين روايت و نظاير آن از جهاتى موردتاءمل است زيرا ممكن است از باب تقيه باشد و يا مقصود حضرت قيام براىتشكيل حكومت جهانى باشد كه مختص امام زمانعجل اللّه تعالى فرجه است و بنابراين منافات باتشكيل حكومت اسلامى در كشورى يا منطقه محدودى ندارد زيرا انكار حكومت اسلامى در زمانغيبت ، مخالف نص صريح كتاب و سنت و عقل است لذا در زمان غيبت اكثر فقهاى شيعهقائل به ولايت فقيه مى باشند.)
متوكل مى گويد: امام صادق دعاهاى صحيفه را به من املاء فرمود، و من نوشتم ، و آنها هفتادو پنج باب بود، يازده باب آن از دست من رفت و شصت و چند (64) باب آن را حفظ كردم(در نسخه هاى صحيفه بيش از پنجاه و چهار دعا نيست ، شايد ده باب ديگر هم بعد ازمتوكل ساقط شده باشد.)(148)
شيخ اجل على بن محمّد الخزاز القمى در كتاب (( كفاية الاثر فى النصوص على الائمةالاثنى عشر)) همين داستان را مفصلا (با مختصر تغيير و اضافه اى در بعضى ازجملات ) نقل كرده است .
شخصيت علمى و تاءليفات زيد (ع ) 
او نه تنها در قرآن مفسرى قوى و نمونه بود، بلكه در علوم مختلف عصر خويش پس ازبرادرش امام باقر (عليه السلام ) سرآمد ديگران بود.
او در علم كلام ، فقه ، حديث و... كتابهايى تاءليف نمود كه تعداد آن بيش از ده رسالهاست .
كتاب (( الصفوه )) (149) و مساءله امامت  
كتاب (( الصفوه )) كه به معناى برگزيده و منتخب است مساءله امامت و خلافتبرگزيدگان واقعى حق يعنى ائمه اسلام را مورد بحث و بررسى قرار داده است .
مساءله خلافت و امامت يكى از مهمترين مسائلاصول اعتقادى اسلامى است كه شايد بعد از توحيد و نبوت هيچ مساءله به اهميت آن نرسددر اسلام ولايت و امامت شكل خاصى دارد و با هيچ يك از مكتب ها و طرز حكومتهاى ساخته فكربشرى تطبيق ندارد.
امام و ولى و حاكم منصوص و معصوم و (( مفترض الطاعة )) از نظر اسلام يعنىبرجسته ترين انسان كه داراى عاليترين صفات كماليه و مقام عصمت باشد و منصب ولايتاو از جانب خداوند به او واگذار شده باشد و ما مصداق آن را پس از پيامبر خدا (صلى اللّهعليه و آله ) جز ائمه راستين اسلام كه دوازده نفرند نمى دانيم و همين مساءله خلافت و امامتاست كه مسلمين را بر سر دو راهى عظيمى قرار داد. و در زمان غيبت حضرت حجة ابن الحسن(عجل اللّه تعالى فرجه ) نيابت عامه امام معصوم به فقيه جامع الشرائط تفويض شدهاست (ولايت فقيه ).
زيد بن على در كتاب ارزنده (( الصفوه )) اين مساءله را به نحو جالب و مستدلى باكمك قرآن مورد بحث و بررسى قرار داده است . او در اين كتاب با الهام و استمداد از قرآنو استدلال با بيش از 150 آيه مساءله مهم امامت و حقانيت ائمه (صلوات اللّه عليهم ) رابررسى و اثبات كرده است .
او خلافت و حكومت اسلامى را شايسته جنايتكارانى چون بنى اميه كه به نام جانشينپيغمبر و با ماسك حقانيت بر ملت اسلام سوار شدند نمى داند، و همين علم واقعى و عميق اوبه مساءله خلافت و حكومت سبب مى شود كه او بخواهد با قيام مسلحانه خويش رژيم وقت رانابود و خلافت را به مسير اصلى خويش برگرداند و حكومت را به امام واقعى و پيشواىمعصوم امت ، امام صادق (عليه السلام ) بسپارد.
ما بعدا در همين كتاب اين مطلب را با ادله محكم اثبات خواهيم كرد.
شخصيت علمى ، و مهارت كامل زيد (عليه السلام ) در علوم مختلف اسلامى را علاوه و اخبار ورواياتى كه درباره مقام علمى او رسيده است ، مى توان از كتابها و نوشته هاى او بهدست آورد.
او در علوم و فنون عصر خود تبحر زيادى داشت و كتابهايى از خود به يادگار گذاشتهاست ، از جمله :
1 - مجموع الفقهى :
اين كتاب بعدا با تنظيم خاصى از طرف بعضى علماى زيديه به نام (( مسند الامامزيد)) جمع آورى و چاپ شد و اين كتاب در فقه و احكام است . ما در اواخر همين كتابشرحى در اين زمينه نگاشته ايم .
ابوخالد واسطى مى گويد: خود جناب زيد (عليه السلام ) اين كتاب را نوشته و جمعآورى كرده است .(150)
2 - القلة و الجماعة :
كتابى است استدلالى كه زيد بن على (عليهماالسلام ) در محاجات و بحثهاى علميش باافراد از آن كمك مى گرفت و به آن استدلال مى كرد.(151)
3 - المجموع الحديثى :
(در حديث و روايت ).
4 - تفسير غريب القرآن :
(متضمن بحثهاى تفسيرى قرآن )
5 - اثبات الوصية
6- قرائته الخاصه
(در علم الفاظ قرآن و قرائت خاصه حضرت زيد)
7 - قرائة جده على بن ابى طالب
(قرائت خاصه حضرت امير عليه السلام )
8 - منسك الحج
(فقهى و در احكام حج )
9 - الصفوه
(كلامى ، در مباحث امامت )
10 - اخبار زيد (عليه السلام )
(بعضى از دانشمندان شيعه آنرا جمع آورى كرده اند)
اينها مجموع تاءليفاتى است كه در لابلاى قرون و اعصار و گذشت زمان و حوادث از عالمآل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) زيد بن على به يادگار مانده است .(152)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation